ترنّم روح زنانه
در نمایشگاه صنایع دستى بانوان در کیش
منیژه آرمین
صنایع دستى ایران، یادآور دستهاى مهربان زنانى است که هنگام گفتن لالایى به کودکان خود، نقشى را بر روى پارچهاى خلق مىکنند و یا بر پشت دار قالى از تار و پود قلب خود، فرشى را فراهم مىکنند گاه براى تأمین جهیزیه و یا براى کمک به گردش مالى خانواده.
سازمان منطقه آزاد کیش، هر سال نمایشگاهى از آثار صنایع دستى زنان ایران برگزار مىکند. این نمایشگاه که در سال جارى به شکل بینالمللى عرضه شده همچنان پیام دستهاى خلاّقى است که در گوشه و کنار ایران و دنیا در کارند.
در این گزارش، صحبتى داریم با خانمهاى تولیدکننده صنایع دستى از جزایر گرم هرمزگان گرفته تا خطه سبز گلستان و شهرهاى افسانهاى شیراز و اصفهان و ... .
* *
در غرفه جزیره قشم هستیم. خانمى در لباس محلى بر روى پارچهاى که در چهارچوبى قرار گرفته، گلدوزى مىکند. او مىگوید:
من «فاطمه دریایى» هستم. کارى را که الان انجام مىدهم مىگویند کمدوزى و هنرى است که ما از مادران خود آموختهایم و آنان نیز از نسلهاى قبلى.
سابقاً ما این کار را براى مصرف خودمان انجام مىدادیم. حالا دیگر صنایع دستى آمده و طرحهاى تازهاى آورده و این کار را از مصرف خانگى فراتر برده است. ما، الان روى رومیزى، روتختى، شال و غیره کار مىکنیم و خوشحالیم که هنرهاى سنتى ما از یادها نرفته است. کار دیگرى که ما مىکنیم خوزدوزى است. الان به من سفارش دادهاند که یک مزرعه را به شکل خوزدوزى روى پارچه کار کنم.
- آیا سایر زنان قشم هم به هنرهاى دستى مىپردازند؟
- بله. زنان قشم از مادران خود یاد مىگیرند که این کارها را با علاقه انجام دهند.
- تحصیلات شما چقدر است؟
- سیکل.
- چرا ادامه ندادید؟
- به دلیل کمبود مدرسه. چون من در قشم نیستم بلکه در روستایى بعد از درگاهان هستم که بیست کیلومتر از قشم فاصله دارد. اسم روستاى ما، کووِئى است.
- ممکن است در مورد روستاى خود بیشتر توضیح دهید؟
- روستاى ما سه هزار نفر جمعیت دارد. ساحل خیلى زیبایى دارد. همچنین آبانبار و غارهاى قدیمى دارد. مسجد قبا، کوه خَرْبَزْ و ساحل خرچنگها و لاکپشتها از دیدنىهاى روستاى ما است. همچنین قلعه پرتقالىها.
در روستاى ما دخترهایى که درس مىخوانند در کنارش خیاطى مىکنند. از طرف صنایع دستى کلاسهایى گذاشتهاند و اینجا هم ما از طرف صنایع دستى آمدهایم. از دخترهاى ما دو سه نفرى به دانشگاه رفتهاند. بعضىها معلم شدهاند.
* *
در گوشهاى دیگر از غرفه قشم، خانمى بر روى زمین نشسته و نقشهایى زیبا بر روى دست مشتریان خود که اغلب دختربچه هستند رسم مىکند. او در مورد کار خود چنین مىگوید:
من «فاطمه ساکت» هستم. نام روستاى ما سَلَخْ است که نزدیک قشم است. روستاى ما هم یک جزیره کوچک است. من کارمند ارشاد هستم و ضمناً حنابندان را هم در مواقعى که لازم باشد انجام مىدهم. ما بچه بودیم و همچنین پدران و مادران ما هم بچه بودند که این سنت وجود داشته است. اغلب، این کار را بر روى عروسخانمها در مراسم عروسى انجام مىدادند.»
- مىبینم که خیلى راحت نقاشى مىکنید. این نقشها را چگونه آموختهاید؟
- این نقشها ذهنى است و من هم از دیگران یاد گرفتهام.
