دختران فرار (قسمت چهارم)
نگاهى به پدیده فرار دختران از خانه و پیامدهاى آن
مریم بصیرى
با همکارى زهره دهخدا، نفیسه قدرتى
نوجوانان و جوانان باید متناسب با نسل خودشان و شرایط جامعه روز تربیت شوند. لذا برگزارى جلسات آموزش تربیت درست فرزند به خانوادهها و آموزش مهارتهاى اجتماعى به نوجوانان و بخصوص دختران در معرض آسیب، مىتواند مهمترین عامل در پیشگیرى از پدیده فرار باشد.
فرهنگ ایرانى و اسلامى ما حکم مىکند که کانون خانواده گرم و صمیمى باشد و بتواند فرزند را نسبت به ارزشهاى خانوادگى پاىبند کند. وقتى نوجوانى توانست اعتماد به نفس پیدا کند و روحیهاش را تقویت نماید و خانواده نیز به توانایىهاى وى بها بدهد، در چنین صورتى ریشه فرار در خانهها خواهد خشکید.
آموزش صحیح و غیر مستقیم از طریق رسانهها و به ویژه رسانه ملى، و نه پخش فیلمهاى بىمحتوا و به دور از ادب و نزاکت عمومى از تلویزیون، مىتواند نشانگر بازنمایى مشکلات پس از فرار و آگاهى والدین و نوجوانان باشد. فیلمهایى چون «دخترى با کفشهاى کتانى» و «نگین» و یا سریال تلویزیونى «دوران سرکشى» و «خط قرمز» از جمله آثارى بودند که توانستند تا حدى از سوى رسانههاى تصویرى به این معضل و عوامل آن بپردازند. البته برنامهسازان نیز باید توجه داشته باشند که آثارشان در پى ایجاد جذابیت کاذب، باعث الگوپذیرى منفى جوانان از این فیلمها نشود. چه بسا نوجوانانى که با دیدن آوازه تهران در فیلمهاى مختلف و رفاه نسبى جوانان پایتخت، راهىِ این شهر مىشوند تا سهمى از خوشبختى را نصیب خود کنند.
اگر والدین نتوانند از لحاظ روحى فرزندانشان را اقناع کنند و بر رفتار آنان نظارت درستى داشته باشند، آنها هرگز با ارزشها و هنجارهاى اجتماعى درست آشنا نمىشوند و هرگز نمىفهمند که برخى از خواستهها و نیازهاى آنان منطقى نبوده و آنها باید خود را به گونهاى با هنجارهاى اجتماعى تطبیق مىدادند تا آلوده بزههاى کوچک و بزرگ اجتماعى نشوند تا به جمع قشر آسیبپذیر در آیند.
در آئیننامه اجرایى سازمان بهزیستى و بازپرورى که در سال 1375 مکتوب شده، در تقسیمبندى زنان و دختران آسیبپذیر، به دو طبقه اشاره شده است:
«1- دختران و زنان در معرض آسیب اجتماعى حاد: به دختران و زنانى اطلاق مىشود که به دلایلى چون متشنج بودن خانواده، اغفال و ... از کانون خانواده فرار کرده، فاقد سرپرست و یا سرپرستى مؤثرند و آمادگى و درایت اجتماعى روانى لازم و یا توان کافى اقتصادى براى زندگى مستقل را ندارند و احتمال آسیبپذیرى حاد و مبادرت ایشان به روابط نامشروع وجود دارد.
2- زنان آسیبدیده اجتماعى (ویژه): به زنانى اطلاق مىگردد که از طریق ایجاد روابط جنسى نامشروع، کسب درآمد کرده و گذران معیشت نمایند و همچنین به زنانى اطلاق مىگردد که به ارزشهاى اخلاقى و اجتماعى پاىبند نبوده و علىرغم مبادرت به روابط جنسى نامشروع از این عمل، انگیزه کسب درآمد ندارند. این گونه افراد پس از تحمل مجازات قانونى به دلیل فقدان مکان زندگى و عدم پذیرش اجتماعى توسط مراجع قضایى به مراکز بازپرورى معرفى مىشوند و یا اینکه به صورت خودمعرف براى بهرهگیرى از خدمات حمایتى و بازپرورى مراجعه مىنمایند.»
با اندکى توجه به این آئیننامه به راحتى مىتوان فهمید هر دخترى با فرار از خانه، خود را مستعد تبدیل شدن به یک زنِ ویژه مىکند.
زنان فرارى معلولند و مردان عامل
دکتر «مصطفى اقلیما»، دکتراى علوم اجتماعى در توسعه، عضو هیئت علمى دانشگاه علوم بهزیستى و توانبخشى و سرپرست راهاندازى رشته مددکارى اجتماعى در ایران است. وى که مددکار اجتماعى زندان اطفال و سرپرست مددکار اجتماعى زنان روسپى تهران مىباشد، ابتدا در مورد عوامل فرار دختران از خانه مىگوید:
«براى شناخت عوامل فرار باید زیربناها را شناخت. ما در کشورى مسلمان زندگى مىکنیم و سعى داریم بر اساس ایدئولوژىهاى اسلام حرکت کنیم. اما درصد افرادى که به درستى مفهوم اصیل اسلام را مىشناسند، بیش از 20 درصد نیست و متأسفانه حدود 60 درصد مسلمانان، اسلام را درست نشناختهاند و با اینکه افراد معتقدى هستند اما درست اصول اسلامى را اجرا نمىکنند و به همین علت به خانواده، فرزند و حتى خودشان و جامعه آسیب وارد مىکنند و همین عدم شناخت درست از اسلام، موجب ایجاد مشکلات اجتماعى مىشود.
در اسلام فکر سالم بسیار مهم است و اگر شخصى به کارى بد بیندیشد، چه بسا با عمل به آن باعث بروز مشکلات فراوانى شود.
