شوکران طلاق(4)
گزارشى مبسوط از طلاق و پیامدهاى اجتماعى آن
مریم بصیرى
با همکارى: فریبا ابتهاج، زهره دهخدا، نفیسه محمدى
«این گفته مرد به زن که تو را دوست دارم، هرگز از دل زن بیرون نمىرود.»
این سخن گرانقدر پیامبر اکرم(ص) در روزگارى که مردان علاقه خود را به همسرانشان بروز نمىدادند، نشان از توجه رسول خاتم(ص) به روحیه عاطفى زن داشت و اینکه زن احساس کند کسى وى را دوست دارد و حامى و پشتیبان او در زندگى است.
هر چند امروزه گفتن این جمله و جملاتى از این دست، بین جوانان معمول است، اما آنان نمىتوانند به واقع همدیگر را درک کنند. شاید بتوان گفت اکثر جوانان به غریزه و در شرایطى خاص سخن از عشق مىگویند ولى در عمل هنوز یاد نگرفتهاند که چگونه با جنس مخالف زندگى کنند و او را دوست بدارند. عشقهاى پرسوز و گدازى که معمولاً به سرعت به سردى مىگراید، مثال عینى این مدعاست.
مىتوان با جرئت اعتراف کرد مهارت برقرارى ارتباط با همسر، مهمترین اصلى است که هنگام ازدواج به فراموشى سپرده مىشود. تحصیلات دانشگاهى، داشتن شغل و ثروت و حتى بالا رفتن سن، نمىتواند به تنهایى این مهارت را در یک جوان در شرف ازدواج، ایجاد کند.
در آغاز زندگى مشترک، معمولاً جوانها نمىتوانند رُک و مستقیم نظرات خود را با همسرانشان در میان بگذارند تا به گونهاى تفاهم دست پیدا کنند. حتى بارها مشاهده شده است که هر دو طرف سعى دارند عقاید طرف مقابل را به سمت دلخواه خود برگردانند. جوانان چون قدرت حل مسائل و رویارویى با مشکلات را نیاموختهاند با کوچکترین تلنگرى در محیط خانواده جدید، زود از کوره در مىروند و بناى ناسازگارى را مىگذارند.
ازدواجهاى غیر اصولى و ناآگاهانه و تصمیمگیرىهاى عجولانه، همه ناشى از عدم شناخت جوانان از همدیگر است. دوست داشتن همسر در صورتى که تنها به لفاظى ختم شود، نتیجهاى جز طلاق ندارد. همان طور که آمارها فقط در شهر تهران نشان مىدهد 20 تا 25 درصد ازدواجها در این شهر به طلاق منجر مىشود؛ که اکثر آنها ازدواجهایى است که حتى یک یا دو سال از عمر آن نگذشته است.
با این مقدمه، به ادامه مباحث شمارههاى قبل مىپردازیم، مباحثى که زوجین در هنگام طلاق باید از آن آگاهى داشته باشند تا در صورتى که جغد شوم طلاق بر زندگى آنها سایه افکند، بتوانند از حقوق خود دفاع کنند.
حَکَم و حَکَمیت
حَکَمیت در روابط زوجین برگرفته از شرع است و مىتواند از پاشیده شدن زندگى خانوادگى جلوگیرى کند، به شرط آنکه داوران و حَکَمهاى طرفین داراى ویژگىهاى لازم باشند. هر چند متأسفانه زوجین متقاضى طلاق براى اینکه بتوانند زودتر گواهى عدم امکان سازش را از دادگاه اخذ کنند، از میان افراد غیر صلاحیتدار و حتى کسانى که به عنوان داور پولى دریافت مىکنند، براى خود حَکَم انتخاب مىکنند! کاملاً واضح است این داوران کارشان فقط تسریع در طلاق است و نه مصالحه بین زوجین.
دادگاهها نیز معمولاً به دلیل کثرت پروندهها، نظارتى بر جلسات توجیهى داوران ندارند و اصرارى به تعیین داور از میان خویشاوندان زن و مرد نمىکنند، در صورتى که با وجود یک خویشاوند دلسوز در به تفاهم رساندن زوجین، ممکن است اصلاً طلاقى صورت نگیرد. خویشاوندانى که با زندگى زوجین و اخلاق آنها آشنایى دارند، به علت وابستگى عاطفى به زن و شوهر، راه حلهایى خواهند جُسُت تا مانع طلاق شوند. به همین جهت قرآن کریم انتخاب داور را از میان «اهل» یعنى خویشاوندان، دانسته است. آیه شریفه 35 از سوره نساء در این مورد چنین مىفرماید:
«چنانچه بیم آن دارید که نزاع و اختلاف سخت بین زن و شوهر پدید آید از طرف خانواده و فامیل زن و مرد، داورى برگزینید. اگر آن دو اراده اصلاح داشته باشند، خداوند بین آنان الفت و آشتى برقرار خواهد ساخت، چرا که خداوند بر همه چیز دانا و از همه اسرار آگاه است.»
لذا مطابق این آیه، هنگامى که اختلاف و نزاع بین زوجین ایجاد شود، دو نفر از بستگان آنها به عنوان حَکَم باید براى آشتى زن و شوهر، تلاش کند. در شکل قانونى آن نیز وقتى زن و شوهرى کارشان به دادگاه و طلاق بیفتد، دو حَکَم یا داور از خانواده آنها انتخاب مىشود تا به طور رسمى و قانونى بین زن و شوهر آشتى برقرار کند.
ماده واحده قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق در مورد سنت حکمیت، اعلام کرده است:
«چنانچه اختلاف فیمابین از طریق دادگاه و حکمین دو طرف که برگزیده دادگاهند حل و فصل نگردید، دادگاه به صدور گواهى عدم امکان سازش، آنان را به دفاتر رسمى طلاق خواهد فرستاد.»
مطابق ماده 4 آئیننامه اجرایى قانون، داورها باید چند شرط داشته باشند. اول اینکه مسلمان باشند و آشنا به مسائل شرعى، خانوادگى و اجتماعى؛ دوم اینکه حداقل چهل سال سن داشته باشند؛ معتمد و متأهل بودن نیز شرط دیگرى براى داور شدن است؛ و در نهایت فردى که به عنوان حکم برگزیده مىشود باید به فسق و فساد اشتهار نداشته باشد.
پس از اینکه دادگاه به زوجین تکلیف کرد که داور خود را معرفى کنند، آنان باید از بین بستگان خود فردى مناسب را انتخاب کنند و چنانچه در معرفى داور کوتاهى کنند، دادگاه، خود، از بین افراد واجد شرایط، فردى را به عنوان داور منصوب مىکند.
البته این داوران باید با تشکیل حداقل دو جلسه، در رفع اختلاف و اصلاح میان روابط زوجین تلاش کنند. هر چند وجود این حکمها پیش از کشیده شدن مشکل به دادگاه نیز بسیار ضرورى است و باعث مىشود تا پرده حرمت میان زن و شوهر در گفتگوى مستقیم دریده نشود و بدون وجود محکمهاى پر تشریفات و هزینهساز، در محیطى خانوادگى راهى براى بازگشت و آشتى زوجین گشوده شود.
در نهایت در شکل قانونى حکمیت، داوران نظر خود را در مورد امکان و یا عدم امکان زندگى زناشویى به دادگاه تسلیم مىکنند و بر اساس همین نظر، حکم عدم امکان سازش داده شده و زوجین براى طلاق به دفترخانه معرفى مىشوند. پس کاملاً واضح است که نقش داور در این میان بسیار زیاد است و او باید واسطهاى براى وصل مجدد و یا جدایى میان زوجین باشد.
البته لازم به ذکر است که دعاوى راجع به اصل طلاق، نکاح و فسخ نکاح، قابل ارجاع به داورى نیست، چرا که داورى در دعاوى خانوادگى اساساً براى صلح و سازش بین زوجین است و در صورتى که اصل طلاق مورد اختلاف باشد، قضیه سازش مطرح نخواهد بود.
عینکمان را عوض کنیم
روز/داخلى/مجتمع قضایى خانواده تهران
در اتاق دکتر «حسن حمیدیان»، رئیس مجتمع قضایى خانواده هستیم. تقاضاى گفتگو با ایشان، مراحل دشوارى را در پى نداشت و آقاى «حمیدیان» با رویى گشاده و بیانى روان از زنان و حقوق آنان مىگوید؛ از فقر اطلاعات حقوق زنان مىگوید؛ و اینکه خانمها نسبت به حقوق خودشان واقف نیستند. لذا او در طول سه سالى که مسئولیت بخش خانواده را عهدهدار شده است، سعى کرده توسط رسانههاى مختلف تصویرى، گفتارى و نوشتارى، حقوق زنان را به آنان گوشزد کند. به قول یکى از دوستان مطبوعاتى، دکتر «حمیدیان» مثل آدمى است که وقتى وارد اتوبوسى پر مىشود به هر شکلى براى خود جا باز مىکند!
