خانواده، جوان؛ بدبینى و منفىگرایى
احمد لقمانى
رهاورد بلوغ از نوجوانى تا جوانى
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافرى است رنجیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام مى و گفت عیب پوشیدن
«حافظ شیرازى»
برخى از ویژگىهاى نوجوانى، تأثیر و دوام خود را تا سالهاى جوانى حفظ مىکنند و شخصیت جوان را تحت تأثیر قرار مىدهند. از جمله این صفات و روحیات، «منفىگرایى»،(1) «بدبینى» یا «سوءظن به دیگران» است.
«شارلوت بوهلر»، نخستین فرد صاحبنظرى است که برچسب «منفىگرایى» را به «بلوغ» زده است و از سالها پیش به پدران و مادران و مربیان این نکته را گوشزد کرده است که:
پسران و دختران با فرا رسیدن بلوغ، حالت ضدیت، در مقابل زندگى، افراد و اطرافیان پیدا مىکنند و بدین خاطر گاه موقعیتها و یا امتیازهاى خوب و چشمگیرى را که پیشتر بدست آورده بودند از دست مىدهند.
این شیوه برخى را به این باور رسانده است که بعضى از نوجوانان و جوانان سعى دارند از عوامل زمینهساز ناراحتى پدر و مادر خود آگاه شوند. آن وقت، اگر والدین به پاکیزگى و آراستگى، بها بدهند، آنان بىنظمى و آشفتگى را انتخاب مىکنند، اتاقشان را به هم مىریزند و لباسهایشان را هر کدام به گوشهاى پرت مىکنند! اگر والدین به خوشرفتارى، ادب و نزاکت، اهمیت بدهند، آنان در رفتار و گفتار، جسارت و بىپروایى را در پیش مىگیرند.(2)
سالهاى نوجوانى و جوانى، اغلب همراه با سرکشى و تمرد فرزندان و سالهاى سختى و مرارت والدین است. تماشاى تبدیل کودکى شیرین و دوستداشتنى به نوجوان یا جوانى بالغ، سرکش و پرخاشگر چندان آسان نیست، گرچه باید مسئله بلوغ را در انسان، حالتى طبیعى دانست زیرا در این مرحله، عملیات رشد جسمانى در انسان به حدى مىرسد که براى او احساس نیاز غریزى به ارمغان مىآورد و آغاز این مرحله، او را در فضاى سرکشى قرار مىدهد و این فضا او را از حالت تسلیم و پیروى دیگران بیرون مىکشد و به خودآگاهى و استقلال مىرساند؛ اما در عین حال راه مستقیم و روش متوازنى که این حال را جهت ببخشد، وجود ندارد.
نوجوانى و جوانى؛ تلاطم و توازن بینش انسان
مرحله نوجوانى درست همانند دوره «توازن» موج دریاست. گویى انسانى که به مرحله دوم زندگى خویش وارد مىشود، آمادگى شخصیت و هستى جدیدى را مىیابد که با تجربهاى که از او انسانى دیگر مىسازد و قاعده و قانون جدیدى را براى مرحلهاى تازه پى مىنهد، آغاز مىشود.
اما نقش تربیت و پرورش، آن است که انسان را از کجروى و تباهى باز دارد؛ زیرا جنون غریزه و به تعبیرى دیگر، بیدارى فعالیت سرکشانه در انسان و اطلاع از آفاقى غیر روشن و گاه تیره و ناپیدا، در بسیارى از عرصهها تعادل حرکت انسان را به هم مىزند و این امر بدان سبب است که او تجربه پیشین اندوخته ندارد که از آن براى ایجاد «تعادل» در حرکت خویش یارى بجوید.(3) از اینرو نگاهى غیراصولى به صحنههاى زندگى و افراد مختلف مىنماید:
پیش چشمت داشتى شیشه کبود
زان سبب عالم کبودت مىنمود
شایان بیان است که میزان و معیار یا قدرت و شدت منفىگرایى نوجوانان و جوانان به سه عامل بنیادین و تأثیرگذار مربوط مىشود که عبارتند از:
1- مناسبات پیشین آنان با والدین که در جهت سازگارى یا ناسازگارى شکل گرفته است.
2- مناسبات کنونى آنان با والدین که بر محور تفاهم یا تخاصم تنظیم گردیده است.
