هتک حجاب و حرم در نوروز 1306
بررسى تاریخى و تحلیلى از وقایع نوروز سال 1306ه.ش در حرم حضرت فاطمه معصومه(س)
غلامرضا گلىزواره
شکلگیرى شرارت
استعمار انگلستان براى دستیابى به اهداف خود در صدد تغییر حکومت ایران برآمد. به این منظور، کودتایى طرحریزى شد و اجراى آن به سفارت و نیروهاى انگلیسى واگذار گردید.
آیرون ساید، فرمانده نیروهاى انگلیسى در شمال ایران، به جستجو در میان نیروهاى قزاق پرداخت. او پس از بررسىها و جستجوهاى فراوان با کمک مدیر روزنامه رعد، سیدضیاءالدین طباطبایى، که از سیاستمداران متمایل به بریتانیا بود، یکى از فرماندهان نظامى به نام رضاخان را براى این نقشه مناسب تشخیص داد و در قزوین با او ملاقات کرد و موفق گشت با وى به توافق برسد. آیرون ساید در خاطرات خویش مىنویسد: در وضع کنونى ایران، کودتا از هر زمان دیگرى بهتر است زیرا وجود یک دیکتاتور نظامى در ایران تمام مشکلات کنونى ما را حل خواهد کرد!
پس از مهیا گشتن رضاخان براى عملى ساختن کودتا و آماده شدن شرایط، قواى قزاق در بامداد روز سوم اسفند 1299ه.ش، وارد تهران شدند و بىآنکه با مقاومت جدى مواجه شوند، نقاط حساس مرکز حکومت را به تصرف خود در آوردند. در پى این حادثه احمدشاه قاجار تحت فشار انگلیسها به ناچار سیدضیاءالدین طباطبایى را به نخستوزیرى منصوب کرد. رضاخان نیز که چهره نظامى کودتا بود به عنوان فرمانده ارتش لقب سردار سپه گرفت اما به زودى اختلاف بین این دو آغاز گردید و رضاخان، سیدضیاء را وادار کرد وزارت جنگ را به او واگذار کند. بدین ترتیب او دومین گام را در راه دستیابى به حکومت برداشت. کمى بعد سیدضیاء از نخستوزیرى کنار گذاشته شد و به اروپا رفت. از زمان کودتاى 1299ه.ش باقىمانده قدرت شاه قاجار از دست رفت؛ با وجود این ظاهراً چهار سال و هشت ماه بعد احمدشاه فرمانروایى داشت. او دو بار به اروپا سفر کرد و مدتها در پاریس ماند و سرانجام در سفر سوم به دلیل خلع شدن از سلطنت ناچار به اقامت دائم در آن شهر شد. در طول این سالها هفت کابینه بر سر کار آمد که ششتاى آنها به طور متوسط چهار ماه دوام آوردند و تنها دولت هفتم که رضاخان، نخستوزیر آن بود مدت دو سال (تا زمان سقوط قاجاریه) اداره امور کشور را در دست داشت. در این ایام رضاخان همراه با دسیسهچینى، موقعیت خود را تثبیت کرد و با استفاده از فرصت به دست آمده به کمک حامیانش اوضاع داخلى و خارجى را براى رسیدن به سلطنت آماده کرد و مجلس پنجم با نقشه انگلستان و همگامى عدهاى از عناصر خودباخته و وابسته، به رغم مخالفت شخصیتهایى چون شهید آیتاللَّه سیدحسن مدرس، قاجاریه را از سلطنت خلع و رضاخان را به قدرت رسانید و پادشاهى را در خانوادهاش موروثى ساخت.(1)
ستیز با حجاب و عفاف
با روى کار آمدن رضاخان مبارزه با سنتهاى مذهبى، آداب و رسوم دینى، هویت فرهنگى و ارزشهاى اسلامى آغاز شد، اما در میان همه این برنامهها، بیشتر از همه وى و عواملش حجاب و عفاف را نشانه گرفتند، زیرا اربابانشان به خوبى به آنان یاد داده بودند که حجاب، نماد عزّت بانوان ایران و از شاخصههاى مهم فرهنگ دینى و از عناصر اصلى و هویت اساسى خانوادههاى متدیّن این مرز و بوم به شمار مىرود و ریشه در قرآن و سنت دارد. آنان به خوبى درک کرده بودند که سلامتى معنوى و فرهنگى و آرامش اجتماعى در گرو التزام به عفت و پاکدامنى است. از این جهت مصمم شدند به جاى تکریم زن و حفظ جایگاه استوارش، به سنگرى که او را عزت و کرامت مىبخشید یورش ببرند و براى تخریب نمادى از باورهاى دینى او بکوشند و از این رهگذر بنیان خانواده را سست کنند و فرهنگ برهنگى را ترویج نمایند و با موفق شدن در این نقشه، جامعه را به سوى ابتذال و ضلالت سوق داده، راه را براى سلطه استکبار هموار سازند و با از بین بردن این سپر قوى، تیر نگاههاى حرام و آلوده افراد هرزه را به سوى زنان شلیک کنند و بدین گونه حضور متین، باوقار و توأم با عفاف بانوان را تضعیف کنند و جویبار عواطف خانوادهها را به باتلاقى از اختلاف و بدبینى و ازهمپاشیدگى تبدیل نمایند.
