نقطه تلاقى «حرکت ملى زنان» با «سینماى کشور» کجاست؟
«قسمت سوم»
فریبا ابتهاج
هنر و شاخههاى گوناگون آن، روزنههایى متفاوت بر جهان هستى و وراى آن هستند. روزنههایى اغلب روشن که از پس آن، به گونهاى دیگر واقعیات آشکار و پنهان زندگى آدمى به نمایش در مىآید.
هنر به بیانى فراتر مىتواند حقایقى را آشکار سازد که کمتر با چشم سر دیده مىشوند و هنرى باید تا چشم دل را بر آنها بگشاید؛ روشن، واضح و غیر قابل انکار ... .
در این میان سینما، جایگاه خاص خود را داراست. چشمى تیزبین که مىتواند بر پردهاى نه چندان عریض، پردهها را در وسعت زندگى کنارى زند و بسیارى حقایق و واقعیات نهفته را با توانى تأثیرگذار آشکار کند. با این توصیف، سینما مىتواند در تبیین و تبلیغ روابط صحیح انسانى نقشى بسیار مؤثر داشته باشد.
* * *
- سالن ملاقات زندان
پدر: هنوز غم عزیز رو دارى؟ ... ولى من نگرانت نیستم. اون خدا بیامرز موقعى رفت که تنها نیستى. امیر چطوره؟
ترانه: خوبه، خوبه.
پدر: الان پایینه؟
مکث ترانه. پیداست نمىخواهد دروغ بگوید.
ترانه: دو هفته است ندیدمش بابا.
پدر: چرا؟ قهر کردین؟
ترانه: نه ... بابا، اگه ازش جدا بشم چى مىشه؟
پدر: هنوز چهار ماه نشده، نتونستین با هم بسازین؟
ترانه: خواستم، سعىام هم کردم، ولى نشد، فایده نداره. بابا اون نمىتونه، مردش نیست.
پدر: سرتو بیار بالا.
نشانه زخم التیامیافتهاى از زیر گره روسرى بر گردن ترانه دیده مىشود.
پدر: تو رو مىزنه؟
ترانه: تقصیر خودم بود.
پدر: غلط کرده، تقصیر تو باشه، مگه باید بزنه؟ واسه همین اون هفته نیومدى ملاقات؟ ... که نبینم؟ خواستى نفهمم؟ ... به مادرش گفتى؟
ترانه: نه. گفتم اول با شما حرف بزنم. اون ثلث، امتحانهام خیلى بد شد. بابا دیگه نمىخوام بدتر بشه.
پدر: ... تا حالا کى دست رو تو بلند کرده بود که این دومیش باشه. من رضایت ندادم که یکى بیاد تو رو بزنه. من رضایت دادم که بیاد بارتو سبک کنه. نه اینکه زندگىتو آتیش بزنه. تو رو بىکس گیر آورده؟ ...
«من، ترانه، 15 سال دارم - رسول صدرعاملى - 1380»
* * *
هویت فردى زن را نادیده نگیریم
وقتى از حقوق انسانى سخن مىگوییم تفاوتهاى میان زنان و مردان تعیینکننده نخواهد بود. از این منظر انسان به رغم وابستگىهاى نژادى، ملیتى، مذهبى، جنسیتى و شرایط اجتماعى و طبقاتى خود موجودى تحولپذیر، معقول، آزاد و دوستدار هویتى مستقل است. در عین حال که سعى دارد هویت انسانى خود را در جمع و در ارتباط با دیگران تبیین و تعریف کند.
در این میان محدودیت یا محرومیتهاى حقوقى، اجتماعى و خانوادگى ناشى از تنگنظرىها و عدم درک نیازهاى انسانى، اگر چه مىتواند او را در مسیر تکامل سر در گم کند یا به سرکوب موقت خواستها و مطالباتش منجر شود، اما در نهایت به حذف «او» نخواهد انجامید، بلکه مهمترین تأثیر آن انحراف انسان از مسیر تکامل خواهد بود.
این قاعده براى زنان حکمى مضاعف دارد. چه، سردرگمى و انحراف زن - به خاطر نقش مادرى او - به انحرافات عمیق در جامعه بشرى مىانجامد. پس براى جلوگیرى از چنین انحرافى، زن را نادیده نگیریم و یا در پس شعارهاى پرطمطراق او را آن چنان که خود مىخواهیم تعریف نکنیم.
زن داراى ویژگىها و پیچیدگىهاى شخصیتى خاص خود است. اما متأسفانه در اکثر برهههاى تاریخى او از نگاه مردان و بدون شناخت نسبت به این ویژگىها تعریف شده؛ آن چنان که مردان مىخواستهاند و بر اساس همین عدم شناخت براى حل مشکلات اجتماعى و خانوادگى او نسخههاى مردانه تجویز شده است. این وضعیت «سینما» را نیز تحت تأثیر قرار داده است.
از سوى دیگر تعریف زن، تنها در چارچوب هویت جمعى او؛ اینکه زن یک مادر است و در نقش مادرانهاش نسبت به فرزندان خلاصه مىشود یا همسرى است که در همزیستى با شوهرش معنى مىیابد و یا عنصرى است که جامعه را تعالى مىبخشد - به طورى که به انکار هویت فردى او بینجامد - حرکتى به خطاست.
هر انسانى ابتدا صاحب هویتى فردى است و سپس این هویت را در جمع و تحت شرایط خاص تاریخى، اجتماعى، تربیتى و ... فعال مىسازد. نادیده انگاشتن هویت فردى زن، یا از او وجودى ناقص، منفعل و ناکارآمد ساخته و یا او را به ستیز و مقاومت در مقابل تحمیل هویت جمعى مىکشاند حتى اگر خود نداند و دیگران نیز چشم بر این واقعیت فرو بندند.
این چالش در زندگى زنان ما تأثیرات مختلفى در حوزه خانواده و جامعه داشته است. این موضوع در جریان تهیه گزارش حاضر در کنار مباحث مختلف مربوط به سینماى ایران، در لابهلاى گفتگو با خانم فرشته طائرپور، تهیهکننده سینما مطرح شد.
به زنان چگونه نگریستیم؟ آیا کلیشهاى و تکبعدى؟ ظاهراً سینما هم - به جز آثار معدودى - تحت تأثیر همین نگاه عمومى بوده است ...
فرشته طائرپور پس از انقلاب، فعالیت خود را به عنوان نویسنده و عضو هیئت تحریریه مجله زن روز آغاز کرد و طى سالهاى بعد، پس از ده سال همکارى با گروه کودک و نوجوان شبکههاى 1 و 2 سیما به عنوان مشاور و نویسنده و همچنین سرپرستى مرکز نگارش و ویرایش کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان، کار خود را در حوزه سینما و در «خانه ادبیات و هنر کودکان» متمرکز ساخت.
خودش مىگوید: به شادى، امید، ایجاد انگیزه و مثبت دیدن شرایط - بدون افتادن در ورطه انفعال و سادهانگارى - بسیار معتقدم و بدترین کارها را لطمه زدن به امید و انگیزه انسانها - بخصوص بچهها و جوانها - مىدانم. کار براى این گروه سنى به اعتقاد من جدىترین کار دنیاست.
طائرپور بعدها به دلیل نوع فعالیتش در عرصه سینما به عنوان اولین تهیهکننده زن سینماى ایران با ارگانهاى صنفى مربوطه - «اتحادیه تهیهکنندگان» و «خانه سینما» - ارتباط پیدا کرد. وى اولین تهیهکننده زن سینماى ایران و اولین زنى است که به عنوان رئیس هیئت مدیره «خانه سینما» انتخاب شد و در سالهاى 1379 تا 1381، این مسئولیت را بر عهده داشت. او همچنین اولین داور زن در جشنواره فیلم فجر و اولین داور ایرانى فستیوال فیلمهاى کودکان «فرانکفورت» و «قاهره» بوده است. طائرپور اولین سینماگر ایرانى است که طى 50 سال گذشته به عنوان عضو هیئت مدیره سازمان سیفژ - مرکز بینالمللى فیلمسازان کودک وابسته به یونسکو - انتخاب شده است.
او که در شهریور 1381 جشنوارهاى از چند فیلم ایرانى تحت عنوان گفتگوى فرهنگها را در مقرّ سازمان ملل متحد و 4 ایالت امریکا با موفقیت برگزار کرده مىگوید: فعالیتهاى اجتماعى مرا در مسیرى انداخت که در مواردى «اولین» به شمار بیایم. اگر چه نمىدانم این «اولین» بودنها تا چه حد امتیاز به حساب مىآیند ... البته باید اعتراف کنم همه این موقعیتها در واقع تجربیات مغتنمى براى من بودهاند و در مسیر همین تجارب بوده است که توانستهام به مرور با شناخت بیشترى از واقعیتها و با افق گستردهترى در اهداف، قدم بردارم.
