دست ساخته هاى زنان در نمایشگاه کیش
«گزارشى از نمایشگاه صنایع دستى زنان در کیش - زمستان 1381»
منیژه آرمین
جزیره کیش پر شده از پوسترهایى که خبر از نمایشگاه صنایع دستى زنان ایران مىدهد. طرح پوستر، گلولهاى نخ است که تارى از آن باز شده و به ما مىگوید و تاریخ نیز چنین گفته است که سر نخ صنایع دستى به دست زنان است و هنوز هم.
در فضاى نمایشگاه روحى از لطافت زنان موج مىزند؛ اگر چه در بعضى غرفهها آقایان هستند که به فروش و تبلیغ مىپردازند و یا غرفههایى که خانمها به فروش اشیاء مشغولند؛ اما در وراى این، بعضى و برخى، شاهد کارهاى بسیار باارزشى از خانمها هم در زمینههاى مختلف هستیم.
گذرى شتابزده داریم در غرفهها و مىنشینیم پاى صحبت زنان تولیدکننده صنایع دستى.
در کارگه کوزهگرى رفتم دوش
زنى را مىبینم که خم شده و گلدانهاى بسیار ظریفى را بیرون مىآورد و در ویترین قرار مىدهد. چشمهاى زن تر است؛ چرا که بعضى کارها در راه آسیب دیدهاند. کوزهها و کاسهها و فنجانها با رنگهاى زیبا و بیشتر در مایه فیروزهاى متمایل به سبز چشمنوازند. یکى از آنها را برمىدارم. بسیار سبک است با دیوارهاى نازک و شبکههاى زیبا که وقتى بالا مىبرم، نور از میان آن عبور مىکند. در گوشه دیگر این غرفه چرخ کوزهگرى است و گلدانى ساخته شده بر روى آن.
مریم فلاحپور، زنى که از تهران تا میبد را پیموده با عشقى دو گانه. او در مورد کار خود مىگوید:
رشته تحصیلىام مهندسى مواد بود با گرایش سرامیک در میبد. این شهر یکى از شهرهاى سنتى ایران است که سابقهاى دیرینه در تولید سفال دارد. رشته من سرامیک صنعتى بود. بعدها فکر کردم با تلفیق سرامیک صنعتى و سرامیک سنتى کارى کنم که سرامیک میبد از حالت خمودگى بیرون بیاید. سرامیککارهاى میبد، اغلب پیرمردانى هستند که ساختن سرامیک را پشت اندر پشت از پدران خود آموختهاند و شاید صدها سال باشد که در یک فرم و یک شیوه ثابت ماندهاند. آنها با علم جدید سرامیک آشنایى ندارند. علم آشنایى با لعابهاى مختلف. جوهرهاى مختلف سرامیک و کورههاى متنوع براى پخت را ندارند؛ در حالى که با استفاده از اطلاعات جدید مىتوان روح تازهاى به این صنعت و هنر دمید.
خود شما چطور شد گرایش به این نوع کار پیدا کردید؟
- من وقتى درسم تمام شد، پیش استادکاران سفال از جمله یکى از استادکاران به نام آقاى علىمحمد امامىمیبدى تجربه آموختم. بعد به تهران برگشتم و در منزل خودمان شروع به کار کردم. مىخواستم کارگاه کوچکى در خانهمان راه بیندازم. این کار محتاج به آن بود که با همه چم و خمهاى سرامیک و سفال، از جمله قالبهاى گچى و لعاب و کوره آشنا شوم، چون یکى از مهمترین قسمتهاى سرامیک، کوره است. رفتم سراغ آقاى مصدق در میبد. مدت دو ماه و اندى پیش ایشان کار کردم. بعد از ایشان خواهش کردم کورهاى در منزل ما بسازند. ایشان گفتند ساختن کوره در یک آپارتمان بسیار مشکل است و پیشنهاد دادند که من در همان میبد مشغول کار شوم. چون من و ایشان هر دو مجرّد بودیم به من پیشنهاد ازدواج دادند و با یکدیگر ازدواج کردیم. در میبد، ما تنها زوجى هستیم که با هم مشغول کاریم. خانه ما پهلوى کارگاهمان است. بقیه سفالگران خانهشان در شهر است و کارگاهشان بیرون از شهر؛ ولى ما نمىخواهیم هیچ وقتى را از دست بدهیم. به همین دلیل است که اهالى میبد و حتى سفالگران از نوع زندگى ما تعجب مىکنند؛ ولى ما امیدواریم با وجود انبوه مشکلاتى که در برابرمان بوده، سرامیک میبد را متحول کنیم.
در حال حاضر غیر از خود شما چه کسانى با شما همکارى مىکنند؟
- من یک سال و نیم در دبیرستان سرامیک میبد تدریس کردم. بعد، از شاگردان خودم دعوت کردم براى ادامه کار به کارگاه ما بیایند و الان ده نفر از خانمها در کارگاه ما مشغول به کار مىباشند. کارگاه ما تنها جایى است در میبد که خانمها فعال هستند؛ در بقیه کارگاهها، آقایان مشغول به کارند و به سرامیک نگاهى کاملاً مردانه دارند به همین دلیل در کارگاههایشان بیشتر از تیپ کارگر استفاده مىکنند و نه هنرمند.
شما که مىفرمایید خانمها در میبد به سفال و سرامیک نمىپردازند، پس شاگردانى که در مراکز آموزشى مثل دبیرستان کار و دانش یا کاردانى سفال درس خواندهاند، آیا جذب کار نمىشوند؟
- کم و بیش. الان شاگردان من در همین رشته درس خواندهاند. کار در کارگاه به تجربه و علم آنها اضافه مىکند. ما مىخواهیم نسلى را بعد از خودمان تربیت کنیم که بتوانند سرامیک را حفظ کنند.
