زن در جمهورى اسلامى ایران نگاهى به دیروز
نسل انقلاب، نسل امید
ما نسلى هستیم که به گذشته تعلق داریم اما هماره نگاهمان به آینده بوده است؛ آیندهاى که با پیروزى انقلاب خجسته و سراسر افتخار اسلامى و برپایى نظام جمهورى اسلامى آغاز خواهد شد و روند استوار و دینمدار و بالنده آن ناهموارىها را یکى پس از دیگرى پشت سر خواهد گذاشت و فرهنگ و سیاست و اقتصاد و حقوق و همه مناسبات اجتماعى و حکومتى رنگى تازه خواهد گرفت؛ رنگ دین و ارزشهاى والاى اسلامى، و «زن» که مظهر زایش و رویش و پرورش است به جایگاه درست خود باز خواهد گشت و از دام رژیم وابسته پهلوى که همه ارزشهاى انسانى و اسلامى او را با تیر نادانى و منفعتطلبى و وابستگى و بىدینى نشانه رفته، رهایى خواهد یافت. اینک همین نسل در پیشگاه تاریخ و در حضور نسل پس از انقلاب، با همه وجود و از سرِ راستى و ایمان به حقایق و ارزشهایى که پیامبر خاتم، صلواتاللَّه علیه و آله، و امامان والامقام، علیهمالسلام، منادى آن بودهاند، گواهى مىدهد که به رغم دشوارىهاى بسیار و آفتها و آسیبها، انقلاب اسلامى به رهبرى بزرگمصلح تاریخ، حضرت آیتاللَّه العظمى امام خمینى - سلاماللَّه علیه - و خیزش عمومى بر پایه اسلام و آموزههاى علمى و عملى اهلبیت، علیهمالسلام، به ویژه حضرت صدیقه کبرا فاطمه زهرا، سلاماللَّه علیها، زنان از دام گسترده فرهنگ و ارزشهاى حاکم بر جامعهاى که به سیاستهاى رژیم پهلوى گرفتار شده بود، رهایى یافتند و دگرگونى سترگ، ژرف و گسترده در عرصههاى گوناگون زندگى آنان پدید آمد و زنان و مردان، یکسان و همدوش در مسیر حرکت بالنده اسلامى و تحولات فرهنگى، اجتماعى، سیاسى و اقتصادى قرار گرفتند.
نسل پیروزى
ما نسلى هستیم که از گذشته آمدهایم و همچنان، نگاه به آینده داریم؛ گذشتهاى که اگر عنایت ویژه الهى شامل حالمان نشده بود و آن روند، آن گونه که شاه مىگفت و مىخواست و وعده دروازههاى تمدن بزرگش! را مىداد، ادامه مىیافت، مىتوانستیم حدس بزنیم که اینک جامعه را از دروازههاى جهنم سوزان فساد و فحشا و ستم مضاعف و وابستگى کامل و بىدینى عبور داده بود و به بهشت موهومى که رضاخان مستبد و بىسواد دستنشانده ترسیم کرده، لغزانده بود؛ بهشتى که یک گوشه آن را در کشف حجاب اجبارى و به زور پاسبان و گزمه، نشان داده، فرزند وابستهترش یک دروازه آن را در جشن هنر شیراز از کنار «دروازه ملل» تخت جمشید گشوده بود، نیز دروازه دیگرش را در جشن رسواى تاجگذارى و دروازه سومش را در بزرگداشت 2500 سال شاهنشاهى، اما خداوند حکیم و مهربان، آن وضع را خوش نداشت و مردى را از تبار نوح و ابراهیم و موسى و عیسى و محمد و على، صلواتاللَّه علیهم، فرستاد تا در دعوت به خیزش عمومى و نهضت فراگیر خود، همه را، چه زن و چه مرد به «کشتى نجات» فرا خواند و بت نادانى و خرافه و استعمار و دودستگى را با «تبر» روشنگرىها و قاطعیت خویش در هم فرو ریزد و سارهها و هاجرها را به ساحت ابتلا و امتحان الهى در آوَرَد و زمزم معرفت و آگاهى و ایمان و بالندگى را به رویشان جارى سازد تا با طهارت روح و آن همه زیبایى و معنویت و ایثار که در انقلاب و جنگ از خود نشان دادند، هاجروار گِرد خانه حق به طواف در آیند.