* * *
بهرام جلوى خانه مهتاب نگه مىدارد. از توى ماشین به پنجره نگاهى مىاندازد. پیاده مىشود. از حیاط و پلهها مىگذرد. وارد آپارتمان مهتاب مىشود. به ساعتش نگاه مىکند. هفت و ده دقیقه است. از همان جا با اندوه و افسوس به سرتاسر خانه نگاهى مىاندازد. نامه و غنچه روى آن را مىبیند. جلو مىرود. آن را برمىدارد و مىنشیند روى صندلى و شروع مىکند به خواندن:
«بهرام عزیز، برایم خیلى سخت است که این نامه را روى میز مىگذارم. کیف تو، صندوق پست من بود و حالا نامههایم آواره ماندهاند. دیگر باید خیلى از عادتها را از یاد ببریم. عادت دیدن پنجره روشن و شنیدن صداى توقف ماشین تو پشت در.
عادت ماشینسوارىهاى تفریحى، عادت سفرها، قدم زدنها، درد و دل کردنها و ...
همان قدر که این عادتها را دوست دارم از تضاد بدم مىآید، بخصوص تضادى که مال تو باشد. مىدانم که دیگر آمدن تو به این خانه، برایت کلى دردسر دارد. براى همین از تو مىخواهم برزخى را که در آن به سر مىبریم به دوزخ تبدیل نکنى. شاید بتوان مدتى سرگشتگى در برزخ را تحمل کرد، اما بىگناه سوختن در دوزخى که خود بسازیم در حد طاقت من نیست.
بهرامجان! خودت را عذاب نده. فرمولهاى ساده را باید رعایت کرد؛ وقتى باد مىآید باید پنجرهها را بست و اصرار به باز ماندن آنها جز آشفته شدن پردهها حاصلى ندارد. دیگر طاقت دیدن رد پاى اضطراب و اندوهى که بىسر و صدا از چشمهایت عبور مىکند را ندارم و از آن بدتر دیگر نمىخواهم هرگز در موقعیتى قرار بگیرم که مثل دیشب مرا فریب دهى؛ حتى به خاطر خودم؛ حتى با محبت و به نیت مراقبت. دروغ دارد راه خودش را به بهانههاى زیبا باز مىکند ... و من مىدانم که این تازه آغاز ماجراست. حداقل بگذار دورادور، هر کدام یکدیگر را مثل گذشته براى هم حفظ کنیم. شاید حفظ رنگ و بوى گذشته در واقعیت غیر ممکن باشد، اما در آرزو که امکانپذیر است.»
بهرام نامه را روى میز مىگذارد. موبایل را برمىدارد و شماره مىگیرد.
بهرام: سلام خانم ... خسته نباشید ... لطف کنید داخلى 77.
صدا: گوشى!
بهرام منتظر مىماند.
صدا: داخلى 77 جواب نمىده.
«زن دوم - فرشته طائرپور، مینو کریمزاده - 1375»
* * *
یک نقطه تلاقى
در سال 1375 طائرپور به همراه خانم مینو کریمزاده فیلمنامهاى را براى ساخت به گونههاى سینمایى و سریال تلویزیونى به رشته تحریر در آورد که چندى بعد، قبل از آنکه در قالب فیلم عرضه شود به صورت کتاب و با نام «زن دوم» به چاپ رسید.
«مهتاب» شخصیت اصلى این کتاب، یک زن ایرانى است؛ در شرایط یک زن ایرانى، با اعتقادات یک زن ایرانى و با چالشهایى که بایدها و نبایدهاى جامعه ایرانى در مسیر زندگىاش ایجاد کرده؛ در قاب «سرنوشتى» که او را به «انتخابى سخت» وا داشته است. به موضوع کتاب زن دوم که قرار است در آینده پا به عرصه سینما یا تلویزیون بگذارد در بخشى از گفتگو با طائرپور پرداختهایم. اما این توضیح در واقع توجیه به کار بردن بخشهایى از کتاب در آغاز و انتهاى گفتگوى ما با طائرپور است که معمولاً به دیالوگهایى از فیلمهاى اکرانشده اختصاص داشت. «زن دوم» هنوز یک کتاب است، اما شاید با قصه ساده خود در قالب یک فیلم از همان «نقاط تلاقى» باشد که ما در جستجوى آن دست به تهیه این مجموعه زدیم.
«مهتاب» زنى است که نه در تقابل با مرد، بلکه در گذشت و گزینشى خطیر امتیازات و ویژگىهاى تکاندهندهاى را به منصه بروز و ظهور مىرساند؛ همان نقاط تمایز «زن امروز ایرانى» که براى اثبات آن نیاز به نفى دیگرى ندارد. نفى مرد، نفى شرایط و نفى ارزشها و احکام. بلکه او در کنار اثبات همه اینها قدم بر قله رفیع انسانیت و کرامت مىنهد.
قصه «زن دوم» همچنین مىتواند به صورت نمادین نشان از استعدادهاى شگرف زنانى داشته باشد که به «دیگران» فرصت شکفتن و اوج گرفتن مىدهند.
از همین جا به سراغ گفتگو با فرشته طائرپور مىرویم.
ابتهاج: خانم طائرپور ضمن تشکر از فرصتى که در اختیار مجله قرار دادید، با یک سؤال کلى گفتگو را آغاز مىکنم. شما با پدیده سینما آشنا و به طور طبیعى صاحب و مشرف بر حساسیتهاى جنسیتى در این زمینه هستید. از این زاویه برخورد سینماى کشور را با مقوله زن چگونه مىبینید؟
طائرپور: مایلم گفتگو را با بیان خاطرهاى شروع کنم. محبوبترین قصه دوران کودکى من، قصه تاجرى بدبین و سختگیر بود که هر بار پس از ازدواج، همسرش را با رفتار مستبدانهاى به مرگ رسانده بود. اما پس از ازدواج با زنى باهوش و زیرک اتفاق دیگرى افتاد. مرد بر اساس عادت همیشگى، زن را با آذوقه کافى در خانه حبس مىکرد. در خانه را گِل مىگرفت و براى یک سال به سفر مىرفت. قرار بود زن جوان و تنها اگر این آزمایش سخت را دوام بیاورد به خوشبختى برسد. این زن بر خلاف زنان سابق تاجر که در چنین موقعیتى دقمرگ شده بودند، از این حبس با عروسکهایى که از لحافها و پردههاى خانه مىسازد، دنیایى شاد و شلوغ براى خود دست و پا مىکند. عروسکهایى که با آنان حرف مىزند و درددل مىکند. برایشان غذا مىپزد و سفره مىچیند. از این اتاق به آن اتاق به میهمانىشان مىبرد، با آنان جشن و روضه برگزار مىکند و ... خلاصه یک سال مىگذرد و او همچنان روحیه شاد خود را دارد. یادم هست مادرم با آن صداى نرم و آسمانىاش چگونه روابط خوب این زن را با هر کدام از عروسکهاى پنبهاى و بزرگى که ساخته بود و هر کدام نقشى داشتند - یکى پدربزرگ بود و آن یکى مادرشوهر، یکى خاله بود و دیگرى عمه و ... - براى من و خواهرم تعریف مىکرد. آداب معاشرت، مبارزه با تنهایى، خلاقیت در مخمصه و از همه مهمتر حفظ روحیه شاد و مثبت، درسهاى دلچسب و به یادماندنى آن قصه بود. اینها همه به اعتقاد من موهبتهایى است که در شخصیت زن نهاده شده ... .
بعد از این مقدمه به سراغ سینماى کشور مىروم. سینماى ما از فیلم مادیان - به کارگردانى على زکان و بازیگرى سوسن تسلیمى - نقش اصلى را به زن داد. به مرور شاهد نمونههاى بعدى شدیم. فیلمهایى که عزم داشتند تا زن را محور قرار دهند، او را از سایه خارج کنند، از آشپزخانه در بیاورند و به عرصه مدرسه، اجتماع و حتى جنگ بکشانند. اگر چه در این میان بسیارى از فیلمها، باز به نمونههایى محدود از زنان پرداختند و تنها انواع تعریفشدهاى از زن سختکوش و سختىدیده روستایى، زنان خانواده شهدا و یا معدود نقشهاى پرستار، معلم و ... را در کارهایشان عرضه کردند، اما باز روند توجه آغاز شده بود و این خود مغتنم بود.
ابتهاج: همه صاحبنظرانى که در چارچوب این گزارش مورد سؤال واقع شدهاند، اذعان دارند که زن در سینماى ایران چند سالى حذف شد، بعد در وضعیت حقیقى خود ظهور نیافت و بعد جز آثار معدودى هنوز هم این روند دچار افت و خیز و خدشه اساسى است. چرا؟
طائرپور: مشکلى که ما همواره در ارائه نقشهاى زنان در فیلمها داشته و داریم، ناتوانى و یا هراس فیلمساز از نزدیک شدن به پیچیدگىهاى روانى و درونى آنهاست. جز معدودى فیلم و فیلمساز، جسارت کافى در این مورد دیده نشده است.
زن ایرانى آمیزهاى از قدرت و اطاعت، زهد و عشق، حیا و شجاعت، تدبیر و اصولگرایى ... و مجموعه دیگرى از تضادها و تنوعهاى پیچیده خصلتى و شخصیتى است. در گستره این ابعاد، به نسبت شرایط خانه و اجتماع، این زن گاه بسیار مثبت و گاه بسیار منفى به نظر مىرسد. بیان چنین پیچیدگى و به تصویر کشدن آن، کار راحتى نیست. شما نمىتوانید با توجه به محدودیتهاى منحصر به فردى که در سینماى ایران وجود دارد به مقولههاى عشق، خیانت، انتقام، کینه، گذشت، فداکارى و بسیار موضوعاتى از این دست به زندگى زن ایرانى خیلى نزدیک شوید. در حالى که در سینماى جهان، اینها همه ابزار کار دراماتیک هستند.
