سبز آسمونى
همهمه بىتفاوتى
دیگر کسى به خانه ما سر نمىزند
یعنى دلى براى دلم پر نمىزند
یک آسمان ستاره به چشمان ما ولى
دستى براى چیدنشان در نمىزند
اطراف ما که همهمه بىتفاوتى است
حتى یکى به پشت تو خنجر نمىزند
من در نماز خود به چه کس اقتدا کنم؟
وقتى یقین جوانه دیگر نمىزند
امشب بیا به خاطر من از وفا بگو
اینجا دلى براى دلم پر نمىزند
مریم افضلى (ساحل) - تهران
گوشىِ احساس
میوهاى از شاخهات چیدم که
خیلى کال بود
بىتو شعرى هم اگر گفتم پر از
اشکال بود
کار من با تو کمى لبخند بود و
آشتى
کار تو با من ولى انبوهى از
جنجال بود
جنگ رؤیاى من و تو نابرابر بود
و سخت
چشم من در اوج عشق و چشم
تو بىحال بود
یک نفر با دلهره پرسیده بود آیا
فقط
مهربانىهاى تو با ما همین امسال بود؟
تو مقصر نیستى من مطمئنم
نازنین
کودک احساس تو کور و کبود و
لال بود
من تماس آخرم را هم گرفتم با
دلت
حیف اما گوشى احساس تو
اشغال بود
زهرا زندیه - قم
غروب ناب
دلم دوباره
مثل روزهاى ابرى و غروبهاى ناب
گرفته است
تمام وسعت نگاه من
گرفته است
چشمهاى بىفروغ من گرفته است
دلم ولى حکایتش
حکایت سرود دستهجمعى
تمام قطرههاى اشک چشم ابرها
که نیست
حکایت دلم
گفتنى
یا شنیدنى
که نیست ...
کاش چشمها دوباره حرف مىزدند
ساده بود گفتن از طریق چشمها
حیف!
روزگار عجیب بىمروّت است
زبان چشمها سالهاست مرده است
و چشمهاى شیشهاى دگر
مثل سالهاى دور
نور
از ورایشان گذر نمىکند
کاش گوش چشمهاى تو
اگر دو چشم من زبان نداشت
حرفهاى مانده در ته دل مرا
خوب مىشنید
دلم براى چشمهاى تو
گرفته است
گوش مىکنى؟
دلم گرفته است
مثل روزهاى ابرى و
غروبهاى ناب
زینب احمدیان - قم