پیروزى در راه است!
مریم بصیرى
نام فیلم: واکنش پنجم
نویسنده و کارگردان: تهمینه میلانى
بازیگران: نیکى کریمى، جمشید هاشمپور، مریلا زارعى
هفتمین و آخرین اثر «تهمینه میلانى» چون دیگر آثارش در باره زنان است. «واکنش پنجم» تکمیلکننده سهگانه «دو زن» و «نیمه پنهان» است. «فرشته»اى که از «افسانه آه» در کارهاى «میلانى» ماندگار شده است، در این فیلم نیز شخصیت اصلى ماجراست. بازیگر مشترک نقش «فرشته» که در سهگانه «میلانى» کسى جز «نیکى کریمى» نیست، زنى فرشتهسیرت و صورت است که در عین معصومیت، همیشه به گونهاى از مردان زندگىاش لطمه خورده است و در نهایت در هر سه فیلم، شادابى و جوانى چهره او رفته رفته از بین رفته و جایش را به چهره زنى دردکشیده و مصیبتزده داده است.
مضمون اصلى این فیلم نادیده انگاشتن حقوق زنان در مسئله حضانت فرزند مىباشد. مسئلهاى که پیش از این در فیلم «هزاران زن مثل من»، به آن پرداخته شده بود و «شهرزاد» مادر ماجرا که از قضا همان «نیکى کریمى» بود، چون «فرشته»، «واکنش پنجم» فرزندش را از خانه همسر سابقش ربوده بود.
«فرشته» معلمى است که همسر راننده کامیونش را طى تصادفى از دست داده است. حال پدرشوهر او که مردى غیرتى و سنتى است، حاضر است به «فرشته» ارث و طلا و مهریه بدهد ولى در عوض، بچههایش را از او بگیرد. پس از سر آمدن دوران عده «فرشته»، این مرد به هیچ وجه حاضر نیست وى را در خانه خود نگاه دارد، چرا که او دو پسر عزب در خانه دارد و از حرف مردم مىترسد.
«حاجىصفدر» که بر خلاف دیگر مردان فیلمهاى «میلانى» در عین سنگدلى و قلدرى، جوانمرد است، حاضر مىشود در مقابل خواهش «فرشته» براى ماندن در نزد بچههایش، به قول خودش، پسر جوانش را پیشکش «فرشته» کند. اما از آنجایى که زن حاضر نیست با برادرشوهرش ازدواج کند، مجبور به ترک خانه حاجى مىشود. چون حرف پدرشوهر این است که «گل تو گلدون، نون تو سفره، زن بیوه خونه باباش!» مرد خود را قانون مىداند و خود مجرى قانون مىشود و هیچ توجهى به خواست «فرشته» نمىکند.
در ادامه وقتى «فرشته» مىفهمد که حاجى قصد دارد بچههاى او را به خارج از کشور بفرستد و وى دیگر آنها را نخواهد دید، با کمک دوستانش بچهها را مىرباید. «فرشته»اى که همیشه حرف پدرشوهر را گوش مىکند و همهاش «چشم حاجآقا» مىگوید، ناگهان احساس خطر کرده و دست به عمل مىزند. مشکل «فرشته» مشکل همه دوستان وى مىشود. آنها که همگى در زندگى زناشویى خود مشکلاتى دارند، آرزویشان براى مبارزه با جنسیت مخالف را، در به ثمر رساندن تلاش فرشته براى رویارویى با حاجى، خلاصه مىکنند. آنان سوئد و آلمان را به عنوان بهترین کشورهایى که به فکر زنان هستند، به «فرشته» پیشنهاد کرده و بلیط و ویزاى او را درست مىکنند. اما «فرشته» که نمىتواند به هواپیما برسد، از شهر خارج مىشود. دوستان او از این تعقیب و گریز لذت مىبرند و هر بار یکى از آنها با دادن نشانى یکى از آشنایان آن، پناهگاهى تازه براى «فرشته» مىیابند.
فیلم، پس از فرار «فرشته» و پسرانش از دست حاجى، ریتم تند و دلپذیرى مىیابد و اثر، تبدیل به یک تعقیب و گریز در جادههاى خارج از شهر مىشود. «ترانه» صمیمىترین دوست «فرشته» نیز در این سفر بىسرانجام، او را همراهى مىکند.
