شبههشناسى مسائل زنان
سیدضیاء مرتضوى
[انقلاب اسلامى و اندیشههاى تابناک امام خمینى«قده» فرصت ارزنده و مبارکى را براى تعمیق و گسترش اندیشه و علوم اسلامى فراهم ساخته است. آن همه آثار علمى فرهنگى که در زمینههاى مختلف ارائه شده و اندیشهها و دیدگاههاى تازهاى که تولید شده گواه این حقیقت است. طبیعى است که این رویش گسترده، شاهد برخى آفتها و آسیبها نیز باشد. از جمله طرح پارهاى نظریات و گفتهها و پرسشها که با آموزههاى دینى سازگارى ندارد و فرهنگ و باورهاى جامعه اسلامى آن را برنمىتابد. یکى از عرصههاى آفتخیز و پرسشانگیز به ویژه در سالهاى اخیر، موضوع زن و خانواده بوده است که در مجموع مىتوان آن را یکى از چالشهاى پیشروى جامعه شمرد. آنچه در این سالها به عنوان «شبههشناسى» و «شبهه افکنى» به ویژه در ادبیات رایج دینى، از جمله در موضوع زنان مرکز توجه بسیارى از دلسوزان قرار گرفته، تعبیر دیگرى از چالش یاد شده است. اما این شبههها چیست و با کدام معیار شناخته مىشود؟ مرز میان پرسش، شبهه و نظرات علمى مخالف کدام است؟ آیا هر نظر مخالف و پرسشى را مىتوان «شبههافکنى» نامید؟ آیا آنچه در سطح مطبوعات کشور به ویژه در این سالها آمده، همه مبتنى بر اصول علمى و در چارچوب موازین اصلى و قطعى دینى بوده است؟ اینها پرسشهایى است که در این مقاله مبسوط به آن پرداخته شده است. مقاله در سه بخش سامان یافته؛ نخست ده نکته به عنوان درآمدى بر شبههشناسى و آسیبشناسى آن ذکر شده، سپس از میان مجموعه گستردهاى از پرسشها، شبههها و نظرات، در موضوع زن و خانواده که در سطح مطبوعات در پنج سال اخیر آمده، 120 نمونه در هفت محور بازگو شده است، از جمله با این هدف که صاحب نظران، به ارزیابى و نقد علمى و تفصیلى این دست موارد بپردازند و در بخش پایانى نویسنده، در چند محور نقدى کلى و عمومى را متوجه موارد یاد شده کرده است.]
پیشگفته
یکى از معروفترین موضوعاتى که بیش از یک قرن است دستمایه دشمنان و ناآگاهان براى متهم ساختن اسلام و شریعت اسلامى شده، در نتیجه پرسشهاى زیادى را درون و بیرون جامعه اسلامى پدید آورده، موضوع زن و خانواده در احکام و آموزههاى اسلام و جامعه اسلامى است. این امر از دورهاى آغاز شد یا گسترش یافت که جنبش دفاع از شخصیت و حقوق زن در اروپا شکل گرفت و موج آن، دیگر سرزمینها از جمله کشورهاى اسلامى را در بر گرفت و تحت تأثیر خود قرار داد. مرورى گذرا بر تاریخ کشورها و جوامع اروپایى نشان مىدهد که آنچه خاستگاه اصلى این جنبش بود و لااقل موجب گسترش و شتاب آن شد رفتار و نگاهى بود که این جوامع نسبت به زن داشتند و او را از بسیارى حقوق انسانى و اجتماعى محروم مىدانستند. از اینرو مىتوان حرکت اصلاحطلبانه زنان را واکنش و بازتاب رفتار با بانوان برشمرد، همان گونه که دینگریزى و دینستیزى همین جوامع را (که در ظاهر، رنسانس اروپا و دهههاى پس از آن به ارمغان آورد) ناشى از رفتار ارباب کلیسا و متولیان دیندارى در قرون میانى دانست.
به عبارت دیگر کسانى از چند دهه گذشته به این سو خود را پرچمدار دفاع از شخصیت و حقوق و آزادى زنان مىشمارند و بیش از همه انگشت اتهام را متوجه جهان اسلام و احکام آن مىکنند که پیشینه نه چندان زیاد آنان (که حتى به یک قرن نمىرسد) مایه شرمسارى آنها است؛ هم از اینرو که چرا چنین نگاه و رفتارى به زن داشتهاند، هم از این جهت که با آن پیشینه چگونه خود را پیشگام جنبش حمایت از زنان و حقوق آنان مىشمارند، تازه جوامع اسلامى را با آن سابقه روشن، متهم به پایمال کردن حقوق زن مىکنند؟! البته انصاف آن است که برخى رفتارها در جوامع اسلامى و گاه برخى دیدگاهها توانسته به این اتهامات و داورىهاى نادرست دامن بزند. از اینرو نمىتوان از هر آنچه گفته یا عمل شده، دفاع کرد. باید انتقاد و نقد را در ارزیابى سلوک جوامع دینى و برخى دیدگاههاى گذشته و حال نیز داشت. هر چند به روشنى پیداست که بخشى از نگاهها و رفتارهاى نادرست که گاه به نام دین و شریعت صورت مىگیرد، بازتاب حرکتهاى تند و نادرستى است که خیزش آن در جوامع اسلامى، دلسوزان و هواداران شریعت و ارزشهاى دینى را نگران ساخته و به واکنش وا داشته است.
اینکه چرا و چگونه و بر اساس کدام مبانى و پیشفرضها، دیرى است انتقادات و خردهگیرىهاى زیادى توسط مراکز و افراد به نظام حقوقى و ارزشى اسلام و مسلمانان صورت گرفته و انگیزه آنان چه بوده، موضوعى درخور توجه و بررسى است که باید در جاى خود مورد کنکاش قرار گیرد، اما اینکه ماهیت این اشکالات چیست و چه مقدار آن به عملکرد جوامع دینى برمىگردد، یا چه مقدار به برداشتها و دیدگاههاى موجود، نیز کدام یک به اساس دین و ارزشهاى قطعى آن، یا چاره چیست و چه باید گفت و چه مىبایست کرد، موضوعى است که مىتواند و باید مورد توجه و اهتمام قرار گیرد؛ جداى از اینکه اشکال از سوى کیست و با چه انگیزهاى است.
اینک دهها سال است که از یک سو آگاهان و دانشمندان اسلامى با بهرهگیرى از رسانههاى گروهى و فضاهاى تبلیغى به طرح و بررسى این گونه پرسشها و شبههها و خردهگیرىها پرداختهاند، از سوى دیگر مصلحان دینى و دستاندرکاران مدیریتهاى فرهنگى، حقوقى و اجتماعى تلاش کردهاند کاستىهاى موجود در جوامع اسلامى را کاهش داده و براى بهبود جایگاه وضع زن و خانواده چارهاندیشى کنند؛ هم در سطح قانونگذارى و بهینهسازى نظامهاى حقوقى و هم در سطح فرهنگسازى و مبارزه با نگاهها و برداشتهاى نادرست و باورها و فرهنگهاى غلط. بخشى از این مهم، دستاورد بازخوانى منابع و بازنگرى در برداشتها و دستاوردهاى علمى - پژوهشى پیشینیان بوده است. معلوم است بازخوانىها و بازنگرىها به ویژه اگر خارج از چارچوب موازین پذیرفته شده باشد و به شکل بىضابطه و همراه با آمیزهاى از نبود یا کمبود پاىبندى به مبادى شرع و ارزشهاى دینى صورت گرفته باشد، بدون واکنش و پاسخ نخواهد ماند. از اینرو دستکم در صد سال گذشته یکى از موضوعات پردامنه در محافل و مراکز علمى دینى (که همواره نگاههاى گوناگون و ناهمگون را به سوى خود دوخته و آثار قلمى بسیارى را بر جاى گذاشته) مسئله زن و حقوق خانواده مىباشد؛ چه آنان که زبان به ارزیابى و نقد دیدگاههاى موجود و حتى متون دینى گشودهاند، و چه کسانى که به ردّ شبهات و پاسخ به پرسشها و دفاع از شریعت و احکام موجود پرداختهاند.
آن همه کتاب و مقاله منتشر شده و سخنان بسیارى که گفته شده، نیز مواضع اتخاذ شده و برخوردهاى علمى صورت گرفته که هنوز ادامه دارد، نشان از گستردگى موضوع، جدّیت و حساسیتى است که طرفهاى قضیه دارند. از اینرو نباید آن را موضوعى کهنه و خاتمهیافته یا کمرنگ و یا محدود به یک یا چند کشور و جامعه شمرد. آنچه بر شدت و گستره و اهمیت چالش مىافزاید این امر روشن است که موضوع زن و خانواده و مباحث پیرامونى آن، موضوعى ذهنى و به تعبیرى، کتابخانهاى و یا محدود به یک منطقه یا قشر نیست بلکه موضوعى جارى در همه عرصههاى زندگى و جامعه مىباشد، چنان که تفاوت نگاه، هر چند جزیى باشد تأثیر مستقیمى بر خانه و جامعه مىگذارد.
آنچه در این فرصت محدود مورد نظر است، نه پرداختن به هر آنچه در این زمینه گفته شده و نه گزارش همه پرسشها و شبهات و نقدهاست، نیز نه پاسخ تفصیلى به برخى شبههها، یا انتقاد از مقطع تاریخى خاص که چرا فرصت بروز و گسترش شبههافکنى به وجود آمده است. هدف ارائه تصویرى اجمالى و مستند از تازهترین شبههها و پرسشهاست که درون جامعه اسلامى ما، در مقطع زمانى پنج سال اخیر، در سطح مطبوعات مطرح شده و بیشتر از سوى کسانى ابراز شده که در متن جامعه و در کنار ارگانهاى تبلیغى رشد یافتهاند، ولى معلوم است گاه آگاهى لازم به موازین بدیهى فقه و شریعت ندارند، یا پاىبندى به آن را لازم نمىدانند.
این مرور گذرا، هم مىتواند ما را به ذهنیت موجود بخشى از افراد - که لااقل در لایههایى از جامعه به فرهیختگى شناخته مىشوند - آشنا کند و هم بیش از گذشته به چارهجویى کلى و منطقى بکشاند، نیز به صورت موردى و تفصیلى به وظیفه هدایتگرى و پاسخگویى و دفاع عالمانه از احکام دین به ویژه اگر از مسلّمات و قطعیات باشد، وا دارد.
روشن است نه پرسشها و شبههها منحصر در این چالشها است و نه بسیارى از آنها نوپیداست، چنانکه زاییده یک جریان سیاسى یا فرهنگى خاص نمىباشد. پیش از بازگویى متن خردهگیرىها و شبههها و پرسشها و نظریات، لازم است در باره اصل موضوع پرسشگرى، پاسخگویى، شبههشناسى و آسیبشناسى، نکاتى مورد توجه قرار گیرد. پس از طرح اشکالات و شبهات نیز پارهاى نکات در ارزیابى و پاسخ اجمالى آنها ارائه خواهد شد. از اینرو مقاله در سه بخش سامان مىیابد:
أ) نکات کلى در باب شبههشناسى مسائل زنان؛
ب)گزیدهاى از شبهات و پرسشها و نظریات موجود؛
ج) ارزیابى و پاسخگویى گذرا به گزیده یادشده.
* * *
بخش اول:
کلیاتى در باب شبههشناسى مسائل زنان
1- فقه، آوردگاه اختلافنظرها و تبدّل آرا
علوم اسلامى همانند دانشهاى دیگر پر است از دیدگاههاى مختلف و ردّ و پذیرشهاى زیاد به ویژه در علوم اعتبارى چون فقه و دانشهاى وابسته به آن. این اختلافات فقط میان گرایشها و نحلههاى مختلف یک دانش یا جریان یا مذهب نیست. درون جریانها و مذاهب نیز شاهد تفاوت نظریات و گرایشها هستیم.
همواره دیدگاهها و تضارب آرا در حال زایش و گسترش بوده، در حدى که بارها، موضوع کتابهاى مستقل قرار گرفته، از جمله کتاب «خلاف» شیخ طوسى که به موضوع اختلافات فقهى شیعه و دیگر مذاهب اسلامى و مستندات آن اختصاص یافته است؛ آن هم در هزار سال پیش. معلوم است از آن تاریخ تا کنون چه نظرها و گفتههاى دیگرى پیدا شده است. نمونه درونمذهبى آن «مختلفالشیعه» علامه حلّى است که در حدود قرن هفتم نگاشته شده، در سدههاى بعدى کتاب عظیم «مفتاح الکرامه» عالم بزرگ، مرحوم سیدجواد عاملى(قده) است که باز موضوع آن گفتههاى فقهاى شیعه در فروع مختلف فقهى است. این امر تا آنجا طبیعى است که همواره شاهدیم از یک فقیه، در یک موضوع، در طول زمان استنباط که برآیند آن در کتب مختلف فقهى وى بوده، دو یا چند نظر بر جاى مانده و مورد استناد قرار مىگیرد. گاه این امر تا آنجا پیش رفته که یک فقیه حتى در یک کتاب بیش از یک نظر ارائه کرده؛ بدین معنا که در حد فاصل زمانى نگارش کتاب، در آغاز دیدگاهى داشته، پس از چندى، رأى دیگر پیدا کرده و دوباره در فصلى دیگر که همان مسئله پیش آمده، نظر جدید خود را مطرح کرده است.
در بسیارى از مسائل فقهى، نه دو یا سه قول بلکه چندین قول وجود دارد. شمار نظریات گاه از ده نیز مىگذرد. به عنوان مثال در اجازه پدر براى عقد ازدواج دختر لااقل پنج گفته وجود دارد، یا در تسبیحات اربعه بیش از ده نظر وجود دارد. در موضوع مهمى چون مصرف خمس، تنها میان شیعه نزدیک به بیست قول وجود دارد. صاحب «حدائق» در قرن دوازدهم، چهارده مورد آن را برشمرده، از آن زمان تا کنون حدود پنج قول دیگر بر این مجموعه افزوده شده است! با این وضع آیا مىتوان انتظار داشت در موضوع پردامنهاى چون زنان و جایگاه انسانى، شخصیت اجتماعى و احکام و حقوق آنان که یک گوشه آن در فقه و منابع آن است و یک سوى آن در حوزه فلسفه و انسانشناسى، نیز یک ضلع آن چسبیده به تاریخ پرفراز و نشیب بشرى و تجربههاى گذشته و حال و فرهنگهاى مختلف، شاهد دیدگاههاى متفاوت و برداشتهاى ناهمگون نباشیم؟
2- گشایش باب اجتهاد
اینک مىشنویم یا مىخوانیم که در این موضوع یا آن مسئله گفتههاى چندى وجود دارد، گفتههایى که در طول زمان و با مراجعه مستقیم به منابع و ادله پدید آمده، اما هر یک از آنها در دورهاى که مطرح شده، نظر جدیدى به شمار مىرفته، تازگى آن، چه بسا مایه پرسش و گاه شگفتى و اعتراض بوده است. اگر بنا بود به گفتههاى پیش از آن بسنده شود و از آغاز معلوم و محتوم باشد - که نتیجه اجتهاد، همان است که پیشتر گفته شده - چه نیازى به استنباط جدید بود و چرا باید تلاش دوبارهاى براى اجتهاد صورت گیرد؟ اجتهادى که باید «تمام توان و تلاش» خویش را به کار بست تا بتوان در چارچوب موازین استنباط و بر اساس منابع و ادله موجود، به حکمى رسید که «حجّت» باشد و صلاحیت «احتجاج» را داشته باشد. همواره چنین است که نظر فقهى جدید به معناى نادیده گرفتن نظریات پیشین و مخالفت با اجماع و اتفاق نظر نوشته یا نانوشته است.
اینک نیز نه چارچوب کلى اجتهاد عوض شده و نه منابع استنباط تغییر کرده است، نیز نه اصل تعهد و پاىبندى فقهاى ما به موازین اجتهاد شیعى و عدالت در استنباط آنان مورد خدشه است؛ پس به همان دلیل و با همان عذر که فقهاى ما در گذشته توانستهاند بر خلاف گفتههاى پیشینیان یا معاصران، نظر دهند و مبناى دیگرى را که دستاورد اجتهاد آنان بوده مطرح کنند، فقهاى کنونى و مجتهدان فردا نیز مىتوانند و در واقع باید چنین کنند.
به چه دلیل باید توقع داشت که فقیه به رغم نظرى که به آن دست یافته و براى خود حجّت مىداند، آن را اظهار نکند و یا بدتر از آن، از آغاز نباید به چنین نظریهاى برسد؟! چگونه است که به عنوان نمونه، فقیه پرآوازه و بسیار برجستهاى چون حضرت شیخ مفید، رحمةاللَّه علیه، بر اساس مبنا و ادلهاى که در اختیار دارد قائل به وجوب پنهان کردن سهم مبارک امام(ع) زیر خاک - که در دوره خود دیدگاه پذیرفته شده و قابل توجیهى بود - مىشود، یا مرحوم سبزوارى(قده) قائل به «تحلیل» مىشود و یا دانشمند نامدار شیعه علامه حلّى، در تحلیل فقهى حرکت سیدالشهدا(ع)، در جمع میان ادله مربوطه، به این نتیجه مىرسد که این حرکت بر حضرت(ع) واجب متعیّن نبوده، مىتوانسته مانند برادرش امام حسن(ع) تن به صلح دهد و تنها به خاطر علاقه به شهادت بوده که این صورت را برگزیده است، اما فقهاى ما در دوره معاصر نتوانند دیدگاه جدید فقهى داشته باشند یا ارائه کنند؟! آیا به صرف اینکه موضوعى مستند به اجماعى ادعایى بود و یا حتى امرى اجماعى بود، باید بىتأمل و بدون بررسى پذیرفت؟
حضرت امام خمینى(قده) حتى در فضاى نظام اسلامى که بیشتر عرصه عمل است تا مباحث نظرى، بر همین حقیقت تأکید جستهاند، چه رسد به عرصهاى فراتر از آن:
«در حکومت اسلامى همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مىکند که نظرات اجتهادى - فقهى در زمینههاى مختلف و لو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسى توان و حق جلوگیرى از آن را ندارد.»(1)
3- مخالفت با اجماع
کسانى که با فقه شیعه و روش فقهاى بزرگوار آشنایند، مىدانند که اجماع، اجمالاً یکى از ادله اصلى به شمار مىرود؛ البته نه به گستردگى و عمقى که در فقه عامه مطرح شده و ایفاى نقش کرده است. «شهرت» نیز اجمالاً نه در حدّ و سطح اجماع ولى همواره پشتوانه اقوال به شمار مىرفته، لااقل شهرت «قدما» در نگاه فقیهانى چون مرحوم آیتاللَّه بروجردى(قده) بر اساس توجیهى قابل دفاع به عنوان یک مستند فقهى تلقى مىشود و در ردیف اجماع و گاه برتر از آن قرار مىگیرد. این مطلب به رغم اختلافاتى که در تحلیل جایگاه اجماع و مبناى آن وجود دارد، امرى پذیرفتهشده است اما اینک در مقام ارزیابى تفصیلى این دلیل نیستیم. نکته مورد نظر و تأکید این است که باید مرزبندى روشنى میان بدیهیات و قطعیات دین و شریعت با مسائل اجماعى وجود داشته باشد. اجماع به ویژه اگر در عرض ادله دیگر، تکیهگاه یک نظریه هر چند باسابقه قرار گیرد، نباید آن را لزوماً تا مرز «مسلّمات» بالا برد و جرئت مخالفت با آن را از این و آن گرفت و شایستگان مقام اجتهاد و افتا را از رویارویى با آن برحذر داشت.
اجماع در فقه شیعه، هر چند با تعریف خاص خود میان فقهاى ما امرى پذیرفتهشده اما چنان که معلوم است نطفه آن در جاى دیگر بسته شده و «لُقطه»اى است در «دارالایمان» که با شناسنامهاى جدید تشخص و پرورش یافته است! اگر دلیل قابل استناد و احتجاجى در میان باشد نباید به صرف حضور اجماع در میدان، از رویارویى با آن همواره و به شکلى مطلق روى برتافت. نه فقهاى ما در طول تاریخ فقه شیعه چنین رویهاى داشتهاند و نه حتى کسانى که در مسائلى تکیه بر اجماع کردهاند همواره آن را پاس داشته و از مخالفت با آن پرهیز کردهاند. نگاه کنید رسالهاى از فقیه فرزانه شهید ثانى(قده) با عنوان «مخالفة الشیخ الطوسى(ره) لاجماعات نفسه» که اختصاص یافته است به موارد متعددى از اجماعهاى ادعایى شیخ طوسى(قده) که از بزرگترین فقیهان شیعه است، در حالى که خود شیخ در جاى دیگر با آن مخالفت کرده است! سرآغاز رساله یادشده این است:
«هذه رسالة تشتمل على مسائل ادّعى فیها الشیخُ الإجماعَ مع أنّه نفسه خالفَ فى حکم ما ادّعى الإجماعَ فیه، أفردناها للتنبیه على أنْ لا یغترّ الفقیه بدعوى الإجماع، فقد وقع فیه الخطأ و المجازفة کثیراً مِن کلِّ واحدٍ مِن الفقهاء سیّما مِن الشیخ و المرتضى رحمهما اللَّه؛(2)
این کتابچهاى است مشتمل بر مسائلى که شیخ ادعاى اجماع در آنها کرده، ولى خود با آن مخالفت کرده است. اینها را یکجا آوردیم تا توجه دهیم که فقیه فریب ادعاى اجماع نخورد، چرا که از هر یک از فقها به ویژه شیخ طوسى(ره) و سید مرتضى(ره) بسیار در این باره اشتباه و گزافهگویى صورت گرفته است.»
آنگاه سى و شش مورد را به عنوان نمونه برمىشمارد؛ با این توجه که بررسى ایشان تنها از کتاب «نکاح» تا «دیات» است و نه همه فقه. از اینرو فقیه و اصولى توانا مرحوم تسترى در کتاب «کشف القناع» خویش که در موضوع «اجماع» نگاشته، از این رساله شهید ستایش کرده، نمونههاى دیگرى را افزوده و گفته: این موارد به بیش از هفتاد مىرسد و در مجموع آن را بیش از یکصد و ده مورد شمرده است.(3)
این امر چنان که اشاره شد اختصاص به شیخ طوسى(ره) ندارد؛ سید مرتضى(ره) نیز همین گونه عمل کرده، گاه بر مسائلى ادعاى اجماع امامیه کرده که مایه شگفتى کسانى چون شهید ثانى شده؛ مثل اینکه حداکثر «نفاس» هجده روز است و اینکه مهریه نمىتواند بیش از پانصد درهم باشد و گرنه مقدار اضافه را باید برگرداند، یا اینکه عقیقه واجب است.
با این حساب شگرد «مخالفت با اجماع» براى بیرون راندن نظریات دیگران از میدان، کافى نیست و در واقع نارسا است. همیشه تکیهگاه اجماع چارهساز نیست. این واقعیتى است که حضرت امام خمینى(قده) بر آن تأکید مىورزند:
«کتابهاى فقهاى بزرگوار اسلام پر است از اختلاف نظرها و سلیقهها و برداشتها در زمینههاى مختلف نظامى، فرهنگى و سیاسى و اقتصادى و عبادى، تا آنجا که در مسائلى که ادعاى اجماع شده است قول و اقوال مخالف وجود دارد و حتى در مسائل اجماعى هم ممکن است قول خلاف پیدا شود.»(4)
4- ابزار تکفیر و ارتداد
یکى از واقعیات تلخ در جهان اسلام (که البته اختصاص به آن ندارد و در دیگر جوامع گذشته و حال نیز جریان داشته و در اروپاى قرون وسطى بسیار گسترده و فاجعهبار بوده) بهره جستن گسترده از ابزار تفسیق و تکفیر و چوب ارتداد است. تردیدى نیست هر مکتب و مرامى چارچوبى براى پذیرش نظریات و انتساب افراد به خود دارد و خروج از مرزها را نمىپذیرد؛ هم در حوزه اعتقادات و هم در زمینه رفتار و پاىبندى عملى. «فسق» نتیجه عدم پاىبندى عملى به دستورها و ارزشها در شرایطى خاص است. کفر و «ارتداد» پیامد زیر پا گذاشتن مرزهاى قطعى اعتقادى با شرایطى است که از جمله در فقه برشمردهاند. در ترسیم این مرزها دیدگاه یکسانى وجود ندارد. به هر حال تا این مرحله امرى پذیرفته شده و اصل آن تردیدناپذیر است و چارهاى جز آن نیز نیست، چنان که در پاسدارى از مرزهاى عقیده و عمل و حفظ ارزشهاى اعتقادى و رفتارى، کارآیى مفید و منطقى دارد.
اما مشکل آنجا پیدا مىشود و آن همه خسارت بر جاى مىگذارد که همین ابزار کارآمد و حساس (که باید در جایگاه واقعى خود و به دست کسانى که شایستگىهاى کامل علمى و عملى داشته باشند و در شرایطى بسیار خاص به کار آید) تبدیل به ابزارى در دسترس همه و حربهاى عمومى در دست این فرد و جریان یا آن رسانه و محفل گردد و شخصیت و ایمان و ارزشهاى وجودى و اعتقادى اشخاص را نشانه رود؛ درست همانند سلاحى مرگبار که در دست هر سرباز آموزشندیده قرار گیرد.
