بلاهاى طبیعى، زیانهاى روحى و آزمایش الهى در سالگرد زلزله دلخراش بم
غلامرضا گلى زواره
بلاهاى طبیعى، عذاب یا امتحان؟
آنچه فلاسفه به نام قوانین تکوین و نظام اسباب و علل خواندهاند در فرهنگ اسلامى، سنّت الهى نامیده مىشود. سنّتهاى خداوند از شئون ربوبیّت پروردگار عالم و تدبیر خالق هستى براى موجودات است. یکى از متداولترین سنن الهى، آزمایش و امتحان است که نه مربوط به قشر خاصى است و نه در زمان و مکان مشخصى صورت مىگیرد. امتحان هر کس بر حسب درک و معرفت، موقعیت فردى و اجتماعى، شخصیت روحى و معنوى، میزان اعتقاد، ایمان و باور، متفاوت است. برترین انسانها کسانى هستند که از امتحان خداوند سرافراز بیرون آیند. امام صادق(ع) فرمود:
«مؤمن همچون کفه ترازو است، هر اندازه ایمانش رو به فزونى رود، امتحانى سختتر دارد.»(1)
خداوند در قرآن کریم موارد متعددى از بلاهایى را که متوجه پیامبران بوده است، نقل مىفرماید که دقّت و تفکر در آنها ذهن را بیشتر به اهمیّت موضوع متوجه مىسازد.
گاه امتحان الهى در قالب سختىها، محرومیتها و مصایب ظاهر مىگردد. رنج و شداید امورى هستند که انسان در زندگى خود ناگزیر از رویارویى با آنهاست. وظیفه آدمى در قبال مقدّرات و خواست الهى مقاومت، پایدارى، استقامت و پرهیز از جزع و فزع است (ناشکیبایى) چنان که قرآن مىفرماید:
«وَ لَنبلُوَنّکُم بِشىءٍ مِنَ الخَوفِ و الجُوعِ و نقصٍ مِن الأَموالِ و الأَنفُسِ و الثَّمراتِ و بَشِّرِ الصَّابرین؛(2) و البته شما را به سختىهایى چون ترس، گرسنگى، کاستى در اموال و جانها، آفت زراعت و نقصان در منافع بیازماییم و مژده باد بر آنان که صبر پیشه مىکنند.»
بعد از آنکه پیامبرى میان امّتى ظهور مىکرد چنانچه حکمت الهى اقتضا مىنمود، مردم به رنجها و دشوارىهایى دچار مىشدند تا زمینه مساعدترى جهت رشد و گسترش هدایت در بین آنان پدید آید.(3) مصایب و بلایا این مقدمات را فراهم مىکند که انسان متوجه نیازمندى خود گشته، خضوع قلبى خویش را افزایش دهد. احساس نیاز توجه بنده را به درگاه حق جلب مىکند و آمادگى روانى وى را براى پذیرش کلام حق فراهم مىسازد امّا انسانهایى که پس از رسیدن بلا، اهل تضرع و زارى به پیشگاه حق نباشند، دلهایى با قساوت دارند و شیطان اعمال زشت آنان را در نظرشان زیبا جلوه داده است.(4)
غوطهور گردیدن در رفاه و لذات دنیوى دلهارا به غفلت سوق مىدهد و مقدمات عصیان و رویگردانى از فرایض و واجبات پروردگار را مهیّا مىسازد و بدین ترتیب جامعه گام به گام به سوى سرنوشت زیانبار و تاریک پیش مىرود. زمانى که فساد و انحراف بر جامعه چیرگى یافت عذاب الهى نازل مىگردد و به مکافات سرپیچى و ناسپاسى خود دچار مىشوند. این هم نمونهاى دیگر از سنت الهى است که گاهى توسط عذاب آسمانى صورت مىگیرد و در مواقعى با اکثر حوادث طبیعى که مخرّب هستند انجام مىپذیرد. در مواردى هم عذاب توسط اقوام و گروههاى دیگر بر جامعه فرو مىبارد. این گونه سختىها و گرفتارىها مىتواند تربیتکننده افراد و بیدارکننده ملتها باشد. آیتاللَّه شهید مرتضى مطهرى مىنویسد:
«شداید همچون صیقلى که به آهن و فولاد مىدهند. هر چه بیشتر با روان آدمى تماس گیرد او را مصمّمتر، فعالتر و برّندهتر مىکند زیرا خاصیت حیات این است که در برابر سختى مقاومت کند و به طور خودآگاه و یا ناخودآگاه آماده مقابله با آن گردد.»(5)
بنابراین، مصیبت، سنّت قطعى و مسلّم خداوند مىباشد و شکیبایى در این فضاى ناگوار ضرورتى اجتنابناپذیر است.
