آینه محبت(نامه هاى خانوادگى حضرت امام خمینى (23)) (1)
... پسرم! اگر مىتوانى با تفکر و تلقین نظر خود را نسبت به همه موجودات به ویژه انسانها نظر رحمت و محبت کن، مگر نه این است که کافّه موجودات از جهات عدیده که به اِحصا در نیاید مورد رحمت پروردگار عالمیان مىباشند، مگر نه آنکه وجود حیات و تمام برکات و آثار آن از رحمتها و موهبت هاى الهى است بر موجودات، و گفته اند: کلُّ موجودٍ مرحومٌ(2) مگر موجودى ممکن الوجود امکان دارد که از خود، به نفسه، چیزى داشته باشد یا موجودى مثل خود ممکن الوجود به او چیزى داده باشد، در این صورت رحمت رحمانیه است که جها نشمول است. مگر خداوند که ربّ العالمین است و تربیت او جهانشمول است تربیتش جلوه رحمت نیست، مگر رحمت و تربیت بدون عنایت و الطاف جهان شمول مىشود. پس آنچه و آن کس که مورد عنایات و الطاف و محبتهاى الهى است چرا مورد محبت ما نباشد؟ و اگر نباشد، این نقصى نیست براى ما؟ و کوتاه بینى و کوتاه نظرى نیست؟
هان! من پیر شدم و نتوانستم این نقیصه و سایر نقیصه هاى بىشمار را از خود بزدایم، تو جوانى و به رحمت و ملکوت حق نزدیکترى، سعى کن این نقیصه را از خود بزدایى. خداوند تبارک تو را و همه را و ما را توفیق آن دهد که این حجاب را برداریم و آنچه مقتضاى فطرت اللَّه است بیابیم. در سابق، از این مقوله شمّهاى گفتم، اکنون اشارتى به آن مىرود که کمک به رفع این حجاب مىکند.
ما به فطرت الهى عشق به کمال مطلق داریم و از این عشق، عشق به مطلق کمال که آثار کمال مطلق است خواهى نخواهى داریم، و لازمه این فطرت گریز از نقص مطلق که لازمهاش گریز از مطلق نقص است نیز داریم. پس ما خود هر چند ندانیم و نفهمیم عاشق حق تعالى که کمال مطلق است و عاشق آثار او که جلوه کمال مطلق است مىباشیم، و با هر کس و هر چه دشمنى داریم و از هر چه و هر کس گریز داریم، نه کمال مطلق است و نه مطلق کمال، بلکه نقص مطلق است یا مطلق نقص که در طرف مقابل است و نقیض آن است، و نقیض کمال، عدم آن است. و چون در حجاب هستیم، در تشخیص گمراهیم و اگر حجاب برخیزد آنچه از او - جلّ و علا - است محبوب است و آنچه مبغوض است از او نیست، پس موجود نیست.
و بدان که در تعبیرات نسبت به مقابلات مسامحات است و مطلب فوق هر چند موافق برهان متین است و موافق نظر عرفانى و شناخت است و در قرآن کریم به آن اشارت رفته است لکن باور کردن و ایمان به آن بسیار مشکل است و منکران بسیار زیادند و مؤمنان بسیار کم، و حتى آنان که از طریق برهان این حقیقت را ثابت مىدانند کمتر به آن باور دارند و مؤمن هستند، و ایمان به امثال این حقایق حاصل نشود مگر با مجاهدت و تفکر و تلقین.
و شاید خود این مدعى که بعض امور برهانى مىتواند مورد باور و ایمان نباشد، به نظر مشکل باشد یا بىپایه، ولى باید دانست که امرى است وجدانى و در قرآن کریم به آن اشارت رفته است مثل آیات کریمه سوره تکاثر. و اما وجدان، شما مىدانید که مردگان هیچ حرکتى ندارند و نمىتوانند به شما آسیب رسانند و هزاران مرده به قدر یک مگس فعالیت ندارند و در این عالم پس از مرگ و قبل از روز نشور زنده نخواهند شد، لکن قدرت آرام خوابیدن، به تنهایى با مرده ندارید، و نیست این مگر براى آنکه علم شما را قلب شما باور نکرده، ایمان به آن در شما حاصل نشده، لکن مردهشوران که با تکرار عمل باورشان آمده با آرامش خاطر با آنان خلوت مىکنند.
