شوکران طلاق
گزارشى از آسیبشناسى اجتماعى زنان در مبحث طلاق و پیامدهاى آن
«قسمت اول»
مریم بصیرى
با همکارىنفیسه محمدى، شهلا بهرامى، زهره دهخدا
بنیان خانواده در معرض خطر موریانه طلاق است. این موریانه به سرعت در حال جویدن پایههاى خانواده است و خانواده، اولین هسته تمام نهادهاى اجتماعى است. تمام سنتها، آداب و رسوم و فرهنگ از طریق همین خانواده نسل به نسل به آیندگان منتقل مىشود. در صورت تزلزل بنیان خانواده، در آیندهاى نه چندان دور فرهنگ و سنت به فراموشى سپرده خواهد شد.
در عصر ما، ازدواج که عامل اصلى تشکیل هسته نخستین خانواده است، گاه بسیار عجولانه صورت مىگیرد و عجولانهتر از آن، طلاقهایى است که با درگیرى و سلب اعتماد زوجین نسبت به یکدیگر، تار و پود خانواده را از هم مىگسلد و راه را براى موریانهها باز مىکند.
پیش از این، طلاق جزو یکى از هراسانگیزترین الفاظى بود که کسى حتى علاقهاى به بر زبان آوردن آن نداشت. طلاق پدیدهاى مذموم بود که خیلىها با شنیدن آن راهشان را کج مىکردند، ولى به نظر مىرسد که امروزه طلاق یکى از آشناترین الفاظى است که در هر خانوادهاى طنین انداخته است.
تساوى حقوق
در این گزارش قصد داریم ابتدا با حقوق زنان، مبحث طلاق را باز کنیم و سپس به انواع، موجبات و ... آن بپردازیم.
قانون حمورابى، قدیمىترین قانون مدنى است که چهارهزار سال پیش براى اولین بار در باره طلاق سخن گفته است.
در ایران، چین، هند، یونان و روم متمدن قدیم، زن به صورت برده خرید و فروش مىشد و چیزى به اسم طلاق به شکل امروزى نبود.
حتى اعراب جاهلى بدون هیچ قید و شرطى به راحتى از همسر خود جدا مىشدند و هیچ حقى به زنان تعلق نمىگرفت.
پس از اسلام، زن داراى دو حق اختصاصى مالى و معنوى در ازدواج شد. حقوق مالى وى مهریه، صداق و یا همان کابین است، همراه با نفقه زندگى زن. خوشرفتارى مرد، ایجاد رفاه و امنیت، رعایت حقوق همسرى و ساعات استراحت شب و روز را در کنار وى بودن و ...، هم از جمله حقوق معنوى زنان شد.
اسلام زن و مرد را از لحاظ انسانى مساوى شمرد و آن دو را مانند هم در برابر خداوند مسئول دانست و راه کمال و سعادت را بر هر دو گشود. قرآن در آیات بسیارى از جمله «آلعمران» و «نساء» تأکید مىکند که مردان و زنانى که کارهاى شایسته انجام دهند و مؤمن باشند وارد بهشت مىشوند و هیچ عملى، چه از زن و چه مرد بىپاداش باقى نمىماند.
حقوق زن در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران
در نظام حقوقى جمهورى اسلامى ایران، زنان و مردان از لحاظ حقوق اساسى، حقوق تجارت، حقوق ادارى و مقررات استخدامى و تأمین اجتماعى، حقوق مالیاتى، فرهنگى و آموزشى، حقوق سیاسى و اجتماعى و ... با هم برابرند.
بنا بر اصل بیستم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، فرقى بین حقوق زن و مرد نیست مگر در جایى که اسلام تفاوت قائل شده باشد. که اختصاص حق طلاق به مرد یکى از تفاوتهاى حقوقى مىباشد. متأسفانه در عمل، حقوق زنان در بسیارى از جهات پایمال مىشود. چه بسا قوانین حقوقى، جاى خود را به قوانین اجتماعى مىدهند و جامعه خواه ناخواه بنا به عرف و سنت، زنان را مورد تبعیض قرار مىدهد. این سنتها و فرهنگ غالب باعث شده است تا برخى زن را به عنوان جنس دوم بپذیرند و بر این اساس مردان در خانواده و اجتماع حرف اول و آخر را بزنند.
هر چند قانون اساسى در اصل بیست و یکم، دولت را موظف مىداند که حقوق زنان را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامى تضمین کند، ولى در عمل معمولاً ظلمى آشکار در حق زنان روا مىشود.
در بندهاى این اصل، دولت موظف است زمینههاى مساعد براى رشد شخصیت زن و احیاى حقوق مادى و معنوى او فراهم کند. از مادران خصوصاً در دوران باردارى و حضانت فرزند، حمایت کند. دادگاه صالحى براى حفظ کیان و بقاى خانواده ایجاد کند. زنان بیوه و سالخورده و بىسرپرست را بیمه کند و در صورت نبودن ولىّ شرعى، قیمومیت فرزند را به مادران شایسته اعطا کند.
اما از تدوین قانون، تا اجراى آن در خانواده و دادگاه راه درازى در پیش است.
او دیگر سخن نخواهد گفت
صبح/داخلى/مجتمع خانواده شهید بهشتى قم
در را که باز مىکنیم خورشید مىمیرد. همه جا چون سالن سینما تاریک است. قدرى مىایستیم و کم کم بازیگران فیلم طلاق در مقابلمان جان مىگیرند. راهروها و راهپلهها تنگ و تنگتر مىشوند تا ما و دیگر نقشآفرینان این فیلم را به طبقه دوم بکشانند. در میان پلههاى تاریک و نفسگیر مجتمع، فقط به این فکر مىکنیم که عاقبت فیلمنامه طلاق به کجا خواهد انجامید و چرا این فیلم پایان خوشى ندارد!
دیگر به تاریکى عادت کردهایم ولى گرما هنوز آزارمان مىدهد. برق طلاق خاموش است و بازیگران در انتظار مشاور کارگردان، خسته و خاموش پشت در واحد مشاوره خشکشان زده است.
در انتهاى راهرو، نزدیک آخرین پنجره بسته دنیا، زنى جوان رو به دیوار ایستاده و اشک مىریزد. به طرفش نمىرویم بلکه به سویش پر مىکشیم تا هر چه زودتر وى را از آن حزن اندوهبار بیرون بکشیم و زندگىاش را به پرده اکران بگذاریم.
مىنشیند؛ روى یکى از همان نیمکتهاى رنگپریده مىنشیند و در جواب اولین سؤالاتمان مىگوید بار سومى است که به دادگاه آمده است. بار اول براى نوشتن دادخواست آمده ولى به دلیل ناآشنایى با مراحل کار و عدم تکمیل پرونده مجبور شده است دو بار دیگر بیاید و حال آمده است و پشت درِ اتاق مشاوره مجتمع در انتظار نوبتش است.
از مشکلش مىپرسیم و او جواب مىدهد: «مشکل همیشه با ماست ولى چشمهایمان را بستهایم تا از آن فرار کنیم. وقتى سیزده سالم بود، پدرم مرا به عقد مردى در آورد که از آدمیت بویى نبرده بود، عیاش بود و معتاد و صد البته پولدار! همین پولش موجب شد که پدر و مادرم دهانشان بسته شود. هر چه بعد از عقد به آنها گفتم این مرد معتاد و خوشگذران است، گفتند عوضش پول دارد. ببین چه طلا و لباسهایى برایت مىخرد! کدام یک از دخترعموهایت رنگ چنین چیزهایى را دیدهاند.