از آنجایى که این مجتمع، صلاحیت رسیدگى به پروندههاى برونمرزى را هم دارد، و علاوه بر مردم تهران، سه میلیون ایرانى خارج از کشور هم مىتوانند براى طلاق به آنجا مراجعه کنند؛ دکتر مىکوشد از طریق برنامههاى تلویزیونى و هماهنگى در ساخت سریالهاى مربوط به حقوق خانواده و از طریق سخنرانى و گفتگو تا جایى که مىتواند زنان را به حقوق خود آشنا کند. با توجه به این اطلاعات، خیلى زود باورمان مىشود که چرا وى مانند برخى از مسئولین نیست که باید براى دیدارش مدتها هماهنگى صورت گیرد و در نهایت ... .
دکتر، ابتدا قصد داریم از نگاه شما به جایگاه خانواده و قداست آن در اسلام، آشنا شویم.
- از نظر من کاخ شکوهمند حیات، به خانه و خانواده تعلق دارد. در خانواده است که شخصیت اصلى فرزندان شکل مىگیرد و آنها هویت واقعى خودشان را پیدا مىکنند. وقتى صحبت از خانه مىکنیم منظور ما فضاى چاردیوارى و مادى خانواده نیست، بلکه منظور از خانه و خانواده آن فضاى احساسى و عاطفى است. در انگلیسى هم میان این دو تفاوت هست. house، فضاى مادى و چاردیوارى خانه است و home، فضاى احساسى و عاطفى. در فرهنگ خود ما هم، خانه و مأوا با هم تفاوت دارند. کسى که به بزهکارى روى مىآورد و یا دچار آسیبهاى اجتماعى مىشود، کسى نیست که خانه ندارد، بلکه فردى است که مأوا ندارد. ممکن است چنین آدمى خانه و ماشین داشته باشد، اما مأوا نداشته و از یک پایگاه عاطفى قوى برخوردار نباشد.
براى تشکیل این مأوا نیز ازدواج موفق چارهساز است. تشویق به امر ازدواج در اسلام فراوان است. با ازدواج، جامعه کوچکى شکل مىگیرد و با اتحاد و شکلگیرى دیگر امتها، کاروان بشرى تحقق پیدا مىکند؛ پس ما باید به جوهره این حقیقت عظیم پى ببریم و تلاش کنیم جلوى هر گونه سستى را در این کانون مقدس بگیریم. حتى اگر یک هزار تومانى داریم، نهصد و نود و نه تومانش را خرج خانواده کنیم و یک تومان را جاى دیگر. در واقع اگر خرج تربیت و خانواده بکنیم دیگر جامعه نیازمند ارائه این همه خدمات جانبى مثل نیروى انتظامى، دادگسترى، دادگاه و ... نیست.
قانون اساسى ما تنها قانونى است که در مقدمه خودش به بحث خانه و خانواده و مسائل زنان پرداخته است. خانواده، واحد بنیادین جامعه و مرکز اصلى رشد و تعالى انسان است.
دکتر، به نظر شما جایگاه زن در خانواده مهمتر است یا جایگاه مرد؟
بله. در خانواده مبحثى ارائه مىشود که کدام یک از دو عضو زن و مرد، اهم و مهم هستند. همه صاحبنظران، کانونهاى فکرى، دولتها و ملتها، همه در حال حاضر معتقدند زن عضو اهم کانون خانواده است. خداوند نیز در قرآن کریم بارها در کنار مرد مؤمن، از زن مؤمن نام مىبرد. زن صابر، مرد صابر؛ زن خاشع، مرد خاشع. انسان از یک نفس واحده خلق شده است. زن و مرد یک نوع هستند ولى در دو صنف. لذا اختلاف در جسمانیت نباید موجب اختلاف در انسانیت و اختیارات زن شود. عقل ذاتى زن و مرد یکسان است و عقل اکتسابى بستگى به لیاقت و شایستگى فرد دارد؛ زنان امروزه ثابت کردهاند که مىتوانند در مهمترین و حساسترین مشاغل موفق باشند.
حالا که وارد بحث زن و مرد و تفاوتهاى بین آنها شدهایم، کمى بیشتر در مورد جایگاه زن در خانواده برایمان صبحت کنید.
- قرآن کریم مىفرماید، زن و مرد لباس همدیگر هستند. لباس یعنى چه؟ لباس یعنى خود شخص، یعنى نزدیکترین چیز به او. وقتى که نزدیکترین چیز به من، زنِ من مىشود، من دیگر نباید ایشان را تضعیف و یا تحقیر کنم. در پدیدهشناسى مذهبى، لباس یعنى حفظ همدیگر، لباس یعنى روح همزاد، لباس یعنى حوزه آرامش. لباس، آدم را مىپوشاند و او را از آسیبهاى بیرونى حفظ مىکند. پس وقتى چیزى حوزه آرامش من مىشود، من حق ندارم، عزت نفس این حوزه آرامش را تحتالشعاع قرار دهم.
من باید از خودم و لباسم محافظت کنم. مخصوصاً در مورد مردان که باید مواظب زنانشان باشند. مىگویند بدون زن مىتوان زنده بود، اما نمىتوان زندگانى کرد یا اگر زنان نبودند مردان، جهان را اداره مىکردند اما ناآرام.
دوست داشتن زنان از اخلاق انبیاست و ما در این مورد حدیث داریم. البته زندوستى با زنپرستى فرق دارد؛ همان طور که پولدوستى و پولپرستى با هم فرق دارند. رسول اکرم(ص) مىفرمایند خداوند طبیعت مرا طورى آفریده است که به سه چیز علاقه دارم: بوى خوش، نماز که نورِ دیده من است و زن.
در ادبیات هم توجه زیادى به زنان شده است. زن شعر آفرینش است و مرد نثر آن. مرد پیشنویس خلقت است و زن پاکنویس آن. زن فرشتهاى در روى زمین است که انسان پرورش مىدهد. حتى فرشته عدالت را نیز زن مىدانند. هر چند یکى از زنان جلوى دادگسترى فریاد مىزد که فرشته عدالت زن است ولى چرا احکامش مردانه است و به نفع مردان!
الان دیگر مثل قدیم نیست که مرد کدخداى خانه باشد و زن کدبانو. مرد طلبکار باشد و زن بدهکار. اگر زنى در خانه شوهر لباس شست و غذا پخت، مرد باید از چنین زنى تشکر کند، چون طبق موازین اسلامى، زن در منزل شوهر غیر از تمکین، وظیفه دیگرى ندارد. نقش آرامشدهى زنان بسیار مهم است و من گاه از ظلمهایى که در جامعه اسلامى در حق زنان مىگذرد و مغایر با اصل آزادى فردى است، به شدت به خود مىلرزم.
با توجه به این دیدگاه روشن شما، مشکلات فعلى زنان در حوزه حقوقى و قضایى مربوط به خانواده، چیست؟
- یکى از مشکلات، ماده 1133 قانون مدنى است، همان قانونى که مىگوید مرد هر وقت بخواهد مىتواند زنش را طلاق بدهد. من هم مىگویم فقط قانونگذار نیامده بگوید مرد هر وقت عشقش کشید مىتواند زن خود را طلاق بدهد! این نشانه ضعیف و سبک بودن قانون ماست.
از طرفى دیگر قانون مىگوید مرد در هنگام طلاق باید تمام حقوق عرفى، شرعى و قانونى زن را مثل مهریه، اجرتالمثل، نحله ایام زوجیت، تعهدات شرایط ضمن عقد و احتمالاً نیمى از دارایى مرد و ... را به زن بدهد؛ لذا مردان به خاطر بار مالى طلاق، پیشقدم نمىشوند و عرصه را چنان به زنان تنگ مىکنند تا آنها بگویند جانم آزاد، مهرم حلال! به همین خاطر است که بیش از 80 درصد درخواستهاى طلاق ما در این مجتمع مربوط به خانمهاست.
نقص دیگر قانون ما هم مربوط به حضانت طفل است. اگر زنى ازدواج مجدد بکند، قانون طفل شیرخوار او را گرفته و به پدرش مىدهد. به همین خاطر است زنان بعد از طلاق نمىتوانند راحت ازدواج کنند، چون قانون بچههایشان را از آنها مىگیرد.
در جامعه هم ما مىبینیم که مردان زودتر از زنان به ازدواج مجدد روى مىآورند و خانمها مىنشینند به پاى بچههایشان.
- بله. سن حضانت تا چندى پیش براى پسر تا 2 سالگى بود و براى دختر تا 7 سالگى. چون مىگفتند دختر نیازمند به آموزش یک سرى امور زنانه است. خوب حالا شکر خدا قانون، حضانت پسر را نیز تا هفت سالگى به مادر سپرده است. بچه نزد مادر احساس امنیت بیشترى مىکند. البته من نمىخواهم بگویم پدر نقشى در خانواده ندارد. پدر هم امنیتبخش روحى و روانى فرزندانش است. بچهها اولین رفتار انطباق اجتماعى را از عملکرد پدر و اوامر او یاد مىگیرند و براى قانونپذیرى آماده مىشوند. اما نقش مادر را اصلاً نمىشود انکار کرد. شما حساب بکنید اگر رئیسجمهور هم وقتى بچه بود و تب مىکرد، مادرش از او مراقبت نمىکرد، آیا به عرصه اجتماع مىرسید؟
البته ما الان سعى مىکنیم مصلحت طفل را در امر حضانت در نظر داشته باشیم. مصلحت طفل، بالاتر از قانون است. اگر پدر و یا مادرى که حضانت فرزند با اوست، صلاحیت نگهدارى طفلش را نداشته باشد، بچه را به زن و یا مرد که صلاحیتش بیشتر است، مىدهیم. من به جرئت مىگویم این بینش در دادگاه خانواده تهران که بزرگترین مجتمع خانواده کشور است، صادق مىباشد. 30 درصد طلاقهاى کل کشور در تهران صورت مىگیرد و ما سعى مىکنیم در اینجا به امر حضانت بچه توجه کافى داشته باشیم.
