بینشهاى ناب در نگاه دخت آفتاب (13)
«آخرین قسمت»
ارزشهاى جاودان زندگى «ارزشهاى اخلاقى»
احمد لقمانى
طلیعه
مهمترین گام در تحقق خواستههاى حقیقى زندگى، آن است که نخست بدانیم: «چه» مىخواهیم؟ و «چرا» مىخواهیم؟ این بینش موجب مىشود که هرگز به جزئیات زندگى نپردازیم و عمر خود را تباه نکنیم و یا نیمه اول زندگى را صرف انتظار کشیدن براى نیمه دوم و نیمه دوم را صرف حسرت خوردن براى نیمه نخست نکنیم! هزاران آفرین بر کسانى که بیش از دیگران «خود» را «کشف» مىکنند و در پى آن هستند که با تغییر نگاه و نگرش به «خود»، «خلقت» و «خداوند»، تمامى زندگى و دنیاى اطراف خویش را با چشمانى سرشار از شناخت و روشنایى بنگرند؛ اینان هیچ گاه در کوچه پسکوچههاى سرگردانى، حیرت و پشیمانى دیده نمىشوند و زندگى خویش را دقایق و لحظههایى مىدانند که در آن به سر مىبرند، از اینرو همیشه و هر حال شادمان و خرسند به امروز مىنگرند و پرامید و پرنوید، فردا را انتظار مىکشند.
ارائه سلسله بحثهاى «ارزشهاى جاودان زندگى» در بینشهاى ناب فاطمى(ع)، گامى در شروع و استمرار این مسیر سعادت است که تاکنون سه بخش آن را مطرح کردیم. «ارزشهاى اخلاقى» فراز دیگرى از بحث است که با هم به آن مىپردازیم و این نوشتار را به پایان مىبریم.
ارزشهاى اخلاقى
گر تو آدمزاده هستى «علّمالاسماء» چه شد
«قاب قوسین»ت کجا رفته است، «او ادنى» چه شد
بر فراز دار، فریاد «اناالحق» مىزنى
مُدّعى حقطلب «انیّت» و «اِنّا» چه شد
صوفى صافى اگر هستى بِکَنْ این خرقه را
دم زدن از خویشتن با بوق و با کرنا چه شد
مرشد، از دعوت به سوى خویشتن بردار دست
«لا» الهت را شنیدستم ولى «الّا» چه شد(1)
صاحبنظران و اندیشمندان امور اخلاقى - معنوى، صفات روحى و نفسانى انسانها را دو گونه دانستهاند:
1- فطرى و طبیعى؛
2- اکتسابى و اختیارى.
صفات فطرى، ویژگىهایى است که در نهاد انسان به شکل «غریزه»، «احساس» و «استعداد» از سوى پروردگار حکیم نهاده شده است و انتخاب و اراده ما هیچ دخالتى در وجود، مقدار و تعداد آنها نداشته است. حس خداجویى و حقطلبى، دانایى و کمالیابى، آزادگى و سربلندى، استقلال و عدالتخواهى، بقاء و جاودانگى، از جمله صفات فطرى انسانها هستند که همراه با «عقل»، «غضب»، «شهوت» و قوه «وهمیه» در وجود هر یک از ما قرار دارند.
این صفات، مرز و معیار امتیازات انسان نسبت به حیوانات و دیگر جانداران است که بسته به نوع و مقدار استفاده از هر یک، رهاوردى خاص به همراه دارد. از اینرو اگر به حالت «تعدیل» درآیند و استفادهاى «بهینه» و «بهنگام» از هر یک شود، ما را به «تعالى، ترقى و صعود» مىرسانند، اما «افراط» و «تفریط» و یا استفاده نادرست و ناشایست، رهاوردى جز «خوارى، تنزل و سقوط» نخواهد داشت.
صفات اکتسابى و اختیارى که در طبیعت انسان وجود ندارند، ویژگىهایى است که هر یک از ما با اراده و انتخاب خویش آنها را گزینش مىکنیم و در عرصههاى مختلف براى ما ایجاد مىشود و آنها را به کار مىگیریم. رابطه این صفات با صفات فطرى و طبیعى، ارتباطى دقیق و عمیق است، به گونهاى که استفاده به اندازه و بموقع از آن ویژگىها، باعث پدید آمدن صفات حسنه اکتسابى و اختیارى مىشود و «فضایل، محاسن و مکارم اخلاق» براى هر یک از ما ایجاد مىشود و آن هنگام که درست و بجا عمل نکنیم، «رذایل اخلاقى، سیئات و صفات شیطانى» پدید مىآیند.