و فیلسوفان با براهین عقلیه ثابت مىکنند حضور حق تعالى را در هر جا، لکن تا آنچه عقل با برهان ثابت نموده، به دل نرسد و قلب به آن ایمان نیاورد، ادب حضور به جا نیاورند، و آنان که حضور حق تعالى را به دل رساندند و ایمان به آن آوردهاند گرچه با برهان سر و کار نداشته باشند، ادب حضور به جا آوردند و از آنچه با حضور مولا منافات دارد اجتناب کنند. پس علوم رسمى هر چند فلسفه و علم توحید خود حجابند و هر چه بیشتر شوند حجاب غلیظتر و افزونتر گردد.
و چنانچه مىدانیم و مىبینیم لسان دعوت انبیاء - علیهم السلام - و اولیاى خُلَّص - سلام اللَّه علیهم - لسان فلسفه و برهان رایج نیست بلکه آنان با جان و دل مردم کار دارند و نتایج براهین را به قلب بندگان خدا مىرسانند و آنان را از درون جان و دل هدایت مىنمایند. و مىخواهى بگو: فلاسفه و اهل براهین حجابها را افزون کنند و انبیاء - علیهم السلام - و اصحاب دل کوشش در رفع حجاب کنند، لهذا تربیتشدگان اینان، مؤمنان و دلباختگانند و تربیتشدگان و شاگردان آنان، اصحاب برهان و قیل و قالند و با دل و جان، سر و کار ندارند.
و آنچه گفتم به آن معنى نیست که به فلسفه و علوم برهانى و عقلى نپرداز و از علوم استدلالى روى گردان که این خیانت به عقل و استدلال و فلسفه است، بلکه به آن معنى است که فلسفه و استدلال راهى است براى وصول به مقصد اصلى و نباید تو را از مقصد و مقصود و محبوب، محجوب کند، یا بگو این علوم عبورگاه به سوى مقصد هستند و خود مقصد نیستند و دنیا مزرعه آخرت است(3) و علوم رسمى مزرعه وصول به مقصودند، چنانچه عبادات نیز عبورگاه به سوى او - جلّ و علا - است، نماز بالاترین عبادات و معراج مؤمن است و همه از اوست و به سوى اوست. مىخواهى بگو: تمامى معروفها پلههایى است از نردبان وصول به او - جلّ و علا - و همه منکرات بازدارندگان راه وصول هستند و عالم همه سرگشته او و پروانه جمال جمیل اویند.
و اى کاش که ما از خواب برخیزیم و در اول منزل که یقظه است وارد شویم؛ و اى کاش که او - جلّ و علا - با عنایات خفیه خود از ما دستگیرى فرماید و به خود و جمال جمیلش رهنمود فرماید؛ و اى کاش که این اسب سرکش چموش نفس، آرام شود و از کرسى انکار فرود آید؛ و اى کاش این محموله سنگین را زمین مىگذاشتیم و سبکبارتر رو به سوى او مىکردیم؛ و اى کاش که چون پروانه در شمع جمال او مىسوختیم و دم در نمىآوردیم؛ و اى کاش که یک گام به قدم فطرت برمىداشتیم و اینقدر پاى به فرق فطرت نمىگذاشتیم و اى کاشهاى بسیار دیگر که من در پیرى و در آستان مرگ از آنها یاد مىکنم و دسترسى به جایى ندارم.
و تو اى فرزندم، از جوانى خود استفاده کن و با یاد او - جلّ و علا - و محبت به او و رجوع به فطرت اللَّه بزیست و عمر را بگذران. و این یاد محبوب هیچ منافات با فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى در خدمت به دین او و بندگان او ندارد بلکه تو را در راه او اعانت مىکند، ولى بدان که خدعههاى نفس امّاره و شیطان داخلى و خارجى زیاد است و چه بسا انسان را با اسم خدا و اسم خدمت به خلق خدا از خدا باز مىدارد و به سوى خود و آمال خود سوق مىدهد.