ویژگىهاى یک زوج سفالگر
مىخواهم بپرسم زندگى زوج سفالگر چه خوبىهایى دارد و چه بدىهایى؟
- خوبىهاى زیادى دارد. همفکرى داریم. شوهر من استاد قالبگیرى است. من چون از ابتدا طراحى و نقاشىام خوب بود، به ایشان طرح و مدل مىدهم و ایشان قالب آنها را مىسازد. گاهى اوقات در قسمتهاى کوره و لعاب نظریههایى مىدهم که ایشان نمىپذیرند ولى بعد مىگویند باشد آزمایش مىکنیم، ممکن است درست باشد؛ البته یک مقدارى از شخصیت سنتى مردان میبدى در ایشان وجود دارد.
میبد از جاهایى است که سفال را به شکل سنتى ارائه مىدهد؛ در حالى که سفال در کشورهاى دیگر بسیار متحول شده است. سؤال من این است که آیا سفال در میبد مىخواهد تا آخر به همین شکل بماند یا دیدگاههاى تازهاى به وجود خواهد آمد؟
- من به نمایشگاه سرامیک ایران رفتم و دیدم. آنها هم همان گل و کوره و خلاصه همین شیوه را به کار مىبرند ولى کارهاى مدرن مىکنند. هنرمندان سنتى با کار دست و سبکهاى هنرى آشنایى ندارند؛ اما کسانى که در دانشگاه رشتههاى هنرى خواندهاند مىتوانند با این شیوه، کارهاى تازهاى ارائه دهند. ما یک جشنواره سفالگر در یزد داشتیم. استادان بزرگ چرخکارى در این جشنواره حضور داشتند اما در کار دست هیچ مهارتى نداشتند. این ضعف بزرگ سفالگران سنتى است.
آیا مىشود میان سنت و نوآورى آشتى برقرار کرد؟
- پیرمردها نمىپذیرند که روششان را عوض کنند؛ ولى ما بعد از عید مىخواهیم کلاسى در میبد بگذاریم که سفالگرى با دست را تعلیم دهیم. بعضى از پسران جوان را مىخواهیم جذب کنیم تا وقتى به کارگاههاى پدران خود بازمىگردند، کارهاى تازهاى ارائه دهند؛ البته سفالگرى با چرخ نیز اهمیت دارد و بهتر است این دو با هم تلفیق شوند.
پاى صحبت دو حصیرباف یکى از منطقه سبز گیلان و دیگرى از کویر
با دیدن بادبزنهاى حصیرى و روپوش کوزهها و کلاههاى حصیرى، احساس مطبوعى از خنکى به ما دست مىدهد. اینها ساخته دست خانمى است که همچنان با حصیر به بافتن مشغول است.
اهل کجا هستید؟
- اهل بافق و نامم ربابه شفیع زاده است.
حصیربافى را از کى شروع کردید؟
- از بچگى. سى و پنج سال است که این کار را کردهام و خیلى هم این کار را دوست دارم. چون مادرم را مىدیدم که همیشه حصیربافى مىکرد. چون خودمان نخل داشتیم و مادرم با همان چوب نخل براى حصیربافى استفاده مىکرد.
مراحل کار حصیربافى چیست؟
- شاخهها را از درخت جدا مىکنیم. در سایه خشکشان مىکنیم. هفت هشت روز مىماند. بعد در آب خیسشان مىکنیم. بعد به قول خودمان ریش مىکنیم و قسمت مىکنیم و شروع به بافتن مىکنیم. بعضى از رشتههاى حصیرى را رنگ مىکنیم.
آیا از این کار درآمدى دارید؟
- درآمدش بد نیست. الان دخترهاى من به کار حصیربافى مشغولند؛ اما مردان این کار را نمىکنند، چون به آن صورت درآمدى ندارد. بعضىها وقتى بهشان مىگوییم پانصد تومان یا دویست تومان، زورشان مىآید پول بدهند؛ در حالى که باید بیایند و ببینند ما چه کار پر دردسرى را انجام مىدهیم.
چرا از این کارها حمایت نمىشود؟
- نمىدانم. بهتر است شرکتها بیایند ولى متأسفانه دورهگردها از ما مىخرند. این است که کالا با درآمدش هماهنگ نیست؛ حالا اگر صنایع دستى پا پیش بگذارد مىتواند باعث رونق این صنعت شود.
از این نمایشگاه راضى بودید؟
- اینجا خیلى شلوغ نبود. قبلاً ما در کیش یک نمایشگاه داشتیم کنار درخت سبز. خیلى شلوغ بود.
فروشتان چطور بود؟
- بد نبود. منفعتى که نداشت. البته ما از طرف صنایع دستى آمدیم ولى اگر قرار بود پول غرفه بدهیم ضرر هم مىکردیم.
فکر مىکنید چه لزومى دارد این صنعت توسعه پیدا کند؟
- نگاه کنید. مثلاً این کلاهها را خیس مىکنند مىگذارند سرشان. براى مناطق کویرى بخصوص براى کشاورزان خیلى خوب است؛ یا مثلاً مىتوانند ظرفها را در این غلافهاى حصیرى بگذارند و آویزان کنند تا خنک بماند.
چند بچه دارید؟
- هفت تا.
آیا حصیربافى به درآمد خانواده کمک مىکند؟
- بله. خیلى کمک مىکند. مادر من شصت سالش است. با درآمد حصیربافى چند بار به سوریه و مکه رفته است.
حصیر مىبافم تا هویت گیلان را حفظ کنم
یکى دیگر از حصیربافان خانم معصومه گلشنى است از استان گیلان.
گلشن کجاست؟
- بخشى است بین انزلى و رشت. گلشن جنب حسنرود و جفرود است. من از وقتى ازدواج کردم در نزدیکى خُمام زندگى مىکنم.