ابتهاج: آیا این محدودیتها مىتواند از موانع اصلى ارائه واقعى چهره زن ایرانى باشد؟
طائرپور: البته به نظر من همین محدودیتها باعث خلاقیت بیشتر کارگردانها و فیلمنامهنویسهاى ما شده است. وقتى فیلمساز نمىتواند با آزادى، فیزیک زن و جذابیت او را نشان دهد و این نکته محدودیتهایى را در بازى بازیگر نیز ایجاد مىکند، باید راههایى را یافت که از مسیر دیالوگها، نگاهها، بازىهاى به اصطلاح زیر پوستى و پنهان، حس لازم را هر چه که هست - عشق یا نفرت یا ترس ... - القا کرد و این کارى است که کارگردانان و بازیگران تواناى ما در این سالها با موفقیت انجام دادهاند. اما آنچه به نظر من اشکال اصلى است، در مرحله قبل از ساخت و شخصیتپردازى و اساساً در ضعف نگاه واقعى به روح زن امروز است.
زن امروز ایرانى داراى هویتى چندگانه است. این اشتباه است اگر فکر کنیم همه زنان جامعه ما به ایثارگرى و فداکارى مادران گرامى شهدا یا همسران و خواهران آنان هستند. با همه برترى و سرورى که این عزیزان دارند، اما در حوزه کار دراماتیک فقط اینها زنان جامعه ما نیستند. زنان ما در طبقات اجتماعى و فرهنگى مختلفى زندگى مىکنند و ما نمىتوانیم براى همه آنها یک کلیشه ارائه دهیم و از همه توقع یک سلیقه داشته باشیم. اگر ما نتوانیم با همه طبقات و سلایق ارتباط برقرار کنیم و بخواهیم به همه یک نوع فیلم تحویل دهیم یا تحمیل کنیم، مخاطبین خود را از دست مىدهیم و این مسئلهاى است که در سایر عرصهها نیز - بخصوص عرصه تبلیغ دین - باید در نظر بگیریم.
ببینید، سینما به هر حال یک پدیده مدرن است و نمىتوانیم انکار کنیم که از امریکا آمده، اما ما افتخار مىکنیم که پس از انقلاب، سینما را دوباره در ایران اختراع کردهایم و آن را بر اساس معانى، تعابیر و ارزشها و فضیلتهاى خود شکل دادهایم. سینما تبدیل به ابزارى در جهت اهداف فرهنگ خودمان شده، براى همین هم است که سینماى ایران در دنیا سینماى موفقى است و دنیا به دنبال حرف نوى سینماى ماست. مثلاً زن ایرانى که حتى در اتاق خواب با روسرى نشان داده مىشود یا در هیجانانگیزترین صحنهها نمىتواند دست شوهرش را بگیرد یا پیشانى پسرش را ببوسد، براى دیگران یک پدیده عجیب است. پس سعى مىکنند با کنجکاوى به حرفهاى چنین فیلمى توجه کنند. فیلمهایى مثل سارا، پرى یا دو زن، به این دلیل در داخل و خارج کشور مورد توجه قرار مىگیرند که نوعى دیگر از زن و زندگى را نشان مىدهد. یک زندگى واقعى که هر قدر هنرمندانهتر ساخته شود و هر قدر از کلیشهها و شعار دور شود، موفقتر است. در این میانه، هم فیلمهایى که وارد شعارهاى اخلاقى و مذهبى مىشوند و هم فیلمهایى که اداى فرهنگ غرب را در مىآورند، هر دو راه را گم مىکنند و مخاطب را از دست مىدهند. اینها نه در خارج حرف نویى دارند و نه در داخل برایشان اتفاق مثبتى مىافتد. زنان از طبقات متنوع و مختلف فرهنگى و اجتماعى باید بتوانند در سال حداقل با دو، سه فیلم ارتباط برقرار کنند و حرف دل خود را در آن بشنوند و ببینند.
ابتهاج: این همذاتپندارى چه آثار اخلاقى، روانى و فرهنگى مىتواند داشته باشد؟
طائرپور: فیلم «دو زن» را مثال مىزنم. قصه قربانى شدن یک زن که براى بسیارى از زنان ما اتفاق افتاده است. یعنى زنى که گرفتار تفاوتهاى فرهنگى فاحش با مردش است، به رغم همه استعدادها، محدود و مقهور مىشود و وقتى آزادىاش را به دست مىآورد که دیگر دیر است. شکسته است. یک مادر بىیاور و یک بیوه دلخسته است که نمىداند باید چه کند.
شما هر قدر در شهرستانها و محیطهاى بستهتر و سنتىتر جستجو کنید این مسائل را بیشتر مىبینید. ما زنهاى سوخته بسیارى داریم که استعدادهاى درخشان داشتهاند و حداقل ازدواجهاى خیلى بهتر از این مىتوانستند داشته باشند. آنها با شرایط نامناسبى که در آن قرار مىگیرند چطور مىتوانند مادران خوبى باشند. اینها اغلب یا بچههایشان را با کینه بزرگ مىکنند یا وادادگى و انفعال. یک زن باید حداقل بتواند نظر و انتخاب خود را اعلام کند، حتى اگر به خاطر سازش، خواست از آن بگذرد. من زنانى را که با انتخاب، به سازش یا تسلیم مىرسند تحسین مىکنم. این خیلى باارزش است، همان قدر که سازشِ از سر ناچارى، هیچ فضیلتى ندارد.
ما امروز زنانى را داریم که در لابهلاى چرخههاى یک زندگى «مدرنشده و نشده»، یک زندگى که هنوز سنتها در آن پا برجاست اما آثار مدرنیته هم در آن نمایان شده، در حال له شدن هستند. حتماً شما هم دیدهاید زنانى را که صبح خیلى زود با بچهاى در بغل به خیابان مىآیند، فرزندشان را به مهد کودک مىسپارند و بعد به محل کار خود مىروند تا شریک خرج خانه باشند. ظهر به خانه برمىگردند تا به سرعت غذایى آماده کنند و سایر مسئولیتهاى منزل را بر عهده گیرند و در اغلب لحظاتِ این پرکارى، نگران خستگى، بهانهجویى و بىحوصلگى مرد خود نیز هستند. آنها وظیفه دارند خانه را براى استقبال از مرد خستهشان آماده و آرام کنند، اما هیچ کس براى خستگى آنها جایى باز نمىکند. فعالیت اجتماعى براى این گونه زنان مانند اضافهکارى است که مازاد بر مسئولیتهاى قبلى بر دوش گرفتهاند. بسیارى از شوهران این گونه زنان از آنها توقع منطبق بر یک زن سنتى را دارند، در حالى که از حاصل تلاش اجتماعى آنها در زندگى مشترکشان بهرهمند مىشوند.
در دوران اخیر، رسومى در خانوادههاى ایرانى عوض شده، ولى آنچه جایگزین آن شده الزاماً پدیده مطلوبترى نبوده، این تغییرات همیشه به نتیجهاى که زن بتواند به خودش هم فکر کند و براى تعالى و پیشرفت خود تلاش کند، نینجامیده است. همان قدر که اگر زنى به خاطر آنکه درِ خروج به رویش بسته شده، در خانه مانده وضع خوبى ندارد، زنى هم که از سرِ ناچارى از خانه بیرون مىرود و کار مىکند شرایط مطلوبى ندارد. این زن اصلاً به آن مفهومى که خیلىها فکر مىکنند آزاد، مستقل و خوشبخت نیست. نه چون زیاد کار مىکند یا مسئول خانواده است - که اینها به اعتقاد من قابلیتهاى اوست - بلکه به این دلیل که در تنگناى این دوگانگى فرمایشى، حق انتخاب هم ندارد. نسبت به اغلب مسائل ناچار و تابع مرد خود است. حتى اگر در مرحله تصمیمگیرى نظر صائبترى هم داشته باشد، او نیست که براى خود یا خانوادهاش تصمیم مىگیرد. او همیشه تابع یک مرد باید باشد. در دورهاى این مرد پدر است، بعد برادر و بعدتر شوهر و ... حتى گاهى پسر؛ یعنى موجودى که از خود او به وجود آمده ... و بدترین واقعیت این است که هیچ عاملى مؤثرتر از خود او در تداوم نسل به نسل این نگاه غلط به زن ایرانى نیست. بسیارى از گرفتارىهایى را که از آن آزار دیده و لطمه خورده و در رفتار پدر، برادر و از همه مهمتر شوهرش نپسندیده، در پسرانش ندیده مىگیرد. ابتدا خود را دریابیم.
ابتهاج: بنابراین ما از مقوله ظلم به زنان توسط دیگران به پدیده خطرناکترى مىرسیم که ظلم زنان به زنان به خاطر تربیت غلط نسل اندر نسل است.