مراقبت و محاسبه نفس در تشخیص راه خودخواهى و خداخواهى از جمله منازل سالکان است. خداوند ما و شما را در آن توفیق دهد. و چه بسا شیطان باطنى با ما پیران به گونهاى و با شما جوانان به گونه دیگرى خدعه کند.
با ما پیران با سلاح یأس از حضور و یاد حاضر براند که هان از شماها گذشته و شماها اصلاح شدنى نیستید و ایام جوانى که وقت کشت و درو بود رفت و در ایام ضعف پیرى و کهولت که قدرت اصلاح از دست رفته و ریشه هواها و معاصى در تمام ارکان وجود نفوذ کرده و شاخه دوانده و تو را از لیاقت محضر او - جلّ و علا - انداخته و کار از کار گذشته، چه بهتر که این چند روز آخر عمر از دنیا استفاده هر چه بیشتر کنى.
و گاه با ما پیران نیز مانند شما جوانان عمل مىکند، به شما مىگوید شما جوانید و در این فصل جوانى وقت تمتّع و لذّات است، اکنون مطابق شهوات خود رفتار کن، ان شاءاللَّه در اواخر عمر راه توبه و باب رحمت خداوند باز است و خداوند ارحمالراحمین است، و هر چه گناهان بزرگتر و بیشتر باشد، پشیمانى و رجوع به حق در آخر عمر زیادتر و توجه به خداى تعالى بیشتر و اتصال به او - جل و علا - افزونتر خواهد بود، چه بسیار مردم بودهاند که در جوانى بهرههاى جوانى را برده و در ایام پیرى تتمه عمر را با عبادت و ذکر و دعا و زیارت ائمه - علیهم السلام - و توسل به شفاعت آنان گذرانده و سعادتمند از دنیا رفتهاند. به ما پیران نیز از این وسوسه ها مىشود که معلوم نیست به این زودى بمیرى، فرصت باقى است، چند روز آخر عمر توبه کن، علاوه باب شفاعت پیامبر - صلى اللَّه علیه و آله - باز است و مولا امیرالمؤمنین - علیه السلام - نخواهد گذاشت دوستانش را عذاب کنند و در وقت مردن او را خواهى دید و از تو دستگیرى خواهد کرد و از این مقوله هاى فراوان که به گوش انسان مىخواند.
پسرم! اکنون با تو که جوانى صحبت مىکنم. باید توجه کنى که براى جوانان توبه آسانتر و اصلاح نفس و تربیت باطن سریعتر مىتواند باشد. در پیران هواهاى نفسانى و جاهطلبى و مالدوستى و خود بزرگبینى بسیار افزونتر از جوانان است، روح جوانان لطیف است و انعطاف پذیر و آنقدر که در پیران حبّ نفس و حبّ دنیا است، در جوانان نیست. جوان مىتواند با آسانى نسبى خود را از شرّ نفس امّاره رها سازد و به معنویات گرایش پیدا کند. در جلسات موعظه و اخلاق آنقدر که جوانان تحت تأثیر واقع مىشوند، پیران نمىشوند. جوانان متوجه باشند و گول وسوسههاى نفسانى و شیطانى را نخورند. مرگ به جوانان و پیران به یک گونه نزدیک است. کدام جوان مىتواند اطمینان حاصل کند که به پیرى مىرسد و کدام انسان از حوادث دهر مصون است؟ حوادث روزانه به جوانان نزدیکتر است.
