سرود فردا
الهه رضایى
مطهره خادمى - قم
قبل از هر چیز از صمیم قلب به شما تبریک مىگوییم که توانستید در مدت زمان کوتاهى پیشرفت زیادى تا این حدّ داشته باشید. شعر «جغد مرموز»، شعرى خوشفرم، زیبا و منسجم است. تصویر در این شعر به صورت قابل ستایشى به کار رفته است. دنیاى زیباى شما به خوبى قابل درک است و این هنر شماست که به سادگى و روانى توانستهاید از دنیاى ذهنىتان سخن بگویید. عناصرى همانند کلبه، برکه آب، پنجره کوچکِ چوبى، سنجاب، نسیم و ... شعر شما را به اوج رسانده است.
در عین حال در یک بند، از این همه زیبایى بریدهاید و ناگهان از «بیشهاى مهگرفته و سرد»، «افسون شب» و «کوکوى غریب جغدى مرموز» و «مرداب» سخن گفتهاید. شاید جریان سیّال ذهن، شما را پس از دنیایى زیبا و باطراوت و شاد به دنیایى تیره و مهآلود سوق داده است. اما در هر حال اگر این بند را هم با امید و نگاهى خوشبینانهتر مىسرودید شاید با محتواى کل شعر متناسبتر بود. مىتوانیم به شما قول بدهیم اگر به همین زیبایى، دنیاى خود را بسرایید، همه آن را خواهند فهمید و شما دیگر نخواهید گفت:
«جز دفتر شعر کاهىام آه!
دنیاى مرا کسى نفهمید»
پروین داودىفرد - پولادشهر اصفهان
در متن نامه خود در پاسخ به انتقادات حقیر نوشتهاید: «رهتوشه» را در شعر شما باید «رهِ توشه» خواند و «خاموش» را «خامُش».
باید بگوییم پیش از این در نقد شعرتان گفتهایم که اشتباه شما در همین است که فکر مىکنید اگر واژه را به شکل غیر عادى آن بخوانیم اشکالى ندارد، در صورتى که سخن ما این است که شعر نباید شاعر را دچار درگیرى با واژگان کند. رهِتوشه، واژهاى کاملاً بىمعنا است. این واژه در اصل «توشه راه» بوده است که قلب به رهتوشه شده است، درست مثل گلاب که آبِ گل بوده است و تبدیل به اضافه مقلوب گلاب شده است. همچنین خامُش که گرچه در اشعار شاعران بزرگ کهن به کار رفته است و حتى تخلّص مولوى نیز بوده است، اما به این دلیل که در زمان ما هیچ کاربردى ندارد به کاربردن آن اشتباه است.
در شعر، دو عنصر اساسى موجود است که عبارت است از فرم یا ساختار و محتوا که متأسفانه شعر شما از لحاظ ساختار، ضعیف است چرا که وزن را مىشکنید و واژهها را تبدیل مىکنید. همچنین از لحاظ محتوا، هر چند محتواى مذهبى در غالب شعرهایتان به کار مىرود اما این محتوا را به صورتى تکرارى و ضعیف به کار مىبرید. در بیت اول حرفِ «ح» در ذوالجناح از نظر وزنى زاید است. همچنین در مصراع اول از سوارِ ذوالجناح خواستهاید از شتاب خود بکاهد «کم کن شتاب» و در مصراع بعد گفتهاید «سبکتر زن رکاب». کاربرد سبکتر زدن دو اشکال اساسى دارد اول اینکه در زمان ما کاربرد ندارد، دو دیگر اینکه شما آن را به معناى آرامتر به کار بردهاید چرا که در مصراع اول از او خواستهاید از شتاب خود بکاهد، سپس در این مصراع نیز خواستهاید آرامتر رکاب بزند، در صورتى که این ترکیب به معناى عجله کردن و تسریع است. کما اینکه سعدى نیز مىسراید:
امشب سبکتر مىزنند این طبل بىهنگام را
یا وقت بیدارى غلط بوده است مرغ بام را
این ترکیب در این بیت به این معنا است که امشب گویا طبل یا نوبت صبحگاهى را زودتر از شبهاى دیگر مىزنند و شب وصال خیلى کوتاه بود و ...
همان گونه که مىبینید در همین بیت آغازین، دو عنصر مهم و اساسى شعر را به کار نبردهاید. یعنى مفهوم را متناقض کردهاید و وزن را هم شکستهاید. پس به امید دریافت شعرهاى بهتر، شما را به خداوند مىسپاریم.
فاطمه عباسى - قم
اول از همه ورود شما را به جمع دوستان پیام زن، خوشامد مىگوییم و موفقیتهاى بیشترى در زمینه هنر برایتان آرزو مىکنیم. و اما به نقد شعرهاى شما مىپردازیم. شعرهاى شما نسبتاً خوب است. شعر «آه نامریى»، در آغاز، موزون است، اما در قسمتهاى مختلفى وزن آن شکسته شده است. به شما پیشنهاد مىکنیم کتاب عروض و قافیه رشته ادبیات فارسى مقطع دبیرستان را حتماً مطالعه کنید. مسئله دیگرى که در شعر شما مشهود است این است که شما از مفاهیم ادبى کمى در شعرتان استفاده مىکنید، در عوض مضامین اجتماعى و روانشناختى زیادى در آن به کار بردهاید. براى مثال به این قسمت از شعر توجه فرمایید:
مردهاى یا نیمهجان
یا زندهاى
در حال جان دادن
نمىدانم کدامش مىتواند وصف یک جسم جوان باشد
که در اوج توانایى همیشه سرد و خاموش است
تحرک، ذوق کردن، شاد بودن یا دویدن
صفات جسم شیرین است و من خالى از آنهایم
...
همان طور که مىبینید اگر این جملات نه به صورت فوق، بلکه به صورت پى در پى و همانند متن کتب نگاشته شود با نوشتههاى یک روانشناس که مىخواهد اندرزهاى روانشناسانه ارائه دهد هیچ تفاوتى ندارد. به بیان دیگر، شعر، کلامى ماوراء کلام عادى، روزمره و بیانات فقهى، کلامى، اخلاقى و ... است چرا که عنصر مهم خیال و تصویر و عناصرى چون ایهام، رمز، کنایه، استعاره و ... را دارد که دیگر متون، خالى از آنهاست. پس سعى کنید در شعر خود از این عناصر غافل نشوید تا بتوانید شعرى کامل و خوب ارائه دهید.