حصیربافى را از کى شروع کردید؟
- از وقتى چشم باز کردم مادرم را در حال حصیربافتن دیدم. از شش سالگى به حصیربافى مشغول شدم. در عرض دو سه ماه یاد گرفتم. خودم طرحهاى ابتکارى را پیاده کردم. الان 28 سال است سابقه کار دارم. به عنوان کشاورز نمونه استانى انتخاب شدم. پرورشدهنده قارچ هستم و با جهاد استان همکارى دارم. همچنین با اتاق بازرگانى گیلان، در نمایشگاههاى میراث فرهنگى هم شرکت مىکنم. همین الان دخترم در طالش براى نمایشگاه رفته است.
دخترتان هم حصیربافى بلد است؟
- بله.
در خانواده غیر از شما چه کسانى به حصیربافى مشغولند؟
- ما خانوادگى کار مىکنیم. من و شوهرم و پسرم و دخترانم حصیر مىبافیم.
آیا درآمدتان نسبت به کارى که مىکنید مناسب است؟
- ما اگر بخواهیم به درآمد فکر کنیم، باید این کار را بگذاریم کنار؛ اما اگر بخواهیم به هویت گیلان فکر کنیم و اینکه سنتهایمان از میان نرود، باید از جان مایه بگذاریم. من دلم مىخواهد هویت گیلان را که ابتدا حصیر بوده و بعد گلیم و بعد قالى به جهان معرفى کنم. الان هم که انجمن بانوان کیش براى ما زحمت کشیدند، من استقبال کردم تا هویت گیلان را مطرح کنم.
روش کار شما چگونه است؟
- ما با ساقه برنج حصیر درست مىکنیم. به ساقه برنج مىگوییم گالى. اینها را مىبریم سه، چهار روز در آفتاب پهن مىکنیم. اول سبزند بعد که آفتاب مىخورند، سفید مىشوند. مقدارى را رنگ مىکنیم. گالىها در سه اندازه هستند. بعضىها که نازکند به عنوان نخ ازشان استفاده مىکنیم. اندازه بعدى براى ساخت ریزبافت است که خیلى زیبا است. یک قسمت درشتبافت است که قیمتش پایینتر است. بعد ما اینها را روى پشتبام مىگذاریم و وقتى که خشک شد، کار مىکنیم.
ما در نمایشگاههاى زیادى شرکت کردهایم. در کلاردشت مازندران - بولوار گیلان - هتل انقلاب تهران. الان هم جنس به تهران آوردهام براى مؤسسه کالاهاى ساخته زنان که از وزارتخانهها مىآیند تا نمونه کارهایم را از نزدیک ببینند.
آیا نهادهاى مسئول به شما کمک مىکنند؟
- در حدّ توانشان کمک مىکنند. امیدوارم خداوند توان بیشترى به آنها بدهد تا از ما بیشتر حمایت کنند. البته اگر ما بدانیم کارهاى درجه یک خریدار دارد مىتوانیم طرحهاى تازهاى را با کیفیت مطلوبتر ارائه دهیم.
*
یکى از غرفههاى پررونق نمایشگاه، غرفه زیورآلات است. در این غرفه دو دختر جوان با کارهایى زیبا و با خوشرویى پاسخگوى بازدیدکنندگان هستند. الیکا رضایى در این مورد مىگوید:
ما خودمان طراحى مىکنیم. البته خانم مؤمنان رشته هنر خواندهاند، بیشتر به مسائل طراحى احاطه دارند ولى من خودم شیمى خواندهام.
رشته شیمى ارتباطى با این کارها دارد یا نه؟
- نخیر. هیچ ارتباطى ندارد.
از چه موادى استفاده مىکنید؟
- از نقره. همچنین در بعضى کارها از سنگ استفاده مىکنیم. ما نقره خام را مىگیریم، ذوب مىکنیم. یک سلسله عملیات رویش انجام مىدهیم تا مبدّل مىشوند به ورقه. آن وقت به شکلى که مىخواهیم در مىآوریم. بعد با سوهانکارى فرمى را که مىخواهیم مىدهیم. بعد هم پولیش مىشود و ...
چه مدتى است این کار را مىکنید؟
- من پنج سال است ولى خانم مؤمنان سابقه بیشترى دارند.
از خانم مرجان مؤمنان خواهش مىکنم در مورد سوابق تحصیلى و ارتباط با کارشان صحبت کنند:
من رشته گرافیک را در دانشگاه الزهرا خواندم و بعد فوق لیسانس پژوهش را از دانشگاه هنر گرفتم. گرایش من خیلى طبیعى است. چون هر خانمى دوست دارد لباسهایش را با زیورآلاتى مناسب هماهنگ کند و من همیشه براى خودم زیورآلاتى درست مىکردم و کارم با تحسین اطرافیانم روبهرو مىشد. خانمهایى بودند که لطف کردند و تشویقم کردند. من هم رفتم آموزش دیدم تا این کار را به صورت حرفهاى انجام دهم. کار ما چندان هم آسان نیست. کار بدنى دارد، بعد هم که وارد جزئیات مىشویم تمرکز و صبر و حوصله زیاد مىخواهد.
اوّل طراحى مىکنید بعد کار مىکنید یا ضمن کار، طرح به ذهنتان مىآید؟
- معمولاً طرح اولیه را داریم، ولى ضمن کار هم ممکن است چیزهایى به ذهنمان بیاید.
تحصیلاتتان در این کار مؤثر است یا نه؟
- بله. تحصیلات من تأثیر داشته. در طراحى و حتى اجرا کمکم مىکند از نظر تناسبها به من کمک مىکند و نهایتاً همیشه براى تحقیق و به دست آوردن تجربههاى تازه، آمادهام.