پسرم! فرصت را از دست مده و در جوانى خود را اصلاح کن. پیران نیز باید بدانند که تا در این عالم هستند مىتوانند جبران تبهکارىها و معصیتها را بکنند و اگر از اینجا منتقل شدند کار از دست آنان خارج است. دل بستن به شفاعت اولیاء - علیهم السلام - و تجرّى در معاصى، از خدعههاى بزرگ شیطانى است. شما به حالات آنان که دل به شفاعتشان بسته و از خدا بىخبر شده و به معاصى جرئت مىکنید بنگرید، نالهها و گریهها و دعاها و سوز و گدازهاى آنان را ببینید و عبرت بگیرید. در حدیث است که حضرت صادق - علیه سلام اللَّه - در اواخر عمر، بستگان و فرزندان خود را احضار نمود و قریب به این مضمون به آنان فرمود که: «فردا با عمل باید در محضر خداوند بروید و گمان نکنید بستگى شما به من فایده دارد.»
علاوه بر آن احتمال دارد که شفاعت نصیب آنان شود که با شفیع ارتباط معنوىشان حاصل باشد و رابطه الهى با آنان طورى باشد که استعداد براى نائل شدن به شفاعت داشته باشند و اگر این امر در این عالم حاصل نشود شاید بعد از تصفیه ها و تزکیه ها در عذابهاى برزخ، بلکه جهنم، لایق شفاعت شوند و خدا دانا است که اَمَدِ آنان تا چه اندازه است.
علاوه بر آن، آیاتى در قرآن کریم در باره شفاعت وارد شده است که با توجه به آنها نمىتوان براى انسان آرامش پیدا شود، خداوند مىفرماید: مَنْ ذَا الَّذى یَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلّا بِاذْنِه(4) و مىفرماید: وَ لا یَشْفَعُونَ اِلّا لِمَنِ ارْتَضى(5) و امثال آن، که در عین حال که شفاعت ثابت است لکن نصیب چه اشخاصى و چه گروهى و با چه شرایطى و در چه وقت شامل حال مىشود، امرى است که نمىتوان انسان را مغرور و جرى کند. امید به شفاعت داریم لکن این امید باید ما را به سوى اطاعت حق تعالى کشاند، نه معصیت.
پسرم! سعى کن که با حق النّاس از این جهان رخت نبندى که کار بسیار مشکل مىشود. سر و کار انسان با خداى تعالى که ارحمالراحمین است بسیار سهلتر است تا سر و کار با انسانها. به خداوند تعالى پناه مىبرم از گرفتارى خود و تو و مؤمنین در حقوق مردم و سر و کار با انسانهاى گرفتار. و این نه به آن معنى است که در حقوق اللَّه و معاصى سهل انگارى کنى، اگر آنچه از ظاهر بعض آیات کریمه استفاده مىشود در نظر گرفته شود، مصیبت بسیار افزون مىشود و نجات اهل معصیت به وسیله شفاعت، به گذشت مرحله هاى طولانى انجام مىگیرد.
تجسم اخلاق و اعمال و لوازم آنها و ملازمه آنها با انسان، از ما بعد موت تا قیامت کبرا و از آن به بعد تا تنزیه و قطع رابطه به وسیله شدتها و عذابها در برازخ و جهنم و عدم امکان ربط با شفیع و شمول شفاعت، امرى است که احتمال آن کمر انسان را مىشکند و مؤمنان را به فکر اصلاح به طور جدى مىاندازد. هیچ کس نمىتواند ادعا کند که قطع به خلاف این احتمال دارد مگر آنکه شیطان نفسش چنان بر او مسلط باشد و با او بازى کند و راه حق را بر او ببندد که او را منکر روشن و تاریک کند. و چنین کوردلان بسیار هستند. خداوند منان ما را از شر خودمان حفظ فرماید.
وصیت من به تو اى فرزندم آن است که مگذار خداى نخواسته فرصت از دستت برود و در اصلاح اخلاق و کردار خود بکوش هر چند با تحمل زحمت و ریاضت، و از علاقه به دنیاى فانى بکاه و در دو راهىهایى که برایت پیش آید، راه حق را انتخاب کن و از باطل بگریز و شیطان نفس را از خود بران.