سیل، زلزله، طوفان، رانش زمین، صاعقه و آتشفشان، همگى عوارض طبیعى هستند که امکان دارد باعث بروز فجایع و تهدید زندگى انسانها شوند اما هر چه در مقابل این حوادث به کمک علوم و فنون وآموزشهاى لازم خود را مجهز کنند قطعاً میزان خسارات مالى و جانى کاهش مىیابد.
یکى از غیر قابل پیشبینىترین سوانح، زلزله است که دانش زمینشناسى عقیده دارد با خالى شدن انرژى زمین در گسلها و فعل و انفعلات صفحات کره زمین این حادثه رخ مىدهد.
آنچه که به زلزله سیماى خوفناک بخشیده، این واقعیت مىباشد که تکان چند ثانیهاى پوسته زمین موجب خرابى خانهها، آتشسوزىهاى خطرناک و در نتیجه تلفات جانى و مالى مىشود. زمینلرزه با همه چهره وحشتى که دارد حاوى این مزیت است که با ساختن بناهاى مقاوم تا اندازهاى مىتوان از نتایج شوم آن اجتناب کرد، در صورتى که در مقابل آتشفشان، تنها کار عاقلانه ترک محل حادثه است.(6)
در هر حال زلزله منجر به نابودى بخش مهمى از امکانات و دارایىهاى انسان گردیده و مجروحان و کشتههاى زیادى به بار مىآورد و پاگر چه ریشهاى علمى دارد امّا خارج از قلمرو و اراده بشرى است که مىتواند عذابى الهى و امتحانى آسمانى باشد.
زلزلهاى که در پنجم دىماه 1382، در شهرستان بم اتفاق افتاد، علاوه بر خسارات فراوان جانى و مالى، از لحاظ روانى، زیانهاى زیادى بر جاى گذاشت که عوارضى به مراتب ناگوارتر از زیانهاى فیزیکى دارد که تا مدتها خانوادهها و بازماندگان را در بحرانهاى روحى و رفتارى و عاطفى قرار مىدهد. یک انسان سانحهدیده نه تنها عزیز و بستگان خود را از دست داده بلکه، در لحظاتى بسیار کوتاه و ظرف چند دقیقه آنچه را به آن تعلّق عاطفى و زیستى داشته از دست داده است. فرد دچار فشار روانى شدید است که با دشوارى، مىتوان به التیام دردها و زخمهاى روحى او مبادرت کرد. در این میان، آنان که دچار نقص عضو و معلولیتهاى بدنى مىگردند وضعى ناگوارتر دارند زیرا علاوه بر تحمّل رنج روحى ناشى از حادثه، با معضل دیگرى دست و پنجه نرم مىکنند. بازماندگان به دلیل ضایعات روحى و جسمى باید مورد توجه قرار گیرند و مشاوران روانشناسى به آنان کمک کنند که در حد توان با مشکلات کنار آیند و خود را با اوضاع جدید وفق دهند.
