خانواده، جوان؛ الگوخواهى، الگویابى
احمد لقمانى
الگوها؛ چراها و چیستىها
«الگو» چیزى است که در یک گروه اجتماعى شکل گرفته است و به عنوان «مُدل» یا «راهنماى عملى» در رفتارهاى اجتماعى به کار مىآید.(1) این گرایش از سالهاى آغازین حیات انسان و با کودکى شروع مىشود، در ایام نوجوانى رشد مىیابد و در سالهاى جوانى به اوج مىرسد.
پرسشى که در این باره بسیار با آن روبهرو مىشویم آن است که:
چرا انسان به الگو نیازمند است؟
و چرا جوانان بیش از دیگران چنین نیازى را احساس مىکنند؟
پاسخ نخستى که به نظر مىرسد، خصیصه «کمالگرایى» در انسان است که آدمى را از درون به گریز و گرایش وا مىدارد تا خود را به کسانى که مظهر کمالات اخلاقى هستند، نزدیک کند، صفات آنان را کسب و آنها را در شخصیت خویش جذب نماید؛ پدیدهاى که امروزه «همانندسازى» نام گرفته است.
افزون بر این پاسخ، زندگى انسان، دربردارنده قواعدى پیدا و ناپیداست که جوانان مایلند آنها را بیاموزند و بهترین شیوه را در پیروى از رفتار، گفتار و پندار افراد مورد قبول خویش بیابند،(2) تا بدینسان به شخصیت یک انسان محبوب دست یابند و خود را به صورت «پژواک» یا «بازتاب» وجودى او در آورند تا بتوانند مطرح شوند و در جامعه، جایگاهى یابند.
این رخداد جدّى و چشمگیر در زندگى با الگوخواهى و الگویابى از قهرمانان، ستارگان، مشاهیر و بزرگان نمود مىیابد، همان گونه که این پدیده در جلوه معنوى و عبادى آن در بین کودکان نسبت به پدران و مادران مذهبى به خوبى احساس مىشود.(3)
در کودکان، والدین الگوى اصلى تربیت دینى محسوب مىشوند و حتى در اوان کودکى، «پدر و مادر، خداى بزرگِ» کودک هستند، اما همزمان با شروع بحران مذهبى، دوره کیفیت خداگونه والدین زیر سؤال مىرود، به تدریج یا به طور ناگهانى، کودک نیز همچون بزرگسالان به این نتیجه مىرسد که والدین، خداى بزرگ نیستند، زیرا «همه چیز را نمىدانند» و «همه کارها را نمىتوانند انجام دهند» اما هنوز الگوى عبادت و باور کودک از مذهب محسوب مىشوند. از اینرو اگر کودکى به خاطر علاقه به معلم تکالیف خود را انجام مىدهد، به خاطر والدین، خدا را باور و عبادت مىکند، این تأثیر به گونهاى است که مانع ظاهر شدن الگوى دیگرى در نگاه کودک مىشود، به ویژه در دوران دومِ کودکى یعنى 6 تا 11 سالگى که دوران کمون مذهبى کودکان آغاز مىشود.(4)
جلوههاى جارى در اسوهیابى
الگوگیرى نوجوان و جوان، در دو جلوه خود را نشان مىدهد:
1- سطحى و احساسى؛ منفى و ناشایست
این جلوه بىهیچ پشتوانه فکرى و تنها با احساس و هوس صورت مىگیرد و در پیروى از گذشتگان جاهل، تبعیت از خرافات و آداب و رسوم غلط و یا همسویى با مدها و مدلهاى ساخته و بافته بیگانگان تجلى مىیابد. پشت صحنه این الگوگیرى، خدشهدار کردن خودباورى، هویت انسانى، استقلال فکرى و شخصیت حقیقى افراد است و در بسیارى از موارد ارزشهاى والاى دینى را مورد حمله و لطمه قرار مىدهد.