3- مناسبات والدین آنان با یکدیگر که مبتنى بر روحیه «رفاقت» یا «رقابت» با یکدیگر استوار گردیده است.(4)
«آنتونى رابینز»، در تفصیل سخن «آلفرد کورزیسکى» که مىگفت: «نقشه هر منطقه غیر از خود منطقه است»، مىنویسد:
«معناى این سخن آن است که تصورات درونى ما مطابق با ثبت دقیق وقایع نیست، بلکه وقایع مورد نظر از صافى اعتقادات خاص ما، برداشتها، ارزشها و پیشفرضهاى ما مىگذرند تا ثبت گردند. پس باید تصورات خود را طورى شکل دهیم که به طور مداوم ما را در نیروبخشترین حالات روحى قرار دهند.»
«رابینز» در پایان تحلیل خود، چنین نتیجهگیرى مىنماید:
«پس موقعیت ما هرقدر نامطلوب باشد، مىتوان طورى آنها را به تصور در آورد که موجب تقویت انسان گردد ... ما مىتوانیم هر چیزى را طورى تصور کنیم که به ما روحیه مثبت دهد و مىتوانیم عکس آن را تصور نماییم ...»(5)
نوع دیدن و سلسله عوامل چرخش نگاه و نگرش انسان، اعتقادى چنین به برخى بخشیده است که مىگویند:
«خوشبین کسى است که در چهار راهها، فقط رنگ سبز را مىبیند؛ بدبین همیشه متوجه چراغ قرمز مىشود؛ و سرانجام براى شخص عاقل، هر دو رنگ یکسان است.»
«آلفونس کار»، نویسنده فرانسوى دیدگاه خود را به گونهاى متفاوت اما زیبا ترسیم مىکند و مىگوید:
«عدهاى همواره غرغر مىکنند که گل سرخ خار دارد؛ ما باید شاد باشیم که خارها گل دارند.»(6)
آرزوها بزُدا تا نگرى جلوه حُسن
که دل بىغرض آیینه بىزنگارست
نسخه خواهش دلهاست برات کرمت
نقش انگشتر تو مهر لب اظهار است(7)
ویژگىهاى افراد منفىگرا و بدبین
1. هرگز در پى تکامل و ترقى مادى یا معنوى خویش نیستند و همه حوادث را به ضرر خویش تفسیر مىکنند.
2. از آینده ترس دارند و با این بیم ویرانگر نسبت به آینده بدبین هستند.
3. به دور از هر گونه آگاهى و هوشیارى، موقعیتهاى پیش روى خود را ارزیابى مىکنند و همیشه به امید شانس و اقبال زندگى مىکنند. از اینرو هرگز براى دستیابى به خواستههاى خود، اهل مبارزه با موانع یا رویارویى با سختىها و تلخىها نیستند.
4. غیر مستقل و وابسته هستند و در زندگى خویش هیچ نظمى ندارند.
5. از بودن خویش احساس لذت نمىکنند.
6. با دیگران ارتباط صمیمانه و محبتآمیز ندارند.
7. از اینکه خلاف جریان آب حرکت کنند، ترس بسیار دارند و از برداشتن گامهاى ابتکارى و گرفتن تصمیمات دشوار مىترسند.
8. بىتحرک، بىتلاش و بىانگیزه هستند و همیشه با یأس و افسردگى و به دور از هر نوع شوق و انرژى لازم کار مىکنند.(8)
پیشنهادها و راهکارهاى درمان
پدران و مادران، اولیا و مربیان و مبلغان براى درمان درد منفىگرایى و بدبینى سلسله نکات بنیادینى را باید مورد توجه قرار دهند. این موارد عبارتند از:
1- پذیرش بىقرارى جوانان و تحمل ناسازگارى آنان
آشنایى با فضاى فکرى و جلوههاى جسمانى نسل نو بیانگر این واقعیت اصیل است که هیچ سلاحى براى درمان ناهنجارىها و کجرفتارىهاى نوجوانان و جوانان، کارآمدتر از «شکیبایى، تدبیر و تحمل» نیست. نگاهى به گذشته خود و یادآورى رفتارها و گفتارهاى نوجوانى و جوانى، بیانگر این نکته ناب و مفید است که هر یک از ما باید بىقرارى جوانان را بپذیریم. دگرگونىها و درگیرىهاى آنان را تحمل کنیم و با توجه به گذرا بودن این صفات، چنین تلاطمات ملالآور به امید «تعادل» دوباره و آرامش و آسایش روحى - هر چند با تلخى و سختى - بر خود هموار نماییم.
تا توان سینه به بوى گل و ریحان مالید
حیف پایى که در این دشت به خارى گیریم(9)
2. تظاهر نکردن به دانایى و برترى علمى
جوانى دورهاى همراه با غرور و قدرت و همپاى سلامت روح و تسلیم محض است! دنیاى آرزوها و رویاها، شکستها و ناکامىها و گاه پیروزىهاست.