آقاى حمیدیان، نقش مرکز مشاوره در این میان چیست و قوه قضائیه در این زمینه چه کارى صورت داده است؟
- مرکز مشاوره در ایجاد و کسب مهارتهایى در رابطه با خانواده نقش مؤثرى دارد. مَثلى هست که مىگوید «دو چشم روشن صاحبنظر، بهتر از صد مادر است و صد پدر.» مراکز مشاوره مثل دو چشم تیزبین، اصول زندگى متعادل را به زن و شوهر یاد مىدهد. حال مىخواهد این آموزش قبل از ازدواج باشد و یا بعد از آن و یا هنگام طلاق. شما ببینید براى خرید یک دیگ زودپز کاتولوگ مىدهند، اما متأسفانه براى امر مهمى چون ازدواج که اساس جامعه بر آن استوار است، هیچ آموزشى وجود ندارد. در دفترخانههاى ازدواج حتى یک کاغذ نیست که مثلاً به زوجهاى جوان بدهند و بگویند این توصیهها را در زندگى به کار ببندید. ما قضات هم نمىتوانیم چنین کارى بکنیم. به ما گفتهاند کار قاضى بیان یک حکم قانونى و اجراى عدالت است. چیزهایى هست که خارج از اراده ماست. الان 67 درصد طلاقها به دلیل اعتیاد و بیکارى است. مىگویند «کله آدم بیکار، مغازه شیطان است و هر چیزى در آن پیدا مىشود.» آمارها نشان مىدهند که تا پایان سال 82، 6 میلیون بیکار در ایران داریم. مسئله شکم هم شوخىبردار نیست. ما با نصیحت نمىتوانیم خانوادهها را سیر کنیم. من اگر زنى را که شوهرش در اثر اعتیاد محکوم شده، تا صد روز نصیحت کنم، آیا این براى او زندگى مىشود؟ اعتیاد، مسئلهاى است که باید سازمانهاى مربوطه، فکرى جدى براى آن بکنند.
یکى دیگر از عوامل عمده طلاق، دخالتهاى دیگران است و مشاور مىتواند نقش مهمى در برقرارى آرامش داشته باشد. همه باید بدانند که نباید بدون اجازه زن و شوهر جوان وارد حریم اندیشه و زندگى آنها شوند. اگر یک مادر، پسرش را براى مرد بودن و شوهر بودن، درست تربیت کرده است، دیگر نباید بعد از ازدواج در زندگى او دخالت کند. مادرشوهر باید فکر کند که پسرش بعد از ازدواج وظایف دیگرى هم دارد. همچنین زن باید فکر کند که مادرشوهرش نهالى را بزرگ کرده و آن را به میوهدهى رسانده است و باید از او تقدیر کند. یا مثلاً مادرزنى را مىبینم که به دخترش مىگوید زندگىات را رها کن و بیا پیش خودم! اما مادرزنِ عاقل مىگوید شوهر کردى و باید احساس مسئولیت در قبال شوهر و بچههایت داشته باشى.
بزرگترین مشکلات، از جزئىترین مسائل ایجاد مىشود. مثلاً مردى که دیر به خانهاش مىآید، زن اگر بپرسد چرا دیر آمدى، یک معنا دارد و اگر بگوید چطور دیر آمدى، معنایى دیگر. اولى از روى تحکم است و دومى از روى دلسوزى. همین جزئیات و جرقههاى کوچک، آتشهاى بزرگى را ایجاد مىکند. یک کشتى بزرگ به خاطر یک سوراخ به نسبت کوچک زیر آب مىرود.
نقش شعبه حکمیت و داور در این میان چیست؟ با توجه به اینکه بسیار دیده شده است، داوران، صلاحیت حکمیت ندارند.
- بله. اغلب داوران، دلالانى هستند از کنار خیابان که با گرفتن 10 تا 50 هزار تومان، مىآیند و حکم عدم سازش زوجین را مىدهند و مىروند. ما جلوى این سوء استفادهها را لااقل در این مجتمع گرفتیم.
انتخاب داور، سه مرحلهاى است. مرحله اول از بستگان درجه یک است و در مرحله دوم اگر بستگان درجه یک کمک نکردند، نوبت بستگان درجه دو است. در صورت عدم همکارى آنها، دادگاه داور را تعیین مىکند. الان در این مجتمع واحدى را با نام واحد داورى راهاندازى کردهایم که افراد خبره و گزینششدهاى هستند که در صورت نیاز از آنها استفاده مىکنیم. البته حکمیت معمول خانوادگى قبل از دادگاه است و زن و شوهر حَکَم خود را معرفى مىکنند تا بین آنها قضاوت کند؛ ولى اگر مشکلشان حل نشد و به دادگاه رفتند، داور تعیینشده از سوى دادگاه به قصد ایجاد سازش، با زوجین صحبت مىکند و نظرش را به دادگاه اعلام مىکند.
آقاى دکتر، اگر همه قضات با دیدگاه شما به مسائل زنان و خانواده نگاه کنند، جاى امیدوارى است، ولى دیده شده که قضات مختلف در شهرهاى مختلف نظرات متفاوتى ارائه مىدهند.
- درست است. مثلاً موارد عسر و حرج به خاطر همین برخورد سلیقهاى و شخصى قضات، در مجلس تصویب شد. مثلاً زنى مىآمد مىگفت شوهرم به دلیل شغلش همیشه با خودش اسلحه دارد و من شب تا صبح به خاطر اسلحه زیر متکا خوابم نمىبرد. این زن مىتواند طلاق بگیرد ولى زن دیگرى که مىگفت شوهرم چاقوى آشپزخانه را به طرف من پرتاب کرده است، نمىتوانست طلاق بگیرد چون زن عقب کشیده و نمرده بود! با تصویب مواد عسر و حرج، حالا دیگر قضات سراسر کشور در این موارد با هم توافق دارند. البته دست قضات باید در عسر و حرج باز باشد. عسر و حرج امرى است که باید حادث شود و ممکن است هزار و یک نوع داشته باشد. عسر و حرج یک امر شخصى است. اگر امرى نوعى بود باید مىگفتیم هر کس در حد تفنن، مواد مخدر مصرف مىکند، همسرش شامل عسر و حرج مىشود؛ آن وقت باید همه زنان مىآمدند و طلاق مىگرفتند. مثلاً در کرمان یک زن اعتیاد شوهرش را تحمل مىکند ولى یک زن در شمال تهران اگر شوهرش به او بگوید
«شما»، مىگوید به من توهین شده است و باید طلاق بگیرم. موردى داشتهام که خانمى از تهران مىگفت طلاق مىخواهد، چون شوهرش به او گفته شبیه قورباغه است! در عوض زنى در خوزستان به من گفت از شوهرش تعهد بگیرم که هفتهاى بیشتر از سه بار او را کتک نزد! پس با این حساب معلوم مىشود که تحمل زنان، امرى شخصى است و برخى موارد عسر و حرج را نمىشود از پیش تعیین کرد و باید دست قضات باز باشد.
در مورد اجرتالمثل هم چنین اختلاف سلیقههایى دیده مىشود. چرا قوه قضائیه در این مورد لوایحى را تنظیم نمىکند تا به مجلس بدهد؟
- یکى از نواقص قانونى ما همین اجرتالمثل است. طبق ماده 326 قانون مدنى، هر کسى در برابر امر دیگرى کارى انجام بدهد، مستحق اجرت است؛ حالا چه فرقى مىکند متقاضى طلاق، زن باشد و یا مرد. اگر مرد یک روز بیاید خانه و ببیند غذا حاضر نیست عصبانى مىشود. حتى اگر من به زنم التماس کنم که غذایى برایم درست کند باز هم من از او خواستهام و کار وى مستحق اجرت است.
یک نقص دیگر هم عدم پرداخت نفقه ایام عده بعد از فوت همسر، به زن است. ساختار حقوقى ما از تحولات اجتماعى خیلى عقبتر است و ما باید قابلیت تغییراتى را در ساختار حقوقى خودمان ایجاد کنیم و گرنه مثل دایناسورها نسلمان منقرض مىشود. بنا بر نیازهاى زمان باید تغییراتى را ایجاد کرد. حال اگر امرى مطابق با اسلام نیست، برویم سراغ امر دیگرى که با اسلام مغایرت ندارد و آنها را بپذیریم. ما این خلاءهاى قانونى را به قوه قضائیه دادیم و در کمیسیونهاى مجلس شرکت کردیم. در جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام هم شرکت کردیم که تا به حال فقط امر عسر و حرج و حضانت به نتیجه رسیده است.
