بینشهاى ناب در نگاه دخت آفتاب (12)
ارزشهاى جاودان زندگى
«ارزشهاى اعتقادى»
احمد لقمانى
سپیده سخن
ارزشهاى جاودان زندگى، دفتر معرفتى است که آشنایى دل و دیده با یکایک آموزههاى آن هر یک از ما را از مدار «منیّت و مادیّت»، به اوج «معنویت»، پرواز مىبخشد و فردایى پرنور نوید مىدهد.
در این دفتر مىآموزیم که حضور «در مردم»، «با مردم» و «کنار مردم» شیوه همیشه انسانهاى کامل است و «انزواى از دنیا»، کارى شایسته و بایسته است اما «انزواى از جامعه مسلمانان»، هرگز ارزشى مطلوب محسوب نمىشود.
بخش قبلى این نوشتار را با نکاتى اینچنین آغاز کردیم و با تحلیل و بررسى جلوههاى اخلاقى - اجتماعى، سیاسى - اجتماعى و بهداشتى - اجتماعى، گوهرهایى نورافزا در نگرش پیروان آن اسوه والا نمایان ساختیم.
در این قسمت «ارزشهاى اعتقادى» در بینشهاى ناب آن پاکبانوى آسمانى را پى مىگیریم:
ارزشهاى اعتقادى
بگو این نکته با گوهرفروشان
که خون خورد و گهر شد سنگ در کان
مرا در دل نهفته پرتوى بود
فروزان مهر آن پرتو بیفزود
چو طبعم اقتضاى برترى داشت
مرا آن برترى آخر برافراشت
نه تاب و ارزش من رایگانى است
سزاى رنج قرنى زندگانى است(1)
«ارزشهاى اعتقادى»، رهاورد «اندیشههاى پاک و آسمانى» است و معیار برترى و فضیلت انسانها از یکدیگر محسوب مىشود؛ معیارى که در این سرا، جلوهاى جارى دارد و در آن سرا جلوههایى جاودان (انظر کیف فضّلنا بعضهم على بعض و للاخرة اکبر درجات و اکبر تفضیلا).(2)
سرگذشت پیروان و شیفتگان ارزشهاى اعتقادى از آغاز آفرینش تاکنون، دفتر معرفتى همیشه گشوده بوده است که عنوان آن «جوانمردى» و «نیکبختى» است و همه انسانهاى خردورز و روشناندیش را به انتخابى بهنگام، دقیق و عمیق در لحظههاى حساس و دشوار فرا مىخواند؛ انتخابى که افزون بر «برکات بیدارى»، «هدایت و هوشیارى جاودانى» به همراه خود مىآورد. (انّهُمْ فتیةٌ آمنوا بربهم و زدناهم هُدى)(3)
آثار پیدا و پنهان این انتخاب چنان عظیم است که دیر یا زود بیگانگان با ارزشهاى ناب و قدسى را رسوا مىکند و یکایک آنان را از عرصه دینباورى و خدامحورى بیرون مىسازد (اِنَّ المنافقین یخادعون اللَّه و هو خادعهم(4) ... اللَّه یستهزء بهم و یمدّهم فى طغیانهم یعمهون).(5)
ارزش و عظمت «ارزشهاى اعتقادى» چنان است که «بود» آن در زندگى، «حیات و هستى» حقیقى فراهم مىکند و «نبود» آن، «مرگ و نیستى» واقعى!؛ آموزهاى انسانساز که قرآن کریم این گونه بدان اشاره مىکند:
«یا ایُّها الّذینَ آمَنُوا اِسْتَجیبُوا للَّه و لِلرّسول اِذا دَعاکُمْ لما یُحْییکُمْ؛(6)
اى کسانى که ایمان آوردهاید، چون خدا و رسول او شما را به چیزى فرا خواندند که به شما حیات بخشند، آنان را اجابت کنید تا به حیات و هستى ابدى و سعادت همیشگى دست یابید.»