به طور مثال همه انسانها شیفته و فریفته جاودانگى و عظمت، غنا و ثروت، عزّت و بلندآوازگى و دانش و دانایى هستند تا در خانواده و جامعه، جایگاهى برتر یابند و همیشه و هر جا، مورد توجه و احترام قرار گیرند، این ویژگى والا که «سعادت، نیکبختى و خوشبختى» نام دارد، گاه با استفاده بسیار از عقل و اندیشه و به کارگیرى دقیق غضب و شهوت انجام مىشود، در این هنگام آرمان انسان براى جاودانگى، ثروتمندى، عزّت و آبرومندى و دانش و دانایى متفاوت مىشود؛ هرگز در پى جلوههاى ظاهرى این صفات قرار نمىگیرد، بلکه حیاتى ابدى و ثروتى ماندگار مىجوید که با مرگ پایان نمىیابد و آبرویى پایدار و دانشى همیشه همراه مىطلبد که افزون بر زمین، در آسمان نیز ارزشمند باشد.(2)
بىگمان در این حال محور تمامى خواستهاى او «منْ» نمىشود، بلکه «ما» به عنوان جامعه و خواست و مصلحت دیگران از یک سو و رسالت وى نسبت به پروردگار مهربان و بایدها و نبایدهاى خداوندى از آغاز تا پایان زندگى، مورد توجه جدّى قرار مىگیرد و با این تحول و تکامل، هماره خود را در مثلثى با سه ضلعِ «خود و خود» نسبت به خودسازى و تهذیب نفس، «خود و خلق»؛ براى خدمت به جامعه مسلمانان و «خود و خدا» نسبت به وظایف عبودیت و بندگى مىنگرد، در این هنگام «سعادت»، «نیکبختى» و «جاودانگى حقیقى» در لحظه لحظه حیات و هستى انسان موج مىزند و او را به آن سوى آسمانها اوج و عزّت مىبخشد.
فاطمه زهرا(ع)؛ اخلاق و ارزشهاى پایدار الهى
دخت آفتاب، حضرت زهرا(ع)، نمادى جامع و کامل از «فرهنگ فلاح» و رستگارى در قرآن بود و به خوبى ارزشهاى اخلاقى، معنوى و معرفتى را در پندار، گفتار و رفتار خویش جلوهگر مىساخت. او به خوبى مىدانست که «فلاح» یعنى رستگارى، سعادت و خیر تمامعیار در زندگى، آنگاه دائم و ثابت خواهد بود که آرمانى ماندگار داشته باشد و هرگز وابسته به امورى ظاهرى، زودگذر و یا کوتاهمدت نگردد؛ حقیقتى چشمگیر و روشنگر که آیات قرآن، همگان را به عبرتآموزى آن فرا مىخواند و به طور پى در پى هشدارى حیاتبخش مىدهد؛ گاه که از جلوههاى جارى و ظاهرى زندگى، سخن مىگوید، به سطحىنگرى زراندوزان و پولپرستان اشاره مىکند که منطق و گمان یکایک آنان چنین است:
«یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ؛(3)
گمان مىکند مال و دارایى، او را جاودان و ابدى مىسازد.»
از اینرو بسیارى سر به شورش و طغیان در برابر احکام پروردگار سبحان برمىدارند، چون خود را در رفاه و بىنیازى مىنگرند: «إِنَّ الإِنسانَ لَیَطْغى أَنْ رَّءَاهُ اسْتَغْنى؛(4) همانا انسان سرکشى مىکند، آن زمان که خود را بىنیاز پندارد.»
و یا آنان که «شخصیت» و «هویت» خود را در «قدرت» مىنگرند، داراى این شعار مىداند که:
«قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى؛(5)
در حقیقت امروز هر که فایق آید و برتر شود، خوشبخت مىشود.»
این بینش قرآنى و آسمانى موجب گردیده بود که زهراى عزیز(ع)، فلاح و رستگارى را تنها و تنها در بهرهگیرى از ارزشهاى الهى بداند و با تمام وجود به این باور دست یابد که:
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى ...(6) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها ...؛(7) قَدْ أَفْلَحَ المؤمنون ...؛(8)
رستگار کسى است که خود را [از پلیدىها ]پاک گردانید ... هر کس نفس خود را طاهر و پاکیزه ساخت سعادتمند شد ... همانا مؤمنان رستگارند.»