دکتر حمیدیان، حال اگر خداى نکرده زنى خواست طلاق بگیرد، چطور باید دادخواست مطالبه مهریه، نفقه و ... را بدهد.
- یک سرى اوراق چاپى آماده است که رویش نوشته: خواهان، خوانده، بهاى خواسته، و احتمالاً آدرس وکیل. این دادخواست اگر در مورد مهریه پر شده باشد، دادگاه باید بلافاصله حکم پرداخت بدهد. چون مهریه دَیْن است. مهریه در رأس هرم بدهىهاى مرد مىباشد. خداوند طبیعت زن را مهرپذیر باور آورده است و روانشناسان نیز امروزه مىگویند دادن هدیه از سوى مرد به زن در آغاز ازدواج، ایجاد انرژى عاطفى مىکند و عشق و علاقه مرد به زن ثابت مىشود. پس موقع تعیین مهریه نباید عقل حسابگر داماد به مرخصى برود و همین طورى 5 هزار سکه مهر کند و بعد به دلیل عدم توانایى پرداخت، برود زندان.
اما در مورد نفقه باید گفت، مرد وظیفهاش است اول نفقه همسرش را بدهد و بعد نفقه پدر و مادرش را. زن در قبال تمکین، نفقه مىگیرد ولى پدر و مادر این وظیفه را ندارند؛ پس عروس براى دریافت نفقه مقدم بر آنان است. نفقه زن جنبه کیفرى دارد. اگر مردى صبح نفقه ندهد، زن مىتواند ظهر از شوهرش شکایت کند و او را بفرستد زندان.
به عنوان آخرین سؤال، مىخواستیم بدانیم چرا رسیدگى به پروندههاى طلاق اینقدر طولانىمدت است.
- در مورد این مجتمع باید بگویم وقتى من به اینجا آمدم 36 هزار پرونده از قبل داشتیم که هر ماه حدود 1500 پرونده به آن اضافه مىشد. پروندههاى قبلى را به 14 هزار پرونده رساندیم و به بیش از 20 هزار پرونده جدید رسیدگى کردیم. شعبه ویژهاى هم ترتیب دادیم تا کسانى که پروندهشان بیش از یک سال در نوبت است، در وقت فوقالعاده به آنها رسیدگى شود. دخترى که از 18 سالگى تا 28 سالگى در راهروهاى دادگاه براى طلاق مىآید و مىرود، دیگر کى مىخواهد ازدواج مجدد داشته باشد! البته همه چیز به دیدگاه ما از مسائل هم بستگى دارد. یکى مىگفت زنم را طلاق دادم زندگىام خوب نشد. ماشینم را عوض کردم، خانهام را عوض کردم، باز هم خوب نشد. شغلم را عوض کردم، نتیجهاى نداد. به او گفتم: این همه تغییر لازم نبود، فقط عینکت را عوض کن، دیدت را عوض کن!
وقت زیادى از شما گرفتیم ولى مىخواهیم حرف آخر را هم خودتان بزنید.
- به عنوان یک برادر کوچک چند توصیه به خانوادهها دارم که مربوط مىشود به توانمندسازى خانوادهها. هر اختلافى نباید به دادگاه و طلاق کشیده شود. قبل از طلاق خوب است زن و شوهر سه ماه جدا از هم زندگى کنند و این دوره را بگذارند براى تفکر و تعقل خودشان و ببینند چقدر مقصر بودهاند. باید فکر کنند بحران، کى ایجاد شد و چه کسى پایش را یک قدم آن طرف مرز بحران گذاشت. باید عقبنشینى کرد تا بر بحران غالب شد. زنان نباید به حرفهاى آدمهاى دوبههمزن و حسود گوش کنند. زوجین باید با خودشان مهربان باشند و در این سه ماه به جسم و روحشان برسند و اشتباهات گذشته را جبران کنند. زنان حرف شوهرشان را بگذارند در یک کفه ترازو و بعد زندگى خود و بچهها و آیندهشان و وضعیت بعد از طلاقشان را بگذارند در کفه دیگر و ببینند کدام سنگینتر است. براى شکستن یک فندق کوچک از پتک استفاده نکنند.
باید خداوند را همیشه در نظر داشته باشیم و عزت نفس خودمان را فراموش نکنیم. واقعاً مشکلات کوچکتر از آن است که بخواهد ما را از پا در آورد. خانمى از مشکلاتش براى من مىگفت، در جواب به او گفتم تو خیلى قدرت داشتى که توانستى این طور زندگىات را تباه کنى، معلوم است مىتوانستى با همین انرژى و قدرت در جهت مثبت، زندگىات را بسازى.
خانم دیگرى هم به من مىگفت دچار افسردگى شده است در حالى که زندگى، شوهر و بچههایش همه خوب بودند، تنها مشکل، آن بود که مرد هر چه گفته بود، زن جوابش فقط «چَشم» بوده. این خانم از درون فرو ریخته بود. بگومگوهاى کوچک و طبیعى در خانه بهتر از فروریزى و فروپاشى درونى اینچنینى است. کشمکش، کَمَش خوب است ولى نباید گذاشت زیاد بشود.
افکار فریزرى را باید کنار گذاشت. زندگى فریزر نیست تا چیزى را که شش ماه قبل از آن گذاشتهایم بریزیم بیرون. خداوند هر روز دستاندرکار کار نویى در جهان است، ما هم که بندهاش هستیم باید گذشتههاى بىجا را دور بریزیم و به فکر حال و آینده خودمان باشیم تا بعدها حسرت امروزمان را نخوریم. هى نگوییم بدبخت شدم، بلکه از فرصتها به عنوان بخت نیک براى خانوادهمان بهره ببریم. موانع به ما نشان مىدهد که در کجاى زندگى نقطه ضعف داشتیم. شکست، روى دیگر پیروزى است به شرطى که در زندگى شوخطبع باشیم و ارتباطمان را آسانتر و بیشتر کنیم و از ستیزه در زندگى پرهیز کنیم.
من بز نیستم
ظهر/داخلى/دادگاه خانواده
جوان است و خجالتى، وقتى مىخواهیم علت آمدنش را به دادگاه بگوید، کمى مکث مىکند، دو دل است و آخرش گویا دلش را به دریا زده که مىگوید:
«قبل از ازدواج شوهرم را ندیده بودم. خیلى کوچک بودم. اصلاً نمىدانستم ازدواج یعنى چه و به چه دردى مىخورد. یک روز مادرم آمد مدرسه و براى همیشه اجازهام را گرفت و مرا با خوشحالى به محضر ازدواج برد. اصلاً نمىدانستم مادرم براى چه خوشحال است و مرا به کجا مىبرد.
شوهرم سنش زیاد بود و انتظار داشت من هم مثل یک زن فهمیده با او رفتار کنم. او هر اشتباه مرا حتى خصوصىترین مسائل زندگىمان را به مادرش اطلاع مىداد. مادر خودم هم مىگفت تو بچهاى، نمىفهمى، شوهرت پول دارد، خانه و ماشین دارد، صدایت در نیاید. در واقع مادرم یک داماد پولدار مىخواست و نه شوهر خوبى براى دخترش.»
شما در آن موقع به فکر این نبودید که مشکلتان را با شریک زندگىتان حل کنید؟
- اصلاً من معنى مشکل را نمىدانستم چون شوهرم هر چه مىگفت قبول مىکردم. فکر مىکردم شوهر هر کارى کرد زن باید اطاعت محض کند و آخرِ سر، مقصر تمام
اتفاقاتى باشد که حتى روحش هم خبر ندارد. اصلاً بلد نبودم اعتراض کنم؛ اما کم کم از زندگى خسته شدم. شوهرم مدام مرا با دیگران مقایسه مىکرد و مىگفت بىسوادم و خیلى چیزها را نمىفهمم. شروع کردم به درس خواندن و با بچه کوچکم همکلاس شدم. اما شوهرم باز بناى ناسازگارى گذاشت. اصلاً مرا آدم حساب نمىکرد. فکر مىکرد من زیردستش هستم.
حالا تصمیم گرفتهاى طلاق بگیرى؟
- یک سالى است که مىخواهم طلاق بگیرم. والدینم به شدت مخالفند. پدرم مىگوید من تو را براى یک بار شوهر دادهام و حوصله دعوا و مرافعه را ندارم. او مىگوید زن باید بز باشد و دنبال شوهرش راه بیفتد. اما من دلم نمىخواهد در خانهاى زندگى کنم که شوهرم مدام به من بگوید بىسواد و مثل یک کلفت با من حرف بزند. من که تا به حال یک جمله محبتآمیز از او نشنیدهام. تازه اگر سر حال باشد خیلى بىادبانه به من مىگوید: بز، گوسفند. وقتى مىتوانم درس بخوانم و یک انسان مفید باشم چرا مثل یک حیوان با من رفتار مىشود؟
در حال حاضر پروندهتان در چه مرحلهاى است؟
- فعلاً پدرم مرا از خانهاش بیرون کرده است. یک اتاق کوچک کرایه کردهام و با کار در خانههاى دیگران زندگى خودم را مىگذرانم اما حاضر نیستم به خانه شوهرم برگردم. دلم مىخواهد بعد از یازده سال، خودِ خودم را که گم کرده بودم، پیدا کنم. مهم این است که به خودم آمدهام. مىخواهم از هر چه بىادبى و تحقیر است دور شوم.