و در پى این آیت افتخارآفرین، پاداش سعادتآفرین خود را به اطلاع دینباوران و ارزشمداران در عرصههاى مختلف زندگى مىرساند تا همه تلخىها و سختىهاى امروز خود را به امید فردایى پرنوید پشت سر گذارند و هرگز مأیوس و نومید نشوند:
«جزاؤهم عند ربّهم جنّات عدن تجرى مِنْ تحتها اْلَانْهار خالدین فیها ابدا ...»؛(7)
که پاداش آنها ز پروردگار
بهشتى است جاوید روز شمار
که جاریست زیر درختان آن
بسى چشمههاى زلال و روان
همیشه بمانند در آن مقام
همه جاودانند آنجا مُدام
از آنها خدا هست خشنود و شاد
رضایند ایشان هم از ربّ راد(8)
ارزشهاى اعتقادى در سیره و سخن فاطمى
بینشهاى شفاف فاطمه(ع) در پندار، گفتار و رفتار آن حضرت به خوبى نسبت به ارزشهاى الهى و اعتقادى آشکار بود، به گونهاى که فرداى حوادثِ امروز در نگاه پرنور زهراى عزیز نمایان بود و گاه همه را به تعجب وا مىداشت.
دو زن از زنان مدینه در باره موضوعى عقیدتى نسبت به باورهاى دینى با هم اختلاف نظر داشتند، یکى از آن دو، مؤمن و دینباور بود و دیگرى مخالف و معاند. براى حل اختلاف خود نزد دخت رسول خدا(ص) رفتند و آن بانو را در چگونگى موضوع به یارى طلبیدند.
فاطمه(ع) پس از شنیدن سخنان آن دو، زن مسلمان و معتقد را در ارائه دلایل خویش کمک کرد تا توانست مطالب حق خود را ثابت نماید و طرف مورد مناظره را مغلوب سازد. آن زن با پدید آوردن این پیروزى و موفقیت بسیار شادمان شد، ناگاه حضرت(ع) رو به او کرده و فرمود:
«اِنَّ فَرَحَ اْلمَلائکة بِاسْتِظْهارک عَلَیْها اَشَدُّ مِنْ فَرَحِکَ و اِنَّ حُزْنَ الشَیْطان و مردته بِحُزنِها اَشَدُّ مِنْ حُزْنِها ...؛(9)
همانا شادى و شادمانى فرشتگان به پیروزى تو بر آن زن، بیشتر از خرسندى توست و به درستى که حزن و اندوه شیطان و طرفداران او در این شکست، شدیدتر از آن زن شکستخورده است.» و همانا خداوند متعال به فرشتگان خود فرمود:
براى فاطمه به خاطر کمکى که به این زن ناتوان کرده، هزاران برابر آنچه که من براى او آماده کردهام، از بهشت فراهم کنید و این کار را براى هر کسى که بر روى درماندهاى درى بگشاید و بتواند بر معاندى غلبه کند، نیز سنّت قرار دهید! که هزار هزار برابر آنچه که از بهشت براى او آماده گشته، در نظر گیرید.»
اهمیت باورهاى دینى در نگاه زهراى مرضیه(ع) به گونهاى بود که نسبت به ارزشهاى قبیلهاى، فامیلى و نسبى همیشه و هر جا مقدم دانسته مىشد و رضایت و خشنودى پیشوایان پاکاندیش و قدیس شریعت، برتر از همگان بود.
روزى آن بانوى بزرگ رو به یکى از زنان کرد و فرمود:
«دو پدرِ دین خود، محمد و على را با خشنودى پدر و مادر نسبىِ خود خشنود ساز! ولى پدر و مادر نسبى خود را با خشم دو پدر دینى خویش از «خود راضى» مساز! زیرا اگر پدر و مادر نسبىات از تو ناراضى باشند، محمد و على علیهماالسلام با دادن جزئى از هزاران هزار ثوابهاى یک ساعت طاعت خود، آن دو را از تو راضى مىکنند ولى پدران دینى تو (حضرت محمد و على) اگر از تو ناراضى باشند، پدر و مادر نسبىات نمىتوانند آنها را راضى کنند، زیرا ثواب اطاعت همه مردم دنیا نمىتواند جلوى سخط و غضب آنان را بگیرد.»(10)
امامت و رهبرى؛ محور هدایتهاى فاطمى(ع)
چون به حبّ آلزهرا، روى شستى روز حشر
نشنود گوشَت ز رضوان جز سلام و مرحبا
اى شده مدهوش و بیهش، پند حجّت گوش دار
کز عطاى پند برتر نیست در دنیا عطا
جز به خشنودى و خشم ایزد و پیغمبرش
من ندارم از کسى در دل نه خوف و نه رجا(11)
آشناسازى همگان با «محور هدایت و کانون سعادت»، نشانگر بینش بنیادین حضرت زهرا(ع) است. آن بانوى بصیر در نقطهاى از زمان ایستاده بود و به آیندهاى بس دور با حوادثى گوناگون مىنگریست؛ حوادثى تلخ و غمبار که از زمان رحلت رسول خدا(ص) شروع مىشد و باورها و اعتقادات حیاتبخش انسانها را دگرگون مىساخت، از اینرو گریه زهرا(ع)، گریه براى خود و خانواده و یا شخص رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) نبود، بلکه اشک اندوه براى انحراف هزاران هزار انسان حاضر و غایب که در آینده در گستره هستى حضور مىیابند بود؛ کسانى که فرجامى ناشایست مىیابند و عاقبتى غمبار نصیبشان مىشود و از شخصیت، هویت و معنویت الگوهاى الهى و هدایتگر محروم ماندهاند.