روشن است به جز پیشوایان معصوم، صلواتاللَّه علیهم، که در جایگاه ویژهاى قرار دارند، نه کسى مىتواند خود را عین اسلام و شریعت بشمارد و نه مىتوان مدّعى بود که شخص هر آنچه به رغم تلاش زیاد و «استفراغ وسع» به آن دست یافته، همخوان با واقع و برابر «لوح محفوظ» است، در غیر این صورت تخطئه در اجتهاد معنا ندارد، نیز نه مىتوان توقع داشت که دیگران مانند «این» یا «آن» بفهمند و نتیجه اجتهادشان همان باشد که این و آن رسیدهاند. چنین نیست که همواره دیگران خطاى در اجتهاد دارند و «من» ندارم، لااقل در تبدّل رأى که براى «شخص» پیدا مىشود نمىشود هر دو نظر مطابق واقع باشد، اگر هر دو مخالف آن نباشد! چنانکه پیشینه بیشتر و چیرگى و ورزیدگى فزونتر علمى و کمّى و فزونى مرید و مقلّد و پذیرش و عدم پذیرش این محفل قدسى یا آن مرکز رسمى، ملاکى براى تصحیح و ابطال یا درستى و نادرستى نظریات نخواهد بود.
چنین نیست که وقتى با التزام به چارچوب موازین اجتهاد، نظرى ارائه شد، آن را بتوان نشانهاى از سطح تقوا و میزان ورع شخص شمرد، هر چند دیدگاهى بر خلاف مشهور یا حتى اجماع باشد. پارسایى و قداست همان است که فقهاى ما در طول تاریخ داشتهاند و به مقتضاى آن، در چارچوب مبانى پذیرفته شده استنباط، برداشتها و استنتاجهاى فقهى خویش را ابراز داشتهاند، هر چند در واقع تخطئه نظر پیشین بوده است. البته نمىتوان نادیده انگاشت که به خاطر کمطاقتى برخى مخاطبان و یا رفتار برخى بهانهگیران و کسانى که مغرور به برداشت و تلقى خویش از شرع و شریعت بودهاند، فقها در ابراز برخى نظریات با حزم و احتیاط عمل کرده و به خاطر پرهیز از برخى سوء استفادهها یا کار فتنهجویان، گاه نظر واقعى خود را به صراحت ابراز نداشتهاند، گاه نیز به این عامل توجه دادهاند.
مشکل از آنجا آغاز مىشود که به جاى تلاش براى فهم نظر مخالف و ردّ علمى آن، به ترسیم نارساى چهره شخص و نقد وى پرداخته مىشود، نیز به جاى ارزیابى و نقد افکار و آرا، به نقد و تخریب اشخاص! گوینده در این میان پیش از آنکه بخواهد از دیدگاه خود دفاع کند مجبور است از صلاحیتهاى علمى و عملى و مراتب تعهد و دیندارى خود دفاع کند و شواهد متعددى از پیشینه تحصیلى و علمى خود اقامه کند.
نقش شگرد تکفیر و تفسیق در این سطح باقى نمىماند بلکه پیش مىرود و بزرگانى که محور دیندارى و تقواى جامعه و شناساندن دین هستند، در بیان نظریات خویش با احتیاط و ملاحظه و حتى نگرانى عمل مىکنند. نگاه کنید به پاسخ حضرت امام خمینى که به احتمال زیاد ناشى از همین دغدغه و نگرانى است. وقتى در سال 1361، شوراى محترم نگهبان با توجه به اختلاف نظر اعضا در باره جواز الزام شوهر به طلاق و یا طلاق از طرف حاکم در صورت عسر و حرج همسر مىپرسد، حضرت امام مىنویسند:
«طریق احتیاط آن است که زوج را با نصیحت، و الا با الزام وادار به طلاق نمایند و در صورت میسّر نشدن به اذن حاکم شرع طلاق داده شود، و اگر جرئت بود مطلبى دیگر بود که آسانتر است.»(5)
چه اینکه حضرت امام(قده) در جاى دیگر بیان احکام و نجات اسلام را نیازمند قربانى شدن مىشمارند و آرزو مىکنند فدایى این راه شوند:
«ما باید سعى کنیم تا حصارهاى جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدى (صلىاللَّه علیه و آله) برسیم و امروز غریبترین چیزها در دنیا همین اسلام است و نجات آن قربانى مىخواهد و دعا کنید من نیز یکى از قربانىهاى آن گردم.»(6)
با اینکه لسان نفى عسر و حرج به تعبیر عالمان حوزوى، لسان «امتنان» است، اگر در موضوعى مانند طلاق که در ردیف «حقوق الناس» است بتوان با تمسک به قاعده نفى عسر و حرج، مرد را به طلاق همسرش اجبار کرد، یا از طرف او طلاق داد، یا حاکم مستقیماً اقدام به طلاق کند، بلکه بتوان «انحصار حق طلاق به مرد» را برداشت و زن را نیز در این گونه موارد از حق طلاق برخوردار کرد - یعنى وضع حکم بر اساس این قاعده(7) - چگونه نتوان این قاعده را به موارد مشابه به ویژه وقتى در گستره «حقوق اللَّه» است سرایت داد؟ مگر اینکه موضوعاً خدشه در مورد شود یا حکم اساساً در فرض عسر و حرج وضع شده باشد، همانند وجوب جهاد و دفاع.
5- دخالت افراد بىصلاحیت یا کمصلاحیت
یکى از گستردهترین آفات که خاستگاه بسیارى مشکلات از جمله در حوزه مباحث فکرى و دینى مىشود، دخالت و اظهار نظر، بلکه نظریهسازى کسانى است که نه تنها تخصصى در آن موضوع و حوزه ندارند بلکه گاه حتى آشنا به آن نمىباشند. افرادى که به صورت پراکنده از اینجا و آنجا نکاتى را شنیده و یا خواندهاند یا مطالعات محدودى کرده و یا چند صباحى تعلیم یافتهاند، گاه نیز حداکثر در حدّ یک مقاله یا پایاننامه مطالبى را فراهم آوردهاند، به خود اجازه مىدهند در زمینههاى مختلف، به عذر آزادى فکر و پرسش و بیان، اظهار نظر کنند و حکم برانند و به داورى نشینند! حتى در مسائل تخصصى و پیچیده وارد شوند و گمانهزنىها و گاه اوهام و در پارهاى موارد، خواستههاى نفسانى خود را به نام پژوهش و نظریه و طرح و پرسش علمى ارائه کنند، سپس به شیوه معرکهگیران، گروهى را در پى خود روانه سازند! مشکل آنگاه دوچندان مىشود که فرهنگ و دین و شریعت، موضوع داورى و نظریهسازى اینان قرار مىگیرد و به توهم کارشناسى موضوع و تنها از زوایاى مورد نظر خویش به طرح بحث مىپردازند، سپس متخصصان و صاحبنظران شایسته آن حوزه را به ناآگاهى و ضدیت با علم و نداشتن فهم، متهم مىکنند. این آفت بزرگ و پرخطر اختصاص به این قشر یا آن گروه، و این مرکز یا آن انجمن ندارد؛ درد فراگیر و بیمارى کشندهاى است که به شکلى گسترده در جامعه ما ریشه دوانده است.
جهل به حقایق و واقعیات، خاستگاه بخش بسیارى از مشکلات و گرفتارىهاى جامعه است، آن هم از نوع جهل مرکّب. بسیارى از شبههافکنىها برخاسته از همین بیمارى مزمن است که کسانى به خود اجازه اظهار نظر در مسائل دینى و اسلامى مىدهند که حداقلهاى شایستگى و صلاحیت را ندارند و برخى از آنان معلوم نیست حتى به درستى بتوانند حمد و سوره نماز را بخوانند!
استنباط مسائل و احکام شرع مقدس، موازین و چارچوب دشوار و پیچیدگىهاى خود را دارد. بزرگترین مجتهدان و عالمان بارها در فهم مفاد ادله و اظهار نظر صریح، اظهار ناتوانى کردهاند و عدم اظهار نظر یا احتیاط پیشه کردهاند. آن وقت چگونه است که برخى با اندکى آگاهى و اطلاعات جسته و گریخته، به راحتى نظر مىدهند و به تفسیر آیات الهى و ادله فقهى مىنشینند؟! آیا این کارکرد مصداقى روشن از «تفسیر به رأى» نیست که در روایات متعدد، مرتکبان آن تهدید شدهاند که آتش نشیمنگاهشان را فرا خواهد گرفت، چرا که خود بر آتش جهل و فتنه و حقسوزى نشستهاند؟!
آیا مگر همه مسائل دینى به ویژه احکام فقهى را مىتوان با برخى ملاکهاى رایج در محافل به ظاهر روشنفکرى، تحلیل و ارزیابى کرد؟ آیا فهم ژرفاندیشىها و ریزهکارى شریعت، نیز دشوارى اجتهاد و فراهم آمدن مقدمات بسیار، آنقدر ساده و دم دستى شده است که افراد به راحتى بتوانند در باره آن اظهار نظر کنند، یا سطح دانش تخصصى جامعه، آنقدر گسترده و عمیق شده که مىتواند به ارزیابى آموزههاى دینى و گفتههاى موجود و مبانى و مستندات آن بپردازد، حتى گاه در حساسترین و فراگیرترین مسائل شریعت نظر بدهد؟ اگر چنین است چرا در حرفهها و تخصصهاى دیگر چنین اجازهاى روا داشته نمىشود؟ آیا شاخههاى دانش پزشکى گستردهتر و ژرفتر و خطیرتر از علوم اسلامى، از جمله فقه است؟
فردى که پیشینه تحصیلى کافى ندارد و تنها در برخى محافل و فضاهاى روشنفکرى، به هر دلیل، نامش مطرح شده، وقتى به خود اجازه مىدهد در جایگاه و همسنگ فقیهان و مراجع و به شیوه آنان، «فتوا» صادر کند (که معلوم نیست در چه سطحى با موازین استنباط و اجتهاد آشنا و پاىبند به آن است و مثلاً حجاب سر و گردن را براى زنان مستحب مىشمارد و نه واجب!) نه تنها گرهى را نگشوده و مشکلى را حل نکرده، بلکه کار را بر افراد شایسته و فقهاى بزرگوار که به نظریات جدید رسیدهاند دشوار مىسازد و فضاى تحقیق و اجتهاد را غبارآلوده مىکند. برآیند عمل وى تنها سودجویى «این» محفل یا «آن» رسانه است!
اینان اگر هدفشان خدمت به زنان است، آیا بهتر بلکه لازم نیست از دخالت و داورى دورى کنند و چنین بىباکانه احکام و ارزشهاى دین را با کمآگاهى خویش، وارونه نکنند و به بازى نگیرند، و حداکثر به طرح سؤال بپردازند؟ البته آنان خود را براى نظریهپردازى، شایسته مىدانند و این توصیه سود چندانى برایشان نخواهد داشت.
اگر هر فردى خود را براى اظهار نظر در دین و شریعت، شایسته نمىشمرد و راه سکوت را پیشه مىساخت، بخش زیادى از مشکلات حل مىشد و این همه نیرو صرف مقابله و پاسخگویى به پندارها و اوهام نمىگشت. متأسفانه، به ویژه در سالهاى اخیر گاه افرادى که کمتر از متن مسائل شرعى آگاهى دارند، به اظهارات جزمى در باره مسائل دینى و برخى احکام شرعى از جمله در حوزه حساس مسائل زنان و خانواده مىپردازند، که مایه تأسف و نگرانى است.
دین خدا و ارزشهاى الهى برتر از آن است که بازیچه دست این جوان خام یا آن نوجوان خامتر یا هواهاى نفسانى این و آن و این جریان یا آن جریان قرار گیرد. معلوم است که اجتهاد، روش است و ارزش و درستى آن پیرو نتیجه آن نیست، ولى این روش با مطالعه چند کتاب و نگارش چند مقاله مطبوعاتى به دست نمىآید، چنانکه نمىتوان اجتهاد و توان و تلاش علمى افراد را به صرف اینکه دیدگاههاى متفاوتى دارند، نمىتوان نادیده گرفت.
6- اظهار نظر افراد باصلاحیت
همان گونه که افرادى که صلاحیت علمى و یا به ندرت، صلاحیت تقوایى براى اظهار نظر در مسائل دینى و شرعى ندارند نباید دخالت کنند و نباید خود را در موضع دخالت قرار دهند، نباید جلوى اظهار نظر افراد باصلاحیت و شخصیتهاى علمى گرفته شود. جوّسازى و ناسالم بودن فضاى حاکم بر جوامع علمى و رواج تهمت و پردهدرى، نیز مخالفتهاى غیر علمى و تحمل نکردن دیدگاههاى مخالف و توسل به نقد اشخاص به جاى نقد آرا روشن است که ما را از دستیابى بر شناخت درست مسائل و تشخیص برونرفتهاى شرعپسند باز مىدارد. نیز باید توجه کرد که سوء استفاده عملى از دیدگاههاى جدید و تبدیل شدن آن به ابزارى براى دهنکجى به آراى موجود و سست کردن باور عمومى به مبانى و موازین اجتهاد و منابع دینى و فقهى، یکى از عواملى است که در ناسالم کردن فضاى مباحث علمى و اجتهادى و مخالفتها و ممانعتها تأثیر دارد. از اینرو در طرح دیدگاهها به ویژه از موضع فقه و بیان وظایف عملى جامعه و مقلّدان (همان گونه که شیوه رایج بوده و همواره پیشینیان شایسته و سلف صالح بر آن مشى کردهاند، هر چند بدون دشوارى نبوده) نه تنها نباید جلوگیرى کرد بلکه باید در گفتار و رفتار به پیشواز آن رفت، هر چند بر خلاف آراى موجود باشد. به چه دلیل اگر مجتهدى که شرایط افتا را دارد و در موضوعى بر اساس منابع و موازین اجتهاد به نظرى مخالف مشهور یا حتى مخالف اجماع رسید، نباید نظر خود را به آگاهى مقلدانش برساند؟! اگر مقلّدى نظر مرجع تقلید خود را جویا شود (استفتا) آیا مرجع فقط در صورتى مىتواند فتوا و نظر خویش را ابراز کند که موافق مشهور یا اجماع باشد و دیگر مجتهدان معاصر نیز آن را پذیرفته و پیش از او ابراز کرده باشند؟ اگر غیر از آن بود باید سکوت کند و ارجاع به دیگرى دهد یا بر خلاف نظر خود که آن را حجت مىداند، نظر دهد؟!
تردیدى نیست اگر کسى خود را صالح براى افتا نمىداند نباید خود را در چنین موضعى قرار دهد. اگر در مسئلهاى در چارچوب موازین اجتهاد به نتیجهاى نرسیده نباید اظهار نظر قطعى کند و گرنه مشمول آن همه آیات و روایاتى مىشود که از «قول به غیر علم» به شدت نهى کرده، کسانى را که از سر هواى نفس و دلبخواهى، اظهار نظر دینى مىکنند، به آتش کرده تهدید است.(8) اما اگر شخص براى فتوا صالح است و مقلّد او را براى تقلید و پیروى برگزیده و به انگیزه عمل به تکلیف شرعى به او مراجعه مىکند، و مرجع نظر فتوایى خود را ابراز مىدارد، چه کوتاهى و تقصیرى مىتواند متوجه او باشد و با دیگر مجتهدان که فتوا مىدهند چه فرقى مىکند؟ آیا در رسالههاى عملیه، یکى از شرایط تقلید، موافقت فتاوا با فتاواى مشهور است؟ اگر چنین باشد آیا اختلاف فتوا معنا دارد و آیا اجتهاد محقق خواهد شد؟ آیا در اصول و شرایط اجتهاد موافقت با مشهور یا حتى اجماع به عنوان یک شرط عام اجتهاد، تلقى و معرفى شده است؟ البته این توصیه وجود دارد که مجتهد بنا را بر این نگذارد که همواره با مشهور مخالفت کند؛ چرا که این رویه مىتواند پیشداورى در مراجعه به ادله باشد و ذهن را از اینکه در نهایت به چه برداشت و استنتاج فقهى مىرسد، فارغ نکند و ناخواسته به یک سو کشیده شود، ولى این توصیه یا تأکید، امرى نظرى است. به هر حال اگر چنین بنایى نداشته، موافقت یا عدم موافقت با مشهور یا اتفاق نظر، ملاک ابراز رأى نیست.
تردیدى نیست که هر مجتهدى در اجتهاد به ویژه ابراز آن باید تأمل و احتیاط لازم را داشته باشد، بخصوص اگر به نظرى بر خلاف مشهور رسیده است، نیز همه جوانب اظهار فتوا را در نظر بگیرد، از جمله سوء استفادهاى که ممکن است از نظر فتوایى وى بشود. این از جمله نکتههایى است که هم در تأکیدات بزرگان فقه آمده و هم شیوه عالمان و مجتهدان بوده است. این توصیهاى مىباشد که به عنوان مصلحتاندیشى در بیان فتوا مورد توجه فقیهان است و اصل آن نه تنها پسندیده بلکه لازم است. همواره شجاعت، در ابراز رأى واقعى خود نیست. این یکى از نکاتى است که فقیه والامقام شهید ثانى(قده) در اثر ارزشمند خود، به عنوان آداب فتوا آورده و آن را مستند به کار ابنعباس(رض) کرده است. مردى از وى در باره توبه قاتل پرسید. گفت: توبه ندارد. دیگرى پرسید، به او گفت: توبه دارد. آنگاه ابنعباس(رض) توضیح داد که در چشم اوّلى خواندم که مىخواهد کسى را بکشد. او را مانع شدم، اما مورد دوم، بیچارهاى بود که کسى را کشته بود و آمد پرسید، او را ناامید نکردم.(9) در دوره معاصر نیز بارها این امر اتفاق افتاده است؛ از جمله نقل شده مرحوم آیتاللَّه بروجردى(قده) به رغم اینکه از نظر فقهى، ازدواج دائم و غیر دائم با زنان اهل کتاب را جایز مىدانست، هنگامى که شاه خواست با یک زن ایتالیایى ازدواج کند و نیاز به موافقت آیتاللَّه بروجردى بود، خیلى تلاش شد فتواى به جواز ازدواج دائم با غیر مسلمان بدهد، اما ایشان حتى جواز ازدواج موقت را نیز ابراز نکرد! با اینکه مستقیماً از سوى دربار استفتا نشده بود، ولى آن فقیه برجسته و روشنبین مرقوم فرمود: «علماى امامیه، ازدواج دائم با کتابیه را جایز نمىدانند.»(10)
لزوم استقبال از نظرات و پژوهشهاى عالمانه
از سوى دیگر، و در سطوح پایینتر، مشهود است بسیارى از نظریهپردازىها و اظهارات که در کتابها، مقالهها، گفتگوها و محافل علمى پژوهشى مطرح مىشود، به عنوان صدور فتوا نیست و از این جایگاه ارائه نمىگردد. بسیارى از فاضلان و فرهیختگان علمى در حوزه و دانشگاه، آن هم به یمن فرصتى که روشها و اندیشههاى حضرت امام خمینى(قده) و انقلاب اسلامى پیش آورد، نیز به برکت تلاشهایى که استادان و مدرسان و مجتهدان حوزه و دانشگاه در تعلیم و تربیت اینان داشتهاند، در سطحى مىباشند که مىتوانند اظهار نظر کنند، حتى نوآورى و نظریهپردازى داشته باشند. تلاش و بذل اینان در بسیارى از موارد براى دستیابى به حقایق علمى، اگر بیشتر از مجتهدان شناخته شده و رسمى نباشد، یا از ارزش علمى بالاترى برخوردار نباشد کمتر نیست. درست همانند سالهاى جوانى و آغازین نظریهپردازى بزرگان کنونى که تلاشهاى علمى آنان، هر چند در موضوعى خاص و به شکلى مقطعى، موفقتر و دقیقتر و راهگشاتر از نظریات اساتیدشان و مجتهدان عصرشان بود؛ لااقل خود چنین گمانى داشتند. از اینرو نباید و نمىتوان اظهار نظر در مسائل را حتى در مسائل فقهى، ویژه مجتهدان و فقیهان عالىرتبه شمرد، چه رسد به دیگر معارف و موضوعات که تقلید تعبّدى در آن راه ندارد. هیچ کس نمىتواند انکار کند که چنین نظریهپردازىها و پژوهشها کمترین ثمره آن طرح «پرسش» به صورت مستدلّ و با پشتوانه مطالعات و زحمات علمى است. کسى نمىتواند انکار کند که همین مقالهها و پژوهشها، حتى اگر دستاوردى بر خلاف نظر مشهور یا مورد اتفاق داشته باشد، چقدر در مسئلهشناسى و موضوعیابى و بالندگى مباحث مفید بلکه راهگشاست. هیچ کس نیز نمىتواند نادیده بگیرد که در این میان گاه نظریات ضعیف و غیر قابل دفاع، یا بسیار سست و گاه مشکلساز نیز ارائه مىگردد و آفتى به هم مىزند، ولى چاره چیست؟
کدام عقل سلیم و تدبیر حکیمانه مىپذیرد که جامعه علمى و حوزوى از آن همه تلاشهاى علمى و دستاوردهاى پژوهشى محروم بماند، چرا که ممکن است نظریهاى سست و مخالف مبانى و حتى اصول قطعى ارائه شود؟! تا ارائه نشود چگونه مىتوان به قوّت و ضعف آن پى برد؟ با آن همه پراکندگى آرا و اختلاف مسالک و روشها و سلیقهها، آیا مىتوان به گروه و هیئتى مسئولیت داد که همه پژوهشهاى سطح کشور از جمله حوزهها را پیش از نشر و ارائه بررسى کنند؟! آیا چنین انتظارى عملى و معقول است؟ آیا فاضل زحمتکش حوزوى که به مبانى دین و شریعت پاىبند است و دلسوزىاش براى اسلام و ارزشها و جامعه اسلامى اگر از بسیارى بیشتر نباشد کمتر نیست، زحمات چند ماهه او با ارزش چند دقیقه از عمر شریف شیخ الطائفه(قده) قابل قیاس نیست؟! مرحوم آیتاللَّه بروجردى(قده) به رغم عنایت خاصى که به شیخ داشت، گاه هنگام نقد فقهى نظر شیخ در یک مسئله و ردّ آن، در دفاع از مقام وى مىفرمود: اگر دقایق عمر «شیخ» را بر آن همه آثار و امور علمى او تقسیم کنیم، چند دقیقه به این مسئله بیشتر نمىرسد! این دفاع در واقع ردّ محترمانه نظر شیخ است. به تعبیر و تأکید مقام معظم رهبرى:
«فقاهت، یعنى شیوه استنباط. خود این هم، به پیشرفت احتیاج دارد. اینکه چیز کاملى نیست، بلکه متکامل است. نمىشود ادعا کرد که ما امروز دیگر به اوج قله فقاهت رسیدهایم و این شیوه، دیگر بهتر از این نخواهد شد. نه، از کجا معلوم است؟ شیخ طوسى ملّا به آن عظمت، فقاهت داشت. فتاواى ایشان را در یک مسئله فقهى ببینید. امروز کدام مجتهد حاضر است آن گونه بحث بکند؟ آن فتاوا، ساده و سطحى است. مجتهد امروز هرگز راضى نمىشود آن طور کار کند و استنباط نماید. فقاهت در دورههاى متعددى تکامل پیدا کرده است ... چه دلیلى دارد که فضلا و بزرگان و محققان ما نتوانند بر این شیوه بیفزایند و آن را کامل کنند؟ اى بسا خیلى از مسائل، مسائل دیگر را در بر بگیرد و خیلى از نتایج عوض گردد و خیلى از روشها دگرگون شود. روشها که عوض شد، جوابهاى مسائل نیز عوض خواهد شد و فقه، طور دیگرى مىشود. این از جمله کارهایى است که باید بشود ... گشودن آفاق و گسترههاى جدید در امر فقاهت لازم است. چه دلیلى دارد که بزرگان و فقها و محققان ما نتوانند این کار را بکنند؟ حقیقتاً بعضى از بزرگان این زمان و نزدیک به زمان ما، از لحاظ قوّت علمى و دقت نظر، از آن اسلاف کمتر نیستند، منتها باید این اراده در حوزه به حرکت در آید. باید این گستاخى و شجاعت پیدا بشود و حوزه آن را بپذیرد. البته این طور نباشد که هر کس هر صدایى را بلند کرد، حوزه آن را قبول کند. در عین حال، نباید حرف جدید در حوزه و در چارچوبهاى مورد قبول، مستنکر باشد.»(11)
7- ملاک مشروعیت قوانین و مقررات
همان گونه که مبانى، ملاکها و دقت نظرهاى ارزنده فقها و عالمان برجسته و مباحث اجتهادى رایج، در برخى فضاهاى به ظاهر روشنفکرى نادیده گرفته مىشود و با کلىگویى و شعارهاى کلیشهاى و تکرارى، محکوم ناآگاهى و برخى هواهاى نفسانى افراد و گروهها و جریانها مىگردد، حقایق دینى و واقعیات جارى و فهم درست مسائل، صرف نظر از اینکه چه دیدگاه و موضعى داشته باشیم، نیز تحتالشعاع برخى شعارهاى اسلامخواهى و دفاع از شرع و نزاعهاى موجود مىشود. در این میان چیزى که کمتر به آن پرداخته مىشود، واقعیت قضایا و توجه به جوانب مختلف آن به دور از تنش و کشمکش است. از اینرو اگر مباحث مربوط به موضوع فروکش کند و حتى از یاد برود، به این معنا نیست که مشکل حل شده است و فرهیختگان جامعه و تصمیمسازان و تصمیمگیرندگان به توافقى جمعى رسیدهاند.
