شمیم یار
نزهت بادى
امام على(ع): الفِکر فى الخَیر، یَدْعو الى العَمَل بِهِ؛
فکر کردن به کار خیر، آدمى را به انجام آن مىکشاند.
(غررالحکم، ج1395)
شاید دست وصال آدمى از چنگزدن به شاخههاى طوباى عمل صالح کوتاه بماند و آنچه از او در تبرزین درویشىاش، خیرات خلق خدا مىگردد، تحفه ناچیزى باشد که به چشم نیاید، اما بالهاى شهود آدمى در آسمان خیال او مىتوانند آزادانه تا بىانتهایى نیکوکارى، بلندپروازى کنند.
هر چه آشیان نیّت خیر آدمى در جولانگاه مخیلهاش بالاتر و دستنیافتنىتر تصور شود، از اصابت تیرهاى وسوسهانگیز شیطان درونى، دورتر و دست آدمى در عالم عمل صالح بازتر خواهد بود.
اندیشه و خیال، مرکب راهوارى هستند براى سیر و سیاحت آدمى در سرزمین آرزوها و اهدافش، و انسان گام برنمىدارد مگر در جهت آنچه تفکراتش رهنمون مىکند و خیالش به آن سمت و سو مىدهد. «خیال، هم مىتواند مثل کبوتران سفید در آسمان آبى خیرخواهى پرواز کند و هم مىتواند مثل خفاشى سیاه، از سقف مغازه تاریک خودخواهى به صورت وارونه آویزان شود.»
هر چقدر تفرجگاه طیران و جولان خیال، از درخت عمل صالح سبزتر و پربارتر باشد، روح، بیشتر با گشت و گذار در باغ نیکوکارى مأنوس مىشود و جسم نیز در قرابت و کشش روحانى خویش، دست از بُخل و تنگنظرى خویش برداشته، در طلب آنچه روح مىخواهد اقدام مىکند.
دغدغهها و دلمشغولىهاى ذهنى به مثابه علایم راهنمایى انسان در جاده زندگىاش هستند که او را به سمت مقصد و هدفش هدایت مىکنند. چشم آدمى خیره به جهت پیکان فکر خویش است و به همان سمتى حرکت مىکند که قبلهنماى ذهن و خیالش آن را نشانه مىگیرد! پس چه نیکوست که نقاط عطف اندیشه آدمى، خیر و خوبى باشد تا انتخابهاى زندگىاش نیز با حُسن عمل و نیکبختى مألوف گردد و نیکسیرتى شهرهاش شود، تا آنجا که مردمان به نیکىاش دل بندند و جز خوبى از او تجربه دیگرى در خاطر نداشته باشند و او ملجأ و مرجع حاجات درماندگان و نیازمندان شود.
هیچ کس نمىتواند دیگرى را به انجام عمل خیر وا دارد، مگر آن آواگرى که در فجر آگاهى آدمى، اندیشههاى نیمخواب نیکوى او را به بیدارى دعوت مىکند. دیگران مىتوانند حدیث خیرخواهى در گوشتان نجوا کنند اما نمىتوانند چکاوک بلندپرواز اندیشه شما را فرمان دهند که در آسمان مهربانى، آهنگ خدمت به خلق خدا را سر دهد و آواز دوستى بخواند!
زیرا آدمى نمىتواند نیّات صادق و دستان صالح خود را به دیگرى وام دهد و اینان متاعى هستند که باید براى یافتنشان در خویشتن، کاوشى نمود!
در وقت نیکاندیشىات، خیالت به نىلبکى مىماند که از مجراى آن، نجواى نیککردارى به آهنگ عمل بدل مىگردد! آیا دوست دارى وقتى همه آواز نیکوکارى سر مىدهند، تو نىلبکى گنگ و خاموش باشى؟