نقش زنان در آموزش کشور؛ آمارها و تحلیلها
علیرضا غمخوار
[مهمترین و برجستهترین نقش زنان را مىتوان نقش آموزشى آنان دانست که تمامى فرایند زندگى را در بر مىگیرد. این نقش به سه صورت قابل تقسیم بندى است:
1 - نقش آموزشى در خانواده
2 - نقش آموزشى در نظام آموزشى رسمى کشور
3 - نقش زنان در فرایند توسعه و پیشرفت اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى به عنوان عناصر آموزش دهنده غیر مستقیم.
در این مقاله بر اساس دادههاى آمارى، نقشهاى سه گانه فوق طى 25 سال گذشته در جمهورى اسلامى ایران مورد بررسى و تحلیل قرار گرفته و در پایان کاستىهاى موجود در این زمینه بازگو شده است.]
مقدمه
زنان نقش بسیار مهمى در آموزش جامعه و در سطح اولیه در خانواده خود دارند. ایشان به دلیل جایگاه و نقش بارز و مشخصى که در تربیت و رشد نسلهاى آینده دارند، از مهمترین عوامل منتقلکننده فرهنگ و یا به عبارتى آفرینش انگارهاى فرهنگى به شمار مىروند. به واسطه زنان بسیارى از سنتها و آمیزههاى فرهنگى و اجتماعى و آموزشى و فردى پایدار و به نسل بعد منتقل مىشود، یا در اثر نادیده انگاشتن و کماهمیت جلوه دادن از سوى آنها، کمرنگ شده و یا از بین مىرود. اگر دقیقتر بنگریم اولین نقش زنان آموزش است. به جرئت مىتوان گفت اولین شغل زنان در جهان معلمى است. وقتى کودکى متولد مىشود باید به وى آموخت که چطور راه برود، حرف بزند، با دیگران ارتباط برقرار کند و ... بیشتر اینها توسط مادر آموزش داده مىشود و این مهم نشان مىدهد از نقشهاى اصلى زنان، آموزش در خانواده است.
مادر در سطوح بالاتر دانشآموز را آموزش مىدهد، به دانشجویان درس مىدهد، به کارمندان خود شیوه فعالیت را مىآموزد و ...
کودکان در خانواده اطلاعات اولیه چگونه بودن، چگونه سخن گفتن و چگونه با دیگران ارتباط برقرار کردن را یاد مىگیرند؛ مواردى که نقش کلیدى در موفقیت یا شکست فرد در فعالیتهاى خانوادگى و اجتماعى وى در آینده دارد.
بنابراین بنیان جامعه، خانواده است و خانوادههاى آموزشدیده، جامعهاى آموزشدیده را در پى دارند. از منظرى دیگر، اگر آموزش را از ارکان توسعه بدانیم بدون در نظر گرفتن زنان که نیمى از جمعیت کشور هستند، دستیابى به توسعه و آموزش عمومى میسر نخواهد بود. زنان معلمان واقعى جامعهاند. آنچه زنان انجام مىدهند، اثر بسزایى بر بیشتر پروژههاى توسعهاى دارد، حتى اگر نقش زنان به روشنى در طراحى و اجراى برنامهها در نظر گرفته نشده باشد.
نقش آموزشى زنان
با این مقدمه نقش آموزشى زنان را مىتوان به صورت زیر تقسیمبندى کرد:
1- نقش آموزشى زنان در خانواده.
2- نقش آموزشى زنان در نظام آموزش رسمى کشور.
3- نقش آموزشى زنان در فرآیند توسعه و پیشرفت اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى به عنوان عناصر آموزشدهنده غیر مستقیم.
نقش آموزشى زنان در خانواده
اینکه زنان مهمترین نقش را در آموزش و پرورش فرزندان جامعه و نسلهاى آینده دارند، سخنى است که از فرط تکرار شاید بىاثر شده باشد. بر کسى پوشیده نیست که انسانها اولین تأثیرات را از مادر مىگیرند و آنچه او به ایشان مىآموزد، ساختار اصلى شخصیت فرداى آنها را مىسازد.
طى 25 سال گذشته نیز بیان مطالب کلى و گاه کلیشهاى در خصوص نقش آموزشى زنان در خانواده بسیار رایج بوده، لیکن زنان ما نه به خاطر این مطالب و تعاریف مرتبط، بلکه با احساس و قدرت مادرى و با پیروى از الگوهاى دینى، ضامن پیروزىهاى بزرگى در عرصههاى ایثار و شهادت، تلاش و فعالیت و پیشرفتهاى علمى و تخصصى فرزندان خود بودهاند که منافع آن تقدیم جامعه بزرگ ایران اسلامى شده است.
بنابراین نیازمند نگاه و بیانى نو در این موضوع هستیم، تا از تکرار پرهیز کرده باشیم.