مردى که با عصاى موسوى و «ید بیضایى» اژدهاى دو سر شرق و غرب را که فرعونوار زنان را «زنده» مىدارند و از حقوق و «حیات» آنان دم مىزنند تا در منافع خود به بردگى و کنیزى گیرند،(1) واژگون ساخت، نیز راه روشن و نورانى حق را نشان داد تا زنان همراه و همدوش مردان بتوانند از «نیل»هاى خروشان و پرحادثه زندگى و جامعه گذر کنند. بزرگمردى که نفس مسیحایى او آن همه مرده و محتضر را حیات دوباره داد و دختران و پسران را از «پَرسه» در فساد و فحشا و بىهویتى و گناه به «عرصه» بندگى و بالندگى و مسجد و نماز و جهاد و شهادت در آورد.
مردى بر فراز مهر و قهر
آن «مرد» آمد. آن «مرد» از پسِ باران تیر تهمت و حصر و تبعید و هجرت و در سنگلاخ بیعت و مبارزه و قهر و مهر 15 خرداد و 19 دى و 12 و 22 بهمن آمد. آن «مرد» با «بُراق» راهوار علم و مرجعیت و هدایت و روشنگرى و ایمان به هدف و باورهاى عمیق مردم و نفوذ در عمق جان و خواست و اراده جامعه آمد و تا جایى پیش رفت که دیگران، که دیرزمانى مدّعى راه و هدایت بودند، باز ماندند و گفتند ما را همین مرحله بس است، که اگر کمى پیشتر آییم مىسوزیم (لو دَنَوْتُ انملةً لَاحْترقتُ). کشش وجود مبارزاتى آنان بیش از این نبود.
آن «مرد» در وقتى آمد که در عقبه «بیعت» با او نه چند نفر زن بلکه میلیونها زن در میدانهایى چون 17 شهریور و تاسوعا و عاشوراى 57، دست بیعت به دعوت و رسالت اسلامى و رهبرى او داده بودند. و سرانجام غریو شادى و سرود پیروزى را روزى سر دادند که در سالن انتظار فرودگاه مهرآباد، آن «مرد» را میان خویش دیدند، هر چند که هنوز به «مدینه» در نیامده بود، اما «فجر» طلوع کرده بود و پرتوهاى خورشید خوشبختى و آزادى و استقلال و سربلندى و «حیات طیبه» بانوان از افق نمودار شده بود. این گونه بود که در میدان و خیابان «آزادى» و «انقلاب» و «بهشت زهرا»، میلیونها زن همچون زنان و جوانان مدینه - چنان که گفتهاند - شعر «استقبال» را مىسرودند:
«طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَیْنا، مِن ثنیاتِ الوداع»
«وَجَبَ الشُکْرُ عَلَیْنا ما دَعا للَّه داعٍ»
«أیُّها المَبْعُوثُ فینا، جِئتَ بالْأمر الْمطاع»
«اى خمینى، تویى رهنماى ما»
«رهبر زنده و باوفاى ما»
«بر لبم این سرود، بر خمینى درود»
*
«مىکشیم ما همه انتظار تو»
«مىکنیم جملگى جان نثار تو»
«بر لبم این سرود، بر خمینى درود»
گل توحید شکفت
آن «مرد» آمد تا تاریخ را به گواهى گیرد و در باره جایگاه زن بنویسد:
«تاریخ اسلام گواه احترامات بىحدّ رسول خدا(ص) به این مولود شریف [حضرت فاطمه(س)] است تا نشان دهد که زن، بزرگى ویژهاى در جامعه دارد که اگر برتر از مرد نباشد کمتر نیست.»(2)
آن «مرد» آمد تا تاریخ دوبارهاى بسازد و خود گواه راستین آن باشد:
«اینجانب در طول این جنگ، صحنههایى از مادران و خواهران و همسران عزیز از دست داده دیدهام که گمان ندارم در غیر این انقلاب نظیرى داشته باشد.»