- آیا این کار براى شما درآمدزا است؟
- بله، خوب است. من غیر از حنابندان کارهاى دیگر هم مىکنم. مثل کمدوزى، خوزدوزى، برقعدوزى. همین برقعها را که مىبینید، خودم درست مىکنم. موادى که روى پارچه برقع هست براى پوست صورت و اشعه خورشید مفید است.
- وضعیت خانمها در روستاى شما چگونه است؟
- بیشتر زنها خانهدارند ولى در خانههاى خود با همین خوزدوزى و کمدوزى، درآمد کسب مىکنند و از این راه به خانواده کمک مىکنند.
* *
در مجاورت غرفه قشم به زنى برمىخوریم که به وسیله شاخههاى نخل، ظرف و سبد و بادبزن ساخته است که هم حس خنکى به انسان مىدهد و هم زیبایى و هم کاربردهاى مختلفى دارد. مىگویم چگونه وارد این کار شدید و او مىگوید:
«به خاطر معاش زندگى. پدر بچههایم فوت کرد و من چهار بچه داشتم و ناچار شدم وارد این کار شوم.»
- بچهها حالا چه مىکنند؟
- دو نفرشان دانشجویند. یکىشان در میناب و دیگرى در بندرعباس، یکى از پسرهایم هم زن گرفته و دخترم هم شوهر دارد.
- اسم روستاى شما چیست؟
- بهمنى.
- شما با چه هزینهاى به اینجا آمدهاید؟
- از طرف صنایع دستى آمدهایم.
* *
از خانمى که با سبدبافى، فرزندان لایقى را تربیت کرده است خداحافظى مىکنیم و چشممان کشیده مىشود به گوشهاى دیگر که یادآور کوچ عشایر است و ما را به یاد کوهساران سرسبز اطراف شیراز مىاندازد. این غرفه پر شده از عروسکهایى که لباس عشایر فارس را بر تن کردهاند.
- اهل کجایید؟
- اهل شیرازم و این کار را از مادرم آموختهام. این کار را از حالت تمامسنتى به شکل نیمهسنتى در آوردهایم. اینجا بیشتر، لباسهاى استان فارس هست ولى لباسهاى محلات دیگر هم وجود دارد.
- در واقع شما عشایر استان فارس را در اینجا زنده کردهاید. اسمتان را بفرمایید.
- «فلور توتونچى» هستم و آنچه مىبینید حاصل تجربه پانزده سال کار است. این کار را از مادرم آموختهام. البته تغییراتى هم به آن دادهام و من هم به کس دیگر یاد مىدهم و او هم به شکل تکاملیافتهاى کار را ارائه مىدهد. اصل کار ما با عشق است. بدون عشق این کار ادامه نمىیابد.
- مىبینم که امسال شیراز حضور فعالى در این نمایشگاه دارد؟
- بله. حدود ده دوازده غرفه به شیراز تعلق دارد.
- آیا تسهیلاتى برایتان فراهم شده است؟
- از نظر امکانات رفاهى خوب بود ولى از نظر استقبال مردم نه چندان. من فکر مىکنم تبلیغات چندانى نشده. ما کارهایمان را به چندین شرکت در تهران و اصفهان و سایر شهرها مىفرستیم. سفارشهایمان به حدى است که از عهده انجامش برنمىآییم ولى در اینجا بازدیدکننده خوبى نداشتیم.
- از این عروسکها خاطرهاى ندارید؟
- این عروسکها نشاندهنده غمها و شادىها است. اینها روزهایى را دیدهاند که شاید ما خودمان از یاد برده باشیم. رابطه من با عروسکها خیلى خوب است و واقعاً دوستشان دارم و به همین دلیل خستگى در این کار وجود ندارد.
خانم «لادن توتونچى» که خواهر ایشان است مىگوید: «من دانشجو هستم. مترجمى زبان مىخوانم و کمتر مىتوانم به خواهرم کمک کنم؛ اما بعد از مطالعهاى فشرده، وقتى به این کار مىپردازم، روحیهام خیلى خوب مىشود و این کار برایم آرامشبخش است. چون لباس این عروسکها اکثراً از رنگهاى شاد است.»
