آرژانتین، فرصتى براى تبلیغ دین آزمونى براى تربیت فرزند
گفتگو با خانم طیبه ربانى، مبلّغ و مترجم زبان اسپانیولى
عکس و گفتگو: مسعوده کرمى
خانم «طیبه ربانى» مبلّغ دینى، مترجم زبان اسپانیولى و فارغالتحصیل رشته «تفسیر» از جامعةالزهرا(س) است که سالهاى چندى را در خارج از کشور، به ترویج و تبلیغ اسلام و انقلاب اسلامى مشغول بوده است. در این شماره فرصتى دست داد تا با ایشان و اهداف و روشهایى که در این مسیر در پیش گرفته است، بیشتر آشنا شویم.
خانم ربانى، لطفاً خودتان را براى خوانندگان بیشتر معرفى کنید.
به نام خدا و با درود به انبیا، اولیا، صلحا، امام راحل و شهداى عظیمالشأن انقلاب و جنگ تحمیلى، در سال 1343 در خانوادهاى روحانى و مذهبى متولد شدم. پدرم فرزند یکى از علماى بزرگ بیرجند بودند. از طرف مادر نیز، پدربزرگم در نائین اهل علم بود. پدرم براى تحصیل به شهر قم آمد، ازدواج کرد و در این شهر ماندگار شد. پدر با اعتماد خود نسبت به ثبات اعتقادى ما و با وجود شرایط نامساعد فرهنگى مدارس آن زمان، دوست داشت که ما تحصیل کنیم. من از اینکه ابزار فرهنگى نامناسبى در بین دانشآموزان رایج بود، رنج مىبردم؛ این بود که تصمیم گرفتم مدرسه را ترک کنم البته با موافقت پدر. بعد از رها کردن مدرسه و بر خلاف تشویق و اصرار معلمانمان براى ادامه تحصیل در مدرسه و دانشگاه به مدرسه علمیه «دارالزهراء» رفتم و آنجا را به راستى همان مطلوبى یافتم که در پىاش بودم. در دوران انقلاب که برنامهها و کلاسها نامنظم شد، به لطف خدا درى دیگر به رویم گشوده شد و با استاد بزرگوارم سرکار خانم جعفرى آشنا شدم و تصمیم گرفتم نزد ایشان تحصیل کنم. ایشان مدرسهاى مخصوص طلاب تأسیس کرده بودند با نام «دارالمهدى» و جلسات و کلاسهایى مثل زبان عربى، نهجالبلاغه، تفسیر قرآن، اعتقادات اصول را براى خانمها برگزار مىکردند. من در آنجا به پیشنهاد خانم جعفرى همزمان با تحصیل، به تدریس عربى و قسمتهایى از مبادى مشغول بودم. در سال 57 ازدواج کردم و در سال 62 به همراه همسر و فرزندم و به پیشنهاد آیتاللَّه مصباح به کشور آرژانتین سفر کردیم. سفر ما به هدف یادگیرى زبان اسپانیولى و نیز آشنایى با جامعه مسلمان این کشور انجام شد که در آنجا با درک نیاز شدید مسلمانان، پروژه شش ماهه ما به برنامهاى درازمدت و چند ساله تغییر یافت.
در مورد آرژانتین و فرهنگ و مذهب مردم این کشور بگویید و اینکه چرا این کشور را انتخاب کردید؟
آرژانتین کشورى از آمریکاى جنوبى است که مردمى مهربان، خونگرم و مسیحىمذهب دارد. از نظر فرهنگى، غربزدگى شدید در این کشور دیده مىشود. حدود یک میلیون مسلمان دارد که اکثریت آنها را علوىها و شیعیان تشکیل مىدهند و
ارتباط ما بیشتر با شیعیان آن کشور بود. ما حدود سیزده سال در این کشور بودیم و در نهایت به اختیار خودمان بازنگشتیم بلکه در پى یک انفجار در انجمن یهودیان پایتخت این کشور، ما را متهم کردند و بعد از تبلیغات شدید و متوالى علیه ما و جمهورى اسلامى ایران، از ورود ما به این کشور جلوگیرى کردند.
در رابطه با انتخاب این کشور، چند کشور پیشنهاد شده بود که همسرم دورترین کشور را در بین آنها که آرژانتین بود انتخاب کرده بود.
در باره ازدواجتان توضیح بدهید.
من به خاطر سن و سال کم و علاقهام به تحصیل به ازدواج فکر نمىکردم، اما در همان سالها به دنبال اصرار مادربزرگم و یکى از جوانهاى فامیل، ناگزیر این موضوع را در ذهنم حلاجى کردم و گهگاه در مورد شخصیت همسرم فکر مىکردم. تعاریف دیگران از اخلاق و افکار ایشان مرا تشویق کرد که به او بیشتر بیندیشم و کم کم در مورد او جدى فکر کنم و براى شناخت بیشتر ایشان دقیق شوم. حدود سیزده ساله بودم که خانواده فرصت گفتگو و شناخت بیشتر را به ما داد و به امید و یارى خدا در سال 57 با هم ازدواج کردیم. همسرم همیشه یار و مشوق من بودهاند، به ویژه در امر تحصیل. ایشان همیشه با همکارىهایشان به من فرصت و امکان موفقیت در این زمینهها را دادهاند.
ضمن معرفى بیشتر همسرتان، از فعالیتها و برنامههایتان در خارج از کشور بگویید.