بعد از دو سال بالاخره مرا به خانهاش برد. سه سال در خانه آن مرد، بدبختى کشیدم تا اینکه با بخشیدن همه حق و حقوقم از او جدا شدم.»
مىپرسیم اگر طلاق گرفته، پس چرا مجدداً به مجتمع مراجعه کرده است و او جواب مىدهد:
«دوباره شوهر کردم. بعد از طلاق، مادر و مادربزرگم مدام مىگفتند تا وقتى توى این خانه هستى لگد به بخت بقیه دخترها مىزنى؛ هر طور که شده باید دوباره شوهر کنى تا خواهرها و برادرهایت بتوانند آبرومندانه ازدواج کنند. اما این حرفها توى گوشم نمىرفت. کتکم مىزدند اما شوهر نمىکردم. شروع کرده بودم به درس خواندن تا اینکه دیپلمم را گرفتم و رفتم کلاس خیاطى و گلدوزى.
در یکى از این کلاسها با خانمى دوست شدم و او کم کم پایش به خانه ما باز شد و مرا براى برادرش خواستگارى کرد. خانواده این پسر برعکس شوهر اولم، بسیار محترم و تحصیلکرده بودند. دوستم اصرار داشت که حتماً با برادرش ازدواج کنم و برادرش جوانى 25 ساله بود و معقول. همه چیز را به شوهر آیندهام گفتم، شنید و گفت این چیزها ملاک خوشبختى نیست، اصل، دوست داشتن طرفین است و بس. گفت اصلاً برایش مهم نیست که من مطلّقهام و حاضر است به خاطر من جلوى همه بایستد.
خیلى خوشحال بودم. پدر و مادرم هم با شادى براى بار دوم مرا روانه خانه بخت کردند. همسرم را دوست داشتم ولى همیشه مىترسیدم ...»
لابد آخرش هم این ترس دامنگیرتان شد؟
بله. دو سال زندگى شیرینى داشتیم و من همیشه خدا را شکر مىکردم. نمىدانم چه شد که ناگهان ورق برگشت. شوهرم شروع به ایرادگیرى کرد. مدام اذیتم مىکرد و به من مىگفت ناکام شدم، حسرت بهدل شدم. خودش مىدانست که مجبورم با او بسازم و نمىتوانم به خانه پدرم برگردم، لذا بیشتر و بیشتر اذیتم مىکرد و دائم به من توهین مىکرد. مىگفت هر وقت به خانه مىآید و مرا مىبیند، حالش بد مىشود. مىگفت انسان جایز الخطاست، مىگفت غلط کردم با تو ازدواج کردم.
مىگفتم من که از اول همه چیز را به او گفتهام، اما حرفش فقط یک چیز بود؛ مىخواست طلاق بگیرم. بارها و بارها التماسش کردم، گریه کردم تا به خاطر آبروى من و خانوادهام کوتاه بیاید، اما روز از نو و روزى از نو.
شب و روزم در هول و هراس مىگذشت. بعد از پنج سال با یک بچه، چکار مىتوانستم بکنم. هر چه گفتم راضى هستم برود یک زن دیگر بگیرد ولى مرا طلاق ندهد، رضایت نداد. مىگوید باید از این خانه بروى. بچه را هم به تو نمىدهم تا مثل خودت سرخورده بار بیاید. اما من یک مادرم و از فکر غم دورى از پسرم دارم دیوانه مىشوم.
مىپرسیم تا به حال به نزد روانشناس و یا مشاور رفته است و او مىگوید:
«رفتم، بارها و بارها؛ ولى گفتند باید شوهرت هم بیاید، ولى او نمىآمد. آخرش هم آنها گفتند خودت برو و درست و حسابى بشین و حرفهایت را بزن. هر چند مدتى بود که دیگر با من حرف نمىزد، ولى التماسش کردم تا حرفهایم را گوش کند و بگوید در این پنج سال چه کوتاهى و بىاحترامى به او کردهام که این طور اذیتم مىکند. مىدانید چه گفت؟ گفت تو زن خیلى خوبى هستى، من حتى حاضرم پیش فامیل و حتى توى دادگاه بگویم که تو خیلى خوب هستى، ولى من اشتباه کردم که با یک مطلّقه ازدواج کردم. اصلاً احساساتى شدم و تحت تأثیر حرفهاى خواهرم با تو ازدواج کردم. اما دیگر نمىخواهم تا آخر عمر پاى این اشتباه بسوزم.»
از خانوادههایتان کمک نگرفتید؟
اصلاً کسى نمىداند که ما با هم مشکل داریم. دو سال است که دلم خون است ولى ماجرا را به کسى بروز ندادهام. شوهرم جلوى مردم طورى با من رفتار مىکند که همه فکر مىکنند ما خیلى خوشبختیم. حالا اگر کسى بفهمد، به ریش من و خانوادهام مىخندد. هر چند شوهرم به بهانههاى مختلف مرا اذیت مىکند ولى هنوز حاضرم کنیز او باشم، به شرطى که مرا طلاق ندهد.
الان سه ماه است که شوهرم حتى کلمهاى با من حرف نزده است. قبل از آن هم گفت این را بدان که دارى عمرت را در خانه من هدر مىدهى و من تا آخر عمرم دیگر حتى یک کلمه با تو حرف نخواهم زد تا خودت خسته شوى و بروى. حالا دیگر واقعاً خسته شدهام. آمدهام دادخواست طلاق بدهم، اما مىدانم اگر مادرم بفهمد حتماً سکته مىکند. کاش مىمردم و دوباره انگشتنماى خاص و عام نمىشدم!
چهره نه چندان زیباى زن دوباره بستر اشکهایش مىشود و ما شعله هوس مرد را که روى سرِ زن زبانه مىکشد، مىبینیم و برمىخیزیم.
ایجاب و ایقاع
انجام عقد نکاح بر خلاف تصور عموم مردم با پیشنهاد مرد و پذیرش زن نیست. ازدواج از نظر ماهیت حقوقى و فقه اسلامى، نوعى «ایجاب» است؛ یعنى زن ابتدا جمله عقد را انشاء مىکند و سپس مرد اعلام قبول مىکند و مجموعه این ایجاب و قبول عقد است. ابتدا زن مىگوید خودم را به همسرى تو در آوردم و مرد با گفتن «قبول کردم» آن را محقق مىکند.
بر خلاف عقد نکاح که با توافق زوجین، منعقد مىشود، طلاق «ایقاع» است؛ یعنى فقط در اختیار مرد است و با اراده او واقع مىشود.
حتى در طلاق به درخواست زن و طلاق توافقى، این مرد یا وکیلش است که در نهایت باید صیغه طلاق را اجرا کند. صیغه طلاق و منحل شدن عقد، یک عمل حقوقى یکجانبه است که فقط از سوى مرد امکانپذیر مىباشد.
فقها بنا به آیات و روایاتى از جمله آیه 227، 231، 232 و 236 سوره بقره، آیه 49 سوره مبارک احزاب، همچنین حدیث نبوى «الطلاق بید من اخذ بالساق؛ طلاق به دست مرد است» طلاق را فقط به دست مرد مىدانند.