ارائه ارزشهاى معنوى اهلبیت(ع) در راستاى چنین رسالتى بود که آن حضرت انجام مىداد و مىفرمود:
«نحن وسیلته فى خلقه و نحن خاصّته و محل قدسه و نحن حجته فى غیبه و نحن ورثة انبیائه؛(12)
ما اهلبیت رسول خدا وسیله ارتباط پروردگار با مخلوقاتیم، ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاکىها، ما دلیلهاى روشن خداییم و وارث پیامبران الهى».
«فلسفه امامت» و «رهاورد رهبرى انسان معصوم(ع)»، گلواژههاى ارزشمندى است که فاطمه روشناندیش بر آن تأکید مىکرد و مىفرمود:
«فَجَعل اللَّه ... طاعتنا نظاماً للملّة و امامتنا اماناً للفرقة؛(13)
خداوند اطاعت و پیروى از ما را، سبب برقرارى نظم اجتماعى در امت اسلامى و امامت و رهبرى ما را، عامل وحدت و در امان ماندن از تفرقهها قرار داده است.»
بىشک با نگاهى به تاریخ معاصر ملتهاى مسلمان و کشورهاى اسلامى، تابندگى گوهر سخنان آن حضرت، بیشتر از پیشتر آشکار مىشود زیرا محور قرار گرفتن پیشوایان پاکاندیش و پاکروش در برخى از جوامع معاصر چه آثار و برکات بىپایان در حفظ وحدت و مصون ماندن از شکست و ذلت داشته است و آنان که از این نعمت سترگ و بسیار بزرگ محروم بودهاند، همیشه مورد ستم و دچار تفرقه و عقبماندگى بودهاند.
حفظ ارزشهاى بنیادین اعتقادى در نگاه زهراى اطهر(ع)، محدود به زندگانى چند روزه دنیوى نمىشد بلکه استمرار حسنات آن از امروز تا فردا و فرداهاى ناپیدا - که در باورها نمىگنجد - نیز ترسیم شده است، چنان که آن بانوى آسمانى فرمود:
«اگر مردم اطاعت کنند، [رهبران دلسوز دینى و پیشوایان راستین الهى] آنان را از عذاب جاویدان نجات مىدهند و اگر همراه و یاورشان باشند، نعمتهاى همیشگى خداوندى را ارزانىشان مىدارند».(14)
بىدلیل نبود که آن حضرت پس از انحراف جایگاه امامت مسلمانان، از لحظه لحظه زندگى خود استفاده مىکرد تا صراط هدایت را بار دیگر در برابر دیدگان افراد قرار دهد و آنان را از دنیا و آخرتى ارجمند بهرهمند سازد. به یقین نگاه و نگرش فاطمه(ع) لغزشگاهها و پرتگاههاى روبهروى جامعه را مىدید و براى آن با تک تک سلولهاى وجود خویش افسوس مىخورد و اشک مىریخت.
روزى که یکى از افراد نادان مدینه خفاشصفت در برابر آفتاب عالمتاب وجود امام، زبان به سرزنش گشود، زهراى بصیر و بینا به حوادث دنیا و عُقبى فرمود:
«... هو الامامُ الرَّبانى و الهیکل النورانى، قطب الاقطاب و سلالة الاطیاب الناطق بالصّواب، نقطةُ دائرة الامامة و باب بینهُما ...؛(15)
[مىدانى على کیست؟] او امام ربّانى و الهى و وجودى نورانى و مرکز توجه همه عارفان و خداپرستان و فرزندى از خاندان پاکان، گوینده بحق و روا، جایگاه اصلى محور امامت و پدر حسن(ع) و حسین(ع)، دو دسته گل پیامبر و دو بزرگ و سرور جوانان اهل بهشت است».