ویژگىهاى متفاوت یا متناقض در این نسل نوگرا، حساس و پویا، موجب شده که نگاه نخستین یا برخورد اولین دیگران جایگاه خاصى در بینش و برداشت آنان داشته باشد.
از اینرو جوان امروز از کسى که «دانش و آگاهى» یا «تجربه و هوشیارى» خود را به رخ او مىکشد و یا «عصمت و پاکى» خویش را در آینهاى تمامنما، پدیدار مىسازد تا خود را برتر جلوه دهد، بیزارى مىجوید و کوچکترین ارتباط عاطفى برقرار نمىکند. از لحن بزرگمنشانه یا قیممآبانه دورى مىکند و از آنجا که در پى تثبیت «شخص» و «شخصیت» خود در خانواده و جامعه است، انتظار همدلى و همراهى و به رسمیت شناختن خود را دارد و بیش از «علم و دانش» به «ادب و اخلاق» مىاندیشد و بیش از «رقابت» به «رفاقت» روى خوش نشان مىدهد.
آنان را که در حصارى خطاجویانه و منتقدانه مشغول رصد افکار و افعال اطرافیان هستند، نمىپذیرد و همیشه و هر حال، با لبخند صادقانه، تواضع دوستانه و دلسوزى برادران، تمامى هستى خویش را نثار مىکند و شیرینى این دیدار را با هیچ پدیده مادى عوض نمىکند.
3. بهرهگیرى از کلام ملایم و رفتارى نرم و دلنشین
از دهان پاک مىگردد سخن کامل عیار
قطره چون افتاد در دست صدف، گوهر شود(10)
آشنایان با روحیات جوانان، همیشه در پرنیان الفاظ و عبارات و حریر رفتار خود، سستىها و کاستىهاى این نسل را به آنان گوشزد مىکنند، بىآنکه کمترین غبارى از غم یا غربت بر روح آنان نشیند و یا کوچکترین حالت گزندگى از شیوه آنها احساس شود.
از اینروست که بزرگان علاوه بر «خوب حرف زدن»، «حرف خوب زدن» را نیز توصیه مىکنند و معتقدند: «حرف خوب، خیلى بهتر از یک سطل آب، آتش را خاموش مىکند.»(11)
«حرفهایى هستند که بسان شعله، سر بر مىکشند و حرفهایى هستند که مانند باران فرو مىریزند.»(12) و یا پس از گذر و گذار از احساسات زودگذر مىگویند:
«هر چه پختهتر مىشوم، صحبت کردن برایم دشوارتر مىشود.»(13)
بىگمان هرگاه رفتار جوانان را به باد انتقاد بگیریم، هرگز نباید انتظار اصلاح داشته باشیم، بلکه لجبازى، پرخاشگرى و یا سرکشى، حاصل برخورد ما خواهد بود. بدین خاطر عادت به کلام ملایم، نرم و زیبا و رفتار متین و دلنشین و شیوا در جذب جوانان و جدایى آنان از «منفىگرایى» و یا دیگر صفات منفى، کارى کارستان مىکند و به خوبى ما را به سرمنزل مقصود مىرساند؛ به شرطى که خوب و شایسته انجام شود و در آن ذرهاى از خار و خاشاک بددلى احساس نگردد!
4. دورى از استهزا و تحقیر احساسات جوانان
به کارگیرى «استدلال و منطق در نشستها و گفتگوها» و حرکت به سوى «جلب اعتماد» جوانان به طور غیر قابل باورى تأثیرگذار است؛ همانگونه که استهزا، حساسیتهاى آنان و یا تحقیر و تکذیب روحیاتشان بدترین ضربه را به شخصیت آنها وارد مىکند.
اگر چه برخى از حساسیتها مشکلآفرین است و یا غیر قابل طرح در بین همگان یا دشمنان دوستنما خواهد بود، اما توجه به جنسیت، دوره بروز احساسات، شرایط روحى روانى فرد و عوامل «برانگیزاننده این واکنشها» ما را به دستیابى به راه حل مشکل مدد مىرساند و به آرامش اوضاع کمک شایانى مىکند.
5. احترام به استقلال سنّى جوانان
پدران و مادرانى که «وابستگى و دلبستگى» فرزندان خود را بر «استقلال» نسبى آنان ترجیح مىدهند، خواسته یا ناخواسته، زمینه رنجش روحى و آسیب اجتماعى آنان را فراهم مىکنند. راز اینکه پسران در دوره راهنمایى و به ویژه سالهاى دبیرستان از آمدن مادر خود به مدرسه ناراحت و گاه تند و پرخاشگر مىشوند، در این نکته مهم نهفته است. بىشک شکستهاى اوایل استقلال آنان، باعث برکات بیشمار در آینده زندگى آنها خواهد بود؛ پس این فرصت زیبا و زرّین را از آنها دریغ نکنیم.