واکنشهاى رفتارى در برابر زلزله
حادثه وحشتناکى چون زلزله علاوه بر اینکه عده زیادى را زیر آوارهاى ناشى از تخریب ساختمانها مدفون مىکند، عدهاى را که باقى ماندهاند در خرابههاى ناحیهاى ویران سرگردان مىکند که از داشتن کمترین امکانات محرومند و نمىدانند با سرماى شدید یا گرماى طاقتفرسا چه کنند، به علاوه شوک روانى ناشى از حادثهاى مرگبار و وحشتناک، کارکردهاى عادى و طبیعى افراد را دچار اختلال مىکند و چنین اشخاصى کنترل رفتارى خود را در برخورد با دیگران و محیط اطراف از دست مىدهند. به همین دلیل برخى از بازماندگان دچار بهتزدگى مىشوند و نسبت به محرکهاى بیرونى یا واکنش نشان نمىدهند یا به کندى و توأم با اختلالات رفتارى عکسالعمل نشان مىدهند. بىقرارى و هیجان ناگهانى موجب مىشود اشخاص مدام جزع و فزع کنند، داد و فریاد بکشند و با اضطراب، تشویش و بدون هدف به این سوى و آن سوى بروند. اگر بخواهند بخوابند، در این حالت دچار رؤیاهاى نگرانکننده و کابوسهاى خوفناک مىگردند و وحشتزده و سراسیمه از جایى که خوابیدهاند، برمىخیزند. از دست دادن محیط امن عاطفى که فرد با آن خو گرفته، که ارتباط او را با معناى زندگى و تمامى آنچه را که در ذهنش متصوّر است قطع مىکند و چون بر اثر این ضایعه همه چیز را نیست و نابود شده تلقى مىکند، تصوّرش نسبت به آینده توأم با خوف، رعب و هراس مىباشد. غالباً اشخاص آسیبدیده، چنین وقایع دهشتناکى را نمىتوانند در مسیر زندگى طبیعى خود، در ذهن و فکر خویش ثبت کنند و بدان معنا دهند.(7) با توجه به اینکه حسّ جمعگرایى در این زمان در قوىترین حالت خود قرار دارد و گرایش به خانواده مىتواند توجیهکننده بسیارى از اتفاقها باشد اگر اعضاى خانواده، حضور نداشته باشند، وحشت و برانگیختگى شدیدى ایجاد مىشود، زیرا فرد وقتى مشاهده کند، نزدیکان وجود ندارند، فجایع و مشکلات را شدیدتر و عمیقتر درک مىکند و فشار ناشى از این احساس بسیار قوىتر خواهد بود، به همین دلیل نباید آنان را از صحنه حادثه دور کرد؛ چرا که مشاهده وقایع، به تطابق فرد در آینده کمک فراوانى مىکند، زیرا همجوارى با دیگر اعضاى خانواده به دلیل وجود تجربه دردناک مشترک تأثیر درمانى بسزایى دارد. حس سردرگمى و کاهش کنترل بر زندگى، دردناکترین حالات روحى بازماندگان است و از این جهت اگر در مورد تغییر مکان آنان بررسى کافى و همهجانبه صورت نگیرد این عارضه موجب تشدید وضع روانى آنها مىگردد.
بارزترین و در عین حال ناگوارترین بخش پیامد زلزله، تخریب خانواده است. براى پدر و مادرى که فرزند خود را از دست دادهاند، این مصیبت دشوار و غیر قابل تحمل است؛ البته اگر والدین جوان باشند و فرزند دیگرى را به دنیا آورند در این صورت چنین فاجعهاى تا حدودى فراموش مىشود اگر چه دردناک مىباشد. بالا بودن سطح فرهنگ، ارتباط با یکدیگر و مساعدتهاى اجتماعى و اقتصادى مىتواند زمینه ترمیم خانواده را فراهم کند و راه را براى رسیدن به یک زندگى عارى از هراس و اندوه هموار سازد. بنابراین لازم است همراه با بازسازى چه در اسکان موقت و چه در اسکان دایم که صرفاً فیزیکى است به بازسازى خانواده نیز پرداخته شود.(8)
وظیفه بازماندگان
فرد مصیبتدیده باید این واقعیت را در نظر گیرد که بلاها و حوادث ناگوار، بیرون از اراده حق و سرنوشت آدمى نمىباشد، بنابراین جزع و فزع و بىتابىهاى شدید که از اندوه عمیق مایه مىگیرد و نیز سخط و خشم و نارضایى در برابر این گونه مصایب نسبت به خدا موجب سقوط و انحطاط انسان از مقام و مرتبت رضا به قضاى الهى مىشود. اگر چنین خصوصیتى از فردى گرفته شود خطر بزرگى، شخصیت آدمى را تهدید مىکند و او مزیّت شکوهمندى از دست مىدهد. تسلیم بودن در برابر تقدیر الهى بیانگر وجود اراده مصمم و استوار انسان است. البته گریستن و ناله و اندوه سر دادن با رضاى حق منافاتى ندارد بلکه معیار آن، حالات درونى، نگرشها و باورهاست. در فرهنگ اسلامى توصیه شده هر کس دچار مصیبتى شده و بر جان خویش بیمناک است، اشک بریزد تا او را تسکین دهد. روایات منقول از ائمه هدى (ع) این واکنش را نتیجه عادى خروش عواطف مىدانند. وقتى فردى رابطه نزدیکى با امورى از دست رفته دارد بخصوص وقتى این جدایى غیر قابل بازگشت باشد طبیعى است که مىتواند با گریه تا حدودى اندوه خویش را کاهش دهد.(9)
برخى پژوهشگران عقیده دارند اشک ناشى از تنشهاى عاطفى، ارزش شفابخش دارد، بدین ترتیب که مواد سمّى را برطرف کرده و تعادل مواد شیمیایى بدن را برقرار مىنماید. نوحهسرایى با سخنانى مناسب و توأم با نکاتى که بر درستى و راستى تکیه دارد، در مصایب رواست. رسول اکرم(ص) دستور داد بر شهادت حمزه(ع) نوحهسرایى کنند و در سوگ او بگریند. حضرت فاطمه زهرا(س) با رحلت پدرش، بر سر مزار آن وجود مبارک رفت و مشتى خاک از مزار رسول اکرم(ص) برداشت و اشعارى را سرود که ترجمهاش چنین است: «چه باک است کسى را که خاک مزار احمد را ببوید. آرى، در غیر این صورت آن فرد در تمام روزگار رایحهاى آرامبخشتر از آن را نبوییده است. آسیبهایى بر من بارید که اگر بر روز روشن فرو مىریخت به شب تیره مبدّل مىگردید.»