خانواده، محیطى است که فرد در آنجا چشم به دنیا مىگشاید و به رشد و بالندگى مىرسد. در شروع زندگى، با اینکه کودک هنوز حرف نمىزند و راه نمىرود ولى تمام حرکات اطرافیان خود را تقلید کرده و رفتار و کردار دیگران در ضمیر او حک شده و شخصیت طفل پىریزى مىشود.
روانپزشکان معتقدند که زیربناى خانواده بایستى متکى بر دو اصل ارضا و رفع حوایج و نیازهاى اساسى جسمى و روانى و سازگار نمودن اطفال به زندگى عادى اجتماعى باشد. فرهنگ، شامل عقاید و افکار، دانش و تربیت، آداب و رسوم، اخلاق، فلسفه و هنر، ادبیات، ابداعات و اختراعات است و یا مجموعهاى از مواریث اجتماعى که از نسلى به نسل دیگر منتقل مىشود.
نوع مذهب و عقیده، تعالیم و اندیشههاى مذهبى در تزلزل در ارکان اعتقادى، آمیخته بودن آنها با خرافات، عدم امکان اجراى تعالیم آن، ستیزه و برخورد بین ایدئولوژى و مذهب، وجود شکاف بین فرهنگ و مذهب و جریانات جامعه، از عواملى هستند که مىتواند قابل ذکر باشد. مجموعه این عوامل را به طور کلى، عوامل اقتصادى و اجتماعى مىنامیم، زیرا مهمترین عواملى که در رفتار تأثیر بسزایى دارد، از این دو حال خارج نیست.
اینکه وضعیت نامناسب اقتصادى و تورم مىتواند عامل بسیار مهم و اساسى در انحراف و همچنین فرار باشد، چیزى است که در اسلام به آن اشاره شده است. در حال حاضر در برابر تورم، بودجهها افزایش نمىیابد، پس دایم با فقر روبهرو هستیم. اگر بخواهیم به طور مثال میزان بودجه ماهانه یک کارمند را با تورم بسنجیم، حقوق ماهانه یک کارمند نسبت به 20 سال گذشته، باید یک میلیون تومان باشد.
عامل دیگر معضلات، ازدواج اجبارى است. ازدواج، دیگر شروع یک زندگى جدید نیست بلکه 90 درصد خانوادههاى ایرانى با ازدواج اجبارى درگیر هستند. اجبار به خاطر افزایش سن، فرار از شرایط زندگى خانه پدرى، نداشتن مورد مناسب و ... همه باعث مىشود که این ازدواجهاى اجبارى بنیاد و اساس درستى نداشته باشند، آن هم با توجه به تورم امروز. یک جوان امروزه نمىتواند به راحتى زندگىاش را تأمین کند و همین عامل موجب مىشود تا والدین ناراحتىهاى خود را بر سرِ بچههایشان خالى کنند و کودکآزارى در اشکال مختلف افزایش یابد.
پدرى که با این تورم اقتصادى در جامعه زندگى مىکند دایم درگیر مسائل و شرایط اقتصادى است و حتى گاه براى همین مسائل به زندان مىافتد؛ هر چند محکومان واقعى و دایمى همان فرزندان هستند. این فرزندان وقتى مىبینند نمىتوانند آن طور که مىخواهند زندگى کنند، راهى جز فرار از خانه پیدا نمىکنند.
امروزه چهار میلیون نفر در ایران درگیر اعتیاد هستند. کودکان این خانوادهها با مشکلات بسیارى درگیرند و حتى به خاطر فقر بیش از اندازه، توسط پدرانشان فروخته مىشوند.
در خانوادههاى مرفه هم امکانات مادى هست ولى محبت نیست. در این خانوادهها فرزندان، فراریان پنهانند که ظاهراً شبها به خانه بازمىگردند ولى در طول روز کارهایى مىکنند که بیشتر از دختران فرارى به جامعه آسیب مىرسانند.
از دیگر عوامل مهم در فرار زنان و دختران، معین نبودن حد و حدود قوانین جامعه است. به فرض، میزان حجاب درست و حد آرایش مشخص نیست. قوانین سلیقهاى و به دلخواه اجرا مىشود و این تضادها موجب سرکشى و انحراف جوانان مىشود. البته انحراف به معناى هر گونه عملکردى بر خلاف قانون است و نه فقط انحراف جنسى.
بیکارى جوانان و تعصبات بیش از حد پدران در مورد دخترانشان و اعمال زور به آنان از دیگر عوامل فرار از خانه است.»
به نظر شما در معضلات و آسیبهاى اجتماعى خاص زنان، آیا فقط خودِ زنان مقصرند؟
خیر. مهمترین مشکل جامعه ما این است که مردها هم در قضیه دختران و زنان خیابانى مجرمند. آنها هستند که در مقابل این زنان عکسالعمل مثبت نشان مىدهند و به عبارتى ترمز مىکنند. معلوم نیست چرا فقط در مورد زنان صحبت مىشود در حالى که جرم اصلى با مردان است. این سیاست و فرهنگ ماست که مردها را آزاد گذاشته و زنان را مجرم مىداند.
ما اگر جایى تابلوى توقف ممنوع را ببینیم نباید توقف کنیم. این ما هستیم که باید به قانون عمل کنیم. خودِ تابلو به تنهایى کارهاى نیست. حال اگر زنان ویژه را به جاى آن تابلو بگذاریم، چرا باید مردان در مقابل این زنان توقف کنند؟ خودِ این توقف جرم است ولى فقط زنى که در خیابان ایستاده مجرم شناخته مىشود. سوء استفاده مردان از زنان، به مشکل دامن مىزند. زنانِ فرارى معلولند و علت اصلى، مردانى هستند که به دنبال این زنان مىگردند و همین امر موجب تشویق بیشتر این زنان براى ادامه چنان زندگى مىشود.