هیچ به فکر بچههایت هم هستى؟
- اگر بتوانم در قبال بخشش تمام حق و حقوقم آنها را بگیرم، خیلى خوب مىشود و گرنه چارهاى ندارم تا اینکه دختر و پسرم به سن انتخاب برسند. اما از شما مىخواهم از قول من به پدر و مادرها بگویید بچههایشان را به سادگى نفروشند چرا که به این طور ازدواجها جز خرید و فروش نمىتوان چیز دیگرى گفت.
مهرم حلال، جانم آزاد
به گفته آسیبشناسان اجتماعى، آگاه نبودن زنان به قوانین و مقررات مربوط به طلاق و ارائه دادخواست لازم براى طلاق آنقدر براى زنان دشوار است که آنان ترجیح مىدهند به جاى مهریه، حق طلاق به آنها داده شود. از دیگر سو، برخى با گفتن اینکه تا به حال کسى مهریه را نداده و کسى نگرفته است، آن را صرفاً عملى نمایشى مىدانند و بود و نبودش را جدى نمىگیرند و یا اینکه خواستار آن هستند مهریه با حق دیگرى، جابهجا شود.
اما باید دید مهریه چیست؟ مهر در اصطلاح، مالى است که مرد به واسطه عقد نکاح به زن مىپردازد و یا تعهد پرداخت آن را مىکند. مهر باید در ابتداى عقد به صورت مشخصى تعیین شود و در قبالهنامه ازدواج قید گردد که در این صورت به آن «مهرالمسمى» گویند. اما اگر میزان مهریه، مورد توافق زوجین نباشد و یا شرایط قانونى در آن رعایت نشده باشد، زن مستحق «مهرالمثل» یا «مهرالمتعه» خواهد بود؛ که در این صورت مهریه زن با توجه به شرایط زوجین مشخص مىشود.
قابل ذکر است که «مهرالسنة» نیز شامل «مهرالمسمى» مىباشد چرا که میزان آن مشخص است. «مهرالسنة» مهریهاى است که مىگویند پیامبر اکرم(ص) براى همسران و دختران خود انتخاب مىکردند که حدود 500 درهم بوده و هماکنون با توجه به تورم اقتصادى، برابر با 14 سکه تمام بهار آزادى است.
زن به مجرد عقد، مالک تمام مهر مىشود و مىتواند هر نوع تصرفى که بخواهد در آن بکند. حتى اگر زنى همسر خود را به قتل برساند، با وجود محروم شدن از ارث و ... مىتواند طالب مهریه خود باشد. البته طبق ماده 1092 قانون مدنى «هر گاه شوهر قبل از نزدیکى، زن خود را طلاق دهد، زن مستحق نصف مهر خواهد بود و اگر شوهر بیش از نصف مهر را قبلاً داده باشد، حق دارد مازاد از نصف را عیناً یا مِثْلاً یا قیمتاً استرداد کند.»
مرد در زمان حیات خویش، باید مهریه همسرش را پرداخت نماید. اگر زوج به هر علتى پول زیادى به دستش برسد باید ابتدا در اجراى تعهد خود در پرداخت مهریه استفاده کند. اما اگر مرد مالى نداشته باشد مُعسر و تنگدست محسوب مىشود و همسرش باید تا گشادهدستى شوهرش صبر کند.
بعد از فوت مرد نیز در صورتى که دین مهریه زن بر گردنش باشد، باید از اموال وى ابتدا مهر زن را مثل یکى از طلبکاران به او پرداخت کنند و بعد بقیه اموال را بین دیگر دیون و سهمالارث ورثه تقسیم کند. لازم به ذکر است که مهریه هیچ ارتباطى به 18 ارث ندارد و باید به طور مشخص به زن پرداخته شود.
از لحاظ حقوقى مرد با اعلام رضایت در برابر مهریه، قبول دین مىکند و خود را متعهد مىسازد که آن را پرداخت کند، لذا به علت سنگینى مهریه نمىتواند تعهد خویش را غیر معتبر شمارد و یا اینکه مهریه را به علت غیر قابل عرف و تصور بودن، باطل اعلام کند. تعهد مرد به پذیرش مهریه، یک تعهد حقوقى معتبر و لازمالاجراست، لذا باید هنگام تعیین میزان مهریه، به فکر قدرت پرداخت خویش نیز باشد.
تنها ضمانت اجراى براى پرداخت مهریه، ماده 1085 قانون مدنى است که مقرر مىدارد:
«زن مىتواند تا مهریه او تسلیم نشده از ایفاى وظایف زوجیت امتناع ورزد.»
این ضمانت در فقه و حقوق به «حق حبس» معروف است. البته باید گفت امتناع زن از ایفاى وظایف زوجیت در این مورد خاص نمىتواند عدم تمکین محسوب شود.
اگر مرد بخواهد مهریه زن را در صورت درخواست او بدهد، زن مىتواند دادخواست مطالبه مهریه را به دادگاه ارائه کند. محاکم دادگسترى نیز با توجه به قانون محکومیتهاى مالى مصوب 1377، زوج را در صورت عدم پرداخت مهریه به حبس محکوم مىکند. هر چند در صورتى که اعسار مرد به اثبات برسد و مطابق قاعده «المفلس فى امان اللَّه» باشد مرد را از زندان آزاد مىکنند تا به فعالیت اقتصادى روى آورد تا از عهده دین مهریه برآید.
البته زن براى گرفتن مهریهاش مىتواند با در دست داشتن سند رسمى ازدواج به دفتر ازدواج یا دایره اجراى ثبت در اداره ثبت اسناد مراجعه کند و در فرم خاصى که در آن دایره موجود است، تقاضاى صدور اجرائیه نماید. اجرائیه به شوهر ابلاغ مىشود و او ده روز مهلت دارد که طلب همسرش را پرداخت کند. در صورتى که شوهر در این مدت دین خود را نپردازد، زن مىتواند با معرفى اموال و دارایى شوهر به اجراى ثبت، تقاضاى توقیف اموال شوهرش را بکند. حتى زن مىتواند مطالباتى را که شوهر از اشخاص دیگرى دارد و یا موجودى حسابهاى بانکى وى و حتى یک چهارم حقوق دریافتى او را از محل کارش، توقیف کند. اما اگر سند ازدواج رسمى نباشد و یا اینکه زن بخواهد طلاق بگیرد، باید دادخواست مطالبه مهریه را به دادگاه ارائه دهد.
البته لازم به تذکر است که زن براى ارائه این دادخواست باید علاوه بر تشریفات دیگر به تناسب مهریهاش تمبر نیز باطل کند. لذا ممکن است زنى مجبور شود به خاطر گرفتن مهریهاش تا میزان چند صد هزار تومان و یا حتى چند میلیون تومان تمبر باطل کند. تنها راه حل قانونى براى چنین مواردى این است که زن اعلام کند با توجه به مهریه بالا، هیچ پولى در دسترس ندارد و سپس دادخواست دیگرى با عنوان دادخواست اعسار از پرداخت هزینه دادرسى مطالبه مهریه، به دادگاه تقدیم کند. در صورتى که این دادخواست با توجه به دلایل زن و شهادت کتبى دو نفر از وضعیت مالى او، پذیرفته شود و در صورت لزوم، شهود براى جلسه دادرسى احضار شوند؛ زن مىتواند تا زمان گرفتن مهریه با توجه به این دادخواست به طور موقت قسمتى و یا تمامى هزینه دادرسى را پرداخت نکند. البته از آنجایى که باید حتماً براى دادخواست طلاق تمبر باطل شود، لذا در چنین مواردى، تمبر غیر مالى باطل مىشود تا گشایشى در وضعیت مالى زن ایجاد شود.
از سوى دیگر، هر چند ماده 1082 قانون مدنى با الحاق یک تبصره در خصوص بهروز شدن مهریه گامى را در راه احقاق حقوق زنان برداشته است، اما از لحاظ اجرایى و سنتهاى مرسوم در جامعه باید دید که آیا زن مىتواند به همان اصل مهریه خود برسد یا نه؟ در واقع تا زمانى که نگرش مردم در مورد زن و حقوق او اصلاح نشود، اصلاح قانون به تنهایى راه به جایى نخواهد برد. شاید به جرئت بتوان گفت تنگناهاى قانونى حقوق زن از تصویب تا اجرا هنوز به قوت خود باقى هستند.
طلاق، بهترین گزینه نیست
عصر/داخلى/شوراى حل اختلاف حوزه
ده دقیقه به ساعت شش مانده است که با عکاس مجله وارد ساختمان مىشویم. ساعت شش قرار مصاحبه با آقاى «جواد حبیبىتبار» نویسنده و مدرس حوزه و دانشگاه را داریم. سالن هر چند زیبا و نوساز است اما تا حدودى فضاى آن تاریک است و عکاس، نگران است که چطور با آن نور کم عکس بگیرد و ما نگران اینکه چگونه در میان سر و صداى مراجعهکنندگان صدا را به صدا برسانیم. عقربه ساعتشمار بالاخره روى عدد 6، جا خوش مىکند و استاد از اتاقش بیرون مىآید. جواب سلامش گرم است و چهرهاش آرام و متین. در حالى که صداى مراجعهکنندگان بیشتر از صداى استاد در گوشمان طنینانداز شده است، مصاحبه را شروع مىکنیم و اول از همه مىخواهیم از دید حجتالاسلام والمسلمین آقاى «حبیبىتبار» به عوامل طلاق و افزایش آن در جامعه، برسیم.