طائرپور: بله، به نظر من زن ایرانى براى تصحیح موقعیت و جایگاه خود باید ابتدا با خود مبارزه کند و ذهن خودش را از باورهاى غلط پاک کند. تا وقتى او متوجه ارزشهاى خودش نشده باشد، خودش را دوست نداشته باشد، به خودش احترام نگذارد، چگونه توقع چنین موضعگیرى را از دیگران دارد؟
زن ایرانى باید بیاموزد که گناه عدم استفاده درست و کامل خود از موقعیتها را بر گردن دیگران نیندازد. من از صمیم قلب معتقدم که یک زن حتى اگر دنیایش در خانهاى کوچک و دربسته و همه اطرافیانش به اعضاى خانوادهاش محدود باشند باز مىتواند از پیچیدگىهاى روح و ارادهاش کمک بگیرد و همان محدوده کوچک را دچار تغییر و توسعه کند.
در سالهاى اخیر یکى از کارهاى سینمایى خوب را فیلم «من، ترانه 15 سال دارم» مىدانم. فیلمى با نگاهى مثبت و نجیب. فیلمى که معضل عاطفى و اجتماعى دخترى جوان را نشان مىدهد و در انتهاى فیلم، شما به رفتار و پایدارى این دختر افتخار مىکنید. زن ایرانى، دختر ایرانى، مىتواند این گونه باشد. در مقابل کوه مشکلات به خودکشى یا دیگرکشى نرسد و سختىها را از پاى در آورد. این، آن گوهرى است که ما باید به دنبالش بگردیم.
* * *
صحن دادگاه
کشمیرى: نه حاجآقا، به خدا این جورى نبوده، پسرم خودش گذاشت رفت. بعد از طلاقشون دیگه هر کارى کردم نتونستم نگهش دارم. بعدشم که این گفت حاملهست، زنگ زدم بهش، باهاش صحبت کردم ولى اون خودشم گردن نگرفت.
ترانه: پس چرا حاضر نیست آزمایش خونشو بفرسته حاجآقا؟ چرا بهش نمىگه که بفرسته؟ اگه حق با ایناست، اگه راست مىگن، اگه بچهام از اون نیست، خب بفرسته دیگه، چرا به من تهمت مىزنه؟ نمىدونم شمام دختر دارین حاجآقا یا نه؛ هیچى واسه یه دختر سختتر و بدتر از تهمتخوردن نیست ... .
تو رو خدا حاجآقا، تو حقمو بگیر. من مثل این خانم کشمیرى قانون بلد نیستم؛ شرعیات نمىدونم. چند تا کتاب هم گرفتم که واسه امروز یاد بگیرم، ولى هیچ فایدهاى نداشت؛ هیچى نفهمیدم.
قاضى: حالا حرفت چیه دخترم؟ چى مىخواى؟
ترانه: هیچى، از تهمتى که بهم زده پاک بشم، فقط همین.
قاضى: چه تهمتى؟
ترانه: همین دیگه؛ چه جورى بگم؟ خب معلومه؛ مىدونین آقاى قاضى، هیچ کى باور نمىکنه من یه مادرم. مث بقیه مادرا؛ با همون زحمات و سختىها؛ با من کارى کردن که الان خیلى وقته نرفتم پدرمو ببینم، ازش خجالت مىکشم. مگه من چکار کردم که باید از پدرم خجالت بکشم؟ قضاوتها و حرفهاى مردم خُردم کرده ... شما کمکم مىکنین آقاى قاضى؟ ...
ساعتى بعد؛ حکم صادر شده است. طبق این حکم، زوجیت ترانه پرنیان و امیرحسین خاتم براى دادگاه اثبات شده و ...
خانم کشمیرى به عنوان جایگزین ولىّ باید بپذیرد که پدر بچه، امیرحسین است. بدین ترتیب ترانه مىتواند براى فرزندش به نام پدر، شناسنامه بگیرد. خانم کشمیرى باید با در دست داشتن شناسنامه خودش و امیرحسین به اتفاق ترانه به ثبت احوال برود و براى نغمه شناسنامه بگیرد.
اداره ثبت احوال
کشمیرى: حکم دادگاهو آوردى؟
ترانه: لازمش ندارم.
کارمند: اسم؟
ترانه: نغمه.
کارمند: اسم فامیل؟
ترانه: پرنیان.
کارمند: اسم مادر؟
ترانه: ترانه پرنیان.
کارمند: اسم پدر؟
ترانه: نداره. (حکم را به خانم کشمیرى مىدهد و رو به او مىگوید) نغمه پدر نداره. مهربونى شما براش کافى نیست. هر وقت امیر خودش خواست مىتونه بیاد براش شناسنامه بگیره.
سالن ملاقات زندان (ترانه نغمه را در بغل دارد)
پدر: بازم بگو.
ترانه: چى بگم؟ دیگه همه رو گفتم. الان شناسنامهاش به اسم خودمه. نغمه پرنیان.
پدر: خوب کردى.
ترانه: منو مىبخشى بابا؟
پدر: یعنى چه مىبخشم؟ تو بچه منى. فقط بچه من. دخترمى. اونم دخترى که واسه خودش زندگى داره. خونشو داره، بچهشو داره. آزاد که بشم غیر از خونه دخترم کجا رو دارم برم؟ بیار جلوتر نغمه رو ...
«من ترانه، 15 سال دارم - رسول صدرعاملى - 1380»
* * *
طائرپور: یک مثال از آقاى بهشتى(1) نقل مىکنم که براى من همیشه راهبردى بوده: اگر ببینید کسى آستینش را بالا زده و تا آرنج دست خود را داخل یک سطل زباله برده و آن را به هم مىزند - در حالى که بوى تعفن بلند شده - به نظرتان کار بسیار نامطلوبى مىآید. ولى اگر با این کار یک گوهر باارزش از میان زبالهها پیدا کرد و بیرون آورد آن وقت برایتان توجیهپذیر است. متأسفانه بعضى از فیلمهاى ما مصداق همان زباله همزدنى است که هیچ چیز باارزشى هم در آخر از آن بیرون نمىآید. اما فیلمهاى موفق یقیناً گوهرى در پایان این جستجو دارند. مخاطب ما باید ببیند که از دلسختىها مىتوان موفق بیرون آمد. اصلاً پیام سینماى ایران در سالهاى موفقیتش این بوده که در دل فقر مىشود سربلند بود. در دل مشکل، مهربان و در دل تشنج، منصف بود. اینها نکات مثبت و بارز فرهنگ ما، دین ما و تاریخ ماست. اما چند سالى است که در واقعیت این نحوه نگاه را کنار گذاشتهایم، این نکات مثبت را پوشاندهایم، با همه چیز برخورد سیاه و سفید داشتهایم و تأثیر این روند رفتارى در جامعه طبیعتاً در فیلمهایمان هم دیده مىشود. ما روح ایرانى و شخصیت ایرانى را در واقعیت و در فیلمهایمان گم مىکنیم و در نتیجه داریم الگوها را از دست مىدهیم. آنچه مانده شخصیتى است که روحش غبار گرفته، شادابىاش زنگار بسته و چون خود به مرور خالى از روح شادابى و خودباورى شده، محیط زندگى و اطرافش را هم کسل کرده ... و به مرور دیگر نمىتواند زن، زنانگى، عشق و شادى را به جا بیاورد.
ابتهاج: چه شد که به اینجا رسیدیم؟ انقلاب ما سراسر شور و شعور و تحرک و شادابى بود و در این میان زنان ما به تعبیرى نقطه ثقل این شور و تحرک بودند. به نظر شما چه اتفاقى افتاد؟
طائرپور: چه اتفاق افتاد؟ یک مثال مىزنم. ما پس از انقلاب، عشق را از کتابها و فیلمها حذف کردیم. به خاطر دارم دورهاى که در کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان بودم. تمام قسمتهایى که در کتابهاى مربوط به نوجوانان راجع به عشق و ازدواج آمده بود از نگرانىِ بدآموزى حذف شد. در حالى که اگر قصههایى مثل سیندرلا جهانى مىشوند، به خاطر ارتباط طبیعى با آن، بخشى از روح دختران است که مىگوید اگر سختکوش، صادق و مهربان باشى، روزى کسى از راه مىرسد و تو را انتخاب مىکند و با این انتخاب تو صاحب بهترین زندگى مىشوى. ما رؤیاى عشق و ازدواج را که به خوشبختى خانوادگى ختم مىشد به عنوان بدآموزى از نوجوانمان گرفتیم و چون به جایش چیز بهترى ندادیم حالا ببینید این قشر چگونه دارد به ازدواج نگاه مىکند؟
ابتهاج: در حوزه فیلم و سینما چطور؟
طائرپور: همین طور فیلمهایى را که جوانان بتوانند با آن همذاتپندارى کنند، نساختیم. در این حال آنها در هجوم فیلمهاى ویدئویى و ماهوارهاى با الگوهایى روبهرو شدند که حتى در غرب هم در اقلیت هستند. در خود غرب هم آن سر و شکل و قیافهها و ارتباط متعلق به عموم نیست. آنجا هم زندگى خانوادگى وجود دارد و محترم است. اکثریت مردم زندگى معقول دارند، درس مىخوانند، کار مىکنند. اما این رسانهها همان طور که از زنان ایرانى چهرههاى متحجر، بىسواد و به دور از بلوغ اجتماعى ساختهاند، از زنان غربى نیز آن چهرهاى را ارائه دادهاند که واقعى و همگانى نیست.