یکى از موضوعات حیاتى و مهمى که تا کنون از جمله در باره موضوع زن و خانواده، به صورت پرسشى اساسى مطرح بوده، آن است که ملاک مشروعیت قوانین و مقررات جمهورى اسلامى ایران چیست؟
پاسخ سؤال (آن گونه که بسیارى گمان مىکنند و برخى با استناد به تصور ابتدایى خود، با دیدگاههایى دیگر مقابله مىکنند و حتى آنها را به شبههافکنى و غیر شرعى بودن نظریات و گاه مخالفت با اسلام محکوم مىکنند) ساده نیست. اگر به همین پرسش به صورتى جامع و به دور از هیاهو پاسخ داده شود و لااقل فرصت طرح تفصیلى پیدا کند، اذعان خواهیم کرد که بسیارى از داورىها، نادرست، شتابزده و شعارى است، و بخشى از آنچه به عنوان «شبهه»سازى و نظریات شبههناک معرفى مىشود، چنین نیست.
پاسخ اولیه و مکرر این است که ملاک مشروعیت و عدم مشروعیت شرعى قوانین و مقررات، به صراحت قانون اساسى، رأى فقهاى شوراى محترم نگهبان است. اصل 94، مجلس شوراى اسلامى را موظف کرده است که کلیه مصوبات خود را به شوراى نگهبان بفرستد تا آن شورا در ظرف زمانى مقرر از نظر «انطباق بر موازین اسلام و قانون اساسى» بررسى و اعلام نظر کند. در اصل 98 تشخیص عدم مغایرت مصوبات «با احکام اسلامى» را با نظر اکثریت فقهاى آن شورا شمرده، عدم تعارض با قانون اساسى را بر عهده اکثر همه اعضا دانسته که اینک از موضوع بحث بیرون است.
یک پرسش حقوقى و مورد اختلاف این است که کار فقهاى این شورا تشخیص انطباق و همخوانى مصوبات با شرع است یا عدم مغایرت آن؟ نتیجه نیز در رأىگیرى فرق مىکند. قانون اساسى هم مسئله مغایرت را مطرح کرده و هم تشخیص عدم مغایرت و انطباق را. این موضوعى است که در جاى دیگر باید پى گرفت. سؤال این است: فقهاى محترم شورا که وظیفه تشخیص انطباق یا مغایرت را بر عهده دارند ملاکشان براى انطباق و یا مغایرت چیست؟
اصل چهارم که هم به لحاظ مفاد آن و هم به لحاظ جایگاه آن، که در فصل اصول کلى قرار گرفته مقدّم و حاکم است، تعبیر «بر اساس موازین اسلامى» را به کار برده و اصل 94 نیز نزدیک به همین یا مشابه آن را دارد؛ «موازین اسلام» ولى در اصل 96 این ملاک با تعبیر «احکام اسلام» آمده است.
یک پرسش این است که آیا میان «موازین اسلامى»، «موازین اسلام» و «احکام اسلامى» فرق است؟ اگر فرق است کدام یک ملاک تفسیر دیگرى قرار مىگیرد؟ از نظر شیوه قانوننویسى، معلوم است که اگر میان تعابیر یادشده تفاوت باشد، باید اصل چهار را مفسّر و ملاک قرار داد به ویژه که در اصل 94 همین تعبیر و احتمالاً به شکلى کلىتر آمده است.
حال یک پرسش اساسىتر رخ مىنماید و آن اینکه «موازین اسلامى» یا «موازین اسلام» چیست و مراد قانون اساسى از آن کدام است؟ اگر پاسخ این باشد که موازین اسلامى یا موازین اسلام، همان «احکام اسلام» است که در اصل 96 آمده و یا لااقل در قانون اساسى مقصود همین است، آن وقت فقط این پرسش مىماند که ملاک «حکم اسلامى» بودن چیست؟ اگر پاسخ این باشد که منظور از «احکام اسلام» همان «موازین اسلامى» یا «موازین اسلام» است - چنان که ظاهراً مراد قانونگذار همین است - این پرسش را باید پاسخ گفت که «میزان»هاى اسلامى یا اسلام و در مجموع «موازین» کدامند؟ آیا فتواى این فقیه یا آن مجتهد چه موافق مشهور باشد و چه شاذّ و نادر، جزو موازین اسلامى یا اسلام هست؟
به هر حال چه ملاک را «موازین» بدانیم و چه «احکام»، پرسش اساسى این است که فقهاى محترم شوراى نگهبان، بر چه اساسى، مصوبه مجلس را مغایر «موازین» و یا «احکام» یا مطابق با آن مىدانند؟ آیا بر اساس مغایرت با اجماع مسلمین، اجماع فقها، فتواى مشهور، یا نظر و اجتهاد فقهاى شورا؟ معلوم است که در سه صورت اوّل نقش آنان فقط تشخیصدهنده اما در صورت چهارم فتوادهنده خواهد بود. در باره مطابقت نیز، «مطابق علیه» چیست؟ نظر و اجتهاد فقهاى شورا، اجماع مسلمین، اجماع فقها، فتواى مشهور، یا فتواى غیر مشهور؟ این پرسشى است که در سال 1363 از سوى ریاست وقت مجلس شوراى اسلامى ارسال شده و شوراى نگهبان در پاسخ نوشته است:
«... اگر چه پاسخ سؤال با دقت در اصول 4، 94 و 96 قانون اساسى به وضوح معلوم مىشود، معذلک پرسش ارسالى در جلسه شوراى نگهبان مطرح و نظر اعضاى شورا بر این است که تشخیص مغایرت یا انطباق قوانین با موازین اسلامى به طور نظر فتوایى با فقهاى شوراى نگهبان است.»(12)
بر این اساس فقهاى شوراى نگهبان طبق نظر اجتهادى خود عمل مىکنند، چه مطابق مشهور باشد و چه نباشد؛ چه مطابق نظر مجتهد اعلم و یا فتواى مشهور معاصر باشد، چه نباشد؛ موافق نظر فتوایى ولى فقیه باشد یا مخالف آن. با این حساب و طبق این تفسیر باید گفت فرقى نمىکند که ملاک را «موازین» بدانیم یا «احکام»؛ نتیجه عملى آن که در موافقت و مخالفت با مصوبات مجلس ظاهر مىشود، یکسان خواهد بود. اگر نظر فقهاى شورا یا اکثر آنان به عنوان مثال در حضانت پسربچه توسط مادر دو سال باشد، طبعاً بیش از آن را خلاف موازین و احکام مىدانند و به عنوان مصوبه مغایر شرع رد خواهند کرد، اما اگر هفت سال باشد، کمتر از آن را خلاف خواهند شمرد. روشن است که تفسیر قانون اساسى نیز بر عهده شوراى نگهبان است، هر چند با توجه به ارجاعى که در پاسخ به اصول قانون شده، به نظر نمىرسد در این خصوص تفسیرى صورت گرفته باشد، ولى از جواب پیداست نظر و شیوه شورا همین است. اما در جاى خود به تفصیل مىتوان به این نکته اساسى توجه کرد و چه بسا مبناى عمل در شوراى محترم نگهبان را تغییر داد که آنچه مورد نظر قانونگذار بوده، ملاک قرار گرفتن نظر و فتواى این شخص یا آن جمع نیست؛ ملاک این است که مصوبه از چارچوب موازین اسلامى - در اینجا موازین اجتهاد و استنباط - بیرون نباشد؛ مثلاً بر اساس قیاس و استحسان که در فقه شیعه جایگاه ندارد و یا منابع غیر معتبر روایى، صادر نشده باشد، بلکه در چارچوب اجتهاد شیعى که مبناى عمل قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران است استخراج گشته باشد. معلوم است که نظریات و فتاواى فقهى مخالف لزوماً به معناى مخالف موازین اسلامى بودن نیست؛ همان گونه که فقها هر چند نظریات فقهى مخالف خود را نمىپذیرند، ولى آنها را متصف به «حکم بغیر ما انزل اللَّه» نمىکنند و گرنه فتواى خودشان نیز در نگاه مخالف همین وصف را پیدا خواهد کرد. رویه کنونى شوراى محترم نگهبان هر چند مبنایى قابل دفاع دارد، ولى با نگاهى اصولىتر مىتوان برداشتى دیگر از قانون اساسى داشت و گفت: ملاک «موازین کلى اجتهاد» است و نه لزوماً فتوا و نظر اجتهادى اعضاى شورا. بحث قانونگذارى، بحث تقلید یا قضاوت نیست و گرنه پیامد چندى بر آن مترتب خواهد شد که کسى نمىتواند به آنها پاىبند شود. وقتى در خود نظریات فقهى و فتوایى رهبرى نظام چنین امرى در نظر گرفته نشده و اساساً مرجعیت و اعلمیت اصطلاحى شر
ط نیست، مىتوان گفت فقهاى شوراى نگهبان که منصوب رهبرىاند نظر فقهى و شخصى آنان تنها ملاک مشروعیت و عدم مشروعیت مصوبات نیست، بلکه تنها تشخیص اینکه مصوبهاى بر خلاف موازین اسلامى به معناى یادشده است مانع تأیید آن خواهد بود و اقلیت و اکثریت در شورا نیز بر همین اساس باید معنا پیدا کند؛ موازینى که بىتوجهى به آن مانع تحقق فقاهت و اجتهاد شیعى خواهد بود.
با این حساب، به راحتى مىتوان پیشبینى کرد که امر قانونگذارى بسى راحتتر شود و بسیارى از معضلات که در انتظار تشخیص مصلحت است، پیش از آن مرحله بر اساس برخى فتاواى موجود که از فقیه یا فقیهانى صالح صادر شده، حل گردد و بخشى از نزاعها و اتّهامها فروکش کند.
کدام یک به صواب نزدیکتر است؛ اینکه در مَثَل گفته شود دیه اهل کتاب بسیار کمتر از دیه مسلمان است، یعنى معادل 800 درهم و تصویب بیش از آن (برابرى با دیه مسلمان) مغایر شرع است، ولى «مصلحت» اقتضا مىکند که این مغایرت و مخالفت با شرع انور را نادیده بگیریم، یعنى توسط شوراى محترم نگهبان اعلام کنیم که این امر خلاف شرع است اما در مجمع تشخیص، اعلام نماییم که به این حکم شرعى نمىتوانیم عمل کنیم و با توجیهاتى که البته در جاى خود قابل دفاع است، برابرى دیه را عملاً بپذیریم؟ جاى پرسش هست که رویکرد نخست به صواب و حفظ شرع مقدس نزدیکتر است یا پذیرش نظر فتوایى فقیه یا فقهایى دیگر که بر اساس موازین اسلامى، دیه مسلمان و غیر مسلمان را شرعاً یکى مىدانند؟ آیا بهتر نیست که بر این مبنا قانون گذارده شود، نه اینکه اعلام شود شرعاً گرفتن بیش از 800 درهم از قاتل جایز نیست، ولى «ما» مصلحت را در برابرى مىدانیم؟ همین سؤال در باره «قصاص» نیز رخ مىدهد.(13)
اگر فرض کنیم به حد نصاب از فقهاى شوراى نگهبان، نظر فقهىشان بر خلاف مشهور، برابرى دیه مسلمان و غیر مسلمان بود، این مصوبه نیاز به تصویب در تشخیص مصلحت نداشت و به عنوان حکم شرعى تأیید مىشد. چنانکه اگر فقهاى شورا یا برخى از آنان در موضوعى، نظر فتوایى نداشته باشند مصوبه را مسکوت نمىگذارند؛ بلکه علىالاصول یا طبق نظر مشهور عمل مىکنند یا مطابق نظر ولى فقیه یا مشهور فقهاى معاصر و یا نظر برخى از اعضا؛ چرا که عدم اعلام نظر در فرصت زمانى مقرر (10 یا 20 روز) به منزله تأیید مصوبه است. بگذریم که حضرت امام خمینى(قده) حتى با وجود داشتن فتوا، در مواردى (از جمله تعزیر به جریمه مالى که ظاهراً جایز نمىدانستند) وقتى آن را مشکلزا دیدند، به نظر فتوایى فقیهى دیگر ارجاع دادند.
به جز مورد یادشده - دیه غیر مسلمان - موارد متعدد دیگرى نیز بوده و هست که بدون نیاز به ارجاع به مجمع تشخیص مىتوان بر اساس برخى فتاواى موجود عمل کرد. کمترین فایده این گونه فتاوى آن است که مراکزى در نظام اسلامى همچون مجمع تشخیص، در نگاه برخى ناآگاهان یا مغرضان، متهم به مخالفت کلى با شرع نمىشوند و راه براى چنان مصلحتاندیشىهایى هموارتر مىشود. از کجا معلوم است که در آینده این گونه فتاوا تبدیل به نظر غالب، حتى میان فقهاى شوراى نگهبان نگردد؟ آیا در مورد نجس شدن آب چاه تا پیش از علّامه حلّى و حتى در زمان وى کسى پیشبینى مىکرد که نظر ایشان مبنى بر نجس نشدن به صرف ملاقات نجاست در دورههاى بعد چنان فراگیر و مستقرّ خواهد شد که کمتر کسى در صحت آن شک مىکند؟ در نتیجه همگى روایات وارد در باب کشیدن آب چاه به مقدارهاى مقرر براى پاک شدن چاه را از باب استحباب مىشمارند.
این بحث را باید به شکل فقهى حقوقى در فرصتى فراخ پى گرفت. طرح محدود آن در این مجال اندک، براى باز کردن و پرداختن به نکتهاى دیگر است که مستقیماً مربوط به موضوع مقاله مىشود، و آن اینکه:
واقعیت اعلام نظر شوراى نگهبان
تردیدى نیست مصوبات مجلس شوراى اسلامى تنها با تأیید و به تعبیرى عدم ردّ توسط شوراى نگهبان معتبر است و جنبه قانونى پیدا مىکند. در مرحله بعد نیز مجمع تشخیص مصلحت نظام است که در فرآیندى خاص در باره برخى مصوبات مجلس اعلام نظر قطعى مىکند.
آنچه مد نظر بود اینکه مخالفت فقهاى شوراى محترم نگهبان و اعلام مغایرت با شرع، هیچ گاه لزوماً به معناى مغایرت قطعى با موازین و احکام شرع نیست، بلکه چون مبناى نهایى شدن قانون، نظر اکثر اعضاى شوراى نگهبان - و در اینجا اکثر فقهاى آن - است، بر اساس شیوه و مبناى کنونى فقهاى شورا که با نظر فتوایى خود مىسنجند، در واقع عدم تأیید شرعى آن است و نه مخالفت و مغایرت قطعى با شرع. اکثریت و اقلیت افراد، ثبوتاً ملاک شرعیت و عدم شرعیت مصوبه نیست. وقتى دو نفر از فقها رأى به عدم مغایرت - یا موافقت - دادهاند و چهار نفر به مغایرت، نمىشود گفت اقلیت لزوماً به خطا رفته یا خلاف شرع مقدس نظر دادهاند. هر دو گروه بر اساس موازین نظر دادهاند. حضور یا عدم حضور در شورا نیز ماهیت امر را عوض نمىکند. فقیهى که اینک بیرون از شورا نظرى بر خلاف فقهاى شورا یا اکثر آنان دارد اگر در شورا باشد و یا در آینده جزء اعضا قرار گیرد - چنانکه براى اعضا نیز ممکن است تبدل رأى پیدا شود - طبعاً نظر کارشناسانه وى و به دنبال آن، نظر شورا فرق خواهد کرد و مصوبهاى که تا دیروز شرعى تلقى مىشد امروز خلاف شرع اعلام مىگردد. بنابراین امروز نمىتوان رأى دیروز را خلاف شمرد. چنان که تبدل نظر فقهاى شورا پس از اعلام نظر و رسمیت یافتن قانون نیز نمىتواند آن را باطل و مغایر شرع سازد. تغییر فقهاى شورا نیز همین وضعیت را دارد. فقهاى بعدى نمىتوانند و لااقل مرسوم نبوده و نیست که قوانین پیشین را که به تأیید شورا رسیده، در صورتى که با نظر فتوایى اکثر آنان مخالف باشد، به استناد اصل چهارم یا دیگر اصول قانون اساسى که بر اسلامیت قوانین تأکید دارد، غیر شرعى و باطل اعلام کنند. این امر نه فقط از باب مصلحتاندیشى و لزوم ثبات در قانونگذارى است، بلکه از این جهت است که قانون بر اساس نظر موافق فقهاى قبل یا فتواى پیشین تصویب شده و همین مقدار در عدم مغایرت با موازین کفایت مىکند. باب تقلید و بقاى بر فتواى میت نیست که منوط به اجازه فقهى مجتهد زنده باشد. چنانکه اگر مصوبهاى در اواخر دوره عضویت فقها - سه نفر - به شورا ارجاع شود، به گونهاى که اگر آنان در فرصت کم باقىمانده اعلام نظر کنند با توجه به نظر فتوایى خویش آن را مغایر شرع شمارند، ولى با پایان دوره آنان و شروع دوره افراد دیگر، اعلام نظر به دوره بعد مىرسد و اعضاى جدید، نظرى متفاوت داشته و مصوبه را بپذیرند، معلوم است که نتیجه فرق خواهد کرد با اینکه ماهیت مصوبه تغییرى نکرده است.
از اینرو به روشنى پیداست که داشتن نظر مخالف فقهاى شورا، خلاف شرع نیست و تصویب آن در مجلس و دفاع از آن نیز به معناى مخالفت با احکام شرع نمىباشد. حداکثر این است که همه فقهاى محترم شورا یا اکثر آنان نمىپذیرند، و نمىتوان گفت مجلس مخالفت با شرع کرده است و قانون خلاف شرع گذرانده و مىباید آن را سزاوار نکوهش شمرد. علاوه بر اینکه مجلس بر اساس قانون اساسى حتى با اطمینان به خلاف شرع بودن موضوع و آگاهى از ردّ آن توسط شورا، اگر به مصلحت کشور و جامعه بداند مىتواند آن را تصویب کند، یعنى وظیفه دارد تصویب کند و از این بابت مىتواند سزاوار ستایش باشد نه نکوهش! فلسفه وجودى مجمع تشخیص مصلحت بیشتر به همین امر برمىگردد. به عنوان نمونه «خسارت تأخیر تأدیه» را شوراى محترم نگهبان از مصادیق ربا شمرده و نظر امام خمینى(قده) را نیز مؤید نظر خود دانسته، نیز به دلیل آیات و روایاتى که ربا را اعلام جنگ با خداوند شمرده و گناه یک درهم آن را از هفتاد زنا با محارم در خانه خدا بیشتر دانسته، اما به حکم مصلحت در مجمع تأیید مىگردد و اینک مبناى عمل بانکهاست. مجلس نیز با درک این مصلحت آن را تصویب کرده و در نهایت به مجمع تشخیص ارجاع داده، ولى در موضوعى مثل «الحاق به کنوانسیون منع اَشکال تبعیض علیه زنان» به صورت مشروط، به رغم موافقت برخى از فقها، تصویب آن مخالفت با شرع و مستحق نکوهش دانسته مىشود؟! روشن است که این پرسش فارغ از فضاهاى سیاسى و جداى از این دوره یا آن دوره مجلس است.
فرق میان پذیرش «خسارت تأخیر تأدیه» (که آن را ربا شمردهاند) و الحاق به کنوانسیون (که به عنوان شبههافکنى و نادیده گرفتن احکام شرعى معرفى شده) این است که ربا را همه حرام مىدانند، آن هم با آن شدت و سختگیرى، ولى الحاق را به شرط تحفظ، همه نامشروع نمىشمارند.
به نظر مىرسد صرف نظر از فضاهاى سیاسى مباحث که در بسیارى مواقع، حقایق امور را تحت تأثیر قرار مىدهند، باید گفت برخى موضوعات در بخشى از ذهنیت دینى و اجتماعى جامعه از جمله فرهیختگان با حساسیت دنبال مىشود؛ که موضوع زنان یکى از مصادیق روشن آن است. از همینرو بسیارى از نظریات فقهى و فتوایى به عنوان شبهه در دین و شرع معرفى و تبلیغ مىشود؛ در حالى که حداکثر این است که یک نظر نادر یا فتواى «شاذّ» است و نه بیش از آن.
8- خاستگاه اختلافات و شبههها
عالمان اسلامى - به ویژه دانشوران و بزرگان شیعه - در حوزههاى مختلف علوم اسلامى در طول تاریخ تلاشهاى گسترده و طاقتفرسایى بذل کردهاند تا اسلام و حقایق دین و شریعت را از شرّ مغرضان و جهل نادانان و غفلت و سهلانگارى برخى مؤمنان دور نگه دارند، به ویژه منابع اصلى آن را به نسلهاى بعد بسپارند؛ هم در بخش انتقال منابع و موادّ دین و شریعت (حسّ) و هم در نظریهپردازى و تحلیل و توسعه علوم و اجتهاد به معناى گسترده آن (حدس). اما چنین نبوده است که همواره تلاش و جهاد علمى آنان در نشان دادن حقیقت دین و شریعت و انتقال آن، همراه با موفقیت باشد.
به جز ضربههاى سهمگین، گسترده و پیوستهاى که توسط دشمنان و دنیاطلبان و ریاستمداران و بدعتگذاران و تحریفگران بر پیکره دین از سالهاى آغازین پیدایش آن وارد شده، نیز به جز انحرافات و کجنمایىها و گمراهىهایى که دستمایه جاهلان و کجفهمان و بىسوادان و کمسوادان در تفسیر دین و تبیین شریعت بوده، اختلافات علمى، اعتقادى، فکرى و فقهى که میان دانشمندان و نظریهنویسان پدید آمده، در نتیجه مکتبهاى مختلف علمى را پیش رو گذاشته، گستردهترین زمینه را براى تولید و طرح پرسش و شکلگیرى شبهه فراهم ساخته است.
اضافه کنید ذهن پرسشگر آدمى را که به مقتضاى گستره وجودى خود همواره در پى قناعت نفسانى و پیدا کردن پاسخ پرسشهاى بىشمارى است که هر روز و هر ساعت و هر لحظه برایش رخ مىنماید و نمىتواند خود را فارغ از آن سازد. درون جستجوگر انسان، همواره دنبال یافتههاى تازه است که نیاز خویش را با آن برآورد؛ دانستن و کشف حقیقت و روشنایى ضمیر نیز نیازى است فراگیر؛ حتى اگر هیچ ثمره عملى دیگرى بر آن بار نباشد. از اینرو پرسیدن، خود به خود نه جرم است و نه عیب، بلکه «حُسن» است، چنان که در وصف امیرالمؤمنین على(ع) گفتهاند «زبانى پرسشگر (لسان سئول) داشت و همواره از پیامبر عظیمالشأن(ص) مىپرسید.»
پس بخش عمدهاى از پرسشها و شبههها و خردهگیرىها برخاسته از اختلافات و برداشتهاى بسیار مختلفى است که نه در اصل دین و شریعت، بلکه در تفسیر و تبیین و تبلیغ و ماندگارى دین پدید آمده است. اگر به شواهد گستردهاى که نشان مىدهد در همان سده نخست، بلکه از روزهاى اولیه رحلت پیامبر(ص) اختلافات آغاز و گسترده شد، توجه شود اذعان خواهیم کرد در سالها و قرنهاى بعد به کجا انجامید. این در حالى است که عالمان پرتلاش و جهادگر و مدبّر و بسیار متعهد شیعه، بیش از هر جریان و گروه دیگرى در حفظ اسلام و شرع انور و نجات آن از دست مغرضان و جاهلان زحمت کشیدند و بیش از همه رنج دیدند و خون دل خوردند. نگاه کنید پیغام حضرت صادق(ع) به زراره را که توسط فرزندش، عبداللَّه بنزراره، پس از جریان خانهنشینى زراره، براى وى فرستاد؛ از جمله تأکید حضرت که «پس از پیامبر(ص)، خداوند همان سنّت گذشته را پیش آورد. (آنان که بر کار سوار بودند) دست به تغییر و تبدیل و تحریف زدند، و در دین خدا افزودند و از آن کاستند»:
«فما مِن شىء علیه الناس الیوم إلّا و هو محرّفٌ عمّا نزل به الوحى مِن عنداللَّه؛ امروز هیچ چیزى نیست که مردم بر آن (اعتقاد و التزام) داشته باشند مگر اینکه از آن گونه که از پیش خدا وحى شده، تحریف و عوض شده است.»(14) در بُعد عملى نیز کردند آنچه کردند، تا جایى که به نقل مرحوم کلینى، حضرت باقر(ع) در نکوهش آنان فرمود:
«هیچ یک از نواهى الهى نماند مگر اینکه آن را مرتکب شدند (و با آن مخالفت کردند) حتى (با اینکه قرآن از ازدواج با زنان پیامبر(ص) باز داشته است و آن را حرام شمرده) حرمت نداشتند و با آنها ازدواج کردند!
«ما نهى اللَّه عزّ و جلّ عن شىء إلّا و قد عُصِى فیه حتى لقد نکحوا أزواج النبى(ص) من بعده».(15)
به هر حال یک دلیل عمده بلکه ریشه شکلگیرى شبههها، آن همه تحریف و اختلافى است که به جهت طرد و خانهنشین کردن عترت و علىرغم زحمات وصفناپذیر عالمان برجسته و مخلص، در آموزههاى دین و شریعت رخ داده و بر جا مانده است.