و «گواه» آن خاطرهاى است فراموشنشدنى از آن همه خاطرات:
«و آنچه براى من یک خاطره فراموشنشدنى است، با اینکه تمام صحنهها چنین است، ازدواج یک دختر جوان با یک پاسدار عزیز است که در جنگ هر دو دست خود را از دست داده و از هر دو چشم آسیب دیده بود. آن دختر شجاع با روحى بزرگ و سرشار از صفا و صمیمیت گفت: حال که نتوانستم به جبهه بروم، بگذار با این ازدواج، دَین خود را به انقلاب و به دینم ادا کرده باشم.»
و «ارزش» آن را با کدام یک از معیارهاى رایج عصر پهلوى مىتوان برشمرد:
«عظمت روحانى این صحنه و ارزش انسانى و نغمههاى الهى آن را نویسندگان، شاعران، گویندگان، نقاشان، هنرپیشگان، عارفان، فیلسوفان، فقیهان و هر کس را که شماها فرض کنید، نمىتوانند بیان و یا ترسیم کنند و فداکارى، خداجویى و معنویت این دختر بزرگ را هیچ کس نمىتواند با معیارهاى رایج ارزیابى کند.»(3)
آن «مرد» آمد تا در دامن دعوت و هدایت و رهبرى و نظام الهى خود دخترانى زینبگونه پرورش دهد که دامنه عفاف و پاکىشان هر کوى و برزن را در بر گیرد و آوازه دانش و خرد و تقوایشان در عالم پیچد، نیز کلام عالمانه و منطق استوار و آهنگ سخنشان، چنان در گوش جامعه و جهان طنین افکند که گویا زینب(س) است که مردم کوفه را بار دیگر به یاد امیر مؤمنان على(ع)، انداخته است.
ما نسلى هستیم که شهادت مىدهیم «امام» که آمد، به عهد و دعوت خود عمل کرد و آن همه سربلندى و شرف و معنویت و معرفت و رشد و فضیلت و دانش و در یک کلمه «تقوا» را براى زنان و مردان، دختران و پسران این سرزمین به ارمغان آورد و دامنْ دامنْ گُل انسانیت و شکوفه دیندارى نثار جامعه کرد.
ریشه سرخ، امید سبز
ما از نسل گذشتهایم، اما نگاه به آینده داریم و اینک در مقطع گذشت ربع قرن از پیروزى انقلاب به رغم آن همه خاک و خاشاک، و آسیب و آفت، درخت امید هنوز در دلمان سبز است و جوانه مىزند؛ امید به آینده بهتر و فرداى روشنى که پیش روى زنان و دختران جامعه مىبینیم، پیش روى نسلى و نسلهایى که گذشته را ندیده و سوگمندانه باید گفت، از آن نیز کم خوانده و کم شنیده است.
گواه گفته ما نسل پیش، آن همه دگرگونىها و پیشرفتها و دستاوردهاست که هیچ قلم و سخن و هنرى نمىتواند آن را بازگو کند و ارزش معنوى آن را آشکار سازد. زبان آمار و ارقام و جدول و شاخص را راهى بر عالم معنا و معنویت نیست. گواه ما آن همه دانش و معرفت و رشد عملکرد مثبت و قابل ستایش است که در عرصههاى مختلف اجتماعى در طول ربع قرن پس از پیروزى، جامه عمل پوشیده و گسترش یافته، آن همه دیدگاهها و نظریات علمى و تحولات فکرى است که در حوزههاى مختلف علمى فرهنگى رخ داده است. صفحاتى که پیش رو دارید و مجموعهاى که گرد آمده تنها بیانگر بخشى از آن است.