اما از آن سو حاجى که بنگاه حمل و نقل دارد و کلى ماشین سنگین و راننده در گاراژش مىپلکند، با وعده سه میلیون پول، رانندگان را به سراغ عروس و نوههایش مىفرستد. حاجى و مردان او از چنان قدرتى برخوردار هستند که به کمک یک دوست سرهنگ نامرئى، مىتوانند تمام خطوط تلفن و موبایل دوستان «فرشته» را کنترل کنند و راه خروج از کشور را براى او ببندند. حاجى خیلى زود در عرض دو روز «فرشته» را در شهرهاى ساوه، اصفهان و شیراز تعقیب مىکند و در بوشهر به او مىرسد. حاجى در جملهاى مىگوید، طرف حساب او یک زن نیست، بلکه یک لشکر زن است که از «فرشته» دفاع مىکنند.
در عوض در فیلم «رضا کریمى»، «هزاران زن مثل من»، شوهر کینهاى «شهرزاد» با داشتن دوستان پرقدرتى در نیروى انتظامى و بسیج شدن پلیس تهران، پس از دو هفته توانست همسرش را که در تهران پنهان شده بود، بیابد. اما حاجى بدون نیروى پلیس و با اتکا به مردانش خود، قانون را به اجرا در مىآورد و فوراً «فرشته» را مىیابد.
در پایان فیلم، «فرشته» در بوشهر به نزد پیرزنى به نام «زائر مدینه» مىرود. این زن هر چند درسخوانده و روشنفکر نیست و چون دوستان «فرشته» فرار به خارج از کشور را توصیه نمىکند، اما به خوبى، خود و جایگاهش را مىشناسد. پس از آنکه «فرشته» مجبور مىشود به همراه دو پسر گرسنهاش دو شب در درون قایقى در میان آب بخوابد و سپس به جرم آدمربایى به زندان بیفتد، این «زائر مدینه» است که از «فرشته» دفاع مىکند. او در مقام زن بودنِ خود قدرتى همسنگ حاجى دارد و در کلانترى به وى مىگوید مگر او خداست که بخواهد براى همه تصمیم بگیرد. سپس از قانون مىنالد و اینکه موقع نوشتن قانون آیا کسى از حرف دل ننهها هم پرسیده است یا نه؟ او خود پس از غرق شدن همسرش در دریا، دو فرزندش را به دانشگاه فرستاده و بدون ازدواج مجدد زندگى شرافتمندانهاى داشته است.
پس از حرفهاى این پیرزن، «مجید» پسر بىدست و پا و لمپنوار حاجى که پیش از این پیشکش «فرشته» شده بود، به حرف مىآید و از پدر مىپرسد که اگر او نیز روزى بمیرد آیا پدرش با زن و فرزند او هم چنین خواهد کرد؟
حاجى که ظاهراً تحت تأثیر سخن این دو قرار گرفته است، منقلب شده و شکایتش را از «فرشته» پس مىگیرد و تنها راه نجات او را همچنان ازدواج با «مجید» عنوان مىکند.
عنوان «واکنش پنجم» نیز از همین سخن حاجى ناشى مىشود. او در کلانترى سایهاش بر روى «فرشته» دربند مىافتد، همچون اقتدار شوهر «ترانه» که بالاى سر او ایستاده و زنش را پس از شکایت حاجى به جرم مشارکت در آدمربایى از زندان رهانیده است.
«واکنش پنجم»، پاسخ «فرشته» به بُرد نهایى حاجى است. از شروع بازى، دو طرف ماجرا حساب بُردهاى خود را دارند تا اینکه در نهایت، «فرشته» و حاجى چهار به چهار مساوى مىشوند. گویا حاجى نیز از این بازى و نمایش قدرت خویش لذت مىبرد، چرا که به پسرش مىگوید: «حریف قَدَرش خوبه، حتى اگر ضعیفه باشه.» بیننده نیز چون حاجى آنقدر درگیر این تعقیب مىشود که دیگر حق یا ناحق بودن طرفین کشمکش را فراموش مىکند. او وارد یک بازى هیجانانگیز شده و مىخواهد بداند بالاخره حاجى مىتواند عروسش را پیدا کند یا نه؟
یکى از نکات مهم فیلم که هرگز نمىتوان آن را نادیده گرفت، ارتباط فرشته با دوستانش است. آنها در شروع فیلم با ریتمى کشدار، پارتى دوستانه خود را به جلسه سخنرانى و متینگى در باره زن و قانون تبدیل کردهاند و کلى حرف و شعار تحویل مخاطب خود مىدهند.
این معلمان همگى قرار است الگوى دانشآموزان این کشور باشند و تربیت نسل آینده را به دوش بکشند ولى خود درگیر مشکلات بسیارى هستند و همیشه با ناراحتى به سرِ کلاس مىروند. آنان از خود و شوهرانشان مىگویند و هر چند سخنان آنها عین واقعیت است ولى اصلاً جنبه نمایشى و تصویرى ندارد و شبیه یک گفتمان رادیویى مىباشد.