پس احساس خوبى دارید؟
- بله. همین طور است. براى همین است که سختىها برایم آسان مىشود.
نمایشگاه اینجا را چطور دیدید؟
- من خیلى خوشم آمد؛ البته دلم مىخواست صنایع دستى را خاصتر و برگزیدهتر از این ببینم. چیزهاى خوبى هست ولى باید بگردیم تا آنها را پیدا کنیم. امیدوار بودم کارهاى مربوط به مناطق را با اصالت خودشان ببینم. مثلاً در غرفه استان هرمزگان بهتر است کارهاى سنتى خودشان را بگذارند؛ نه آنکه مثلاً گل چینى بگذارند. البته گل چینى براى خودش باارزش است ولى نمایشگر صنایع دستى استان هرمزگان نیست. چقدر خوب است کارهاى اصیل اشاعه پیدا کند. چه اشکالى دارد که خانمها لباسى بپوشند که رویش صنایع دستى کار هرمزگان باشد یا سنگدوزى باشد، یا آینهدوزى. واقعاً حیف است که ما از اینها استفاده نمىکنیم. البته عیبى ندارد که به سلایق روز نزدیک شویم ولى نه آنکه مبتذل بشویم.
طرحهایتان را از کجا مىگیرید؟
- ما همان چیزى را که خودمان دوست داریم درست مىکنیم. کار ما تقلیدى نیست. ما ممکن است ژورنال باز کنیم و ببینیم ولى آن طرحها را به صنایع دستى خودمان نزدیک مىکنیم.
قیمتها چطور است؟
- قیمتها بالاست ولى به زحمت ما جواب نمىدهد؛ یعنى ما اگر بخواهیم زندگىمان را از این راه اداره کنیم ممکن نیست؛ وقت و انرژى زیادى روى این کارها مىگذاریم و کسى که ارزش کار را بداند قیمت برایش مهم نیست زیرا مىداند یک کار دست و یک کار تک را مىخرد و دنیایى از انرژى مثبت و احساس خوب در آن وجود دارد که قیمتى ندارد.
سوزندوزى، فراگیرترین فرآورده صنایع دستى در استانهاى مختلف
پردهاى بدیع در برابرمان است با آمیزهاى از رنگها و طرحهاى شگفتانگیز و در گوشه و کنار این پرده انواع سوزندوزىها قرار دارد. از سازنده این آثار مىخواهم که در مورد خود و کارش توضیح دهد:
- الهه اولیاءزاده هستم از شیراز.
چطور وارد این کار شدید؟
- من از طریق سازمان میراث فرهنگى وارد این رشته شدم و در سازمان میراث فرهنگى شیراز، دوره چهار ساله را گذراندم؛ بعد مرا معرفى کردند به پژوهشکده میراث فرهنگى و مدرک درجه عالى را در رشته رودوزىهاى سنتى به من دادند.
حدود دوازده سال است که در این رشته کار مىکنم. در حال حاضر در آموزشکدههاى میراث یا صنایع دستى و در کلاسهاى مختلف با بچهها کار مىکنم.
چطور شد نسبت به این کار علاقهمند شدید؟
- من از بچگى به این کار علاقه داشتم. خانوادهام هم کارهاى هنرى انجام مىدادند.
این طور که مىبینم طرحهایتان سنتّى است. ممکن است در مورد این پرده توضیح دهید؟
- این کار سیستان و بلوچستان است. دلم مىخواهد این کار و این هنر از بین نرود.
احساستان نسبت به این کار چیست؟
- من خیلى کارم را دوست دارم. لحظهاى که شروع مىکنم، همه ناراحتىهایم را فراموش مىکنم و احساس آرامش به من دست مىدهد.
نمایشگاه را چطور دیدید؟
- خوب یک نقطه ضعفهایى دارد. واقعاً فکر مىکنم اگر منظور صنایع دستى است، باید کارهاى قدیمى باشد. بعضى کارها منسوخ شده ولى هنرمندان باید احیا کنند. من در شهر خودم شیراز مىبینم که نقشدوزى از بین رفته، در حالى که هنر اصیلى بوده و من شروع کردم که این کار را رواج بدهم.
گفتید تدریس هم مىکنید. استقبال جوانها چطور بوده؟
- خیلى دوست دارند؛ ولى هزینه سرسامآور است. من به سازمانهاى ذىربط پیشنهاد کردهام که شما وسایل اولیه را در اختیار هنرجویان بگذارید تا این هنرها توسعه پیدا کند. الان شما به این پرده نگاه کنید. شاید فکر کنید که مثلاً دکمه است یا نوار یا پولک؛ ولى در مجموع وقت و هزینه زیادى برده است.
از نظر اجتماعى، نمایشگاه را چطور دیدید؟
- خیلى عالى. واقعاً برخورد مسئولین خوب بود و خیلى زحمت کشیدند.
آیا صنایع دستى از کار شما حمایت مىکند؟
- من هیچ وقت نرفتم براى خودم چیزى بخواهم؛ ولى براى بچهها مىروم. براى امتحانشان یا کارهایى که بتوانند از طریق آن امرار معاش کنند.
روى این پرده چقدر کار کردهاید؟
- شش ماه. من همه 114 نوع دوخت و دوز را انجام مىدهم. شما الان شَرفهدوزى را مىبینید. همچنین کتیبهدوزى یا درویشدوزى یا گبردوزى را یا ترمهدوزى و کمنددوزى ... یکى از نمونههاى بارز این کارها پرده خانه خداست که زنان شوش انجام مىدادند.
آیا نمىشود اینها را توسعه داد و بخصوص در لباسها استفاده کرد؟
- چرا، اگر سفارش بدهند. با همین لباسها مىشود در مهمانىها شرکت کرد.