در واقع ما اصلاً علتهاى اصلى فرار را شناسایى نمىکنیم و به دنبال دلایل فرار دختران از خانه نیستیم و فقط معلولها را مىکوبیم و زندانى مىکنیم. اما با این روش چیزى درست نمىشود. چون فشارها برطرف نشده و باز در موقعیتى دیگر، این زخم سر باز مىکند. باید از کارشناسان این رشته بخواهند که چگونه مىتوان براى آینده برنامهریزى کرد تا کمتر با پدیده فرار روبهرو باشیم، نه اینکه از روانپزشکان خواست که درد را درمان کنند. اینها درد نیست، مسئله است و باید با برنامه و برنامهریزى حل شود و نه با قرص و پزشک. روانپزشکان چون کار تجربى و مددکارى نمىکنند، فقط براى هر دردى اسمى مىگذارند و این اسمها چنان روى روحیه افرد تأثیر مىگذارد که آنها را به بیراهه مىکشاند.
متأسفانه از آنجایى که سازمانها در مورد این امر برنامه هماهنگ و منسجمى ندارند، هیچ کار درستى انجام نمىشود و دختر فرارى دوباره پس از مدتى به جامعه برمىگردد.
نقش ارگانهاى دولتى در پیشگیرى از این معضل را چقدر مؤثر مىدانید؟
....
در تهران، درآمد ماهانه زیر چهارصد هزار تومان، زندگى زیر خط فقر است و در شهرستانها درآمد زیر دویست و پنجاه هزار تومان، نشانه فقر است. من به عنوان یک مددکار اجتماعى مىخواهم بگویم اگر جلوى پیشرفت فقر را نگیریم جامعه به سوى فاجعه مىرود و جوانان ما با شرایط امروز، نمىتوانند نیروى فردایمان را بسازند.
اگر جوانى به جرم ولگردى دستگیر شود و بعد از دو هفته آزاد شود، دردى درمان نمىشود؛ باید فکر نویى داشت. سازمانها موظف هستند که خانههایى با شرایط مطلوب براى دخترانِ بىخانمان تهیه کنند هر چند این کار بازدرمان است و پیشگیرى نیست و امکان لغزش مجدد دختران فرارى هم دوباره مهیاست.
برخورد قانونى با دختران فرارى به چه صورتى است؟
اجراى قانون، به نحوه دستگیرى دختران بستگى دارد. حتى اگر دخترى دستگیر شود و آدرس منزل نداشته باشد، به بهزیستى فرستاده مىشود اما آنجا هم توان و ظرفیت نگهدارى این همه آدم را ندارد. اگر افراد خیرى نباشند، بهزیستى بودجه نگهدارى مناسب را از همه دختران ندارد و همین موجب مىشود که حتى دختران از آنجا هم فرار کنند.
آنچه واقعیت دارد این است که هیچ کجا براى دختر، فضاى خانواده نمىشود حتى اگر در خانوادهاى معتاد و دزد و ... زندگى کند. هیچ کجا حتى به اندازه این خانواده نابسامان نمىتواند آبروى یک دختر جوان را حفظ کند. حتى اگر دخترى توسط یک خانواده مناسب تحت پوشش قرار بگیرد، باز هم نمىتوان مطمئن بود. بسیارى از خانوادههایى که بچههاى بهزیستى را به فرزندى مىپذیرند، بعد از مدتى خسته مىشوند و آنها را برمىگردانند. این قضیه هم مربوط به فرهنگ ماست چون نمىتوانیم بچه دیگرى را به عنوان بچه خودمان قبول کنیم. این بچه همیشه بچه دیگرى است. اما در جاهاى دیگر دنیا این طور نیست وقتى خانوادهاى بچه بیگانهاى را به فرزندى قبول مىکنند، هم خودشان و هم تمام آشنایانشان دیگر آن بچه را جزو آن خانواده قبول مىکنند و برایش حق و حقوقى قائلند. پس زندگى کوتاهمدتى در یک مکان امن و آبرومند و سپس برگشتن دختر به بهزیستى، نه تنها مسئله را حل نکرده، بلکه وضعیت را بدتر مىکند.
تنها راه مبارزه با فرار نوجوانان از خانه، ایجاد راه حل براى مشکل فقر و اعتیاد است. اعتیاد هم چیزى نیست که درمان شود. در دنیا با پیشرفتهترین سیستمها هم نتوانستهاند بیش از 3 درصد از اعتیادها را درمان کنند. چون اعتیاد درمان ندارد و فقط پیشگیرى دارد. شاید فردى براى مدتى اعتیادش را ترک کند ولى دوباره به سوى آن برمىگردد. باید کارى کرد که اصلاً از اول جوانان به طرف مواد مخدر نروند.
به نظر شما آیا زندانى شدن این دختران مىتواند موجب اصلاح آنها شود؟
دخترى که حتى یک شب زندان برود دیگر همه چیز برایش تمام مىشود. سوء سابقه پیدا مىکند و علاوه بر اینکه آبرویش مىرود، با افراد خلافکار دیگرى آشنا مىشود و حتى اگر چیزى بلد نباشد، یکشبه همه چیز را یاد مىگیرد و راه بازگشتش به یک زندگى سالم به مراتب سختتر و حتى غیر ممکن مىشود. چه بسا برخوردهاى خشن او را بیشتر به طرف کار خلاف بکشاند. به همین دلیل است که در هیچ کجاى دنیا پلیس حق توهین ندارد حتى اگر با بدترین فرد طرف باشد؛ چون مىداند که این گونه رفتار، راه را براى خطا بیشتر مىکند.
از آن نسل تا به این نسل
تنش و ایجاد مشکلات تنشزا امروزه جزیى غیر قابل انکار از زندگى بشر است. هر چند روانشناسان معتقدند که مقدار کم تنش مىتواند مفید و باعث ایجاد انگیزه در فرد شود ولى تنیدگى بیش از حد مىتواند پیامدهاى ناگوارى را در پى داشته باشد. درگیرى با تنشها و ایجاد آشفتگى و سردرگمى در یک نوجوانِ کمتجربه، باعث مىشود که نوجوان براى فرار از آنها، به فرار از خانه روى بیاورد.