البته نوحهگرى به سخنان باطل براى فرد از دست رفته حرام است. منع عبارت است از بازگویى خصلتهایى که در فرد متوفا نبوده است، نیز مردان بیگانه از صداى شیون زنان بهره جویند یا آنکه بر چهره با اسبابى ضربه زنند و زخم و زار کنند، گریبان چاک نمایند، موى بر کنند و امثال آنها که نارواست.(10)
البته لازم است کسى که عزیزى را از دست داده و به شدت به او وابستگى داشته، غم و غصّههاى خود را بروز دهد و درد جانکاه را در مسیر طبیعى خود، به پایان رساند. اگر از ابراز ناراحتىها و اندوه وى جلوگیرى شود امکان دارد سوگوار در ماجراى مذکور به سوى امورى یأسآور و خطرناک سوق داده شود. به عبارت دیگر، عدم احساس حادثه فقدان نزدیکان و به تعویق انداختن آن، وضع دردناکى به دنبال دارد. آنان که اندوه خویش را انکار مىکنند، دیر یا زود با نوعى افسردگى از پاى در مىآیند. همخوانى با محیط جدید با توجه به رابطه بازمانده با متوفا و نقشهایى که او ایفا مىکرده است، براى افراد معانى متفاوتى پیدا مىکند. براى اشخاصى که همسر خود را از دست دادهاند این وظیفه مستلزم مواجه شدن با تنهایى، بزرگ کردن فرزندان بدون همسر و اداره امور مالى است؛ نقشهایى که احتمالاً تا قبل از فقدان متوفا، قبلا با آنها چندان آشنا نبودهاند. گسترش مهارتهاى تازه و تقابل این نقشها باعث اکراه و رنجش بسیارى از بازماندهها مىشود که آنان را باید در کاهش ناگوارىهاى نگران کننده، یارى داد. کنارهگیرى عاطفى از متوفا و سرمایهگذارى دوباره انرژى روانى براى اوضاع جدید به طورى که این نیرو بتواند در وضع جدیدى ترمیمکننده خللهاى پیش آمده باشد، از دیگر دشوارىهاى افراد بازمانده است، زیرا باید در اوضاع جدید امیدها و خاطرات خود را از فرد فوت شده، جدا کند و تعلقات و عواطف خویش را در جاى دیگرى به کار گیرد. چسبیدن به وابستگى گذشته و ممانعت از علاقههاى جدید این وضع را دردناکتر مىکند چنان که برخى این فقدان را چنان دردناک مىیابند که با خود پیمان مىبندند هرگز دوباره به کسى عشق نورزند زیرا امکان دارد او هم به سرنوشت فقید از دست رفته دچار شود. چنین شیوهاى براى فرزندان مشکلات عاطفى و رفتارى به وجود مىآورد و آنان را در حالتى تعارضآمیز قرار مىدهد. مشاوران مىتوانند در این موارد به کمک خانواده فرد از دست رفته بشتابند و کانون آشفته را به ساحل آرامش برسانند. در هر حال پیشگیرى از پیچیده شدن اندوه و فراهم ساختن زمینه براى جلوگیرى از متلاشى شدن شخصیت روحى و روانى بازماندگان با بازسازى مناطق آسیبدیده، اهمیت افزونترى دارد و نباید این ضرورت اجتنابناپذیر، فراموش شود.(11)
براى کسى که مبتلا به مصایب و بلاهایى گردد پاداشهاى خوبى در جهان ابدى در نظر گرفته شده است. اصولاً در خور کمال ذات و جمال صفات خداوند نیست آسیبى را متوجه بندهاى کند مگر آنکه پاداش و عوضى بهتر و مرغوبتر از آن را براى وى در نظر گیرد. در روایات و احادیث ائمه هدى (ع) بر این واقعیت تاکید شده است که اگر فرد مؤمن بداند خدا چه امورى را در برابر مصیبتهایى که به او رسیده، پیشبینى کرده است، آرزو مىکرد، او را در دنیا با قیچى قطعه قطعه مىکردند! نیز در منابع روایى تصریح گردیده است هر کسى فرزند یا فرزندانى را از دست بدهد در حجاب و پوششى قرار مىگیرد که او را از آتش حفظ مىکند. نیز امام صادق (ع) فرمودهاند:
«کسى که از بلایى آسیب ببیند و بر آن حادثه صبر کند، پاداش آن بهشت است.»
