هنر و تربیت
جواد محدثى
رابطه هنر و تربیت، رابطهاى دیرین است.
گاهى محتواى آثار هنرى، «پیام تربیتى» دارد، گاهى پیامهاى تربیتى در «قالب هنرى» مطرح مىشود و بر ماندگارى و اثرگذارى آن مىافزاید.
از اینجاست که دو مقوله جداگانه، اما به هم پیوسته رخ مىنماید:
1- تربیت هنرى؛
2- هنر تربیتى؛
و این بحث نیز درخور تأمّل است که آیا باید تربیت را هنرى کرد، یا هنر را تربیتى ساخت؟
تربیت هنرى
مقصود از این عنوان، بهرهگیرى از شیوههاى هنرمندانه و اثرگذار در فعالیتهاى تربیتى است. در سازندگى، ابتدایىترین و نخستین مسئله، «ارتباط» است. برقرار کردن رابطه فکرى و روحى با یک فرد، با جامعه، با افراد یک کلاس، با فرزندان یک خانواده، با جوانان یک محله، با کارکنانِ یک مجموعه، با قشرى خاص از اقشار جامعه، مرحله نخست انتقال ایدهها و پیامهاى تربیتى است.
پس از برقرارى رابطه، «ابلاغ پیام» است. این، مکمّل آن ارتباط و به ثمر رساننده آن است.
مثل یک «تماس تلفنى» که ابتدا باید خطى بین مبدأ و مقصد وجود داشته باشد، سپس امکان ارتباط و برقرارى تماس باشد و مانعى بر سر راه نباشد و خط، آزاد باشد تا بتوانید تماس بگیرید. پس از گرفتن شماره و برقرارى تماس، کار اصلى، ردّ و بدل کردن پیام و مطلب و خبر است.
تأثیرگذار بودن تماس با دیگران، در گرو ملاحظات و مراعات شرایط و ویژگىها در پیامدهنده، پیامگیرنده، ابزار پیامرسانى و محتواى پیام و استمرار تأثیر است. پس مىتوان چهار مرحله «ارتباط سازنده» را که در مقوله تربیت هنرى باید لحاظ کرد، چنین برشمرد:
1- ایجاد رابطه؛
2- ابلاغ پیام؛
3- تأثیرگذارى بر مخاطب؛
4- استمرار اثر پیام؛
در هنرى ساختن تربیت، تأکید بر دو مقوله اخیر است و مربیان هنرمند، بر «بُعد زمانى» کار خویش مىافزایند.
بسیارى از حرفها گفته مىشود و پیامها به مخاطبین رسانده مىشود، اما چند درصد از پیامها «اثرگذار» است؟ و چه مقدار از آن اثرها «استمرار» دارد؟
کار هنر و شیوه یک مربى هنرمند در مهارت او نسبت به «تأثیر مستمر تربیتى» بر روح و جان افرادى است که مخاطب پیاماند. به موازات این مقصود، حیات مربى هم در توالى زمانها و نسلها استمرار مىیابد.
دست یافتن به زبانى هنرى، بیانى بلیغ و شیوا، شیوهاى اثرگذار و نافذ، پیامهایى نو و مفاهیمى بدیع، مىتواند بخشى از این شیوهها به شمار آید. رسیدن به این مرتبه و قوّت هم یک تعهّد محسوب مىشود.
جبهههاى فرهنگى
بىشک تلاش در عرصه «انسانسازى» و «تربیت شایسته»، نوعى جهاد است. عرصه تلاش و مجاهدت هم بسیار گسترده است، دشمنان بشریت هم از محورهاى مختلف هجوم مىآورند و ابزار نو به نو و پیشرفته به کار مىگیرند، تا به اهداف شیطانى خود و «افساد حرث و نسل» برسند.
اگر جبههها و محورهایى را که از آنها مورد هجوم قرار مىگیریم نشناسیم، «دفاع فرهنگى» شایستهاى هم نخواهیم کرد و اگر دشمنان پیدا و پنهانى را که نقابزده یا عریان به جنگ ارزشها و مبانى اخلاقى وارد میدان مىشوند نشناسیم و حرکات و برنامههایشان را تیزبینانه رصد نکنیم، باز هم از شکستخوردگان این عرصه خواهیم بود. شرایط مکانى و زمانى و ویژگىهاى فرهنگى و اجتماعى جامعه امروز را هم اگر ارزیابى درست و دقیقى نداشته باشیم، از ارائه برنامههاى درست و مؤثر تربیتى ناتوان خواهیم بود و «نسل امروز» را از دست خواهیم داد.