همسرم، آقاى «محسن ربانى»، طلبهاى بسیار مخلص و متقى و موفق است و همزمان با تحصیل حوزه در مؤسسه «در راه حق» نیز، علوم روز و زبان انگلیسى را فرا گرفته است. در مدتى که خارج از کشور بودیم ایشان در امر تبلیغ بسیار موفق بودند، خصوصاً که به کارهاى زیربنایى اهتمام مىورزیدند. به عنوان نمونه ذکر مىکنم که ایشان حدود پنج مسجد و مرکز اسلامى در آرژانتین و کشورهاى اطراف ایجاد کردند. ما موفق به ترجمه و چاپ حدود صد جلد کتاب شدیم از آن جمله، بیشتر آثار آیتاللَّه مطهرى، رساله امام خمینى، وصیتنامه حضرت امام و نامه امام به گورباچف و نیز فروغ ابدیت آیتاللَّه سبحانى، منتخب مفاتیحالجنان، کتب تاریخ اسلام براى کودکان، دو جلد از تفسیر نمونه، و علوم قرآن که کار خودِ بنده بوده است و کتب تاریخ اسلام براى کودکان، تأسیس و راهاندازى چند مجله به زبان اسپانیولى با عنوانهاى «پیام اسلام» و «راه خوشبختى» که متأسفانه هر دو متوقف شدند و روزنامه «مؤذن» که به لطف خدا در حال فعالیت و نشر است و همچنین مجله اسلامى «کوثر» که در سال 71 تأسیس شد و مجله «ثقلین» که به لطف خدا هر دو، در حال فعالیت هستند. مجله کوثر تنها مجله به زبان اسپانیایى است که به ارائه اسلام ناب مىپردازد و اهداف زیر را دنبال مىکند:
1- ارائه اسلام ناب محمدى(ص) در دنیاى اسپانیایىزبان.
2- بالا بردن سطح فکر زنان مسلمان که رکن اصلى آن جامعه و مربى نسلهاى آینده مىباشند.
3- خنثى کردن تبلیغات شوم دشمنان در رابطه با اسلام و نشان دادن نقش و مقام زن مسلمان به جوامع جهانى.
4- سعى در تهذیب و تزکیه روحى زنان و نشان دادن ارزشهاى والاى معنوى به آنها.
5- غربتزدایى از فرهنگ تشیّع و چهره نورانى ائمه معصومین(ع) و خصوصاً حضرت مهدى(عج).
6- زمینهسازى براى پیروزى اسلام بر کفر جهانى و حکومت جهانى حضرت حجت(عج).
به غیر از چاپ این نشریه، چه اقدامات دیگرى انجام مىدادید؟
از دیگر فعالیتهاى ما تربیت طلاب علوم اسلامى بود که از بین خانمها و آقایان آرژانتینى، اسپانیایى و کلمبیایى موفق به تربیت حدود پانزده نفر شدیم که برخى از آنها بین چهار الى پنج سال در حوزههاى داخل کشورمان تحصیل کردند و اکنون در کشورهاى خود فعالیت مىکنند در ضمن مرکز فرهنگى «شرق» که به زبان اسپانیولى فعالیت دارد و مراکز خارج از کشور را حمایت و تغذیه مىکند، تحت مدیریت و سرپرستى همسرم در قم راهاندازى شده و داراى صفحه Web با این نشانى است: WWW.lsLamorlehte.Com
ما همچنین موفق به تأسیس چند رادیو با عنوانهاى «قبله»، «ایمان» و «نور» شدیم که داراى برنامههاى هفتگى بودند و خوشبختانه با استقبال زیادى هم روبهرو بودند. فکرش را بکنید اینکه یک بانوى مسلمان از روستا و منطقهاى دورافتاده به رادیو زنگ بزند و با اشک شوق و حالتى معنوى بگوید که پس از سالها دورى از فرهنگ و دین خود، توانسته صداى اذان را از رادیو بشنود. اینها بسیار مشوق ما بود و ما از اینکه با استقبال اینچنینى روبهرو بودیم بسیار خرسند و امیدوار مىشدیم.
ما حضور پویا و مستمرى در نمایشگاههاى کتاب در کشورهاى مختلف داشتیم و مىکوشیدیم با به کارگیرى دختران و زنان محجبه در غرفهها و مراکزمان به معرفى نوع پوشش اسلامى که با فعالیتهاى اجتماعى زنان هیچ منافاتى ندارد، بپردازیم و جالب این بود که علىرغم تبلیغات سوء بر ضد اسلام و حجاب، این امر بسیار مورد توجه و حتى علاقه و تشویق بسیارى از مردم واقع مىشد. برخى از مردم مىگفتند: «معصومیت چهره این دختران، ما را به یاد حضرت مریم مىاندازد.»
خانم ربانى، در این مدت هیچ به فکر تأسیس یک مرکز یا انجمنى براى زنان مسلمان آن کشور بودید؟
بله، البته. و به لطف خدا ما به تأسیس سازمان زنان اهتمام ورزیدیم. این سازمان با عنوان «Umma» و با هدف دفاع از حقوق زن و تبلیغ دین مبین اسلام در این کشور پاى گرفت و خوشبختانه بسیار هم موفق بوده است و امروزه با وجود اینکه خود ما آنجا حضور نداریم، خواهران مسلمان بومى توانستهاند آن را به ثبت برسانند و به کار ادامه دهند. یادآور مىشوم که «Umma» علامت اختصارى، به مفهوم اتحاد زنان مسلمان در آرژانتین است و خود به تنهایى معناى «امّت» مىدهد.