اگر بازماندگان متوجه این حقایق شوند از آلام و حزنهاى آنان کاسته مىشود.(12)
اگر چه شِکْوه کردن و احساس نارضایتى از بلایا منع گردیده امّا جایگزین آن در فرهنگ اسلامى مطرح شده است و آن نیایش، راز و نیاز با خداوند، گریه و زارى به درگاه او، درخواست شکیبایى از پروردگار براى جبران صدمات به هر شیوهاى که خیر و صلاح است مىباشد. پاداش کسى که شکایات حال خویش را براى مردم بازگو نکند مغفرت الهى است.(13) به علاوه مصیبتدیدگان باید به این امر آگاه باشند که درد و رنج ناشى از حوادث مخرّب در مقابل برخى ضایعات دیگر مىتواند پایانپذیر باشد و کسى که دچار ضایعهاى بزرگ شد، مىتواند رنجهاى زندگى را تحمل کند؛ نیز بداند تنها او گرفتار ضایعه نیست، بلکه در زلزلههاى شدید، سیلابهاى وحشتناک و طوفانهاى مهیب، شدت حادثه آنقدر گسترده است که بسیارى را مبتلا کرده است. توجه به این نکات مىتواند از فشار روانى و هیجانهاى منفى رنجدیدگان در حوادث طبیعى به نحو قابل ملاحظهاى بکاهد.
مسئولیت ما در برابر مصیبتدیدگان
طبیعى است فقدان عزیزان، دشوار بوده و مسائلى را به دنبال دارد که از مهمترین آثار آن اثرات روحى و عاطفى بازماندگان است. بخصوص در مورد کودکان که تأمین و برآوردن نیاز عاطفى آنان از مهمترین مسائل است، بنابراین باید تدابیرى اندیشید که این خلأ تا حدودى ترمیم گردد. در روایات رسیده از معصومین(ع) به مسلمانان توصیه شده است در زدودن اندوه از دل برادران و خواهران خود بکوشند و از شاد کردن دل خانوادههاى رنجدیده غافل نشوند. رسول اکرم(ص) فرموده:
«کسى که با گفتهاى برادر مؤمن خود را گرامى بدارد و او را از بلاها و سختىها برهاند، وقتى این کار را انجام مىدهد، زیر سایه گسترده رحمت و لطف خداوند خواهد بود».
نیز در روایتى آمده است:
«بهترین کارها نزد خداوند آن است که مؤمنى را شاد کنى، گرسنگى او را برطرف سازى و براى رفع سختىها و غمهایش بکوشى.»(14)
در حدیث دیگرى تأکید شده است:
«هر کس دلسوختهاى را تسّلا دهد، روز قیامت حُلّه و لباسى بر او پوشانیده مىشود که به آن مزیّن و مفتخر مىگردد. نیز هر کس مصیبتزدهاى را دلدارى دهد همانند او اجر خواهد داشت.»(15)
پس از حوادث طبیعى، یافتن جنازهها و اجراى مراسم سوگوارى براى بازماندگان اهمیت بسیارى در پذیرش رخداد فاجعه، در درازمدت از یک سو، و در احساس اداى دَین نسبت به رفتگان از سوى دیگر دارد. ایجاد امنیت و کمک به بازسازى حس امنیت درونى بازماندگان نیز ضرورى به نظر مىرسد زیرا صدمات جدّى، آرامش روانى افراد را در هم مىریزد و آنان را در نوعى اضطراب شدید و عمیق قرار مىدهد. در وهله نخست، با قرار دادن افراد در قرارگاهها و یا اماکنى که بدین منظور در نظر گرفته شده، مىتوان تا حدودى این امنیت را به آنان داد. براى بازسازى زندگى عاطفى و روانى آسیب دیدگان باید تماس آنان را با سایر بازماندگان یا خویشاوندانى که در شهرهاى دیگر زندگى مىکنند برقرار کرد و تسهیلات لازم را در این خصوص تدارک دید. در جامعهاى مانند ایران که بخش عمدهاى از حمایتهاى اجتماعى توسط گروههاى خانوادگى، طایفهاى و فامیلى انجام مىگیرد از میان رفتن یا لطمه دیدن هویت اجتماعى فرد موجب مىشود که مکانیسمهاى دفاعى او دچار آسیب شود و وى در برابر ضربات روحى و روانى سست شود. برقرارى ارتباط وى با اقوام و آشنایان در حداقل حالت آن، در این لحظات آشفته مىتواند به او کمک بزرگى کند.