از دید «میلانى» که در آغاز فیلم چون شخصیتهاى خویش، درگیر زیادهگویى شده است، زنان چه مرفه و چه فقیر، چه سنتى و روشنفکر، در هر طبقه و موقعیت اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى که باشند، چه مذهبى و چه غیر مذهبى، همه درگیر مشکلات زناشویى و مسئله عمدهاى به نام تبعیض جنسیتى هستند و چون قانون از آنها دفاع نمىکند، آنان به خاطر موقعیت اجتماعى و مالى همسرانشان بر عیوب اخلاقى و غیر اخلاقى آنها سرپوش مىگذارند و طلاق را راه چاره نمىدانند. این زنان، ماندن و عوض کردن شرایط را بهترین راه حل مىدانند، طورى که «ترانه» پس از اهانت همسرش به او و دیگر معلمان این مملکت، به سراغ وکیل و قانون مىرود و با به اجرا گذاشتن مهریهاش، وضعیت را به نفع خود تغییر مىدهد.
جالب اینکه بر خلاف دیگر بچههاى دنیا، بچههاى مدرن «ترانه» بعد از اینکه پدرشان با منشى شرکتش به گشت و گذار مىرود و «ترانه» مىآشوبد، به جاى اینکه چون دیگر نمونههاى سینمایى از مادر بخواهند نزد آنها بماند، خود، «ترانه» را تحریک به ترک خانه مىکنند و تمام وسایل او از جمله گذرنامه، پول، طلا و حتى عقدنامه زن را برایش آماده مىکنند تا با خود ببرد. «ترانه» که بر اساس همان تز معروف خودشان قصد طلاق و جدایى ندارد و براى رشد و تربیت بچههایش احتیاج به پول شوهر دارد، به این طریق مردش را ادب مىکند!
از دید «میلانى» این راه، بهترین شیوه ممکن براى سر جاى نشاندن مردان است. همراهى یک وکیل زن، «ترانه» را پس از یک ماه مقاومت، با کوتاه آمدن شوهرش، راهىِ خانه مىکند و مرد مجبور مىشود بهاى اهانت خود را با خرید یک سرویس طلا و ماشین براى «ترانه» پرداخت کند.
اگر این پنج زن معلم را، نمودى از زنان طبقه متوسط اجتماعى ایران به حساب بیاوریم، از نظر فیلمساز این طور مىتوان نتیجه گرفت که از هر پنج زن، سه نفر از شوهرانشان ناراضى هستند و با وجود تهدیدها و تحقیرهاى آنان، به خاطر حفظ آبروشان کوتاه مىآیند و هرگز به طلاق نمىاندیشند. یک نفر اصلاً چون شوهر خوب کیمیاست، ازدواج نمىکند و فقط یک زن، که همان «فرشته» باشد عاشق شوهرش مىباشد که او بنا به تقدیر تصادف کرده است؛ پس مرد خوب یا یافت نمىشود و یا اینکه مرده است!
در کنار مشکل حضانت فرزند، «میلانى» مسائلى چون ازدواج مجدد مردان، بىمهرى آنان به همسر، اعتیاد، هتاکى و خشونت مردها را عنوان مىکند و اینکه زنان چون مىدانند در نهایت مردان همیشه طورى رفتار مىکنند که زنان مقصر ماجرا باشند، و از آنجایى که همه چیز در زندگى از مال و فرزند به اسم شوهر است، لذا به همه چیز تن مىدهند و اعتراضى ندارند. تنها معترض قضیه نیز گویا همین «فرشته» است که پس از یک مبارزه طولانى و دفاع از حق مادربودن خود، باز از مردان شکست مىخورد.
«فرشته» تنهاى تنهاست. حتى مادر او از پدرشوهر وى دفاع مىکند و مخالف دخترش است. برادر جوان «فرشته» نیز هر چند در عمل مخالف خواهرش نیست ولى دائم به او گوشزد مىکند که قدرت حاجى را نادیده نگیرد. برادرى که هیچ کمکى به «فرشته» نمىکند و نمونه مردانى خنثى در جامعه است.
چند سالى است منتقدان بسیارى «میلانى» را در ساختن آثارى در حیطه زنان، سرزنش کرده و او را یک متعصب و فمینیست افراطى دانستهاند.
«میلانى» مکرراً در مصاحبههایش اعلام مىکند «اگر فمینیستبودن این است که ما در باره زنان حرف بزنیم، فکر کنیم، فیلم بسازیم، رؤیاها، آرمانها و مشکلاتشان را نشان دهیم براى اینکه به یک تعادل اجتماعى برسیم، من یک فمینیست هستم.»