قم شهرى باقداست است و بارگاه صدها امامزاده، مرقد کاروانى از علما، عارفان و فقیهان؛ در این شهر منظومهاى از معرفت و معنویت را به نمایش گذاشته است که بارگاه مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) در این مجموعه چون خورشیدى مىدرخشد. از سوى دیگر این دیار، کانون مهم براى فراگیرى و آموزش و نشر علوم قرآنى، روایى و فقهى مىباشد و حوزه علمیه قم گلستانى از معرفت و بوستانى از علم، حکمت و فضیلت را به شکوفایى شکوهمند رسانیده که عطر روحافزایش مشام تشنگان حقایق را مىنوازد. طبیعى است چنین شهرى با این اوصاف ملکوتى بر مذاق استعمار و استبداد خوش نمىآید و از گذشته مىکوشیدهاند به نحوى در این آشیانه اهلبیت، علفهاى هرز و پیچکهاى انحراف برویانند. امام خمینى فرمودهاند:
«... اینها نقشهشان این بود که قم نباشد ... قم را با منافع خودشان مضر مىدانند، قم لشکر حق است، جنود ابلیس، جنود حق را با مقاصد خودشان مخالف مىدانند.»(2)
رضاخان که تصمیم گرفته بود مقدمات کشف حجاب را فراهم کند، در این فکر بود که این حرکت وقیحانه را از کجا آغاز کند. برایش گفته بودند و نیز خودش واقف بود که علماى شیعه و ساکنین شهرهاى مذهبى قم و مشهد، سدى استوار و دژى نفوذناپذیر در برابر این حرکت مذموم هستند. با این وجود از روى تکبرِ توأم با جهالت بر آن شد تا میزان مقاومت و پایدارى مراجع عظام و استادان حوزه علمیه قم و مردمان متدین قم را محک بزند. از این جهت خانوادهاش براى نمایش ضد دیانت و شرافت برگزیده مىشوند.
هتک حرمت
از ایام گذشته تاکنون، معمول و متداول است که غالباً مردمان ساکن در شهرها و روستاهاى ایران، هنگام تحویل سال نو در اماکن متبرک و زیارتى به سر مىبرند و این رسم را به فال نیک مىگیرند. عید نوروز سال 1306ه.ش مصادف با 27 رمضانالمبارک سال 1346ه.ق بود. زوّار بسیارى از نقاط گوناگون به سوى شهر قم روى آورده بودند تا هنگام تحویل سال در حرم حضرت فاطمه معصومه(س) باشند و در این وقت، جذبههاى معنوى حرم مطهر و عطر بوستان عترت را درک کنند. در صحن، حرم و رواقها، جاى سوزن انداختن نبود. در این میان، اعضاى خانواده رضاخان به قم آمدند و در غرفه بالاى ایوان آیینه، بدون حجاب نشستند و بدین گونه حرمت آن آستان باقداست و نیز چنان اجتماع باشکوهى را آن هم در ماه مبارک رمضان پاس نداشتند.
از آنجا که این وضع کاملاً جلب نظر مىکرد، فریاد اعتراض عدهاى از هر طرف بلند گردید. آنان این حرکت وقیحانه را اهانتى آشکار نسبت به آن مکان مبارک و هتک حرمت ارزشهاى دینى تلقى کردند ولى کمتر کسى جرئت مىکرد قدم پیش نهد و به آنان تعرض نماید. مرحوم سیدمحمدباقر مرعشى که بعدها اسم مستعار سیدعبداللَّه ناظم را انتخاب کرد و از اصحاب خاص عالم مبارز و قهرمان ستیز با منکرات یعنى آیتاللَّه شیخ محمدتقى بافقى بود، مردم را به نهى از این منکر آشکار فرا خواند و با سخنان پرالتهاب خود، حاضرین را تهییج نمود اجازه ندهند این وضع وهنانگیز ادامه یابد.