ما همچنین به تأسیس «کمیته امداد اسلامى» اقدام کردیم که با عنوان «ATAS» فعالیت مىکرد. «ATAS» به زبان اسپانیولى به معنى «آیات» است و علامت اختصارى جمعیت اسلامى امداد آرژانتین نیز مىباشد. این مؤسسه نیز بسیار موفق است و جمعیت مسیحى را نیز تحت پوشش قرار مىدهد که این امر باعث جذب و علاقهمندى جامعه مسیحیت به اسلام مىشود.
از فعالیتهاى آموزشى و شیوههایى که در این راه به کار مىگرفتید، برایمان بیشتر توضیح دهید.
برگزارى کلاسهاى متعدد آموزش قرآن، احکام و اصول عقاید از جمله فعالیتهایمان بود و در این راه سعى مىکردیم که شیوهاى آسان و بدون تکلف را انتخاب کنیم. یعنى طبق سفارش پیامبر اکرم(ص) به على(ع) هنگام فرستادن ایشان به یمن که فرمودند: «اى على! آسان گیر و سخت نگیر، بشارت بده و مردم را از دین دور نکن.»
سرلوحه قرار دادن این حدیث، ما را در رسیدن به هدفمان یارى کرد؛ آن هم در شرایطى که بسیارى از مسلمانان در این کشور حتى نماز خواندن را هم بلد نبودند. پس از یک سال صبر و تلاش و آموزشهاى مستمر ما، یکى از دخترانِ تحت تعلیم ما محجبه شد و بعد از او خواهرش. بعد از محجبه شدن آنها، من احساس مىکردم که قلهاى را فتح مىکنم و زحمات یک سالهام به نتیجه خوب رسیده است. آنها بعد از انتخاب حجاب و تلاش در راه علوم دینى، رشد معنوى بسیار کردند به طورى که در زمینه مستحبات نیز حساس و مقید بودند. مثلاً اگر نماز شب جمعه اول رجب، «نماز لَیلةُالرّغائب» را به آنها یادآورى نمىکردم، آنها اعتراض مىکردند و خوشبختانه هماکنون خودشان از مبلّغان دینى در این کشورها هستند و خواهران دیگرى را هدایت مىکنند.
شما در قیاس شرایط اجتماعى آنجا با کشورمان، کدام یک را براى فعالیت زنان مناسبتر مىدانید؟
در آن جوامع که تا حدى دموکراسى وجود دارد، تا حدودى به زنان مسلمان اجازه فعالیت مىدهند اما به محض اینکه ببینند زنان مسلمان دارند موقعیت و محبوبیت اجتماعى کسب مىکنند، به انواع حیلهها جلوى رشد و فعالیت آنان را مىگیرند. بنابراین دمکراسى غربى یک اسم و لفافه است و مفهوم واقعىاش پیاده نمىشود. در همان کشورها هم سانسور دیده مىشود، خصوصاً در زمینه موقعیت و جایگاه زنان مسلمان. به طور مثال با اینکه علناً در مناسبتهاى مختلف اجتماعى، فعالیت زنان مسلمان را مىدیدند، اما باز براى معرفى زن مسلمان از عکس و فیلمهاى زنان افغانى با پوششهاى خاصشان، استفاده مىکردند. براى تأکید روى صحبتهایم «جامعه اسلامى زنان فرانسه» را مثال مىآورم؛ ببینید که یک زن مسلمان فرانسوى با وجود داشتن تخصص و آگاهى و توانایى در یک زمینه امکان و حق فعالیت ندارد تنها به خاطر محجبه بودن. اما در جامعه اسلامى ما بهترین و مناسبترین زمینهها براى فعالیتهاى علمى، فرهنگى و اجتماعى فراهم شده است به طورى که نظیر آن در هیچ جاى دنیا دیده نمىشود.
خانم ربانى، شما سالهاى زیادى را در خارج از کشور بودهاید. تأثیرات انقلاب اسلامى را در این کشورها چگونه مىدانید؟
معمار بزرگ انقلاب امام راحل(ره) از نخستین روزهاى انقلاب سه هدف را براى آن انتخاب کردند. اول؛ نجات کشور از سلطه استکبار و طاغوت. دوم؛ اتحاد جهان اسلام و بیدارى آنها. سوم؛ ترویج اسلام راستین در جهان در راستاى زمینهسازى براى انقلاب جهانى حضرت مهدى(عج). امام براى به ثمر رساندن این سه هدف مبارزهاى جدى را با همکارى جوانان نسل انقلاب آغاز کرد. هدف اول را یاوران امام محقق کردند و به آن دست یافتند. آنها با فداکارىهاى بسیار و تقدیم هزاران شهید و جانباز، ایران را از ستم و سلطه یک رژیم شاهنشاهى دو هزار و پانصد ساله رهایى بخشیدند. هدف دوم ایشان نیز تا حد زیادى محقق شد. انقلاب ما هویت مسلمین را به آنها بازگرداند و اسلام را از انزوا خارج کرد. رهبر معظم انقلاب مىفرمودند:
«در پارلمانهاى کشورهایى که رسماً در آنجا دین جرم محسوب مىشد، اسم خدا به زبانها آمد و نطقها با «بسماللَّه» شروع شد.» نهضتهاى اسلامى در خیلى از کشورها پس از انقلاب ما ایجاد شد؛ نمونهاش هم همین انتفاضه فلسطین و مقاومت لبنان مىباشد. تأثیرى که انقلاب ما بر جوامع مسلمین در کشورهاى غیر اسلامى گذاشت بسیار زیاد بود. آنها در حال هضم شدن در فرهنگ غرب بودند. انقلاب ما هویت آنان را به آنها برگرداند. تأثیر عمیق در تشکیلات و سازماندهى آنها گذاشت و در برگشت به ارزشهاى اسلامى از جمله حجاب تأثیر فراوان داشت.