خانم مهپاره اکبرى در مورد مجموعه متنوعى که ارائه دادهاند چنین مىگوید:
- اینها مجموعهاى است از دوخت و دوز 28 استان ایران به اضافه دوختهاى مدرن بعضى از کشورها مثل آلمان، اتریش، پاکستان، نروژ. کشورهایى که خودم رفتم و آنجا یاد گرفتم و تلفیق مدرن و سنتى کار کردهام. مثلاً پتهدوزى کرمان که قدمتش به حدود صد و سى سال مىرسد. بهترین نوعش روى مقبره شاه نعمتاللَّه ولىّ است. البته منسوجات پوسیده مىشوند و متأسفانه نمىشود آنها را حفظ کرد. باز یکى دیگر از دوختها قیطاندوزى است؛ زیرا انسان وقتى به این مرحله رسید که براى خودش لباس بدوزد براى تزئین روى لباس هم به فکر افتاد و با تابانیدن چند نخ، قیطان به وجود آمد. مىتوان گفت قیطاندوزى یکى از قدیمىترین سوزندوزىهاست. دیگر از دوخت و دوزها کار تبریز، گلابتوندوزى کردستان، درویشدوزى، قلابدوزى رشت و دوخت و دوزهاى بلوچستان، گوشهدوزى خمین را داریم و در کنارشان گلدوزىهاى مدرن را هم داریم.
این تابلو را که مشاهده مىکنید انواع دوختها است. از جمله گندمىدوزى، زناردوزى، گلابتوندوزى، قیطاندوزى و مروارىدوزى.
در کنار 114 نوع سوزندوزى سنتى، دوخت و دوزهاى مدرن هم داریم مثل سایهدوزى و روباندوزى.
شما چند سال است این کار را مىکنید؟
- از بچگى، هر کس هر چه بلد بود مىرفتم و موى دماغش مىشدم تا به من هم یاد بدهد؛ اما به صورت تخصصى، حدود ده سال است کار مىکنم. در همین نمایشگاه هم به غرفههاى دیگر مىروم و تحقیق مىکنم ببینم چه چیزى را بلد نیستم تا یاد بگیرم.
از اینکه زندگى خود را به این کار اختصاص دادهاید احساس رضایت مىکنید؟
- بله. این کارها واقعاً آرامش مىدهد. فکرهاى بد را از آدم دور مىکند. همهاش به فکر این هستم که بدوزم و کار زیبایى به وجود آورم.
از این نمایشگاه راضى بودید؟
- بله، خیلى. البته بعد مادى را در نظر نمىگیرم؛ ولى بعد معنوىاش واقعاً عالى است. با خانمهاى زحمتکش و هنرمند آشنا شدم و خیلى چیزها ازشان یاد گرفتم. همین طور با یک محیط تازهاى آشنا شدم که برایم جالب بود.
مجموعه کارها را چطور مىبینید؟
- بسیار زیباست و ارزش کارهاى خانمها خیلى بالاتر از چیزهایى است که من بگویم و هر کدام واقعاً دنیایى است.
آیا کار شما به درآمد خانواده کمک مىکند؟
- بله. یکى از هدفهایم تأمین درآمد براى خانواده است و دیگر اینکه براى دل خودم کار مىکنم. این کارها بسیار متنوع است و تک تک آن مىتواند در زندگى روزمرّه کاربرد داشته باشد و هر کس یکى از اینها را یاد بگیرد، مىتواند درآمد خوبى از این راه کسب کند. حتى اگر ایجاد درآمد نکند مىتوانند براى خانه خودشان کار کنند. این خودش نوعى کمک به اقتصاد خانواده است. از سوى دیگر به آرامش روحى و فکرى خانمها کمک مىکند که خودش مسئله مهمى است.
*
در غرفه ملایر، کارهاى مختلفى از جمله تکهدوزى، برودرىدوزى، حلقهدوزى، قلاببافى و چهل تکهدوزى را مىبینیم.
ممکن است در مورد خودتان و کارى که در ملایر دارید توضیح دهید؟
- من زهره تاجعلى هستم و مدیرعامل شرکت زرینترمه. کارهاى ما صنایع دستى و پوشاک است. ما بیست و دو خانم شاغل به کار داریم که همه سرپرست خانوار هستند.
خود شما با چه انگیزهاى این کار را شروع کردید؟
- من از هفده سالگى روى علاقهاى که به کارهاى صنایع دستى داشتم، این کار را شروع کردم. همه را پیش خودم یاد گرفتم. طرحها و ابتکاراتش از خودم است.
فکر مىکنید انجام این کارها در خانوادهها چه تأثیرى دارد؟
- خیلى مؤثر است. الان بیست و دو نفر خانم خرج خانواده خود را از این راه به دست مىآورند؛ اگر دولت از ما حمایت کند، ما مىتوانیم شاغلین بیشترى داشته باشیم. دخترخانمها، بخصوص آنها که در کنکور موفق نمىشوند، خیلى خوب مىتوانند جذب این کار شوند. من الان دو دخترم که هر دو تحصیلات عالیه دارند، کارهاى هنرى مىکنند و درآمدشان هم خیلى خوب است.
نظرتان نسبت به بازار کار چیست؟
- راستش مردم عادت کردهاند دنبال جنس خارجى بروند. الان کارهاى ما با کیفیتى بهتر از کارهاى چینى است و با قیمت خیلى پایینتر. در همین کیش من مىتوانم بهترین کارها را ارائه دهم.