سبب دیگر طمعورزى، هواهاى نفسانى و دنیاطلبى برخى عالمان دینفروش، زهدگرایان دنیاخواه و نظریهسازان ریاستطلب بوده و هست.
چه کسى مىتواند انکار کند که خاستگاه بخش زیادى از شبهات در دین و شریعت، هواى نفس و ریاستخواهى بوده و خواهد بود؟ فیض بنمختار که از علاقهمندان حضرت صادق(ع) بود و ظاهراً در کوفه زندگى مىکرد، گویا در مدینه به حضور حضرت رسید و از اختلاف میان شیعیان شکوه کرد، با این توضیح که در کوفه در جلسات بحث و حدیث آنان مىنشینم و به خاطر اختلافاتشان دچار تردید مىشوم تا به مفضل بنعمر رجوع مىکنم و او با بیان خودش مرا راحت مىکند و دلم آرام مىگیرد. حضرت ضمن تأیید این واقعیت و ابراز ناراحتى از آن وضع، خاستگاه نفسانى آن را برشمرد و علت آن را باز گفت:
«إنّ الناس اولعوا بالکذب علینا، کأنَّ اللَّه افْترضَ علیهم لا یرید منهم غیرَه، و إنّى أحدّث أحدَهم بالحدیث فلا یخرج مِن عندى حتى یتأوّله على غیر تأویله، و ذلک انّهم لا یطلبون بحدیثنا ما عند اللَّه و إنّما یطلبون به الدنیا، و کلٌّ یحبّ أنْ یدعى رأساً؛(16)
این مردم ولع دروغ بستن بر ما را دارند، گویا خداوند این کار را بر آنان واجب کرده و غیر آن را از آنان نمىخواهد! من با (یکى از) آنها سخن مىگویم، هنوز از نزدم بیرون نرفته، آن را بر خلاف واقع تأویل و تفسیر مىکند! این به خاطر آن است که با حدیث و محبت ما، دنبال پاداش نزد خدا نیستند، فقط مىخواهند از آن طریق به دنیا برسند، و هر یک علاقهمند است که «رئیس» نام برده شود!»
بر این اساس مىتوان گفت خاستگاه شبههها و شبههسازىها دو چیز است؛ یکى اختلافات موجود که بیشتر برخاسته از تحریف و وارونگى چهره دین است، دیگرى هواهاى نفسانى که جلوى فهم یا بیان درست دین را مىگیرد، که باید از شرّ آن به خداى کریم پناه برد.
در آنچه اینک به عنوان شبههافکنى مطرح مىشود - هر چند بسیارى از آنها چنین نیست، بلکه طرح پرسش یا دیدگاه مخالف است - بیشتر آن برخاسته از عامل نخست است؛ از جمله در مسائل زنان و خانواده که هم در حوزه معرفتى و انسانشناسى، نیز در حوزه فقه و حقوق، آن همه نگاهها و آراى متفاوتِ برخاسته از منابع و دلیلهاى مختلف وجود دارد.
در پارهاى موارد نیز به روشنى پیداست و یا حداقل گمان مىرود خواستههاى نفسانى و انگیزه پا گذاشتن بر مرزهاى ایمانى و ارزشى، خاستگاه اصلى شبههافکنى و اشکالتراشى است، به ویژه در مسائلى چون زنان و خانواده که مرزهاى دینى و حریمهاى شرعى، محدودیتهاى چندى را ایجاد مىکند و جاى برخورد منافع است؛ هر چند لباس علم و روشنبینى و خرافهزدایى و القاب جاذبهدار به آن پوشانده شود و زیر نام شعارهایى، مستند و ترویج گردد که مخاطب چارهاى جز تسلیم نداشته باشد.
لزوم تفکیک نظریهپردازى و پرسش، از شبهه
روشن است و تأکید داریم که شبههسازى و شبههافکنى و ایجاد رخنه در باورهاى عمومى و کاهش اعتقادات جامعه، از طرح پرسش و ارائه نظریات علمىِ مخالف و متفاوت فرق مىکند. اینها را نباید به هم آمیخت و در یک ردیف پى گرفت و به ارزیابى و ستایش یا نکوهش آن نشست. شبهه در مفهوم و هدف، نیز در نتیجه، با پرسش و یا طرح نظرِ متفاوت، فرق مىکند. شبهه را «شبهه» گفتهاند چرا که مخاطب را به اشتباه مىافکند و سرگردان مىسازد. هدف از آن یا پیامد قهرىاش، تزلزل و سرگردانى مخاطب و تردید در مبانى و بازگشتن از اصولى است که زیربناى موضوع شبهه است. «نتیجه» نیز معلوم است چه خواهد بود. اما «پرسش» طرح ناآگاهى به قصد فهم درست یا فهم بیشتر است و در آن اذعان بر «جهل» و انگیزه «فهمیدن» نهفته است. شیوه طرح و ادبیات آن نیز نوعاً متفاوت است؛ هر چند در قالب طرح شبهه بیان شود یا شبهه در قالب «سؤال» طرح گردد.
نباید هر کس هر پرسشى را مطرح کرد، به اجمال یا تفصیل، مستدل یا غیر مستدل، او را شبههافکن دانست و کارش را شبههسازى برشمرد. باید از «طرح سؤال» استقبال و بهترین پرسشگران را تشویق کرد. هیچ جامعهاى از جمله جوامع دینى از طرح پرسش، هر چند عدهاى را به زحمت افکند، ضرر نکرده است. باز شدن حوزههاى تازه پژوهش و گشوده شدن درهاى جدید دانش همواره با پرسشهاى نو و عالمانهاى است که مطرح مىشود. عنوان «مسئله» که اینک از جمله در رسالههاى عملیه دینى تکرار مىشود، برخاسته از «سؤال» است، نه «پاسخ»! مسئله یعنى «پرسش». در هیچ فرهنگ زبانى ننوشته و در هیچ قانونى تصویب نشده که پرسش همواره باید از شخص شناخته شده و با اسم و رسم باشد. پرسش مىتواند به صورت عمومى و با هدف جلب نگاهها و به نمایندگى از اذهان عمومى جامعه باشد. اگر هر پرسشى را در ردیف «شبهات» شمرده و به نکوهش آن بپردازیم، راه به جایى نخواهیم برد.
نیز به روشنى پیداست طرح دیدگاههاى علمى را نباید با چوب اتهام شبههافکنى زخمى ساخت. به کدام دلیل و منطق هر نظر جدیدى که در نگاه ما خوش نیامد و در گرایش علمى یا حتى دینى ما پذیرفته نشد، شبهه به شمار مىرود، حتى اگر توسط صاحبنظرى شناخته شده ارائه گردد؟! نباید هر نگاه و نظر مخالف علمى را شبهه شمرد و صاحب آن نظر را شبههافکن دانست. کمترین ضرر این روش آن است که شبهات واقعى گم مىشود و شبههافکنان مغرض، پنهان مىمانند.
نظریات مخالف هر کس را قبول نداریم، یا نقد آن ما را به دشوارى مىافکند و یا جمعى را از گرد ما دور ساخته و به دیگرى نزدیک مىکند، نمىتوان شبهه نامید و به این ترفند راند و مرتکب آن را در هر محفل و مجلس نکوهش کرد. البته شبههافکنانى که در پى تضعیف باورهاى عمومى و اعتقادات دینى مردماند، یا معتقدات دیگران را بدون نگرش علمى به سخره مىگیرند، باید شناخت و با آنان رویارویى مناسب (جدال اَحسن) کرد. اما همه موارد چنین نیست، و گرنه باید گفت دانشمندان اسلامى به ویژه فقها پیوسته در حال شبههسازىاند!
9- زمینه و گستره شبهات
مجموعه عوامل و زمینههایى که فعلیت و ظهور آن در انتخابات ریاستجمهورى سال 1376 خود را نشان داد، فرصت و فضا و وضعى فراهم ساخت که در کنار مطالب عالمانه و آراى محققانه بسیارى که در حوزههاى مختلف دینى و اجتماعى مطرح شد، بسیارى حرفهاى ناپخته، شبههناک و نادرست، نیز ساختارشکن و انحرافى و حتى گاه ضدّ دین و ارزشهاى قطعى و غیر قابل تردید آن، توسط برخى ناآگاهان و مخالفان و مغرضان زده شد، چه در خطابهها و نوشتهها و چه در قالبهاى هنرى و ادبى.
زن و خانواده، یکى از محورهایى بوده که بخش قابل توجهى از هماوردها را به خود اختصاص داده است؛ هم در بعد مثبت و قابل دفاع، هم در بعد منفى و کژراهه و ویرانگر!
چه بسیار عالمان و فرهیختگان و پژوهشگرانى که با انگیزه بیشتر و توان و آمادگى فزونتر، به طرح و گسترش مباحث پرداخته، آثار عالمانه و ارزشمندى را ارائه کردهاند؛ هم در رسانههاى گفتارى و هم در سطح مطبوعات و کتابها. بخش عمدهاى از این انگیزه و آمادگى، برخاسته از نظریهها و پرسشها و شبهههایى بوده که اینجا و آنجا، به فراوانى مطرح شده است. از آن سو نیز چه بسیار کسانى بودهاند که به سبب عدم درک درست حقایق دین و موازین شریعت، یا کممایگى و یا عدم پاىبندى به آموزههاى دینى، سخنان سست و انحرافى را بر زبان و قلم جارى ساخته، مایه زحمت خود و دیگران شدهاند. صد البته که «این» بىمایگى و ناصواب گفتن و «صلالت» اختصاص به این صنف یا آن صنف ندارد، چه اینکه «آن» پُرمایگى و بحق سخن راندن و عالمانه حرف زدن، نیز از مدار موازین و ساختار قطعى شریعت، پا بیرون ننهادن، همچنین خیر و نیکى و «هدایت»، ویژه این صنف و گروه یا آن دسته و طبقه نبوده است.
روشن است ارزیابى پرمایگى و عالمانه بودن سخن لزوماً به معناى گردن نهادن به دستاورد و نتیجهگیرى آن نیست؛ بلکه صحه گذاشتن بر ادبیات و چارچوبى است که در «سخن» طى شده و نظریهاى ابراز شده، یا حتى در سطح «پرسش» بلکه «شبهه» باقى مانده، از آنرو که، بسیارى موارد مدّعا و هدف و نتیجه، به طور مطلق یا نسبى مورد پذیرش و اذعان است اما به اتکاى سخن و تحلیل و استدلالى کممایه و سست ارائه شده است، چنانکه از «منطق» درستى پیروى نمىکند. براى تخریب یا تضعیف هر مدّعا و نظریه، همین بس که بى«منطق» و «بد» از آن دفاع شود. پس «عالمانه» سخن گفتن، خود ارزش است و قابل «دفاع» هر چند «نتیجه» آن قابل «پذیرش» نباشد اما «جاهلانه» سخن راندن مردود است و مورد نکوهش، هر چند مدّعاى آن قابل قبول و دفاع باشد. باید از «آن» استقبال کرد و از «این» بر حذر داشت. آن فقیه محترم و زحمتکشیدهاى که از عدم جواز «تولّى» و مسئولیتپذیرى زن، حتى در مسئولیتهاى محدود و فرعى، فقیهانه دفاع مىکند، باید سخن او را ارج نهاد و به پیشواز آن رفت؛ هر چند «محصول» و برآیند آن مورد پذیرش نباشد، چنانکه فقیه محترمى را که فقیهانه به نظریه تازهاى در موضوع زن و خانواده مىرسد، باید ارج نهاد و به استقبال آن رفت، هر چند «مدّعا» قابل پذیرش نباشد.
چاره کار در هر دو جا «نقد عالمانه» است، زیرا فرض این است که هر دو سخن، عالمانه و فقیهانه است. از سوى دیگر، گفته نماینده محترمى که در مخالفت با محاسبه مهریه به نرخ روز، سخن از برابرى «ثمن» و «مثمن» مىگوید!، به این معنا که اگر ارزش مهریه پایین آمده، ارزش زن نیز به خاطر سالخورده شدن کم شده! روشن است که سخنى سست است و غیر قابل دفاع، هر چند مدّعا مورد پذیرش باشد. نیز سخن کسى که به صرف شنیدن دخالت عنصر زمان و مکان - که در جاى خود بحق و راهگشا و تعیینکننده است - بخواهد با آن هر حکم شرعى و اصل ثابت فقهى را که به ذائقه علمى یا عملىاش خوش نیاید، از سر راه بردارد! «جاهلانه» و به گزاف است حتى اگر مدّعا پذیرفته و قابل دفاع باشد. چنانکه از مدار نقد علمى نیز نوعاً بیرون است؛ فقط باید به او، سخن درست و استنباط عالمانه را آموزش داد.
این واضحات بدان خاطر یادآورى و تأکید مىشود که توجه شود اوّلاً در طول سالهاى گذشته به ویژه چند سال اخیر اگر در جامعه سخنان ناپخته و سست و شبهات زیاد، مطرح شده، آثار عالمانه و دستاوردهاى علمى بسیارى از جمله در حوزه مسائل زنان نیز ارائه شده، این دو را باید با هم دید.
دوم - باید مرز میان سخن علمى و کار پژوهشى با گزافهگویى جاهلانه و اظهار نظرهاى دلبخواهى را روشن کرد، چه مدّعا قبول باشد یا نباشد. نباید به صرف اینکه مدّعا قبول است یا نیست، آمار شبهات و شبههافکنىها را افزود یا کاست.
سوم - و برخاسته از نکته پیش، به پیروى از «اُنظرْ إلى ما قال و لا تنظرْ إلى مَن قال» آنچه ملاک شبههشناسى و عالمانه یا گزاف بودن سخن است، گوینده نیست، چنانکه شنونده نیز نیست؛ ملاک سخنى است که ارائه شده است.
باید از «تبعیض» و دوگانگى در داورى به شدت پرهیز کرد، درست همانند ارزیابى و تصحیح برگههاى «آزمون» که بدون توجه به نام صاحب برگه و حتى گاه با جدا کردن قسمت ثبت مشخصات فرد، صورت مىگیرد.
چهارم - حرف بىپایه و شبههناک را نباید فقط در یک گروه و صنف جست و به ردّ آن همت گماشت؛ طرح مسائل سست و برخاسته از روحیه عوامزدگى و قشرگرایى و از سر تحجّر و ایستایى و مخالفت با هر نوآورى (که به نام دین و دیندارى صورت مىگیرد و ملاکى براى قداست و پرهیزگارى و پاىبندى به شرع معرفى مىشود) روشهایى که چهره دین و ارزشها را ناخوشایند و اذهان بسیارى را نسبت به آن بدبین مىسازد نیز باید مورد توجه جدّى قرار گیرد.
ضرر و خطر «این» شبههافکنىها و بدنمایىها و بستهفکرىها اگر از «آن» نظریات انحرافى و ساختارشکنانه بیشتر نباشد کمتر نیست. این هر دو، هر چند هم در «مبدأ» و هم در «منتهى» به یک نقطه مىرسند ولى بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، حضرت امام خمینى سلام اللَّه علیه به روشنى تمام به ویژه در پیام مهم خویش به روحانیت در تاریخ 3/12/67 عقدهاى را که از عملکرد متحجران احمق و «مقدسنماهاى نافهم و سادهلوحان بىسواد» گشودهاند، نیز شکوهاى که به تعبیر خود، از «مرگآباد تحجر و مقدسمآبى» کردهاند، بسیار بیش از شکوه از رفتار دیگران بوده و خون دلى که آن «پدر پیر از این دسته متحجّر خورده است، هرگز از فشارها و سختىهاى دیگران نخورده است.»(17)
سخن حضرت امام را همواره باید به یاد داشت:
«آن قدر که اسلام از این مقدسین روحانىنما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین علیهالسلام که در تاریخ روشن است ... طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدسمآبى و دینفروشى عوض شده است. دیروز حجتیهاىها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانى نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابىتر از انقلابیون شدهاند. ولایتىهاى دیروز که در سکوت و تحجّر خود آبروى اسلام و مسلمین را ریختهاند و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسّب و تعیّش نبوده است امروز خود را بانى و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را مىخورند.»
البته حضرت امام(قده) همزمان، افزون بر هشدار یادشده، نسبت به روى کار آمدن انقلابىنماها و روشنفکرنماهاى بىدرد و بىتعهدى که اساساً با اصول و اهداف روحانیت سرِ آشتى ندارند و ضربههاى زیادى به نظام زدهاند نیز هشدار مىدهند:
«من به طلاب عزیز هشدار مىدهم که علاوه بر اینکه باید مواظب القائات روحانىنماها و مقدسمآبها باشند، از تجربه تلخ روى کار آمدن انقلابىنماها و به ظاهر عقلاى قوم که هرگز با اصول و اهداف روحانیت آشتى نکردهاند عبرت بگیرند که مبادا گذشته تفکر و خیانت آنان فراموش و دلسوزىهاى بىمورد و سادهاندیشىها سبب مراجعه آنان به پستهاى کلیدى و سرنوشتساز نظام شود.»(18)
از سوى دیگر، جاى تردید نیست که حجم طرح پرسشها و شبههها و حرفهاى بىپایه و انحرافى و هتک ارزشها و حرمتهاى دینى در سالهاى اخیر توسط افراد و گروهها و جریانها به شدت گسترش یافته، نگرانىهاى بسیارى را براى دلسوزان جامعه و مراکز و دستگاههاى مسئول به وجود آورده، به دنبال آن، به واکنش وا داشته است؛ از جمله تلاشهاى گسترده علمى، تبلیغى و پژوهشى که براى شناخت و زدودن شبهات و پاسخ به پرسشها و دفاع از ارزشها و مرزهاى دینى، در باره مسائل معرفتى، فقهى، حقوقى، اجتماعى و فرهنگى زنان و خانواده صورت گرفته است. اما همه مىدانیم اینها مسائل و واقعیاتى نیست که یکشبه به وجود آمده باشد.
کسانى که ماههاى نخست پیروزى انقلاب و فضاى آن روز را به خاطر دارند اذعان خواهند داشت آنچه اینک به عنوان شبههسازى و شبههافکنى از آن نام برده مىشود - صرف نظر از بخشى مصادیق آن - در آن دوره نیز گسترش داشت. فضاى شور و حماسه سالهاى جنگ تحمیلى، فرصت ظهور و بروز شبهات و فتنهگرى به نام فرهنگ و علم و آزادى و نوگرایى را بسیار محدود ساخت. سالهاى پس از جنگ و برخى سیاستهایى که پیشه و اجرا شد - که در جاى خود مىتوان به دفاع یا نقد آن پرداخت - فضا و شرایط متفاوتى را پیش مىآورد. بروز دوباره شبهات و پرسشها و گسترش نظریهپردازىها از جمله در باره زنان از همین سالها شروع مىشود، هر چند در سالهاى اخیر گسترش زیادى داشته است. پیشزمینه این پیدایش و بروز را مىتوان حتى به دو یا سه سال پیش از آن پیوند زد. فتاواى راهگشا و دیدگاههاى بلند حضرت امام خمینى - سلاماللَّه علیه - به ویژه در باره معضلات و چالشهاى نظام و جایگاه حکومت و فقه و اجتهاد و قانونگذارى (که بحق سرمایه علمى و عملى بزرگى براى انقلاب و نظام و حوزههاى فقاهت پدید آورد، و بازتاب آن تا بازنگرى در پارهاى اصول قانون اساسى امتداد یافت) جرئت و فرصت ارزندهاى را در اختیار محافل علمى و صاحبنظران گذاشت که بسیارى از مسائل و یافتههاى گذشته را (که چه بسا جزء امور قطعى و تردیدناپذیر به شمار مىرفت) بازبینى نمایند و در برخى یافتههاى پیشین تردید کنند یا دستاورد تازهاى را پیش روى گذارند. به ویژه که حضرت امام راه را هموار کرده و به آن دعوت نموده، نیز موارد بسیارى را به عنوان نمونه خاطرنشان کرده بودند که در شرایط کنونى نیازمند بحث و بازبینى است، از جمله «نقش سازنده زن در جامعه اسلامى و نقش تخریبى آن در جوامع فاسد و غیر اسلامى.»(19)
این رهنمودهاى راهگشا و بسیار ارزنده، همان گونه که براى بسیارى گران مىآمد و هنوز نیز حاضر به پذیرش آن نیستند، مىتوانست از سوى برخى نااهلان، سوء تعبیر شود یا حتى مورد سوء استفاده قرار گیرد.
به هر حال فصلالخطاب و نقطه عطف سخن این است که در ریشهیابى و شناخت و داورى نسبت به شبهات - به هر معنایى که مورد نظر است - نباید با نگاهى سطحى، خاستگاه آن را مقطعى خاص از زمان قرار داد، چرا که اوّلاً واقعیت غیر از این است و این روند، داورى عادلانهاى نیست، ثانیاً اولین ضررش این است که آدمى را از شناخت ریشهاى و درست شبهات و شرایط باز تولید، نیز ساز و کار رویارویى با آن باز مىدارد.
توضیح اینکه: تردیدى نیست با شبهات و شبههافکنان باید در هر شرایطى، مقابله علمى و عملى کرد. این مقطع یا آن مقطع عذر رها کردن عرصه براى تاخت و تاز شبههافکنان و تخریبگران (که گاه بىواسطه یا باواسطه به خواست بیگانگان عمل مىکنند) نیست، ولى آیا حل ریشهاى این گونه چالشها و معضلات فکرى، فرهنگى و تبلیغى، جلوگیرى از پیدایش و بروز آن، یا محکوم ساختن و مردود دانستن افراد و جریاناتى است که به گمان ما مایه ظهور و گسترش آن بودهاند، یا لااقل در کنار و همراه این امر، توجه کامل به عوامل و زمینهها و سیاستها و عملکردهایى است که باعث تولید و پذیرش شبهات در سطح جامعه شده است؟!
روشن است ذهنیتها و شبهات به ویژه پذیرش اجتماعى آن (و این احساس که در جامعه گوشهاى شنواى زیادى براى آن وجود دارد) محصول یک روز و یک سال، یک نشست و برخاست و این دست یا آن دست شدن اکثریت و اقلیت نیست. بلکه به نظر نگارنده مقاطع خاصى چون انتخابات سال 76 که در تحلیل بسیارى از مسائل از جمله چالشهاى فرهنگى و گسترش شبهات، نقطه عطف توجه افراد دلسوز قرار مىگیرد، اگر در موضوع مورد بحث فایدهاى نداشته باشد جز همین که نشان مىدهد در لایههاى ناپیداى جامعه چه مىگذرد و چه پرسشهایى وجود دارد، نیز چقدر زمینه براى پذیرش حرفهایى که آن را شبههافکنى و مخالف دین و ارزشهاى آن مىدانیم، وجود دارد، یا به چه میزان کمکارى فرهنگى و تبلیغى و تعمیق اندیشه و باورهاى دینى داشتهایم، برآیند آسیبشناسى، ثمره بزرگى است که باید آن را ارزنده و سودمند شمرد.
این نکته اساسى بلکه حیاتى، در باره برخى مسائل و رخدادهاى دیگر نیز صادق و جارى است. نمونه آن فیلم سینمایى و جنجالى «مارمولک» بود که در زمان خود همانند بسیارى موارد دیگر تبدیل به موضوعى پرکشمکش شد و بسیارى از دلسوزان و مدافعان ارزشهاى دینى و نمادهاى آن را به واکنش وا داشت. نگارنده در آن زمان نیز بر این نکته تأکید داشت که صرف نظر از نوع نگاه به ماهیت فیلم و انگیزه سازندگان آن، نیز نوع نگرشى که جامعه خواهد داشت و تأثیرى که بر اجتماع خواهد گذاشت، بر اساس این برداشت که فیلم، توهینآمیز است و به شکل غیر منصفانهاى کارکرد روحانیون را زیر سؤال برده، با این فرض که برداشت عمومى نیز از فیلم همین است، باید به این پرسش پاسخ داد که چرا جامعه واکنش مورد انتظار از خود بروز نمىدهد؟ بر اساس این تلقى از فیلم و کُنش آن، چرا واکنشى نظیر آنچه در مثل 18 و 19 دى 56 و حرکتهاى بعدى اتفاق افتاد، دیده نمىشود؟
پس - نه در دفاع از اکران فیلم - بلکه در تأکید بر بهره جستن از پیام اجتماعى آن، حال که به غلط یا درست، فیلم در معرض دید عمومى قرار گرفته، باید به نوع واکنش جامعه و طرد یا پذیرشى که دارد نیز توجه کرد؛ چرا که مىتواند نشاندهنده واقعیاتى باشد که در لایههاى زیرین ذهنیت جامعه مىگذرد؛ درست مانند مادهاى شیمیایىِ شناخته شدهاى که براى شناختن ماهیت یک ماده ناشناخته افزوده مىشود. واکنشى که ماده ناشناخته طى این فرآیند از نظر رنگ یا بو یا حجم یا خواص دیگر بروز مىدهد، نشاندهنده ماهیت آن خواهد بود.
این گونه شبهات و پرسشها اگر برخاسته از ذهنیت عمومى جامعه نباشد، لااقل این است که میان بخشى از آن وجود دارد. طرح آن همانند «نبضسنج»، نبض فکرى و فرهنگى آن بخش را نشان مىدهد. با این نگرش باید به پیشواز آن رفت.