در نگاه پرنور زهراى مرضیه(ع)، بهترین و برجستهترین مقام، «مقام امین» و «مقام کریم» بود، چنان که قرآن با اشاره بدان مىفرماید:
«اِنَّ الْمُتَّقیِنَ فى مَقَامٍ أَمِینٍ ...(9) و کنوزٍ و مَقامٍ کریم؛(10)
به راستى که پرهیزگاران در جایگاهى آسودهاند ... [که در بردارنده] گنجینهها و محلهاى پرناز و نعمت است.»
از اینرو هیچ گاه «عزّت و عظمت» و «حقیقت و شخصیت» خویش را در زینتهاى زندگى که بقایى بىمقدار و فنایى فراوان دارد، نمىنگریست و با نگاه عمیق خود «خیرها» یعنى بهترینها و برترینها را - آن هم نزد پروردگار بزرگ و مهربان که همیشگى و ابدى است - جستجو مىکرد تا هماره همراه او باشند و تا ابدیت از یکایک آنها بهره ببرد. بدین خاطر نگاه او نگاه آسمانى بود و چون آیات قرآن بر این باور بود که:
«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیوةِ الْدُّنْیا وَ الْباقیاتُ الصّالحاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً؛(11)
مال و پسران زینت زندگى دنیایند و نیکىهاى ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید برتر است.»
و چنین بود که در لحظه لحظههاى حیات خویش به «روز نیاز» توجه شایانى داشت و از ژرفاى دل و اندیشه، اندوختههایى براى آن روز فراهم مىساخت، روزى که:
«لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبِ سَلِیمٍ؛(12)
هیچ مال و فرزندى سود نمىدهد، مگر کسى که دلى پاک [از تیرگىها و تاریکىها ]به سوى خدا بیاورد.»
زندگى جز نفسى نیست، غنیمت شمرش
نیست امید که همواره نفس برگردد
نه هر آن را که لقب بوذر و سلمان باشد
راست کردار چون سلمان و چو بوذر گردد
هر نفس کز تو برآید، چو نکو در نگرى
آز تو بیشتر و عمر تو کمتر گردد
پاکىآموز به چشم و دل خود، گر خواهى
که سراپاى وجود تو مُطهَّر گردد
هر که شاگردى سوداگر گیتى نکند
هرگز آگاه نه از نفع و نه از ضرّ گردد(13)
جلوههاى اخلاق در بینشها و روشهاى حضرت زهرا(ع)
الف) اخلاص، انفاق، ایثار
سخنان نخست فاطمه(ع) در مسجد مدینه، سیناى صلابت و خطبه خدایى آن حضرت بود که تا روز رستاخیز همگان را از گنجینه معارف و حقایق بهرهمند ساخت و دایرةالمعارفى از نابترین آموزههاى آسمانى را ارائه نمود.
پیوند احکام الهى، عقاید دینى و اخلاق پاک معنوى و ملکوتى، ذخایر زرینى است که در فرازهاى فروزانى از این سخنان مىیابیم که آن بانوى بصیر در باره آنها مىفرماید:
«فجعل اللَّهُ الایمان تطهیراً لکم من الشّرک و الصلاة تنزیهاً لکم عن الکبر و الزکاة تزکیةً للنفس و نماءً فى الرزق و الصّیام تثبیتاً للاخلاص و الحج تشییداً للدّین و العدل تنسیقاً للقلوب؛(14)
همانا خداوند «ایمان» را مایه «طهارت» و پاکى شما از شرک، «نماز» را سبب پیراستگى شما از «کبر»، «زکات» را باعث «پاکى نفس» و افزایش رزق و روزى و «روزه» را مایه حفظ و پایدارى «اخلاص» و حج را آزماینده دین و عدالت را نمودار مرتبه یقین و تقویت قلوب قرار داد.»
زهراى اطهر(ع) حقیقت اخلاص را یعنى تنها و تنها خدا را در نظر داشتن و فقط براى او کار کردن داشت، بدین خاطر آزادى از وابستگى به مدح و ستایش دیگران و آزادگى از هواى نفس و فریب شیطان را نصیب خود کرده بود. تو همیشه و هر حال ظاهر و باطنى یکسان و درون و برونى همسو داشت و هر آنچه «مىگفت»، نخست «مىیافت» و پیش از یافتن، «مىدید» و دیدن و یافتن و گفتن او همه با روشناى نور اخلاص و یقین همراه بود.