متأسفانه کار سنجیده براى کودکان، جوانان و زنان، سال به سال سختتر شده است. از یک سو تلاشهاى بنیادین و دورنگرانه مشکلتر و از سویى ابعاد خستگىها و دلزدگىها وسیعتر شده است. چرا؟ چون کسانى که مىتوانستند به عنوان پل، ابعاد مثبت فرهنگ ملى ما را با ارزشهاى مذهبىمان پیوند دهند و اقشار مختلف جامعه را - درست مثل سالهاى حدوث و پیروزى انقلاب - همدل و همراه سازند، آنقدر درگیر مناقشات و درگیرىهاى سیاسى و جناحى حوزه اقتدار خود شدهاند که مردم را رها کردهاند. در نتیجه مىبینیم به طور روزافزون سهم جدایى و افتراق و زهر بىاعتمادى و بىمیلى نسبت به تلاشهاى اجتماعى در جامعه انتشار یافته و اکثر این نظریهپردازان تصور مىکنند که تنها راه نجات آینده و فرهنگ مردم در روش خودشان خلاصه مىشود ... بدترین اتفاق در این وانفسا این است که این مدعیان - که تأثیر و تعریف خود را عمدتاً در نفى دیگران و رقبا مىبینند - متوجه نیستند که همگى به اصطلاح سینمایى، سوار کشتى تایتانیکى هستیم و جان کلیه سرنشینان در معرض خطر نابودى قرار دارد. بزرگترین خسارت چنین وضعیتى از دست رفتن فرصتها و نیروهاست. ما همه از یک ریشهایم.
ابتهاج: فکر مىکنید در این شرایط چه باید کرد؟
طائرپور: باید بدانیم انسانها تحت شرایطى که در آن قرار مىگیرند خوب یا بد مىشوند. ما به این موضوع توجه نکردهایم. بخشش را نسبت به یکدیگر از دست دادهایم و دیگران را مورد قضاوت و طبقهبندى قرار مىدهیم. چه آنهایى که فیلم مىسازند و چه آنهایى که نقد و یا حتى تکفیر مىکنند. متأسفانه این شکاف، مدام عمیقتر مىشود و کسى نیست که در این میان پلى بزند. آنها که ادعاى روشنفکرى دارند، مذهبىها را متهم به تحجر و ریا در تقوا مىکنند و آنها که ادعاى مذهب دارند، مدعیان روشنفکرى را متهم به ترویج بىدینى مىکنند. چند وقت پیش در میز گرد آسیبشناسى سینما به یکى از این افراد گفتم: این وسط تکلیف ما چیست که نمىخواهیم در چنین جریانى گرفتار یکى از طرفین شویم. تکلیف ما چیست که دلمان مىخواهد شما با هم آشتى و کار کنید؟ اگر شبکههاى تلویزیونى ماهوارهاى ایرانى در خارج از کشور را ببینید که چگونه مدام یکدیگر را طرد مىکنند، مسخره مىکنند و با فحاشى راجع به هم صحبت مىکنند مىفهمید که چقدر این گونه رفتار، تصویر زشتى را ارائه مىدهد. بىشک «فاصلهگذارى» هرگز نمىتواند به یک ملت خدمت کند.
ابتهاج: بله، اینکه ما این چنین یکدیگر را نفى مىکنیم - بر خلاف این تصور که بیشترین آثار را در عرصه سیاسى دارد - فرهنگ ما و زمینههاى کار فرهنگى را تخریب مىکند. تنگ کردن دایره خودىها، کمرنگ کردن وجوه اشتراک و پررنگ کردن نقاط افتراق طى سالهاى اخیر، زمینههاى فراوانى را براى ایجاد یکدلى و همدردى از بین برده و نتیجه آن بدبینى همه گروهها و گرایشات به وضع موجود است.
طائرپور: همین طور است. این خیلى بد است که بگوییم پس از 23 سال زندگى در جمهورى اسلامى وضعیت ما ناپاکتر و آلودهتر از دوران شاه است و باید آدمها را به دستههاى خوب و بد تقسیم کرد. این همان جامعهاى است که 98% آن به جمهورى اسلامى رأى دادند و بعد هم براى استقرار و تثبیت آن فداکارىهاى زیادى کردند. اما سالهاست که ما داریم مدام میان خود و دیگران خط مىکشیم و این دایره را تنگتر مىکنیم. به عنوان مثال، چرا سینماگران ما نباید میز گردهایى با حوزه علمیه قم داشته باشند و حرفهایشان را با یکدیگر بزنند. اتفاقاً موضوع زنان هم مىتواند یکى از موضوعات بسیار خوب و مورد بحث این دیدارها باشد. واتیکان امروز جشنواره فیلمهاى دینى و معنوى برگزار مىکند. بسیارى از مجامع دینى دنیا به این نتیجه رسیدهاند که باید با واقعیتهاى روز جامعه برخورد بهروز داشته باشند و به سؤالات جدید پاسخهاى کهنه ندهند. متأسفانه در جامعه ما از سوى مجامع مذهبى و سنتى، بسیارى از اوقات برخوردهایى مىشود که جنبه سلبى و دفعى دارد. سادهترین شکل آن این است که وقتى یک فیلم را از جهت محتوا یا قالب هنرى نمىپسندند حکمى کلى علیه سینما صادر مىکنند.
در واتیکان طى مراسم ویژهاى که براى نمایش فیلم «پسر مریم»(2) برگزار شد، وزیر فرهنگ واتیکان در مقام یک کاردینال - که پس از پاپ دوم است - جلوى من ایستاد، تعظیم کرد و در حالى که دست مىزد گفت: «براى من باعث افتخار است که چنین فیلمى در دنیا ساخته مىشود». همان جا فکر کردم اى کاش چنین توجه و حمایتى از مراکز اسلامى و ایرانى نسبت به سینماى ایران مبذول مىشد.
حوزههاى دینى در هر جامعهاى مثل جامعه ما - که احترام به ارزشها از اصول آن است - باید به مقولههایى چون سینما نزدیکتر شوند. عیبى ندارد، حرف خود را بزنند و اگر فکر مىکنند در مواردى سینما دارد اصولى را تخطئه مىکند آن را بیان و استدلال کنند. سینماگران هم باید بتوانند حرف خودشان را بزنند؛ در جوّى که براى یک درک متقابل تلاش مىکند. ما همه از یک ریشهایم. مگر مىتوانیم این چنین یکدیگر را نفى کنیم؟ عدم توجه ما به یکدیگر و عدم تلاش براى ایجاد مفاهمه در واقع تیشهاى است که به ریشههاى خود مىزنیم.
ابتهاج: این نحوه برخورد در حوزه زنان چه آثارى داشته است؟
طائرپور: ما در زمینه نوع حجاب، برخى زنان را سر لج انداختیم. در بحث کار و فعالیت اجتماعى آنها را سر لج انداختیم. در بحث حقوق قضایى نیز همین کار را کردیم. بنابراین، دسته دسته آنها را از ارتباط و اشتراکاتى که مىتوانستند داشته باشند محروم کردیم. در روزگار سختىهاى جنگ، مگر همه انواع این زنان نبودند که پسرانشان و همسرانشان در جبههها مىجنگیدند و خودشان کمبودها را تحمل مىکردند؟ در آن روزگار وجود همه لازم بود. کسى مدال برترى یا مُهر حذف بر سینه دیگرى نمىزد. همه همدل، همراه و همدرد بودند. ما در شرایط سخت کنار هم بودیم. اما در شرایط گشایش، جدایمان کردند. هیچ کس نمىتواند فصل مشترک «مادرى» را از زنان یک جامعه بگیرد. «مادرى» نه نسبت به فرزندان خود، نسبت به کل یک جامعه. این نکته همواره حلقه اتصال زنان یک جامعه با یکدیگر بوده است. زن ایرانى حتى اگر ازدواج نکرده باشد باید روحیهاى مادرانه نسبت به همه مردم جامعهاش داشته باشد. ایجاد افتراق میان مادران و خطکشى آنها به دارندگان یا محرومان از حقِ نگرانى براى جامعه، به صلاح هیچ نظامى نیست.
در جامعه ما دلسوزى مادرانه کمرنگ شده است. وقاحت در اعمال خطا، بىاعتنایى به حقوق دیگران، بىادبى رایج در سطح جامعه در همه جا دیده مىشود و آزار مىدهد. انگار آن مادر مهربان و مربى مدتهاست از خانه بیرون رفته است. آن «مادرى» که از تجمع همه احساسها و مسئولیتهاى مادرانه ساخته مىشود. مهربانى، ادبآموزى، انصاف، انگیزهسازى براى رشد و تکامل، نصیحت به اخلاق و ... هزاران فضیلت دیگر همواره و تنها از این طریق به هر جامعهاى شبیه به جامعه ما تزریق مىشده ... ما «مادرى» را در جامعهمان حذف یا حداقل حبس کردهایم.
ابتهاج: خانم طائرپور، برخى معتقدند تأکید بر مسائل زنان و فیلمهایى که مشکلات زنان را محور قرار دادهاند ناشى از نگاهى فمینیستى است. بنابراین چنین فیلمهایى آثار مطلوب اجتماعى ندارند. نظر شما چیست؟
طائرپور: باید ببینیم در فرهنگ ما دفاع از حقوق زنان چه معنایى دارد. به نظر من اینکه زنى در ایران ادعا کند فمینیست است امتیازى به حساب نمىآید. امروزه در هر کشورى این واژه معناى خود را دارد و فمینیسم طیف گستردهاى را دربرمىگیرد. به طور مثال در جامعه امریکا معانى و تعاریفى دارد که در ایران هیچ کدامش عملى و موفق نیست.