10- گزینش و هدف بازگویى شبهات
آنچه در بخش دوم مقاله ملاحظه مىشود چنان که در مقدمه آوردیم گزیدهاى از نظریات، پرسشها و شبهاتى است که طى پنج سال در برخى مطبوعات در باره زنان و مسائل مربوط به آنان مطرح شده، همه گزارهاى نیست که مىتوانست مطرح شود. برخى سخنان و اظهار نظرها چنان در سطح نازلى است که ارزش بازگویى ندارد.
برخى نیز چارچوبها و مرزهاى اخلاقى مجله امکان بازگویى آن را نمىدهد؛ بعضى نیز چه بسا از قلم افتاده باشد، ولى همین مقدار که بازگو مىشود حجم زیادى است، که مىتواند نمونهاى از ذهنیت و نگاه کسانى باشد که دستى در مطبوعات داشته یا دارند و در بسیارى موارد نظریاتشان مورد توجه محافل قرار مىگیرد.
شناخت، گردآورى و دستهبندى این موارد در موضوعات مختلف، در سطح مطبوعات، کارى است پرزحمت که از سال 77 یکى از واحدهاى دفتر تبلیغات اسلامى عهدهدار آن است. نگارنده با بهره جستن از تلاش یادشده و گزینش موارد مورد نظر از این مجموعه گسترده، و بسندگى به آن، تلاش کرده است در صفحاتى که پیش رو دارید نشان دهد در گستره مطبوعات در مقطع 77 تا اوایل 83، چه مسائلى در موضوعات مربوط به زنان مطرح شده که لااقل در نگرش بخشى از دلسوزان و فرهیختگان و عالمان ارجمند، در شمار شبهاتاند و تلاشى است که شبههافکنان کردهاند. نگارنده با این نگاه موافق نیست که همه این موارد جزء «شبهات» به شمار بروند مگر اینکه در مفهوم شبهه توسعه دهیم و آن را شامل هر پرسش یا نظر مخالفى بدانیم، ولى تردیدى نیست که قسمتى از آن را باید از همین زاویه ارزیابى کرد و به نقد آن همت گماشت. چنانکه پرسشها را باید پاسخ گفت و نظر مخالف را نیز ارزیابى علمى کرد. کارى که در طول سالهاى گذشته کم و بیش صورت گرفته، ارزیابىها و نقدها و پاسخهاى عالمانه زیادى ارائه شده است ولى نمىتوان و نباید به آن بسنده کرد.
گستره شبهات و پرسشها نیز محدود به آنچه آوردهایم نیست و سالهاى پیش از آن نیز، هر چند کمتر، رایج بود.
هدف از بازگویى نمونهها نخست: توجه دادن به این مهم است که مسائل دینى و احکام شرعى، از جمله در حوزه زنان و خانواده، همچنان نیازمند تبیین و تبلیغ و حمایت علمى و کار فرهنگى است؛ ثانیاً ادبیات منتقدان و پرسشگران و شبههافکنان به صورتى روشنتر و مستند پیش روى صاحبنظران و علاقهمندان به کارهاى پژوهشى و علمى قرار گیرد. سوم اینکه امکان داورى در باره مرز شبههافکنى با پرسشگرى و نظریهپردازى علمى وجود داشته باشد. چنین نباشد که هیچ سؤال و نظر مخالفى را برنتابیم و آن را به چوب «شبههافکنى» برانیم. نیز نباید انتظار داشت هر سخن سست و بىمایه و هنجارشکنى به عذر آزادى بیان و احترام به نظریات، امکان نشر و تبلیغ در هر کوى و برزن داشته باشد و رویارویى با آن، مقابله با آزادى و حقوق بشر شمرده شده، نشانه خودمحورى و ایستااندیشى و عقبماندگى به شمار رود! به هر حال معلوم و مستند باشد که چرا شمار زیادى از عالمان و دلسوزان و متدینان، نیز بسیارى از مراکز علمى فرهنگى دینى از این وضع شکوه دارند و احساس خطر و ابراز نگرانى مىکنند، یا واکنش نشان مىدهند! آیا نگرانىها و واکنشها نابجاست و ناشى از «توهم» و پندار توطئه است؟
چهارم اینکه ارزیابى و پاسخى کلى به این موارد و مانند آن ارائه شود. این تلاشى است که در بخش سوم مقاله آمده است.
بخش دوم:
گزیدهاى از نظریات، شبهات و پرسشها
چنانکه در بخش نخست اشاره کردیم طرح نظریات مختلف، پرسشگرى و نیز شبههافکنى در سالهاى گذشته هر چند فراز و نشیب داشته اما اختصاص به یک دوره ندارد. موضوع زن و خانواده نیز هر چند در سالهاى اخیر با شبههها و پرسشهاى زیادى روبهرو بوده اما بخش زیادى از آن تکرار گذشته است که با گستره بیشترى مطرح شده است. آنچه پیش روى دارید گزیدهاى از صدها مورد است که در مقطع زمانى تقریباً پنج سال اخیر در سطح مطبوعات داخلى آمده است. نگارنده از میان موارد بسیار، تلاش کرده است نمونههایى را برگزیند که ارزش مطرح کردن در حدّ یک نظر، پرسش یا شبهه را داشته باشد و گرنه حرفها و شبههافکنىهاى بىمایه و گاه سخیف نیز کم نیست. البته این انتقاد جدى به برخى شبههشناسان و تهیهکنندگان چنین مجموعههایى وارد است که اوّلاً چرا هر سؤال و یا نگاهى را که برنتافتهاند از مصادیق شبههافکنى شمردهاند، ثانیاً چرا نگاهى یکسویه داشته و در شناسایى و گردآورى شبهات تمام توجه خویش را متوجه بخشى از مطبوعات و گرایشهاى علمى، فرهنگى و سیاسى کردهاند؟ مگر اینکه گفته شود نگاه کردیم، ولى موردى نیافتیم؛ نه در موضوع زنان و خانواده، نه در دیگر زمینههاى فکرى، فرهنگى، اجتماعى و سیاسى. البته انصاف آن است که این گونه سخنان در این بخش از مطبوعات خیلى بیشتر بوده است. در بخش سوم مقاله چنانکه در آغاز اشاره شد، به ارزیابى و نقد کلى این مجموعه که در هفت محور تنظیم شده خواهیم پرداخت.
شایان یادآورى است به خاطر اینکه هدف اصلى توجه به متن نظرها، پرسشها و شبههافکنىهاست، تنها نام و نشانى نشریه ذکر شد و از آوردن نام کسانى که گوینده این سخنان هستند خوددارى گردید. از اینرو توجه شود که این مطالب لزوماً دیدگاه نشریه مأخذ نمىباشد.
* * *
أ) کلّیات
1 - عقبماندگى زنان، محصول تحجّر اسلامشناسان ماست، آنان زنان ما را از حضور در اجتماع، نماز جماعت، نماز جمعه، نماز میّت، نماز عید و ... منع کردهاند و حکم به وجوب خانهنشینى و حرمت مشاوره با زنان دادهاند.
هفتهنامه راه نور (14 شهریور 77)، ش20، ص9
2 - ساختار حقوقى ایران، «زنستیز» است. پس از پیروزى انقلاب حق قضاوت از زنان سلب شد، حجاب اجبارى شد و مسائل زنان به سمت تضییع حقوق آنان سیر کرد. در ایران در حوزه قانونگذارى، زن قربانى است در حالى که با استفاده از اساطیر دینى از مقام زن تجلیل مىشود.
ماهنامه فکر نو (15 مرداد 79)، ش7، ص19
3 - من تعجب مىکنم از برخى از علما که خانمها را که اغلب خیلى هم فهم و شعور دارند براى قضاوت شایسته نمىدانند اما به سادگى، یک جوان 25 ساله، 30 ساله را که نه تجربه دارد و نه علم، بر مسند قضاوت آن هم در سختترین مسائلى که مسائل سیاسى و فرهنگى و مطبوعاتى است مىگذارند.
روزنامه خبر (27/10/79)، ص2
4 - فقه موجود بر نابرابرى حقوقى زن و مرد تأکید دارد. این فقه در زمان خودش متعالى بوده ولى اکنون مناسبات اجتماعى تغییر کرده اما فقه همراه این تحولات تغییر نکرده است؛ مثلاً پیشفرض جامعه کهن، مرد را تنها نانآور خانواده مىدانست و لذا دیه زن را کمتر از دیه مرد در نظر گرفته است؛ حال اگر مرد و زن هر دو کار معیشتى و اقتصادى داشته باشند باید فقهى متناسب با این شرایط تنظیم شود. ماهنامه زنان (اردیبهشت 81) ش87، ص37 - 36
5 - رجم و سنگسار گرچه یک ارزش محسوب مىشود چون هزینه زیاد داشته و فایده کمى را به ذهن متبادر مىکند ناهنجارى تلقى شده و به همین خاطر امام(ره) جلوى آن را گرفتند و دستور به تعطیلى دادند و گفتند هر چه مایه وهن اسلام است تعطیل شود. روزنامه حیات نو (16/12/80)، ص8
6 - به نظر من یک نوع نگاه مردانه در فقه وجود دارد. اگر خود زنها به این مسائل [فقهى مربوط به زنان] مىپرداختند نتایج فرق مىکرد.
س: چرا فقها همیشه احتیاطات را در سمت زنان بردهاند و به آن طرف نبردهاند؟
ج: تضاد منافع یک بحث جدى است و نمىشود از آن صرف نظر کرد حتى مردهایى که حرفهاى قشنگى مىزنند در مورد خانواده خود دیگر بحث منافع، قدرت و حاکمیت مطرح است و مردسالار مىشوند و اینکه گاه زن و مرد به آب و آتش یا پنبه و آتش تشبیه مىشوند و اگر به هم نزدیک شوند، چه خواهد شد، مسائلى را به وجود آورده و باعث محدودیت شده است. زن و مرد انسانند و مىتوانند انوثیت و ذکوریت خود را در محیط خانواده مخفى کنند و در جامعه به صورت انسان باشند.
ضمیمه همشهرى (16/2/83)، ص4 - 2
7 - عوامل زیادى استنباط فقها را تحت تأثیر قرار داده است مثلاً به خوبى پیداست که نگاه مردسالارانه، فهم فقیه را از آیه طلاق و مشابه آن تحت تأثیر قرار داده است [در فتواى به حرمت خروج زن از منزل تا پایان عدّه] این تبعیضها و ناروایىها، یکسره به نظام فقهى و احکام شریعتى برمىگردد و از اصول و ارزشهاى دینى فاصله گرفته، دچار تصلّب و جمود گشته است.
ماهنامه آفتاب (دى و بهمن 82)، ش32، ص110
8 - تصویر زنان چه در اسلام، کتاب و سنت، چه اسلامى که از گذشتگان به ما رسیده است، چه در مجموعه افعالى که مسلمین تاکنون انجام دادهاند، ناسازگار است.[!]
در هر سه دیدگاه، مواضعى نسبت به زنان وجود دارد که مردسالارانه است ولى در درون خود دستخوش تعارض ظاهرى است، مثلاً در اسلام یک روایاتى داریم که هر چه ایمان مرد تقویت شود زن دوستىاش بیشتر مىشود؛ هر که ما اهلبیت را بیشتر دوست مىدارد. زندوستتر است. اما در روایات دیگرى آمده که سه فتنه وجود دارد که یکى از آنها «حبالنساء» یعنى زندوستى است، یا زن، شمشیرى است که شیطان به کار مىگیرد، ... یا ابلیس، هیچ سیاهلشکرى بزرگتر از خشم و زن ندارد.
هفتهنامه گوناگون (28/4/82)، ش23، ص7
9 - در اسلام سنتى، جنسیت مقدّم بر انسانیت است. اوّل بگو انسان زن است یا مرد تا از حقوق او برایت بگویم. تبعیض جنسیتى از بدیهیات فقهى در اسلام سنتى است و این تبعیض را لازمه فطرت و طبیعت و از کمالات شریعت به حساب مىآورد.
در مواردى چون مرجعیت، قضاوت، زمامدارى سیاسى، امامت جمعه و جماعت براى مأمومین مرد، دیه، شهادت دادن، طلاق، ازدواج با غیر مسلم، تعدد همسر، ارث، سن آغاز مسئولیت کیفرى، ریاست خانواده و قصاص والدین از مواردى است که حقوق زنان کمتر از مردان لحاظ شده است. در حقوق خانواده، حقوق مدنى و قضایى، زن شرعاً انسان درجه دو محسوب مىشود.
ماهنامه آفتاب (تیر 82)، ش27، ص57 - 56
10 - سیماى زن در قرآن مشکلى ندارد اما سیماى زن فقهى و روایى ما از زن یک انسان فرودست و آسیبپذیر ارائه مىکند. سیماى دوم به نظر من رسوب عرف جهان گذشته در دین ما است. معتقد نیستم آنچه در فقه و شریعت ماست یکسره سیاه است بلکه در مقام ذکر برخى نواقص حقوقى هستم.
چه فرقى بین پسر و دختر در لزوم اجازه براى ازدواج وجود دارد؟ و چرا فقط اذن پدر شرط باشد نه اذن مادر؟
چرا حرف آخر در خانه حرف مرد است و او هم مثل ولایت مطلقه فقیه در محیط خانه باشد؟ اینکه گفتهاند با زنان مشورت کنید و خلافش عمل کنید، این متعلق به فرهنگ دیگر است. زمان این گونه رهنمودها گذشته است. اجازه زن از شوهر براى خروج از خانه، تبعیت از او در اقامتگاه، حق ولایت نسبت به فرزندان، وجوب تمکین زن براى مرد از همین موارد است. مگر زن میل جنسى ندارد؟ پس مىتوان چنین حقى براى زن هم قایل شد.
روزنامه نسیم صبا (26/9/82)، ص7
11 - انتظار به حق زنان از علما و مجتهدین، این است که عرفیات مختص یک زمان را از پیام جاودانه دین جدا کنند. تمامى احکامى که در متون دینى آمده لزوماً حکم ثابت شرعى نیستند. غایات عالیه دین ثبات دارد، هر زمان که به یقین احساس شد حکمى، طریقیت را براى رسیدن به غایت و هدف از دست داده است دیگر اعتبار ندارد. روزنامه یاس نو (3/6/82)، ص15
12 - همه مىدانند که با ظهور اسلام، موقعیت زن چه جایگاه رفیعى یافت، اما این بدان معنا نیست که پیامبر و یا اساساً اسلام همه گفتنىها را در باره زنان گفته است[!] اسلام دینى است که در طول این هزار و چهارصد سال بسط یافته است و بر تجربیات درونى و بیرونى آن افزوده شده است. در واقع درک از دین، درک عصرى است. روزنامه مردمسالارى (1/7/82)، ص1 (ویژه اندیشه)
13 - اگر مىخواهیم دیندار و متشرع باشیم، بایستى تکلیف خود را با مجازاتهاى اسلامى همچون پرتاب از کوه، قطع انگشت، انداختن در آتش، تعدد زوج و اینکه اطفال نامشروع ارث نمىبرند، روشن کنیم[!] آیا متون محدود فقه مىتواند پاسخ مسائل نامحدود بشرى را بدهد؟ چگونه مىشود هم به حقوق بشر پاىبند بود، هم به شریعت و احکام اسلام؟ چگونه مىشود هم مانع حقوق زنان بود، هم پاىبند به اسلام؟
روزنامه سیاست روز «در مقام نقد» (14/10/82)، ص5
14 - انتظار به حق زنان از علما و مجتهدین این است که عرفیات مختص یک زمان را از پیام جاودانه دین جدا کنند. تمامى احکامى که در متون دینى آمده لزوماً حکم ثابت شرعى نیستند. غایات عالیه دین ثبات دارد؛ هر زمان که به یقین احساس شد حکمى، طریقیت را براى رسیدن به غایت و هدف از دست داده است دیگر اعتبار ندارد. روزنامه یاس نو (3/6/82)، ص15
15 - باید هر چه سریعتر مبانى فقهى که مربوط به حقوق زنان است مورد بازنگرى قرار گیرد. بخش عمدهاى از تبعیضى که در قوانین ماست ناشى از نوع نگاه مردسالارانهاى است که در حوزه دین پایه و اساس مبانى فقهى ما را تشکیل داده است.
روزنامه یاس نو (15/7/82)، ص6
16 - در اولین و موثقترین منبع اجتهادى اسلام که همان قرآن کریم است، هیچ گونه تفاوتى بین مردان و زنان وجود ندارد. خداوند در آیه 187 سوره بقره بهترین تساوى بین زن و مرد را بیان کرده است ولى اتفاقاتى افتاد که زنان در طول تاریخ از شرکت در مسائل اجتماعى محروم شدند. در زمان خود پیامبر(ص) زنان مرجع تقلید بودهاند. هفتهنامه گوناگون (1/6/82)، ش27، ص6
17 - غرب سرنوشت محتوم همه خواهد بود و در این صورت چه سنّى و چه شیعه و به طور کلى مطلق دین به صورت نزار و نحیف در حاشیه به کنارى پرت خواهد شد و در این صورت که همه ریزهخوار سفره غرب هستیم از زندگى دینى چهرهاى ریاکارانه مىماند.
نمىشود از یک سو گفت «یستحب ان یسجن المرئة فى بیته» و از سوى دیگر، آنان را تا وکالت و وزارت پیش برد یا از یک سو حتى مسجد رفتن زن را مورد اشکال قرار داد و از سوى دیگر، آنان را به خیابانها و اجتماعات کشانید. این نشانه تمایل در عمل به سوى غرب مىباشد. ماهنامه گزارش (آذر 81)، ش141، ص51
18 - تبلیغات گسترده در مخالفت با پیوستن ایران به کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان نشانگر مظلومیت زنان در ایران است.
براى تسریع در روند تأمین حقوق زنان و رفع هر گونه تبعیض و خشونت از آنان باید تلاشهایى تازه صورت گیرد. باید هر گونه تبعیض جنسیتى از زنان در عرصههاى مختلف آموزشى، اجتماعى، خانوادگى و اقتصادى و حقوقى برداشته شود.
روزنامه یاس نو (22/8/82)، ص9
19 - گفتمان اسلامى در زمینه مسائل متعلق به زن با شعار التزام به نص، از تلاش فکرى و اجتهاد بازمانده است. نص شرعى در چارچوب فهم گذشتگان محصور گردیده و به جاى آنکه از آن به عنوان سرمایه علمى و میراث فقهى بهره برده شود به کلاف سردرگمى تبدیل شده که بر دست و پاى زن پیچیده شده است.
هفتهنامه پگاه (23/6/81)، ش66، ص17
ب) فرهنگ و تاریخ
20 - اینکه پیامبر را «ابوالقاسم» لقب دادند، نه ابوفاطمه، حاکى از غلبه فرهنگ جاهلى مردسالارى است.[!]
هفتهنامه پیام هاجر (13/7/78)، ش286، ص8
21 - فمینیسم، جامعه را به تعادل مىرساند و در آمریکا طرفداران فمینیسم دنبال همین تعادل بودند و الان جامعه آمریکا خودش به جایى رسیده که این تعادل به طور اتوماتیک در آن برقرار است ولى در جامعه ما مسئله زنان ریشههاى عمیقى در گذشتههاى دور دارد. یک دختر و پسر 16 ساله را در نظر بگیرید، دختر مجبور است در خانه بنشیند ولى پسر مىتواند بیرون برود و تجربه کند. افتخار هم براى او هست. دختر اگر دوست بگیرد ننگ خانواده محسوب مىشود ولى وقتى پسر دوست دختر مىگیرد پدر و مادر به خود مىبالند که پسرشان مرد شده است. زنهاى ما به هیچ وجه براى غرایز جنسىشان احترام قایل نیستند. زنى که طلاق گرفته یا شوهرش مرده، سختتر با ازدواج مجدد کنار مىآید ولى مردها اگر زنشان بمیرد زن دیگر مىگیرند، دو تا هم مىگیرند و حتى اگر دست بدهد سه زن اختیار مىکنند. آنها به غرایزشان احترام مىگذارند اما تربیت دخترهاى ما این طور نیست! ماهنامه زنان (آذر 79)
22 - ارزشهاى دینى دائماً در تغییرند. اگر روزى فاطمه(س) مىگفت: بهترین زنان کسى است که نامحرم او را نبیند، امروز کسى نمىتواند این را بپذیرد. اگر آن روز، سعادت دختر این بود که در خانه پدر حیض نبیند، ولى امروز این امر، خلاف سعادت است و شوهر دادن دختر نه ساله خلاف ارزش است. اینها همه داد مىزند که این کلمات مقطعى و مخصوص جامعهاى خاص بوده است.
ماهنامه زنان (دى 78) ش59، ص33 به بعد
23 - محکوم کردن طالبان افغانى حاصل بىتوجهى و جهل به مبانى موجود در مجموعه دینى شناخته شده فعلى است. طالبان زاییده متونىاند که اکنون در دست ماست. مجموعه احادیث موجود در حوزههاى علمیه ایران، حاوى همان مبانى فکرى و دیدگاههایى است که طالبان به اجرا در آوردهاند. خشونت و زهر این مجموعه در باره زنان، ملموستر از هر موضوع دیگرى است.
روزنامه جامعه (7 خرداد 77)، ص7
24 - میرزا فتحعلى آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانى اولین مدافعان سرسخت حقوق زنان در ایران بودند. از نظر آنان تعدد زوجات نمونه واضحى از بىعدالتى به شمار مىرفت. در مورد حجاب، میرزا آقاخان مىنویسد: حکما راه کسب علم و دانایى را چشم و گوش مىدانند و در زنان ایران این دو راه مسدود است. آخوندزاده زنانى را قهرمان مىداند که به حقوق خود واقفند؛ از تمنّیات زنانه خود سخن مىرانند؛ عاشق مىشوند و در جهت نیل به معشوق فداکارى مىکنند. این دو واقعاً موفق بودند به طورى که امروز در عصر حکومت فقیهان نیز کسى از پردهدارى و روگیرى زنان دفاع نمىکند. ماهنامه زنان (آذر 80)، ش82، ص49 - 44
25 - پس از رحلت رسول اکرم(ص) تا زمانى که فاطمه زهرا(س) زنده بود، امام على(ع) خیلى از امور را به دستور فاطمه(س) انجام مىداد. خیلى از موارد از او درخواست مىکرد که به من فرصتى ده و اگر فاطمه(س) نمىپذیرفت، امام انجام نمىداد. این وضعیت از جنبه همسرى نبود، فوق همسرى بود. دایره «بعضهم اولیاء بعض»، خیلى وسیع و عالى است. من معتقدم که در مورد ولایت هم طبق قرآن تفاوتى [بین زن و مرد ]وجود ندارد. اصلاً وجود زن به خاطر حساسیتهاى بالاتر، گیرندهتر است. هارون برادر موسى است ولى اندیشه موسى در آسیه بیشتر هویدا است. ماهنامه پیام زن (اسفند 82)، ش12، ص 61 - 58
26 - سالیان دراز به نام مسیحیت، حقوق انسانهاى زیادى به ویژه زنان نادیده گرفته شد و انسانهاى زیادى به جرم الحادى و بىدینى سوزانده شدند، اما دین مذکور ناچار به تجدید نظر گردید.
شوروى کمونیستى نیز، همچنین و در جامعه کنونى ایران به نام اسلام، حقوق زنان نادیده گرفته مىشود.[!] بهتر آن است تا این نگرش نیز در پاسخ به نیازهاى روز جامعه به بازخوانى جدیدترى از مذهب روى آورد.
ماهنامه نامه (بهمن و اسفند 82)، ش29، ص54
27 - در کشور من قوانین یکسره مردانه نوشته شده است. نمىتوانیم به مسافرت برویم مگر آنکه اجازهاى مکتوب داشته باشیم؛ نمىتوانیم کار کنیم اگر مردان کار ما را به صلاح خانواده ندانند؛ نمىتوانیم ادامه تحصیل دهیم مگر آنکه مرد رضایت داشته باشد؛ نمىتوانیم خانه را ترک کنیم چون خانه امنى وجود ندارد. ما ناشزه خوانده مىشویم و بدتر از همه آنکه نانمان در مقابل تمکین است.
در یک نظام قیّمگرا، چارهاى جز پذیرش قیمومیت نداریم. حق قضاوت، حق ریاست جمهورى و ... از جمله اختیارات مردان شمرده مىشود. زنان از پول و ثروت بىبهرهاند.
روزنامه وقایع اتفاقیه (30/1/83)، ص11
28 - اکثریت قریب به اتفاق مجتهدان مرد هستند و این لاجرم فقهى مردانه پدید آورده است. از سوى دیگر، اگر مجتهدى جنسیت خود را در فتوا دخالت دهد از عدالت ساقط است؛ اما مطالعات علمى ثابت مىکند که علم و حتى عقل تاکنون مردانه بوده است، و این مسئله (مردانه بودن فقاهت) به این آسانى قابل حل نیست. مردانه بودن این حوزه باعث شده که همواره نگاهى تحقیرآمیز نسبت به زنان حتى در میان اظهار نظرهاى افراد نواندیش به چشم بخورد. ماهنامه زنان (آذر و دى 82)، ش105، ص43
29 - تفاوت زن و مرد در دیه و ارث، سازگار با شرایط آن زمان بوده که زندگى بر مدار نیروى جسمى مىگذشت و قدرت هر قبیله و خانواده به مردان جنگى و نیرومند آن بود و طبیعتاً ثروت هم باید بیشتر در اختیار آنان قرار مىگرفت و از دست دادن یک مرد به مراتب بیشتر از یک زن قبیله را تحت تأثیر قرار مىداد. اما امروز اندیشه و کارهاى فکرى و علمى جاى نیروى جسمانى را گرفته و زنان نیز موقعیتى مشابه مردان در این زمینه دارند و چه بسا رفتن یک زن به اندازه فقدان چندین مرد خسارت به بار بیاورد. از سوى دیگر، قوانین حاکم بر جامعه باید همواره در جهت پاسخگویى به نیازهاى همان جامعه باشند.