- آیا شما در مورد زندگى عشایر تحقیق مىکنید؟
- بله. البته کار ما یک کار نیمهسنتى است ولى کارهاى کامل عشایرى هم انجام مىدهیم. مثلاً با دفتر ریاست جمهورى همکارى داریم و آنها از ما کارهایى را مىخواهند که کاملاً اصیل باشد.
* *
در غرفهاى دیگر باز هم برمىخوریم به یک زن جوان شیرازى که کارهاى جالبى در زمینه سفال انجام داده. اگر چه تازهکار است اما آثارش نشان از رنگ و بوى تازهاى دارد.
- من «گُلین هاشمى» هستم. در هنرستان، طراحى لباس خواندهام. بعد هم آموزش آزاد دیدم. کار کاشى و لعاب را چند سال است شروع کردهام.
- مىبینم که جاى شمع درست کردهاید. با چرخ کار مىکنید یا با دست؟
- هر دو و نقش برجسته هم کار مىکنم.
- لعاب را خودتان درست مىکنید یا آماده مىگیرید؟
- پایه لعاب را آماده مىگیرم ولى رنگها را تست مىکنم.
- طرحها و نقشهایتان را از کجا آموختهاید؟
- بعضىهایشان را ایده مىگیرم، بعضىهایشان را از ذهن خودم کار مىکنم.
کاشىاى را مىبینم که بر روى لکهاى آبى که نمود آب است، یک ماهى قرمز قرار دارد. مىگویم: «این کار باید خیلى حسى باشد.»
- بله. خیلى به ماهى علاقه دارم. ماهى هم زیاد دارم و اگر ماهى عیدم بمیرد خیلى غصه مىخورم.
- در خودِ شیراز زندگى مىکنید؟
- خیر. ما باغچهاى داریم نزدیک تخت جمشید و کارگاهم هم آنجاست.
- شوهر شما هم که اینجا هستند با کار شما موافقند یا نه؟
- من آموزش کاشى را با شوهرم شروع کردم ولى حالا من بیشتر کار مىکنم.
- مىبینم که مادرتان هم اینجا هستند. خانم شما هم در مورد کارتان بگویید.
- من «ملیحه یخچالى» هستم. رئیس هیئت مدیره شرکت صنعتگران پارس 110 و بیشتر قلاببافى مىکنم و به دخترم و شوهرم کمک مىکنم.
- شما فکر مىکنید خانمها غیر از خانهدارى به فعالیت دیگر بپردازند؟
- بله. من خودم سى سال کارمند بودم. بعد که بازنشسته شدم در این شرکت مشغول به کار شدم.
- آیا این فعالیتها به خانواده لطمه نمىزند؟
- خیر. بلکه از نظر روحى و روانى تأثیر بسیار خوبى دارد.
* *
در غرفه سمیرم، با زنى آشنا مىشویم که چهره و لباس او نمودار کامل از زن عشایرى است. از او مىخواهم خود را معرفى کند.
من «منیژه غرنمانى» هستم و ساکن سمیرم. خودم بیشتر عروسکهاى سنتى درست مىکنم. صورت و دست و پا مىگیرم و بقیهاش هم کار خودم است. یک بار که فیلمش را در شبکه پارس دیدم خیلى علاقهمند شدم. همچنین کارهاى گلچینى و گلیمبافى هم دارد. این هم جاجیم است که نمونهاى است از کار زنان سمیرم. زنان سمیرم همیشه مشغول به کارند. یا گلیمبافى مىکنند یا به کار دوشیدن گاو مىپردازند. بیشترِ بارِ زندگى بر دوش آنهاست. این گردنبندهایى که مىبینید از گیاهان خوشبو درست مىشود.
- در سمیرم، تفاوت زنان نسل قدیم با نسل جدید چیست؟
- نسل جدید خیلى بهتر است. دخترها درس مىخوانند. خیلىها به دانشگاه رفتهاند. سر کار مىروند.
- خود شما چه کار مىکنید؟
- من خانهدار هستم ولى در کنار خانهدارى، این کارها را هم مىکنم که خودش کمک به اقتصاد خانواده است. علاوه بر این، حضور زنان در جامعه خودش چیز خوبى است.