نگران امروز و فردا
ما نسلى هستیم که در عین امیدوارى به آینده و فردایى بسیار بهتر، نگران آن نیز هستیم. فردایى که فاصله 25 سال براى دستیابى به آن را، با پیشینهاى که شاهان و خانان و استعمارگران و نوکران آنان بر جاى گذاشتند و در وضعیتى که گذراندهایم، نباید زیاد شمرد. اما نگران نسلى هستیم که رویش و پرورش آن در دامن انقلاب و نظام و مدیریت اسلامى بوده است؛ نگران دختران امروز و زنان فردا؛ نگران آن همه سرمایه و دستاورد و امید و انتظار که - مباد - دستخوش سوء تدبیر و آز دنیاطلبى و هرزهخواهى این و آن شود. نگران گسترش دوباره فرهنگ و هویت غربى و بازگشت بدحجابى و بىحجابى و اختلاط حرام و آلودگىهاى فکرى و اخلاقى و سستى بنیان خانواده و بازیچه شدن دوباره زنان و دختران جامعه خود هستیم، اما پیش از آن و بیش از آن، نگران برخى سیاستها و برنامهها و بىتدبیرى و بىکفایتى و بىمبالاتى و نااهلى و کممایگى برخى مدیریتها در نظام هستیم که زمینهساز برگشت به ارزشهاى حاکم بر جامعه و رژیم گذشته شاهنشاهى باشد.
ما نسلى هستیم که از گذشته حرکت کردیم و آینده روشن و نیک را در آینه سخن و کردار و هدف امام خمینى، سلامالله علیه، دیدیم و روشنى و نیکى آن را آزمودیم و نشانههاى آن را یافتیم و گواهان بسیارى بر آن داریم، اما این نگرانى نیز آزارمان مىدهد که فرصتها از دست برود و به گونه شایسته از آن بهره برده نشود و در وضعیتى قرار گیریم که به جاى «حرکت» به پیش «فرار» به جلو کنیم؛ یعنى روزى پیش آید که حتى توان و فرصت فرار از دشمن را نیز نداشته باشیم و جامعه و فرهنگ و دستاوردها را به دامن خصم افکنیم. این «احتمال» هر چقدر ضعیف باشد اما «محتمل» چنان اهمیت دارد و حیاتى است که برآیندى جز نگرانى خاطر و ناآرامى دل بر جاى نمىگذارد. گواه سخن ما، برخى واقعیتهاست که در جامعه مىگذرد، حتى اگر وجدان انقلابى و تعلق خاطر ما به آن همه دستاورد و پاکى و پیراستگى که انقلاب و نظام و امام بر جاى گذارد و آن همه امید که آفریده شده و آن همه انتظار، که «انتظار» عمل مىکشد، آن را بر نتابد و به دیده تردید یا انکار بنگریم.
بخشى از این آسیبها و آفتها و چالشها و نقدها را در این مجموعه که عنوان «ویژهنامه زن در جمهورى اسلامى ایران» به آن دادهایم، بازگو کردهایم. اینکه اینک در کجا ایستادهایم و فردا را چگونه مىبینیم و چه باید بکنیم، مسائلى است که در آغاز شمارههاى بعدى ویژهنامه پى مىگیریم.