2- عمیق و خردمندانه؛ مثبت و شایسته
اراده، انتخاب و نگرشى شایسته و بایسته در این پیروى یا الگوگیرى به چشم مىخورد؛ آنگاه که «شور» و شیدایى احساس مىشود، شورى از سرِ «شعور» و احساسى آسمانى و قدسى وجود دارد که سنجیدهیابى و سنجیدهنگرى را آسیب نمىرساند و با ارتباطى روحانى، «پیرو» را چون «پیشوا» آراسته به صفات و حسنات بسیارى مىکند و افزون بر «خردورزى»، «قداست و عظمت معنوى» نیز پدید مىآورد!
ارزش و اهمیت این جلوه سبب شده است که در نگاه آموزههاى دینى، موضوع «اسوه حسنه» مطرح شود و سرسلسله رسولان هستى، حضرت محمد، صلىاللَّه علیه و آله و سلم، با چنین ویژگى والا معرفى گردد:
«لقد کان لکم فى رسولاللَّه اسوةٌ حسنة لمن کان یرجو اللَّه و الیوم الاخر؛(5)
به یقین براى شما در [پیروزى از] رسول خدا، سرمشقى نیکو و شایسته است براى کسى که به خدا و روز رستاخیز امید [و ایمان ]دارد.»
این شیوه الگوبخشى در باره حضرت ابراهیم خلیل(ع)، بتشکن نمونه تاریخ و تمامى ابراهیمیان نسلها و عصرها نیز وجود دارد و از طرف آیات قرآن به عنوان شخصیتى شاخص و شایسته براى اسوهیابى معرفى شده است. (قد کانت لکم اسوةٌ حسنة فى ابراهیم و الّذین معه).(6)
آثار سوزنده و سازنده در الگوگیرى منفى و مثبت در تمامى فرهنگهاى جهان و ملل مختلف موجب شده است که نگاهى سرشار از دقت به این مسئله شود و همگان، به ویژه نسل جوان را از دل سپردن به تمامى نامها و نمادها برحذر کنند.
«کیم ووچونگ» شخصیت سرشناس کره جنوبى به هنگام سخن از انواع الگوها در زندگى امروز مىگوید:
«یک روش خوب و شایسته، براى قضاوت و تشخیص الگوهاى زندگى وجود دارد؛ و آن این است که نگاه کنید عکس چه کسانى روى میز یا به دیوار اتاق شما نصب شده است. بیندیشید آیا راه و رسم این افراد، ارزش الگو شدن و نمونه بودن را دارد یا خیر؟»(7)
روانشناس آمریکایى، «پرمود تبرا» نگاهى نو به این موضوع مىکند و مىگوید:
«دو راه براى نورافشانى وجود دارد: یا باید شمع بود، یا آینه؛ تا نور آن را به اطراف بتاباند.»(8)
«ماماژیگلار» نیز فارغ از تمامى گفتهها، رفتار شایسته را بهترین راه الگودهى مىداند و صدور قطعنامه و بخشنامه و نطق و سخنرانى را تهى از هر گونه اثر مىبیند و مىگوید:
«چنانچه سرمشق و الگو باشى، نیاز ندارى براى دیگران قوانین زیادى وضع کنى.»(9)
شاعر شیرینگفتار عرب نیز «مانند شدن» را شیوهاى شیوا در الگوگیرى مىداند و چنین مىسراید:
«فتشبّهوا اِنْ لم تکونوا مثلهم
اِنَّ التشبیه بالکرامِ فلاحٌ؛(10)
خود را همانند [خوبان و پاکان ]کنید اگر مثل آنها نیستید؛ زیرا همانندى بزرگان سبب رستگارى و سعادت است.»