*
یکى از سوزندوزىهاى اصیل، پتهدوزى کرمان است. در یکى از غرفهها پتههایى با طرحهاى زیبا ارائه شده است. با خانمى که خود و خانوادهاش در کار تولید پته هستند صحبت مىکنیم:
- من سهیلا سامزاده کرمانى هستم. پته، شاید قدمتى بیش از چهارصد سال داشته باشد. شیوه کار این است که با نخ پشم روى پارچه پشمى طرحهایى را مىدوزند. در رنگهاى مختلف و در ابعاد مختلف و کاربردهاى مختلفى دارد، مثل بالش، روتختى، رومیزى، کوسن، جانماز و ...
شما از کى شروع کردید؟
- ما خانوادگى کار مىکنیم. مادربزرگ و مادرم هم در همین کار بودند.
همه خانمهاى کرمانى پتهدوزى بلدند؟
- اگر همهشان هم بلد نباشند ولى در جهیزیهشان حتماً پتهدوزى وجود دارد. این در کرمان یک سنّت است.
طرحهاى پته را چطور تهیه مىکنید و آیا طرحهاى خاصى دارد؟
- روى کاغذهاى نازک سوزنهاى ریز مىزنند. بعد با خاکستر چوب روى پارچه منتقل مىکنند. بعد، با ماژیک نقطهها را به هم وصل مىکنند تا نقش ثابت شود و رویش مىدوزند.
نمایشگاه را چطور مىبینید؟
- متأسفانه اینجا استقبال خوب نبوده؛ یعنى نمىشناسند. فکر مىکنند قیمت زیاد است. در حالى که بیشتر از اینها ارزش دارند.
چه کسى مسئول این رکود است؟
- نمىدانم دلیلش چیست؟ ولى فکر مىکنم هنر اصیل به مردم شناسانده نشده است.
الان این رومیزى چند است؟
- پنج متر است. دویست و پنجاه هزار تومان، یعنى مترى پنجاه تومان. این کار خیلى فرق دارد مثلاً با گلدوزىاى که با چرخ انجام مىشود. هر چقدر هم کار داشته باشد، بیشتر از یک ماه نیست؛ ولى براى این کار باید هشت نه ماه سوزن زد.
شما تولید پته دارید؟
- بله.
در کرمان فروشتان چطور است؟
- در کرمان خوب است. چون با پته آشنایى دارند.
حرفى ندارید بزنید؟
- نه. حرفى ندارم. به کى بگویم. وقتى کسى صداى ما را نمىشنود چى بگویم.
*
دو غرفه به امور زنان کیش تعلق دارد که در اینجا فعالیتهایى از قبیل تذهیب، سفال و نقاشى کودکان و معرق صورت مىگیرد و گوش مىسپاریم به صحبتهاى خانمهاى این غرفه.
- لیدا حسن آبادى هستم. حدود شش سال است کار تذهیب مىکنم.
پیش کدام استاد کار کردید؟
- خط را پیش استاد اسماعیل قوچانى کار کردم بعد پیش آقاى عطاپور و بعد شاگرد استاد اسکندرپور خرّمى بودم.
در کجا تعلیم دیدید؟
- در مشهد.
الان ساکن کجا هستید؟
- الان در کیش زندگى مىکنم.
نظرتان در مورد کارى که مىکنید چیست؟
- من تذهیب را خیلى دوست دارم چون در خلوت خودم چیزهایى را خلق مىکنم که از خلقت خداوند نشأت گرفته؛ به همین دلیل با عشق و علاقه این کار را انجام مىدهم.
شما که درس مىدهید مىتوانید بگویید روابطتان با هنرجو چطور است؟ یا دیدگاه جوانان به تذهیب چگونه است؟
- به طور کلى فکر مىکنم حیف است که جوانان ما وقت خود را هدر دهند و در ظواهر این شهر غرق شوند و بروند به بازارها و نیایند این هنر اصیل زیباى ایرانى را یاد بگیرند که همه هنرهامان را بسته است به تذهیب و نگارگرى.
نمایشگاه را چطور دیدید؟
- خیلى خوب. کاش همیشه این نمایشگاهها بود تا همه بدانند که زنان ایران چقدر هنرمندند و چه کارهاى خوبى دارند.
*
در گوشه همین غرفه، خانمى جوان با گِل فرمى زیبا خلق مىکند.
- من لیلى کاظمى هستم. دانشجوى رشته سفال بودم در میراث فرهنگى.
چطور به این رشته علاقهمند شدید؟
- من از بچگى به این کار علاقه داشتم و الان هم وقتى با گل کار مىکنم احساس راحتى و آزادى مىکنم.
تعلیماتى که در دوران دانشجویى گرفتید تا چه حد در کارتان مؤثر است؟
- فکر مىکنم هنوز باید تعلیم بگیرم.
آینده سفال را چگونه مىبینید؟
- اگر براى کاسبى به سفال نگاه کنیم، که درآمدى ندارد؛ اما اگر با عشق نگاه کنیم، بهترین کار است.
چرا کاسبى خوبى ندارد؟
- براى اینکه مردم زیاد استقبال نمىکنند. فکر مىکنند یک تکه گل است.
چه کسى باید مردم را آگاه کند؟
- فکر مىکنم خود مردم کوتاهى مىکنند تا آن حس لازم را پیدا کنند. البته تبلیغات هم کم است.
وقتى با بچه ها کار مىکنم روحیه دیگرى پیدا مىکنم
یک غرفه پر است از نقاشى بچه ها. بچه ها مشغول نقاشىاند. مربى آنها مىگوید:
- با سلام و خسته نباشید. سحر تابنده هستم و مربى نقاشى کودکان و بزرگسالان. اینجا غرفه بچه ها است. ما این نقاشىها را گذاشته ایم تا بگوییم زنان و بچههاى کیش این توانایىها را دارند. این غرفه با استقبال خوبى روبهرو شده و من خودم از این کار احساس خیلى خوبى دارم.
آقاپسر چکار مىکنى؟
- نقاشى.