البته در تربیت اسلامى بنا بر این است که مردِ متدین و معتقد به مقررات دین اسلام هرگز نتواند به همسر خود ظلم کند و او را از روى هوسرانى و بدون اینکه گناهى مرتکب شده باشد، طلاق دهد.
امام صادق(ع) مىفرمایند: «هیچ حلالى در نزد خداوند بدتر از طلاق نیست و خداى متعال شخصى را که به جهت هوسرانى به طلاقهاى پى در پى روى مىآورد به سختى دشمن مىدارد.» پس طلاق در اسلام از نظر اخلاقى فقط محدود به مواردى مىشود که ادامه زندگى مشترک، اصلاً امکانپذیر نبوده و منجر به جنایت و فساد شود. بگذریم از اینکه امروزه با وجود رنگ باختن ارزشها و با گذشت زمان و تغییر فرهنگ و بىتوجهى به امور دینى، طلاق امرى شایع شده و بر خلاف دوران صدر اسلام که طلاق یک شکست اجتماعى براى مرد بود، گاه نشانه نوعى تمّول و قدرت مرد است! اما زنان حتى در صورت مورد ظلم واقع شدن و تقاضاى طلاق، باید موافقت همسر خویش را براى طلاق کسب کنند یا قاضى شرع، طلاق ولایى دهد. البته برخى از فقها، در صورت درخواست طلاق از طرف زن و پس دادن مهریه (طلاق خلع) بر مرد واجب مىدانند همسرش را طلاق دهد ولى این نظریه به ویژه در دوره معاصر کمتر مورد توجه قرار مىگیرد.
سرطان طلاق، زندگى را فلج مىکند
در آمریکا طلاق گرفتن براى زنان، به آسانىِ صورت مىگیرد؛ اما باید دید این آزادى و آسایش، با امنیت و آرامش نیز همراه است. سرطان طلاق با سرعت سرسامآورى سلولهاى خانواده جهان را فلج مىکند. در همان آمریکا که یکى از کشورهاى پرطلاق دنیاست، آمار مربوط به طلاق و مراجعات زنان به روانشناس و روانکاو و پناه بردن آنان به الکل، مواد مخدر، خودفروشى و خودکشى روز به روز افزایش مىیابد. زن غربى به تبع تأثیراتى که از جامعهاش مىگیرد دیگر پاىبند خانواده نیست و طلاق، راحتترین راه براى جدایى او از همسرش است.
حتى در کانادا و آلمان و برخى از کشورهاى دیگر براى اینکه زنان با سهولت بیشترى بتوانند از همسرانشان جدا شوند، از طریق اینترنت و یا نامه، بدون حضور در محاکم قضایى مىتوانند خودشان را مطلّقه کنند!
این راحتى در مطلّقه شدن زنان در اروپا و آمریکا، هیچ تضمینى براى خوشبختى زن در پى ندارد. هر طلاقى، طلاق دیگرى را در پى دارد. بر طبق آمار اتحادیه اروپا در سال گذشته میلادى، طلاق در بلژیک و سوئد بیداد مىکند. همچنین طبق آمار این اتحادیه میزان طلاق در دو دهه گذشته در اروپا 42 درصد افزایش یافته است. در انگلیس 14 زنان زیر پنجاه سال بدون ازدواج، با مردان زندگى مىکنند و 13 زنان زیر چهل سال، زندگى بدون ازدواج را تجربه مىکنند. هر چند این زندگى و آشنایى کامل پیش از ازدواج نیز نتوانسته است به آنان در شناخت یکدیگر کمک کند، چرا که پژوهشگران دریافتهاند زوجهایى که پیش از ازدواج با هم زندگى مىکنند، دو برابر زوجهایى که پس از ازدواج با هم زندگى مىکنند، از هم جدا مىشوند.
اما اینجا غرب نیست، اینجا شرق است. گوشهاى از شرق اسلامى که پر از سنتهاى ایرانى و فرهنگ اسلامى است. اسلام مىکوشد که جوانان را به ازدواج راغب کند و در ادامه، راههاى طلاق را محدودتر کند تا زن و مرد با کوچکترین بهانهاى، به سراغ طلاق نروند.
هر چند نمىتوان به یکباره راه را بر طلاق بست؛ زنان و مردان از لحاظ جسمى و روحى، تفاوتهایى با هم دارند که حتى در صورت انتخابِ صد در صد درست در هنگام ازدواج، ممکن است در ادامه زندگى درگیر مشکلاتى شوند و مسائل اجتماعى نیز به آن مشکلات دامن بزنند. پس همیشه باید راهى براى بازگشت وجود داشته باشد. پس طلاق در شرع و قانون یک راه علاج نهایى است براى وضعیتى غیر قابل علاج نه اینکه با بروز کوچکترین درگیرى، این علاج نهایى، اولین علاج شود!
طلاق مرد فقیر
عصر/داخلى/دفتر مشاوره حقوقى
در خیابان کریمخان زند، به دفتر مشاورهاى که وابسته به شرکت نفت است، قدم مىگذاریم. اتاق مشاوره پروفسور «محمدحسین فرجاد»، مشاور حقوقى و آسیبشناس مسائل اجتماعى در طبقه سوم است. اتاقى در نهایت سادگى، با یک میز و چند صندلى و کاناپه، همراه با کتابها و جزواتى که در کتابخانه چیده شده است.
ایشان علىرغم صداى خشنى که در پشت تلفن دارد، لحن صمیمانهاى دارد و با خونگرمى ما را مىپذیرد، هر چند سؤالات ما گاه طولانىتر از جوابهاى کوتاه پروفسور است و او وقت بیشترى براى پاسخگویى به خواستههاى حقوقى ما ندارد.
ابتدا از وى مىخواهیم بحث طلاق را بشکافد و ایشان طورى حرف مىزند که معلوم مىشود هر روز با موارد بسیارى در باره طلاق درگیر است.
- اول از همه به کتابى از خودم به نام «آسیبشناسى ستیزههاى خانواده و طلاق» اشاره کنم که مراجعه به آن براى شما کارساز است. این کتاب اصولاً تحقیقى است در باره طلاق، علل و عوارض و اثرات ناشى از طلاق و روشهاى پیشگیرى از آن، که با جدول و نمودار، ارائه شده است. طلاق یک پدیده و رفتارى ضد اجتماعى است. هنجار نیست بلکه یک نابههنجار است. با وجود اینکه طلاق در مذهب ما کراهت دارد و یک حلال مکروه است ولى متأسفانه روند آن رو به رشد است. در تهران هر سال در حدود 20 درصد از ازدواجها به طلاق منجر مىشود و این با توجه به بافت فرهنگى اجتماعى و مذهبى ما غیر قابل هضم است.
از نظر شما چه عواملى موجب طلاق مىشوند؟
عدم شناخت طرفین، عدم تفاهم، تفاوتهاى فکرى، رفتارى، طبقاتى، آیبیولوژیکى و یا همان اندیشهاى، و تفاوت در معیار ارزشها. مثلاً یک خانواده یک سرى چیزها را ارزشمند مىداند و خانواده دیگر براى آنها ارزش قائل نیست.
عدم شناخت دقیق زن و شوهر، عدم آشنایى پسر و دخترها، دخالتهاى بىجاى والدین، نداشتن فرهنگ گفتگو در هنگام بروز مشکل، نداشتن تفکر منطقى در برخورد صحیح در مسائلى که بین زن و شوهرها به وجود مىآید، از جمله موارد اختلاف است.