ویژهنامه زن در جمهورى اسلامى ایران
همان گونه که در سرمقاله شماره پیش در پیشواز ویژهنامه گفتیم، مقطع گذشت ربع قرن از شکلگیرى نظام جمهورى اسلامى ایران (1382 - 1357) به ویژه که امسال از سوى «رهبر معظم انقلاب»، سال پاسخگویى نام گرفته، فرصتى به دست مىداد که گزارشى از وضعیت زن در جمهورى اسلامى ایران و عملکرد نظام در این زمینه فراهم و ارائه شود. این گزارش به اقتضاى رسالت و خاستگاه مجله، نمىتوانست به حوزههاى اجرایى و عملى محدود شود و مىبایست کنکاشهاى فکرى - نظرى زنان و نظام اسلامى را نیز در بر گیرد. از اینرو بخش زیادى از این فرصت به طرح این مباحث که به گونهاى جایگاه و مسئولیت و حقوق و وظایف زنان و نوع نگاه به آنان در نظام را مشخص مىکند اختصاص یافت.
مىدانستیم این بررسى و گزارش، کارى گسترده است که از توان یک نشریه بیرون است، اما علاقهمند بودیم و بنا را بر آن گذاشتیم که هر چه در توان است در جهت فراشمولى و گسترش کار به حوزههاى مختلف، تلاش شود. این بود که گستره کار به چند برابر پیشبینى اولیه گسترش یافت، حتى از سه شمارهاى که در شماره پیش مجله گفته بودیم نیز به چهار شماره افزایش پیدا کرد. این امر به رغم سختى و دشوارى کار و محدودیت فرصت و توان بوده، ولى امیدواریم مجموعهاى که فراهم آمده بتواند سندى ماندگار و امیدآفرین در ترسیم وضع زن در جمهورى اسلامى ایران، نگاهها و ارزیابىها و انتظارات و نقدها باشد، نیز بخش قابل توجهى از نیازهاى خوانندگان و فرهیختگان را در این حوزه برآورد. در این فرصت شایسته است نکاتى چند را خاطرنشان خوانندگان ارجمند کنیم؛ هر چند پارهاى امور روشن باشد:
1- این مجموعه گسترده، هر چند تلاش کرده وضع زنان و دختران را در 25 سال گذشته و حال در قالب گزارش، گفتگو و آمار بازگو کند، نیز مباحث نظرى همگون را پوشش دهد، اما روشن است این گزارش و نگاه، نه گسترهاى فراگیر دارد و نه ژرفایى کامل. گزارش و کاوش و ارزیابى کارکرد 25 ساله نظام در این حوزه و آن همه مباحث فکرى و عملى و نظرى که در این زمینه وجود دارد، موضوعى نیست که بتوان حتى طى چند کنگره علمى ارائه کرد، چه رسد به یک ماهنامه عمومى با محدودیتها و مرزهاى خود. با این همه، گمان ما این است که در حدّ یک نشریه، کارى بزرگ و اثرى ماندگار فراهم آمده؛ این گمان ماست اما اینکه خوانندگان و مخاطبان داورىشان چه باشد، موضوع دیگرى است.
2- به رغم اینکه «پیام زن» یک نشریه تقریباً عمومى است و با وجود برخى مقالات تخصصى، نمىتوان آن را یک نشریه تخصصى شمرد، اما موضوع اصلى و محورهاى پیشبینى شده در ویژهنامه ما را مجبور مىکرد محتواى مطالب به ویژه مقالات، در سطحى بالاتر و تخصصىتر باشد و به همین نسبت حجم هر مطلب نیز افزایش یابد، در نتیجه از سطح و قالب شمارههاى عادى مجله فراتر رود. این بدان معنا بود که بخشى از خوانندگان مجله حوصله همراهى ویژهنامه و مطالعه بخش عمده آن را نداشته باشند. انتشار جداگانه ویژهنامه نیز از سیاست کارى و برنامه عمل ما بیرون بود. با این حال بررسى علمى و مستند و فراگیر موضوعات را بر رعایت سطح عمومى مجله ترجیح دادیم ولى اوّلاً شمارههاى عادى را تا پیش از ویژهنامه به رغم دشوارى منتشر کردیم، نیز هر شماره ویژهنامه را با اینکه بیش از سه برابر شماره عادى حجم دارد، یک شماره حساب آوردیم، تا پیش از چهار شماره میان شمارههاى عادى فاصله نیفتد. دوم - تلاش کردیم براى این گروه خوانندگان ارجمند نیز به ویژه در حوزه هنر و ادبیات مطالبى را بیاوریم که در عین همخوانى با ویژهنامه، در حد امکان براى عموم نیز قابل استفاده باشد. به هر حال امیدواریم این گونه خوانندگان، ما را در رویکردى که ویژهنامه پیش گرفتیم، معذور بدارند. نیز به خاطر گستردگى مطالب، ویژهنام به چندین بخش و موضوعى تقسیم شده و هر شماره اختصاص به بخشى از آنها یافته است.