این چیست که کشیدهاى؟
- دریا.
اسمت چیست و اهل کجایى؟
- محمدرضا توکلى و اهل تهران و فعلاً ساکن کیش هستم.
کلاس چندمى و چقدر تعلیم نقاشى دیدهاى؟
- من کلاس چهارمم؛ تا حالا تعلیم نقاشى ندیدهام ولى کارم اینجا هست.
یکى دیگر از بچههاى نقاش مىگوید:
- من امیرحسین راضیان هستم. تا حالا تعلیم نقاشى ندیدهام ولى مادرم نقاش است.
چى دارى مىکشى؟
- طلوع خورشید را مىکشم.
به به چه خورشید قشنگ بزرگى!
*
در یکى از غرفهها، لباسهاى محلى براى کودکان و بزرگسالان با رنگهایى جذاب و جالب ارائه شده. خانم کبرا حیدرى در مورد کار خود توضیح مىدهد:
من از سى و پنج سال پیش این کار را شروع کردم. وقتى مىبینم بچهها این لباسهاى محلى را مىپوشند و شادند، من هم احساس خوشحالى مىکنم. به مادّیاتش زیاد اهمیت نمىدهم.
شما هم مثلاً فکر مىکنید چقدر این لباسها قشنگتر از لباسهاى رسمى است که مىپوشیم؟
- بله. اگر ما بخواهیم سنّت خود را آهسته آهسته اجرا کنیم خیلى بهتر است.
این خانم جوان با شما همکارى مىکنند؟
- ایشان نوه من هستند و کار اصلى را ایشان مىکنند. آخر من دیگر پیر شدهام. من از کار خستهام. مخصوصاً چشمهایم. این جلیتغه را ببینید. سیصد تا پولک دارد. حالا خوشحالم که نوهام کار مرا ادامه مىدهد.
نظر شما نسبت به نمایشگاه چیست؟
- مسئولین که خیلى مهربان بودند. خیلى هم زحمت کشیدند تا توانستند ما را جمع کنند. تنها نمایشگاهى بود که به ما خیلى خوش گذشت.
وقتى قلاببافى مىکنم، بیمارى از من دور مىشود
بعضى از غرفههاى نمایشگاه اختصاص به بانوان نیکوکارى دارد که مؤسسههایى را جهت امور خیریه بر پا کردهاند.
در غرفه ریحانةالنبى(س) خانم جوانى که لباس محلى بر تن دارد مشغول قلاببافى بر روى روتختى بسیار زیبایى است. در گوشهاى دیگر، خانمى به بافتن قالى مشغول است. در این غرفه انواع کارهاى دستى به نمایش گذاشته شده است.
مشغول چه کارى هستید؟
- قلاببافى.
چطور وارد این مؤسسه شدید؟
- من از طریق آشنایان وارد این مؤسسه شدم و هدف این مؤسسه کمک به بیماران سرطانى و کلیوى است.
چند سالتان است؟
- من بیست و دو سال دارم و یک سال است وارد این مؤسسه شدهام.
وجود این غرفه چه ثمراتى داشته است؟
- خیلى خوب بوده. همه از نزدیک مىبینند که مؤسسه چه کارهایى انجام داده. فروش خوبى هم داشته. مردم زیاد استقبال کردهاند. به این گلها نگاه کنید. همه محصول کار بیماران کلیوى و سرطانى است. خود مریضها اینها را تولید کردهاند.
این فعالیتها چه تأثیرى بر روى بیماران دارد؟
- خیلى خوب است. اصلاً مریضى را از آدم دور مىکند. بیماران وقتى وارد این مؤسسه مىشوند بیمارى خود را فراموش مىکنند. من خودم هفت سال بیمار بودم. یک سال است که به اینجا آمدهام، احساس مىکنم حالم بهتر است.
چرا؟
- چون وقتى وارد اینجا شدم و ذوق و سلیقه بیمارانى را دیدم که از من بدترند، واقعاً روحیهام عوض شد. بقیه هم این طورند. شاید به این دلیل که به جاى فکر کردن به خودشان به دیگران فکر مىکنند.
این خانم چه مىکند؟
- ایشان به طریق کامپیوترى فرش مىبافد و این کار خود بیماران است که نقشه فرش را به صورت کامپیوترى در آوردهاند. چون فرش به چشم بیماران آسیب مىرساند، رنگها را تبدیل به ارقام کردهاند.
خانم عصمت شیخ مؤمنى مدیرعامل مؤسسه ریحانةالنبى در مورد سوابق کار خود توضیح مىدهد:
من بیش از بیست سال سابقه کار در امور خیریه را دارم. نماینده سازمانهاى غیر دولتى استان خراسان هستم. اکنون در خدمت بیمارانم و سعى مىکنیم رفع نیاز کلى و اساسى آنها را به عمل آوریم. اولین آسایشگاه بیماران کلیوى و اولین درمانگاه بیماران کلیوىرا در استان خراسان احداث کردیم. بر مبناى ارتباطى که با این بیماران داشتیم، حرکت ریشهاى و اساسى را شروع کردیم. طرح اشتغالزایى بیماران کلیوى و سرطانى را به دولتمردان و مسئولین پیشنهاد کردم ولى متأسفانه حرکتى صورت نگرفت تا اینکه مادرم فوت کردند و آنچه را به من رسیده بود، منزل ایشان و مبلغى را حدود هفتاد میلیون تومان جهت اشتغالزایى این عزیزان گذاشتم و کمتر از یک سال در ایران و بعد از آن از کشورهاى اروپایى و آسیایى و عربى مقامات خوبى آمدند. حتى سال گذشته بین 48 کشور در امارات، صنایع دستى، حرف اول را زد.