او به این باور رسیده بود که «اخلاص» در زندگى، زیربناى «مصلحت بندگى» است، از اینرو مىفرمود:
«مَنْ اَصْعَد اِلىَ اللَّه خالِصَ عِبادَتِه اَهْبَطَ اللَّهُ اِلَیه اَفْضَلَ مَصْلِحَتِه؛(15)
کسى که عبادت خالصانه خود را به سوى خدا فرستد، پروردگار بزرگ برترین مصلحت او را به سوى وى روانه مىکند.»
و با این مشعل بینش بود که زهراى بتول(ع)، هرگز افکار و افعال خود را بیرون از نگاه و نگرش پروردگار نمىدید، بلکه «حاکم و شاهد» را در عرصههاى مختلف زندگى خداوند بصیر و حکیمى مىدانست، روزى باید در محضر او قرار گیرد و به یکایک انتخابها و انجامهاى خود پاسخگو باشد.
از اینرو «انفاق» در بینش فاطمه «خرج» نبود، بلکه «دخل» محسوب مىشد و یا «ایثار» و چشمپوشى از خواست و نیاز خود، «از دسترفته» به حساب نمىآمد، بلکه «به دستآمده» دیده مىشد. همان گونه که در فرازهاى پیشین این نوشتار، به هنگام پرداختن به ارزشهاى عبادى آن بانوى بزرگ به جلوههایى از آنها اشاره کردیم و دانستیم این ویژگىها جزء صفات نفسانى و ارزشهاى ذاتى فاطمه(ع) گردیده بود، بدین خاطر بىهیچ کُندى و کدورتى، نسبت به انجام این اعمال، استقبال مىکرد و اشتیاق مىورزید:
مزرع تسلیم را حاصل بتول
مادران را اسوه کامل بتول
بهر محتاجى دلش آن گونه سوخت
با یهودى چادر خود را فروخت
نورى و هم آتشى فرمانبرش
گم رضایش در رضاى شوهرش
آن ادبپرورده صبر و رضا
آسیاگردان و لب قرآنسرا(16)
ب) صداقت، رضایت، خشیت
«صداقت و راستگویى»، صفتى ساده و زیبا اما ادعایى سخت و مشکل است که در هنگامههاى گفتار و رفتار، چگونگى آن آشکار مىشود؛ آنجا که منافع انسان با سخنى کوتاه اما غیر راست پیوند خورده است، افراد صالح و وابستهاى توان بیان حقایق را دارند و با صداقت تمامعیار با حوادث روبهرو مىشوند.
زندگى زهراى مرضیه(ع)، بهترین گواه بر صداقت و راستگویى اوست. دوستان و دشمنان آن حضرت بر این باور بودند که آن بانو، انسانى است که گفتار و رفتارش با هم تطابق دارد و همسو است.
روزى عایشه با صراحت بسیار لب به سخن گشود و گفت:
«ما رأیت احداً اصدق لهجه منها الا ان یکون الّذى ولّدها؛(17)
هیچ کس را راستگوتر از زهرا نیافتم مگر تنها پدرش - رسول خدا - را.»
و روز دیگر که ماجرایى بین عایشه و فاطمه(س) پیش آمده بود، عایشه خود رو به پیامبر(ص) کرد و گفت:
«اى رسول خدا! از فاطمه بپرس که او هرگز دروغ نمىگوید.»(18)
گفت پیوسته به دست او راستگو
راستگویى من ندیدستم چو او
راستگویى در نهادش خلقتىست
هر چه گوید من نگویم آن تهىست(19)
آرى از جمله از همینروست که آن بانوى بىنظیر را «صدّیقه» نامیدند، یعنى کسى که بسیار راستگوست و هرگز دروغ نگفته است.
علاوه بر دیگران، خاتم پیامبران، رسول خدا(ص) نیز به على(ع) فرمود:
علىجان! سه چیز به تو داده شده است که به هیچ کس، حتى به من نیز داده نشده است:
1- پدرزنى همچون من
2- همسرى صدّیقه و بسیار راستگو
3- فرزندانى چون حسن و حسین(20)
امام صادق(ع) نیز گاه که از مادر عزیز خود سخن به میان مىآورد، او را «صدّیقةُ الکُبرى» یاد مىکرد و مىفرمود: «هى الصدّیقة الکبرى و على معرفتها دارت قرون الاولى؛(21)
فاطمه راستگویى بزرگ و عظیم است که بنا بر عظمت و معرفت او قرنهاى پیشین استوار و پابرجا بوده است.»
روزى مفضل بنعمر از آن حضرت سؤال کرد: فاطمه را چه کسى غسل داد؟
امام پاسخ داد: امیر مؤمنان.