پس، شناخت عنصر زمان، شیوههاى دشمنى دشمنان، زمینههاى موجود براى تهاجم بیگانه، محورهاى آسیبپذیر در جامعه، چهرههاى مرموز و پشت صحنه، از عوامل موفقیت در تربیت است.
در یک تقسیمبندى، مىتوان افراد جامعه را به سه گروه تقسیم کرد:
الف - گروهى که از زمان خودشان عقبترند و فکر و روش و کارشان متناسب با صدها سال قبل است.
ب - گروهى که معاصر با زمانند، که باید بکوشیم حدّاقل از اینان باشیم.
ج - گروهى که جلوتر از زمان خویشند و آیندههاى دورتر را هم مىبینند و به تناسب آن عمل مىکنند و برنامه مىدهند و حرفهایشان ماندگار و رهنمودهایشان جاودانه است و تاریخ مصرف ندارد.
اگر زمانشناس باشیم، آمادگىهاى لازم و شیوههاى متناسب با زمان هم خواهیم داشت.
به تعبیر حضرت على(ع): «مَنْ عَرَفَ الزّمانَ لم یَغْفُل عَنِ الأِستعداد؛
کسى که زمان را بشناسد، از آمادگى و آمادهسازى غافل نمىشود.» (الحیاة، ج1، ص135)
اگر درک درستى از زمان داشته باشیم، مسئله سرعت و شتاب، ارتباطات جهانى، بىحوصلگى نسل حاضر، راحتگزینى و دورى از پیچیدگى و دشوارى، تکیه بیشتر بر رسانههاى تصویرى و ... را هم مدّنظر قرار خواهیم داد و در برنامههاى تربیتى، «ابزار و شرایط» را به استخدام «اهداف تربیتى» خواهیم گرفت.
رشد از درون
اگر «آموزش»، انتقال معلومات و دانشهایى از بیرون به ذهن افراد تحت تعلیم است، «پرورش»، عبارت است از رویاندن از ریشه و رشد دادن از درون و به فعلیّت رساندن قوا و استعدادهاى نهفته در انسانها.
استعدادهاى بشرى، تنها در زمینه علوم و فنون و مهارتها نیست، بلکه عرصه اخلاق و معنویت و کمالجویى هم قلمروى است که باید استعدادهاى افراد را شناخت و آن را همچون بذرى رویاند و آبیارى و مراقبت کرد تا به مراحل بالاتر رشد برسد.
نقش هنر در این زمینه، مىتواند توجه دادن انسان به فطریات و جاذبههاى معنوى و راز خلقت و چرایى زیستن و هدف آفرینش باشد و مربى هنرمند، حرکتهاى درونى و رشد باطنى در افراد را سامان مىدهد.
هنر مىتواند در ذهن افراد، «سؤال» پدید آورد و در پى آن، آنان را براى یافتن «جواب»، برانگیزد. سؤالهاى اساسى براى حیات انسانى چیست؟ کیستم و چیستم و کجایم و چرا زندگى مىکنم و چگونهام و چگونه باید باشم؟ اینها سؤالاتى است که گاهى مورد غفلت انسان است و یادآورى آنها نشان بیدارى است.
اگر روشهاى هنرى بتواند این سؤالها را براى انسان «عمده و اساسى» کند، یک گام به جلو برداشته است. و اگر بتواند شوق و انگیزه «یافتن جواب» را هم پدید آورد، گامى دیگر برداشته است و اگر پاسخها را هم به کمک تلاش و حرکت درونى انسانها بیابد، گام سوم تحقق یافته است.
طرح سؤال تازه در ذهن، و کمک به حلّ آن و یافتن پاسخ درست، کار ارزنده و تحولآفرینى است که از هنر ساخته است و هنر است که انسان را در آستانه «حقیقتهاى پنهان» به درنگ و تأمّل وا مىدارد.
ورزیدگى فکر انسان در اثر نوعى «ورزش خودجوش» و دست و پنجه نرم کردن با ابهامها، سؤالها، مشکلات و راه حلها، در سایه هنر، عملى است. روشن است که نوآورى و خلاقیت و ابداع، در نحوه پرداختن به موضوع نیز دامنه تأثیرگذارى و رشد از درون را مىافزاید.
جهتدهى به حبّ و بغض
از قوىترین عوامل برانگیزاننده، دوست داشتن و نفرت داشتن است. به تعبیر دیگر، «حبّ و بغض»، در ایجاد انگیزه براى انجام یا ترک کارى بسیار نیرومند است. بهرهگیرى از تشویق هم بر همین پایه استوار است.
«الگو» و نقش آن در «جذب» نیز آشکار است و تأثیر قهرمانان و اسوهها و زندگىنامه آنان بیش از «موعظه مستقیم» است.