زن ایرانى اگر با متانت، واقعبینى و استحکام گام بردارد و در این مسیر نسبت به حقوق خودش آگاه باشد به طور قطع به نتایج مثبتى مىرسد. در این مسیر اولین گام توجه به هسته خانواده است. زن ایرانى حتى اگر خود آزرده و گرفتار رفتار پدر یا همسرش باشد، باز خود پسرانى را بار مىآورد که در آینده با همسران و دخترانشان رفتارى مشابه خواهند داشت. این روند باید جایى متوقف شود. ما چیزى را که براى خود نپسندیدهایم نباید براى دیگران بپسندیم. زن ایرانى باید با شناخت و سنجیدگى نسبت به تأثیر نقش تربیتىاش بر مردان گام بردارد. و گرنه پرخاش و دعوا و تظاهرات و شعارهاى فمینیستى او را عقبتر خواهد برد. من معتقدم هر زنى که بخواهد زیر عَلَم فمینیسم غربى سینه بزند، عقبتر خواهد رفت.
البته مردان ما هم متأسفانه همواره یک نگرانى بیهوده بابت خدشهدار شدن قدرتشان دارند. چه در خانواده و چه در جامعه و هر چه سنتىتر باشند، این نگرانى ابعاد بیشترى به خود مىگیرد. اما به نظر من این نگرانى بیهوده است. زن ایرانى اگر احساس کند میدان انتخاب و عمل دارد با هوشمندى از آن استفاده خواهد کرد. اما اگر احساس کند به او میدان نمىدهند ممکن است به خطا برود، سر لَج بیفتد و با روحیه انتقام وارد عمل شود. این یک امر طبیعى است. اگر با یک انسان برخورد دفعى کنید و عزم کنید که او را در حوزه جهل نسبت به این رفتار نگه دارید، گردنکشى مىکند. اگر هم این کار را نکند، قدرت شما در مقابل انفعال او، یک قدرت پوشالى است. مردان هر قدر از قدرت فهم و شعور خود مطمئنتر باشند میدان عمل بیشترى به همسران و دخترانشان مىدهند. ولى اگر تلقى هر مردى از رشد و آزادگى زنان به فمینیسم متهم شد و نسخه مقابله با آن نیز با قطع عضو پیچیده شد تا جایى که فکر کردند باید دهان زنان را ببندند، این بدان معنى نیست که آن اندیشه در ذهن زن جریان ندارد. این فکر و حرف جاى دیگرى و به نحو دیگرى ظهور خواهد یافت.
ابتهاج: خانم طائرپور، اساساً چرا چنین کشمکشى میان زن و مرد - چه در اشکال آشکار و چه پنهان آن - ریشه گرفته و امروزه چنین بروز و ظهورى یافته؟
طائرپور: در همه جوامع به دلایلى زنان دویست، سیصد سال دیرتر از مردان وارد حوزه مسائل اجتماعى شدهاند. به خاطر همین هم به تلاش مضاعفى نیاز داشتند تا با مردان به یک سطح از قدرت و موقعیت برسند. در این مسیر در بعضى جاها ناچار شدند شعار بدهند، در بعضى مواقع دعوا کنند و حتى فریاد وا مظلوما سر دهند. در این بین هر چه مقاومت مردان و سنتگرایان بیشتر بوده، فریاد زنان بلندتر شده است. این وضعیت زنان را آنقدر گرفتار تقابل با مردانِ مانع کرده که مجال تقابل سازنده با خودشان را از آنها گرفته است. زن اگر ابتدا در جدال و تقابل با وجه عقب نگه داشته خود در اندیشه و تلاش پیروز نشود، هیچ مانع خارجى (چه مرد، چه زن) فائق نخواهد آمد.
من با اطمینان مىگویم که زنان در جامعه ما در بسیارى از ابعاد، راحتتر از زنان اروپایى و امریکایى زندگى مىکنند. در بسیارى از خانوادههاى ما، زن رئیس واقعى خانواده است، ولى رئیس سایهنشین. زن ایرانى هیچ گاه مدیریت و ریاست خودش را فریاد نزده، اما تأثیر خود را اغلب اوقات با سکوت و مدیریت درست گذاشته است. از آنجا که در سالهاى اخیر به دلیل برخى کجسلیقگىها و قدرتنمایىهاى نادرست این باور در زن ایجاد شده که نیروى غالب و مردانه در جامعه مىخواهد زنان را به لحاظ اجتماعى و حقوقى منکوب کنند، در زنان عکسالعمل تدافعى و پرخاشگر رو به رشد است.
چون مخاطبم یک مجله مذهبى است مایلم اگر کسى از معلمان دین و اخلاق - بخصوص آقایان - این مطلب را مىخوانند بگویم نگران نباشید که زنان خانواده یا جامعه ما نسبت به حقوقشان آگاه شوند. آنها ظرفیت استفاده از آزادى را اگر صحیح و بموقع بهشان داده شو، دارند. آنان حتى انگیزههاى قوى براى ندیده گرفتن حقوقشان در برابر نیازها و تمایلات مردانشان را هم دارند ... اما بگذارید این اتفاق از روى انتخاب بیفتد. چون در غیر این صورت بر اساس اطلاعات و الگوهاى غلطى که از جاهاى دیگر کسب مىکنند، به کاریکاتور مسخرهاى از زن آزادىخواه مبدل خواهند شد.
ابتهاج: شما خیلى راحت در این مورد حرف مىزنید. یعنى خودتان هیچ گاه دچار وضعیتى نشدید که به چنین تلاشى دست بزنید؟
طائرپور: من خودم به عنوان یک زن هیچ گاه احساس نکردم در حیطه کارى به خاطر زن بودنم از چیزى محروم هستم. البته شاید چون اجازه ندادهام که چنین باورى اول در خودم و سپس در طرف مقابلم ایجاد شود تا حدى موفق بودهام و شاید هم هنوز سر و کارم به جاهایى نیفتاده که با این قضیه مواجه شوم.
ابتهاج: شما طى سالهاى اخیر در عرصه بینالمللى هم فعال بودهاید. آنجا اوضاع چطور است؟
طائرپور: متأسفانه کارگزاران هنرى، فرهنگى ما - بخصوص سینماگران - وقتى پاى خود را از دروازههاى ایران بیرون مىگذارند با احترام، تحسین و اعتبار بیشترى نسبت به عرصههاى داخلى روبهرو هستند و تجاربشان در این عرصه معمولاً تبدیل به یک حافظه فرهنگى بینالمللى مىشود. این وضعیت براى شخص من نیز موجب آن شد که دریابم زن ایرانى متخصص، تا چه حد قادر است تعریف جدیدى از فعالیت اجتماعى خود را به جهان ارائه کند.
به عنوان مثال چند سال پیش هیئتى از زنان فیلمساز ایرانى به دعوت و هزینه چند مؤسسه فرهنگى در امریکا - متعاقب طرح سفر کشتىگیران ایرانى به امریکا - راهى آن کشور شدند. خانمها تهمینه میلانى (کارگردان)، نیکى کریمى (بازیگر)، ملکجهان خزایى (طراح هنرى)، فریماه فرجامى (بازیگر)، شیرین وحیدى (تدوینگر) و من به عنوان تهیهکننده و سرپرست هیئت میهمان مجامع سینمایى و دانشگاهى ایالات شیکاگو و نیویورک بودیم. حضور زنان ایرانى در عرصههاى تخصصى سینما - که بر خلاف سالهاى پیش از انقلاب صرفاً در بازیگرى خلاصه نمىشود - باعث تعجب و تحسین این مجامع و طرح سؤالات بسیار از چگونگى فعالیت اجتماعى زنان در ایران و بخصوص در محیط سینما شد. آنها بر خلاف تصوراتى که از فضاى پس از انقلاب و فعالیت زنان ایرانى داشتند با چهرهاى جدید و موفق از زنان در رشتههاى مختلف سینما - این مدرنترین پدیده هنرى جهان - روبهرو مىشدند. یادم هست مصاحبهاى که شبکه خبرى C.N.N با اعضاى هیئت داشت به مدت سه روز در تیتر خبرهاى این کانال جهانى تکرار مىشد.
همین طور در مورد فستیوال «گفتگوى فرهنگها» که درست در سالگرد واقعه 11 سپتامبر برگزار شد. در این فستیوال پنج فیلمساز ایرانى با فیلمهاى ایرانى در سالن نمایش مقر سازمان ملل متحد در نیویورک، توجه بسیارى از چهرههاى سیاسى، فرهنگى، دانشگاهى و سینمایى خارجى و ایرانى مقیم خارج را به خود جلب کرد. فیلمهاى انتخابشده، هر یک نمادى از نوعى گفتگو بود. فیلم «جمعه» داستان عشق یک پسر افغانى به یک دختر ایرانى را بیان مىکرد. فیلم «شب یلدا» تفاوت میان دو فرهنگ را - حتى داخل یک خانواده و زیر یک سقف - نشان مىداد. فیلم «فردا» ساخته کارگردان ژاپنى از چشم یک خارجى، فرهنگ و منش ایرانى را مورد توجه قرار مىداد. فیلم «متولد ماه مهر» گفتگوى میان دو نسل بعد از جنگ بود. فیلم «درخت جان» پیوند انسان با طبیعت را نشان مىداد و فیلم «پسر مریم» نشانگر همزیستى مسالمتآمیز مسیحیان و مسلمانان در ایران و به عبارتى مصداق «دو دین و یک خدا» بود.