آثار و برکات الگوگیرى بایسته و شایسته
شادابى و نشاط، طراوت و هیجان، نگاهى ظاهرى به زندگى، نوگرایى و نوفهمى، حقجویى، کمالیابى و تأثیرپذیرى بسیار، از جمله صفات برجسته نسل نو است که هر گاه این ویژگىهاى زنده و ارزنده با الگوگیرى زیبا و بالنده همراه شود، آثار و برکاتى بسیار به دنبال دارد که از آن میان به این موارد مىتوان اشاره کرد:
1- جهتدهى اندیشهها؛ تنظیم و تمرکز افکار
دوران نوجوانى و جوانى، ایامى است که به صورت طبیعى «احساس» بر «اندیشه و تعقل» برترى دارد؛ «دانش و تجربه» اندکى بر وجود این نسل حکمفرماست و گستره نگاه افراد به پشت صحنهها و حقایق زندگى بسیار محدود است، از اینرو احساسات متنوع از پدیدههاى ظاهرى زندگى، لذت فراوان از مهمانىها و مسافرتها، آراستگى و شیکپوشى به عنوان جلوههاى خوشگذرانى به طور چشمگیرى وجود دارد و بىخیالى و روزمرگى جهت گذران ساعات و ثانیههاى عمر به خوبى احساس مىشود.
شناخت و معرفت نسبت به الگوهاى ارزنده و شایسته، مانع هدر رفتن یگانه سرمایه جوان یعنى عمر و زندگى او، مىشود؛ انرژى متراکم وجود او را جهت مىبخشد، افکار و اندیشهها را در مسیرى بالنده و پاینده هدایت مىکند و در پرتو شوق و شیدایى پر مفهوم و باارزش، مسیر کمالیابى و تأثیرپذیرى دلپذیرتر مىگردد؛(11) دیرى نمىپاید که پراکندگىهاى ویرانگر و سردرگمىهاى یأسآور به آرمانگرایى و هدفمندى انسانساز تبدیل مىشود و جسم و جان را آکنده از نشاط معنوى و شادمانى ماندگار مىکند.
صنعتى دارد خیال من، که در یک دم زدن
عالمى را ذره سازم، ذره را عالم کنم(12)
2- کمال و تکامل؛ تعالى روح و روان
پایان پراکندگىها و سردرگمىها، شروع شیرین و دلپذیر حرکت و تلاش ارزشمندى را نوید مىدهد و صبح سپید و زرّین از پس تیرگىهاى زیانبار، رخ نشان مىدهد. انواع لذتها و کمالجویىها، باقى است اما شیوه آن تغییرى بنیادین مىکند، هدفهاى محدود و آنى - که در بسیارى از روزها و هفتهها باعث دلزدگى و افسردگى مىشود - دگرگون شده و از امروز و فردا، فراتر رفته، رنگ ابدیت و جاودانگى مىگیرد. در این حال «حیات معقول»، «زندگى پاک» و «ارزشهاى تابناک» در افق آسمان وجود جوان جلوهگر مىشود و با غیر از آن آرام و قرار نمىیابد.
پس از چندى کامیابى، نفوذ، اقتدار و نیکخواهى جوان، عظیمتر مىشود، چونان دریا و اقیانوسى آرامش مىیابد، زیبا فکر مىکند، زیبا مىبیند و زیبا مىیابد، چون در مسیر کمال و تکامل قرار دارد و یوسف جان خویش را از چاه کنعان هواها و هوسها نجات بخشیده و حاکم کشور وجود خود کرده است. آرى:
مىتوان رفت به یک چشم پریدن تا مصر
بوى پیراهن اگر، قافلهسالار شود(13)
3- به کار افتادن استعدادهاى راکد و ساکن
برخى از صاحبنظران بر این باورند:
«یکى از ویژگىهاى جوانان این است که به آسانى، بهاى زمان را از یاد مىبرند. جوانى زمانى است که شما وقت زیادى در پیش روى خود دارید. بنابراین، شاید فکر کنید که اتلاف اندکى از آن، خطاى چندانى نیست؛ اما ابداً چنین نیست؛ زمان تیرى است که از کمان رها مىشود و هرگز برنمىگردد ... راستى که پیران جوان و جوانان پیر در جهان بسیارند.»(14)