در آن هنگام مجاهد وارسته، مرحوم بافقى، در مسجد بالاسر حرم مطهر، به مناسبت ایام ماه مبارک رمضان مشغول انجام مراسم دعا و نیایش بود. عدهاى از مؤمنین در مقام اعتراض، به وى مراجعه کردند و ماجراى مذکور را مطرح ساختند. آن عالم مبارز با شنیدن این خبر، در حالى که برافروخته به نظر مىرسید نخست در خصوص صحت این قضیه به بررسى پرداخت و چون مشخص گردید آنچه گفته شده است، عین واقعیت مىباشد، به خانواده دربار پهلوى پیغام فرستاد: اگر مسلمان هستید به هیچ عنوان اجازه ندارید با این وضع در چنین مکانى حضور یابید و اگر هم مسلمان نمىباشید حق ندارید بدون مراعات سنتهاى شیعیان اینجا باشید.
پیغام آیتاللَّه بافقى هیچ تأثیرى بر جاى ننهاد و خانواده رضاخان بدان وقعى نگذاشتند. آن مرحوم شخصاً به محل نشستن آنان آمد و با لحنى عصبانى از روى غیرت دینى و ایمانى به وضع وقاحتبارشان اعتراض کرد و از همسر و دختران شاه خواست یا سر و صورت خویش را بپوشانند یا آنکه این مکان زیارتى را ترک کنند.
سیدعبداللَّه ناظم که مشغول وعظ و خطابه در مسجد جنب حرم بود، بر فراز منبر فریاد زد: اى مردم، اى روزهداران، اى علاقهمندان به خاندان پیامبر، چرا اجازه مىدهید در خانه فرزند موسى بنجعفر(ع) عدهاى از خدا بىخبر با چنین وضع ناهنجار و به حالت بىحجاب حضور یابند. صداى صلوات متوالى زائرین و مستمعین به عنوان تصدیق و تأیید سخنان آن واعظ وارسته در فضا پیچید. او نیز به خانواده رضاخان هشدار داد: کشف حجاب در حرم نواده رسول اکرم(ص) عمل قبیح و منکرى است و باید از آن دست بردارید. همسر شاه به دختران و ندیمههایش گفت: اعتنایى نکنید و مدام زیر لب ناسزا مىگفت و به حالت بىحجاب و بزککرده، با بادبزنى چترى خود را باد مىزد!
مرحوم آیتاللَّه بافقى با صداى بلند گفت: چقدر بىشرمند. و در حالى که جمعیت عصبانى او را همراهى مىنمودند با شجاعتى قابل تحسین خروشید که: خانواده شاه یا باید حجاب را به طور کامل مراعات نمایند یا آنکه این مکان مبارک را ترک کنند. جمعیت حاضر به سوى پلهاى که به غرفههاى ایوان آیینه منتهى مىگردید حرکت کردند و یکصدا اعلام نمودند زنان بىچادر هر که مىخواهند باشند؛ اگر نمىخواهند از این وضع دست بردارند باید از اینجا بروند.
خدمه آستانه که از ادامه این وضع بیمناک شده بودند از راه رسیدند و با التماس و تمنّا از مردم خواستند شما از این محوطه دور شوید و وعده دادند ما خودمان مسئله را به نحو مسالمتآمیز رفع مىنماییم. جمعیت پراکنده شدند و بعد هم تحویل سال اتفاق افتاد و حرم خلوت گردید(3) اما عوارض این قضایا خاتمه نیافت.