و از امور مهمى که لازم است وصیت نمایم اعانت نمودن به بندگان خدا، خصوصاً محرومان و مستمندان که در جامعه ها مظلوم و بىپناهند، هر چه توان دارى در خدمت اینان - که بهترین زاد راه تو است و از بهترین خدمتها به خداى تعالى و اسلام عزیز است - به کار بر و هر چه توانى در خدمت مظلومان و حمایت آنان در مقابل مستکبران و ظالمان کوشش کن. دخالت در امور سیاسى سالم و اجتماعى یک وظیفه است در این حکومت اسلامى، و کمک به متصدیان امر و دولتمردان وفادار به جمهورى اسلامى نیز یک وظیفه اسلامى - انسانى - ملى است که امیدوارم ملت شریف و بیدار از آن غفلت نکنند و همان گونه که تا کنون در صحنه حاضر بودند و هستند و با کمک آنان حکومت اسلامى و جمهورى مىتوانست استقرار و استدامه پیدا کند، از این پس نسل حاضر و نسلهاى آینده با وفادارى بر آن و پشتیبانى از آن، هر چه بیشتر استقرار یابد و ادامه داشته باشد. و همه باید بدانیم که تا بر عهد خداوند تعالى باقى باشیم خداوند از ما پشتیبانى مىفرماید و همان گونه که تا کنون توطئههاى تبهکاران داخل و خارج را به طور معجزهآسا خنثى فرموده، از این پس ان شاءاللَّه تعالى با تأییدات خود خنثى خواهد فرمود.
و امید است ارتش معظم و سپاه پاسداران عزیز و بسیج و سایر نیروهاى نظامى و انتظامى و مردمى طعم شیرین استقلال و خروج از اسارت ابرقدرتهاى عالم خوار را چشیده باشند و آزادى خود را از اسارت اجنبىها بر هر چیز و هر زندگى مرفه ترجیح داده و عار وابستگى به قدرتهاى شیطانى را بر دوش خویش نکشیده و در میدان مردانگى و فرزانگى مرگ سرخ شرافتمندانه در راه هدف و خدا را بر زندگى ننگین ترجیح داده و راه انبیاء عظام و اولیاى معظم - علیهم سلام اللَّه و صلواته - را انتخاب نمایند. از خداوند متعال عاجزانه خواستارم که این شور و شعف و عشق و علاقه مرد و زن و بچه و بزرگ ملت عزیز را هر چه بیشتر و آنان را در راه خداى بزرگ هر چه بیشتر پایدار فرماید و اسلام عزیز و احکام نورانى آن را در جهان گسترش دهد.
پسرم! چند جمله هم در احوال شخصى و خانوادگى بگویم و پُرگویى را خاتمه دهم:
بزرگترین وصیت من به تو فرزند عزیز، سفارش مادر بسیار وفادار تو است. حقوق بسیار مادرها را نمىتوان شمرد و نمىتوان به حق ادا کرد. یک شبِ مادر نسبت به فرزندش از سالها عمر پدر متعهد ارزندهتر است. تجسم عطوفت و رحمت در دیدگان نورانى مادر، بارقه رحمت عطوفت ربّالعالمین است. خداوند تبارک و تعالى قلب و جان مادران را با نور رحمت ربوبیت خود آمیخته آن گونه که وصف آن را کس نتوان کرد و به شناخت کسى جز مادران در نیاید و این رحمت لایزال است که مادران را تحملى چون عرش در مقابل رنجها و زحمتها از حال استقرار نطفه در رحم و طول حمل و وقت زاییدن و از نوزادى تا به آخر، مرحمت فرموده؛ رنجهایى که پدران یک شب آن را تحمل نکنند و از آن عاجز هستند. اینکه در حدیث آمده است که «بهشت زیر قدمهاى مادران است»(6) یک حقیقت است و اینکه با این تعبیر لطیف آمده است براى بزرگى عظمت آن است و هوشیارى به فرزندان است که سعادت و جنت را در زیر قدم آنان و خاک پاى مبارک آنان جستجو کنید و حرمت آنان را نزدیک حرمت حق تعالى نگه دارید و رضا و خشنودى پروردگار سبحان را در رضا و خشنودى مادران جستجو کنید. مادران گرچه همه نمونه اند لکن بعض آنان از ویژگىهاى خاصى برخوردارند و من در طول زندگى با مادر محترم تو و خاطراتى که از او - در شبهایى که با اطفال خود مىگذراند و در روزها نیز - دارم، او را داراى این ویژگىها یافتم. اینک به تو اى فرزند و به سایر فرزندانم وصیت مىکنم که کوشش کنید در خدمت به او و در تحصیل رضایت او پس از مرگ من، همان گونه که او را از شماها راضى مىبینم در حال زندگى و پس از من بیشتر در خدمتش بکوشید.