امام به تحقق این اهداف، اعتقاد راسخ داشت و با صلابتى توصیف ناشدنى بیان مىداشت: «من با اطمینان مىگویم اسلام ابرقدرتها را به خاک مذلت مىکشاند. اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را یکى پس از دیگرى برطرف و سنگرهاى کلیدى جهان را فتح خواهد کرد.»
امام عقیده داشت که اسلام زیباست و اگر درست براى جهانیان توصیف شود، همه مردم دنیا پیرو آن خواهند شد. ایشان در بیانى مىفرمایند «اگر این چهره نورانى اسلام با آن جمال جمیل که قرآن و سنت در همه ابعاد به آن دعوت کرده از زیر نقاب مخالفان اسلام و کجفهمىهاى دوستان خودنمایى کند، اسلام جهانگیر خواهد شد و پرچم پرافتخار آن در همه جا به اهتزاز در خواهد آمد.»
در راستاى تحقق هدف سوم که ترویج اسلام در جهان است، نمونههاى بسیار خوبى از رشد اسلام را در جهان مشاهده مىکنیم. بسیارى از جوانان مسیحى هماکنون به اسلام روى آوردهاند و این طلیعه جهانى شدن اسلام است. حتى علت مبارزه فرانسه با حجاب، رشد سریع اسلام در غرب است.آنها در تحلیلهایشان مرتباً نگرانى خود را اظهار مىکنند، خصوصاً نگرانى از اینکه بعید نیست در آیندهاى نه چندان دور به جاى مسیحیت، اسلام، دین اول فرانسه شود. رشد اسلام در فرانسه حیرتآور است، خصوصاً در بین زنان تحصیلکرده و دانشگاهى. بنا به گزارشى مربوط به چهار سال پیش، در هر دو سال حدود بیست هزار نفر از زنان انگلستان، خصوصاً از قشر تحصیلکرده مسلمان مىشوند. این روند رشد اسلام در کشورهاى دیگر اروپایى، آنقدر براى غرب نگرانکننده است که متفکران غربى اخیراً اذعان داشتند که ما مىدانیم که جهان آینده از آنِ اسلام خواهد بود و تنها کارى که باید بکنیم این است که زمان این پیروزى را به تأخیر بیندازیم. علت این پیروزى را چنین گفتهاند که «ما در حال از دست دادن افکار و قلوب جهانیان هستیم و مسلمانان روز به روز بیشتر قلوب و افکار جهانیان را فتح مىکنند.»
در گزارشى از روزنامه «میل آن ساندى» یک تحلیلگر انگلیسى نگرانى خود را از این موضوع ابراز داشت. در این نشریه این پرسش مطرح مىشود که آیا ممکن است اسلام روزى دین رسمى بریتانیا شود. نویسنده در این گزارش اشاره مىکند که به مرور زمان، مسیحیت و انجیل از میان خانوادهها و مدارس بریتانیایى رخت بربسته و گوش شنوایى براى شنیدن پیامهاى کهن این دین وجود ندارد. حال آنکه پیام اسلام براى بسیارى از مردم بریتانیا جدید، جذاب و قابل توجه است و هر روز که مىگذرد بر تعداد منارهها و گنبدهاى مساجد تازه تأسیس شده بریتانیا افزوده مىشود و اسلام در حال گسترش روزافزون است. همچنین تأکید مىکند بر اینکه جایگاه کنونى اسلام و مسلمانان در بریتانیا در چهل سال پیش قابل تصور هم نبود.
به نظر شما چه عواملى باعث جذب این افراد به دین اسلام شده است؟
فکر مىکنم سه عامل در این پیروزى دخیل است. عامل اول اینکه، همه مدلهاى غربى و شرقى ارائه شده، از طرف بشر به شکست منتهى شده است. هماکنون جامعهشناسان غربى مىگویند که بشر به پایان تاریخ رسیده، غافل از اینکه این کشتى تمدن غرب است که به گِل نشسته است.
دومین عامل، جذابیت اسلام است و عامل سوم، ارائه یک نمونه عملى است که همانا جمهورى اسلامى ایران مىباشد. از عوامل جذابیت درونى اسلام مىتوان به این موارد اشاره کرد: هماهنگى اسلام با فطرت بشر، منطقى بودن این دین مبین و همگامى آن با علم، جامعیت اسلام و پویایى فقه آن خصوصاً فقه تشیّع، معنویت و عرفان اسلامى، مستقیم بودن رابطه انسان با خدا در اسلام و دیگر اینکه اسلام تناقضات ادیان را در ارتباط با منجى موعود حل مىکند و نه تنها در رابطه با توصیف شخصیت منجى موعود، اطلاعات مىدهد؛ حتى از دولت کریمهاى که به دست آن حضرت بنا خواهد شد پرده برداشته و آن را توصیف مىکند و نیز احترام اسلام و مسلمانان نسبت به شخصیتهاى بزرگ و مقدس ادیان مسیحیت و یهودیت مانند حضرت مریم و موسى و مسیح علیهمالسلام، در جذب غیر مسلمین به این دین مبین تأثیر بسزایى دارد.
از نوع و نحوه برنامهها و تبلیغهایتان بگویید.