خروش مقدس
بررسىهاى تاریخى و برخى قراین و شواهد، مؤید آن است که کشف حجاب خانواده رضاخان در مکانى مقدس و شهرى چون قم آن هم در اجتماع روزهداران و زائرین، نقشهاى از پیش طراحىشده براى ارزیابى اوضاع قم و چگونگى برخورد علما و مردم در برابر این موضوع بود. اما برخى نویسندگان خواستهاند این حادثه را جزئى، قابل اغماض و نوعى غفلت تصور نمایند. از زبان یکى از همسران رضاخان نوشتهاند: ملکه تاجالملوک گاهى دردسر درست مىکرد. یک بار در سفر قم شمس پهلوى (دختر رضاخان) که چندان اعتقادات محکمى نسبت به دیانت و شعائر مذهبى نداشت در موقع زیارت، داخل حرم چادر از سرش افتاد و او بىخیال و بدون توجه به شرایط این مکان خیلى زود و فورى چادرش را برنداشت و روى سرش نکشید؛ همین کار موجب خشم روحانیون حاضر در حرم شد. آنان که عصبانى گردیده بودند نسبت به پدر و مادر این دختر که در آغاز او را نمىشناختند، بد گفتند. بعد هم که فهمیدند این دختر شاه بوده که چادر از سرش افتاده است ملامت خود را افزایش دادند. از وقتى رضاخان قدرت را به دست گرفته بود روز به روز مردم از سنتهاى مذهبى فاصله مىگرفتند و چون وى در چنین نقشهاى دست داشت، کینه مسلمین در آن روز آشکار گردید.(4)
سلیمان بهبودى، از نزدیکان رضاخان، در خاطرات خود نوشته است: چند سالى معمول بود ایام عید را اعلى حضرت به قم تشریف مىبردند و یک شب در آنجا مىماندند. یک دفعه که بنده در خدمت بودم، ساعت هشت صبح با همراهان حرکت کردیم حوالى غروب به قم رسیدیم. سابقاً همین راه را با کالسکه سه روزه مىرفتند. بعد از مراجعت به تهران، ملکه والاحضرت شمس و والاحضرت اشرف با عدهاى مستخدم به قم رفتند. هنوز براى خانمها چادر معمول بود. در داخل حرم خانمها هم بودند که در این موقع والاحضرت شمس که ایستاده بودند چادر از سرشان افتاد؛ با اینکه سن ایشان اقتضا نداشت چادر داشته باشند، معذلک با چادر بودند. با مشاهده این وضع، واعظ بالاى منبر سر و صدا راه انداخته و در داخل حرم اخلال [؟!] مىکرد و چون جمعیت زیاد بود سر و صدا هم زیاد شد و بیم اخلال مىرفت.(5)
اما حسین مکّى از مورخان معاصر این گونه مىنویسد: اعضاى خانواده پهلوى که همسر رضاشاه جزو آنان بود به قم آمده و در غرفه بالاى ایوان آیینه بدون حجاب کامل نشسته بودند و به طورى جلب نظر مىکرد که صداى اعتراض مردم از هر سو بلند شده بود.(6)
روزنامه قیام شرق در سال 1325 نیز در این باره نوشت: ملکه مادر براى موقع تحویل حَمَل به آستانه حضرت فاطمه معصومه(س) مشرف و در بالاى غرفههاى رواق ایوان آیینه که بین حرم و ایوان است با عدهاى از بانوان و خدمتکاران همراهان خود جاى گرفتند. چند دقیقه به موقع تحویل سال مانده بود که چادرهاى سیاه را از سر برداشتند و رفع حجاب نمودند. این عمل بىسابقه شهرتهایى را که مخصوصاً طبقه طلاب متمرکز در قم در اطراف اقدامات و نظریات مخالف شریعت و دیانت شاه سابق داده بودند در انظار زائرین که در آن موقع در حرم و ایوانها و صحن آستانه اجتماع نموده بودند به طور بدى جلوه کرد. یک نفر از سادات محصل (سیدناظم) فوقالعاده عصبانى شده با فریاد مردم را تهییج نمود که به سوى غرفهها هجوم برده و خانواده شاه را از حرم بیرون کنند.