روزنامه شرق (8/7/82)، ص17
30 - اگر زمانى تصور کنیم که مرد وظیفه تأمین مخارج زن را نداشته باشد، مىتواند ارث به طور مساوى تقسیم شود و در واقع عنصر زمان و مکان در همین جا در مسائل فقهى دخالت مىکند. فقه به هیچ وجه راه را نبسته و باید بنا بر مقتضیات زمان، دین را ارائه کرد. خاتمیت اسلام هم به همین معناست.
روزنامه یاس نو (15/7/82)، ص6
31 - با وجود اینکه وضع زنان در ایران قابل مقایسه با عربستان نیست اما این کشور همزمان با دنیا پیش مىرود و ما مرتب در جا مىزنیم.[!] در مقابل آن همه خبر خوب که از عربستان مىرسد ما اخبارى جز رد کنوانسیون رفع تبعیض، به نتیجه نرسیدن اصلاح قانون حضانت، محدودیت ورود دختران به دانشگاه و ... نداشتیم. مىترسم روزى برسد که زنان ایرانى آرزو کنند کاش در عربستان به دنیا آمده بودند.
روزنامه یاس نو (19/7/82)، ص10
32 - بنده معتقدم نگاه به حقوق زنان دچار رسوبات فرهنگى سنتى است که مبتنى بر برترى جنس مرد نسبت به زن است، همان گونه که ذهنیتى است مبتنى بر برترى یک آئین بر آئین دیگر یا یک نژاد بر نژاد دیگر. دین، گوهرى است در عمق وجدان آدمى و احکام و مناسک، تبلور ایمان مؤمن است و تبلور مىتواند متغیر باشد، بنابراین تغییر در احکام باعث تغییر دین نخواهد شد.
روزنامه یاس نو (19/7/82)، ص6
33 - جناح راست هم شجاعاند و هم صادق و فهیم. جناح راست ارزشهاى جدید اکثر جوانها و اخلاق و دین مورد پسند آنها را که در آن تنظیم روابط جنسى با رضایت کامل طرفین و رقص و موسیقى و مشروب و خدا و معنویت با یکدیگر آشتى کردهاند را نمىپسندد.
چیزهایى براى اکثر جوانها اخلاقى و زیباست که در جوامع مدرن، اخلاقى و زیباست. ژولیدگى و چرک و ریش و بسیارى از پوششها زشت و ... رقص و موسیقى و لباسهاى جدید زیباست.
ماهنامه آفتاب (فروردین 82)، ش24، ص94
34 - تا چند سال آینده کشورى خواهیم داشت که 70، 80 درصد کارشناسان آن زن خواهند بود. در چنین جامعهاى عملاً نمىتوان گفت شهادت زن در دادگاه نصف مرد است.
روزنامه صداى عدالت (29/10/81)، ص5
ج) حقوق زنان
35 - زنان به محض آنکه دچار ازدواج شدند، سر نجنبانده، چند بچه در دامان و چند هندوانه بزرگ مثل وظیفه مادرى، تقدس خانهدارى و ثواب خودآرایى براى شوهر، زیر بغلشان است. زنان ما نه اینکه حق خواستن ندارند، حق نخواستن هم ندارند.[!]
ماهنامه زنان (بهمن 78)، ش60، ص2
36 - به نظر مىرسد جامعه سیاسى فعلى ایران با وضعیت نیمهفعّال شکاف جنسى مواجه باشد. اندیشه سنتى سیاسى حاکم در بسیارى از موارد از جمله تدوین قواعد مردسالارى، تبعیت زنان از شوهران را به شکلى مضر ولى با استفاده از تصمیمگیرىهاى پنهان به متن قانون اساسى تزریق کرد و سپس قوه مجریه خصوصاً در آموزش و پرورش، به طبیعى جلوه دادن تبعیضهاى جنسى پرداخته است و این خود مانعى است بر سر راه توانمندى سیاسى زنان جامعه ما. هفتهنامه مبین (29 بهمن 79)، ش9، ص7
37 - نقد سنت دینى و سنت غیر دینى در خلأ آزادى بیان میسّر نیست. تا ریشههاى خشونت در سنّت دینى و غیر دینى خشکانده نشود چرخه خشونت کل زندگى فردى و اجتماعى زنان را متلاطم مىسازد. تشکلهاى زنان، ضمن یک حرکت منسجم و هماهنگ مىتوانند به مداخله خاموش و سکوت دیرینهسال حوزههاى دینى در باره حقوق زن در عصر حاضر پایان بخشند و آنها را متقاعد کنند که سنّتهاى دینى، خشونت علیه زنان را توجیه مىکند. ماهنامه جهان اندیشه (اسفند 79)، ش3، ص27
38 - کلمه «واضربوهنّ» گرچه از حیث سیاق باید خطاب به شوهر باشد اما از آنجایى که «زدن» در اسلام براى تأدیب است نه انتقام، و تأدیب هم همان تعزیر است، اطلاقات و روایات بسیارى هست که «التعزیر بید الحاکم». مرجع تعزیر، محکمه و قوه قضائیه است پس اگر موعظه و قهر تأثیر نکرد مرد باید به دادگاه شکایت کند و بدین وسیله فرهنگ خشونت و پرخاشگرى از خانوادهها برداشته مىشود. ماهنامه حقوق زن (تیر 77)، ش3، ص9 - 8
39 - اصول مختلف قانون اساسى بر تساوى حقوق مردم، ملت و عموم افراد اجتماع دلالت دارد. اجازه گرفتن زن از شوهر در کارهایى مثل خروج از کشور و غیره منافى با اصول قانون اساسى است. روایات باب هم جنبه ارشادى دارند و امر به اجازه گرفتن نمىکنند، مضاف بر اینکه بعضى فقها حکم را روى نشوز و عدم نشوز مىبرند و اجازه را شرط نمىدانند و حکم نشوز هم قطع نفقه است نه ممنوعیت خروج از کشور. ماهنامه زنان (تیر 77)، ش44، ص18
40 - زن و مرد از حقوق مساوى برخوردارند و اجازه زن از مرد در امور خود، پایگاه شرعى و قانونى ندارد.
ماهنامه زنان (تیر 77)، ش44، ص8
41 - آیه «و اضربوهنّ» دلالت بر ضرب و شتم ندارد. چند جور قابل تلفظ است و بیش از بیست تفسیر دارد. اصلاً امثال این احکام نباید در قانون آورده شود، این اشتباه است که چون خدا گفته، نباید در آن دست ببریم. در احکام امضایى و ارشادى، مردم کاملاً دخالت دارند. ما قائل به مشارکت عملى هستیم؛ یعنى باید در تمام امور، مردم را دخالت دهیم. فقه ما فقه مدرن نیست ولى فقه مثلاً مصر مدرن است و بسیارى از این مشکلات را حل کرده است. مجله حقوق و اجتماع (مهر و آبان 77)، ش10، ص39 - 38
42 - حکم سنگسار زناکار، هیچ مستند شرعى ندارد.[!]
روزنامه زن (10 و 9 آذر 77)، ص11 و 9 و 8
43 - بسیارى از قوانین فقهى ما بین زن و مرد تبعیض قائل شده است و ضرورت دارد ایران هم به کنوانسیون بینالمللى حقوق زنان که خواهان تساوى همهجانبه زن و مرد است بپیوندد.
هفتهنامه پیام هامون (10 اسفند 77)، ش13، ص4 و 5
44 - زن و مرد در حق طلاق دادن، مساوىاند و فقه مدرن و ابتکارى اقتضاى چنین حکمى دارد. قبل از اسلام زنان چون گوسفند و شتر تحتالحمایه مردان بودهاند. اسلام اصل حمایت را پذیرفت ولى شکل آن را به مردم وا گذاشت.
ماهنامه پیام هاجر (فروردین 78)، ش233، ص53 - 51
45 - پارهاى احکام حقوقى با ظواهر قرآن مخالف است و من به عنوان یک مسلمان باید فتاواى فقها را با قرآن بسنجم و اگر موافق بود بپذیرم. مثل ارث نبردن زن از عرصه و خونبهاى زنان که نصف مردان است و به نظر مىرسد مناط آن، آیات مربوط به ارث و شهادت زنان باشد که آن آیات هم توجیه دارد و مخصوص به زمان پیامبر است که زن ارزش اقتصادى نداشته و از سواد آمارى هم برخوردار نبوده است.
ماهنامه زنان (فروردین 78)، ش62، ص35 - 34
46 - ولایت پدر و جدّ پدرى بر فرزندان، نادیده گرفتن حق فرزندان است در درجه اوّل، و نادیده گرفتن حق مادران و زنان است در درجه دوم و همچنین است مسئله جواز نکاح دختر قبل از بلوغ توسط ولىّ.
روزنامه عصر آزادگان (14/11/78)، ص17
47 - عدم اعدام پدر یا جدّ پدرى به خاطر قتل فرزند، لازمهاش این است که فرزند جزء دارایىهاى پدر محسوب شود و حق قانونى کودک به عنوان یک انسان نقض شود سایر کشورها براى کودکان خود ارزش بیشترى قایلند.
هفتهنامه گوناگون (28/4/82)، ش23، ص10.
48 - زنى که سالها ذره ذره انباشته تا در سن کهولت آرامش داشته باشد پس از فوت شوهرش بیش از یک به هشت از اموال منقول به جز زمین بهره نخواهد برد و این نوعى تبعیض و بىعدالتى است. بخصوص اگر آن همسر فرزند نداشته باشد بیش از نیمى از ماترک او به افرادى مىرسد که هرگز سهمى در قوام زندگى مشترک آنان نداشتهاند.
روزنامه کار و کارگر (29/2/83)، ص5
49 - از آیه 34 سوره نساء روشن مىشود که نقش مردان به عنوان مدیران تنها تا زمانى که آنان تسلط اقتصادى دارند صادق است. و تنها همین یک آیه مىتواند به تمام قوانین اسلامى که در آن به تمایزات جنسى قایل است پایان دهد زیرا اینها به درد اقتصاد مدرن و پیشرفته نمىخورند. با این تفسیر تمام قوانین مربوط به ارث و طلاق، اطلاقپذیرى خود را از دست مىدهند و نصوص وارده دیگر محلّى از اعراب نخواهند داشت.
ماهنامه آفتاب (دى و بهمن 82)، ش32، ص113
50 - چرا زنان در بسیارى از موارد حق شهادت ندارند و لو رؤیت کرده باشند و در مواردى شهادت دو زن معادل یک مرد است؟ اگر این تحقیر زنان محسوب نمىشود پس تحقیر زنان چیست؟ اگر حق زنان در مسائل قضایى با مردان یکسان در نظر گرفته شود، آیا عفاف و نجابت جامعه زیر سؤال مىرود؟
روزنامه خراسان (23/2/82)، ص7
51 - زنان قبل از حق وزارت یا قضاوت، حق حیات مىخواهند. مسئله دیه، هدیه خانواده مقتول به قاتل است. اگر مردى عملاً زنى را به قتل برساند، خانواده زن باید نصف دیه مرد کامل را براى قصاص مرد به او بدهند. با وجود چنین قوانینى، اوّل حق حیات ما را بدهید، حقوق اجتماعىمان را خودمان مىگیریم.
ماهنامه زنان (اسفند 82)، ش107، ص20
52 - قوانین موضوعه و حقوقى راجع به زنان حاوى نگاهى تبعیضآمیز نسبت به زنان است. قرآن به این احکام ناعادلانه اشارهاى نکرده است. زنى که داراى مدرک دکترا است، دیهاش مطابق نیمى از دیه یک مرد معتاد است. هیچ عقل سلیمى نمىتواند این موضوع را بپذیرد.
ماهنامه گزارش (اسفند 82 و فروردین 83)، ش151 - 150، ص64
53 - قانون ارث یکى از قوانین بسیار ناعادلانهاى[! ]است که در قانون مدنى ما آمده چرا که حق زن در آن بسیار تضییع شده است. روزنامه خراسان (23/2/83)، ص16
54 - برخى موارد حقوق تبعیضآمیز زن و مرد در قانون مدنى به این شرح است: اجازه تعدد زوجات براى مردان، اجازه ازدواج موقت که براى مردان امکان ازدواجهاى متعدد و بدون محدودیت را فراهم مىآورد، سکونت زن در منزلى که مرد براى او برگزیده، حق طلاق یکجانبه مرد، حق رجوع یکجانبه مرد در ایام عده طلاق، نصف بودن سهمالارث زن، حق ریاست مرد بر خانواده. در زمان شاه تا حدى بعضى از موارد حل گردید اما دو هفته بعد از پیروزى انقلاب لغو شد.
ماهنامه نامه (بهمن و اسفند 82)، ش29، ص54 -52
55 - امروز اگر جزیه گرفتن ناقض حقوق بشر باشد باید در آن اجتهاد کرد. همچنین نوع برخورد با زن ناشزه که در قرآن آمده. آیا امروز هم مىتوان زن ناشزه را کتک زد؟ آن روز تحقیر زن دور از انتظار نبود، اما امروز تحقیر زن، یعنى تکدّر چهره اسلام. لذا اینها قابل اجتهاد است و منافاتى با ابدیت قرآن ندارد. مثل اینکه در قرآن آیه منسوخ وجود داشته باشد.
هفتهنامه گوناگون (25/5/82)، ش26، ص4
56 - زنان 63 درصد از دانشجویان ما را تشکیل مىدهند. این زنان نیازمند تساوى و برابرى با برادران خود هستند. آنها از خود مىپرسند چرا باید دیه آنان نصف دیه مردان باشد؟ چرا هر زمان شوهرشان خواست مىتواند بدون هیچ عذر موجهى آنها را طلاق دهد؟ چرا پس از طلاق حق حضانت اطفال باید در اختیار پدر باشد؟ چرا قانون به مردى که زنى را کشته، به نوعى دستمزد هم مىدهد، در حالى که طبق فتواى آقاى صانعى، اسلام دین برابرى است و چنین ظلمى را در حق زن روا نمىدارد. نپیوستن به کنوانسیون به نام اسلام یک بهانه است.
ماهنامه زنان (تیر و مرداد 82)، ش101، ص18
57 - مواردى از قبیل ازدواج کودکان با اذن پدر یا جد پدرى، تلقى بىنتیجه بودن مشورت با زنان، مجاز نبودن زن براى خروج از خانه بدون اذن شوهر، تبعیت زن از شوهر در اقامتگاه، تنبیه زن از سوى شوهر، تفاوت دیه و ارث زن و مرد و عدم مقبولیت شهادت زن از جمله مواردى است که مىتواند تلقى تبعیض بین زن و مرد را دامن بزند. روزنامه مردمسالارى (17/6/82)، ص12
58 - اکثر فقیهان متقدّم در مسئله قضاوت، مرجعیت و ریاستجمهورى زنان سکوت کردهاند و این سکوت دلیل بر عدم منع است و نظر فقهاى متقدّم چون اقرب به عصر ائمه است براى ما حجّت و دلیل است.
بسیارى از فقهاى متأخر قایل به جواز امور فوق براى زنانند مثل مقدس اردبیلى، میرزاى قمى، آقاضیاء عراقى و سید محسن حکیم.
و اما مستندات فقهایى که قایل به عدم جوازند بسیارى از روایات است که ضعیفند و این برداشتها مخالف روایات و آیات دیگر است. روزنامه یاس نو (19/7/82)، ص6
59 - تفاوت ارث زن و مرد مربوط به زمان گذشته بوده که خانوادهها بزرگ بودهاند و شرایط آن زمان این امر را اقتضا مىکرد اما اکنون زمینه اجراى قوانین تغییر کرده و باید این تفاوتها را از بین برد. روزنامه یاس نو (27/8/82)، ص11
60 - مرگ آن دو کودک را چه کسى تاوان مىدهد؟ اگر مادر آن دو را کشته بود آیا اعدام نمىشد؟ در صورتى که چون پدر است فقط محکوم به حبس ابد است، چرا؟
هفتهنامه صبح پرستو (آبان 82)، ش16، ص14
61 - خوشبختانه این امر به اثبات رسید که ممنوعیت زن از قضاوت درست نیست. مشکل ما نگاه مردانه به قوانین است. قبل از انقلاب ما تعدادى قاضى زن داشتیم و برخى از آنها بسیار موفق و خوشنام بودند. هفتهنامه سایهبان (3/9/82)، ش46، ص8
62 - تفاوت فیزیولوژیک یا بیولوژیک به چه دلیل منشأ تفاوت حقوقى است؟ اگر تفاوت نژادى و تفاوت رنگ و پوست منشأ تفاوت حقوقى نمىتواند باشد چرا تفاوت جنسى منشأ تفاوت حقوقى شود؟ ملاک برترى در آخرت به تقواست نه جنسیت. تساوى حقوق، فارغ از جنسیت، مطابق عقل سلیم است و تبعیض جنسى حقوق زنان نسبت به مردان خلاف انصاف و عدالت و عقل است. ماهنامه آفتاب (مرداد و شهریور 82)، ش28، ص109
63 - مرد هر گاه زن خود را با مرد غریبه در یک بستر ببیند مىتواند هر دو را به قتل برساند ... اما اگر من شوهرم را ...
هفتهنامه امید جوان (18/3/82)، ش328، ص11
64 - نابرابرىهاى حقوقى زن و مرد در قوانین ایران عبارت است از:
زمان آغاز مسئولیت کیفرى، مسئله قصاص و مجازات مرتد، دیه و دیه عضو، شهادت زنان، تصدى برخى مشاغل، تعدد زوجات، حقوق زنان در خانواده، طلاق، ریاست خانواده، سهمالارث زوجین، رابطه حقوقى با فرزندان و ارث.
بسیارى از دینداران از موضع اخلاقى، اینها را ناموجه و غیر قابل قبول تلقى مىکنند و مغایر با روح دین مىانگارند. اینها از عرضیات اسلاماند. ماهنامه آفتاب (آبان 81) ش20، ص32
65 - انقلاب اسلامى در بعد هویتى خود، حقوق مدنى و اجتماعى زنان را نادیده گرفت و بر نابرابرى زنان و مردان در بسیارى حوزهها تأکید شد. جمهورى اسلامى به دلیل لغو برخى حقوق زنان از همان ابتدا خود را نظامى مخالف برابرى اجتماعى، سیاسى و اقتصادى زنان با مردان معرفى کرده است.
ماهنامه زنان (بهمن 81)، ش96، ص40
66 - ماده 630 قانون مجازات اسلامى مىگوید: «هر گاه مردى همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبى مشاهده کند و علم به تمکین زن داشته باشد مىتواند در همان حال آنان را به قتل برساند»، صرف نظر از اینکه بر چه اساس قانون چنین اجازهاى را به شوهر داده، نه پدر و برادر، و صرف نظر از اینکه شوهر در آن حالت غیرتى چگونه علم به تمکین پیدا مىکند، این قانون مستمسک خوبى براى مجرمانى است که نقشه قتل همسرانشان را دارند. صدور چنین مجوزى بیشتر یک «خطاب قانونگذارى» تلقى مىشود. ماهنامه ایراندخت (مهر 81)، ش9، ص42
67 - از مصادیقى که در برابر حقوق زنان اجحاف صورت مىگیرد بحث ارث، دیه و دو شاهد براى زنان است که باید در آنها تجدید نظر کرد. روزنامه ایران (8/6/81)، ص2
د) خانواده و ازدواج
68 - در ازدواج موقت همان ضررهایى متوجه افراد است که در رابطه نامشروع. این کار نه تنها موجب کاهش فساد نمىشود بلکه آن را تبدیل به امرى عادى مىکند.
هفتهنامه ایران جوان (9 تیر 79)، ش148، ص38
69 - خانواده و حقوق زن و شوهر، نظام طبیعى ندارد بلکه امرى است عصرى که به موازات زمان تغییر مىیابد؛ تفاوتهاى فعلى زن و مرد هم، واقعى نیست بلکه زاییده زمان است. احکام فقهى علماى ما تابع نظام طبیعى خانواده است که اصل این مبنا مورد قبول نیست. ماهنامه زنان (آبان 78)، ش57، ص21
70 - بینش علماى اسلامى و فقهاى ما در مورد زنان، بر اساس روایات مجعول شکل گرفته است و این بینش منجر به صدور نظرات و فتاواى آنچنانى در مورد زنان گشته است.[!]
ماهنامه زنان (دى 78)، ش59، ص34
71 - آنچه وضع زنان را به اینجا کشانده، غفلت از روند حرکت اسلام بود. پیامبر براى بهبود وضع زنان، روندى را آغاز کرد که طى 23 سال حیات ایشان ادامه یافت، ولى بعضى فقهاى ما این روند رو به جلو را فراموش کردهاند و به آخرین امضائات پیامبر در مورد زنان استناد مىکنند؛ مىگویند تا صبح قیامت بر اساس کارى که پیامبر کرد عمل مىکنیم. و این درست مثل آن است که یک کارفرما هر ساله حقوق کارگران را مقدارى بالا ببرد و بعد که مىمیرد یک دسته از وارثین قائل مىشوند که ما همان روند تزایدى پدر را باید ادامه دهیم؛ دسته دیگر گویند، نه، ما به آخرین حقوق زمان حیات پدر تمسّک مىکنیم، و مسلّم است آنهایى که روند رفتار پدر را در نظر گرفتهاند به پدر وفادارترند.
ماهنامه زنان (خرداد 79)، ش64، ص36 - 35
72 - به نظر من، مردسالارى در پیروان ادیان، و از جمله در میان ما مسلمانان تا حد فراوانى به سبب آن است که بنیانگذاران ادیان و مذاهب چه در مقام تلقى از عالم واقع و چه در مقام ابلاغ تلقىشان از عالم واقع به مخاطبان خود، تحت تأثیر فرهنگ زمانه خود بودهاند. ماهنامه زنان (خرداد 79)، ش64، ص32
73 - کلمه «و اضربوهنّ» در قرآن کریم، اصلاً براى این آمده که به مردان بگوید به هیچ وجه حق ندارید زنانتان را کتک بزنید. نشوز به معناى رسیدن زن به مقدمات فحشا و دل دادن به یک مرد دیگر است مثل اینکه با مرد دیگرى مسافرت برود یا کنار دریا برود. بدیهى است اثبات زنا در این موارد مشکل است، پس باید از قدرت استفاده کند، نه اینکه او را بزند بلکه به دادگاه صالحه شکایت کند که زنم میل به فحشا کرده است. خودِ مرد حق ندارد و لو با چوب مسواک یا شاخه گل، زنش را بزند.
هفتهنامه آبان (8 خرداد 78)، ش77، ص5
74 - مسئله ریاست شوهر را از آیه شریفه «الرّجال قوّامون على النّساء» استفاده کردهاند و من همیشه مىگویم این ماده قانونى ایراد دارد. مدیریت اقتصادى خانواده با مرد است؛ مخارج خانواده، پرداخت نفقه ولى اینها معناى ریاست خانواده نیست. رئیس خانواده عملاً زن است و حرف اوّل و آخر را او مىزند.
ماهنامه زنان (اردیبهشت 81)، ش87، ص11
75 - فمینیست ما مادرى کردن را سرنوشت محتوم همه زنان نمىدانند. هر زنى باید این حق را داشته باشد که براى بچهدار شدن یا نشدن تصمیم بگیرد. به علاوه مادرى کردن را نباید زنى که بچه را به دنیا مىآورد الزاماً به عهده بگیرد. تحسین زنان به دلیل تمایل به ایثارگرى و عذاب کشیدن، دامى روانشناختى براى زنان است. مثل روکش شیرین قرصهاى تلخ. زنان قرنها فریب این یک ذرّه شیرینى را خورده و نقشى را پذیرفته که آنها را محدود، خفه و فلج مىکند. مردان هم مىتوانند مادر باشند. هم زنان و هم مردان مىتوانند واجد خصلتهاى به اصطلاح مردانه و زنانه باشند.