* *
در غرفه رفسنجان، خانمى جوان را مىبینم که نقاشى را با سبک خاصى کار کرده است. با طرحهایى که با ظاهر مدرن ارائه شده ولى رنگ و بوى زندگى سنتى را دارد. از ایشان مىخواهیم در مورد خودش و کارش توضیح دهد:
من «نرگس امیرى» هستم. متولد 1354 رفسنجان. دیپلمه گرافیک هستم. دوازده سال است که نقاشى مىکنم و یک سال است که سبک کارى خودم را پیدا کردهام. من روى کارتن به وسیله آکرلیک و چسب چوب و مواد افزودنى نقاشى مىکنم و حداقل در خاورمیانه هنوز کسى این کار را انجام نداده. من سبک اکسپرسیونیسم کار مىکنم. یعنى فیگورهاى انسان و چهره انسان را به سادگى ترسیم کردهام. البته برداشتهاى مختلفى ممکن است نسبت به کار من وجود داشته باشد ولى هدف من بیشتر نشان دادن است.
- چرا ادامه تحصیل ندادید؟
- به خاطر خانوادهام، شوهر و بچههایم.
- در کنار خانواده و دو بچه چطور به این کار مىپردازید؟
- شوهرم و مادرم مشوّقم هستند و به من کمک مىکنند.
- نقاشى چه تأثیرى روى شما داشته است؟
- هم خودم روى کارم تأثیر دارم و هم کارم روى خودم. با اینکه مشکل زیاد داشتم ولى در ارتباط با دیگران خیلى راضى هستم.
* *
در غرفهاى دیگر، چشممان دوخته مىشود به پردههاى قلمکارى که نقشهاى سنتى را با رنگ و بویى متفاوت عرضه داشته است. با درخشندگى و کنتراست چشمنواز رنگها. پدیدآورنده این پردهها که نقاش هنرمندى است چنین مىگوید:
من «سوسن نصر» هستم. سه سال است روى پارچه کار مىکنم به طریق قلمکار.
- مىبینم که سبک خاصى را در قلمکار به وجود آوردهاید.
- از قلمکار اصفهان ایده گرفتهام و سعى کردهام با ایجاد تغییرات، حالت تازهاى به قلمکار بدهم.
- چطور شد این شیوه را انتخاب کردید؟
- من در اصفهان زندگى مىکنم و همیشه با قلمکارها در ارتباطم. سالهاست هر چه مىدیدم همان کارهاى یکنواخت بود. فکر کردم مىشود کارى جدید کرد. البته باز هم دستم باز نیست. البته خیلى فرمهاى قدیمى هست که قالبهاى آن در دسترسم نیست و اگر آنها را در دسترس داشته باشم، مىشود ایدههاى قشنگى را به وجود آورد.
- شما این کارها را با قالب مىکنید یا با دست؟
- هم نقاشى مىکنم و هم با قالب کار مىکنم.
- تا حالا چه نمایشگاههایى داشتهاید؟
- در گالرى هفت ثمر، نمایشگاه داشتهام. در اصفهان هم در گالرى هنر نمایشگاه داشتهام؛ اما این گالرى چون در مردآویج و در کوچه بود خیلى استقبال نشد. چون اصفهانىها زیاد دوست ندارند راه بروند!
- از تحصیلاتتان بگویید و همچنین کارهاى دیگرتان.
- من در هنرستان هنرهاى زیباى اصفهان درس خواندهام و سالهاست که نقاشى مىکنم.
- در مورد تکنیک قلمکارى توضیح دهید.
- پارچه را شستشو مىدهیم. بعد ریشه مىکنیم. بعد مىشوییم. بعد از شستشو، طرح مىزنیم ولى باز هر کدام سه چهار مرحله دارد. مثلاً من صورتها را فقط بخار مىدهم. در واقع همان تکنیک قلمکار است ولى کمى طولانىتر است.
چطور شد نقاشى را کنار گذاشتید؟
- نقاشى را کنار نگذاشتهام. به نقاشى به چشم هنر نگاه مىکنم ولى این کار را بیشتر به چشم صنعت مىبینم.
- ولى من در این کارها هم هنر مىبینم. همین بیابانى که اسبها رد مىشوند، نوعى آزادى را القا مىکند و یا حالت این زنى که با حجب و حیا ایستاده است.