شناخت الگوهاى رشید و فهیم، موجب به کار افتادن استعدادهاى نهفته و راکد و ظرفیتهاى وجودى جوانان مىشود؛ حالت جذب و انجذابى مىآفریند که در پرتو آن، توان و تکاپوى فرد چندین برابر مىشود، تمامى فرصتها زرّین و زیبا، همه نارسایىها نعمت ناپیدا و مجموع دادهها و ندادههاى خدا، آزمون پروردگار دانسته مىشود. در این حال بینش و برداشتى دقیق و عمیق سراغ انسان مىآید که به سبب آن به این باور شخصیتى دست مىیابد و با خود مىگوید:
هزار آیینه حیرت، در قفس کرده است طاووست
جهانى چشم بگشاید تو گر یک بال بگشایى(15)
رسالت ما در قبال الگوى نسل جوان چیست؟
آشنایى با شرایط روحانى و جسمانى جوان، نیازهاى غریزى و طلبهاى عاطفى و فطرى این نسل پرتوان هر یک از ما را در اندیشهها و شیوههاى برخورد با آنان به تفکر و تجدید نظر سوق مىدهد تا در تمامى عرصهها، به ویژه جلوه الگوخواهى و الگویابى، نگاهى نو و برخوردى متفاوت اما مؤثر اتخاذ کنیم. اما آنچه در این فرصت قابل بیان است، عبارت است از:
الف) جلب اعتماد نسل جوان براى ایجاد ارتباط با الگوى شایسته
باور این حقیقت و واقعیت که نسل امروزى خوب مىفهمد و همیشه چندین قدم پیشتر از سن خود درک مىکند، تأثیر بنیادینى در نگرش و گرایش ما دارد. آنان اندک تواضع دوستانه، برخورد خالصانه و نشست صمیمانهاى احساس کنند، مطیع جانفشان مىشوند، از اینرو هیچ گاه گنجینههاى بىانتهاى دانش و آگاهى نمىطلبند، بلکه پیش از «آموزش» پدران و مادران، معلمان و مربیان و حتى روحانیان به «تربیت» آنان توجه مىکنند. با کسى دوست مىشوند که آنها را به حساب آورد، به آنان شخصیت بدهد، سخنانشان را بشنود و اگر چارهاى عملى در همراهى نمىیابد، دست کم همدلى نماید.
با زبانى دوستانه راه گفتگو را براى همیشه باز نگه دارد و بیش از توجه کردن به «بایدها و نبایدها»، به «هستها و نیستها» رو کند. امروزِ جامعه را به خوبى بشناسد و سخنان خود را با برداشت دیروزى بیان نکند. نسبت به هجوم فرهنگ بیگانه از پنجرههاى ماهواره، اینترنت، ویدئو، مجلات، پوسترها و نوارهاى مختلف، شناخت داشته باشد و بداند جوان، الگویاب و الگوپذیر است، اگر خودىها و دلسوزان، با ابتکار و افتخار به این مهم رو نکنند، بیگانگان در چهرههاى دلربا و فریبا، این نیاز دختران و پسران را برآورده مىکنند و آنان را به سرایى آراسته و پرجاذبه مىکشانند که پشت آن پرتگاه ارزشها و قربانگاه قداستهاست! نوع پوشش، سبک آرایش و جلوههاى مختلف تفریح و شادمانى امروز جوانان ما، همگى نشان از چنان سراى پر آینه و پر زرق و برق دارد!
ب) بیان فرهنگ خودى با زبانى زیبا و روان
راه روشنى که یکایک ما باید در برابر دیدگان ظاهرى و باطنى نسل جوان بگشاییم و آنان را در این مسیر سبز و کمالآفرین قرار دهیم، ارائه جلوههاى زیباى دیندارى، خدامحورى و ارزشمدارى با فراهم سازى فضاى پرجاذبه معنویتاندیشى و بیان آموزههاى زنده، پویا و همسو با جاذبههاى فطرى است. این زمزم حیات آنگاه بر عمق جان جوان مىنشیند که معارف آسمانى با زبانى بهروز، پرتنوع و در قالبى نو عرضه شود، پیش از بیان سوزش عذاب دوزخ و تازیانه مالک جهنم، به جلوههاى دلنشین و روحافزاى فضیلتپذیرى، خداپرستى، درستفهمى مبانى دینى رو کنیم؛ با زبانى به لبخند نشسته و چهرهاى باز و گشاده.