خانم عصمتالملوک دولتشاهى - آخرین همسر رضاخان - طى مصاحبهاى با مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در سالهاى 1374 و 1373ه.ش به نکاتى در این مورد اشاره نموده و واقعه مذکور را این گونه طرح نموده است: براى زیارت به قم رفته بودیم. دخترهاى شاه (شمس و اشرف) هم با عدهاى دیگر با ما بودند. بعد از زیارت قرار بود در قسمت بالاى غرفههاى رواق، چادرهاى سیاه خود را با چادر سفید که همراه برده بودیم عوض کنیم. همه این کار را انجام دادند ولى من دقت و سرعت لازم را به کار نبردم در نتیجه مدتى بدون چادر یعنى بىحجاب شدم. مشاهده این وضع از سوى آقایى که مشغول موعظه بود به شدت مورد اعتراض قرار گرفت بعد هم یکى از علما که در حرم حضور داشت در تأیید گفتههاى آن آقا مطالبى را عنوان کرد. نزدیک بود بلوایى برپا گردد به هر حال با کمک نیروهاى شهربانى از حرم خارج شدیم.(7)
قهرمان نهى از منکر
در هر حال همسر شاه که سخت در این ماجرا تحقیر شده و اوضاع را به نفع خود ندیده بود از جاى برخاست و تولیت آستانه را فرا خواند و توسط او با رضاخان که در تهران به سر مىبرد ارتباط تلفنى برقرار کرد و از وضع پیش آمده به حدى غلوّآمیز سخن گفت. شاه ضمن آنکه به رئیس شهربانى قم ناسزا مىگفت، اظهار داشت: خودم شخصاً به قم مىآیم. اما موقعى آن جرثومه ستم به قم آمد که دیگر حرم و صحن خلوت شده، وقایع مورد اشاره، خاتمه یافته بود. رضاخان با نیروهاى مسلح و گروهى دیگر از جمله وزیر دربار - تیمور تاش - در کنار صحن شمالى از ماشین پیاده شد و رئیس شهربانى قم را احضار کرد و با سرزنش از وى پرسید چرا اجازه داده است
به همسر و دخترانش اهانت شود و بعد افزود آن شیخ و سیدناظم کجایند. او که از شدت هراس نمىتوانست سخن بگوید با کلماتى بریده و آمیخته با اضطراب گفت: شیخ محمدتقى بافقى را دستگیر نمودیم ولى آن سید گریخته است. شاه با عصاى تعلیمى خود بر دهان رئیس شهربانى کوبید به گونهاى که دو دندانش شکست و از دهانش خون جارى شد و بعد دستور داد درجههایش را کنده و روانه تهرانش نمایند تا به زندان برود. سپس گفت آن شیخ را بیاورید. تیمور تاش به مسجد بالاسر حرم رفت و شیخ محمدتقى بافقى را که در حال موعظه بود، با حالتى توأم با جسارت و بىاحترامى کشان کشان به سوى ایوان آیینه آورد. چون چشم رضاخان به سیماى آن استوانه تقوا افتاد در حالى که بناى ناسزاگویى را نهاده بود، عمامهاش را بر گردنش انداخت و او را نقش بر زمین نمود و با لگد به جان این زاهد وارسته افتاد و با عصاى ضخیمى که داشت بر سر و صورتش کوبید و از وى پرسید: چه کسى به تو گفت نسبت به ملکه ایران توهین روا دارى. شیخ بافقى با شجاعتى ناشى از ایمان و در کمال اطمینان و عزّت نفس گفت: به هیچ کس اهانت نکردهام. وظیفه دینى و شرعى من ایجاب مىنمود که از منکر و هتک حرمت نسبت به آستانه مقدسه دختر امام کاظم(ع) نهى کنم زیرا بدحجابى و بىاعتنایى به عفاف و موازین شرعى در بارگاه دختر امام هفتم آن هم در ایام روزهدارى، رفتارى مذموم و منفور است و دین و آئین ما اجازه چنین حرکت زشتى را نمىدهد و از هشدارها و تذکرات خود پشیمان نیستم و اکنون بر این شیوه شایسته که پیامبر و ائمه هدى(ع) بر اجراى آن توصیه نمودهاند اعتقادى راسخ دارم.