ارزش یک سخن معرفتآفرین در نگاه یاس یاسین
فراز و فرود حوادث در زندگى انسانها، تجلىبخش محورها و بنیانهاى راستین در زندگى آنهاست و راه تشخیص این مهم، آشنایى با دغدغههاى فکرى روزانه و فکر مشغولىهاى مختلف آنان است. در یک نگاه آنچه در زندگانى افراد نقش نخستین و آرمان اصلى را ایفا مىکند، همان است که آنان حاضر به فدا کردن دیگر اشیاء و دیگر افراد براى دستیابى به آن خواهند بود که گاهى ارزشهاى ظاهرى و مادى است و زمانى ارزشهاى معنوى و ملکوتى.
به این داستان درسآموز مىنگریم تا به جواب خود دست یابیم.
شخصى به حضور فاطمه زهرا(ع) رسید و عرض کرد: اى دختر رسول خدا، آیا پیامبر اسلام(ص) یادگارى نزد شما دارد که به عنوان هدیه و تحفه به ما عنایت فرمایید؟
آن حضرت به کنیزى که در حضور وى بود فرمود:
آن پارچه ابریشمى را بیاور.
کنیز به جستجوى آن پرداخت ولى پارچه را نیافت.
فاطمه(ع) بسیار ناراحت شد و فرمود:
«واى بر تو، سعى کن آن را پیدا کنى که آن از نظر من به منزله حسن و حسین است و چنین ارزشى دارد.»
پس از جستجوى بسیار پیدا شد و کنیز، آن را خدمت زهراى اطهر(ع) آورد و آن پارچهاى بود که در غلاف مخصوص قرار گرفته بود و بر آن، این سخن نقش بسته بود:
محمد رسول خدا(ص) فرمود: «از مؤمنان نیست کسى که همسایگان از آزار او در امان نباشند، فردى که به خدا و روز رستاخیز ایمان داشته باشد مىبایست سخن خوب بر زبان آورد یا سکوت اختیار کند، خداوند انسان نیکوکار، بردبار، عفیف و پاکدامن را دوست دارد و افراد بدزبان، چاپلوس و اصرارکننده درخواست را دشمن مىدارد. حیا، بخشى از ایمان است و صاحب ایمان در بهشت جاى دارد و فحش، نوعى از بدگویى است و بدگو در آتش است».(16)
بىگمان چنین سخن آسمانى که اصلاحکننده روابط فردى، خانوادگى و اجتماعى و ارائهکننده بخشى از باورها و بینشهاى اعتقادى است، در نگاه شخصیتى چون فاطمه زهرا(ع) ارزشى چنین عظیم مىیابد و براى همه انسانهاى بصیر و آگاه که هماره به دنبال حقایقى روشن و روشنگر براى خود و دیگران هستند، شیوهاى شایسته در نظم و ترتیب امور زندگى و اولویتبندى ارزشهاى جارى مىشود و این موفقیتى چشمگیر در الگوگیرى از اسوههایى چنین بىنظیر خواهد بود.
فردا که زوال شش جهت خواهد بود
قدرِ تو به قدرِ معرفت خواهد بود
در حُسن صفت کوش که در روز جزا
حشر تو به صورت صفت خواهد بود(17)
سستى در بینشهاى اعتقادى؛ کاستى در روشهاى عبادى
مهمترین گام در تحقق خواستههاى حقیقى و بنیادین زندگى آن است که نخست بدانیم «چه» مىخواهیم؟ و «چرا» مىخواهیم؟ این بینش ناب موجب مىشود که هرگز با پرداختن به جزئیات زندگى، عمر خود را تباه نسازیم و یا نیمه اول زندگى را صرف انتظار کشیدن براى نیمه دوم، و نیمه دوم را صرف حسرت خوردن براى نیمه نخست نکنیم!