- دانشجویان من در رشته حقوق تحقیقات آمارى بسیارى در مورد طلاق انجام دادهاند. مثلاً در مورد نقش تعداد فرزندان در تقاضاى طلاق، سن و نسبت فامیلى زوجین، نقش مدت زمان بین عقد و عروسى و نقش مشاغل در تقاضاى طلاق و ... در دادگاههاى قم تحقیق کردهاند. همچنین دانشجویان زیر نظر من عوامل طلاق را در کشور این طور دستهبندى کردند: تضعیف فرهنگ صبر و گذشت، عدم سازگارى زن و شوهر با هم و عدم تفاهم اخلاقى، عدم انجام تکالیف زن و شوهر نسبت به یکدیگر، عدم شناخت کافى نسبت به همدیگر، عدم آشنایى زوجین با مسائل جنسى، آزار و اذیت زن توسط شوهر، گزینش همسر دوم از سوى مرد، نقش منفى خانوادهها به صورت دخالتهاى بىجا و بىمورد در زندگى زوجین، تفاوت فرهنگ و آداب و رسوم زن و شوهر، عدم ابراز علاقه زن و شوهر به یکدیگر، حدسهاى زودگذر که منجر به خیانت به طرف مقابل مىشود، محکومیت به زندان، داشتن توقعات بىجا و یا عدم شناخت از توقعات همدیگر، توسل به فریب و دروغ براى حل مشکلات، سوء ظن و بدبینى، عقیم بودن یکى از طرفین، اختلالات روانى، ازدواج تحمیلى، سردى روابط عاطفى به علل مختلف، بددهنى و فحاشى، فقر مادى و بیکارى، عدم استقلال در تصمیمگیرى، تفاوت سنى و بالاخره اعتیاد به مواد مخدر و الکل.
حال با توجه به این موارد، فکر مىکنید چه راههایى جهت پیشگیرى از طلاق در جامعه وجود دارد؟
- من همین جا به جوانان توصیه مىکنم که ازدواجشان را مبتنى بر احساس قرار ندهند، بلکه مبتنى بر شناخت از همدیگر ازدواج کنند. البته منظور از شناخت، شناختهاى اینترنتى و دوستىهاى داخل پارک و خیابان نیست، بلکه شناختى که وضعیت فرهنگى، اجتماعى، روحى و روانى شخص را عیان کند. فاکتورهاى متعددى در یک ازدواج موفق باید مد نظر طرفین باشد ولى متأسفانه مهمترین فاکتور، توجه به جذابیتهاى ظاهرى و زیبایى طرف مقابل است. اما باید به شناخت قبلى و کفو بودن دختر و پسر هم توجه داشت. اگر یک دختر و پسر از لحاظ سطح فرهنگى، اقتصادى، تحصیلى، اجتماعى، سنى، مذهبى و ... با هم همخوانى کامل ندارند، لااقل نباید در تضاد کامل با هم باشند. گاه همین موارد به ظاهر کوچک، باعث از هم پاشیدن خانوادهها مىشود.
استاد، بسیارى از زنان با سوء ظن همسرانشان روبهرو هستند، طورى که حتى وقتى به میانسالى هم مىرسند، از این خصلت زشت همسرانشان در امان نیستند. در صورتى که این سوء ظنها شدت پیدا کند، زن چه کارى مىتواند انجام دهد؟
- اگر بدبینى و سوء ظن مرد نسبت به همسرش آنقدر باشد که عملاً زندگى مشترک را غیر قابل تحمل کند از مصادیق سوء رفتار محسوب مىشود و زن مىتواند طبق ماده 1119 قانون مدنى، در هنگام عقد شرط کند که اگر شوهرش با او سوء رفتار داشت، وکیل در طلاق خودش باشد.
لزوم حکمیت و داورى در طلاق به چه صورت است؟ آیا داوران در عمل مىتوانند بین زوجین سازش ایجاد کنند.
- وظیفه اصلى داوران این است که طى جلساتى سعى در صلح و سازش بین زوجین داشته باشند. در صورتى که موفق به صلح نشوند، در مورد نحوه پرداخت مهریه، اجرتهاى معوقه زن چون: نفقه، اجرتالمثل و ... جهیزیه، حضانت فرزندان و نحوه ملاقات والدین با فرزندانشان پس از جدایى، زوجین در حال طلاق را در این موارد به توافق برسانند.
اما باید تأکید کرد که ارجاع امر طلاق به داورى ضرورى است چرا که بر اساس ماده واحده قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق مصوب مجمع تشخیص مصلحت نظام، هیچ گونه طلاق و جدایى بدون مراجعه به دادگاه و درخواست صدور گواهى عدم امکان سازش، قابل ثبت نیست. از طرفى هیچ دادگاهى پس از دریافت درخواست صدور گواهى عدم امکان سازش از سوى مرد و یا زن متقاضى طلاق، حق صدور گواهى را بدون ارجاع امر به مرحله داورى، ندارد.
نحوه پرداخت مهریه زنانى که وضعیت روشنى ندارند، به چه صورت مىباشد؟ مثلاً مهریه زنى ممکن است یک باغ گل باشد بدون تعیین نوع و مقدار گل، و یا عضوى از اعضاى بدن مرد باشد و یا حتى سکههاى بهار آزادى که مشخص نیست طرح جدید است یا قدیم.
- با توجه به ماده 1078 قانون مدنى «هر چیزى را که مالیت داشته باشد و قابل تملک نیز باشد، مىتوان مهر قرار داد.» یک باغ گل چون کم و کیف آن مجهول است، معتبر نمىباشد. عضو بدن شوهر هم چون عضوى از بدن شخص است و از نظر قابلیت مالى به آن مال اطلاق نمىشود، معتبر نیست. این گونه موارد جزو «مهرالمثل» محسوب شده و تبدیل به چیز دیگرى مىشود.
اما در مورد سکههاى بهار آزادى دو دیدگاه حقوقى وجود دارد. یکى «انصراف مطلق به فرد اعلى» - یعنى ایدهآلى که مىتوان در نظر گرفت - و دیگرى «انصراف مطلق به فرد شایع» - یعنى چیزى که در عرف شایع است - مىباشد. لذا اگر در مهریه قید نشود که سکه بهار آزادى طرح جدید است یا قدیم، «انصراف به فرد شایع» خواهد بود، یعنى سکهها باید با طرح جدید به زن پرداخت شود که قیمت آن کمى کمتر از سکههاى طرح قدیم است.
اگر زنى بدون جدایى از همسرش، بخواهد در دوره زندگى زناشویى خود، مهریهاش را دریافت کند، چه راههاى قانونى را باید پشت سر بگذارد؟
- اینکه برخى فکر مىکنند براى دریافت مهریه حتماً باید قصد جدایى هم باشد، تصور غلطى است. همین تصور هم باعث مىشود تا مبالغ مهریه سنگین شود تا مثلاً راه جدایى سخت شود. مهریه دَینى است که باید پرداخت شود چه زن طلاق بگیرد و چه نگیرد. البته اگر مرد از پرداخت مهریه سر باز نزند، مىتواند در مورد نحوه پرداخت آن با همسرش به تفاهم برسد. اما اگر مردى حاضر به پرداخت مهریه همسرش نباشد، زن مىتواند به دادگاه مراجعه کند و محاکم هم مکلفند که مرد را به پرداخت نقدى مهریه محکوم کنند و در صورتى که مرد توانایى پرداخت را به صورت یکجا نداشته باشد، باید دادخواست اعسار بدهد و کار به تقسیط مىکشد.
اما سؤال دیگرمان این است که طبق مصادیق ماده 1173 قانون مدنى، اعتیاد زیانآور از موارد سقوط حضانت است. با این وجود، چرا محاکم به عنوان زیانآور نبودن اعتیاد، فرزندان را به پدر معتاد مىدهند؟ آیا در زیانآور بودن مواد مخدر نظرات متفاوتى وجود دارد؟
- در حقیقت اعتیاد به الکل، مواد مخدر، قمار و ... نسبت به حضانت فرزند تأثیر منفى دارد ولى به هر حال تشخیص زیانآور بودن آن به عهده دادگاه است. البته اگر دادگاه حضانت را به پدر معتاد مىدهد، دلیل بر این نیست که خودش بچه را بزرگ کند چرا که در حضانت، مباشرت پدر و مادر شرط نیست. ممکن است پدر معتاد، فرزندش را براى سرپرستى به یک مربى صلاحیتدار بدهد.