گویا این مطلب بر مفضل سنگین و دشوار آمده بود، حضرت متوجه شدند و فرمودند: «لا تضیقنّ فانها صدیقة لم یکن یغسلها الا صدّیق، اما علمت ان مریم لمیغسلها الّا عیسى؛(22)
بر تو سنگین نیاید، زیرا مادرم زهرا، «صدّیقه» بود و صدّیقه را جز صدّیق غسل نمىدهد، آیا نمىدانى که مریم را کسى جز عیسى غسل نداد.»
امام کاظم(ع) هم آن حضرت را با عنوان «صدّیقه شهیده»(23) یاد مىکرد، همان گونه که رسول خدا(ص) «صادقه و صدوقه»(24) از دختر خود نام مىبرد و پروردگار پرمهر که این ویژگى والاى فاطمه را دوست داشت، آنجا که زهراى اطهر براى لباس عید به حسنین علیهماالسلام وعدهاى مىدهد و ان شاءاللَّه مىگوید تا آنها را آرام کند، به وعده او عمل مىکند و براى حسن(ع) و حسین(ع) لباسى از بهشت مىفرستد تا فاطمه همیشه و هر جا «صدّیقه» باشد.(25)
بىشک اگر شناخت و معرفتى اندک نسبت به این صفت قدسى فاطمه(ع) وجود داشت و پس از رحلت رسول خدا(ص) سخن او را در باره «امامت» و «وصیت رسول خدا(ص)» در باره فدک مىپذیرفتند و چون پاکسیرتان، فاطمه(ع) را «راستگو»، «صدّیقه»، «صادقه» و «صدوقه» مىدانستند، خطا و خلافى اینچنین فجیع در تاریخ اسلام و بشریت رخ نمىداد و هرگز شهادت شخصیتهایى چون على(ع)، حسن و حسین علیهماالسلام و امایمن، بانوى بهشتى و راستگو رد نمىشد و شیعه شیفته و تمامى انسانهاى خردپیشه، غمى سخت و سنگین و اندوهى تلخ و تاریک در اندیشه و احساس خویش نسبت به آن حادثه بىجبران تحمل نمىکردند.
فرازى دیگر از بینشها و روشهاى اخلاقى فاطمه(ع)، «رضایت» زهراى مرضیه(ع) است، فضیلتى بس والا که خشنودى و پذیرش قلبى انسان را نسبت به دادهها و ندادههاى الهى در پى دارد و به دنبال رضایت فرد از پروردگار، رضایت خداوند از انسان پدید مىآید که به آن «رضوان الهى» گویند؛ نعمتى معنوى و ابدى که «حیات طیّبه» و «بهشت حضور» را به دنبال دارد و انسان شایسته را که داراى «نفس مطمئن» است، داخل بندگان خاص خدا و بهشت برین و فردوس ویژه الهى مىکند:
«یا أَیَّتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارجِعى إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیّةً فَادْخُلى فِى عِبادِى وَ ادْخُلى جَنّتى؛(26)
اى نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت باز گرد و در میان بندگان من در آى و در بهشت من داخل شو.»
این مقام عظیم و آن برکات بىنظیر در سراى جاودان، راز درخواست بسیار پیشوایان از خداوند سبحان است که:
«و اجعل الرضا بقضائک و قدرک اقصى عزمى و نهایتى و ابعد همى و غایتى؛(27)
پروردگارا! رضا به قضا و قدر خود را بلندمرتبهترین اراده و خواست من و نقطه بىانتها و دورِ همّت و مقصدم قرار ده.»
چنین است که زهراى اطهر(ع) با شناختى بسیار و بىکران مىفرمود:
«رضیتُ بمارضى اللَّهُ و رسولهُ؛(28)
راضى هستم به آنچه که خداوند و رسول او برایم پسندیدهاند.»
«رضیت باللَّه ربّاً و بک یا ابتاه نبیّاً و بابن عمى بعلاً و ولیّاً؛(29)
رضایت دارم از خداوند، پروردگارم و از شما اى پدرم، رسول او و از پسرعمام شوهر و ولىام.»
«یا ابه سلّمتُ و رضیتُ و توکلتُ باللَّه؛(30)
پدرجان! پذیرفتم و قبول کردم و رضایت دادم و توکل به خداى متعال مىکنم.»