آنان که بیش از دیگران، «خود» را «کشف» مىکنند و به این اعتقاد قلبى دست مىیابند که:
«با تغییر نگاه و نگرش به خود، خلقت و خداوند، زندگى، حیات و هستى من تغییر مىکند»، هیچ گاه در کوچه پس کوچههاى حیرت و سرگردانى، دیده نمىشوند، خود را تغییر مىدهند تا زندگى خویش را دچار تحول کنند و مىفهمند که باید از لحظه لحظههاى عمر خویش استفاده کرد و زندگى یعنى همین دقایق و ساعاتى است که با شتابزدگى بسیار و بىرحمى فراوان، انتظار گذشتن آن را داشتهایم!!
بىدلیل نیست که بسیارى از فرزانگان بر این باورند که:
«از آن نترس که زندگىات پایان پذیرد، از آن بترس که هرگز آغاز نشود و تنها نشانه زندگى کردن «رشد کردن» و «کمال یافتن» است و بس».(18)
اگر با این سؤال روبهرو شویم که «نقش و رسالت پیشوایان پاکنهاد و آسمانى در زندگانى چیست؟» به خوبى مىتوان پاسخ داد: تغییر و تکمیل نگاه و نگرش پیروان خویش به «خود»، «خدا» و «خلقت» است که این بزرگترین نقش محورى و اساسى یک انسان کامل در زندگى است.
این بینش و شیوه در لحظه لحظههاى زندگانى دخت پیامبر اکرم(ص) نیز نمایان است. او نیز چون رسولان راستین خداوند و امامان هدایتگر جامعه مىکوشید نخست «اندیشه»هاى والاى الهى را در وجود انسانها بیافریند، تا پس از چندى «انگیزههاى پاک و تابناک» در آینه افکار و افعال آنان نمایان شود؛ از اینرو هرگز مخاطبان خود را با احساس تنها و شورآفرینى زودگذر روبهرو نمىکرد و یا آنان را از ارزشهاى خودیابى و خداخواهى غافل نمىساخت؛ جلوههاى تلخ و شیرین زندگانى و یا امروز و فرداى جاودانى و همه پدیدههاى پیدا و پنهان را مطرح مىکرد تا یکایک دینباوران، مسلمانان و شیعیان در سه جلوه «اعتقاد»، «اخلاق» و «احکام» کامل و جامع شوند.
گاه با بیان احادیثى هشداردهنده از پدر عزیز خود، سعى در غفلتزدایى و بیدارسازى زنان و مردان علاقهمند به خود را مىنمود تا هیجانهاى زودگذر زندگى آنان را از خردورزى و هوشمندى دور نسازد و از لحظه لحظههاى حیات خویش، پلکان پویایى و کمال فراهم کنند.
روزى با شوهر والاى خویش در محضر رسول خدا(ص) بودند که آن حضرت به شدت مىگریست. چون على(ع) علت گریه پیامبر(ص) را جویا شد، آن حضرت ماجرایى از یازده گروه از زنان امت خود را در شب معراج بیان کرد که هر یک از این زنان، به نوعى سخت و شدید دچار عذاب بودند. ناگاه فاطمه(ع) رو به رسول خدا(ص) کرد و عرض نمود:
اى حبیب من و اى نور چشمانم! مرا مطلع ساز که عمل و روش این زنان چه بوده که خداوند بر آنان چنین عذابهایى قرار داده است؟
پیامبر(ص) پاسخ داد: دخترم! زنى که از موى سر آویزان بود و در این حال مغز سر او مىجوشید و غلیان مىکرد، زنى بود که موقع حیات خود، موهاى خویش را از مردان نامحرم نمىپوشاند.
آن زنى که از زبان آویخته شده بود و در حلق او آب چرکآلود و داغ ریخته مىشد، زنى بود که [با زبان]، شوهر خود را اذیت و آزار مىکرد....
آن زنى که از پاها آویزان بود، زنى بود که بدون اجازه همسر خود از خانه بیرون مىرفت.
آن زنى که گوشت بدن خود را مىخورد، در حالى که آتش از زیر بدن او زبانه مىکشید، زنى بود که خود را براى مردم زینت مىکرد.
آن زنى که دستهاى او به پاهاى وى بسته بود و مارها و عقربها بر او مسلط بودند، زنى بود که در شستشوى خود و لباس، از آب ناپاک استفاده مىکرد و از جنابت و حیض غسل نمىنمود و اهل نظافت و پاکیزگى نبود و نماز را سبک مىشمرد.