اما در مورد زیانآور بودن اعتیاد به مواد مخدر باید گفت، اعتیاد براى شخص معتاد چیزى جز ضرر و زیان ندارد. مثلاً یک معتاد به الکل ممکن است علاوه بر ضرر رسانى به خودش، دیگرآزارى، همسرآزارى و کودکآزارى هم داشته باشد؛ اینجا اعتیاد فرد براى دیگران هم زیانآور است. اما حکم کلى این است که ببینند یک فرد معتاد در رابطه با دیگران مشکل خاصى دارد یا نه. پس زیانآور بودن نسبت به اطرافیان سنجیده مىشود و ممکن است [به تشخیص دادگاه ]یک مرد معتاد، از این نظر، اعتیادش زیانآور نباشد.
در پایان اگر صحبتى دارید، بفرمایید.
- در جمعبندى باید بگویم، 70 درصد خانمهایى که طلاق مىگیرند، به ایدهآلهایى که فکر مىکردند بعد از طلاق به آنها مىرسند، نرسیدهاند و تازه پشیمان هم شدهاند که چرا طلاق گرفتهاند. بعد از طلاق، گرفتارىهاى شخصى و مالى و معضلات اجتماعى، درگیر زنان مىشوند. آنها نباید فکر کنند طلاق اولین و بهترین گزینه است. قانون مدنى هم در مورد معیشت زنان مطلّقه ساکت است و سازمان بهزیستى و کمیته امداد هم تا حدى مىتواند این زنان را زیر پوشش خود بگیرد.
این بیمارى با ازدواج درمان نمىشود
جایى که «منیره.ش» را دیدیم هیچ شباهتى به دادگاه ندارد. این جوان 24 سال دارد و دانشجوى فوقلیسانس رشته زبان انگلیسى است. در کتابخانه درسش را مىخواند و ما هم مشغول تحقیق در مورد کتابهاى مربوط به حقوق خانواده بودیم که نشستیم پاى حرفهاى همدیگر و «منیره» از ازدواجش گفت و راهى که به طلاق منجر شد.
- دانشآموز ممتاز بودم. با جدیت درس مىخواندم تا اینکه در کنکور قبول شدم. چون خواهان ادامه تحصیل بودم به خواستگارانم جواب رد مىدادم تا اینکه یکى از معلمهایم به هواى تبریک گفتن قبولى کنکور آمد خانهمان. او از من براى برادرش که داروسازى مىخواند، خواستگارى کرد. خانوادهام به هواى فرهنگى بودن معلم من و دوستى او با خانواده، بدون اینکه تحقیقى انجام بدهند در همان ترم اول مرا به عقد او در آوردند. اولش مشکل خاصى نداشتیم تا اینکه متوجه شدم شوهرم همیشه دنبال من است و مرا تعقیب مىکند. هفت ماه بعد از عقدمان متوجه شدم که شوهرم سوء ظن عجیبى دارد. حتى خواهر و مادرم را هم تعقیب مىکرد. مدتى هم اصلاً سر کلاسهاى خودش نمىرفت و مرتب مرا مىبرد دانشگاه و مىآورد خانه. هر وقت در مغازهاى خرید مىکردم و یا سوار تاکسى مىشدم، پشت سر من برمىگشت و از آنها مىپرسید که چه گفتهام و چه کردهام؛ و کلى کارهاى دیگر.
خانوادهتان وقتى متوجه این رفتار همسرتان شدند، چه عکسالعملى نشان دادند؟
- همه ناراحت و نگران بودند و مىترسیدند تا اینکه بالاخره یک روز شوهرم به دانشگاه من رفته و به رئیس دانشگاه گفته بود که تمایل ندارد همسرش درس بخواند. مسئولین دانشگاه هم مرا احضار کردند و گفتند با توجه به رتبه درسى بالاى شما و عدم تمایل همسرتان به درس خواندن شما، بهتر است در رفتارتان تجدید نظر کنید تا بتوانید دوباره به دانشگاه بیایید. به خاطر این کار او، تمام زندگى ما به هم ریخت و من مجبور شدم با مشکلات فراوان از آن دانشگاه انتقالى بگیرم.
اصلاً به فکر این نبودید که شوهرتان را نزد یک روانشناس و یا مشاور ببرید؟
- پدر و مادر شوهرم هر دو فوت کرده بودند. برادرش هم مىگفت زندگى ما ربطى به او ندارد. خواهرش هم که معلم من بود مىگفت از شدت علاقه به من، شوهرم این کارها را مىکند. تا اینکه دیگر از دست کارهاى شوهرم خسته شدم و گفتم طلاق مىگیرم. آن وقت، هم شوهرم و هم خواهرش خودشان اصرار کردند که برویم پیش یک مشاور. شوهرم با اکراه جواب سؤالات مشاور را مىداد و بالاخره یک روز مشاور به من گفت همسرم دچار بیمارى «پارانوئید» است و علاقهاى هم به درمان خودش ندارد و بهتر است من در تقاضاى طلاق پافشارى کنم.
بالاخره چکار کردید؟ طلاق گرفتید؟
- سه سال بعد از ازدواجمان، وقتى فهمیدم هیچ راهى براى زندگى مشترک وجود ندارد، تقاضاى طلاق دادم. الان هم یک سال و نیم است که هنوز دارم دوندگى مىکنم تا رأى طلاق صادر شود. چند بار به پزشکى قانونى رفتهایم و امیدوارم بتوانم رأى طلاق را بگیرم. خیال ندارم مالى از شوهرم بگیرم، همین که آزاد باشم برایم کافى است ولى شوهرم حالا که دکتر داروساز شده است به هیچ وجه رضایت نمىدهد. اما من آرزو مىکنم قبل از اینکه پایاننامهام را بنویسم، کار طلاقم را تمام کنم.
«منیره» قبل از اینکه دوباره در میان کتابهایش فرو برود، مىگوید: «فقط مىخواهم به خانوادهها بگویید، ازدواج را آسان نگیرند و فکر نکنند اگر کسى بیمارى داشت با ازدواج درست مىشود. وقتى کسى ازدواج مىکند احتیاج به یک همفکر دارد، نه بیمارى که فقط از او پرستارى کند.»
طلاق یک پسلرزه است
عصر/داخلى/دفتر وکالت
به طبقه سوم که مىرسیم با درِ بازِ دو دفتر وکالت روبهرو مىشویم. دفتر کار یک وکیل مرد که از جلویش رد مىشویم و به دفتر خانم وکیل مىرویم. همه فضا اشاره به سلیقهاى زنانه دارد و ظرافت خاصى در تزئین دفتر به کار رفته است. دستهگلها، قابهاى تابلو، فرشى که در وسط سالن خوابیده است و خلاصه همه چیز نشان از آرامش دارد و این آرامش در مراجعهکنندگان زیادى که روى مبلها لمیدهاند کاملاً هویداست. منشى با گز اصفهانى و چایى از ما پذیرایى مىکند و ما مىنشینیم تا نوبتمان بشود. زنانى که در آن دفتر صمیمى و خودمانى نشستهاند، از رفتن پیش یک خانم وکیل احساس رضایت و امنیت مىکنند و اکثرشان براى مشکل عدم پرداخت نفقه توسط شوهرانشان به آنجا آمدهاند.
«مریمالسادات محقق» فرزند حجتالاسلام و المسلمین دکتر سیدمصطفى محقق داماد، رئیس بخش مطالعات فرهنگستان علوم، است. وى داراى مدرک کارشناسى حقوق و کارشناسى ارشد علوم قرآنى و حدیث است. وقتى خانم «محقق» با صبر و حوصله و صد البته خوشرویى به سؤالاتمان پاسخ مىدهد، ما هم مىنشینیم پاى حرفهایشان تا ببینیم با توجه به تجارب خانم وکیل، چه عللى بیشتر باعث از هم پاشیدن کانون خانوادهها مىشود؟
- عوامل گوناگونى موجب طلاق مىشود ولى تزلزل در عشق و عدم تأمین عاطفى و مادى، مهمترین عاملى است که زنان را وادار به جدایى مىکند. بیکارى، اعتیاد، خشونت، پیمانشکنى و فساد، مصادیقى هستند که امنیت مادى و عاطفى را از خانواده سلب مىکنند و لرزه بر زندگى مىاندازند که طلاق، پسلرزههاى آن است.
اعتیاد بزرگترین مشکل است. یک مرد معتاد به زن و فرزندش نمىاندیشد و به آنان ابراز محبت نمىکند. کارش حساب و کتاب ندارد و همینجاست که زن از لحاظ عاطفى و مادى ارضا نمىشود. از سوى دیگر پیمانشکنى مرد و توجه او به زن و یا زنان دیگر از جمله مشکلات مهمى است که امنیت عاطفى و روانى زن را در محیط خانواده به خطر مىاندازد.
در مورد سیر قانونى طلاق و کار حکمین برایمان بگویید.
- در سال 1371 ماده واحدهاى در ارتباط با مقررات مربوط به طلاق تصویب شد. این قانون متذکر شده است زوجهایى که قصد جدایى از همدیگر را دارند بایستى جهت رسیدگى به اختلاف خود به دادگاه مدنى خاص مراجعه و اقامه دعوى کنند. چنانچه اختلاف فىمابین از طریق دادگاه و حکمین دو طرف که برگزیده دادگاهند حل و فصل نشد، دادگاه با صدور گواهى عدم سازش، آنان را به دفاتر رسمى طلاق خواهد فرستاد. دفاتر رسمى طلاق هم حق ثبت طلاقهایى را که گواهى عدم امکان سازش براى آنان صادر نشده است، ندارند.