فعالیتهاى آموزشى ما بسیار گسترده بود؛ از برنامههاى احیاى سنتهاى دینى مثل دعاى کمیل و نماز جمعه و برنامهریزى براى مناسبتهاى دینى گرفته تا انجام مصاحبههاى متعدد تلویزیونى و رادیویى با مردم و رسانههاى آرژانتینى که در زمینه زدودن خرافات و تبلیغات سوء بر ضد اسلام و جامعه اسلامى بسیار مؤثر واقع مىشدند. در این زمینه به خاطرهاى اشاره مىکنم.
فراموش نمىکنم زمانى بنا بر نیازى که احساس مىشد در یکى از حساسترین موقعیتهاى تبلیغاتى و امنیتى، به انجام مصاحبهاى با یکى از کانالهاى دولتى تلویزیون اقدام نمودم که پنجاه دقیقه طول کشید و به لطف و یارى خداى منّان بسیار مورد توجه قرار گرفت و ابهامات فراوانى را از صفحه ذهن بسیارى از بینندگان، در زمینه حقوق زن در اسلام و جایگاه انقلاب اسلامى و انتفاضه مردم فلسطین زدود. به محض پخش این مصاحبه که در کشورهاى اطراف نیز قابل وصول بود، رسانهها شروع کردند به ترفندهاى خود و تکرار تهمتهاى همیشگى مبنى بر حرمت حضور زن در جامعه از دیدگاه اسلام و حرمت سخن گفتن زن در بین مردان و براى توجیه عمل من، ابراز داشتند که ایشان، سنتى از سنن اعتقادى دین خود را نقض کرده و بر خلاف قوانین اسلامى چنین اقدامى نموده است و اینکه این مسئله منحصر بهفرد است و سابقهاى در جوامع اسلامى ندارد. سپس براى اینکه آثار مثبت مصاحبه را از بین ببرند، وانمود کردند که زن مسلمان قدرت سخن گفتن و استدلالات منطقى و فلسفى را ندارد و ادامه دادند که اگر مىبینند ایشان یک مصاحبه منطقى، استدلالى و علمى انجام داده است، به این دلیل است که ایشان فارغالتحصیل یکى از دانشگاههاى معتبر انگلستان است و دستپرورده خودِ غرب است نه تربیتشده مسلمین!مىبینید براى اینکه آثار تبلیغات چندین ساله خود را حفظ کنند و نگذارند اسلام ناب معرفى شود حاضر شدند فارغالتحصیلى دانشگاه انگلستان را نیز به من اعطا نمایند!
خانم ربانى، چه شد که به تحصیل و فعالیت در زمینه علوم دینى پرداختید؟
تربیت دینى در خانواده و الگوهاى خوبى که از طرف پدر و مادر معرفى مىشد و اخلاق خوب والدین. به عنوان مثال اینکه، پدر هیچ گاه به ما امر نمىکرد و دستور نمىداد، او با ما تحکمآمیز رفتار نمىکرد، به ما شخصیت مىداد و در کنار اینها محیط و فضاى نامناسب فرهنگى مدرسه در دوران قبل از انقلاب باعث شد که من به تحصیل علوم دینى روى بیاورم و آزادانه آن را انتخاب کنم و به یارى و هدایت خداوند، زندگىام برنامهریزى و سازماندهى شد. الطاف الهى را در لحظه لحظه زندگىام احساس کردم، حتى در مورد فرزندان دخترم همیشه شاکر خدا بودم. چون در آن محیط و مشکلات بسیار، تربیت فرزند در جوامع غربى بسیار دشوار است، شاید اگر آنها پسر بودند من در تربیت آنها چندان موفق نمىبودم.
خودتان را موفق مىدانید؟ ویژگىهاى یک زن موفق را چه مىدانید؟
گرچه خود را صد در صد موفق نمىدانم، در مجموع فکر مىکنم که لطف خداوند بسیار شامل حالم بوده است، لذا از دید دیگران موفق هستم اما خودم به وضع و موقعیت فعلىام قانع نیستم.
اما در مورد قسمت دوم سؤالتان، به نظر من اگر انسان ارتباط خود را با خدا قوى کند و در همه امور زندگى متوکل به خداوند باشد و توسل به ائمه معصومین(ع) را فراموش نکند، مىتواند فردى موفق باشد. خداوند در قرآن مىفرماید:
«الذین جاهَدوا فینا لَنَهدینَّهم سُبُلَنا؛
هر کس که در مسیر ما تلاش کند ما هم او را به شیوهها و راههاى خودمان هدایت مىکنیم.»
خداوند انسان را براى خلیفةاللّهى آفریده است و به قول استاد گرانقدر، علامه «جوادى آملى»، خلیفه، آن کسى است که نشانگر و آیت کسى باشد که جانشین وى است. اگر قرار باشد ما به دنبال اهداف نفسانى در این دنیا باشیم هرگز به مقام خلیفةاللّهى دست پیدا نمىکنیم.