زنان نسل پیشین شاید کمتر از دختران نوجوان نسل فعلى در گیر و دار مسائل روانى و اجتماعى بودند و بیشتر از نوجوانان امروز مشکلات را تحمل مىکردند ولى امروزه با دگرگونى شرایط فرهنگى و اجتماعى، دختران با فرار از خانه، خود و نیروى کار آینده کشور را زیر سؤال مىبرند. مهمتر از همه اینکه، چگونه دختران فرارى خواهند توانست نسل بعد از خود را تربیت کنند تا سرنوشتى به مراتب بدتر از خودشان نداشته باشند!
وقتى والدین امروزه با انواع مشکلات شخصیتى و روحى و روانى درگیر هستند؛ وقتى آمارها اعلام کردهاند که 21 درصد جامعه داراى اختلالات روانى هستند و تنها در تهران هر سال 20 هزار نفر اقدام به خودکشى مىکنند؛ آیا فرزندان این خانوادهها، خواهند توانست زندگى متعادلى داشته باشند و خود، الگوى والدین مطلوب، براى فرزندانشان باشند؟
بین دختران و پسران نوجوان در مواجهه با مشکلات به دلیل پذیرش نقشهاى متفاوت اجتماعى، تفاوتهایى وجود دارد. مشکلات خانوادگى و تحصیلى و ... براى دختران بیشتر از پسران تنش ایجاد مىکند. دختران بیشتر از پسران شکستهاى زندگىشان را به عدم توانایى خود نسبت مىدهند، در حالى که پسرها عدم موفقیتهاى خود را در اثر مشکل بودن مسائل و عدم تلاش بیشتر مىدانند.
از سویى دیگر، نحوه تحمل افراد در برابر مشکلات متفاوت است. نوجوانان موارد مختلفى را در زندگى تجربه مىکنند و لذا آسیبپذیرى هر کدام با توجه به مشکلات و تربیت خانوادگى مىتواند متفاوت باشد. نسلهاى مختلف در شرایط متفاوت واکنشهاى یکسانى نسبت به رویدادها ندارند و این همان جایى است که با توجه به احادیث اسلامى باید توجه داشت که نوجوانان را متناسب با شرایط زمان خودشان تربیت کرد.
یک نوجوان امروزه احتیاج دارد که بیشتر فکر کند و خودش را باور داشته باشد؛ وقتى با مشکلى روبهرو مىشود، قدرت تصمیمگیرى و مبارزه با مشکلات را داشته و در ضمن از خانوادهاش کمک بگیرد. نقش جلسات و کلاسهاى مشاوره و آموزش نیز نسبت به حق و حقوق همسر و فرزند از جمله مواردى است که خانوادهها باید به آن اهمیت بسیارى بدهند تا کمتر با معضلى چون فرار فرزندانشان از خانه مواجه شوند. از سویى دیگر، وقتى والدینى متوجه شدند که رفتار فرزندشان نسبت به گذشته تغییر کرده است و یا دچار مشکلات دیگرى شده است باید باب گفتگو با او را بگشایند تا مشکلى کوچک تبدیل به مشکلات بزرگترى نشود.
پژوهشگران و متخصصان مسائل کودکان و نوجوانان در بررسىهاى خود به این نتیجه رسیدهاند که یک نوجوان قبل از ترک خانه نشانههاى زیر را از خود بروز مىدهد. ممکن است نوجوان به طور ناگهانى از خوردن غذا خوددارى کند و یا بیش از اندازه غذا بخورد؛ تمام روز را بخوابد و یا دچار بىخوابى و اضطراب شود. دزدکى از خانه خارج شود و یا اینکه اصلاً از اتاقش بیرون نیاید. فرار از مدرسه، افت ناگهانى نمرات تحصیلى، نقض مقررات در خانه و مدرسه، پرخاشگرى و سرکشى، درگیرى با دیگران، خودزنى، استعمال الکل و مواد مخدر، تغییر در رفتار و شخصیت و حتى تغییر در نحوه پوشش لباس، همه از جمله مواردى هستند که احتمالاً مىتوانند نشانههاى اقدام به فرار یک نوجوان باشند.
دختران نیز پیش از فرار، اشیاء قیمتى و طلاهایشان را جمع مىکنند و یا اینکه دفترچه بانکى و شناسنامه خود را برمىدارند. هر طور که شده پول جمع مىکنند و وسایلشان را در گوشهاى از خانه پنهان مىکنند تا کسى متوجه اقدامات آنها براى فرار از خانه نشود.
زندگى در زندان
پس از نامهنگارى به اداره کل زندانهاى استان قم و پىگیرىهاى تلفنى مکرر با سازمان زندانها و حفاظت و اطلاعات استان قم، با زحمات مسئول قسمت حفاظت و اطلاعات موفق مىشویم مجوز ورود به زندان و بند زنان را بگیریم.
پس از هماهنگىهاى لازم و با راهنمایى مددکار اجتماعى و قضایى زندان وارد بندى مىشویم که سرنوشت دختران فرارى در آنجا رقم مىخورد. دختران فرارى در کنار دیگر دختران نگهدارى مىشوند.
مددکار زندان مىگوید که زندانیان پس از نماز صبح و ورزش و صبحانه، به کلاسهاى آموزشى مىروند و بعدازظهرها وقتشان در اختیار خودشان است. در ضمن وى از شرایط و امکاناتى مىگوید که براى دختران مایل به ادامه تحصیل، در زندان فراهم است.
در یکى از اتاقهاى بند، چرخهاى خیاطى و وسایل گلسازى دیده مىشود و زندانیان علاقهمند در آن کارگاهها مشغول به آموزش مىشوند.
بعد از بازدید کلى از فضاى بند به اتاقى راهنمایى مىشویم که سه دختر در آنجا نشستهاند. دختران از میان دیگر زندانیان براى گفتگو با ما معرفى شدهاند؛ دخترانى که مثل همه دختران عادى هستند با این تفاوت که از کمبود محبت رنج مىبرند و ناخواسته و ناخودآگاه در دام شبکههاى سودجو گرفتارشدهاند.