آن زنى که کور و کر و گنگ در تابوتى از آتش بود و مغز او از سوراخهاى بینى او بیرون مىزد و بدن وى بر اثر جزام و پیسى، قطعه قطعه شده بود، زنى بود که از زنا حامله شده بود و بچه نامشروع خود را بچه شوهر قلمداد کرده و بر گردن شوهر خویش مىگذاشت.
آن زنى که گوشتهاى او با قیچىهاى آتشین چیده مىشد، زنى بود که خودش را به مردان عرضه مىکرد.
آن زنى که صورت و دستهاى او سوزانده مىشد و رودههایش را مىخورد، زنى بود که واسطهگرى مىکرد و زن و مرد نامحرمى را به حرام به هم مىرساند.
آن زنى که سرِ او سرِ خوک، و بدن او بدن الاغ بود، زنى بود که سخنچینى مىکرد و دروغگو بود....
آنگاه رسول اکرم(ص) فرمود:
«ویلٌ لامرأة اغضبت زوجها و طوبى لامرأة رضى عنها زوجها؛(19)
واى بر زنى که شوهر خود را به غضب در آورد و خوشا به حال زنى که شوهر او از وى راضى باشد.»
آرى، خوشا به حال کسى که در هر لحظه از زندگى خویش، مرورى درسآموز و عبرتآفرین بر دفتر عمر خود کند، سراى وجود خویش را از عیبها و ضعفها پیراسته سازد و اولویت نخست زندگى خود را، «تحصیل» و «تکمیل» بینشهاى اعتقادى قرار دهد تا در گرایشهاى رفتارى خویش، هرگز دچار خطا و انحراف نگردد و هماره کعبه وجود خود را با گلاب «اندیشه و عشق» منّور و معطر سازد و با این صفات نگاه دارد، که در این راه مردان نیز چون زنان داراى مسئولیت سنگین و دشوارى هستند که براى انجام آن باید از خدا مدد گیرند تا دل و دیده را از لغزشگاهها و پرتگاهها مصون سازند:
خوشا دلى که مدام از پى نظر نرود
به هر درش که بخوانند بىخبر نرود
سیاهنامهتر از خود کسى نمىبینم
چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود
دلا مباش چنین هرزهگرد و هر جایى
که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود(20)
ادامه دارد.
پىنوشتها:
1) پروین اعتصامى.
2) اسراء، 21؛ ر.ک: تفسیر کشفالاسرار، ج4، ص37 و ج5، ص536؛ تفسیر الکشّاف، ج2، ص751.
3) کهف، 13؛ ر.ک: تفسیر کشفالاسرار، ج5، ص668؛ تفسیر الجدید،ج2، ص220؛ تفسیر التحریر، ج20، ص533.
4) نساء، 142.
5) بقره، 15؛ ر.ک: تفسیر کشفالاسرار، ج2، ص737؛ تفسیر التحریر، ج30، ص326.
6) انفال، 24.
7) بینه، 8؛ ر.ک: تفسیر المراغى، ج3، ص217؛ تفسیر ملاصدرا، ج1، ص46.
8) ترجمه منظوم قرآن مجید، امید مجد، ص599.
9) احتجاج طبرسى، ج1، ص18؛ کتاب عوالم، ج11، ص627؛ تفسیر الامام، ص346؛ بحارالانوار، ج2، ص8.
10) تفسیر الامام، ص330 و 334.
11) ناصرخسرو.
12) شرح نهجالبلاغه، ج16، ص211؛ ر.ک: بلادى البحرانى، وفاة فاطمة الزهراء(ع)، ص78.
13) الاحتجاج، ج1، ص97؛ دلائلالامامه، ص23؛ کشفالغمه، ج1، ص480؛ بحارالانوار، ج29، ص341.
14) تفسیر البرهان، ج3، ص245؛ تفسیر الامام العسکرى(ع)، ص330؛ بحارالانوار، ج23، ص259.
15) کشفالغمه، ج2، ص113؛ ریاحینالشریعة، ج1، ص93.
16) دلائلالامامه، ص1؛ سفینةالبحار، ج1، ص229 و 231؛ المعجم الکبیر طبرانى، ج22، ص43.
17) ابوسعید ابوالخیر.
18) یک شاخه گل مینا، حسین سیدى، ص88 - 86.
19) بحارالانوار، ج8، ص309؛ عیون اخبارالرضا(ع)، ج2، ص10؛ بحارالانوار، ج18، ص351 و ج100، ص245.
20) حافظ.