مشکل اقتصادى هم جاى خودش را دارد. در حال حاضر بیشتر ازدواجهایى که صورت مىگیرد، با حمایت والدین هر دو طرف همراه است و اگر والدین، دست از حمایت خود بکشند، زندگى جوانها مختل مىشود.
به نظر شما آیا زنان و مردان به راحتى با طلاق کنار مىآیند؟
وقتى امرى در جامعه زیاد اتفاق مىافتد، ننگین بودنش را از دست مىدهد. امروزه مردم خیلى راحت ازدواج مىکنند و خیلى راحت از هم جدا مىشوند و این براى قوام و ثبات خانواده، پدیده نامطلوبى است. طلاق یک پدیده غیر قابل پذیرش اجتماعى است که آسیبشناسان، روانشناسان، متخصصین تعلیم و تربیت و مشاورین باید روى آن کار کنند تا شرایطى فراهم شود که قبل از ازدواج، شناخت کامل بین زن و شوهر و خانوادههایشان توأماً به وجود آید. هر چند طلاق دیگر در نظر برخى از مردم زشتى گذشته را ندارد.
رسانهها هم در تغییر هر پدیده اجتماعى نقش اساسى دارند و باید سریالهایى با موضوع طلاق و تبعات آن ساخته شود.
زن پس از طلاق دچار افسردگى و اضطراب و پرخاشگرى مىشود. اگر بچهاى هم باشد که مصیبت واقعى است. حتى بچههایى که پدر و مادر دارند به بزهکارى کشیده مىشوند، آن وقت تصور کنید که یک کودک بىسرپرست و یا کودکى که نزد اقوام و ناپدرى و نامادرى بزرگ شده است، ممکن است در آینده با چه مشکلاتى روبهرو باشد.
وقتى از پروفسور فرجاد مىپرسیم آیا راهى براى آموزش جوانان پیش از ازدواج وجود دارد یا نه، این طور پاسخ مىگوید:
من پیشنهاد مىکنم که در مدارس، واحدى با عنوان رودررویى با مشکلات خانوادگى ایجاد شود. من کتابى با عنوان «رودررو با مشکلات و اختلالات روانى رفتارى در خانواده» دارم، که مىتواند مناسب سن دانشآموزان دبیرستانى باشد.
در ضمن باید مراکز مشاورهاى تأسیس کرد تا جوانان مجرد در آنجا احساس مسئولیت را یاد بگیرند. جوانان در خانواده همه چیز برایشان مهیاست ولى وقتى وارد زندگى مشترک مىشوند، باید خودشان احساس مسئولیت کنند. باردارى، ناراحتىهاى دوران حاملگى، دردهاى زایمان و پس از زایمان، مراقبت از بچه و ... مشکلاتى هستند که دختران هیچ تجربهاى در مورد آن ندارند و حتى گاهى آمادگى قبول این مسئولیتهاى مهم در آنها نیست.
فکر مىکنم در حال حاضر بیشتر ازدواجها علاوه بر اینکه بدون شناخت صورت مىگیرد، در ادامه موجب سردى و بىروحى خانواده شده و مشکلات اجتماعى دیگرى ایجاد مىکند. پس لازم است که حتماً مشاوره قبل از ازدواج صورت بگیرد. آدمها باید از لحاظ شخصیتى چک شوند. به فرض اگر یک نفر پرخاشگر است، طرف مقابلش باید پذیرش پرخاشگرى او را داشته باشد. اگر هر دو پرخاشگر باشند و یا همدیگر را تحمل نکنند، پس از ازدواج، دائم در ستیز با هم خواهند بود.
وقتى مشکلى در خانوادهاى متولد مىشود، به اصطلاح عامیانه مىگویند زن و شوهر باید مثل آستر و لایه لحاف باشند و همدیگر را حفظ کنند. اگر مرد و زن هر کدام بخواهند راه خودشان را بروند، مشکل به طلاق ختم مىشود. حتى همه جدایىها هم طلاق نیستند. گاهى زن و شوهر هنوز در عقد هم هستند و زیر یک سقف زندگى مىکنند ولى هیچ رابطه احساسى با همدیگر ندارند. این کار هم مثل طلاق است و حتى افراد، بیشتر از طلاق آسیب مىبینند. پس هم طلاق و هم جدایى در یک خانه و هم تنها بودن یکى از زوجین، از جمله عواملى است که زندگى زن و مرد را دچار آسیب مىکند. اما اگر اینها قبل از ازدواج، مشاورهاى داشتند، حتماً مشکلشان در زندگى کمتر مىشد.
از تجربیات خودتان در مورد سوژههایى که به طلاق منجر شده است، بگویید.
تحقیقى در مورد علل روانى و اجتماعى طلاق و عوارض آن در سراسر کشور انجام دادهام. براى این تحقیق با پژوهشگران به دادگاههاى مختلف مىرفتم. در یکى از این دادگاهها زن و شوهرى آمده بودند که پس از چند جلسه بالاخره حکم طلاق را گرفتند. دو بچه هم داشتند که نمىدانستند پیش مادرشان بمانند و یا پدرشان.
من از این زن و شوهر سؤال کردم که چرا مىخواهید از هم طلاق بگیرید. مرد گفت: «چون آنقدر خجالت کشیدم که دست خالى به خانه آمدم، دیگر نمىتوانم تحمل کنم.»
هر چند به نظر من این دلیل موجه نبود و آن مرد مىتوانست به جاى کار تخصصى خودش به کارى پایینتر از سطح کارىاش بپردازد و حتى کارگرى کند. از زن پرسیدم که او چرا طلاق مىگیرد و وى گفت: «من طلاق نمىخواهم، شوهرم مرا طلاق مىدهد.»
در کتاب «آسیبشناسى ستیزههاى خانواده»، واژهاى براى طلاق درست کردهام با نام «طلاق مرد فقیر»؛ یعنى طلاقى که در اثر فقر اتفاق مىافتد. البته این به این مفهوم نیست که افراد مرفّه طلاق نمىگیرند.
به نظر شما این جمله درست است که زن باید با لباس عروس به خانه شوهر برود و با کفن بیرون بیاید؟
در بعضى خانوادهها طلاق ننگ است. در خانواده خودِ ما طلاق ننگ است. حتى در مذهب کاتولیکها، طلاق کاملاً ممنوع است اما در یک شرط، حتى در آن فرقه متعصب هم طلاق مجاز است. اما نمىتوان گفت که نباید طلاق در جامعه باشد. به فرض اگر زن و مردى دچار پارانوئید یا سوء ظن باشد و یا دچار روانپریشى باشد، و شریکش نتواند او را تحمل کند، مىتواند طلاق بگیرد. این افراد به پزشکى قانونى فرستاده مىشوند و در آنجا تست اختلال روانى انجام مىشود. اضطراب، افسردگى، پرخاشگرى، روانپریشى، ترس و هر ناراحتى روحى دیگرى در آنجا تشخیص داده مىشود.
وجود هر یک از این موارد در یکى از زوجین مشمول حکم طلاق مىشود؟
افسردگى، اضطراب و وسواس موجب حکم طلاق نمىشود. اما سوء ظن، جنون، اعتیاد و روانپریشى حکم طلاق را در پى دارد.