دفتر یکم:
1 - کلیّات، 2 - فقه، 3 - حقوق.
دفتر دوّم:
4 - خانواده، 5 - اجتماع.
دفتر سوّم:
6 - سیاست، 7 - فرهنگ، 8 - فراسو.
دفتر چهارم:
9 - مراکز، 10 - هنر، 11 - ادب، 12 - نمایه.
3- خط مشى کلى مجله، همان گونه که شمارههاى گذشته نشریه گواه است، پرهیز از ورود به کشمکشهاى جناحى و جریانى، و تلاش براى استفاده از دیدگاهها و گرایشهاى مختلف است. ویژهنامه نیز از این امر بیرون نبوده است، هم در نویسندگان و همکاران آن، و هم در طرح ارزیابىها و دیدگاههاى مختلف علمى، فرهنگى، اجتماعى و سیاسى. از اینرو در پارهاى موضوعات، چه نظرى و چه عملکردى، گاه ارزیابى و تحلیلهاى گوناگون، بلکه ناهمگونى مطرح شده است. در مصاحبهها نیز این اصل، پىگیرى شده، گرچه استقبال افراد و مراکز مربوطه به یک گرایش بیشتر بوده است.
4- مجله هر چند تلاش مىکند به ویژه در شمارههاى عادى به موضوعات و مطالبى که بیشتر مورد اتفاق نظر جریانها و گرایشهاى مختلف است بپردازد و به هر حال تعادل در ارائه دیدگاهها را رعایت کند، اما خود را هیچ گاه در این چارچوب محدود نساخته و در این تنگنا قرار نداده که فقط آنچه را خود مىپسندد و از نقطه نظر علمى پژوهشى و دیدگاهى خویش قبول دارد مطرح کند، چرا که به جز قطعیّات دین و اصول مسلّم آن، بقیه مطالب و امور در سطح مباحث نظرى قرار دارد، و همواره پرونده کاوش و پژوهش آن گشوده است، چه رسد به مسائل عملکردى و موضوعات بیرونى که در اصل گستره باورهاى دینى و ایمانى قرار ندارد. از اینرو در کنار پارهاى ملاحظات داخلى و بیرونى مجله که محدودیتهایى را ایجاد مىکند، نشریه از جمله در این ویژهنامه دیدگاههاى مختلفى را مطرح ساخته که طرح هیچ کدام لزوماً به معناى پذیرش آن نمىباشد. هم در مباحث نظرى و فکرى، ناهمگونى را خواهید دید و هم در نقد و ارزیابى عملکرد دستگاههاى مختلف ملاحظه مىشود که از دو سو نقد وارد شده است. این امر فرصت را براى جریانهاى مختلف فراهم ساخته که نگاه خود را مطرح کنند تا قضاوتى یکسویه نشده باشد، نیز فرصت آگاهى موافقان و مخالفان، فراهم شود همچنین تعدیلى در برخى زیادهروىها صورت گیرد.