گویى ترجمان این بینش ناب فاطمى، این سروده سبز و قدوسى است که:
ما از ازل رضا به قضاى خدا شدیم
زان تا ابد رضاى قضا در رضاى ماست
عهدى نبستهایم که در هم توان شکست
سختى که هیچ سست نگردد وفاى ماست
یک شب قدم ز چاه طبیعت برون گذار
تا بنگرى صفاى فلک از صفاى ماست گفتم که عیسى از چه کند زنده مرده را
گفتا نتیجه نفس جانفزاى ماست(31)
«خشیت» و خوف آن بانوى عابد و زاهد در زندگى، برگى دیگر از دفتر معرفتآفرین آن حضرت است که بلنداى عظمت و شخصیت معنوى فاطمه(ع) را ترسیم مىکند و یادآور «باور قلبى» و «یقین تمامعیار و تمام جهات» آن حضرت است.
آنگاه که آیه: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ لَهَا سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ؛(32)
و قطعاً وعدهگاه همه آنان دوزخ است. [دوزخى] که براى آن هفت در است و از هر درى بخشى معین از آنان [وارد مىشوند.]»
بر رسول خدا(ص) نازل شد، پیامبر اکرم(ص) با شدت بسیار گریست و اصحاب هم از شدت گریه او گریستند، اما نمىدانستند چه چیزى باعث شده است که آن حضرت این گونه مىگرید و از هیبت رسول خدا(ص) کسى هم جرئت پرسش نداشت. اصحاب مىدانستند که آن حضرت با دیدن زهراى اطهر(ع) شادمان مىشود، از اینرو سراغ فاطمه(ع) رفتند تا با آوردن وى، پیامبر را شادمان و خرسند سازند و از گریه آرام شود. چون دخت عزیز رسول خدا(ص) آمد، رو به پدر کرد و گفت: فدایتان شوم چه شده است؟
پیامبر(ص) لب به سخن گشود و آیات نازلشده را همراه با جریان نزول آیات بیان کرد. به یک باره رنگ از رخسار فاطمه(ع) پرید و به روى خود زد و ناله برآورد و گفت:
«اَلْوَیْل ثمَّ اَلْوَیْل لِمَنْ دَخَلَ النّار؛
اى واى، اى واى بر کسى که داخل آتش شود.»
على(ع) هم دست بر سر خود گذارد و با گریه مىگفت:
«واعبد سَفَراه وا قِلّة زاداه فى سَفَرِ الْقیامَه؛(33)
آه از راه طولانى و آه از توشه کم در سفر قیامت.»
در روایتى دیگر است که روزى رسول خدا(ص) نزد فاطمه(ع) آمد و او را گریان دید، فرمود:
اى نور چشم من، چه چیزى باعث گریه تو شده است؟
پاسخ داد: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً؛(34)
و آنان را گرد مىآوریم و هیچ یک را فروگذار نمىکنیم.»(35)
آرى، این باور و بینش سبب گردید که آن بانوى جوان با سن و سالى اندک به هنگام نماز و راز و نیاز، از خوف خداوند، نفسهایش به شماره افتد و هر لحظه و هر مکان از زندگى خویش را در محضر پروردگار خویش احساس کند؛ شیوهاى عرشى که تمامى رسولان، پاکان، معصومان و صالحان علیهمالسلام از آغاز تا فرجام آفرینش داشتهاند و خواهند داشت. و به راستى که ثمره دانش و دانایى واقعى و معرفت و بینایى حقیقى جز این مائده معنوى و مشعل همیشه روشن الهى نیست، که با آمدن این روشنى، تمامى تاریکىهاى عصیانها و نسیانها از سراى دل و رواق اندیشه رخت مىبندد و وجود انسان را حسنیهاى نورانى و ملکوتى مىسازد:
علم چه بود؟ از همه پرداختن
جمله را در گام اول باختن
این هوسها از سرت بیرون کند
خوف و خشیت در دلت افزون کند
«خشیةُ اللَّه» را نشان علم دان
«اِنّما یخشى» تو در قرآن بخوان(36)
از دیگر بینشهاى ناب فاطمى(ع)، «نرمخویى نسبت به همگان» و «احترام در باره زنان» است که آن حضرت به طور کوتاه و گویا فرمود:
«بهترین شما کسى است که بیش از همه نرمخوتر است و بهتر از بقیه به زنِ خود احترام مىگذارد.»(37)
«خوشرویى» به هنگام برخورد با انسانىهاى خداجو و دینباور، جلوهاى جلابخش در جلوههاى اخلاقى است که آن بانوى بزرگ در باره آن مىفرمود:
«خوشرویى در چهره مؤمن سبب رفتن او به بهشت مىشود و در چهره دشمن معاند موجب نجات او از عذاب آتش جهنم مىگردد.»(38)
«سنجیدهگویى» و پرهیزگارى در گفتار و نشست و برخاست، فرازى دیگر از تعالیم اخلاقى دخت آفتاب است؛ آموزهاى که هر گاه به طور جدّى به آن نگریسته شود و به گونهاى جدّى به آن عمل شود، تحولى بنیادین در شیوه هر یک از ما مىآفریند و آرمانگرایى، برجستهسازى مرزهاى اخلاقى و توجه به بایدها و نبایدهاى الهى را در زندگىمان، رسالتى همیشگى مىسازد. به سخن زهراى بصیر و عزیز(ع) بنگریم که فرمود:
«پدرم رسول خدا به من فرمود: بدترین امت من کسانى هستند که از نعمتهاى فراوان تغذیه مىکنند، غذاهاى رنگارنگ مىخورند، جامههاى رنگارنگ مىپوشند و بىپروا سخن مىگویند.»(39)
شناختى چنین والا نسبت به وظایف و تکالیف انسانهاى ارزشمدار سبب گردیده بود که فاطمه(ع) در سراسر زندگى خود داراى «ادب» نسبت به خدا و خلق خدا باشد و حدّ هر چیزى را حفظ کند. بىجهت نبود که امسلمه همسر رسول خدا(ص) مىگفت: «پس از ازدواج با پیامبر(ص)، من عهدهدار امور دختر آن حضرت شدم اما به خدا قسم او باادبتر و آگاهتر از من به همه مسائل بود.»(40)
نمادهاى گویاى این صفت برجسته آن بود که زهراى عزیز(ع) همیشه میهمان را بر خود و خانوادهاش(41) ترجیح مىداد و از گرفتارى و دربند بودن انسانها به عنوان «بنده»، «غلام» و «کنیز» رنج مىبرد و از قول پدر خویش مىفرمود:
«من اعتق رقبة مؤمنة، کان بکل عضو منها فکاک عضو منه من النّار؛(42)
هر کس بنده مؤمنى را آزاد کند، در مقابل هر عضوى از اعضاى او، براى وى آزادى عضوى از آتش به بار خواهد آمد.»
حساسیت زهراى اطهر(ع) به گونهاى بود که احتیاطها و پرهیزهاى دقیق و عمیقى از خود نشان مىداد. از اینرو جمله آن حضرت که «تنها خداوند مىداند که چقدر خوشحالم»، براى هیچ لذت مادى و ظاهرى زندگى بیان نشد و فقط در جلوه عفاف و پاکدامنى و ورع و پرهیزگارى آن بانوى والا مطرح شد، آن زمانى که بنا به پیشنهاد على و فاطمه علیهماالسلام، رسول خدا(ص) امور منزل را تقسیم کرد و کارهاى بیرون را به عهده امیر مؤمنان(ع) گذارد و امور داخل خانه را براى فاطمه زهرا(ع) مشخص کرد، فاطمه(ع) فرمود:
«تنها خداوند مىداند که چقدر خوشحالم از اینکه رسول خدا مرا عهدهدار مسئولیتهاى خانه فرمود و همین را براى من کافى دانست.»(43)
گرچه شخصیتى چون زهراى مرضیه(ع) در رفت و آمد اجتماعى و گفتگوهاى فردى و خانوادگى، نمونه و الگوى شایستهاى محسوب مىشود، اما در نگاه او - در صورت امکان باید از کمترین ارتباطات با بیگانگان و نامحرمان پرهیز کرد تا سراى وجود انسان از هر غبار گناه و خار و خاشاک معاصى دور ماند و چون آینهاى صاف و شفاف باشد.
آرى با چنین شناختى باید بگوییم:
به حُسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد
تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حُسنفروشان به جلوه آمدهاند
کسى به حُسن و ملاحت به یار ما نرسد(44)
پىنوشتها:
1) رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینى(ره).
2) نقطههاى آغاز در اخلاق عملى، ص15 و 16؛ ر.ک: علم اخلاق اسلامى، ص21، 94، 103 و 411؛ چهل حدیث، ص175 و 385؛ معراجالسعاده، ج1، ص294 و 633؛ جهاد اکبر، ص45.
3) همزه، آیه 3؛ ر.ک: تفسیر التحریر، ج2، ص188؛ تفسیر الجدید، ج3، ص347؛ تفسیر الکاشف، ج1، ص48.
4) علق، آیه 6 و 7؛ ر.ک: عبس، آیه 5؛ اللیل، آیه 8.
5) طه، آیه 64؛ ر.ک: تفسیر الکاشف، ج2، ص20؛ تفسیر الکبیر فخر، ج5، ص205 و ج10، ص80؛ تفسیر کشفالاسرار، ج2، ص87.