رسیدگى به دعاوى طلاق
طبق بند 3 اصل 21 قانون اساسى، یکى از وظایف دولت در جهت حفظ حقوق زن، ایجاد دادگاه صالح براى حفظ و کیان و بقاى خانواده است.
مطابق ماده 10 قانون آئین دادرسى دادگاههاى عمومى و انقلاب در امور مدنى، رسیدگى به دعاوى طلاق، در صلاحیت دادگاههاى عمومى و انقلاب است. البته در سال 1376، با تصویب قانونى، دادگاه خانواده بنیان نهاده شد. هدف اصلى این دادگاهها حفظ و نجات خانواده از سقوط و نابودى است. لذا در شهرهایى که دادگاه خانواده شعبهاى از دادگاه عمومى است، دادگاه خانواده، و در مناطقى که این دادگاه تأسیس نشده است، رسیدگى به امور پروندههاى طلاق، با دادگاههاى عمومى و انقلاب مىباشد.
«جهانگیر منصور» در کتاب «قوانین و مقررات مربوط به خانواده» مىنویسد: «صلاحیت دادگاه خانواده، رسیدگى به دعاوى نکاح موقت و دائم، طلاق، فسخ نکاح و بذل مدت و انقضاء مدت، مهریه، جهیزیه، اجرتالمثل و نحله ایام زوجیت، نفقه معوقه و جاریه، حضانت و ملاقات اطفال، نسب، نشوز و تمکین، نصب قیم و ناظر، ضم امین و عزل آنها، صدور حکم رشد، ازدواج مجدد و شرایط ضمن عقد مىباشد.»
درخواست یا دادخواست
فردى که متقاضى طلاق است باید دادخواست خود را به دادگاه صالحى که قانون، آن را تعیین کرده است، ارائه دهد.
«درخواست» تقاضایى است که طى آن خواهان، درخواست تصدیق امرى یا شناختن واقعیتى یا تفکیک سهمى را دارد.
اما «دادخواست»، اقامه دعوى علیه دیگرى در دادگاه است که به موجب آن دادگاه رسیدگى لازم را انجام داده و صدور حکم مىکند. در واقع دادگاه حقى را که وجود دارد تصدیق مىکند.
در «دادخواست»، دادگاه نسبت به اختلافى که بین خواهان و خوانده است، وارد عمل مىشود و در نهایت، حکم بر محکومیت خوانده و یا حق نداشتن خواهان، صادر مىکند.
مراجعه مرد یا زوجین در طلاق توافقى به دادگاه، باید از طریق تقدیم درخواست باشد؛ چرا که در این نوع طلاق، زوجین در شرایط و چگونگى طلاق، اختلافى ندارند و فقط از دادگاه مىخواهند که حق آنها را در مراجعه به دفترخانه رسمى طلاق و اجراى صیغه طلاق، تأیید نماید.
در طلاق به درخواست زوجه نیز با توجه به اینکه حق طلاق متعلق به مرد است، مخالفت زن تأثیرى در تعلق این حق به مرد ندارد؛ لذا نیازى به تقدیم دادخواست نیست.
پس اگر زوج یا زوجین متقاضى طلاق بخواهند فقط با اقامه دعوى علیه دیگرى از دادگاه تقاضاى صدور حکم مبنى بر محکومیت طرف مقابل در اجراى طلاق داشته باشند، باید دادخواست تقدیم نمایند.
اما در عمل، دادگاههاى خانواده براى صدور هر گونه حکمى در مورد تقاضاى طلاق زوج، زوجه و یا زوجین، ارائه فرم مخصوص دادخواست را الزامى مىداند. سپس با اجراى تشریفات لازم و به جریان افتادن دادخواست و گوش کردن به سخنان زن و مرد و ارجاع آنها به داور و قرائت نظر داوران، گواهى «عدم امکان سازش» صادر مىشود و دفاتر ثبت طلاق با وجود این گواهى، طبق ماده 1133 قانون مدنى، اقدام به قرائت صیغه طلاق در حضور حداقل دو مرد عادل مىکنند.
متقاضى دادخواست به دادگاه باید پس از تکمیل فرم مخصوص و تعیین خواسته خود و ابطال تمبر و پرداخت هزینه داورى بر مبناى خواسته، ذکر ادله و مستندات دعوى و پیوست نمودن مدارک به آن، دادخواست خود را به دادگاه ارائه دهد.
یک قطع عضو دردناک
عصر/داخلى/مرکز مشاوره عارف
مراکز مشاوره به صورت تلفنى و حضورى، آماده ارائه خدمات به متقاضیان مشورت هستند. دفتر مشاوره عارف، یکى از مراکزى است که در چند روز گذشته به آنها سرى زدهایم و قرار شده است با آقاى «غلامرضا افشارى» که فوق لیسانس روانشناسى تربیتى است و ده سال تجربه ارائه خدمات رواندرمانى و مشاوره خانوادگى و تحصیلى دارد، گفتگو کنیم. وى در روز مصاحبه به گرمى، حضور ما را پذیرا مىشود و با صبر و حوصله تمام به همه سؤالات ما پاسخ مىدهد.
لطفاً در شروع، در مورد کار مرکز مشاوره در روند طلاق صحبت کنید.
معمولاً مشکلات افرادى را که به اینجا مىآیند از زوایاى مختلف بررسى مىکنیم. سپس اگر واقعاً راه چارهاى نباشد تمام پیامدهاى طلاق و عوارض و مشکلات آن را براى فرد مورد نظر بیان مىکنیم و سپس انتخاب را به عهده خودِ فرد مىگذاریم. ما هرگز به کسى پیشنهاد طلاق نمىدهیم. بعد از طلاق، زندگى هرگز مثبت نمىشود. طلاق، نوعى سازگارى با مشکلى حاد است، تازه به دنبال طلاق درد و رنجهاى جدیدى هم مىآید.
وقتى بیمارى خاصى در بدن فردى ایجاد شود، ممکن است دکتر در پى درمان فرد مجبور شود براى اینکه به سایر سیستمهاى بدن صدمه نرساند، آن عضو را قطع کند. طلاق هم مثل قطع عضو است، آن هم قطع عضوى دردناک.
ما فقط در صورتى که انگیزههاى زندگى مشترک کاملاً از بین رفته و ادامه زندگى آسیبزا باشد و احتمال خطرات جانى و یا تأثیر منفى بر رشد کودک وجود داشته باشد، این قطع عضو را توصیه مىکنیم.
«به نظر شما بیشتر مشکلات زوجین ناشى از چیست؟» این سؤال را مىپرسیم و در جواب مىشنویم:
«مشکل بیشتر در تعامل است. گاهى زوجین به صورت فردى، انسانهاى خوب و بدون مشکلى هستند ولى در ایجاد تعامل معیوب مىباشند و تناسبى براى زندگى ندارند. باید علل عدم تناسب را پیدا کرد تا به مشکل اصلى پى برد. مثلاً ازدواج از روى عواطف و احساسات یا ازدواجهاى تحمیلى، اجازه نمىدهند که زوجین به تعاملات دست پیدا کنند و براى زندگى مشترک تناسبى داشته باشند، به همین دلیل پلها خراب مىشود و پایههاى زندگى از هم مىپاشد.»