تنها انسانهایى داراى کرامتاند و به مقام خلافت خدا مىرسند که در مسیر عبودیت باشند و تقواى الهى را پیشه خود کنند و البته در این راستا «توجه به وظیفه» مهمترین عامل است. تشخیص عمل صالح چندان مشکل نیست ولى آنگاه که بخواهیم بین چند عمل خوب، بهترین را که همان «وظیفه» است انتخاب کنیم، دچار مشکل مىشویم و تشخیص درست این عمل صالح تنها توسط امام زمان هر عصرى است که در دوران ما که دوران هجران امام عصر(ع) است باید با توسل به ائمه معصومین و امام زمانمان، خودمان را به شناخت عمل صالح نزدیک کنیم و در واقع بیشترین خسران مردم در دوران غیبت، عدم شناخت وظیفه و عدم شناخت عمل صالح است. ممکن است که ما در شبانهروز اعمال خوب زیادى انجام دهیم اما چون وظیفه خود را درست نشناختهایم چه بسا که یک عمل خوب ما داراى پیامدهاى منفى باشد. اما عمل صالح، عملى است که هیچ گونه آثار منفى به جاى نمىگذارد. اینجاست که انسان با تمام وجود، نیاز به امام زمان خود را احساس مىکند. به میزانى که ما ارتباطمان با امام زمانمان قوى باشد، در شناخت عمل صالح موفقتریم. چون این ارتباط سرزمین وجود ما را حاصلخیز مىکند تا آب حیات که توسط ولایت به جانها سرازیر مىشود، در این سرزمین حاصلخیز آثار خوب خود را بر جاى بگذارد. بنابراین به عنوان یک زن در جامعه اسلامى وظیفهشناسى ما بسیار مهم است و چه بسا در بعضى از موارد، جامعه ما دچار افراط شده است؛ به عنوان نمونه در زمینه اشتغال زنان یک سرى آرمانهاى کاذب براى جامعه ایجاد شده است. به طورى که دختران ما فکر مىکنند که حتماً باید مدرک و شغلى آبرومند در جامعه داشته باشند. در حالى که شاید عمل صالح براى آنها چیز دیگرى باشد. از اینرو این افراط و تفریطها پیامدهاى ناگوارى را براى جامعه ما در پى خواهد داشت، از آن جمله کمرنگ شدن اهمیت نقش مادرى در جامعه است در حالى که طبق گفته امام راحل «زن مربى جامعه است». اساس و مبناى تکالیف اصلى یک زن همسر خوب و مادر خوببودن است. آیا تربیت یک فرزند صالح ارزش کمترى از منشىگرى یک اداره دارد؟ و آیا شایسته است که بانوان جامعه ما فرزندان پاک و مستعد خود را در مهد کودکها و دیگر مراکز رها کنند و ساعات متمادى را دور از منزل به سر ببرند؟
شما فعالیتهاى اجتماعى و فرهنگى زیادى داشته و دارید. آیا این مشغلهها از توجه شما به امر آموزش و تربیت فرزندانتان نکاسته است؟
من سعى کردهام در تمام مراحل زندگى با یارى خداوند وظیفه اصلى خودم را تربیت فرزندان صالح بدانم و تا حدى در کارهاى اجتماعى شرکت کردهام که به تربیت آنها آسیبى وارد نشود و با توجه به اینکه کارم
یک کار عمدتاً فرهنگى است، بیشتر وقتم را در خانه مىگذرانم. به غیر از ساعاتى که براى تبلیغ و سخنرانى در خارج از منزل به سر مىبرم، تمام کارهاى تحقیقى و ترجمهها و نگارش مطالب نشریه «کوثر» را در منزل انجام مىدهم.
با توجه به اینکه ما سفرمان را با توکل به خدا و استمداد از او آغاز کردیم، خوشبختانه خداوند هم ما را در تربیت فرزند بسیار یارى کرد و علىرغم اینکه دوران کودکى فرزندانم در غرب و جامعه فاسد و بىبند و بار آنجا سپرى شد، داراى فرزندانى مؤمن و باتقوا هستم. در واقع در روح آنها حالتى اطمینانبخش ایجاد شده است، وقتى که مىبینند جوانان جامعه سراغ ابزارهاى فرهنگى مبتذل مىروند آنها تعجب مىکنند و مىپرسند که اینها چه جذابیتى دارند. در دوران اقامت در خارج از کشور، من به فرزندانم اجازه تماشاى کارتون را مىدادم و به محض شروع تبلیغات از آنها مىخواستم که کانال را عوض کنند. آنها خودشان مسئولانه این کار را مىکردند.
من در تربیت فرزندانم همواره به این نکته توجه داشتهام که کارها و گفتههایم تنها یک سبب براى تربیت آنهاست و مربى اصلى و مسبّبالاسباب، خداى متعال است. مىکوشم که دعاى زیاد و توکل همیشگى در زندگىام جارى باشد. در همه قنوتهایم آنها را دعا مىکنم. پدر بچهها نیز مکرر به آنها در مورد دعاهاى شبانه و یومیه سفارش مىکند و آن را عامل موفقیت بچههایمان مىخواند.
از بچههایتان بگویید، ارتباطتان با آنها چگونه است؟
من چهار فرزند دختر و یک پسر دارم. فرزند اولم «فاطمه» فارغالتحصیل جامعةالزهرا است، ازدواج کرده و داراى یک فرزند است. او مشغول ترجمه و همکارى با نشریه «کوثر» است. فرزند دومم «معصومه» سال دوم جامعةالزهرا است، ازدواج کرده؛ و دختر سومم «قدسیه» سال اول دبیرستان هدى است. «محدثه» و «محمدعلى» هم فرزندان چهارم و پنجمم هستند. ارتباط ما با هم بسیار صمیمى است و در تربیتشان به لطف خدا هیچ مشکلى نداشتم. ما باید زمانشناس باشیم. نباید بخواهیم که دخترانمان مثل ما فکر کنند و دقیقاً مثل ما عمل کنند. دوران نوجوانى ما با نوجوانى آنها فرق مىکند. باید گوش شنوا براى آنها باشیم و از موضع تحکم و اجبار با آنها برخورد نکنیم. علاوه بر اینکه تربیت زبانى صرف، نه تنها تأثیرگذار نیست، بلکه گاهى به عکس عمل مىکند. باید بکوشیم با عمل و رفتار خود به آنها الگو بدهیم. مادرى که به نماز اول وقت اهمیت بدهد، وقت نماز که اذان را مىشنود کارهاى دیگرش را رها کند، وضو گرفته و اذان بگوید و براى این فریضه آماده شود، در واقع در عمل، فرزندش را به این کار تشویق کرده است. هر توصیهاى که به فرزندانمان مىکنیم اگر خود اهل عمل نباشیم آن توصیه هدر رفته است.