اولین دخترى که روبهرویمان مىنشیند، 16 سال بیشتر ندارد و موهایش را کاملاً پسرانه کوتاه کرده است، طورى که اگر آنجا زندان نبود با آن تیپ پسرانه مىپنداشتیم وى واقعاً پسر است. وقتى از تحصیلات و مشکلاتش مىپرسیم، مىگوید: «تا سوم ابتدایى درس خواندهام. البته فکر نکنید که تنبل بودم و نمىخواستم درس بخوانم؛ اتفاقاً درس خواندن را دوست داشتم اما مشکلات خانوادگى امکان ادامه تحصیل را به من نمىداد. خانه ما همیشه پر از سر و صدا و تشنج بود. همه حرفهاى زشت و رکیک بین هم رد و بدل مىکردند. بعد از فوت پدرم، برادرم که تنها تا اول راهنمایى درس خوانده و معتاد بود، شد همهکاره خانه. کتکهایى که او به من مىزد حتى کسى به حیوان هم نمىزد. البته مادرم هم کتکم مىزد ولى کتکهاى وحشیانه برادرم وقتى که مواد نداشت و به خمارى مىافتاد، چیز دیگرى بود.»
دختر که فکر مىکند در صدق گفتههایش تردید داریم، گوشه لباسش را بالا مىزند و ما کبودىها و زخمهایى را که روى بدن وى است، مىبینیم. او مىگوید که همه آنها نشانه شکنجههاى برادرش است و وى با اینکه ده روز است در زندان مىباشد هنوز آثار زخمها و کتکها روى بدن وى مانده و بهبود نیافته است.
به خاطر کتکهاى برادرت از خانه فرار کردى؟
برادرم که معتاد و خلافکار است. یک خواهر هم دارم که طلاق گرفته و پیش ما زندگى مىکند. پدر هم که ندارم. وضع مالىمان بسیار نامناسب و بد بود. هیچ پولى حتى براى رفع نیازهاى بسیار اولیهام هم نداشتم. حتى این شلوارى را هم که به پا دارم دوست پسرم برایم خریده است. من براى فرار از دست برادرم و پول در آوردن از خانه فرار کردم اما چون کارى بلد نبودم فقط با پسران دوست مىشدم و آنها پول کمى به من مىدادند و یا اینکه وسایل مورد نیازم را برایم مىخریدند ... .
هیچ وقت فکر نمىکردم که به زندان بیفتم. مىخواستم با فرار از خانه جایى دور از برادرم و کتکهاى وحشیانه او، پول در بیاورم و راحت زندگى کنم.
خانوادهات در مورد رفت و آمد تو مراقبتى نداشتند؟
پدرم خیلى سختگیر نبود و مىگذاشت با مادرم بیرون بروم ولى مادرم خیلى سختگیر بود. البته خانواده ما چیزى نبود که شما فکر کنید همه چیز سر جایش بود؛ نه، خانواده ما کاملاً از هم گسیخته بود با فرهنگ بسیار پایین و وضع مالى بسیار بد. من حتى آنقدر راحت نبودم که بخواهم کلمهاى حرف بزنم. وقتى مىخواستم چیزى بگویم پدرم مىگفت آن دهان بىصاحبت را ببند و با کمربند مىافتاد به جانم. بعد از او هم برادرم کتکم مىزد.
آیا شده بود که بخواهى با توکل به خداوند مشکلاتت را حل کنى؟
آدم گرسنه ایمان ندارد. در خانه ما هیچ کس به هیچ چیز اهمیت نمىداد. نه تنها به غذا و لباس، حتى کسى در خانه ما نماز نمىخواند و این طور مسائل در خانهمان جایى نداشت.
به ما گفتهاند که قبلاً ازدواج کردهاى. حتماً هم ازدواجى اجبارى؟
بله. دو سال پیش به اصرار و اجبار خانوادهام از روى ناچارى با مردى افغانى ازدواج کردم و دو ماه بعد از آن، وى به افغانستان رفت و دیگر هیچ کس از او خبرى ندارد.
با توجه به این مشکلاتى که پشت سر گذاشتهاى چه حرفى براى همسن و سالهاى خودت دارى تا قید فرار از خانه را بزنند؟
حرف! یک آدم بدبخت فرارى و کثیف و بىپناه چه حرفى مىتواند به دیگران بزند! فقط دلم مىخواهد دختران دیگر قدر زندگى و خانوادهشان را بدانند. دربهدرى، بىپناهى، مچاله شدن مثل یک دستمال، زدن تیپ پسرانه براى در امان ماندن از حملات حتى بیچارهترین مردهاى توى خیابان، گرسنگى و ... خیلى سخت است و ... .
گویا دیگر حرفى براى گفتن ندارد. ناگهان ساکت مىشود و سرش را پایین مىاندازد و از اتاق بیرون مىرود. مددکار زندان مىگوید: «این زن جوان، خانوادهاى بسیار نامناسب دارد. او چندین بار از خانه فرار کرده و دستگیر شده است. سوابق او در بهزیستى اصفهان، کانون اصلاح و تربیت تهران، بهزیستى کهک و بهزیستى و زندان قم موجود است ... . همه مشکلات وى هم از خانه شروع شده است. کتکهاى برادرش باعث فرار او از خانه شده، طلاق خواهرش و فقر بسیار بسیار شدید مالى، ازدواج ناموفق و اعتیاد خانوادهاش و همچنین بىاعتقادى کامل همه اعضاى خانواده نسبت به مسائل مذهبى باعث شده است که این دختر به فرار از خانه روى بیاورد.»
دومین دخترى که مددکار به ما معرفى مىکند 19 سال دارد و تا کلاس پنجم ابتدایى درس خوانده است.
اول از همه از خودت و خانوادهات بگو.