براى اینکه افراد بتوانند براى مدّت طولانى ضربههاى شدید روحى و عاطفى را هضم کنند و مورد پذیرش قرار دهند باید به آنان کمک کرد تا حوادث را در زندگى فردى و اجتماعى خویش جاى دهند و براى آنها حکمت و معنایى در نظر گیرند. ارزشها و اعتقادات افراد در توجیه این امور نقش مهمى ایفا مىکنند. چنان که عدهاى آنها را تقدیر الهى و گروهى عذاب آسمانى تلقى مىکنند و بعضى آنها را آزمایشى براى سنجش میزان ایمان افراد به حساب مىآورند. به هر حال هر کدام از این نکات مىتوانند مطرح شوند. باید براى بلادیدگان توضیح داد که در برابر مصایب، اجر اخروى و پاداش سراى جاوید را دریافت خواهند کرد و اگر هم آسیبهاى طبیعت به دلیل گناهانى است که افراد مرتکب مىشوند، در واقع مقصد نهایى پالایش درونى است و مصایب مىتواند جانها را از گرد و غبار و آلودگىهاى گناه پاک کند و زمینهاى براى رشد و هدایت و تکریم بنده فراهم نماید و این حرکت تربیتى به نفع انسان است، نه اهانتى به او. بلاها مىتوانند آدمى را از گرداب غفلت برهانند و او را در مسیر هدایت قرار دهند. گاه خداوند جایگاهى رفیع و بلندمرتبه را براى بندگان خویش در نظر گرفته است که رسیدن به چنین منزلتى با عبادت و عمل صالح به دست نمىآید بلکه بلایى نازل مىگردد تا بنده با صبر بر آن، اجر گیرد و ارتقا یابد؛ بر اساس این نگرش دوران تلخ و مرارتبار بلا، شیرین مىشود. همچنین برخى تصور مىکنند نعمت و شادمانى و مصون بودن از مصایب، اکرام خداوند در خصوص بندگان است. با چنین بینشى افراد به هنگام روبهرو شدن با صدمات و حوادث مصیبتبار خود را ملامت مىکنند و نوعى احساس حقارت در زوایاى روح و روان آنان جاى مىگیرد.
ما وظیفه داریم احساس مصیبدیدگان را اصلاح کنیم و نباید اجازه دهیم این ایده به شکل خودخورى و افسردگى، خود را نشان دهد زیرا گاهى بلا در واقع نعمتى است که در لباس نقمت آشکار گردیده و علامت محبت و لطف خداست که اسباب اهانت از سوى خالق هستى در خصوص بندگان، حتى در مواردى وفور نعمت، عذاب است نه کمبود آن. رسول اکرم (ص) فرمود:
«چون خداوند عبدى را دوست بدارد، وى را مبتلا مىسازد و چون علاقه و حبّ افزایش یابد، وى را به باد فنا قرار دهد.» پرسیدند: یعنى چه؟ فرمود: «مال و ثروت و فرزندى برایش باقى نمىگذارد.»