وقتى مىخواهیم آقاى افشارى، منظورش را از تعامل روشنتر بیان کند، وى مىگوید:
«وقتى دو نفر با هم ازدواج مىکنند اگر نتوانند خوب ارتباط برقرار کنند، خوب عکسالعمل نشان دهند، مثل این است که دو جزیره در کنار هم با پلهاى ظریف و شکننده قرار گرفتهاند که با هر تکان، این پلها شکنندهتر مىشوند و ارتباطها ضعیفتر مىشود. اما اگر تعامل طرفینى باشد و زوجین بتوانند با هم ارتباط منطقى و عاطفى صحیحى برقرار کنند این پلها محکم مىمانند.»
ما معتقدیم که به واسطه طلاق، هر شخص دچار نوعى سرخوردگى و تنش مىشود، مىخواهیم بدانیم از نظر شما چگونه مىتوان این استرسها را کاهش داد و از فشارهاى روحى کم کرد؟
من معتقدم که در مورد استرسها و تنشها، همان قانون بقاى انرژى صادق است. قانون بقاى انرژى مىگوید هیچ ماده و انرژى تولید نمىشود و از بین نمىرود، بلکه از نوعى به نوع دیگر تبدیل مىشود. این استرسها و تنشهاى ناشى از طلاق، نوعى انرژى است که در بدن هر کس ذخیره مىشود و باید براى آزاد کردن آن، بهترین راه را انتخاب کرد. در اکثر موارد مشکلاتى که بعد از طلاق گریبانگیر طرفین مىشود به خاطر استفاده نادرست این انرژىهاست که باعث مىشود مشکلاتى از قبیل بزهکارى به وجود بیاید.
البته مطلّقههایى هم پیدا مىشوند که راه پالایش انرژى را پیدا کرده و توانستهاند بعد از طلاق به علت استفاده صحیح از انرژى منفى ذخیره شده، بهترین راه را بروند و قدمى رو به رشد بردارند.
به نظر شما انگیزههاى فردى چقدر در طلاق مؤثرند؟
اکثر، برمى گردد به نوعى ناتوانى در اجراى تعهد و مسئولیت زندگى. مثلاً مردى که بیکار است، فقط بیکارى او مهم نیست، بلکه انگیزه کار مهم است. اگر دو نفر بیکار را با هم مقایسه کنیم، شاید یکى ذاتاً دوست ندارد سرِ کار برود ولى دومى به علت جوّ حاکم مجبور است که با بیکارى دست و پنجه نرم کند ولى اگر کار پیدا شود، حاضر است براى گذران زندگى کار کند. بین این دو نفر، تفاوتهاى بسیارى است.
انگیزه، در ایجاد مشکل و بروز اختلافات، بیشترین سهم را دارد و اگر در یک زندگى انگیزههاى مثبت بیشتر باشد آن زندگى کمتر دچار ضعف و انحلال خواهد شد. بیشترین مشکل ما در طلاق، نبودن انگیزه براى زندگى مثبت است.
کسانى که در زندگى مشترک از آستانه تحمل خودشان گذشتهاند به طلاق روى مىآورند. هر انسانى یک آستانه تحمل دارد، وقتى زوجین به علت مشکلات تحملشان از این آستانه بگذرد، مجبور به انتخاب طلاق مىشوند. معمولاً هم کسى که کمتر تقصیر دارد، بیشترین ضربه را مىخورد. چون فرد مقابل به واسطه خطاهاى خودش زندگى را به سمت جدایى پیش مىبرد و طرف مقابل او باید همه چیز را تحمل کند.
نظرتان در مورد قوانین مربوط به طلاق و اجراى عملى آن چیست؟
قوانین مثل یک سرى بخشنامههاى ادارى هستند که مدیر مىخواهند، مدیرى که نسبت به قضایا اِشراف کامل داشته باشد و بتواند مسائل را درک کند. مهم اصل قوانین نیست، بلکه طریقه اجراى آنها مهم است. یک قاضى باید هنر تشخیص داشته باشد و از قوانین به طور صحیح استفاده کند و با توجه به شهود و ملاک، درک علمى و عملى حکمى را مشخص کند؛ قاضى که فقط قوانین را حفظ باشد، قاضى خوبى نیست، وى باید مجرى خوبى براى قانون باشد. این مجرى قانون باید در مورد مشکلاتى که زوجین دارند به درک درستى برسد و تصمیم معقولى اتخاذ کند.
آیا مىتوان راهى پیدا کرد که طرفین طلاق پس از جدایى، شرایط مثبتى براى زندگى خود فراهم کنند تا جامعه به آنان به چشم شکستخوردگان طلاق نگاه نکند؟
روانکاوى مىگوید که انسان ساختار سیّالى مانند یک کوه یخ دارد که قسمت کوچکى از آن بیرون از آب است که هوشیارى انسان است و قسمت عمدهاى که زیر آب است، قسمت ناهوشیارى است. بین این دو قسمت یک خط سانسور است؛ وقتى کسى که انرژى منفى را دریافت مىکند، بتواند آن را به صورت یک انرژى مثبت پس بدهد، به حد تعادل مىرسد. اما اگر هرگز انرژى ذخیره شدن را پس ندهد و یا در واقع راهى براى پس دادن آن پیدا نکند، این انرژى در زیر خط سانسور قرار مىگیرد و شخص را تبدیل به فردى درونگرا و منزوى مىکند که این خود، یکى از مشکلات عمده بعد از طلاق است.
البته هر کس مىتواند این اثرات را به بهترین وضع ممکن تبدیل کند تا تمام اثرات طلاق، مخرب و منفى نباشد. انسان موفق کسى است که توانایى تحمل درد و رنج را داشته باشد و فردى صبور شناخته شود.
ما نباید افراد مطلّقه را فقط با یک ویژگى بشناسیم که آن هم مطلّقهبودن آنهاست. وقتى فرد مطلّقه، مستعد و کوشا باشد، داراى تحصیلات، شغل و عزت نفس بالایى باشد، این شخص با رفتار مثبت خود سعى مىکند تأثیر مثبتى هم روى اشخاص پیرامونش بگذارد تا آنها خواه ناخواه تحت تأثیر قرار بگیرند و فقط به عنوان یک زن مطلّقه به او نگاه نکنند.
وقتى انسانى ضعیف، بیکار و بىحوصله باشد و براى از بین بردن روحیات منفى خود تلاش نکند، دچار ضعف شده و افراد جامعه به چشم یک شکستخورده به وى مىنگرند که به خاطر طلاق، سرخورده شده است، در صورتى که این طور نیست و هر چه نگرش منفى است، مربوط به رفتار خود فرد و ضعف وى مىباشد.
کمى هم در مورد پدیده ناهنجار اجتماعى چندهمسرى، توضیح بدهید.
وقتى فردى با داشتن همسر اول، همسر دومى اختیار مىکند، معلوم است که نوع تعامل او معیوب است. اگر چه ممکن است ریشه اختلافات به زوجه برگردد، اما نمىتوان نقش مردان را در این مشکل نادیده گرفت.
در این گونه موارد، زوج احساس مىکند در انتخاب اول دچار مشکل شده و نتوانسته همسر مورد نظرش را بیابد. برخى هم فکر مىکنند که ازدواج اولشان به صورت احساسى بوده و حالا که بیشتر با مسائل زندگى درگیر شدهاند باید با فرد مناسبترى ازدواج کنند.