مادرم مشکل روانى داشت و باعث شد پدرم ازدواج مجدد داشته باشد. من اولین فرزند بودم و تنها دختر خانه. پدرم مرا دوست داشت و حتى روابط مادرم با هوویش خوب بود. تنها چیزى که همه اعضاى خانواده را رنج مىداد، فقر شدید مالىمان بود. البته نمىخواهم کارهایم را توجیه کنم اما فقر و نادارى، توکل و امید انسان را از بین مىبرد. پدرم همیشه جلوى زنها و بچههایش شرمنده بود. ما حتى جایى براى زندگى و خوابیدن نداشتیم. پدرم مأمور نظافت دستشویىهاى عمومى بود. شاید باورتان نشود همه ما چند سال توى همین راهروى دستشویىها زندگى کردیم و خوابیدیم و صبحها توى پارکها و خیابانها رها بودیم. زندگى سخت و نکبتبارى بود. هیچ وقت از وضعیت خانوادهام پیش دوستانى که پیدا کرده بودم، حرفى نمىزدم و همیشه دعا مىکردم که هوس نکنند به خانه ما بیایند چون خانهاى وجود نداشت.
تازه وضع زندگى ما در قم بهتر شده بود. ما از استان فارس به قم آمده بودیم و آنجا وضعمان بدتر از قم بود و تازه پدرم خدا را شکر مىکرد که اینجا دارد دستشویىها را مىشوید. اما درآمد او نمىتوانست پاسخگوى نیازهاى من و چهار برادرم و خودش و دو همسرش باشد. پدرم همیشه به کار خودش مشغول بود و مادرم کسى نبود که بشود به خاطر بیمارىاش با او درد دل کرد.
چه شد که خانوادهات را ترک کردى؟
بعد از چند سال زندگى در چنین شرایطى،یک خیّر پیدا شد و یک اتاق 9 مترى به ما داد. فکرش را بکنید که ما هشت نفر مجبور بودیم در آن 9 متر چطور زندگى کنیم؛ ولى پدر و مادرم و هوویش راضى بودند و مىگفتند بهتر از کوچهنشینى است. اما من از این وضعیت خسته شده بودم و مىخواستم هر طورى که شده خودم را از بدبختى و بیچارگى نجات بدهم. فکر مىکردم بعد از فرار، مشکلات مادى همه حل مىشوند و من خوشبختترین دختر روى زمین مىشوم. هیچ وقت فکر نمىکردم که پس از فرار مرتکب جرم بشوم و سر از زندان در بیاورم. فقط فکرم این بود که کار مىکنم و پدرم را از آن همه شرمندگى نجات مىدهم.
که بعد از فرار متوجه شدى زندگى نه تنها روى خوش به تو نشان نداد، وضعت هم بدتر شد.
بله. دنیایى که من اولش فکر مىکردم با دنیاى پس از فرارم زمین تا آسمان فرق داشت. به دنبال کارهاى مختلفى رفتم تا به خانوادهام کمک کنم اما آدمهاى زیادى براى به دام انداختن من صف کشیده بودند. هیچ کس حاضر نبود براى زندگى و استراحت یک دختر تنها جایى به او بدهد. وقتى یک دختر از خانه خارج مىشود ناگزیر در دام آدمهاى گرگصفت مىافتد و وقتى آلوده شد دیگر مانند برهاى مطیع و رام چارهاى جز ادامه راهش ندارد.
شما با آگاهى از زشتى رفتارت، آیا فکر نمىکردى که این پول تأثیر منفى روى افراد خانوادهات بگذارد؟
به هیچ چیز فکر نمىکردم. فقط مىخواستم برادرهاى کوچکم شبها گرسنه نخوابند. حاضر بودم هر سختى و بدبختى را تحمل کنم تا مادرم و همسر دیگر پدرم کمى از آن سختىها بیرون بیایند. هر چند پدرم نمىدانست من چه کارى انجام مىدهم ولى مىگفت آدم نان خشکى را که مردم از سفرهشان بیرون مىاندازند، مىخورد ولى نباید دچار کار حرام شود؛ اما من آنقدر از لحاظ روحى و روانى و بیمارى مادرم و مشکلات مادىمان ضربه خورده بودم که اعتقادم را از دست داده بودم و همیشه معترض بودم که چرا خدا نیمنگاهى هم به ما بیچارهها ندارد!
وقتى از او مىپرسیم که در حال حاضر چه احساسى دارد و اگر مىتوانست به همان چهارده سالگىاش برگردد و به زمانى که هنوز به زندان نیفتاده بود، چه مىکرد؛ بغض گلویش را مىفشارد. گویا واقعاً به روزهایى فکر مىکند که فقط فقر شکنجهاش مىکرد ولى الان علاوه بر فقر، عذاب وجدان قتل و بىسرپرست کردن یک خانواده و انحراف و از بین رفتن آبروى خانوادهاش بیشتر او را شکنجه مىدهد.
خیلى ناراحتم، بیشتر از آنچه فکرش را بکنید و من بتوانم ناراحتى ام را وصف کنم. پدرم به من اعتماد زیادى داشت و وقتى از خانه بیرون مىآمدم جلویم را نمىگرفت و اصلاً فکر بد در موردم نمىکرد. کاش مىشد به همان روزهاى پنج سال پیش برگردم، به روزهایى که شبها فارغ از این مشکلات جدید با آرزوى داشتن خانهاى کوچک مىخوابیدم. کاش مىشد به همان روزها برگردم و نان خشکهایى را که از این طرف و آن طرف جمع مىکردیم، بخورم. پدرم همیشه مىگفت این نان خشکها از غذاهاى رنگارنگى که با ارتکاب کار حرام به دست بیاید، لذیذتر است اما من گوش نکردم. کاش با این فکر که مىتوانم گره مشکلات خانوادهام را کم کنم، گره بزرگترى در زندگىشان نمىانداختم. خیالات و آرزوهایم براى نجات خانوادهام از فقر موجب شد که حالا زندان باشم و تنها یک معجزه مىتواند موجب شود تا کسى این سى میلیون دیه را بپردازد و من از زندان آزاد شوم ... .