آیا در جامعهاى که قانون حتى اگر زن توانایى مالى و اخلاقى داشته باشد و نخواهد ازدواج مجدد بکند، بچهها را به خانواده شوهر و فامیل درجه دو و سه او مىدهد؛ یک فیلمساز زن حق ندارد حرف زنان بسیارى را به تصویر بکشد و گوشهاى از یک واقعیت بزرگ اجتماعى را که هنوز هم پررنگ است، نشان بدهد؟
ماجراى مردان ستمگر و زنان ستمدیده چیزى نیست که به این زودى و با ساخت یکى دو فیلم، از یادها برود. از نظر «میلانى» به همه زنان اجحاف مىشود و اگر کسى از شوهر خود تعریف مىکند فقط لاف مىزند و گویا از مردى مریخى حرف مىزند که شبیه مردان زمینى نیست!
البته کارگردان علاوه بر مرد مُرده، یک مرد نیمهجان فرنگرفته را نیز تا حدى خوب جلوه مىدهد. این مرد، مهندس درسخوانده و به ظاهر منطقى است که در دنیایى متمدن زندگى کرده و پس از طلاق، فرزندانش را به مادر سپرده است. او حاجى را نصیحت مىکند که نباید عرصه را بر «فرشته» تنگ کند، اما حاجى قانون خارج از کشور را قبول ندارد و مىگوید در ایران باید بچهها نزد خانواده پدر باشند و نه در کنار مادر، چون هر آن احتمال دارد که مادر بخواهد ازدواج کند و یا اینکه پولش ته بکشد.
همین حاجى با وجود مخالفت با فرهنگ فرنگىها، معلوم نیست چرا مىخواهد بچهها را همراه خواهرش به سنگاپور بفرستد و چطور قرار است در آن کشور سایهاش بالاى سر نوههایش باشد!
یکى دیگر از نقاط ضعف شخصیتپردازى حاجى نیز این است که حاضر نیست با پول خودش در خانه باقىمانده از پسرش، «فرشته» بچهها را بزرگ کند. او حاضر مىشود براى یافتن آنها به رانندگان وعده سه میلیون پول بدهد ولى ماهانه مقررى خاصى براى تأمین زندگى نوههایش ندهد. حاجى دائم حقوق کم «فرشته» را به رخش مىکشد و اینکه او نمىتواند با آن پول، بچه بزرگ کند.
در کل فیلم «صفدر»، نماد قدرت مطلق است و حتى زن او که به نوعى بیمار است، به عنوان مادرشوهر «فرشته» هیچ قدرتى در بیان و عمل ندارد. قدرت حاجى تا به آنجا پیش مىرود که وقتى رانندهاى در بیابانهاى ساوه قصد تعرض به «فرشته» و «ترانه» را دارد، با شنیدن نام «حاجى صفدر» پا پس مىکشد. در واقع هنگام فرار از حاجى، دوباره این اسم حاجى است که راه را براى «فرشته» باز مىکند.
البته حاجى به قول خودش علاوه بر نوهها، به فکر عروسش نیز هست. او براى نشان دادن عملى شدن خواست فردى خود، حتى اقدام قانونى «فرشته» را در بازپس گرفتن بچهها خنثى مىکند و خود به تنهایى همهکاره ماجرا مىشود.
هر چند فیلم «میلانى» خوش آب و رنگ است و زندگى معلمان مرفه و حاجى ثروتمند را به نمایش مىگذارد، اما باید دید در جهان خارج از فیلم چند درصد از زنان فقیرى که قدرت و ثروتى از خود ندارند، مجبورند براى گرفتن حق و حقوق خود و حضانت فرزندانشان در راهروهاى دادگاههاى شهرشان بروند و بیایند تا کسى حرف دل آنها را بشنود.
و سخن آخر اینکه به گفته «زائر مدینه» آیا قانونگذاران هیچ به حرف دل زنان و مهر و محبت مادرى آنان توجه دارند و یا اینکه فقط به لحاظ وضعیت مالى مساعد مردان و احتمالاً تسریع در ازدواج زنان، بچههاى آنان را به خانواده شوهر مىدهند که معلوم نیست در نهایت این بچههاى طلاق و یا یتیم، چند دست در میان فامیل خواهند چرخید و تا آخر عمر از مهر مادرى بىنصیب خواهند ماند. آیا با این وضعیت مىتوان گفت پیروزى زنان بر واقعیات اجتماعى نزدیک است؟