سبز آسمونى
نقاش
به صفحه طفل هنرمند هلال ماه کشیدهست
و آفتاب قشنگى به اشتباه کشیدهست
بگو که کودک خوبم کنار تابش خورشید
که را تو دیدهاى اینسان شب سیاه کشیدهست
در آن زمینه آبى نشسته دود سیاهى
تو دیده بودهاى آیا دلم که آه کشیده است
تو دستهاى قشنگت که هیچ حیله ندارد
براى این همه عابر چرا کلاه کشیدهست
کنار خلوت مادر بروى سبز چمنزار
چه دوستان زیادى به نیمه راه کشیدهست
تویى که حوض قشنگت پر است ماهى قرمز
چرا دو کفتر تشنه کنار چاه کشیدهست
خوشا به حال تو باشد که بىخیال فصلت
چهار مرتبه خورشید کنار ماه کشیدهست
رزیتا نعمتى - قزوین
بام دل
گل من خوب من
اى ساحت سبز صنوبرها
پریزاد پریشان حریم پاک باورها
یقین دارم
در این ظلمتسراى این عصر
بىفریاد
در این اندوه مادرزاد
به تسکین من آواره مىآیى
و بر بام دلم
این خسته از آوار صد پاییز
اسیر بادهاى سرد طوفانخیز
به لطف صولت دستان زیبایت
عباد تیرهتلخى دوران را
میان چشمهاى از نور
خواهى شست
و در صحراى چشمانم
هزاران مشعل از خورشید مىکارى
... تو مىآیى
و دستان صبورم را
پر از
نیلوفران ناب خواهى کرد
طوبى ابراهیمى - مشهد