... و به سختى از این غرفه دل مىکنم و با خانم نصر خداحافظى مىکنم.
* *
غرفه ترکمن صحرا، انگار تکهاى است از فضاى سبز گلستان که زنان ترکمن با لباسهاى زیبایشان با دامنهاى بلند گلدار و روسرىهاى بزرگ، مشغول بافتن پارچهاند یا سوزندوزى یا قالىبافى. خانم «نیلوفر قربانى» که مدیرعامل شرکت تعاونى غزال ترکمن است در مورد غرفه خود چنین مىگوید:
کار من، تولید صنایع دستى است، شامل سوزندوزى ترکمن، سوزندوزى بلوچ، گلیم، قالى، قالیچه، گبه. تقریباً انواع صنایع دستى در استان گلستان تولید مىشود. من خودم فوق دیپلم صنایع دستى در گرگان را دارم که زیر نظر دانشگاه فنى و حرفهاى است. علاوه بر این در سازمان بازرگانى و جهاد و در قسمت صادرات غیر نفتى گواهینامه سیناکس گرفتم. در سازمان ملل، کارگاههاى آموزشى را گذراندم و در مدت دو سال حدود 150 نفر را در منطقه زیر پوشش اشتغالزایى گرفتهام. خودم هم مربى سازمان صنایع دستى هستم. همچنین مربى فنى و حرفهاى هستم. من در ارتباط با نمایشگاهها، سفارشهایى مىگیرم. بعد مىروم سفارشها را مىدهم دست تولیدکنندگان. یکى پارچهاش را مىبافد، یکى سوزندوزىاش را مىکند، آن یکى برش مىزند. در واقع یک کار تعاونى است. البته خانمها در منازل کار مىکنند. حساب کنید، ما در بندر ترکمن ساکن هستم ولى به روستاهاى دوردست گنبد قابوس و تا آن طرف کلاله هم براى جمعآورى و سفارش کار مىروم و فعالیت مىکنم تا کارها خوب پیش برود.
- چطور شده شما این قدر در میان خانمهاى ترکمن فعال هستید؟
- من به صنایع دستى خیلى علاقه دارم. این علاقه را از مادرم آموختم که هنرمند است. مادرم هنوز هم سوزندوزى مىکند؛ یا گلیمبافى. کارهایش خیلى ظریف است. ما انگشت کوچک او هم نمىشویم.
- کارهاى مادرتان اینجا هست؟
- نه چون به ما گفته بودند کارهاى سبکتان را بیاورید. ضمناً کارهاى سوزندوزى مادرم خیلى باارزش است.
- فکر مىکنید بندر ترکمن چه سهمى در صنایع دستى ایران دارد؟
- صنایع دستى باید ایجاد اشتغال کند. صنایع دستى منطقهام را دوست دارم چه در داخل و چه در خارج مطرح کنم. از من مىپرسند این سوزندوزى کار خودتان است یا این پارچهبافى؟ از اینکه به آدمهاى علاقهمند مثل شما توضیح دهم لذت مىبرم و انگیزهاى جز خدمت و فعالیت نداشتهام.
- من در سال 64 به ترکمن صحرا رفتم و متوجه شدم زنان ترکمن روحیه اجتماعى ندارند و من، شما را که اینجا دیدم، تعجب کردم.
- من شاید یک مورد استثنا باشم. فرهنگ منطقه ما یک جوّ تعصبى خاصى دارند. آنها سنّىمذهبند و به سنتهایشان بىاندازه پاىبندند. البته حالا تغییراتى پیدا شده اما در کل همان بافت سنتى خود را حفظ کردهاند.
البته زنان ترکمن واقعاً هنرمندند. مهماننوازند. حتى دلشان مىخواهد اجتماعى باشند؛ اما جوّ خاصى که وجود دارد آنها را خجول و درونگرا کرده است.
- اینجا ارتباطتان با بازدیدکنندهها چطور بوده است؟
- تا جایى که توانستم سعى کردم برایشان توضیح دهم. هیچ وقت از ریخت و پاش بازدیدکنندهها ناراحت نمىشوم. مىگویم بگذار بریزند و بپاشند و هر چه دلشان مىخواهد بردارند و از ما راضى باشند و خاطره خوبى از ما داشته باشند. براى همین است که همیشه از خُلق خوش من راضى بودهاند و از من براى نمایشگاههاى مختلف دعوت مىکنند.