6. دورى از عجله و شتابزدگى در اصلاح جوانان
آگاهى از این مهم که «نسل جوان اغلب نسبت به اصلاح گفتار و رفتار خود از جانب دیگران، واکنشى نامناسب نشان مىدهد،» اطرافیان را دعوت به تدبیر، صبر و شکیبایى و جلب اعتماد مناسب مىنماید تا بدون شتاب و با رفتارهاى غیرمستقیم و عملى منتظر واکنشهاى مثبت و مؤثر باشیم.
7. به خلوت جوانان احترام بگذاریم
نسل نو به خلوتى با خویشتن نیازمند است تا بتواند درک جامعترى از زندگى بدست آورد و افزون بر آن به جنبههاى مثبت زندگى بیشتر بیندیشد. احساس «نظارت» یا «دخالت» دیگران در امور خصوصى و «عدم اعتماد» اطرافیان، باعث به هم ریختن هندسه فکرى و روانى جوان مىشود و همیشه خود را فردى «مورد توهین» یا «قابل ترحم» مىپندارد که امروزِ او هیچ روزنهاى به فردا نخواهد داشت!
8. گفتگوهاى مختصر و مفید با جوانان
«سخن همچون برگ درخت است که هر جا انبوهتر است میوه کمترى زیر آن یافت مىشود.»(14)
هرگاه والدین، مربیان و مبلغان گفت و شنودهایى را با جوانان ترتیب دهند و سعى کنند بیش از ضرورت، سخن گفته نشود تا از طولانى شدن بحثها و ملالآور گفتگوها مصون مانند، سهمى مهم در اصلاح ساختار فکرى نسل نو خواهند داشت و آنان را از منفىگرایى یا سوءظن به حالت اعتدال سوق مىدهند.
9. بهرهگیرى از روحیه «مثبتگرایى» در برخورد با جوانان
هرگاه نسل نو با چشمان تیزبین و قلب حقیقتیاب خود الگوهاى مؤثرى همچون والدین، مربیان و مبلغان دینى را «مثبتگرا»، «خیراندیش» و «احترامگذار» به یکایک انسانها مشاهده کردند، به یقین «دید منفىگراى» آنان به «دیدى مثبتنگر» تغییر مىیابد.(15) و دیرى نمىگذرد که خود به دنبال ارزشهاى نهفته در این بینش مبارک و خجسته به تحقیق و گفتگو مىپردازند و پس از چندى در مىیابند:
مثبتاندیشى به این معنا نیست که همه چیز را بدون تحلیل و بررسى بپذیریم و سادهلوحانه با وقایع زندگى برخورد کنیم، بلکه طبیبانه، مصلحانه و منصفانه نخست «حقایق» زندگى؛ یعنى «آنچه باید باشد»، سپس «واقعیات» آن؛ یعنى «آنچه هست» را در مىیابد و با نگاهى وسیع و عمیق، داراى آرامش روحى و روانى، نشاط و طراوت معنوى گردیده و غم و اندوه کمترى بر چهره جان او مىنشیند و در پرتو چنین بینش و گرایشى، اعتماد همگان را به سوى خود جلب و از جایگاه والاى اجتماعى بهرهمند مىشود و «محبوب جامعه خویش» مىگردد(16) و با خود چنین زمزمه مىکند:
هزار آیینه حیرت، در قفس کرده است طاووست
جهانى چشم بگشاید، تو گر یک بال بگشایى(17)
پىنوشتها: -
1) Negativisim.
2) جوان و نیروى چهارم زندگى، دکتر محمدرضا شرفى، ص123.
3) دنیاى جوان، سیدمحمدحسین فضلاللَّه، ترجمه مجید مرادى، ص95 و 96.
4) جوان و نیروى چهارم زندگى، ص124.
5) ر.ک: به سوى کامیابى، آنتونى رابینز، ج1، ص48.
6) عطر اندیشههاى بهارى، حسین سیدى، ص96.
7) وحشى بافقى.
8) مبانى روانشناختى خوشبختى، ناهید طیبى و مریم معینالاسلام، ص151.
9) بیدل دهلوى.
10) صائب تبریزى.
11) سروانتس، نویسنده اسپانیایى.
12) مارى داگولت.
13) ویلیام بسائلر»؛ عطر اندیشههاى بهارى، ص140 - 136.
14) الکساندر پوپ، شاعر انگلیسى.
15) جوان و نیروى چهارم زندگى، 124 و 125.
16) مبانى روانشناختى خوشبختى، ص150.
17) بیدل دهلوى.