استاد عزیزمان همواره به ما سفارش مىکردند که «در تربیت فرزندانمان به مسببالاسباب توجه داشته باشیم.» چه بسا که از نظر تئورى و نظرى مسائل زیادى را بدانیم و در عمل هم سعى کنیم آنها را پیاده کنیم منتها غافل شویم از اینکه قلوب همه در دست خداوند متعال است و این خداوند است که باید همه ما را به طریق خود هدایت کند. گاهى تصور مىکنیم که این ما هستیم که فرزندانمان را هدایت مىکنیم و لذا توقع نتایج عالى را داریم؛ غافل از اینکه اگر توجهمان به خدا کم باشد و توسل به ائمه علیهمالسلام نداشته باشیم در امر تربیت موفق نمىشویم مثل قارون که داشتههایش را در اثر علم و تلاش خود مىدانست و خداوند او را به همراه همه ثروتش در خاک فرو برد. ما مادران باید همواره به مادران ائمه متوسل شویم خصوصاً حضرت زهرا(س) و از آنها بخواهیم که ما را در تربیت نیکوى فرزندانمان یارى کنند.
باید بکوشیم که به فرزندانمان آرمان بدهیم. جوان بدون آرمان نمىتواند زندگى کند و ما باید براى ایجاد آرمان تلاش کنیم و یک جهانبینى و بینش صحیح به جوانمان بدهیم. بینش آنان را نسبت به خدا و جهان اصلاح کنیم. جایگاه اهل بیت عصمت و طهارت را برایشان تبیین کنیم، به آنها بفهمانیم که هدف از خلقت انسان رسیدن به جایگاه والاى خلیفةاللّهى است. خداوند بشر را براى معرفت آفرید. همان گونه که در حدیث قدسى مىفرماید:
«من گنجى پنهان بودم، خلق را آفریدم تا شناخته شوم.»
همان طور که مىدانیم کشف یک گنج براى یابنده منفعت و سود دارد نه براى خودِ گنج؛ لذا خداوند انسان را مستحق بالاترین هدایت کرد و به او نیروى اختیار داد، زیرا هدایت نمىتوانست اجبارى باشد. تحقق اختیار در وجود انسان نیاز به انتخاب داشت، لذا خداوند دو راه را فراروى انسان قرار داد، اما تنها وجود دو راه کافى نبود. این انتخاب باید آگاهانه مىبود، لذا نیاز به عنصر آگاهى داشت. خداوند با علم لایتناهى خود به این عالم نظر کرد و دید از بین افراد بشر تعدادى، برترینها هستند، افراد پاکى هستند که به بالاترین درجه تکامل مىرسند، آنها را به عنوان انبیا برگزید و بالاتر از آنها نظر کرد؛ چهارده معصوم را برگزید تا اینکه مسئولیت آگاهى دادن نسبت به آن راه و رهبرى بشریت را به عهده بگیرند. اما این بشر قدرناشناس، حریص به دنیا و دنیاطلب به جاى پیروى از این برگزیدگان الهى، بناى مخالفت و ناسازگارى گذاشت و از مسیر ولایت منحرف شد. لذا آن رفتارهاى خشونتآمیز را با رسول گرامى اسلام و سپس با عترت طاهرینش کرد. بشر نخواست زیر بار حق و عدالت و رهبرى معصوم برود لذا براى خود جهنمى ساخت در حالى که اگر از آن افرادى که خداوند براى رهبرىاش برگزیده بود اطاعت مىکرد سعادت دنیا و آخرت را به دست مىآورد. بشر به تدریج از اهل بیت دور شد و آنها در یک غربت غمانگیز قرار گرفتند. این دورىِ مردم از خانهنشینى على(ع) شروع شد و تا زمان امام دهم و یازدهم به اوج خود رسید به طورى که این دو امام معصوم بیشتر از طریق وکلا با مردم ارتباط برقرار مىکردند و این چنین زمینه غیبت، امام دوازدهم فراهم گشت. بنابراین علت اصلى غیبت ریشه در قدرناشناسى مردم دارد. وقتى مردم یازده نور پاک را یکى پس از دیگرى به شهادت رساندند خداوند اراده کرد آن دوازدهمین را که بقیةاللَّه است در پرده غیبت نگه دارد تا بشریت، خود تجربه کند و به جایى برسد که بفهمد تنها با علم و عقل خود نمىتواند جهان را اداره کند و درک کند که رهبرى جهان را کسى جز امام معصوم نمىتواند به عهده بگیرد. الان بشر دچار بحران عمیق روحى و معنوى و اجتماعى و سیاسى و ... شده است و بدتر از همیشه به بحران مدیریت دچار شده زیرا به هر کس اعتماد مىکند و او را به عنوان رئیس خود انتخاب مىکند، خائن از آب در مىآید. تشریح این سیر براى جوان و نوجوان به او اشتیاق مىدهد که منتظر مولایش باشد؛ آن کسى که خدا براى رهبرى جهان ذخیره کرده است.