به هر حال بر این واقعیت بار دیگر تأکید مىشود که مسائل جامعه از جمله مسائل زنان و خانواده از گونه ریاضیات و برخى علوم پایه نیست که بسیارى از مسائل آن قطعى و کمتر مورد نزاع و اختلاف باشد. بنابراین تأکید مىشود دیدگاههاى ارائه شده، نشاندهنده نگرش و سنجش صاحبان اثر است، نه مجله یا نهادى که مجله به آن وابسته است.
5- کسانى که دستى در کار مطبوعات دارند، به ویژه اگر با مراحل ساماندهى یک ویژهنامه آشنا باشند مىدانند چه راه دشوار و پرفراز و نشیبى باید پیموده شود تا مجموعهاى در قالب ویژهنامه تقدیم خوانندگان شود، به ویژه اگر فرصت تنگ باشد، کار نیز در این حجم، گسترده، و امکانات و توانایىها محدود! این هر سه عاملى بود که بر روند ویژهنامه زن در جمهورى اسلامى ایران سایه افکنده بود. اضافه کنید این فرآیند را که تمام مجموعه که حجم صفحات آن بیش از یک سال مجله است، مىخواهد همزمان با نخستین شماره ارائه شود. نیز بیفزایید مراحل نهایى کار را که به خواست و وقت و توانایى کسانى گره مىخورد که از فضا و مرحله اختیار و تصمیمگیرى درون مجله بیرون باشند. گوناگونى مطالب که همخوان با آن تنوع عکس و طرح و شکل را مىطلبد؛ نگارش چکیدهها و ترجمه دو زبانه آنها و بخشبندى موضوعى و دست و پاگیر مجموعه، نیز همه مزید بر علت است.
پیام زن هر چند پیشتر دو تجربه ویژهنامه را داشت، یکى در سال 76 در بزرگداشت ولادت حضرت زهرا(س) و هفته زن، و دیگرى در سال 79، در بزرگداشت یکصدمین سال ولادت حضرت امام خمینى، سلامالله علیه، اما هیچ کدام در این حجم و سطح نبود؛ ویژهنامه امام در حد یک چهارم این مجموعه بود و آن دیگر، کمتر از یک پنجم. خداوند را شاکریم که به فضل و عنایت خویش توفیق این تلاش را به همکاران پیام زن داد و مجموعهاى از نیروهاى گمنام ولى کاردان، دلسوز، صبور، پرهمت و پرتلاش را براى مجله فراهم آورده تا به رغم شمار اندک، کارى ماندگار و ارزشمند را تقدیم علاقهمندان کنند. در پایان ویژهنامه به اختصار شرح حال علمى و فهرست کسانى که در این مجموع در سطوح و مراحل گوناگون آن نقش داشتند آمده است.
ضمن سپاس به ساحت قدس خداى متعال، و عرض ارادت به پیشگاه صدیقه کبرا، فاطمه زهرا - درود خدا بر او و خاندانش باد - (که امید به عنایتِ آن بانوى بزرگ، دلمایه راه ما بوده و هست) از همه شخصیتها، صاحبنظران، نویسندگان، مسئولان و همکاران داخلى و بیرونى دفتر تبلیغات اسلامى و پیام زن که ما را در این کار سنگین همراهى کردند صمیمانه سپاسگزارى مىکنم. به سهم ناچیز خویش، اگر در این کار بهرهاى معنوى وجود داشته باشد، آن را به ساحت پاک و نورانى بانوى دو دنیا حضرت فاطمه معصومه، سلاماللَّه علیها، نثار مىکنم. «یا فاطمةُ اشْفعى لنا فِى الجنّة!»
عید قربان 1425 - بهمن 1383
«سردبیر»
1) إنّ فرعون علا فى الْأرض و جعل أهلَها شیعاً یستضعف طائفةً منهم یذبّح أبناءَهم و یستحیى نساءَهم إنّه کان من المفسدین؛ قصص، آیه 4.
2) صحیفه نور، ج14، ص200.
3) همان، ج16، ص126.