پس سیر قانونى براى اجراى طلاق توسط این ماده واحده، تقدیم دادخواست، تعیین داور و سپس نظریه حکمین و داورها بر عدم توافق و در پایان، صدور حکم عدم امکان سازش است. تبصره 2 همین ماده واحده نیز دادگاه را مکلف کرده است که رأى را با توجه به شروط ضمن عقد نکاح و تصمیمگیرى در خصوص مسائل مادى و وضعیت فرزندان و گواهى کتبى سلامت روانى زوجین در موارد مشکلات صادر نماید.
حالا کمى هم در مورد سیر حقوقى مطالبه مهریه زن در تمامى موارد طلاق چه از سوى زن، مرد یا عسر و حرجى و ... توضیح دهید.
- سیر مطالبه مهریه در پروندههاى طلاق متفاوت است. اگر تقاضا از سوى مرد باشد بنا بر تبصره ماده واحده طلاق مصوب سال 1370، با صدور گواهى عدم سازش، دادگاه مرد را مجبور به پرداخت مهریه زن مىکند. اما در مواردى که زن تقاضاى طلاق بدهد، سه حالت وجود دارد.
1- زن به استناد تحقق مصادیق عسر و حرج و یا ماده 1129 قانون مدنى که نپرداختن نفقه زن از سوى مرد است، متقاضى طلاق مىشود. در این موارد، حاکم شرع با استفاده از ولایت خود، زن را طلاق مىدهد و احتیاجى به اجازه مرد نیست.
2- زن به استناد یکى از شروط عقدنامه که همسرش امضا کرده، خود را وکیل همسرش در اجراى طلاق مىداند و از دادگاه متقاضى اجازه اِعمال وکالتش است.
در این دو مورد، زن براى وصول مهریه خویش، باید مبادرت به تقدیم دادخواست مطالبه مهریه نماید. این دادخواست همزمان و یا بعد از دادخواست طلاق، تقدیم دادگاه مىشود.
3- حالتى هم وجود دارد که زن نه وکالت در طلاق دارد و نه در عسر و حرج است، بلکه به دلایل دیگرى مىخواهد طلاق بگیرد، لذا مجبور است متقاضى طلاق خُلع شود و براى جلب رضایت همسرش تمامى مهریه خود و یا حتى بیشتر از آن را به شوهرش بدهد تا بتواند طلاق بگیرد. البته اگر زنى نیز نتواند عسر و حرج خود را اثبات کند، مجبور است با گذشت مهریهاش، متقاضى طلاق خلع شود.
در طلاقهاى توافقى هم، زن و مرد باید در همه مسائل از جمله میزان مهریه، نفقه، جهیزیه و ... توافق داشته باشند تا دادگاه رأى طلاق صادر کند. هر چند به نظر شخص من همان طور که با توجه به تبصره ماده واحده طلاق، در تقاضاى طلاق از سوى مرد، دادگاه خود مهریه زن را بدون درخواست تشریفاتى به او پرداخت مىکند، در مواردى هم که طلاق به درخواست زن است باید این تبصره اعمال شود تا زن مجبور نباشد دادخواست مطالبه مهریه کند و تمبر باطل نماید.
حال به نظر شما هیچ ضمانتى براى پرداخت مهریه پس از دادخواست زن براى مطالبه آن وجود دارد یا نه؟
- تبصره 3 ماده واحده طلاق، اجراى صیغه طلاق را منوط به پرداخت مهریه و حقوق مالى زن کرده است، اما پذیرفتن سهل و آسان تقاضاى اعسار از پرداخت مهریه و دیگر حقوق زن، توسط مرد، پرداخت مهریه را به اقساط طولانىمدت کشانده است که در واقع به گونهاى نقض این حکم است.
از سویى دیگر، اندیشه حبسزدایى و لغو زندان براى چنین محکومیتهایى وجود دارد. لذا زنان بدون هیچ پشتوانهاى مورد بىمهرى مردان قرار مىگیرند و هیچ ضمانتى براى رسیدن آنان به مبلغ ناچیز قسط ماهیانه مهریهشان وجود ندارد؛ حال اگر ترس از زندان هم نباشد که دیگر بدتر. ما باید فرهنگ شنیدن صداى وجدان و اخلاق اسلامى را در زوجها تقویت کنیم تا بدون هیچ ضمانت اجرایى براى تأدیه بدهى زوجه خود قدم بردارند، چرا که نپرداختن مهریه زن مانند نپرداختن یکى از بدهىهاى زوج است و عواقب خودش را دارد.
در مورد اجرتالمثل نیز ماجرا تقریباً شبیه مهریه است، چرا که اگر زن متقاضى طلاق شود نمىتواند اجرتالمثل بگیرد.
- بله، کلیه زنانى که در منزل شوهر و به امر او به کارهاى خانهدارى مىرسند مستحق اجرتالمثل هستند؛ اما تبصره 6 ماده واحده طلاق مصوب 1371 اعلام کرده است فقط در صورتى اجرتالمثل به زن تعلق مىگیرد که او ناشزه و بدرفتار نباشد و شوهرش بخواهد وى را بىدلیل طلاق دهد.
البته حقوقدانان نظرشان این است که این تبصره در صدد محدود کردن دایره زنان مستحق اجرتالمثل، نیست؛ بلکه در صدد حمایت از زنانى است که شوهرانشان بىدلیل مىخواهند آنها را طلاق دهند؛ یعنى قانونگذار خواسته است این گونه زنان بدون هزینه دادرسى، بتوانند راحت به حقشان برسند.
تولدى دیگر
با اینکه مطلّقه است و چهل و دومین بهار زندگىاش را پشت سر گذاشته اما هنوز شاد است و پر از نشاط. به قول خودش 42 قرن سختى را پشت سر گذاشته ولى معتقد است انسان به امید و تلاش زنده است و ناامیدى کفر است و بىایمانى. وقتى مىپرسیم چرا با وجود این روحیه قوى و گرایشات مذهبى، طلاق گرفته است، مىگوید: «وقتى مىبینى دارى با کسى زندگى مىکنى که هیچ انگیزه والایى براى زندگى ندارد و همه عمرش در مادیات و لباسهاى شیک و پر زرق و برق و آرایش و تجملات خلاصه شده است، چه باید کرد. شوهرم هیچ سنخیت روحى و فکرى و معنوى با من نداشت. او غرق ظواهر دنیا بود و با غرور بىجایى که داشت نقطه ضعفهاى خودش را نمىدید. نسبت به دین و اخلاق بىتوجه بود و من دیدم واقعاً طلاق، آخرین راه من است.»
بعد از طلاق چه کردید؟ حالا بچههایتان کجا هستند؟
- 9 سال است که طلاق گرفتهام. دخترهایم پیش پدرشان هستند. از آنجایى که از اول هم دبیر بودم و پدرم از من حمایت مىکرد خانهاى مستقل گرفتم و شروع به تدریس و تحصیل کردم. در حال حاضر در مقطع فوقلیسانس در شاخه فلسفه اسلامى درس مىخوانم و راضى هستم. فقط دلم مىخواهد بگویم اگر خداى نکرده کانون خانوادهاى از هم پاشید، زنان خودشان را نبازند و با توکل به پروردگار، استعدادهاى درونىشان را شکوفا کنند و در راه پیشرفت خودشان و جامعه قدم بردارند. الان تمام عشق من تدریس است. شاگردانم را مثل دخترهاى خودم مىبینم. اگر این بچههاى مدرسه و علاقه من به آنها نبود شاید الان زندگىام شکل دیگرى داشت.
وقتى نظرش را در مورد مشکلات پس از طلاق مىپرسیم، آهى مىکشد و مىگوید: همیشه شنیده بودم طلاق، بدبختى و سرخوردگى و ننگ است. اما وقتى زندگى به دور از معنویت و همراه با فشار و حاکمیت مطلق مرد و به گونهاى بدبختى و اسارت است، زن چارهاى جز طلاق ندارد. من در حال حاضر رهایى از یک زندگى خالى از ایمان را نوعى تولد مىدانم، تولدى براى یک زندگى آرام و توأم با معنویت، همراه با آزادگى و وارسته بودن. من آنقدر به مباحث مذهبى علاقهمند بودم که همان 9 سال پیش از تهران بریدم و به قم آمدم تا دروس حوزوى هم بخوانم.
اما جوانان باید بدانند طلاق، باید آخرین راه حل باشد چرا که بعد از طلاق مشکلات بسیارى گریبانگیر زنان جوان مىشود. باید مواظب باشند که از چاه به چاله نیفتند و طعمه مردان هوسباز نشوند که به نام خانواده و ازدواج موقت مىخواهند آنها را به دام هوسهاى خود بیندازند. زنان مطلّقه نباید به خاطر نجات خود از سرگردانى، زندگى زن دیگرى را به ویرانى بکشند. ما زنان مطلّقه باید عزت نفس داشته باشیم و با احتیاط براى آیندهمان تصمیم بگیریم. قرار نیست از یک سوراخ دو بار گزیده شویم. فقط امیدوارم روزى برسد که در پناه امام زمان(عج) دیگر هیچ زندگىاى از هم نپاشد.
ادامه دارد.