اما باید دید که آیا همسر دوم مىتواند انتظارات این مردان را برآورده کند و تاوان زیانخواهى آنها شود؟
پدیده چندهمسرى، از جمله، علاوه بر ناتوانى در شناخت و تعامل، دلیل دیگرى هم مىتواند داشته باشد که آن، همان زیادهخواهى مردان است و ضعف فرآیند وجدانشان. هر انسانى که ازدواج مىکند تعهدى دارد که عمل کردن به این تعهد بر عهده وجدان شخص است، وقتى که شخص به وجدان خود رجوع نکند و نتواند از آن به خوبى استفاده کند دچار چنین مشکلاتى مىشود. از لحاظ فرهنگى، اجتماعى و شرعى، صحیح نیست فردى با همسرش چنین رفتارى داشته باشد و او را بلاتکلیف بگذارد. با آمدن یک زن دیگر، نباید حق و حقوق زن اول پایمال شده و به حال خودش رها شود.
البته گاه ازدواجهاى دوم در چارچوب اخلاق و وجدان صحیح است. مثلاً وقتى که زنى قادر به بارورى نیست و با رضایت او، همسرش، زنى دیگر اختیار مىکند.
در انتها چه توصیهاى براى یک ازدواج موفق دارید؟
در وهله اول، مشاوره فراموش نشود. در جامعه ما مشاوره ازدواج به صورت سیستماتیک است. وقتى طرفین به توضیحات مشاور عمل کردند مشکلات کمترى خواهند داشت. مشاوره فقط در صورت وجود مشکل انجام نمىشود، بلکه مشاوره براى هر امرى لازم و ضرورى است. مشاوره غیر مستقیم به صورت تلفنى و تلویزیونى نیز زیاد کارساز نیست. مشاوره باید به صورت حضورى و خصوصى انجام بگیرد. وقتى مشاورهاى حضورى نباشد، خیلى از مسائل به زبان نمىآید.
اما جداى از وظیفه مشاورین، براى یک ازدواج موفق، ما به همکارى دیگر سازمانها احتیاج داریم. ایجاد واحدى آموزشى در دبیرستان که موضوعاتى چون آئین زندگى و سازگارى و تکامل را آموزش دهد، خیلى کارساز است. باید انگیزههاى ازدواج، انتخاب و گزینههاى مورد نظر را به جوانان آموزش داد.
و بالاخره، خود جوانان باید با آگاهى و تفکر لازم شریک زندگى خود را انتخاب کنند.
واحد مشاوره کجاست؟
بسیارى از مردم با قوانین و مقررات حاکم بر جامعه بیگانهاند. در این میان، زنان علاوه بر بىاطلاعى از قوانین کلى جامعه، از قوانین حقوقى مربوط به خود و مسائل خانوادگى نیز بىخبر هستند و تا مشکلى برایشان پیش نیاید، ضرورتى براى اطلاع از این موارد احساس نمىکنند.
باید در نظر داشت که خانواده، رکن اصلى تشکیلدهنده اجتماع است، پس آشنایى با حقوق خانواده براى آشنایى زن و شوهر با حقوق و تکالیف خودشان، بسیار ضرورى است و ضامن بقاى خانواده است.
زنان در اغلب موارد وقتى دچار مشکلى مىشوند و یا براى تقاضاى طلاق به دادگاه مىروند، پس از آشنایى با نحوه تنظیم برگه دادخواست و تکمیل آن، از جایى که با قانون بیگانه هستند، علاوه بر اتلاف وقت خویش، زمان دادرسى را نیز افزایش مىدهند. همین بىاطلاعى از قوانین موجب مىشود تا نقش وکلا و مشاوران، برجستهتر شود. البته برخى از زنان به علت مشکلات اقتصادى و فرهنگى، براى احقاق حق خویش نمىتوانند وکیل بگیرند، لذا واحدهاى مشاوره دادگاههاى خانواده، تنها راه حلى است که مىتواند چون بازوى فعالى اصحاب دعوى را با خواستههایشان آشنا سازد. این واحدها بنا به مصوبه سال 1370 شوراى عالى انقلاب فرهنگى در کنار تمامى دادگاههاى خانواده تأسیس شده است.
مراجعه به واحد مشاوره به سه صورت است. گاه افراد به عنوان خود معرّف و بدون اینکه حتى دادخواستى داده باشند به واحد مشاوره دادگاههاى خانواده مىروند و مشکلشان را مطرح مىکنند. در این صورت واحد موظف است همسر فرد و کسانى را که در مشکل وى دخیل هستند به واحد مشاوره فرا خواند تا گره از کار مراجعش بردارد. حتى گاه این مراکز با توجه به موارد مراجعین، آنها را به مرکز «مداخله در خانواده به منظور کاهش طلاق» وابسته به بهزیستى ارجاع مىدهند، تا آن مرکز گره از کار آنان باز کند.
اما اگر قاضى تشخیص دهد که اصحاب دعوى باید به واحد مصالحه و مشاوره مراجعه کنند، روال کمى تغییر مىکند. از آنجایى که طبق قانون، وظیفه اصلى قاضى ایجاد صلح بین زوجین است ولى به دلیل تراکم کار، فرصت رسیدگى به تمامى جزئیات پروندههاى مختلف را ندارد، لذا از ابزارهاى مختلفى براى صدور حکم استفاده مىکند. واحد مشاوره یکى از این ابزارهایى است که قاضى با توجه به نوع پرونده، مراجعین را به این واحد ارجاع مىدهد. طرفین دعوى نیز بعد از نظر قاضى براى مراجعه به واحد مشاوره، مجبور به اطاعت هستند و باید به این واحد بروند.
البته گاه در شکل دوم، قاضى الزامى نمىبیند که اصحاب دعوى را به واحد مشاوره بفرستد، اما خود طرفین دعوى از قاضى درخواست مىکنند که آنها را به واحد مشاوره معرفى کند و قاضى نیز مخالفتى نمىکند.
در هر صورت مشاوران دادگاه به محض ارجاع پروندهاى به آنان، طبق ضوابط و مقررات قانونى، تحقیقات لازم را در خصوص علت اختلاف، وضعیت فردى، خانوادگى و اجتماعى زوجین، اخلاق و روحیات آنان و همچنین وضعیت معیشتىشان انجام داده و علاوه بر یارى رساندن به متقاضیان مشاوره، و در صورت نیاز با کمک مشاوران روانشناس و پزشکان متخصص، به طور غیر مستقیم به قاضى کمک مىکنند تا رأى نهایى را صادر کند.
چوب خدا صدا ندارد
ظهر/داخلى/راهروى دادگاه خانواده
زنى برگه دادخواست بهدست، از اتاق مشاوره بیرون مىآید. پریشان است و سردرگم. وقتى از او مىخواهیم لحظهاى بنشیند و از علت مراجعهاش به بخش مشاوره بگوید؛ تنها جواب مىدهد که فکر نمىکرده کارش به دادگاه بکشد، بعد مىنشیند و کم کم درد دلش باز مىشود.
- سیزده سال است که ازدواج کردهام و یک پسر دارم. بعد از ازدواج متوجه شدم که مادرشوهرم با ازدواج من و پسرش مخالف بوده است. او که دل خوشى از من نداشت آنقدر زیر پاى پسرش نشست تا شوهرم با دختر خالهاش ازدواج کرد.