6) الاعلى، آیه 14؛ ر.ک: تفسیر المراغى، ج5، ص166؛ تفسیر ملاصدرا، ج5، ص54؛ تفسیر المنیر، ج9، ص98.
7) الشمس، آیه 9؛ ر.ک: الکافى، ج1، ص401 و ج2، ص101، 107 و 232؛ وسائلالشیعه، ج2، ص13، 107 و 142.
8) مؤمنون، آیه 1؛ ر.ک: بحارالانوار، ج1، ص168 و ج9، ص95 و ج40، ص89.
9) دخان، آیه 51؛ ر.ک: اعلامالدّین، ص117 و 136؛ بصائرالدرجات، ص25؛ تحفالمؤمن، ص207 و 297.
10) شعراء، آیه 58؛ ر.ک: دخان، آیه 36.
11) کهف، آیه 46؛ ر.ک: بحارالانوار، ج106، ص108؛ الاحتجاج، ج1، ص207؛ ارشادالقلوب، ج1، ص133.
12) شعراء، آیه 88 و 89؛ ر.ک: تفسیر المیزان، ج7، ص73؛ تفسیر کشفالاسرار، ج9، ص345.
13) پروین اعتصامى.
14) کتاب من لا یحضرهالفقیه، ج3، ص567؛ وسائلالشیعه، ج1، ص22؛ الاحتجاج، ج1، ص97؛ بلاغاتالنساء، ص28؛ دلائلالامامه، ص32؛ عللالشرائع، ج1، ص348؛ المناقب، ج2، ص377.
15) تفسیر الامام، ص327؛ عدةالداعى، ص223؛ مجموعه ورام، ج2، ص108؛ بحارالانوار، ج67، ص349 و ج68، ص184.
16) اقبال لاهورى.
17) بحارالانوار، ج43، ص68؛ ر.ک: اعیانالشیعه، ج1، ص308؛ حلیةالاولیاء، ج2، ص41.
18) بحارالانوار، ج43، ص84؛ ر.ک: المناقب، ج3، ص341.
19) مولوى.
20) بحارالانوار، ج39، ص89؛ امالى شیخ طوسى، ص344؛ ر.ک: الاحتجاج، ج1، ص657؛ دلائلالامامه، ص12؛ المناقب، ج3، ص220.
21) الامالى شیخ طوسى، ص668؛ بحارالانوار، ج43، ص105.
22) الکافى، ج1، ص459؛ التهذیب، ج1، ص440؛ الاستبصار، ج1، ص199؛ وسائلالشیعه، ج2، ص530؛ الدعوات، ص254؛ عللالشرائع، ج1، ص184.
23) الکافى، ج1، ص458؛ مسائل على بنجعفر(ع)، ص325.
24) الصراطالمستقیم، ج2، ص92؛ بحارالانوار، ج22، ص490.
25) بحارالانوار، ج43، ص75.
26) الفجر، آیه 27، 28، 29 و 30.
27) مفاتیحالجنان، ص528؛ ر.ک: البلدالامین، ج1، ص110، 161 و 191؛ الصحیفةالسجادیه، ج1، ص154 و 178؛ جنةالامان، ج1، ص394؛ ریاضالسالکین، ج5، ص145.
28) بحارالانوار، ج43، ص149.
29) همان، ج43، ص151؛ ر.ک: الاقبال، ص384؛ البلدالامین، ص51 و 284؛ الدعوات، ص231؛ مصباح کعبى، ص7.
30) بحارالانوار، ج44، ص264 و 221؛ ر.ک: تفسیر فرات کوفى، ص671؛ مصباحالمتهجد، ص208 (با اندکى تفاوت).
31) فروغى بسطامى.
32) حجر، آیه 43 و 44.
33) بحارالانوار، ج43، ص87؛ عوالمالمعلوم، ج11، ص130.
34) کهف، آیه 47.
35) احقاقالحق، ج25، ص527.
36) شیخ بهایى.
37) دلائل الامامه، ص7.
38) تفسیر الامام، ص354.
39) اهلالبیت(ع)، ص131؛ مسند فاطمه(ع)، ص70.
40) بحارالانوار، ج43، ص9 و 10؛ دلائلالامامه، ص11.
41) همان، ج41، ص26.
42) الامالى شیخ طوسى، ص390؛ الکافى، ج1، ص453؛ التهذیب، ج8، ص216؛ ثوابالاعمال، ص138.
43) بحارالانوار، ج43، ص81.
44) حافظ.