- وضع قالىبافى در بندر ترکمن چطور است؟
- قالىبافى تقریباً در آنجا مرده است. چون کیفیت کار یکدفعه پایین آمده. البته قالىبافى در حد کم ادامه دارد ولى نه مثل سابق. الان بیشتر مىروند دنبال سوزندوزى و پارچهبافى. الان دخترها مدرسه مىروند، دانشگاه مىروند ولى نه نسبت به زمان ما همچنان پاىبند سنتها هستند.
- فکر مىکنید خانمها مىبایست در عرصه کار و اجتماع حضور داشته باشند؟
- از نظر من کار کردن خانمها در کنار مردان یک چیز لازم است. من خودم سعى مىکنم واقعگرا باشم. خانمها باید هنر خود را نشان دهند و اصلاً کار کردن، خودش نوعى سلامتى است. کسى که هنر و خلاقیتش را نشان دهد به نوعى آرامش روان دست مىیابد. پسر من الان ده سالش است. مىگوید: «تو مامان منى ولى مال مردمى.» و من مىگویم: «پسرم، اجازه بده بروم دنبال کار.»
* *
در یکى از غرفهها پردهاى مىبینم به رنگ لاجوردى که یادآور رنگى باستانى است با نگارههایى زیبا. از خانمى که نقاشى روى پارچه را انجام داده مىخواهیم که در مورد کار خود توضیح دهد:
- «مائده اقرارى» هستم. کار من نقاشى روى پارچه است که با الهام از نگارههاى ایرانى انجام مىدهم. من روى بافتهاى مختلف، نقش مىاندازم و با رنگ اکرلیک کار مىکنم که کاملاً قابل شستشو مىباشد. من شش سال است وارد این کار شدهام. البته کارم را با مینیاتور شروع کردم. استاد من آقاى لطفعلى بودند؛ اما نقاشى روى پارچه را خودم شروع کردم. سعى کردم همان نقوش مینیاتورى را روى پارچه پیاده کنم.
- چطور شد به این فکر افتادید؟
- آثار استاد فرشچیان را مىدیدم که چطور روى لباسها و لبه پارچهها کار مىکنند و نگارههاى ایرانى را زنده نگه مىدارند. فکر کردم مىشود این نگارهها را روى چادر یا لباس پیاده کرد. به دلیل به کارگیرى این رشته، مىشود نگارههاى بیشتر را روى پارچههاى تزئینى خانه مثل پرده، رومیزى یا سرویس آشپزخانه کار کنم.
- نقش خانمها را در این تیپ کارها چگونه مىبینید؟
- فکر مىکنم تصمیم نهایى را براى تزئین و چیدن منزل را خانمها مىگیرند. به همین دلیل تشویق خانمها براى کاربردى کردن فعالیت من بسیار مؤثر بوده است.
- این کار چه تأثیرى روى خود شما داشته است؟
- کار صنایع دستى، دید آدم را نسبت به زندگى عوض مىکند. آرامشى را به وجود مىآورد که اثبات مىکند چقدر این کار ارزشمند است.
- رشته تحصیلى شما چه بوده؟
- من رشته مهندسى پزشکى خواندهام، ولى از کودکى به کار مینیاتور علاقه داشتم؛ همچنین به موسیقى.
- در رشته تحصیلىتان کار نمىکنید؟
- خیر. چون در این رشته به جز مدیریت فروش، بقیه کارها در انحصار آقایان است.
- کار شما چه تأثیرى از نظر اقتصاد خانواده دارد؟
- البته این کار مخاطبان خاص خودش را دارد و براى ما بخصوص در زمینه سفارشهایى که از خارج مىگیریم، مثل انگلستان و ترکیه، بازدهى خوبى داشته است.
- از نظر ارتباطى چه تأثیرى بر شما داشته است؟
- ارتباط با خانمها خیلى نسبت به کارهاى من متفاوت است و براى من بسیار خوشایند است.
آنچه شنیدیم و دیدیم گوشهاى بود از نمایشگاه و نشانگر توانمندى خانمها در عرصه صنایع دستى ایران.