وقتى به آنها اعتراض کردم، شوهرم گفت مىتوانى بروى دادخواست طلاق بدهى. اما من نه جایى را مىشناختم و نه کسى را داشتم که کارى برایم انجام دهد، پس مجبور شدم با او بسازم. تا اینکه شوهرم سه سال پیش مرا و پسرم را در خانهاى اجارهاى رها کرد و خودش براى دختر خالهاش خانهاى دیگر گرفت. من هم بالاخره تصمیم گرفتم که تقاضاى طلاق کنم.
چهار بار به دادگاه آمدهام. اولش اصلاً نمىدانستم باید چکار کنم و به کجا بروم، آنقدر رفتم و آمدم تا توانستم پرونده تشکیل دهم و حالا مىخواهم به علت ترک نفقه شکایت کنم.
از وى مىپرسیم که چقدر از قانون و حق و حقوقش اطلاع دارد و او مىگوید:
«خیلى کم. هیچ وقت فکر نمىکردم کارم به دادگاه و این حرفها بکشد. پولى هم نداشتم تا وکیل بگیرم و یا خرج مشاوره حقوقى کنم. در ضمن فکر مىکردم اگر بیایم
دادگاه، خودشان کمکم مىکنند و برایم پرونده درست مىکنند، ولى دیدم از این خبرها نیست و باید خودم دوندگى کنم و تازه معلوم نیست به نتیجه هم برسم یا نه. امروز به توصیه یکى از دوستانم که گفت به واحد مشاوره بروم، آمدم اینجا و با اینکه دو ساعت پشت در بودم و نوبت نداشتند، ولى بالاخره رفتم تو و راهنمایىهاى بسیار خوبى به من دادند.»
زن بلند مىشود و برگه بهدست مىرود. سربازى که در سالن قدم مىزند با دیدن کاغذ و قلم به سراغمان مىآید و مىپرسد که مشغول چه کارى هستیم. ما نیز با ذکر اینکه نامه و مجوز تهیه گزارش داریم، از روى صندلىها بلند مىشویم و به طرف دو دختر جوانى مىرویم که کنار مادرشان نشستهاند. سرِ صحبت را با یکى از دخترها باز مىکنیم و مىپرسیم براى چه به دادگاه آمدهاند؟ دخترِ دیگر، مادرش را دلدارى مىدهد و دخترى که مخاطب ما واقع شده است، مىگوید: «خوشبختانه من و خواهرم هنوز ازدواج نکردهایم که مشکلى داشته باشیم. علت مراجعه ما مشکل مادرمان است.»
نگاهى به چهره زن مىاندازیم. حدوداً چهل و پنج سالى دارد. با دیدن ما، بغض مىکند و دخترش که سعى دارد او را آرامتر کند در جواب سؤال دیگر ما مىگوید:
«البته مادرمان که مشکل ندارد، پدرمان مشکلساز شده است. کاش لااقل معتاد بود، شاید آن وقت مىشد ترکش داد ولى متأسفانه درد پدر ما ترکدادنى نیست.»
بعد بدون اینکه بگذارد سؤالى دیگر از او بپرسیم، ادامه مىدهد:
چند سال پیش پدرم مغازه میوهفروشىاش را فروخت و گفت دیگر نمىتواند در ایران بماند. چند تا از دوستانش رفته بودند کویت و پدرم ادعا مىکرد اگر او هم برود، وضعیت زندگى ما تغییر مىکند. مادر ساده من هم براى کمک به پدرم طلاهایش را فروخت و به او داد تا بتواند سرمایه کافى داشته باشد. پدرم اوایل، شش ماه یک بار مىآمد و مىرفت ولى کم کم رفتارش تغییر کرد و دیگر نه تلفن زد و نه آمد. مادرم مىگفت حتماً اتفاقى افتاده؛ تا اینکه پدرم تلفن کرد و گفت مىخواهد به ایران بیاید. وقتى آمد دخترى حدوداً بیست و پنج ساله همراهش بود. به ما گفت که او دختر دوستش است و آمده تا کارهاى انحصار وراثت پدرش را در ایران انجام دهد. پدرم هر شب با او بیرون مىرفت و آخر شب به خانه برمىگشت. هر چقدر به او مىگفتیم که کجا بوده، مىگفت کارهاى این بنده خدا را انجام مىدادم. آخرش طورى شد که برادر بزرگم گفت آخر نصفههاى شب کدام اداره باز است که کار این بنده خدا را انجام بدهى! پدرم هم به همین بهانه کتک مفصلى به برادرم زد و او را از خانه بیرون کرد. سپس خیلى راحت گفت آن دختر را یک سالى است که عقد کرده و هر دو با هم رفتند طبقه بالاى خانهمان!
پس مشکل شما، ازدواج مجدد پدرتان است؟
کاش تمام ماجرا همین بود. او فقط ماهى چهل هزار تومان براى خرج زندگى ما چهار خواهر و برادر و مادرمان مىدهد. بعد با کمال افتخار دست زنش را مىگیرد و توى خیابان، جلوى همسایهها و فامیل قدم مىزند. انگشتنماى همه شدهایم. هر جا که مىرویم، همه مىگویند اینها بچههاى فلانى هستند که رفته زن جوان گرفته. کاش فقط همینها بود. تازگى همسرش هم حامله شده و انگار مىخواهد نایبالسلطنه به دنیا بیاورد! پدرم جلوى همه مىگوید که کاش بچهاش پسر باشد و خودش را زیادى نگران حال زنش نشان مىدهد؛ دقیقاً مثل تازهدامادى که براى اولین بار مىخواهد بچهدار شود! پدرم مدام مىآید پیش ما و مىخواهد که غذاهاى مورد علاقه زنش را برایش درست کنیم. با آمدن او، همه زندگى ما به هم ریخته است.
خواهر کوچکتر که تا حالا ساکت نشسته بود، در حالى که اشکهایش را پاک مىکند، مىگوید: «قبل از آمدن این زن، پدرم روى لباس پوشیدن و حجاب ما خیلى حساس بود، ولى حالا با موى سفید و چین و چروک صورتش، دست یک زن جوان آرایشکرده را مىگیرد و طورى به مهمانى مىرود که انگار جوان بیست ساله است. مادرم همیشه مىگفت بالاخره این مرد پشیمان مىشود و آن زن را طلاق مىدهد و سرِ عقل مىآید ولى انگار نه انگار! ملکه خوشبختى پدرم تازه پیدایش شده است. برادرم به خاطر همین رفتار پدرم، از خانه رفته و در جنوب براى خودش کار پیدا کرده تا دیگر پدرم و زنش را نبیند. به ما هم گفته طلاق مادرمان را بگیریم و برویم پیش او.»
مىپرسیم حالا قصد دارند چکار کنند و دخترى که بیشتر از خواهرش با ما حرف زده است، جواب مىدهد:
«پدرم مىگوید دو تا مغازه در کویت خریده است و آنها را اجاره داده و دیگر توانایى کار کردن را ندارد. واقعاً مسخره است که با این سنّ زیاد مىتواند دوباره زن بگیرد ولى نمىخواهد به کویت برگردد و کار کند. ما راهى بهتر از پیشنهاد برادرمان ندیدیم. طلاق مادرمان را با همه حق و حقوقش مىگیریم و پیش برادرم مىرویم. این مردها باید بدانند که چوب خدا صدا ندارد، همین!»
ادامه دارد.