زن مسلمان
جواد محدثى
خواهرم!
تو که عطر خون شهیدان را همراه دارى و دستان پر مهر و نوازشگرت، آیه عطوفت و لوحِ عصمت است، آیا مىدانى که یادگار هزاران شهید خفته به خونى؟!
اینک تو، صبح صادق نسلى هستى که از دل ظلمت ظلم، چهره درخشان و پیروز خود را برآورده است و نوید «فجر فلاح» را مىدهد.
تو نماینده نسلى هستى که از معرکههاى خون و شرف، سرفراز بیرون آمده و بالنده و بزرگوار، به «شهادت» در مشهدهاى حماسه ایستاده است.
* * *
خواهرم!
من تو را مىشناسم،
آن روز که همراه برادرانت پس از نماز عید، از «قیطریّه»، چون سیل به طرف جنوب سرازیر شدى، آبشارى از ایمان و عقیده بودى.
آن روز که در «جمعه سرخ» هفده شهریور، کفن پوشیدى و در میدان شهدا، به شهادت آمدى و «ژاله» را لالهباران کردى.
آن روز که آزادى زندانیان سیاسى را که به بند رژیم جور طاغوت، گرفتار بودند، مىخواستى، آن روز که آمدن «امام» را فریاد مىکردى،
آن روز که شعار «استقلال»، «آزادى»، «جمهورى اسلامى» را بر سر کوى و برزن، در هر گذر و معبر، در میادین شهرها و در خیابانهاى مبهوت و گیج و سرسامگرفته، سر مىدادى و آن را با صلابت، بر سر قساوت تاریخ معاصرت فرو مىکوبیدى،
آن روز که در راهپیمایىهاى پر شکوه تاسوعا و عاشورا، در کنار برادرانت، حضور «زن مسلمان» را در صحنه سیاست و مبارزه به ثبت مىرساندى،
آن روز که براى حماسهآفرینان یوماللَّه «22 بهمن»، کیسهها را پر از شن مىکردى تا برادرانت سنگر بسازند، و صابون و شیشه و بنزین و ... فراهم مىآوردى، تا بر و بچههاى محلّهات با «کوکتل مولوتف» به نبرد با دشمن و شکار تانک بروند،
آن روز که به استقبال امام رفتى و فرودگاه تا «بهشت زهرا» را از حضور خود پر کردى،
آن روز که به نظام جمهورى اسلامى، «آرى» گفتى،
آن روز که به بزرگداشت «روز زن» در میلاد حضرت فاطمه(ع) پرداختى،
آن روز که براى جهاد سازندگى، راهىِ روستاها و مزارع شدى،
آن روز که براى تدارک پشت جبهه، لباس دوختى و دستکش و جوراب بافتى و آذوقه بستهبندى کردى و پول فرستادى،
آن روز که بر قامت رشید فرزندنت، کفن پوشاندى و به صحنه فرستادى،
آن روز که آمل را، به «شهر هزار سنگر» بدل کردى و ...
آرى، من تو را مىشناسم.
* * *
خواهرم!
تو، زن مسلمان آگاه و متعهدى هستى که همیشه، همه جا حاضر بودى.
صحنههاى حضور معنادار تو را در عرصههاى تعهّد، نمىتوان برشمرد.
تو، نهال در خون نشسته و سرو به شهادت ایستاده این امّتى،
دامان تو، لالههاى خونینکفن فراوانى رویانده است که در کربلاهاى متعدد و مکرر میهنمان، به یارى حسین زمان، حضرت امام خمینى شتافتهاند و این کاروان سرخ و خونین، همچنان پیش مىتازد و آغوش تو، اى خواهر، و اى مادر، کودکانى را مىپرورد که فردا، هر یک حماسهآفرین دوران خواهند شد و مظهرى از عشق پاک و مقدس به امام و رهبرى و انقلاب و اسلام و حقیقت و مهدى و خداى مهدى ... .
* * *
خواهرم!
تو از خطّه خاور و از قافله جان و از شرق مسلمانى.
کام تو را از کودکى، با «تربت ایمان» برداشتهاند و از «فرات عشق» در کامت چکاندهاند.
اینک، فضاى حنجرهات، از بانگ تکبیر و شعار اسلام، گرم و پر صلابت است. و حاشا که این حلقوم، جز براى حقیقت و اسلام، فریادگر باشد!
خواهرم!
با «آگاهى» و «بصیرت» و «شناخت»، از اسارتهاى مدرن که به نام تمدّن و آزادى، سالهاى سال تو را از درون مىپوساند، رها گشتهاى و به ارزش و کرامت انسانى خود که فقط و فقط در «اسلام» است، دست یافتهاى.
تو، در سنگر حجاب، مدافع خون شهیدانى.
تو با «فرهنگ برهنگى» که نشانه «برهنگى فرهنگى» است، ستیز کردهاى.
تو بار دیگر ولادت یافتهاى،
بار دیگر غنچه پاک فطرت خویش را در برابر حق، شکوفاندهاى.
در جمهورى اسلامى و نظام ولایى، میلادى نوین یافتهاى.
آرى «آزادى»، نه «بىبند و بارى»!
مکتب تشیّع و فرهنگ اهلبیت، حماسه سرخ خویش را تا اعماق ذرّه ذرّه وجودت دوانده است و با دو بال «خون» و «پیام»، در فضاى رشد انسانىِ خود، «طیران طهارت» را مىآزمایى.
تو، از تبار کریمان و آزادگانى.
تو از پیروان زینب و زهرایى،
تو از کرانه رود فرات مىآیى
و بوى خون شهیدان به پیرهن دارى.
برادران شهیدت و خواهران رشیدت
همیشه چشم به راهند،
که تو، رسول امینِ «پیام خون» باشى.
تو، زنى ز خاک دلیران، زنى ز خطّه ایمان، زنى مسلمانى!
ایمان و حجاب و عفاف و بیدارىات، براى غافلان بىفرهنگ و خودباختگانِ فرهنگ بیگانه، «حجّت» است.
مىتوانى با حفظ کرامت و عفاف، معیارى براى «زن مسلمان» باشى،
رسالت بر دوش عصرِ آگاهى،
و گریزان از ابتذال و پوچى!