رضاخان خطاب به وى گفت: زباندرازى هم مىکنى. و دستور داد چندین افسر او را مورد ضرب و شتم قرار دهند. مرحوم بافقى حسرت گفتن حتى یک آخ را بر دل آن جانیان شرور و محروم از دین و ایمان گذاشت و بدون اینکه نالهاى بنماید یا التماس کند و اظهار عجز نماید با ذکر و دعا این وضع مرارتبار را تحمل مىنمود و مدام امام زمان(عج) را به امداد مىطلبید.(8)
شاه که به تصور باطل خویش با این اهانت و ضربات، دل همسر خود را به دست آورده و زهر خویش را ریخته بود، دستور داد شیخ را با اتومبیلى همراه وى به تهران آورند و در زندان شهربانى محبوسش کنند. موضعگیرى تند و ظلمستیزانه آیتاللَّه بافقى موجب گردید تا طرح حجابزدایى از زنان مسلمان جامعه ایرانى براى مدتى به تعویق افتد.(9)
اهانت و جسارت
آیتاللَّه حاج سیدحسین بُدلا(ره) در این باره گفته است: مکرر به مقامات لشکرى قم تأکید مىشد که حاج شیخ محمدتقى را دستگیر کنید ولى آنان جرئت نمىکردند. دو شب بعد که باز مراسم برقرار بود و مردم مشغول دعا بودند، ناگهان مردم را از حرم حضرت فاطمه معصومه(س) بیرون کردند. درب بین حرم و مسجد بالاسر را بستند و از صحن بزرگ که شاه وارد مىشد، زائرین را بیرون نمودند و گفتند رضاخان مىآید زیارت کند. به رسم همیشگى صحن و حرم را خلوت کردند. در مجلس دعاى شیخ بودیم که درب مسجد بالاسر به سوى حرم گشوده شد و چند درجهدار وارد گردیدند و پرسیدند بافقى کجاست؟ مردم که تصور مىنمودند موضوع
ملاقات است ایشان را نشان دادند. افسرها پیش آمدند و گفتند بفرمایید. شیخ حاضر نگردید که بروند. دو نفر بازوان او را گرفته و با زور و ارعاب جلو مىبردند و دو نفر از پشت سر وى را به سوى جلو حرکت مىدادند. اشخاصى مىخواستند همراه ایشان داخل حرم گردند که از ورودشان جلوگیرى به عمل آمد. جمعیت حاضر در مسجد بالاسر منتظر بودند شیخ از حرم به مسجد بیاید و دعا را ادامه دهد ولى طول کشید. از راه مدرسه فیضیه که عبور و مرور از آن به طرف صحن طلا و مسجد بالاسر ممنوع نبود خبر آوردند آقاى حاج شیخ محمدتقى را با ماشینى بردهاند. از حرم هم بعضى از خدمه متدیّن اطلاع دادند شاه با چکمه وارد حرم شده و آقا را با ضرب و شتم و توهین از ایوان آیینه و صحن بیرون بردهاند. جمعیت از مسجد بالاسر به سوى مدرسه فیضیه رفتند. متعاقب آنها درجهداران زیادى که همراه شاه بودند با چکمههاى پر صدا، پاىکوبان از پلهها وارد این مدرسه شدند و به روى اهل علم و مردم مسلمان به جرم صیانت از دیانت اسلحه کشیدند.(10)
سلیمان بهبودى نیز در خاطرات خود یادآور شده است: موضوع کشف حجاب در حرم قم و نهى از منکرِ علما را بزرگ جلوه دادند و با تلفن به تهران و بعد هم به اعلى حضرت اطلاع رسید که ناراحتى عجیبى در ایشان ایجاد کرد و با عدهاى نظامى و زرهپوش فوراً به قم حرکت کردند و به محض رسیدن به حرم چند نفرى را که فهمیده یا نفهمیده اخلال [؟!] کرده بودند دستگیر و به تهران فرستادند.
حسین فردوست، ماجراى مورد اشاره را به نحوى دیگر مطرح مىنماید: مادر محمدرضا (تاجالملوک) و شمس و اشرف روزى برایم تعریف کردند پس از کشف حجاب براى زیارت به قم رفته بودند ولى آنجا به دستور روحانیان آنها را در اتاقى محبوس کردند و گفتند حق ندارید وارد حرم شوید. بلافاصله از طریق شهربانى به شاه اطلاع مىدهند و او شخصاً با یک واحد نظامى به قم حرکت مىکند و آنان را نجات مىدهد.(11)