دیگر نمىتواند به حرفش ادامه دهد، به سختى گریهاش و احساسات فرو خفتهاش را کنترل مىکند و فقط مىگوید: «برایم دعا کنید تا از این وضعیت خلاص شوم، دعا کنید مشکلم حل شود، نمىدانید گرسنگى کشیدن چقدر سخت است و ...»
دختر چنان از علاقه به خانوادهاش حرف مىزند و چنان پشیمان است که حتى دل ما را هم به درد مىآورد و در همین حال، سومین دختر زندانى روبهرویمان مىنشیند. او هم 21 سال دارد و تا کلاس دوم راهنمایى بیشتر درس نخوانده است.
وضعیت خانوادهات چطور بود؟ آیا در خانه تحت فشار جسمى و روحى بودى؟
در زمانى که من احتیاج شدیدى به محبت داشتم پدرم از مادرم جدا شد و من پیش مادرم ماندم. با اینکه مادرم زنى مؤمن و معتقد بود ولى حضور خالى پدر را هیچ چیز نمىتوانست پر کند. آن سالها من دخترکى رؤیایى بودم که دست پدرم را در خیال مىگرفتم و با او حرف مىزدم. مادرم درگیر مشکلات اقتصادى بود و فرصتى نداشت تا مرا از لحاظ روحى و عاطفى تأمین کند. همین امر موجب شد که به این فکر بیفتم که بیرون از خانه جویاى محبت باشم. مادرم براى تأمین نیازهاى مادى من زحمت مىکشید و من تحت تأثیر احساسات خام دوران نوجوانى بیرون از خانه دنبال محبت بودم.
یک روز توى خیابان پرسه مىزدم که دو پسر دنبالم افتادند و به من ابراز علاقه کردند. ناگهان زنى جلو آمد و آنها را دعوا کرد و گفت چرا مزاحم یک دختر شدهاند. بعد آمد طرف من و کلى حرفهاى محبتآمیز زد و گفت مرا مثل دخترش دوست دارد و قصدش این است که من را از دست این مزاحمهاى خیابانى نجات بدهد. احساس کردم که زن خوبى است و مىتوانم به او اعتماد کنم، پس شرح زندگىام را برایش گفتم و او گفت شب به خانه آنها بروم تا وى مرا به خالهاش که زن بسیار خوبى است و به دخترانِ تنها کمک مىکند، معرفى کند. من هم به او اعتماد کردم و به خانه زنى که بعد فهمیدم به دروغ مىگفت خالهاش است، رفتم. آنجا دختران زیادى بودند که از چهره هر کدامشان مىشد بدبختى را خواند. آن دو زن مرا که آن موقع سیزده سال داشتم نزد خودشان نگه داشتند و بعد از چند روز کم کم مرا با مواد مخدر آشنا کردند و من هروئینى شدم. بعد از یک هفته زندگى در نزد آن خاله قلابى، زن اولى مرا به انواع خلافها آشنا کرد و وقتى به او اعتراض کردم که وى حاضر بود صادقانه به من کمک کند، فقط با بىشرمى به من و وضعیتم خندید. او حتى به دختر پانزده ساله خودش هم رحم نکرده و او را وارد باند خاله کرده بود؛ پس من چطور مىتوانستم از او انتظار کمک داشته باشم. بعد از آن دیگر چارهاى نداشتم جز اینکه برده آنها بشوم. وقتى مادرم ماجرا را فهمید، گفت من هم مثل پدرم عیاش و هوسبازم و دیگر حق ندارم به خانه او برگردم و لقمه حلالش را تبدیل به حرام کنم. بعد از آن من ماندم و یک دنیا غریبى و تنهایى. مجبور شدم باز به خانه خاله برگردم و تمام شرط و شروطهاى آنها را قبول کنم.
دیگر از مادرت خبرى ندارى؟
او در حال حاضر خادم (...) است ولى به هیچ وجه مرا نمىپذیرد. چند وقت پیش رفتم پیشش و از او خواهش کردم که اجازه بدهد به خانه برگردم. گریه کردم، التماس کردم و گفتم پشیمانم ولى او قبول نکرد و گفت که من و پدرم آرامش او را گرفتهایم و باعث آبروریزىاش شدهایم. حتى وساطت مددکار اجتماعى زندان هم مؤثر واقع نشد و مادرم قبول نکرد که به خانه برگردم.
در طول این هشت سالى که از خانه فرار کردى، چکار مىکردى؟
وقتى نوزده سالم بود از سرِ ناچارى با یک معتاد ازدواج کردم و بعد از مدتى هر دو به جرم اعتیاد دستگیر شدیم. بعد از آزادى هم از همدیگر جدا شدیم و حالا دختر یک سالهام در بهزیستى است. سه روز دیگر تولد دخترم است و من ماندهام چطور براى او تولد بگیرم و چه چیزى به دخترم هدیه بدهم؟ اعتیاد، بدبختى، فساد و هرزگى و یا بىکسى و ... .
این طور که گفتى مادرت زن خوب و باخدایى است، چرا کمکت نکرد تا از این وضعیت خلاص شوى؟
مادرم زن خوبى است. بعد از طلاق هم سعى مىکرد تا حدودى نبود پدر را جبران کند اما من دخترى سرکش بودم و همیشه احساس کمبود داشتم. قبل از اینکه با آن زن به خانه خاله بروم، یکى دو شب به خانه نرفته و در خیابان و حرم حضرت معصومه(س) ماندم. مادرم بعد از دعوا بالاخره مرا بخشید و به خانه راهم داد ولى وقتى به خانه خاله رفتم و جزو باند او شدم و به جاى اینکه به مادرم اعتماد کنم از روى نادانى و بچگى به یک زنِ خلافکار و دروغگو اعتماد کردم و او منشأ همه بدبختىهاى من و مشاور خوبى در زمینه فساد و خلاف برایم شد؛ مادرم دیگر قبولم نکرد.