ماهنامه زنان (فروردین و اردیبهشت 83)، ش108، ص46 - 42
76 - اینکه پدر فرزندکش از مجازات اعدام معاف شده، امنیت جامعه را به خطر مىاندازد. اصلاح این ماده قانونى ضرورت اجتماعى است. روزنامه شرق (6/2/83)، ص17
77 - فرزندکشى در نگاه مناسبات جامعه و دنیاى امروز، جزو شنیعترین و فجیعترین گونههاى تجاوز به حقوق افراد و جامعه است که در نگاه شریعت، مشمول مجازات خفیفترى نسبت به اشکال دیگر این تجاور است. بین این حکم و مقتضیات جامعه تعارض دیده مىشود. بنابراین باید در مبانى اجتهاد بازنگرى شود. آیات قصاص مطلق است و روایات مربوط به شرایط اجتماعى آن روز بوده است که قتل فرزند با تأییدات اجتماعى همراه بوده است. به علاوه این احکام امضایىاند و اگر در زمانى هدف ایجاد امنیت از راه دیگرى تأمین گردد قطعاً آن احکام دیگر از اعتبار و امضا مىافتد. روزنامه وقایع اتفاقیه (6/2/83)، ص14
78 - روایات فراوانى وارد شده است که زن را نزنید. و به نظر مىرسد که این آیه [و اضربوهنّ] با صحبت قطعى پیامبر تدریجاً نسخ شده است یعنى آیه به دلیل وجود وضعیت خاص بوده است اما بعد از هجرت پیامبر، وضع آرام شد و دیگر از خشونت مکّه خبرى نبود، لذا پیامبر از زدن زنان منع کردند. به نظر من آیه، تدریجاً نسخ شده است. این حکم مربوط به زمانى مىشود که زدن زن بدون دلیل، عدل تلقى مىشد و قرآن آن رفتار را تعدیل کرد والا اگر جوّ و فضا، زدن زن را ظلم بداند نمىتوان چنین رفتارى داشت. پیامبر فرموده که جز انسانهاى پلید و ذلیل کسى زن را نمىزند. ضمیمه همشهرى (2/2/83)، ص7
79 - حقوق خلاف قاعده و عقلى که به زوج داده شده است زیادهطلبىها را افزایش داده است. در مسئله ریاست خانواده حتى اگر یک زن با مدرک دکترا با مرد دیپلمه ازدواج کند باز هم ریاست مرد، عقل و تخصص زن را قربانى مىکند و باز هم زن مکلّف به تمکین از مرد است. در تمایلات جنسى هم در صورت تمایل نداشتن زن، وى متهم به عدم تمکین مىشود. همه این موارد فرهنگ خشونتبار و مردسالارانه و متجاوزگرانه را بسط و شرح مىدهد. روزنامه شرق (17/2/83)، ص17
80 - در قانون بسیارى از کشورها، فرزندان خارج از ازدواج را به ناحق، فرزندان نامشروع، حرامزاده، ولدالزنا مىنامند در حالى که کلیه اطفالى که به دنیا مىآیند خواه از نکاح، خواه خارج از نکاح، مشروعند. طفل نامشروع وجود ندارد. این کلمات موهن باید از کلیه قوانین حذف شود. روزنامه شرق (11/10/82)، ص14
81 - قطعاً اصلاح قانون در جهت رواج تساوى بین مرد و زن، گام دوم براى متوقف کردن خشونت است. طبق قانون فعلى، مردان هر وقت بخواهند مىتوانند زنان خود را طلاق بدهند ولى زنان نمىتوانند و این موجب اقتدارگرایى مرد در خانه مىشود. یا اینکه شوهر است که محل سکونت را انتخاب مىکند و حق مسافرت را از زن مىگیرد یا زن را از حرفهاى که منافى مصالح خانوادگى است منع مىکند و دهها مسئله دیگر که همه و همه یعنى اینکه حرف اوّل و آخر را مرد بزند و مرد همه این حقوق را از آنِ خود بداند. روزنامه یاس نو (1/8/82)، ص7
82 - اصل ریاست مرد بر خانواده [الرجال قوّامون على النّساء ]باعث شده که کفه امتیازات به نفع مرد سنگین شود. از آثار ریاست مرد بر خانواده این است که طلاق یکسره در اختیار مرد است و زن مکلّف به فرمانبردارى بىچون و چرا و حتى خلاف میل خود از خواسته جنسى شوهرش است. لزوم اجازه از مرد براى سفر و ... از دیگر آثار ریاست مرد بر خانواده است.
روزنامه یاس نو (26/8/82)، ص10
ه) آزادى روابط زن و مرد
83 - پیش از انقلاب، جاذبه فعالیتهاى سیاسى - اجتماعى براى زنان بیشتر بود ولى بعد از انقلاب به لحاظ سرکوب[!] حقوق شهروندى زنان نقض شد و برنامههاى جداسازى زن و مرد و تأکید بر نقش خانگى زنان، اعتماد به نفس زنان را از آنها گرفت.
هفتهنامه پیام هامون (12/10/78)، ش53، ص6
84 - هر دخترى مىباید آزاد باشد که هر آنچه دوست دارد بکند و به آن جایگاهى دست یابد که قابلیتش را دارد. نباید به صرف دختر بودن، به تن هر دختربچهاى لباسهایى پوشاند که جلوى حرکت آزادانه دست و پاى او را بگیرد.
فمینیسم یعنى اینکه بفهمیم جسم زنان و تمایلات جنسىشان با ایدئولوژى پدرسالارى کنترل مىشود و سپس براى دگرگون کردن آن آگاهانه قدم برداریم.
ماهنامه زنان (اسفند 82)، ش107، ص93 و 99
85 - در سالهاى اولیه انقلاب مىگفتند جوان 20 ساله به جبهه مىرود و شهید مىشود. حالا تو عاشق پسر همسایه شدى؟ مىگویند حافظ شعرهایش را براى خدا گفته، این بیت را براى کدام خدا گفته؟
«گرچه پیرم تو شبى تنگ در آغوشم گیر
تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم»
این همه مشکلات عاطفى که الان بین زنان و مردان وجود دارد، تنها به این دلیل است که نسل ما جوانى نکردند و تازه دارند قضایش را به جا مىآورند.
هفتهنامه نیمرخ (2/12/82) ش13، ص24 - 23
86 - پارک جاى تفرّج خانوادههاست و محل گفتگوست. اگر گفتگو را هم از دختران و پسران بگیریم، آیا عملاً آنها را به مکانهاى خلوت بسیار محدود که رفتارهاى کنترل نشده به جاى گفتگو مىنشیند سوق ندادهایم؟
هفتهنامه امید جوان (16/9/82)، ش354، ص2
87 - به نظر من دختر و پسر هیچ تفاوتى با هم ندارند و وقتى که مىتوانند با صمیمیت و صفا دور هم جمع شوند و بگویند و بخندند و ساعتى را دور از گرفتارىهاى زندگى بگذرانند، چرا باید مثل روزگاران گذشته حساب خود را از هم جدا کنند و پسرها در یک سو و دخترها در سوى دیگر جا بگیرند و درِ گوشى با هم حرف بزنند، مبادا فلان پسر صداى خندهاش را بشنود.
هفتهنامه صبح پرستو (9/4/82)، ش3، ص7
88 - او پس از مردن همسرش همجنسباز شد و پس از گذراندن دورهاى بىبند و بارى، با یکى از این همجنسبازان روابط پایدارى را پایهریزى کرد که تا امروز 15 سال مىگذرد.
این امر نشان مىدهد انسانها در زندگى جنسى خود، روانى و سیالى بیشترى دارند. اینها تغییرات عظیمى هستند که باید آنها را درک کنیم و با آنها سازگار شویم. مردم در حال تجربه کردن اشکال مختلف روابط جنسى هستند و در زمینه خانواده نیز همچون زمینههاى دیگر باید اجازه دهیم هزاران گل بشکفد و راههاى مختلف تجربه شود. نباید آنها را محکوم کنیم بلکه با آغوش باز پذیراى آن باشیم.
ماهنامه آفتاب (مهر 82)، ش29، ص54
89 - در بیشتر فرهنگهاى سنتى، زنان به دو دسته عفیف و ناپاک تقسیم مىشدهاند. ما هنوز هم با این دوگانگى دست و پنجه نرم مىکنیم. براى درک اختلاف نظرها و رویهها در حوزه زندگى خانوادگى و روابط جنسى فقط یک راه وجود دارد که من آن را «دموکراسى عواطف» مىخوانم. ماهنامه آفتاب (مهر82)، ش29، ص56
90 - ضد حال یعنى محدودیت، یعنى غیرت برادر روى خواهر که البته خوشبختانه داداش من نداره ...
هفتهنامه چلچراغ (12/11/81)، ش36، ص10
91 - جدایى زن و مرد بسیارى از جامعههاى مسلمان را گرفتار کدورت و عصبیت روانى کرده است. مگر روزنامهها ننوشتند که ایران امروز بیشتر از هر زمان دیگر روسپى دارد؟ و این در حالى است که ایران بیست و چند سال است که در ملأ عام به دار مىآویزد، سنگسار مىکند، دست مىبُرد.
ماهنامه آفتاب (شهریور 81)، ش18، ص29 - 28
و) حجاب و پاکدامنى
92 - اجبار نبودن حجاب، سخن آقاى اشکورى تنها نیست؛ آنچه ایشان گفتهاند در حقیقت تکرار یا بسط نظر علماى برجستهاى نظیر شادروان آیتاللَّه حاج سیدمحمود طالقانى مىباشد. منتها حرف من این است که اجبارى بودن حجاب، مسئله زنان ما نیست بلکه مسئله تأمین حقوق فردى و آزادىهاى مصرّح در قانون اساسى است که مرد و زن ما از آن محرومند.
هفتهنامه صدا (7 خرداد 79)، ش8، ص8
93 - رابطه جنسى نامشروع، حتى اگر با رضایت طرفین باشد، از نظر اخلاقى مذموم و غلط است ولى تنها در صورتى جرم است که یکى از طرفین، دیگرى را مجبور به این عمل کرده باشد.
همچنین حجاب امرى پسندیده است و نداشتن پوشش کافى به طورى که غریزه جنسى را تحریک کند امرى مذموم است ولى اگر حق انتخابى نباشد فضیلت حجاب تباه مىشود. تحمیل نوع لباس با زور و اجبار، فضیلت اخلاقى انتخاب لباس مناسب را تباه مىکند. هفتهنامه صدا (28 خرداد 79) / ش10، ص5
94 - قرآن، حجاب و عفّت را منوط به ایمان کرده است؛ یعنى بىحجابى و بىعفتى را گناه مىداند ولى جرم نمىداند؛ اگر کسى ایمان نداشت مىتواند بىحجاب هم باشد[!]
روزنامه نشاط (17 خرداد 78)، ص3
95 - با پیروزى انقلاب اسلامى، زنان دینى امکانى براى رشد یافتند. در اینجا بار دیگر همان اشتباه تاریخى [دوران رضاخان ]روى مىدهد. این بار حجاب اجبارى مىشود و این باعث مىشود که بسیارى از زنان به مخالف سیاسى تبدیل شوند.
ماهنامه فکر نو (15 مرداد 79)، ش7، ص19
96 - چادر به احتمال زیاد از زمان قاجاریه در ایران جا افتاده است و هیچ ارتباطى به دین و مذهب ندارد[!]
روزنامه ایران (2 مهر 79)، ص4
97 - از آنجا که کشورهاى پیشرفته و غربى در این مورد (پوشش و لباس) به نقطهاى از آراستگى ظاهرى مطلوب رسیدهاند در جامعه ما سعى شد تا براى مبارزه با استعمار، نقطه مخالف آنان را برگزینیم و تا آنجا پیش رفتیم که رنگ سیاه رنگ رسمى شد. چه شده که ظاهر جامعه ما بعد از انقلاب به نوعى تیرگى، کدورت و نامنظم بودن ظاهر افراد سیر کرد؟
روزنامه ایران (6 مهر 79)، ص5
98 - احکام اسلام، آمیخته به اسطورهاند و اگر از آنها اسطورهزدایى شود به راحتى به مرور زمان قابل تغییرند؛ مثلاً حجاب جنبه اسطورهاى دارد نه اینکه براى حفظ عفّت باشد[! ]بله، عفت را باید حفظ کرد ولى حفظ آن در هر زمانى به یک روش است و آن روشى است که عرف زمان آن را بپسندد.
ماهنامه زنان (دى 78)، ش59، ص33 به بعد
99 - در امر حجاب هم منطق دین با دموکراسى سازگار است زیرا خطاب حکم حجاب در قرآن، به مؤمنان و مؤمنات است؛ یعنى رعایت حکم به ایمان افراد واگذار شده که امرى انتخابى و خواستنى است و هیچ مجازاتى براى زنان غیر عامل به حجاب تعیین نشده است و صرفاً گناهى است که فقط توسط خداوند قابل بازخواست است. روزنامه نشاط (17 خرداد 78)، ص3
100 - در گذشته جهت کاهش و کنترل غرایز شهوانى مردان، اماکنى قانونى وجود داشت که محل تجمّع روسپیان بود. بستن این مراکز از سوى دولت سبب شد که فحشا و فساد و بىبند و بارى در سطح جامعه گسترش یابد. با بستن این مراکز نه تنها فساد ریشهکن نشد بلکه در سطح جامعه پخش شد. به این دلیل این اماکن باید ایجاد شود و افراد مجموعه باید اتیکت داشته باشند.
ماهنامه گزارش (اسفند 82 و فروردین 83)، ش151 - 150، ص65
101 - یک مثال کمتر فنى که بیانگر روشن مایملک بودن زن است در مسئله جداسازى جنسیت اجتماعى و حجاب زن در خارج از چرخه فامیلى است. مسئله پوشش به طور وضوح یک مسئله اخلاقى نیست. اگر این گونه بود به راحتى مىشد از مردان خواست تا خود را کنترل کنند لیکن به جاى آن، عباراتى مرکّب از حجاب و گوشهنشینى به کار گرفته شد تا زنان را در محدوده مردانشان محصور کند، محدودیتى که اساساً تصریحى بر حق انحصارى مردان بود.
ماهنامه آفتاب (دى و بهمن 82)، ش32، ص133 - 112
102 - شخصاً با حجاب مخالف هستم ولى هر زنى باید خود تصمیم بگیرد. به نظر من حجاب در ایران، زاییده استبداد شرقى و مربوط به پیش از اسلام است. زن در داخل حجاب به کلى بىهویت مىشود. انگار زن شرم دارد از زن بودن؛ ناقض روابط فرهنگى و هنرى است. اگر مردان تحریک مىشوند باید به روانشناس مراجعه کنند. هفتهنامه صدا (13/10/82)، ش180، ص4
103 - چرا اینقدر از مسئله حجاب در کشور دفاع مىکنید؟ بهتر است آن را به صورت اختیارى بگذارند تا مشخص شود چه میزان جمعیت، طرفدار حجاب و چه تعداد از آن استقبال نمىکنند.
روزنامه آفتاب یزد (14/10/82)، ص11
104 - اتخاذ رویکرد سطحى برداشتن حجاب، بدون تلاش جدى در تفکر جامعه، به مانند همان اعمال فشار براى داشتن حجاب اجبارى است. هر دو در واقع دو روى یک سکه یک سیاست است. به همین دلیل است که هم اصرار بر برداشتن حجاب و هم اصرار بر نوع خاصى از پوشش حجاب - که ضربه آن کمتر از کشف حجاب رضاشاه نبود - با یافتن اندک امکان بروز عکسالعملها، با واکنشهاى افراطىتر مواجه خواهد شد. البته مجموعه اقدامات [رضاشاه ]توانست بستر مناسبترى براى تحصیل در مدارج عالیه و سپس اشتغال بخشهایى از زنان ایران را فراهم آورد که درخور توجه است. ماهنامه (دى 82)، ش28، ص45
105 - من دلم مىخواهد رنگهاى شاد بپوشم و یا دلم مىخواهد با حجاب باشم و یا بدون حجاب باشم. کسى حق ندارد به من دستور دهد. اسلام پلورالیسم فرهنگى را تحمل مىکند.
روزنامه مردمسالارى (4/10/82)، ص12
106 - اگر کار فرانسه را نقض حقوق بشر بدانیم، اجبارى کردن داشتن روسرى و حجاب اسلامى براى زنان اقلیتهاى دینى در ایران نیز خلاف حقوق بشر نخواهد بود؟
روزنامه یاس نو (9/10/82)، ص9
107 - مانند بسیارى از آیتاللَّهها به جدایى دین از سیاست اعتقاد دارم. به جاى آنکه به دختران ابلاغ کنیم موى سرشان را بپوشانند باید آموزش دهیم چگونه مراقب مغز و فکرشان باشند.
ماهنامه چشمانداز ایران (مهر و آبان82)، ش22، ص113
108 - در مورد حجاب نه تنها شواهدى مبنى بر حکومتى بودن آن وجود ندارد بلکه مواردى در تاریخ شیعه وجود ندارد که زنى به دلیل رعایت نکردن حجاب مجازات شده باشد. هر جا امرى مجازات داشته در کتب روایت جزء جزء آن ذکر شده است اما در مورد حجاب نه تنها روایتى در این زمینه نداریم بلکه احادیث زیادى وجود دارد که الزام زنان به رعایت حجاب و تقصیر آنان را به گردن شوهرانشان مىگذارد نه حکومت، حتى مجازات بىحجاب به عنوان تعزیر هم سابقه ندارد. احکام مربوط به حجاب هم مثل نماز و روزه و نه مثل احکام حقوقى، فاقد ضمانت اجراى اجتماعى است. ماهنامه زنان (مهر82)، ش103، ص17 - 16
109 - تقریباً در همه کتابهاى تفسیر آمده که دلیل نزول آیات حجاب، متمایز ساختن زنان آزاده از کنیزان براى جلوگیرى از تعرض مردان مدینه به آنها بوده است. کنیزان سرهایشان باز و حجاب بر آنها واجب نبوده است حتى اگر اندام آنها تحریکآمیز باشد حتى امام باقر اگر کنیزان حجاب مىپوشیدند آنها را مىزد. حجاب استثنائات فراوان دیگرى هم خورده است، مثل سر و موى زنان بادیهنشین، دهاتىها و حومه و حتى زنان شهرى که نهى کردن آنها مفید واقع نمىشود، همچنین زنان کفار اهل ذمّه. حال با وجود این همه آیا مىتوان حجاب را یک امر اجتماعى دانست؟
ماهنامه زنان (مهر82)، ش103، ص116
110 - چه اشکالى داره به یه مهمونى دوستانه که بزن و برقص داره برم و کسى نگه که به بزم فساد پا گذاشتم؟ چه اشکال داره که لباس رنگارنگ بپوشم و موهامو روغنمالى کنم اما کسى اسم سوسول و قرتى روم نذاره؟
هفتهنامه امید جوان (25/12/81)، ش318، ص19
ز) فیلم و هنر
111 - در بُعد مسائل فرهنگى سه مشکل هست که حوزویان باید آن را حل کنند؛ یکى موسیقى به نحوى که انسان به راحتى بتواند دکمه ضبط را روشن کند و یکى هم رقص و دیگرى ماهواره به نحوى که در فیلمها در نگاه به زنان از زانو به بالا عریان، دچار مشکل نشویم. روزنامه آفتاب امروز (3 مهر 78)، ص7
112 - حذف صحنههاى جنسى و مشروبخوارى از فیلمها، هیچ مستند شرعى ندارد؛ کجاى فقه آمده که گفتن و شنیدن اینکه پسرى به دخترى بگوید: دوستت دارم، حرام است؟ مگر قرآن قضیه لواط را بیان نمىکند؟ مگر دم از دختران نارپستان و جامهاى شراب نمىزند؟ پس چرا این صحنهها از فیلمها حذف مىشوند؟ هفتهنامه آبان (9/11/78)، ش112، ص7
113 - امروزه عشق، حلقه مفقوده سینماى ایران است. در این بیست سال، فقط در چارچوب قانون و اخلاق به مسئله عشق توجه شده است. از جذابیتهاى دیگر عشق، عاشق شدن است نه عاشق بودن. مرحله قبل از ازدواج به لحاظ نمایشى جاذبه دراماتیک دارد؛ وقتى وصل ممکن نمىشود، خیانتى اتفاق مىافتد یا تصور خیانت پیش مىآید، این دراماتیزه مىشود و گرنه زندگى زن و شوهرى که اصلاً جذابیتى ندارد.
ماهنامه گزارش فیلم (1 مرداد 79)، ش154، ص35
114 - باورپذیرى مخاطبان [از فیلم] رابطه مستقیمى با دیدن واقعیتها همان گونه که هستند دارد از جمله ارتباط جنسى زن و مرد یا حضور بدون پوشش شرعى زن یا مرد در یک یا چند سکانس فیلم. ساختن فیلم و نمایش آن بدون اختلاط زن و مرد و فرض زناشویى غیر ممکن است. در مورد ساختن فیلم مىتوان زنان ازدواج نکرده یا دختران را با اجازه پدر به عقد مرد بازیگر در آورد و مشکل فقهى را حل کرد. اما براى تماشاگران اگر بدون قصد ریبه ممکن نباشد مىتوان با قاعده نفى سبیل و قاعده ضرورت اوّلاً: کارشناسان و احتمالاً همه تماشاگران را استثنا کرد.
کسب تخصص و شناخت عمیق فیلم آیا نمىتواند نوعى ضرورت تلقى شود، همان گونه که براى پزشک مجاز مىشود؟ از آن سو در حال حاضر کفار براى تولیت و سلطه فرهنگى از همین ابزار رسانهاى و فیلم استفاده مىکنند و مقابله با این به حکم آیه نفى سبیل واجب است و این به وسیله تولید فیلمهاى جذاب امکان دارد.
نکته سوم و دلیل سوم، نظر کردن به ملاک احکام است. اگر ملاک حرمت، حفظ ارزشهاى اخلاقى باشد تأثیر این فیلمها بدون پیشزمینه مخاطب امکان ندارد، بنابراین باید بین مخاطبان تفکیک کرد. روزنامه انتخاب (26 و 27/10/80)، ص6
115 - باید صداى خانمها آزاد شود، باید این اتفاق بیفتد. بارها این امید به وجود آمده اما هر بار به ناامیدى تبدیل شده است. مسئولین یک کم بیشتر به این مسائل جدى نگاه کنند. آنها براى دیگران توضیح بدهند که به صداى زن مبتذل نگاه نکنند. چه اشکالى دارد ما با حجاب کامل و بدون حرکات جلف بخوانیم؟ نوع نگاه مردم باید عوض شود.
دوهفتهنامه پیرامون (نیمه اوّل مرداد 82)، ش22، ص35
116 - اولین فستیوال زنان با حمایت دفتر امور زنان وزارت کشور برگزار شد. این مراسم با اجراى حرکات موزون یکى از خانمها همراه با موسیقى بزمى ادامه یافت.
زهرا تبریزى مدیر فستیوال مىگوید: دختران و زنان ما عملاً هیچ حق اجتماعى ندارند؛ به دختران ما مدام گفته مىشود: صدا نکنید، آواز نخوانید، نفس نکشید.
هفتهنامه امید جوان (23/6/82)، ش342، ص11
117 - در ابتداى انقلاب راه تفریط پیموده شد و این تصور وجود داشت که اگر موهاى زن پوشیده شود، رنگ لباسها تیره و آستینهاى کوتاه، بلند شود، گریمها کمتر شود و تصویر درشت زنها از پرده و سر درِ سینماها حذف شود سینماى سالمى خواهیم داشت. هفتهنامه صدا (24/8/82)، ش173، ص7
118 - در فضاى سینماى امروز ما دست و بال زنان بسته است در حالى که به خاطر استفاده ابزارى از زن در سینماى قبل از انقلاب، فضا بازتر و طبیعىتر بوده و راحتتر مىتوانستند ایفاى نقش کنند. هنر به جنسیت ربطى ندارد؛ ما خودمان را محدود کردهایم. هفتهنامه سپیده (30/9/81)، ش26، ص7
119 - اگر حضور زنان در سینما به ثبت نرسیده است کسانى مقصر هستند که خط قرمز دین و مصلحت یا هر عنوان مشروع دیگر را تحمیل مىکنند.
هفتهنامه سپیده (7/10/81)، ش27، ص7
120 - یکى از قوانینى که بنده با آن مخالفم، باحجاب بودن زن در تمامى صحنههاى فیلم حتى در حریم خانواده است، چنین صحنههایى در واقع، تحریف واقعیت هستند.
ماهنامه فیلم و سینما (بهمن 78)، ش56، ص35
بخش سوم:
ارزیابى و نقد گذرا
در بخش سوم مقاله به ارزیابى و نقد اجمالى و کلى نظریات و شبهههاى یادشده مىپردازیم. به رغم شباهتهایى که میان این موارد وجود دارد، معلوم است پرداختن به هر یک از آنها نیازمند فرصتى جداگانه است که از هدف و چارچوب این نوشتار بیرون است.
بررسى کلى و نقد گذراى این مجموعه، هم با هدف مقاله همخوانى دارد (که ضعف و قوّت شبهات و پرسشها را بنمایاند و ریشهیابى کند) و هم چارچوبى کلى براى ارزیابى و پاسخگویى به دیگر شبهات و پرسشها را به دست دهد، نیز عرصه را کاملاً براى این تردیدافکنىها و شبههسازىها رها نسازد. از اینرو به اجمال برخى نکات کلى را یادآور مىشود:
1- اختلاف نظر فقیهانه
چنانکه نگاهى گذرا به موارد یادشده نشان مىدهد، خاستگاه و هدف تمام این موارد یکسان نیست. برخى از اینها در حدّ دیگر دیدگاههاى فقهى اجتهادى است که هر چند بر خلاف نظر مشهور یا حتى اجماع باشد اما در چارچوب موازین اسلامى و فقاهت شیعى ارائه شده است و به نوع برداشت اجتهادى گوینده سخن برمىگردد. اینکه فقیهى معتقد باشد آیه «اِضْرِبُوهنَّ» در سیاق آیاتى چون «فاقْطَعُوا ایدیَهما» یا «فاجْلدوا کلَّ واحدٍ منهما» است که اختیار آن به دست حاکم و دادگاه است، یا اینکه آیه «الرّجال قوّامُون على النّساء» فقط مدیریت اقتصادى مرد را در دایره خانه مىفهماند، نه ریاست بر خانه را، تنها مىتوان به عنوان یک نظر مطرح کرد، همان گونه که در تفسیر و تحلیل فقهى آیه اخیر و گستره محدود یا گسترده آن، میان بزرگانى چون علامه طباطبایى و برخى شاگردان محترم ایشان تفاوت نظر وجود دارد. علّامه قائل به عمومیت آیه است و آن را به امور اجتماعى نیز گسترش مىدهد، اما کسانى چون شهید مطهرى و آیتاللَّه جوادى آملى و آیتاللَّه سیدمحمدحسین فضلاللَّه به قرینه «بما انفقوا» حکم آیه را در دایره زندگى زناشویى محدود ساختهاند. تفاوت نگاه مىتواند شامل دیگران نیز بشود. چنانکه در تفسیر آیه «و اضربوهن» حدود هشت نظر و احتمال مطرح شده است. بنابراین نباید این دست نظریات را در ردیف شبهات مطرح ساخت.
