منتظر مهمان مامان
عنوان فیلم: مهمان مامان
کارگردان: داریوش مهرجویى
بازیگران: گلاب آدینه، ژاله علو، نسرین مقانلو، پارسا پیروزفر و ...
محبوبه پلنگى
با یک تلفن، مامان منتظر دو میهمان عزیز است. میهمان مامان در راه است. تازهعروس و دامادى که پسرخواهر مادر است و براى بار اول به خانه او مىآیند؛ و در واقع خودشان را در خانه خالهجان پاگشا مىکنند. خاله غافلگیر مىشود و نمىداند چه کند. هم رودربایستى دارد که خاص فرهنگ ایرانى است، هم آبرومند است و مىخواهد آبرودارى کند و هم شوهر آپاراتچىاش که عاشق سینماست، در دنیاى خود غرق است و با دست خالى به خانه مىآید. همسایههاى تنگدست و درگیر مشکل خاص خودشان، به کمک مامان مىآیند ... .
در خانهاى حقیر با معمارى سنتى و قدیمى، اما سرشار از مهربانى، بیش از هشتاد درصد صحنههاى این فیلم، شکل مىگیرد. تصویرى ملموس از قشرى درگیر مشکلات زندگى. قشر و طبقه محروم اجتماعى که به همان شکل که هست به تصویر مىآید، با همان روند همیشگى زندگى و رودربایستىها، رؤیاها، خواستهها، رضایتها و ... .
دستمایه و تم اصلى فیلم تأکید دارد بر یک خصلت اساسى در فرهنگ ایران، یعنى خصلت مهماننوازى، آبرودارى، و گاهى تظاهر به داشتن چیزى که وجود ندارد؛ که «گلاب آدینه» با آن بازى روان و زیبا در نقش یک زن زجرکشیده و در عین حال آبرومند، با این نقش همه را مجذوب مىکند و به عنوان شخصیت اصلى داستان با نقش عفتخانم، همه را به دور خود جمع مىکند.
بیان رئال منطبق با واقعیات جامعه، ساده و صمیمى و سیال همه چیز را بیان مىکند و بازى خوب بازیگران، حتى آنهایى که نقشهاى حاشیهاى را نیز در این فیلم به عهده دارند، در این فیلم رخ مىنماید.
حرکتهاى بجاى دوربین، با ریتم هماهنگ فیلم به جلو مىرود و حس اضطراب و هیجان و ... را به جان بیننده مىریزد و وى را با فیلم همراه مىکند و عنصر عاطفه و همدلى و همسایهدوستى و نمایش آداب و رسوم هزاران ساله ایرانى را به او القا مىکند.
آئینى که در عین حال براى ما ایرانىها دوستداشتنى است، گاهى هم دلخورکننده و آزاردهنده. اما در هر حال در این فیلم با این آداب و رسوم، نقبى به دلهاى افسرده شهرنشینان افسرده، زده مىشود. فقر وفاقهاى که در این فیلم وجود دارد افراد را بىعزت نکرده، بلکه فقرى باعزت است که در کنار بیکارى، اعتیاد، بحران، تعارف، عاطفه، رودربایستى، رنگباختگى سنتهاى ایرانى را تصویر مىکند.
همسایهها با صفا و صمیمیت به یارى مامان مىآیند. هر کس هر چه دارد در طَبَق اخلاص مىگذارد. در اینجا مقایسهاى در صفا و صمیمیت خانههایى مثل خانه مامان که او یکى از مستأجرانش است، یا خانه قمرخانم و یا خانه اجارهنشینهاست که هنوز روح فتوت و جوانمردى و همیارى و تعاون در آن نمرده است؛ با خانه یوسف با ثروت کلان و یخچال فریزر پر و روابط سرد و بىروح پدر و مادر یوسف و ارتباط آنان با تکفرزندشان که به دلیل اعتیاد و ازدواج با دختر مورد علاقهاش از آنان فاصله گرفته است و خود منشأ این ارتباط سرد است، که یوسف را با تمام نیازش چه به لحاظ امکانات زندگى و همسر و فرزندِ در راه، و چه به دلیل اعتیاد از آنان دور کرده و او را به میان خوبىها در عین تنگدستى کشانیده است.
مهرجویى در این فیلم نشان مىدهد که قصه را مىشناسد. قصهاى که فیلمنامهاش را «هوشنگ مرادى کرمانى» نوشته است، هم مکان را مىشناسد که وقوع قصه در آن شکل مىگیرد و هم آدمهاى قصههایش را مىشناسد و آنها را با تعریف خودشان در فیلم نشان مىدهد و حتى براى گربه این خانه، تعریف خاص دارد.
فیلم «مهمان مامان»، خیلى راحت و سرراست سرِ اصل موضوع رفته و سکانسها و فصلهاى درخشانى را به یادماندنى مىکند. از یک طرف، افراد این خانه با وجود فقر شدید به بنبست و استیصال نمىرسند و دور دایره بسته نمىچرخند و در حالى که مضطربند، مىدوند، اما در عین حال امید دارند و براى سفره میهمانى در تلاشند.