حافظ مىگوید:
هر که در این بزم مقرّبتر است
جام بلا بیشترش مىدهند
شهید ثانى مىنویسد: باید بلادیدگان به این نکته توجه کنند که مصایب غالباً از جانب خداوند متعال، ویژه فردى است که حقتعالى به وى عنایت زیادترى دارد و او را از توجه مخصوص برخودار ساخته است.(16)
کودکان نباید فراموش شوند
در میان گروههاى سنّى، کودکان، آسیبپذیرترین افراد به هنگام حوادث ناگهانى هستند. کودکان بازمانده از رخدادهاى طبیعى توانایى تحمل درد از دست دادن والدین و نزدیکان را ندارند. در هنگام بحران باید تنها شنوندهاى همدل براى این افراد باشیم. در مورد حرفها و نگرانىهاى آنها سریع قضاوت نکنیم و با رفتار و اعمال غیر متناسب، فشار و نگرانى روانى آنان را افزایش ندهیم و باید احساسات عاطفى خویش را کاملاً کنترل کنیم. به همین دلیل روانشناسان عقیده دارند براى حفظ تعادل روحى کودکان بهتر است آنان در شهرى که دچار حادثه شدهاند و در خانوادههایى که وابستگى فامیلى دارند، باقى بمانند و به زندگى ادامه دهند. لازم است از جابهجا شدن آنان تا سر حد امکان پرهیز کرد.
امکان دارد واکنش نسبت به حوادث بلافاصله و یا روزها و حتى هفتهها پس از سانحه در بین کودکان بروز دهد که باید از دست دادن اطمینان نسبت به بزرگترها را به این وضع افزود. در این حالت باید براى ایجاد احساس امنیت در کودک وى را در آغوش گرفت و ماجراى سانحه را تا حد امکان برایش شرح داد و او را تشویق کرد تا احساسات خود را بیان کند، نیز به وى کمک شود تا بفهمد ناراحتى پس از حادثه ناگوار، طبیعى است؛ اگر چه پاسخگویى به کودکان در مورد از دست رفتن والدین دشوار است، ولى محال نیست. بهترین راه در این زمینه راستگویى و صداقت است. باید از گفتن دروغهایى چون پدر یا مادرت فوت نکرده و به سفر رفتهاند، پرهیز کرد. این گونه پاسخهاى نابهجا غیر از آن که کودگان را سردرگم مىکند، میزان اعتماد آنان را به بزرگترها رفته رفته کاهش مىدهد. باید نگذاشت مرگ عزیزان، اطفال را مأیوس و اندوهگین کند. مىتوان به بچهها گفت به جاى آنها که از دست رفتهاند، افراد مهربانى از راه مىرسند یا آنکه به آنان تذکر داد رفتار خوب شما درگذشتگان را شادمان مىکند و یا چون تو بچه خوبى هستى و اذیت نکردهاى مادرت یا پدرت خوشحال شده است. نباید اجازه داد یاد افراد متوفا یکمرتبه فراموش شوند بلکه مىتوان خاطرات خوشى را که از آنها در ذهن مانده، براى اطفال بیان کرد. مرور خاطراتى از افراد فوت شده براى فرزندان بخصوص امورى که در ارتباط با کودکان بوده است و مسائلى از این قبیل مىتواند نور امید را در ذهن و روان بازماندگان کم سال زنده کند، البته خاطرنشان مىگردد خاطرههاى رفتگان را نباید با بىتابى، غصّه و حزن براى کودکان تعریف نمود زیرا آنان افسرده مىشوند و از افراد متوفا بیزار مىگردند.
آگاهى درست، طفل را مقاوم، استوار و داراى شخصیت متعادل مىکند به نحوى که کنترل خویش را چه در آن هنگام و چه در سنین بعد حفظ خواهد کرد. آشنایى تدریجى با مشکلات، کودک را آبدیده مىکند به شرطى که انتقال مفاهیم و آگاهىها به وى درست، منطقى و متناسب با سطح درک و عواطف او باشد. احتیاجى نیست بازماندگان کوچولو را با غم و افسردگى آشنا کنیم بلکه باید به آنها بیاموزیم که غمها را چگونه تحمل کنند، رفته رفته فراموش نمایند و از این وقایع اسفانگیز پند گیرند.
کودکى که شاهد وقوع حادثهاى ناگهانى و مخرّب بوده و از بین رفتن یا زخمى شدن عزیزان و نیز خراب شدن محل زندگى خود و خانوادهاش را مشاهده کرده است، احتیاج به فرصتى فورى در فضاى آرام و مهربان و اطمینانبخش، در روزهاى بعد از حادثه دارد. بسیار مهم است که به کودکان اطلاعاتى در خصوص آنچه رخ داده و آنچه اتفاق خواهد افتاد و اینکه نتیجه احتمالى وضع فعلى چه خواهد بود، داده شود. مثبت و خوشبین بودن در مورد موقعیت پدید آمده، برقرارى ارتباط کافى با کودکان، حمایت عاطفى از آنان، یافتن علایق مشترک بین بزرگسالان و اطفال در موقعیتهاى بحرانى و مصایب، از دیدگاه روانشناختى، اطمینانبخش خواهد بود.