هر گاه جوانان امروز و هر روز ما راه درست زیستن را با نوفهمى و شیرینگفتارى بیاموزند، چونان ایام دفاع مقدس «ذبیح عشق» مىشوند و «مَثَل اعلاى ستیز با هواى نفس و دشمنگریزى»، اما به شرط آنکه «نَفَس مسیحیایى»، «اخلاق محمدى» و «شیوههاى علوى» به دست آورند. زیرا:
تو سعى کن که به روشندلان رسى، «صائب»
که سیل و اصل دریا چو شد، زلال شود
ج) ارائه الگوهاى ناب و شاداب
رسانههاى گروهى با توجه به جذابیت بسیار و گستره نفوذ فراوان در شخصیت جوانان، نقش ارزندهاى در ترسیم «خوبىها و فضیلتها» و «خوبها و برترینها» دارند تا نیاز شدید این نسل را اقناع کنند و ساختار اندیشه غنى و اصیل جوانان را به روزمرّگى و ابتذال عادت ندهند.
بىگمان تأثیرى چنین بسیار و ماندگار، نظارت و توجه بیش از پیش مسئولان فرهنگى نسبت به عرضه محصولات گفتارى و شنیدارى و دیدارى را در جلوه کتاب، مجلات، فیلم و ... مىطلبد، که در این باره، کوچکترین قصور یا تقصیر، گاه بزرگترین ضربه جبرانناپذیر مىزند.
د) اصلاح گفتار و رفتار اطرافیان
نزدیکترین و مؤثرترین افراد براى نسل جوان، اطرافیان او یعنى والدین، اولیا و مربیان مدارس و استادان مراکز علمى هستند، که جوان را به طرز خودآگاه یا ناخودآگاه به کششهاى خاصى در الگوگیرى سوق مىدهد تا سعى در درونسازى و جایگزین ساختن آنها در شخصیت خود بنماید. از اینرو ضرورى است هر یک از ما کفایت و صلاحیت لازم را براى الگو بودن نسل جوان کسب کنیم.
ه) تفکیک الگوها از ضد الگوها
گاه شناسایى حدود و منزلت الگوها از ضد الگوها نه تنها ممکن، بلکه ضرورى است تا «شهرت»، «قدرت»، «موقعیت» و یا «دارایى و امکانات» یگانه معیار الگوگیرى نشود، زیرا انسان تمامى اندیشه و عاطفه، جسم و جان و عمر یعنى سرمایه غیر قابل جبران خود را در این راه صرف مىکند؛ از اینرو با ایجاد «پل عاطفى»، ارتباط و همانندسازى با اسوههاى متعالى زندگى را ساده و سهل نماییم تا آینده حوادث در آینه نگاه امروز جوان دیده شود، سره از ناسره جدا گردد(16) و به خوبى بداند:
بس که مىجوشد از این دریاى حسرت، حب جاه
قطره هم سعى حبابى دارد از شوق کلاه(17)
ادامه دارد.
پىنوشتها:
1) رضایت جوانان و گرایش آنها به الگوى خودى، جمشید هاشمیانفر، ص2 و 1.
2) جوان و نیروى چهارم زندگى، دکتر محمدرضا شرفى، ص17.
3) دنیاى جوان، علامه سیدمحمدحسین فضلاللَّه، ص152.
4) رضایت جوانان و گرایش آنها به الگوى خودى، ص3.
5) احزاب، آیه 21؛ ر.ک: ممتحنه، آیه 6.
6) ممتحنه، آیه 4.
7) یک شاخه گل مینا، حسین سیدى، ص27.
8) همان.
9) همان.
10) دنیاى جوان، ص154.
11) جوان و نیروى چهارم زندگى، ص18.
12) بیدل دهلوى.
13) صائب.
14) کیم ووچونگ)، یک شاخه گل مینا، ص62.
15) بیدل دهلوى.
16) جوان و نیروى چهارم زندگى، ص19 و 18؛ شیوههاى جذب جوانان در تبلیغ، احمد لقمانى، ص45 - 40.
17) بیدل دهلوى.