تتسو ناکایاما، کارگردان ژاپنى فیلم فردا - براى اقامت یک روزه به منظور شرکت در جلسه پرسش و پاسخ مربوط به فیلم در سازمان ملل - خود را از توکیو به نیویورک رساند. سخنان او در باره فرهنگ ایران و مناسبات انسانى ایرانیان به قدرى زیبا و مثبت بود که در خاتمه سخنرانىاش، جمعیت تماشاچى به پا ایستاد و براى مدتى طولانى دست مىزد. من یقین دارم هیچ مقاله و مصاحبهاى نمىتوانست مؤثرتر از بیانات این کارگردان ژاپنى، از ایران تصویرى دوستداشتنى و انسانى بسازد.
پس از برگزارى این جشنواره به پیشنهاد ریاست دفتر نمایندگى ایران در سینماى سازمان ملل و با همکارى یکى، دو مؤسسه خصوصى امریکایى و ایرانى از من خواسته شد تا نسخه DVDفیلم «پسر مریم» را به تعداد نمایندگان سازمان ملل متحد و همچنین سفارتخانههاى کشورهاى خارجى در اختیارشان گذارم تا به مناسبت سال نو مسیحى به عنوان یک اثر فرهنگى ایرانى برایشان ارسال شود. این فیلم که نشانهاى از فرهنگ مهربان و مسالمت جدى ایرانى است بیش از صدها مقاله و سخنرانى مىتواند در زمینه تقریب فرهنگها و مذاهب مؤثر باشد. در همین جا باید بر بحث زنان در سینماى ایران تأکید کنم. یعنى این اتفاق مىتوانست در حوزه تعریفى که ما از زن داشتیم بسیار بارزتر رخ دهد. چه در عرصههاى داخلى و چه در مجامع بینالمللى که تحت تأثیر تبلیغات غرب هستند.
مثبتاندیشى را رواج دهیم
ابتهاج: به داخل کشور برگردیم. چشمانداز مثبتى که شما براى طرح مسائل زنان در سینماى ایران ترسیم مىکنید چیست؟ به عبارت دیگر به نظر شما چگونه مىتوان به بهترین وجهى به موضوع زن در سینما پرداخت؟
طائرپور: براى من همیشه دو، سه نکته در ساختن یک فیلم اصل بوده است. اول از هر چیز، مثبتاندیشى که فیلم «من، ترانه 15 سال دارم» را به خاطر تعلق خاطرم به این نحوه تفکر مثال زدم. دوم، ایرانى بودن فیلم است. یعنى اینکه در کارهایمان کپىبردارى از فیلمهاى خارجى و تفکرها و سلیقههاى غیر ایرانى نداشته باشیم. ما باید تنوع و طبقات مختلف جامعه خود را بشناسیم. مثلاً اگر فیلمهایى براى زنان شهرى و تحصیلکرده ما و فیلمهایى براى زنان روستایى ما مفید است یک شرط مشترک بر هر دو نوع حاکم است و آن اینکه باید در هر دو آنقدر جوهره ایرانى ببینند تا براى هر دو گروه، دیدن آنها باورکردنى باشد.
اما مهمتر از هر چیز همان مثبتاندیشى و جهت خیر داشتن فیلم است. من معتقدم ما وقتى زخمى و معضلى را در فیلمى مطرح مىکنیم مهم این است که در آخر به کجا برسیم. حتى شاید ما در مورد زنان ویژه، فیلم بسازیم، این اشکال ندارد، ولى مهم این است که در آخر به چه نتیجهاى مىرسیم. چشمانداز باید مثبت و روشن باشد.
ابتهاج: شرایط حاضر براى تحقق چنین سینمایى چگونه است؟
طائرپور: ببینید، من در خانوادهاى با معیارهاى زندگى جدید و مدرن بزرگ شدم که در عین حال پاىبند به اصول اخلاقى و مذهبى بود. اگر چه از بیرون، خانوادهاى خیلى مذهبى و سنتى به نظر نمىرسیدیم و بیشتر افراد خانواده و فامیل در آمریکا و اروپا بزرگ شده بودند، اما تحت یک نظام بسیار جدى و ارتشى ضوابط و اصول اخلاقى - اعتقادى و خطوط قرمز بسیارى را تبعیت مىکردیم. یادم هست که قبل از انقلاب اجازه تماشاى فیلمفارسىهاى آن زمان را نداشتیم و باز یادم مىآید علىرغم موفقیت چشمگیر در کنکور سازمان رادیو و تلویزیون سابق و فراهم بودن امکانات استخدام، خانوادهام به من چنین اجازهاى نداد.
پس از انقلاب فضا و تعابیر تغییر یافت. دیگر سینما مفهوم سینماى قبل از انقلاب را نداشت، بلکه یک عرصه فرهنگى شده بود که کار در آن تفاخر داشت. بنده به عنوان یک نویسنده و به اصطلاح متخصص در عرصه ادبیات و هنر کودکان براى طراحى سینماى کودک دعوت به کار شدم. همه چیز در یک مدیریت ارتقاء طلب و فرهنگى، شکل و جریان درستى از رشد داشت. کار در حوزه سینما براى ما یک رسالت فرهنگى - هنرى بود. نه با آن کاسبى کردیم و نه به بیراهه رفتیم. احترام مىگذاشتیم و احترام مىدیدیم. در حالى که متأسفانه امروزه مىبینیم به خاطر رفتار برخى سینماگران و یا نگاه بعضى از مسئولین و تأثیر پارهاى از جریانات، باز فضایى به وجود آمده که اعتبار حضور در عرصه سینما، مورد تهدید و خدشه قرار گرفته است.
ابتهاج: امیدوارم شرایط با تلاشى که دستاندرکاران و صاحبنظران مىبایست به خرج دهند سمت و سوى مناسب و مطلوب پیدا کند.
خانم طائرپور، به سراغ «زن دوم» برویم. فیلمنامهاى که کتاب شد و کتابى که قرار است در قالب یک فیلم، چهره نو، موفق و متفاوتى از زن را بدون نیاز به تقابل با مرد، معرفى کند.
طائرپور: «زن دوم» اگر چه موجود بالغى است، اما درست مانند یک بچه در اعماق وجود من نطفه بست، جنین شد، رشد کرد و سپس به دنیا آمد. همپاى خود من در فراز و نشیبهاى زندگىام و مشاهده زندگى اطرافیانم پخته شد. بسیارى ماجراها وارد ترکیب آن شد و هر کدام که در خدمت حرف کتاب بودند، با آن به راحتى ممزوج شدند. همه چیز در این داستان در خدمت یک مطلب بود. زنى که مىخواهد خودش انتخاب کند، حتى اگر این انتخاب پذیرش سختى، تلخى، جدایى و محرومیت باشد ... او مىخواهد به خود و دیگران ثابت کند که یک زن، اگر با واقعبینى نسبت به شرایط و شخصیت خود راهى را برگزیند، سربلند و آزاده زندگى خواهد کرد. یک توکل واقعى نه شعارى و عادتى که مىتواند از هر رنج، گنج بسازد و باور داشته باشد که همیشه لطفى پنهان در راه است که نه تنها مرهم زخمها مىشود، بلکه ارمغانى فراتر از آرزوهاى انسان با خود خواهد آورد.
در «زن دوم» انسانها هیچ کدام بد نیستند. حتى اگر به یکدیگر جفا کنند و یا در مرحلهاى خودخواهى به خرج دهند. این شرایط است که قاعده بازىِ خوب و بد را در بسیارى موارد تعیین مىکند و انسانها در این قواعد نقش برنده یا بازنده را ایفا مىکنند.
«زن دوم» در باره عشق است و احترام به عشق. عشق واقعبینانه به خود، عشق منصفانه به دیگران و عشق احترامآمیز به خودِ عشق. انسان وقتى به خودِ عشق عاشق شد و آن را محترم دید، حقارتهاى هیچ معشوقى او را از پا نمىاندازد.
ابتهاج: این تعریف و نگاهى زیبا و در عین حال دیدگاهى عقلانى نسبت به عشق است.
طائرپور: بله، به اعتقاد من عشق یک حادثه است که براى هر کسى رخ نمىدهد. در میان هر چند صد هزار نفر محدودند انسانهایى که قابلیت ورود این حادثه را به وجود و دنیایشان دارند ... و توان تحمل رنجهاى سوزنده و سازنده آن را. آدمها مىتوانند دوست بدارند، مهر بورزند، گذشت داشته باشند و با تفاهم زندگى کنند - که اتفاقاً این نوع زندگىها بسیار هم شیرین و موفق از کار در مىآید - اما طلب عشق، که خود آمیخته با استقبال از رنج است (نسبت به هر معبود و معشوقى) کار هر کس نیست.