الان دو ماه است که در زندان هستم تا دادگاه حکمش را در مورد من و بقیه اعضاى 90 نفره این باند صادر کند.
فکر نمىکنى اگر از خداوند کمک مىخواستى، زمینههاى گناه برایت فراهم نمىشد؟
نمىدانم. من به وجود خدا اعتقاد دارم اما نماز نمىخوانم. پدرم هم هیچ وقت نماز نمىخواند و من هم فکر نمىکردم که بشود با نماز مشکلات را حل کرد. البته چند بار که زندگى خیلى سخت مىشد چند رکعت نماز مىخواندم.
به نظرت در این هشت سال از لحاظ جسمى و روحى چه به شما گذشته است؟
من فرد بسیار بدى هستم. یک ناپاک هرزه و هر چه که شما خطاب کنید. وضعیت من با هشت سال پیش که از خانه بیرون آمدم خیلى فرق کرده است. حالا به این نتیجه رسیدهام که رفیق بىکلک، فقط مادر است. اگر او مرا دعوا مىکرد و مىگفت از خانه بیرون نروم به خاطر خودم بود ولى من کور بودم و نمىفهمیدم و جذابیتهاى بیرون از خانه اغفالم مىکرد. دلم مىخواهد به همه دختران بگویم داستان و مشکلات ما را بخوانند و عبرت بگیرند. بیرون آمدن از خانه هیچ دردى را درمان نمىکند بلکه همه از آدم سوء استفاده مىکنند. بیرون آمدن از خانه و فرار یعنى مرگ، بدبختى و فساد.
در حال حاضر چه آرزویى دارى؟
اگر چه غرق گناه و فلاکتم و احساس مرگ را با تمام وجود چشیدهام، اما تازه قدر زندگى را مىدانم. دلم مىخواهد مادرم را ببینم و به پاى او بیفتم و ساعتها گریه کنم. دلم مىخواهد بگویم چیزى را که هشت سال پیش مىخواستى به من یاد بدهى تا در گرداب گناه غرق نشوم، حالا پس از هشت سال آوارگى و نکبت یاد گرفتهام. دلم مىخواهد مادرم به من پناه بدهد.
مددکار زندان هم اضافه مىکند که مادر این دختر، دیگر حاضر به قبول کردن دخترش نبوده و نیست و همین بىپناهى باعث شده است که دختر به خلافهاى دیگرى روى بیاورد تا اینکه دو ماه پیش در یک باند 90 نفره دستگیر شده است.
دختر با چشمانى که از اشک سرخ و متورم شده است بلند مىشود و مىرود و مىخواهد به خاطر خدا هم که شده دیگران حرفهایش را بخوانند و بدانند او بر اثر بىتجربگى و بىتوجهى به حرفهاى مادرش به راهى رفته است که بازگشت ندارد.
فرار، فرار، فرار
طبق بندهاى چهار و پنج اصل 156 قانون اساسى، پیشگیرى از وقوع جرم و اصلاح مجرمان یکى از وظایف قوه قضاییه مىباشد؛ متأسفانه برخى از خانوادهها روى خوشى به پذیرفتن دخترانشان پس از فرار و اصلاح آنان ندارند و حتى در صورت پذیرش، رفتار مناسبى در خانه و یا مدرسه با آنها ندارند. حضور در زندان نیز خود آثار سوئى را روى این دختران مىگذارد لذا بازگشت دختران به خانه و حمایتهاى خانواده از آنان مهمترین عامل عدم بازگشت مجدد دختران به خلافکارى است ولى خانوادهها نیز، تحمل این واقعیت ننگآور برایشان بسیار دشوار است. از آن جایى که دختر فرارى مظهر فساد اخلاقى و آلودگى شناخته شده است، کسى حاضر به پذیرش و اصلاح وى نیست و مراکز و ندامتگاههاى دولتى و خصوصى نیز نمىتوانند آن طور که لازم است این دختران را پوشش دهند و آنها را اصلاح کنند.
دکتر «اقلیما» در تحقیقى تحت عنوان «بررسى عوامل مؤثر در بازگشت مجدد زنان و دختران آسیبدیده اجتماعى به مرکز بازپرورى سازمان بهزیستى» که در سال 1380 با همکارى دیگر کارشناسان براى دانشکده علوم بهزیستى و توانبخشى انجام داده، در این مورد متذکر شده است:
«طبق آمارهایى که از مددجویان بهزیستى گرفته شده است بالاترین درصد مراجعهکنندگان به مراکز بازپرورى با درصد فراوانى 42 درصد متعلق به استان تهران و قم مىباشد که از این تعداد 20 درصد بازگشت مجدد داشتهاند و 22 درصد تنها یک بار ارجاع گردیدهاند ... علت اصلى این ارجاع، بالابودن سطح آلودگى و انحراف در تهران و همچنین وسعت استان تهران و سهل بودن مهاجرت از شهرهاى همجوار تهران و وجود باندها و کانونهاى انحرافى براى جذب این مددجویان است ... پس از این دو استان، آمار ارجاع مددجویان به مرکز بهزیستى از استان خراسان و سمنان است طورى که 22 درصد از مددجویان ارجاع شده به مراکز بازپرورى در کل کشور متعلق به این دو استان است که تعداد 13 درصد از مددجویان بازگشت مجدد داشتهاند و تنها 10 درصد فقط یک بار ارجاع شدهاند.
در کل مىتوان گفت که 56 درصد از مددجویان بازگشت مجدد دارند ... عامل اصلى ارجاع زیاد مددجویان استان خراسان مشکل فقر اقتصادى، جاذبههاى توریستى و زیارتى شهر مشهد، وجود حرم مقدس امام رضا(ع) به عنوان کانونى براى گذران شب؛ همچنین وجود باندهاى انتقال مواد مخدر، بالا بودن میزان مهاجرین به شهر مشهد از دیگر شهرهاى کشور است ...»