جابهجایى مکانى آن هم به صورت اجبارى در بحرانهایى چون زلزله موقعیتى استرسزا براى انسانها در هر سنى که باشند بر جاى مىگذارند که این عارضه بر زندگى کودکان اثراتى به مراتب ناگوارتر و مخرّبتر خواهد گذاشت. معمولاً وقتى کودکى بر اثر آسیبهاى ناشى از حوادث طبیعى از آغوش پر مهر و گرم خانواده جدا مىشود و در محیطى جدید و کاملاً غریبه قدم مىگذارد دچار ترس و دلهره مىگردد و واکنشهاى منفى رفتارى و گریز از موقعیتهاى ترسناک از خود بروز مىدهد. بنابراین باید کوشش شود این نقل و انتقالها با آمادگى روانى و ذهنى کودکى و به آرامى و قدم به قدم صورت گیرد. دلیل جابهجایى براى آنان شرح داده شود و به کودکان متذکر گردند که در وضع جدید، اوضاعى بهتر و آرامتر خواهند داشت. حتىالامکان و به میزان توانایى به اطفال در جابهجایى مسئولیت داده شود، زیرا مایلند احساس کنند عضو مفید و مؤثرى براى جامعه و خانواده و کمکى براى بزرگترها و همسالان هستند. کوشش شود کودکان اشتراکاتى بین محیط جدید و محل زندگى قبلى بیابند و از محل اسکان تازه آگاهىهاى قابل درکى به دست آورند. نیز تلاشها بر این باشد که کارى بر خلاف میل کودکان صورت نگیرد و در حد توان و امکان، حق انتخاب داشته باشند. این روند میزان سازش اطفال را با محیط جدید افزایش مىدهد؛ در ضمن باید فرصتى را فراهم کرد تا کودکان هر زمان که تمایل دارند از حادثه صحبت کنند و در هنگام سخن گفتن، باید با آنان همدل و همراه گردید تا بهتر بتوانند احساسات خود را به صورت کلامى و گفتارى بیان کنند. حق ناراحتى و گریه و زارى را باید به کودکان یاد بدهیم. البته ضرورت دارد در این هنگام آنان را مورد حمایتهاى روانى و عاطفى قرار داده و در برخورد با اطفال رفتارى مشفقانه و توأم با عطوفت و محبت بروز دهیم.(17)
پىنوشتها: -
1) بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 67، ص 210.
2) سوره بقره، آیه 155.
3) نک: سوره انعام، آیه 42.
4) همان، آیه 43.
5) عدل الهى، شهید آیتاللَّه مطهرى، ص 181.
6) مبانى زمینشناسى، ابروچف، ترجمه دکتر عبدالکریم قریب، ص 398.
7) با استفاده از نوشتار دکتر رضا کاظمزاده، روانشناس بالینى در کشور بلژیک، روزنامه اطلاعات، شماره 22961، 14/10/1382.
8) گفتگو با دکتر مهدى طالب (عضو هیئت امناى پژوهشکده سوانح طبیعى و کارشناس مسائل اجتماعى)، مجله فرهنگ و پژوهش، شماره 134، ص 30.
9) من لا یحضرهالفقیه، ج1، ص235.
10) مسکّنالفؤاد عند فقد الاحبة و الاولاد، شهید ثانى، ترجمه دکتر سید محمدباقر حجتى، ص245 - 244.
11) نشریه علمى و پژوهشى علوم انسانى دانشگاه الزهرا، شماره نهم و دهم، نشریه حمایت، شماره 10؛ رنج و التیام، ویلیام وردن، ترجمه محمد قائد.
12) ترجمه مسکّن الفؤاد، ص107 - 106.
13) تحمل و مهار مصیبت از دیدگاه احادیث، عبدالهادى مسعودى، مجله علوم حدیث، سال نهم، بهار 1383، ش31.
14) وسایلالشیعه، ج11، ص 573 و 591.
15) ثوابالاعمال و عقابالاعمال، ج1، ص333 و 442.
16) ترجمه مسّکنالفؤاد، ص265.
17) کودکان زلزله، فرهنگ و پژوهش، شماره 134؛ مقاله بهداشت روانى کودکان و رویداد مرگ، طیبه زندىپور، مجله علمى پژوهشى علوم انسانى دانشگاه الزهرا، سال دوم، شماره 3 و 4.