معشوق در طبیعت خود جفاکار است، آزار مىدهد، خودخواهى مىکند، امتحانهاى سخت پیش پاى عاشق مىگذارد، بىوفایى در ذات اوست. عاشق که باشى - یعنى قابل عاشقى که باشى - اینها را مىشناسى، در گردابشان مىسوزى اما با هیچ امنیت و آرامشى معاملهشان نمىکنى. عاشق که باشى، عاشقان دیگران را زود مىشناسى و دلت با آنها رحیم مىشود ... حتى اگر رقیبت باشند و این کارى است که «مهتاب» در کتاب زن دوم مىکند.
او بهتر از هر کس مىفهمد که رقیب چه مىکشد ... و مهتاب که خود عاشقتر است به همین حد از عشق در وجود رقیب احترام مىگذارد. او مىداند که انسانها در قلب و روح انسانهاى دیگر زندگى مىکنند. او ترجیح حراست از روح عشق را بر حضور معشوق مىفهمد و انتخاب مىکند. او براى آنکه خود نیز لایق این معرکه باشد، اجازه نمىدهد آب در باتلاق باشد و به هر قیمتى بماند و بوى ماندگى بگیرد. او چشمهاى است که مىجوشد و مىرود، اما هر قطرهاش طعم و خاطره نقطه جهش از خاک را با خود دارد.
مهتاب، بر خلاف آفتاب در شب مىتابد. بىصدا، آرام، قانع و رازدار ... و این حضور را فقط شاعران و عاشقان مىفهمند.
ابتهاج: روى جلد کتاب، نام نویسنده دیگرى در کنار نام شما دیده مىشود، موضوع چیست؟
طائرپور: کتاب زن دوم بیش از هر کس مدیون ذوق سرشار و قدرت قلم و همت پىگیر «مینو کریمزاده» است. مینو را در کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان در دوره سرپرستى مرکز نگارش و ویرایش شناختم و یا به عبارتى دیگر از میان جمعى داوطلب نویسندگى و ویرایش که از کلاس آقاى ناصر ایرانى بیرون آمده بودند، او را چند سر و گردن بالاتر از بقیه یافتم. مینو موجود ساکت و کمحرفى است که همه اندیشههاى قاطع و ادبیات نافذش در قلمش مىجوشد و موج مىزند.
او تنها کسى بود که مىتوانست قصه زن دوم را همدل با من بفهمد و دوست بدارد و در نگارش آن توانمندى والایى را به خرج دهد. او فکر مىکرد دارد شبیه به شخصیت و کلام من مىنویسد و من سعى مىکردم شبیه شخصیتهاى ادبیات او شوم.
ابتهاج: به نظر مىرسد نوشتن یک کتاب با «دیگرى» کار آسانى نباشد.
طائرپور: بله، اما مینو از همانهایى بود که نشانهها را مىدید و مىشناخت. صرف نظر از همپاى هم جلو رفتنها، نوشتنها و خواندنها، بحث کردنها و خط زدنها؛ خوب مىفهمیدم که نگاه تیز او از پشت آن سکوت استثنایى، چگونه دارد نگفتهها و نهفتهها را هم شکار مىکند. مینو مىدانست که شخصیت مهتاب، بخشى واقعى و بخشى آرمانى است. مهتاب باید زنى مىشد که من، خود در شرایط و مخمصه مشابه، آن مىشدم ... و مینو من را خوب شناخته بود و از بخت بلند من - در آن روزگار - آن را مىپسندید. او مىدانست که من تا چه حد به نگاه سیدمحمد بهشتى در این گونه شرایط ایمان قلبى دارم. بهشتى همیشه چنان قلمى از توکل و ایمان به هر مشکلى مىکشد که انسان از خود شرمنده مىشود چگونه آنهمه لطف و رحمت و حکمت را در آن اتفاق تلخ ندیده است.
یک جمله از بهشتى در کتاب - که نقل قولى با ذکر نام است - عصاره حضور پربرکت او بر اندیشه و کتاب من و فانوس راه پرپیچ و خم داستان است. به عبارتى دیگر انگیزه اصلى و همت به نگارش و چاپ این داستان، از همین جمله برخاست. جملهاى که در یکى از تلخترین روزهاى زندگىام، بهشتى به من گفت و هزار بار پس از آن در هر تنگنایى آن را به یاد آوردم و به کار بستم.
* * *
مهتاب در هتلى دیگر با فرزانه تلفنى صحبت مىکند و گریه مىکند.
مهتاب: دارم لِه مىشم فرزانه ... دیگه به مردهها هم حسودى مىکنم ... آخه این چه سرنوشتیه؟
فرزانه: مهتاب این ناشکریه ... این حرفها چیه مىزنى؟
مهتاب با پشت دست اشک گونههایش را پاک مىکند.
مهتاب: هر چى مىخواد باشه ... دروغ که نمىتونم بگم ... کاش مرده بودم ...
فرزانه: مىدونى که تا وقتى بىتابى کنى، چیزى که به دست نمىیارى هیچ، خیلى چیزها رو هم از دست مىدى؟
مهتاب از کنار آینه یک دستمال برمىدارد، اشکهایش را پاک مىکند و همان طور ساکت به حرفهاى فرزانه گوش مىدهد.
فرزانه: حرفهاى استاد بهشتى یادت رفته؟ ... خداوند در برابر هر چیزى که از آدم مىگیره، یه ارمغان براش در نظر گرفته ... ولى تا وقتى آدم داره براى چیزى که از دست داده بىتابى مىکنه، گرفتن اون ارمغان رو به تأخیر مىاندازه ... حتى یادمه تو این جمله رو توى دفترت نوشتى ... پس شنیدن این حرفها به چه درد مىخوره، اگه به موقع بهش فکر نکنیم؟ ... گوش مىدى مهتاب؟
مهتاب مىنشیند روى صندلى، نفسى عمیق مىکشد. سعى مىکند خود را از شر وضعى که دارد خلاص کند. نگاهش از میان شاخ و برگ درختهاى پشت پنجره پى قرص کامل ماه مىرود.
* * *
ابتهاج: «مهتاب» چه زمانى به سنیما قدم خواهد گذاشت؟
طائرپور: پس از چاپ کتاب، چند تن از بهترین کارگردانهاى سینماى ایران به من تلفن زدند و ضمن ابراز لطفشان در مورد کتاب، تمایلشان را براى ساخت آن اعلام کردند. به یکى دو نفر هم خودم پیشنهاد داده بودم. اخیراً نیز یکى دو تن از مدیران صدا و سیما براى حمایت از ساخت آن اعلام تمایل کردهاند. ان شاءاللَّه اگر شرایط مهیا باشد، شاید براى ساخت آن اقدام کنم. این را هم باید بگویم یکى از بهترین پشتوانههایم در این راه، تمایل مصرانه دو سه نفر از بهترین بازیگران سینماى ایران براى ایفاى نقشهاى اصلى این داستان است.
ابتهاج: پس در انتظار دیدن «مهتاب» بر پرده سینما یا صفحه تلویزیون خواهیم بود. براى شما آرزوى موفقیت روزافزون دارم.
طائرپور: من هم متشکرم.
* * *
بهرام: سلام! حالت چطوره؟
مهتاب: سلام.
بهرام که احساس مىکند مهتاب گیج اطراف است برایش توضیح مىدهد.
بهرام: اینجا یه بیمارستان نزدیک هتله. حسابى من رو ترسوندى؛ یعنى واقعاً دیدن من این همه ناراحتت کرد؟
مهتاب جواب نمىدهد و نگاهش را به پنجره مىدوزد.
بهرام: فشارت پنج بود ... مىدونى یعنى چى؟
مهتاب ساکت مىماند.
بهرام: خیلى ضعف دارى؟
مهتاب: نه.
مهتاب با چشمهاى تر نگاهش مىکند و به زحمت لبخند کمرنگى مىزند.
بهرام: آخه این چه تصمیمى بود گرفتى؟ ... مگه به همین راحتیه؟
مهتاب: راحت نبود ...
بهرام: فکر کردى من مىذارم؟ مىذارم به همین راحتى برى؟
اینجا که چیزى نیست ... از کره زمین هم برى بیرون، دنبالت مىیام ...
مهتاب: ولى دیگه اون کسى رو که مىخواى پیدا نمىکنى ...
بهرام با رنج پوزخندى مىزند.
بهرام: ولى من پیدات کردم.
مهتاب: من دیگه اون مهتاب نیستم ... پس فرقى نمىکنه کجا باشم ... ما براى همیشه همدیگه رو گم کردیم ... حتى اگر توى یه کوچه، دیوار به دیوار هم زندگى کنیم ... حتى اگه حلقه تو توى دستم باشه و دلم پر از ...
بهرام: من نمىفهمم چى مىگى ...
و دست در جیب بغلش مىکند، نوار را بیرون مىآورد و مىگیرد رو به مهتاب.
بهرام: فقط مىدونم اومدم این رو پس بدم.
مهتاب رو بر مىگرداند. به ظرف سِرُم که قطره قطره مىچکد نگاه مىکند. مایع سرم در حال تمامشدن است.
مهتاب: دیگه تموم شد.
آخرین قطره سرم هم مىچکد و تمام مىشود.
ادامه دارد.
پىنوشتها:
1) سیدمحمد بهشتى - رئیس سابق بنیاد سینمایى فارابى.
2) به کارگردانى حمید جبلى و تهیهکنندگى فرشته طائرپور.