اضطراب و تشویش عفتخانم، بیننده را در صندلى جابهجا مىکند و او مرغ را بر سر این سفره واجب مىداند، چرا که خاله است و پاگشا کرده است؛ از کوچکترین کمک همسایهها لبخند به چهره مىآورد و امید در دلش مىنشیند تا اینکه بالاخره بر سفرهاش کباب و میگو و ماکارونى و خورش قیمه و ... جاى مىگیرد؛ چرا که حس دگرخواهى، انساندوستى و فتوت حتى در یوسفى که معتاد است و با خانوادهاش ارتباطى ندارد، زنده است و یوسف را براى سفره پاگشاى خالهجان جناب سرهنگ! به راه کمک از خانوادهاش مىکشاند.
صحنههاى ساده و عامهپسند فیلم که گاه درام و گاه تراژیک است، تناقضاتى را به وجود مىآورد که بیننده را از ته دل مىخواند و در واقع فیلم را کمدى مىکند و در عین حال با یک کنترل حسابشده، یکى از بهترین طنزهاى سینمایى کشور مىشود. ارائه تصویر ساده و صادقانه و باصراحت برشى از زندگى ایرانى، در پى تفهیم عمیق فلسفى و عرفانى نیست، اما در نهایت سادگى و صداقت، فیلم به یک طنز اجتماعى بدل مىشود و یک هشدار در تاریخ فرهنگى اجتماعى ایران را با خود به همراه مىآورد. سفره مامان براى میهمان پهن مىشود. اما نگاهى که در این فیلم به بیننده القا مىشود آن است که معضل تاریخى این جامعه افراط و تفریط است، چرا که بالاخره مشکل سفره مامان از یخچال پدر یوسف حل مىشود و آن همه همدلى و مهربانى به تنهایى قادر به حل مشکل نیست. در حالى که خصلت میهماندوستى و میهماننوازى در این خانه با آدمهاى مختلف با لهجههاى مختلف که مىتواند نمادى از مردم کشور باشد، همه به خوبى به نمایش در مىآید. اما بالاخره یوسف با تمام ناتوانىاش که گردوفروشى را پیشه کرده است از فریزر پدر نقش تکمیلى را بازى مىکند، در واقع پیامى به همراه دارد که تأمل و تفکر را در ذهن بیننده زنده مىکند و در عین مفرحبودن فیلم و تِم طنز و کمدى مىگوید: چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.
از طرفى، مادر یعنى عفتخانم با تأکید کارگردان بر نقش و موقعیت اجتماعى زن و غذا در فیلمهایش که نمونه بارز آن، فیلم «اجارهنشینها»ست، مدیر است و همه ماجراها پیرامونش شکل مىگیرد و به نظر مىرسد که قدرت و توان پیش بردن موقعیت را ندارد و تابع جمع است و خود را به دست سرنوشت سپرده است. اما بر خواستههایش پافشارى مىکند و در آخر منتظر است تا دیگران کارى کنند. اما همین مادر (گلاب آدینه) با وضعیت آشفته اقتصادى که بیمارى قلبى نیز مزید بر آن است، احساس نارضایتى و دلخورى از وضع موجود را ندارد و در خانه حقیرش و روابط صمیمانه، با دختر و پسرش و همسرش زندگى سخت و پر نشاطى را سپرى مىکند و در مقابل حرکات موزون گاهگُدارى پدر و پسر خانواده را در میهمانى مامان به صحنه رقص مردان خانه بدل مىشود، نشاندهنده لحظات خوشى است که آدمها در کنار یکدیگر و با نبود خیلى از چیزها مىتوانند براى خودشان بسازند و خوش باشند، که در واقع نقش کلیدى زنان اتاقهاى این خانه در سکانسهاى مختلف فیلم در ساختن این لحظات خوش و گذشت آنان به خوبى نمود دارد.
حضور انبوه بازیگران با بازىهاى خوبى که کارگردان از آنان مىگیرد؛ سکانسهاى درخشانى را در فیلم رقم مىزند. این فیلم که با قصه ساده و روان برگرفته از مسائل اجتماعى ایران در قالب طنز روایت شده، به رغم کمدى بودن، بدل به یک نگاه اجتماعى نیز مىشود. تناقضات جارى در این فیلم خود به خود لبخند را به چهره مىنشاند و در یک کلام از دیدن این فیلم مىتوان لذت برد، خندید، اشک ریخت و تفکر و تأمل کرد.
دستمایه و تم اصلى فیلم تأکید دارد بر یک خصلت اساسى در فرهنگ ایران، یعنى خصلت مهماننوازى، آبرودارى، و گاهى تظاهر به داشتن چیزى که وجود ندارد.
نگاهى که در این فیلم به بیننده القا مىشود آن است که معضل تاریخى این جامعه افراط و تفریط است، چرا که بالاخره مشکل سفره مامان از یخچال پدر یوسف حل مىشود و آن همه همدلى و مهربانى به تنهایى قادر به حل مشکل نیست.