و به احمد، پسرم وصیت مىکنم که با ارحام و اقرباء خود خصوصاً خواهران و برادر و خواهرزادگان، با مهر و محبت و صلح و صفا و ایثار و مراعات رفتار کند. و به همه فرزندانم وصیت مىکنم که با هم یکدل و یکجهت باشند و با مهر و صفا رفتار نمایند و همه در راه خداوند و بندگان محروم او قدم بردارند که خیر و عافیت دنیا و آخرت در آن است. و به نور چشمى، حسین وصیت مىکنم که از اشتغال به تحصیل علوم شرعیه غفلت نکند و استعدادى را که خداوند به او مرحمت فرموده ضایع نکند و با مادر و خواهر خود با مهر و صفا عمل کند و دنیا را سبک شمارد و در جوانى راه مستقیم عبودیت را پیش گیرد.
و آخرین وصیتم به احمد آن است که فرزندان خود را خوب تربیت کند و از کودکى با اسلام عزیز آشنا کند و مادر محترم مهربانشان را مراعات کند و خدمتگزار همه فامیل و همه متعلقان خود باشد. سلام خداوند بر همه صالحان. و از همه اقرباء خصوصاً فرزندانم تمنا دارم که مرا از تقصیر و قصورى که در باره آنان کردم و اگر ظلمى نمودم ببخشند و از خداوند برایم طلب مغفرت و رحمت کنند، اِنَّهُ اَرْحَمُ الرَّاحِمین. و از خداوند منّان عاجزانه مىخواهم که بستگان مرا در راه سعادت و استقامت توفیق مرحمت فرماید و آنان را به رحمت واسعه خود غریق نماید و اسلام و مسلمین را قدرت بخشد و دست مستکبران و ابرقدرتان ظالم را از ستمکارى قطع فرماید.
وَ السَّلامُ وَ الصَّلاةُ عَلى رَسُولِ اللَّهِ خاتَمِ النَّبیین وَ عَلى آلِهِ الْمَعْصُومینَ، وَ لَعْنةُ اللَّه عَلى اَعْدائِهِمْ اَجْمَعینَ اِلى یَومِ الدّین.
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1361 - 4 رجب 1402
روح اللَّه الموسوى الخمینى
پىنوشتها:
1) زمان: 8 اردیبهشت 1361 / 4 رجب 1402 - مکان: تهران، جماران - مخاطب: حجتالاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینى (این نامه به خاطر طولانى بودن به دو بخش تقسیم شد که بخش نخست آن را در شماره پیش، به مناسبت سالگرد رحلت یادگار امام آوردیم.)
2) هر موجودى مشمول رحمت خداوند است. فصوصالحکم، ج1، ص178، فصّ زکریاویّة.
3) الدنیا مزرعة الاخرة، عوالىاللالى، ج1، ص267 / 66.
4) سوره بقره، آیه 255: چه کسى، جز به فرمان او، مىتواند در پیشگاهش به شفاعت برخیزد.
5) سوره انبیاء، آیه 28: و هرگز شفاعت نمىکنند مگر آنان را که مورد رضایت (خدا) هستند.
6) قال رسول اللَّه(ص): الجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدامِ الاُمَّهات. کنز العمال، ج16، ص461 / 45439.