استقبال بیماران چطور بوده؟
- خیلى خوب بوده. خوشحال هستم که بیمارانى را که فکر مىکردند معضل و سربار جامعهاند تبدیل به انسانهاى مؤثر و سازنده کردهایم. آنها حتى الگویى شدند براى آدمهاى سالم که از زندگى این بیماران درس بگیرند و بفهمند که انسان در هر شرایطى مىتواند مفید واقع بشود و خدمت کند. به هر حال من تلاش کردم در این زمینه خدماتى را ارائه دهم. ما به مددجویانمان مشاوره مىدهیم. رواندرمانى مىکنیم و در شروع مراجعه آنها را به خودآگاهى و باور برسانیم که با وجود بیمارى مىتوانند انسانهایى توانمند و مؤثر باشند و براى رفع مشکلات بیمارى خود تلاش کنند.
خدمات ما شامل خانوادههاى این بیماران هم مىشود. آموزشمان رایگان است، مواد اولیه را هم خودمان تهیه مىکنیم. تولید و عرضه کالاهایشان را هم خودمان انجام مىدهیم و کلیه سود را به خودشان برمىگردانیم و هیچ گونه سهمى را براى مؤسسه در نظر نمىگیریم. آنها از فروش و سفارش کارهایشان هم مخارج معالجه خود را مىپردازند و هم به خانوادههایشان کمک مىکنند. ما سعى کردهایم مشکلى را از مشکلات جامعه کم کنیم. همچنین تلاش کردیم به دنیا نشان دهیم که زنان ما هم مدیران خوبى در خانه و هم افراد مؤثرى در جامعه مىتوانند باشند. تلاش ما و سایر سازمانهاى غیر دولتى این بوده که تغییر نگرشى را در زمینه ارائه خدمت به اقشار آسیبپذیر به شکلى جدید، با کارآفرینى و توانمندى آنها به وجود بیاوریم.
*
به غرفه دیگرى مىرویم که وابسته است به انجمن خیریه صاحبالامر (واحد بانوان) یکى از خانمها در مورد فعالیت این مؤسسه گفت:
انجمن خیریه صاحبالامر یک مؤسسه غیردولتى و عامالمنفعه است که به همت خانم ناهید بشیرىراد تأسیس شده است. ایشان و خواهرانشان در تهران تشکل خودجوشى داشتهاند و ما در گرگان توسط هیئت مؤسس، شبیه همین تشکل را به وجود آوردیم. الان بیش از چهارصد عضو داریم. 2600 میلیون ریال کمکهاى مردمى داشتیم. وام ازدواج مىدهیم و جهیزیه و سیسمونى تهیه مىکنیم. بیمارها را ترخیص مىکنیم. ما مددکار و مشاورانى داریم که مىروند ارزیابى مىکنند از صندوقهاى قرضالحسنه استفاده مىکنیم. همچنین خانمهاى بىسرپرست و بدسرپرست را مشغول کار مىکنیم و از عملکرد کارهایشان به فروش مىگذاریم. من خودم ساکن گرگان هستم. با 23 سال سابقه فرهنگى بودم که خودم را بازنشسته کردم که در خدمت انجمن خیریه باشم.
خانم هاجربیگم شریفموسوى در مورد انجمن خیریه یاوران امام على و نیز انجمن خیریه حضرت خدیجه از استان گلستان چنین مىگوید:
با یکى از خانمهاى نیکوکار شهر تصمیم گرفتیم تشکلى به راه اندازیم و اسمش را هم گذاشتیم یاوران على(ع). ما مثل سایر انجمنهاى خیریه ارزیابهایمان را مىفرستیم براى تحقیق در امور مراجعین. بعد در انجمن آنها را مورد سؤال قرار مىدهیم تا ببینیم چه توانهایى دارند. گاهى اوقات خودشان هم نمىدانند چه توانهایى دارند. یکى خیاطى بلد است. یکى بلد است نان بپزد. یکى بلد است رشته بریزد. سرمایه را در اختیارشان مىگذاریم و سودشان مال خودشان است. انجمن ما بیشتر به اشتغالزایى مىپردازد. ما روانشناس داریم و حقوقدان داریم و کمکهاى متنوعى را به افراد مستضعف مىکنیم.
چند وقت است شروع کردهاید؟
ما دو سال است کار مىکنیم. به تازگى هم مراکز نگهدارى از دختران دوازده سال به بالا را سازمان بهزیستى در اختیار ما گذاشته و با کمک مردم و بهزیستى مىخواهیم آنجا را راهاندازى کنیم. خوشبختانه مردم به ما کمک مىکنند.
شما چند نفر هستید؟
- ما نه نفر هستیم و به صورت هیئت مدیره اداره مىکنیم.
با مسئولین چه حرفى دارید؟
- گاهى اوقات مسئولین دولتى به ما مىگویند وقتى شما این کارها را مىکنید در واقع به دولتمردان وقت بیشترى مىدهید تا به کارهاى اساسىتر بپردازند. ما هم انتظار داریم وقتى به آنها براى انجام کارى مراجعه مىکنیم، کمک بیشترى به ما بکنند.
*
نگاهى گذرا داشتیم به نمایشگاه. در این نمایشگاه کارهاى اصیل و باارزشى را دیدیم که متأسفانه نظایرشان در هیچ کدام از فروشگاههاى صنایع دستى وجود ندارد چون متأسفانه عادت کردهاند فقط تولید انبوه ارزانقیمت را ارائه دهند و به کیفیت فکر نمىکنند. از طرفى نسبت به دیدگاههاى تازه در صنایع دستى بىاطلاع هستند و به تکرار مکررات عادت کردهاند. امیدواریم تلاش درخورى براى آشنایى جامعه از صنایع و هنرهاى دستى این مرز و بوم و این دست تلاشهاى ارزنده در جایگاه واقعى خود قرار گیرد.