محبتها و بغض و کینهها اگر در مسیر خوب هدایت شود، زمینهساز تعالى روحى و اخلاقى انسانهاست. در تربیت، الگوى مثبت و شایسته، دیگران را در پى خود مىکشد و الگوهاى منفى، انحطاطآور و ابتذالآفرین است. رمز دعوت به «تبعیّت از اسوهها» که در قرآن است و نهى از پیروى از سران تباهى در همین حقیقت نهفته است. از دست هنر چه برمىآید؟
گزافه نیست اگر نقش هنر را بالاترین نقش در ایجاد «کشش» و «کوشش» در انسانها بدانیم. از اینرو به کارگیرى هنر در برنامههاى تربیتى، مىتواند تأثیر تربیت را عمیقتر و ماندگارتر سازد و بستر تأثیرپذیرى از هدایتها و حکمتهاى متعالى را گستردهتر گرداند.
همان گونه که در یک سوپرمارکت یا مغازه، «ویترین» و «دکور»، تأثیر بسزایى در «جذب مشترى» دارد، ارزشهاى معنوى و تربیتهاى اخلاقى هم کمارزشتر از کالاها و اجناس نیستند. براى عرضه آنها هم، باید از ذوق و هنر بهره گرفت و جاذبه آفرید و ابداع داشت.
معرفى قهرمانهاى خوب و الگوهاى شایسته، در قالب فیلم، تئاتر، داستان، نقاشى و خط، طراحى، آموزش، شعر و سرود، در راسختر کردن ملکات اخلاقى در انسانها مؤثر است.
در میان جوانان هم الگوهاى خوب، فراوان یافت مىشود، آنان که براى لحظه لحظه عمرشان برنامهریزى مىکنند، آنان که هر کارى را در شأن و شایسته جایگاه انسانى خود نمىدانند، آنان که در زندگى فردى و اجتماعى به «حریم»ها و «خط قرمز»هایى معتقدند و رفتار خود را بر اساس آنها تنظیم مىکنند، آنان که «خلاء روحى» خود را با «عبادت» پر مىکنند، اینان همه تابلوهاى «کمالنما»یند و نقش الگویى دارند.
مىتوان با ابزار و شیوههاى هنرى، این گونه افراد و چنین صفات و حالاتى را به صورت «سرمشق» در آورد و هنرمندانه «الگوهاى ارزشى» ارائه نمود و به «تکثیر خوبىها» پرداخت.
ایجاد نفرت از ستم و ریا و تبعیض و اعتیاد و بیکارى و دروغ و مفاسد اخلاقى هم که در بخش دوم (بُغض و عداوت) مىتواند زمینه فاصله گرفتن جوانان را از این رذایل فراهم سازد، در سایه کار هنرى، عملى است و نقشآفرینتر.
ابداع و نوآورى
«سخن نو آر، که نو را حلاوتى دگر است.»
اگر در امر تربیت، در پى تأثیرگذارى و جذب مخاطبانیم، از «نوآورى» به عنوان یکى از اهرمهاى جذب، نباید غفلت کنیم.
گریز از تکرار و یکنواختى که در افراد است، ضرورت ابداع و شیوههاى نو را در تربیت الزامى مىسازد و هنر مىتواند به تربیت هم جاذبه ببخشد.
طبعاً کسانى توانایى «نوآورى» دارند که با شیوههاى کهن و نمونههاى قدیم و قالبهاى متداول و مرسوم آشنا باشند و نارسایىها و ضعف جاذبههاى آنها را بشناسند و در پى نوآورى براى تحت پوشش قرار دادن گروههاى بیشتر و متنوعترى باشند.
از این جهت، کار مربى باید پیوسته از تحول و نو شدن و ابداع برخوردار باشد. به کارگیرى هنر در مورد تربیت از این رهگذر است که هم ضرورت مىیابد، هم افقهاى جدیدترى را مىگشاید.
کنار گذاشتن قالبهاى سنّتى و دیرین، درست نیست، اما بهرهگیرى از آنها هم هرگز کافى نیست. مثل شیوههاى تبلیغى که اکتفا به رسم کهن پاسخگو نیست، بلکه در کنار آنها از روشهاى نو هم باید بهره گرفت، چون نوآورى و نوگرایى، بر دامنه مخاطبان پیام تبلیغى و تربیتى مىافزاید.
بارى، «هنر تربیتى»، شاخصه ارزشى بودن هنر است، و ... «تربیت هنرى»، عامل دیرپایى و گستردگى و نفوذ بیشتر محتواى تربیت است.