اینجاست که آرمان انتظار در وجود او شکل مىگیرد. انتظار پیروزى حق بر باطل، پیروزى ایمان بر کفر جهانى، و خدا این پیروزى را وعده داده و تخلف از وعده نمىکند. انتظار یعنى همآرمان شدن با انبیا و اولیا و ائمه اطهار(ع)، زیرا همه انبیا براى اجراى عدالت و رساندن انسان به تقرب الهى که اوج کمال است، آمدهاند. اما به خاطر سوء استفاده بشر از نیروى اختیار خود، هیچ کدام نتوانستند به طور کامل به هدف خود برسند. همه انبیا و اولیا در انتظار ظهور آن حجت خدا چشمانتظارند. انتظار، آرمان غدیر است، آرمان عاشوراست، آرمان بعثت است. انتظار یعنى خروج از منیّت و خودخواهى، زیرا با دعا براى فرج، سعادت را براى کل هستى طلب مىکنیم نه فقط براى خودمان. انتظار یعنى هویت جوان، یعنى فرار از بىشخصیتى، زیرا محبوب ما با محبوب حسین(ع) و على(ع) و فاطمه(س) یکى مىشود. انتظار یعنى دورى از گناه، زیرا کسى که معصومى را دوست دارد به مرور از گناه دور مىشود و زندگىاش رنگ محبوب را به خود مىگیرد. انتظار یعنى امید، امید بهتر شدن «امید رسیدن به وضعیت مطلوب و قانع نبودن به وضعیت موجود». لذا انتظار، انگیزه مىشود براى تلاش بیشتر، تلاش و تکاپو در راه تحقق وضعیت مطلوب.
اگر با کار مطلوب فرهنگى و تلاش درست و منطقى، فرزندان ما احساس کنند که امام زمان پدرشان است، دختران و پسران ما بدانند که فرزندان امام زمان و اسلام هستند، این در شخصیت و افکار و اعمال آنها تأثیر زیادى دارد. مسیر زندگى آنها را مشخص مىکند و هرگز در بنبست قرار نمىگیرند. در نسل جوان ما میزان بالایى از عطش نسبت به معنویت و مسائل معنوى خصوصاً سخن از حضرت مهدى(عج) وجود دارد که وظیفه ماست که این عطش و میل را صادقانه پاسخ دهیم و گرنه جوان ما از دکانهاى عرفان کاذب سر در مىآورد و متوجه افراد ناباب مىشود.
اما در رابطه با تربیت خاص دختران فکر مىکنم در وهله اول باید آنها را به وظیفه اصلىشان که مادر بودن است متوجه کنیم و همواره دو ویژگى مهم مادرى را به آنها گوشزد کنیم که مادر اساس است. «اُم» یعنى اساس. قرآن که مىخواهد مکه را مهم بداند مىگوید «امالقراء» حضرت زهرا(س) «امالائمه» است. مىدانیم که «ام» یعنى اساس و پایه، و پایه همیشه آن بخش زیربنایى و ریشهاى هر بنایى است و طبقات، روى آن بنا مىشود. مادر پایه است، کارش در ظاهر پیدا نیست. پدر کارش مثل طبقات رویى است، مهم است اما اگر پایه درست نباشد، کار او هم موفق نمىشود. تحمل بار طبقات بر عهده پایه است، در نتیجه صبر از آنِ مادر است. مادرى که صبور نباشد پایه بدون تحمل است. نقش مادران معمولاً مخفى است. به قول استادم، نقش آنها زیربنایى است. در حقیقت مادران جامعه ما توقع مطرح شدن ندارند. مادران عزیزى که فرزندانشان را تربیت کردند و آنان در جبهههاى جنگ شربت شهادت نوشیدند، هرگز دنبال مطرح شدن نیستند. هر عالم بزرگوارى را که در مراتب بالاى علم و ادب ببینید این موفقیتش در ارتباط با مادرش بوده است. مادر، آرمانساز جامعه است، این مادر است که مىتواند با تربیت صحیح و دادن آرمان درست، فرزند را به تربیت صحیح رهنمون سازد. اگر اهمیت نقش مادرى را براى دخترانمان تبیین کردیم آنگاه در دوراهىهاى زندگى تصمیم درست مىگیرند و فکر نمىکنند که حتماً بایستى خارج از خانه اشتغال داشته باشند تا ثمره تلاش علمى و عملىِ خود را ببینند بلکه تربیت یک فرزند صالح خیلى بیشتر از یک جایگاه اجتماعى نیاز به درک و فهم و علم دارد و این بهترین ثمره تلاشهاى علمى ماست. چه چیزى از داشتن یک فرزند صالح که از اعمال صالح بادوام حتى بعد از مرگ ما مىباشد، ثمرهاش براى ما بیشتر است.
در پایان از شما و دستاندرکاران مجله وزین «پیام زن» تشکر مىکنم و براى همه کسانى که در راستاى اعتلاى اسلام در جهان تلاش مىکنند، آرزوى توفیقات روزافزون الهى را دارم. از خداوند مىخواهم که همه ما را از محبین و یاران حضرت ولى عصر(عج) قرار دهد و پرچم جمهورى اسلامى با دستان رهبر عزیز و محبوب به دستان مبارک حضرت ولى عصر(عج) سپرده شود و همه ما را در راستاى زمینهسازى براى رسیدن آن روز یاورى فرماید.