2- نگاه عالمانه
در سطحى عمومىتر و نازلتر، برخى از موارد نیز نگاهها و پرسشهاى عالمانه و پژوهشگرانهاى است که نشان مىدهد گوینده با مبانى شرع و موازین اجتهاد و روش فقاهت آشناست و سخن وى از روشى عالمانه و محققانه پیروى مىکند، چنانکه به گونهاى اصولى و مبنایى قابل دفاع و لااقل قابل توجه است، هر چند مصداق و نتیجه سخن قابل پذیرش نباشد. بسیارى از نظریات و مقالات علمى و پژوهشى که امروزه در سطح حوزههاى علوم اسلامى، در زمینههاى مختلف عقلى و نقلى منتشر مىشود در همین سطح است؛ چه آنجا که موافق مشهور سخن گفته و نوشته شده، چه مواردى که نظرى نو و پرسشى تازه مطرح شده است. معلوم است این گونه نظریهپردازىها و پرسشگرىها را نمىتوان به صورت کلى، کارى در فضاى شبههافکنى تلقى کرد و نام «شبهه» بر آن گذاشت. اینکه فاضلى آشناى به فقه و پاىبند به روش کلى فقها و بر اساس برخى شواهد و یافتهها معتقد باشد آیه «واضربوهن» همانند برخى احکام دیگر به تدریج نسخ شده، یا عالمى دیگر به معادله قیمومیت با نفقه، معتقد باشد، در نتیجه اگر زمانى نفقه از وضع گذشته، در آمد و جامعه به هر دلیل زن را نیز در آن سهیم شناخت، دیگر قیمومیت انحصارى مرد وجهى ندارد، یا پرسشگرى به برخى تناقضها توجه دهد و مثلاً این امر را در معرض اعتراض قرار دهد که چگونه مىتوان از یک سو محدود کردن و محصور ساختن زن درون خانه مستحب و مطلوب باشد، حتى حضور وى در مسجد امرى مرجوح باشد اما از سوى دیگر دامنه حضور او را به نمایندگى مجلس و وزارت گسترش داد، این گونه موارد در سطح فتوا دادن نیست و کسى از این منظر به آن نمىنگرد، چنان که شبههافکنى در دین و امور قطعى آن نیز نمىباشد، بلکه نگاهها و لااقل پرسشهاى عالمانهاى است که مىتواند خاستگاه تحول در برخى نظریات و یا تعدیل آنها باشد؛ چه بسا که مایه بازبینى فقیهى در نظر فتوایى شود.
اگر برخى موضوعات اجتماعى همچون مسائل زنان در بعضى محافل از حساسیت ویژهاى برخوردار شده، دلیل نمىشود هیچ نگاه عالمانه و تازهاى به آن موضوعات نشود. مسئله مرجعیت و حتى قضاوت زن، از مسائل حیاتى زنان جامعه اسلامى ما نیست و توصیهاى به گشودن باب قضا به روى بانوان نداریم، آن هم در شرایطى که حتى مردان در بسیارى از مراحل آن ماندهاند! ولى اگر فاضلى حوزوى بر اساس آنچه در همین حوزهها آموخته، به صورتى علمى به تشکیک در نظر مشهور پرداخت، یا نظر اجماعى را با سؤالات جدى مواجه ساخت، همان کارى که بزرگانى چون محقق اردبیلى و میرزاى قمى در شرط ذکورت کردهاند، یا حتى کسى چون شیخ انصارى که همه ادله اشتراط ذکورت را (جز اجماع) مخدوش شمرده، یا شرط اجتهاد را که صاحب جواهر مورد خدشه دانسته، معلوم است که نمىتوان متهم به شبههافکنى کرد و سخن وى را برنتافت. شهید ثانى(قده) چنانکه در بخش اوّل اشاره کردیم در اذن پدر در ازدواج دختر پنج قول مطرح ساخته، آن را مقتضاى جمع میان روایات دانسته و از مسائل مشکل فقه شمرده است. حال اگر فاضلى بر اساس همین دادهها، نظر ششمى را مطرح ساخت، این امر نمىتواند «شبهه»سازى به شمار رود. پارهاى نظریات که در این مجموعه بازگو کردیم از این دست بود.
3- نگاه ناآگاهانه
هر چند همه آنچه را گفته شده نمىتوان از سرِ صداقت علمى و به دور از منفعتطلبى شمرد، ولى فرض بر این است که گویندگان و نویسندگان این مطالب تنها بر اساس مطالعه و تشخیص خود چنین نظرهایى را ابراز کردهاند. در این صورت به روشنى پیداست بخش عمده بلکه بیشتر موارد یادشده، برخاسته از عدم آگاهى از موازین اجتهاد و مبانى شرعى و دینى این مسائل است.
اینان نه آشنایى درستى با منابع احکام و ضوابط شرعى دارند و نه روش استوار و ماندگار اجتهاد را فرا گرفتهاند، نیز نه آن همه دقت و تلاش و ژرفاندیشى و کار علمى و اجتهادى فقها برایشان قابل تصور و درک است.
بخش عمدهاى از روش اجتهاد همان اصول محاوره و قواعد عرفى سخن است که شارع مقدس بر اساس آن سخن گفته است. قسمتى از آن نیز اصول و قواعدى عقلى است که گریزى از آن نیست. بخشى نیز ضوابط و اصول قطعى و تردیدناپذیر شرعى است که از سوى شرع اعلام شده است. «حجیت ظواهر» و حمل عام بر خاص و مطلق بر مقید از جمله اصول محاوره و قواعد عرفى است. اصل حجیت سخن معصومان(ع) و لزوم پذیرش ظاهر آن و ردّ قیاس و مانند آن ابتکار فقهاى بزرگوار نیست. خودِ شارع مقدس به آن فرا خوانده است. مگر به صرف گذشت زمان و پیشرفت دانش و با دستاویزى به برخى فلسفهبافىها مىتوان دست از ضوابط اجتهاد و منابع دینى کشید، یا به صرف احتمال تأثیرپذیرى برخى فقها از فرهنگ رایج و اختلاف برداشتهایى که در بسیارى موارد در باره ادله وجود دارد، مىتوان دست از منابع دینى و روش اجتهاد و ضوابط آن شست و ادله را به گونه دلخواه تأویل و تفسیر کرد؟!
در حالى که دشوارترین و پیچیدهترین علوم، شناخت گستره و ژرفاى دین و شریعت از جمله احکام فقهى است، گویا براى برخى راحتترین کار اظهارات نپخته و غیر علمى است که از موضع دین مىشود. کسى که آشناى به روش فقها و آن همه دقت و احتیاط و تلاش براى دستیابى درست و مستند به احکام است، نمىتواند شگفتى خویش را از پارهاى موارد که برشمردیم پنهان کند.
به نظر مىرسد برخى افراد اگر مواردى از شرع را که به ذائقهشان خوش نمىآید، به صراحت بگویند نمىپذیرند، کمهزینهتر و راحتتر از این است که با تفسیرها و برداشتهاى دلبخواه، منابع و روش اجتهاد را زیر سؤال ببرند و از این طریق همه یا بیشتر احکام شرعى را مورد تردید قرار دهند.
اینکه به عنوان مثال، گفته شود احکام اسلام، آمیخته به اسطورهاند و با اسطورهزدایى به راحتى مىتوان آنها را تغییر داد سخن گزافى است که چوب حراج به آموزهها و احکام شرع مىزند. حفظ حجاب، از جمله براى حفظ عفت است، ولى حجاب اگر هم «اسطوره» باشد، آن را قرآن ترسیم کرده و بر آن به عنوان روش قطعى صحه گذاشته است. چه فرقى است بین حفظ «حجاب» و صورت نماز؟ با این برداشت، مىتوان گفت هدف اصلى، ابراز بندگى و کرنش در برابر خداوند است و این امر در هر زمانى مىتواند روشى داشته باشد که عرف زمان بپسندد! لازمه آن سخن دست شستن از آن همه نصوص و ظواهر و ادلهاى است که به صورتى الزامى، قالب و راهکار بندگى و کرنش را ترسیم کرده است.
تردیدى نیست در میان دهها هزار حدیث بر جاى مانده، پارهاى موارد جعلى یا ضعیف وجود دارد که بر اساس ضوابط موجود نوعاً مىتوان آنها را باز شناخت. اما اینکه گفته شود بینش علما و فقهاى ما در موضوع زنان بر اساس روایات جعلى شکل گرفته، با کدام منطق درست مىتوان آن را پذیرفت؟ البته نمىتوان همه برداشتهاى فقهى را پذیرفت و از آن دفاع کرد، ولى چه فرقى است میان این دسته روایات و آن همه روایاتى که در دیگر بخشهاى فقه وجود دارد؟ چگونه است که بینش فقهاى ما آن همه روایات غیر مجعول را نادیده گرفته و تنها بر اساس روایاتى شکل گرفته که نادرست است؟ مگر اینکه حاصل سخن، جعلى دانستن همه یا بیشتر روایات باشد! آیا برخى تفاوتهاى حقوقى که قرآن بر آن تأکید دارد و مستند فتاواى فقها نیز مبناى جعلى دارد؟!
4- گزافهگویى جاهلانه
با تأسف کار اظهار نظر در امر دین و شریعت به جایى رسیده است برخى که توان خواندن و ترجمه یک متن ساده عربى را ندارند و نمىتوانند نام چند کتاب حدیثى را بازگو کنند چه رسد به مراجعه و مطالعه آن، به صراحت و از موضع دین سخن مىگویند! اگر کسى بگوید حکم سنگسار در قرآن مستقیماً نیامده، مىتوان او را همراهى کرد، ولى وقتى تأکید مىکند «هیچ مستند شرعى ندارد» یا آن دیگرى که اجازه زن از مرد را بدون پایگاه شرعى مىشمارد آیا جاى شگفتى ندارد؟
در برابر کسى که حجاب در ایران را زاییده استبداد شرقى و مربوط به پیش از اسلام معرفى کند! چه مىتوان گفت جز اینکه یادآور شویم اگر هم اعتقادى به قرآن کریم ندارید، دستکم آن را کتابى ایرانى نشمارید تا سخن بىپایهتان دستمایه خنده این و آن نشود! لااقل از کسانى که دستى در ترجمه قرآن دارند و مورد اعتمادتان هستند بخواهید آیات مربوط به حجاب را براى شما ترجمه کنند تا دچار خبط نشوید!
5- تأکید بر احکام قطعى
در اینجا با توجه به برخى پرسشها و تردیدافکنىها که در بخش دوم مقاله آمد، به صورت کلى بر برخى آموزههاى دینى و شرعى تأکید مىگردد:
أ) اصل حکم حجاب و لزوم پوشش زن، از احکام قطعى و تردیدناپذیر اسلامى است که حتى غیر مسلمانان مىدانند جزء وظایف دینى مسلمانان مىباشد. البته چگونگى و حداکثر مقدار آن، موضوعى است که از گذشته نگاه یکسانى به آن نبوده است. درست همانند عفت و پاکدامنى که یک ارزش و حکم قطعى دین است و هیچ کس نمىتواند بگوید اسلام به آن فرا نخوانده و یا ماهیت حکم به گونهاى است که در طول زمان از میان خواهد رفت. البته وظیفه عفت و پاکدامنى همانند اصل پوشش اختصاص به بانوان ندارد. مرزهاى شرعى حجاب مانند مرزهاى شرعى عفاف، همان است که در شرع (قرآن و سنت) معیّن شده و فقها اعلان کردهاند. حجاب یک حکم قطعى شرعى است، نه یک حق اختیارى.
ب) روابط دختر و پسر، زن و مرد در چارچوب ضوابطى است که از سوى شرع مقرر شده است. حرمت نگاه به نامحرم هم پایگاهى قرآنى دارد که در آن به صراحت حکم مردان و زنان مسلمان اعلام شده، در احادیث متعدد نیز آمده، چنانکه سیره قطعى مسلمانان بر آن صحه مىگذارد. به عنوان یک دستور مطلق و دایمى، حکمى است ماندگار و فراگیر و بدون امکان توجیه و تأویل عصرى! تماس بدنى نیز همین حکم را دارد. مرز قطعى و شرعى روابط زن و مرد در نشست و برخاست و گفتگو و تماس، حکمى الهى است که رضایت و عدم رضایت یک طرف یا طرفین یا شخص ثالث در آن دخالت ندارد.
ج) حضور هنرى زن و مرد، از جمله در فیلم و تئاتر، هر چند در بخشى از موارد آن، پیرو ضوابط شرعى خود است و برخى ممنوعیتها و محدودیتهاى شرعى وجود ندارد، مانند نگاه به عکس و فیلم، ولى صرف کار هنرى مجوّزى براى نادیده گرفتن مرزهاى شرعى و اخلاقى نیست. اگر به عنوان مثال اساس داستاننویسى، بیان مطالبى است که واقعیت ندارد، و از این بابت اشکالى متوجه آن نیست، دلیل نمىشود که در ساختن فیلم و یا بازى در تئاتر، نگاه و تماس حرام، حلال شود. همان گونه که دو هنرپیشه بیگانه در نقش زن و شوهر نمىتوانند روابط همسران را داشته باشند!
د) تردیدى نیست که اصل در تکالیف و حقوق زنان و مردان به اقتضاى خطابات شارع مقدس، یکسانى و اشتراک آنان مىباشد. این اصل از مسلّمات اسلامى و فقهى است. نیز تردیدى نیست زنان و مردان در پارهاى موارد وظایف و حقوق متفاوت دارند. حداقل و حداکثر تفاوتها، موضوعى است که نگاه یکسانى در باره آن وجود ندارد، ولى اصل آن قابل انکار نیست. البته آنچه ما تأکید داریم این است که در مجموع تعادل حقوق و تکالیف، وضعیت عادلانهاى را میان زن و مرد برقرار کرده است. تلاش براى کاستن از تفاوتهاى حقوقى اگر بر مبنایى درست و در چارچوب موازین علمى فقهى باشد، نه تنها محذورى ندارد بلکه قابل ستایش است، ولى این پیشفرض که هیچ تفاوتى میان این دو صنف در نظام حقوقى اسلام وجود ندارد، سخنى نادرست است که با متون و گزارههاى دینى سازگارى ندارد. با کدام تأویل و تفسیر مىتوان دست از آیه «للذکر مثل حظّ الانثیین» برداشت؟ برخوردهاى شعارى و تلاش براى نادیده گرفتن تفاوتهاى یادشده، حتى اگر در کوتاهمدت به نتیجه برسد، تردیدى نیست که به ضرر جامعه از جمله زنان خواهد بود.
ه) شکى نیست احکام اسلامى بر اساس مصالح و مفاسد نفسالامرى وضع شده است، اما اینکه درک این مصالح و مفاسد و به تعبیر دیگر فلسفه احکام در دسترس همه باشد، نیز عقول متعارف بشرى بتواند به همه راز و رمزها و اهدافو حکمت احکام دست یابد و نوع رابطه حکم و غایات و فلسفه آن را درک کند، توقعى نابجا و به دور از واقعبینى است.
ضعف و محدودیت و تنوع ادراکات بشرى از یک سو، گستردگى و عمق و نسبتهاى پیچیده اعمال و احکام و غایات گزارهها و تکالیف شرعى از سوى دیگر، بهترین گواه نابجایى و نادرستى «درک فلسفه احکام توسط عقل» است. اگر در آموزههاى دینى سخت بر این امر پافشارى شده که «إنّ دین اللَّه لا یُصاب بالعقول؛ بر دین الهى نمىتوان با ادراکات و عقول بشرى دست یافت» ارشاد به همین واقعیت است. از اینرو در کنار آن همه تأکید و تأییدى که بر علم و عقل و اندیشه شده، بر «تعبّد» و تقویت روحیه تسلیم و پذیرش احکام الهى نیز پافشارى شده است. روشن است خاستگاه این «تعبّد» نیز حکم و خواست «عقل» و یک مبناى کلى معرفتى است که خداى عادل، حکیم و خیرخواه جز به حکمت و مصلحت بندگان خویش فرمان نمىدهد. این مبنا را هر مسلمان بلکه هر یکتاپرستى قبول دارد؛ مشکل از آنجا برمىخیزد که در حوزه معرفتى خویش، از جمله در فلسفهجویى احکام، از معلول به سراغ علت مىرویم، نه از علت به معلول؛ این است که در بسیارى موارد به جاى فلسفهیابى، به چاه «فلسفهبافى» مىافتیم.
در نظام بسیار گسترده و پیچیده آفرینش که هر جزء و پدیده، نیز هر فعلى در عین فردیت و استقلال، مرتبط و وابسته به دیگر اجزاى عالم است، چنانکه «نظام تشریع» هم در متن خود و هم در ارتباط با «نظام تکوین» چنین واقعیتى دارد، همچنین غایات و مراتب تأثیر و تأثر منحصر به «این» مرحله از آفرینش (دنیا) نمىشود، بلکه مقدمه و پیشنیاز «آن» جهان دیگر (آخرت) است، چگونه مىتوان به همه حقایق و برآیند نظام تشریع و وضع احکام پى برد و «راز» شریعت را یافت؟
چرا در شرع با اینکه قیاس به ظاهر، یک تلاش و درک عقلى است، آن همه مورد نکوهش قرار گرفته است؟ چون یک درک ناقص است.
بسیارى از شبهات و اشکالات، چه در این مجموعهاى که آوردیم و چه در غیر آن، برخاسته از درکهاى ناقص است که به پاى فهم و حکم عقل گذاشته مىشود، ولى ناشى از عدم احاطه به دین و مقاصد شریعت است. از اینرو بسیارى داورىهاى جاهلانه و غیر منصفانه در مسائل مختلف دینى و شرعى صورت مىگیرد. بخشى از تحلیلهاى نادرست تاریخى که در باره احکام شرعى و تلاش علمى فقیهان مىشود، برخاسته از همین درک ناقص است.
ما همزمان با لزوم تلاش هر چه بیشتر براى فهم حقایق دینى و مستندسازى علمى و عقلى آموزهها و باورهاى دینى و شرعى خود، باید به عنوان یک اصل مسلّم معرفتى و اسلامى و ایمانى، آمادگى پذیرش بىچون و چراى شرع و تعبد به آن را نیز داشته باشیم، تا هم راه را براى رشد علمى و عقلى و اندیشه دینى خود نبندیم، هم در جرگه یا مشابه کسانى قرار نگیریم که به قول قرآن گرفتار «تبعیض در ایمان» مىباشند و «یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض».(20) به گزاف نیست گفته شود سرانجام برخى از فلسفهبافىها و علمگرایىهاى ناقص و شعارزدگىها، سرافکندگى و رسوایى در دنیا و آتش خشم الهى در آخرت مىباشد:
«أَ فَتُؤمِنون ببعضِ الکتابِ وَ تکفُرُونَ ببعضٍ، فما جَزاءُ مَن یَفْعَلُ ذلک منکم إلّا خزىٌ فى الحیاة الدنیا و یومَ القیامةِ یُرَدّون إلى اَشدّ العذابِ و مَا اللَّه بغافلٍ عمّا تعملون.»(21) صدق اللَّه العلى العظیم.
پىنوشتها: -
1) صحیفه نور، ج21، ص47، 10/8/67.
2) رسائل الشهید الثانى، ج2، ص845.
3) کشف القناع، ص448 - 443.
4) صحیفه نور، ج21، ص46، 10/8/68.
5) مجموعه نظریات شوراى نگهبان، حسین مهرپور، ج1، ص301.
6) صحیفه نور، ج21، ص40، در نامه به آیتاللَّه محمدحسن قدیرى.
7) جهت آگاهى بیشتر در باره پاسخ حضرت امام و احتمالات آن، نگاه کنید به مقاله ارزشمند برادر ارجمند و دانشمند حجتالاسلام و المسلمین محمد سروش محلاتى، پیام زن، ش91، ص83، مهرماه 1378.
8) از جمله نگاه شود: منیة المرید، ص279 تا 287، چاپ دفتر تبلیغات اسلامى.
9) همان، ص299.
10) نگاه کن: مجله حوزه، سال هشتم، ش44 و 43، ص116، مصاحبه با آیتاللَّه شیخ على صافى گلپایگانى.
11) مدرسه فیضیه، آذرماه 1374.
12) حقوق اساسى در جمهورى اسلامى ایران، سیدجلالالدین مدنى، ج4، ص451.
13) البته اینجانب برابرى دیه مسلمان و غیر مسلمان را قابل خدشه مىدانم چرا که غیر مسلمان با شرایط و طبق قرارداد ذمه در سرزمین اسلامى زندگى مىکند و از جمله شرایط مىتواند حدّ خاصى از دیه باشد. البته دقیقتر آن است که آن را بسته به نظر حاکم بدانیم که متولى عقد ذمّه است. اختلاف روایات تعیین دیه اهل ذمه مىتواند شاهد سخن باشد.
14) قاموس الرجال، ج4، ص423، به نقل از رجال کشّى.
15) کافى، ج5، ص421. اشاره امام به ازدواج با دو زنى است که رسول خدا آنان را براى خود عقد کرد، ولى قبل از همبسترى به دلایلى که در حدیث مذکور است، آنان را طلاق داد. بعد از رسول خدا، حاکمان آن دو زن را در انتخاب حجاب و خانهنشینى [مانند دیگر همسران رسول خدا] یا ازدواج و آزاد بودن مختار کردند. آنان هم گزینه دوم را اختیار کردند و افرادى با ایشان ازدواج نمودند. نقل امام در این کلام ضمن اشاره به آیه قرآن که ازدواج با همسران پیامبر را منع کرده، منظور از ازدواج را عقد شمرده است، یعنى ازدواج با همه کسانى که به عقد رسول خدا در آمده بودند، حرام بود، گرچه آنان بعداً طلاق گرفته باشند، زیرا امام در ادامه حدیث استدلال مىکند به حرمت ازدواج با زنى که به عقد پدر در آمده، گرچه پدر پیش از آمیزش او را طلاق داده باشد.
16) همان، ص419.
17) صحیفه نور، ج21، ص91.
18) همان، ص96.
19) - نک: صحیفه نور، ج21، ص46 و 47 که حضرت امام در نامه به حجتالاسلام محمدعلى انصارى مىنویسد: «امروز با کمال خوشحالى به مناسبت انقلاب اسلامى، حرفهاى فقها و صاحبنظران به رادیو و تلویزیون و روزنامهها کشیده شده است، چرا که نیاز عملى به این بحثها و مسائل است؛ مثلاً در مسئله مالکیت و محدوده آن، در مسئله زمین و تقسیمبندى آن، در انفال و ثروتهاى عمومى، در مسائل پیچیده پول و ارز و بانکدارى، در مالیات، در تجارت داخلى و خارجى، در مزارعه و مضاربه و اجاره و رهن، در حدود و دیات، در قوانین مدنى، در مسائل فرهنگى و برخورد با هنر به معناى اعم، چون عکاسى، نقاشى، مجسمهسازى، موسیقى، تئاتر، سینما، خوشنویسى و غیره، در حفظ محیط زیست و سالمسازى طبیعت و جلوگیرى از قطع درختها حتى در منازل و املاک اشخاص، در مسائل اطعمه و اشربه، در جلوگیرى از موالید در صورت ضرورت و یا تعیین فواصل در موالید، در حل معضلات طبّى همچون پیوند اعضاى بدن انسان و غیره به انسانهاى دیگر، در مسئله معادن زیرزمینى و رو زمینى و ملّى، تغییر موضوعات حرام و حلال و توسیع و تضییق بعضى از احکام در ازمنه و امکنه مختلف، در مسائل حقوقى و حقوق بینالمللى و تطبیق آن با احکام اسلام، نقش سازنده زن در جامعه اسلامى و نقش تخریبى آن در جوامع فاسد و غیر اسلامى، حدود آزادى فردى و اجتماعى، برخورد با کفر و شرک و التقاط و بلوک تابع کفر و شرک ... که همه اینها گوشهاى از هزاران مسئله مورد ابتلاى مردم و حکومت است که فقهاى بزرگ در مورد آنها بحث کردهاند و نظراتشان با یکدیگر مختلف است و اگر بعضى از مسائل در زمانهاى گذشته مطرح نبوده است و یا موضوع نداشته است، فقها امروز باید براى آن فکرى بنمایند. لذا در حکومت اسلامى همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مىکند که نظرات اجتهادى - فقهى در زمینههاى مختلف و لو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسى توان و حق جلوگیرى از آن را ندارد، ولى مهم شناخت درست از حکومت و جامعه است که بر اساس آن نظام اسلامى بتواند به نفع مسلمانان برنامهریزى کند که وحدت رویه و عمل ضرورى است و همین جا است که اجتهاد مصطلح در حوزهها کافى نمىباشد.»
20) سوره نساء، آیه 150.
21) سوره بقره، آیه 85.