علما، طلاب علوم دینى و اهالى مذهبى قم که از اعمال وحشیانه شاه در بهت و حیرت به سر مىبردند تصور نمىکردند که کار به اینجا بکشد و رضاخان جرئت چنین اقدامات موهنى را داشته باشد؛ از این جهت پس از بازگشت شاه و همراهانش به تهران احتمال مىرفت مردم در صیانت از مقدسات و حمایت از روحانیت عکسالعمل شدیدى بروز دهند و ادامه این وضع به قیامى گسترده و فراگیر تبدیل شود و طى آن عده زیادى کشته شوند ولى حُسن تدبیر و مشى خردمندانه مراجع عظام و بخصوص سیاست مدبرانه مرحوم آیتاللَّه حاج شیخ عبدالکریم حائرى از وقوع حوادث بعدى جلوگیرى کرد.(12)
آیتاللَّه طالقانى طى بیاناتى در مدرسه فیضیه به این مسائل اشاره نموده است: در و دیوار این مدرسه خاطرات پنجاه ساله من است. الان دارد آگاهم مىکند. فریاد اعتراض شیخ محمدتقى بافقى به کشف حجاب خانواده رضاخان توى همین صحن زیر تازیانه رضاخان، اینجا به گوشم مىرسید. چکمهپوشان رضاخانى که با توپ و تانک حمله کردند به این مرقد مطهر ما در میانشان بودیم، کتک خوردیم، سر نیز خوردیم. مرحوم بافقى به شهر رى تبعید گردید من به دیدنش رفتم. بازوهایش را نشان داد، هنوز جاى تازیانه رضاخان بر آن دیده مىشد.(13)
تدبیرى خردمندانه
انگیزه این حادثه چه بوده است؟ آیا خانواده رضاخان نمىدانستهاند اوضاع شهر قم به گونهاى است که نمىتوان در آن به کشف حجاب دست زد. به علاوه هتک حرمت آستانى مذهبى و مقدس را علما و اهالى این شهر تحمل نمىکنند. بر این اساس نمىتوان گفت: یک بىتوجهى عادى و سهلانگارى معمولى امواج خشم و اعتراض مردم را برانگیخته است و به دنبال خروش پر التهاب اقشار حاضر در حرم و هشدارىهاى روحانیان، حوادث بعدى پیش آمد، چنین استنباط مىگردد که خواستهاند در این شهر مذهبى آشفتگى اجتماعى - سیاسى پدید آورند و با ایجاد بهانهاى، انسجام مذهبى و استحکام دینى قم را مورد تهاجمى همهجانبه قرار دهند اما به جاى آنکه وقایع مذکور به نفع دستگاه ستم گردد چون تیرى کمانه نمود و رژیم رضاخان را نشانه رفت زیرا مردم بیدار شدند و فهمیدند این فرمانرواى خودسر براى تأمین مقاصد استعمار نه تنها خود، از سنتها
و موازین دینى اعراض نموده بلکه در صدد آن است که جامعه را هم، از دیانت و ارزشهاى معنوى دور نماید. کشف حجاب گروهى از زنان کاخ شاهى و به دنبال آن ضرب و شتم مجتهدى وارسته و پر آوازه که ارتباطى بسیار استوار و نزدیک با خورشید حوزه علمیه قم یعنى مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى داشت، موضوعى قابل اغماض نبود و بسیارى از حقایق را افشا نمود. اصولاً قراین نشان مىدهد رضاخان مىخواسته است قتل عامى گسترده در قم به وجود آورد. یعنى منتظر بوده است علما و مردم عکسالعمل نشان دهند و با بهانه قرار دادن این اعتراض فراگیر پس از کشتارى خونین، حوزه علمیه قم را تعطیل کند زیرا مخالفت علنى با نظام آموزشى مراکز علوم دینى جزو برنامههایش بود اما آیتاللَّه حائرى با فراست و درایتى خاص، این توطئه شوم را درک کرد و بر حسب رعایت مصالح مهمتر در ماجراى حرم مطهر و دستگیرى آیتاللَّه بافقى عکسالعملى از خود بروز نداد و سکوت اختیار کرد و به مردم هم توصیه کرد در برابر این قضایا خاموش باشند و لذا اتخاذ چنین شیوهاى موجب شد که رضاخان در اجراى نقشه خویش ناکام بماند و موفق نشود آن کشتار خونینى را که در مسجد گوهرشاد مشهد به راه انداخت، در این مکان عملى سازد.(14)
به قول محمدشریف رازى، آیتاللَّه حائرى با آنکه از تبعید بافقى، دلى پرخون و مجروح داشت ولى ناگزیر به تقیّه بود و چارهاى نداشت زیرا بین اَهَمّ یعنى حفظ حوزه و انسجام شیعیان و مُهمّ یعنى دستگیرى آیتاللَّه بافقى، موضوع اول را ترجیح داد زیرا با بصیرتى خاص مىدید اگر از مرحوم بافقى حمایت علنى کند نه وى آزاد مىشود و نه جبران اهانتش مىگردد و نه حوزهاى مىماند و نه آستانه مقدسه قم و نه حتى خودش. البته آیتاللَّه حائرى با اقدامات مستمرى که انجام داد پس از حدود شش ماه موجبات آزادى آیتاللَّه بافقى را از حبس و زندان فراهم ساخت و در ضمن از حرکتى خطرناک جلوگیرى نمود زیرا مخبرالسلطنه هدایت مىنویسد:
وزیر دربار رضاخان (تیمور تاش) را در صدد اقدامات مضر دیدم. در مجلسى که من بودم و تیمور تاش و علىاکبر داور و حبیباللَّهخان شیبانى حضور داشتند، وى (تیمور تاش) صحبت از توپ بستن قم نمود. تأکید خود رضاخان به مخبرالسلطنه هدایت نیز این است: قول تیمور تاش عین گفته من است.(15)
در هر حال عوامل استعمار و استبداد مىخواستند به طور تجربى با موضعگیرى روحانیت در مقابل کشف حجاب آشنا شوند تا بتوانند با زمانبندى کاملاً حسابشدهاى به اهداف خود در جهت زایل نمودن فرهنگ دینى و حذف جامعه روحانیت جامه عمل بپوشانند اما موضعگیرى علما و بخصوص آیتاللَّه بافقى در قبال رفتار موهن خانواده سلطنتى به دشمنان اسلام و قرآن فهمانید اوضاع اجتماعى و غلظت جوّ مذهبى ایجاب نمىکند به این سرعت براى کشف حجاب اقدام نمایند؛ به علاوه وقتى با خانواده دستگاه حکومت این گونه قاطع برخورد شود خود مبیّن آن است که با افراد دیگر در صورت عدم رعایت حجاب و موازین شرعى چگونه روبهرو مىشوند و از این رهگذر، طرح حجابزدایى، حدود هشت سال عقب افتاد و این مدت در مقایسه با عمر بیست ساله دیکتاتورى رضاخان، زمان کمى نمىباشد.(16)
همچنین رضاخان نمىخواست و نمىتوانست در برابر قدرت خود، شاهد قدرتنمایى و مقاومت عوامل دیگر باشد و چنین تصور مىکرد اگر جز خودش تشکیلات دیگرى بخواهد در مسائل کشور عرضاندام نماید او قادر نخواهد بود به هدفهایى که اربابانش برایش دیکته کردهاند برسد. او در حال طرحریزى نقشهاى خطرناک بود که ناگهان با وقوع حوادث قم دریافت قدرت مهم و نیرومندى در پیش رویش قد برافراشته است که نه تنها نفوذ کلامش را متزلزل مىسازد بلکه امکان دارد براى سلطنتش مخاطراتى ایجاد کند. رویداد قم هشدارى بس آموزنده بود که اگر علماى حوزه و دستاندرکاران امور مذهبى بخواهند با اتحاد و انسجام، با رضاخان از درِ مخالفت برآیند او به سهولت قادر نخواهد بود قیام و استقامت آنان را فرو بنشاند. بدیهى است مشاهیر قم با درک حیلهگرىها و چهره مزورانه این عنصر وابسته از بروز حادثهاى خونین جلوگیرى کردند و شایستگى خود را براى رهبرى حرکتهاى سیاسى اجتماعى در برابر دشمنان به اثبات رسانیدند.
پىنوشتها:
1) نک:اسناد محرمانه وزارت خارجه انگلیس، ج13، سند 683 و 787؛ تاریخ صد ساله ایران، اعظم قدس، ج2، ص15، سالنامه دنیا، سال 1324، ص110؛ مدرس در پنج دوره تقنینیه مجلس شوراى ملى، محمد ترکمان، ج1، ص198.
2) صحیفه نور، ج اول، ص66.
3) هفتاد سال خاطره از آیتاللَّه بُدلا، ص122؛ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکّى، ج4، ص263 - 262؛ کاروان علم و عرفان، ج2، ص52.
4) تاجالملوک، الف.جمشیدى لاریجانى، ص349 - 348.
5) خاطرات سلیمان بهبودى، شمس پهلوى و على یزدى، به اهتمام غلامحسین میرزا صالح، ص332.
6) تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکى، ج4، ص262.
7) مصاحبه منتشر نشدهاى با عصمتالملوک دولتشاهى در باره کشف حجاب، روزنامه جام جم، شماره 706.
8) زندگانى شیخ محمدتقى بافقى، محمدشریف رازى، ص27 - 25؛ خاطرات سیاسى بهلول، ص15 - 14.
9) قیام گوهرشاد، سینا واحد، ص47.
10) حکایت کشف حجاب، واحد تحقیقات مؤسسه فرهنگى قدر ولایت، ص91 - 90.
11) ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج1، ص18.
12) تاریخ بیست ساله ایران، ج4، ص267 - 264.
13) مجله حوزه، سال سوم، شهریور 1365، ص6.
14) فصلنامه یاد، سال دهم، شماره 36 و 35، ص70.
15) خاطرات و خطرات، ص377، 472 و 512.
16) قیام گوهرشاد، ص29.