پیشرفت و توسعهیافتگى، نیازمند نظام تربیتى است و یکایک افراد باید در فضایى علاقهمند به توسعه، تربیت شوند. در پرتو آموزش است که انسانها دگرگون مىشوند و در قالب فرهنگ و فلسفه حیاتى که به آن معتقدند، استحکام روانى و شخصیتى و اجتماعى مىیابند. یکى از شاخصههاى توسعه در کشورهاى مختلف، میزان حضور زنان و چگونگى ایفاى نقش آنها در عرصههاى گوناگون است. زنان عهدهدار نقشهاى متعددى از جمله همسرى و مادرى هستند که مىتواند در زمینههاى گوناگون همچون فرهنگ، آموزش و پرورش، بهداشت، حفاظت از محیط زیست، کاهش میزان جمعیت، افزایش تولید و به دنبال آن بهبود وضعیت اقتصادى، دستاوردهاى مثبت و سازندهاى بر جاى گذاشته و در از بین بردن فقر و حل مشکلات اجتماعى بسیار مؤثر باشد. بنابراین در دستیابى به توسعه پایدار باید وضعیت و امکانات زنان را در خانواده مورد توجه قرار داد و زمینههاى بهبود جایگاه آنها را فراهم کرد؛ زیرا هنوز هم به رغم اهمیت و تأثیر بسزاى نقش زنان در توسعه انسانى، آنها نتوانستهاند تمام حقوق خود را به دست آورده و از امکانات لازم برخوردار شوند، چنان که زنان اکنون، در بسیارى نقاط جهان از تبعیضات فراوان رنج مىبرند و بازتاب تبعیضات در حل نشدن مسائل اجتماعى نمود یافته است.
در این میان تحقیقات نشان مىدهد آموزش زنان، بخشى از راه حل برطرف کردن مشکلات اصلى جامعه از جمله فقر، بیکارى و فساد اجتماعى است.
با استفاده از این گفتهها بهتر مىتوان دریافت که نقش آموزشى زنان در خانواده با توجه به نیازمندىهاى جوامع امروزى تا چه حد بنیادى و اصیل است. امروز دیگر نمىتوان بسنده کرد که مادران فقط خوب راه رفتن، باادب سخن گفتن و نظافت درست را به فرزندانشان بیاموزند. تأکید بر تنوع و تعدد مسائل و موضوعات نشان مىدهد که نقش آموزشى زنان در خانواده بسیار عمیقتر از باورى است که در عموم موارد به آن اشاره مىشود. به علاوه این رسالت همواره رو به گسترش است و با پدید آمدن مسائل جدید، نقش آموزشى پرمسئولیتترى بر عهده مادران گذاشته مىشود.
در این حال بدیهى است که تداوم موفقیت این نقش بستگى کامل با آموزش زنان و مادران پیدا مىکند. اگر زنان ما از آگاهىهاى لازم در مسائل فرهنگى، اجتماعى و حتى اقتصادى برخوردار نباشند، قادر به اداى درست نقش آموزشى خود نخواهند بود. از سوى دیگر، رفتارى که جامعه با زنان و مادران دارد و میزان دستیابى آنها به کرامت و جایگاه انسانى، تأثیر مستقیم بر نسلهاى آینده خواهد داشت.
مادرى که به لحاظ حقوقى احساس امنیت در خانواده نمىکند، ناخودآگاه بر فرزند نوعى بىاعتمادى به جامعه و حاکمیت را آموزش مىدهد؛ بنابراین زنان براى نقشآفرینى بهتر در مراحل مختلف زندگى خانوادگى نیازمند اطلاعات و آگاهى و نیز احساس امنیت حقوقى هستند.
تحقق این پدیده، سبب ایجاد توانمندى براى به کارگیرى اطلاعات، تقویت تفکر و دخالت در تصمیمگیرىهاى مهم و سرنوشتساز براى نسلهاى آینده مىشود.
همچنین برخى صاحبنظران معتقدند نوسازى و توسعه، دستاوردهاى نامتعادلى براى مردان و زنان در کشورهاى در حال توسعه به همراه داشته است، به طورى که مردان، بهرهمندان، و زنان، قربانیان این فرآیند بودهاند.
توانمندسازى زنان و مشارکت آنها در توسعه نیازمند پیشرفت فرهنگى آنان است. پیشرفت این قشر نیز موجب پیشرفت خانواده به عنوان هسته اصلى جامعه مىشود. توسعه به معناى تغییر کشور بر اساس تصویرى آرمانى با تأکید بر مسائل انسانى و اقتصادى است که تحقق آن نیازمند شیوهها و اصول مشخصى است. البته در جامعه ما توجه به آموزشهاى دینى و ایجاد باورهاى عمیق اعتقادى را مىبایست در این اصول مشخص، لحاظ کرد، زیرا اعتقادات و باورهاى دینى براى ما زیربناى پیشرفت فرهنگى و نیز دستیابى به حقوق انسانى و محور بومى شدن شیوهها و قواعد توسعه در کشور است. بىتردید تکیه بر باورهاى اصیل دینى در کنار حذف عقاید و برداشتهاى افراطى و تفریطى و گسترش آنها سبب تقویت نگرشهاى مثبت در جامعه زنان و مادران و در نتیجه بهسازى نسلهاى آینده مىشود.
بنا بر گفتهها و تعاریف بالا باید گفت: زنان ما، در ایفاى نقش آموزشى خود در خانواده طى 25 سال گذشته، تلاش لازم را داشته و بر این رسالت آگاه بودهاند. آنها هر جا به آموزشهاى لازم در انجام این رسالت دسترسى داشتهاند، موفق بوده اما آنجا که اطلاعات یا شرایط لازم از مادران دریغ شده، جامعه گرفتار آفت و صدمه شده است.
چنانکه با افزایش سوادآموزى یا رشد و گسترش تحصیلات عالى امروزه شاهد جامعهاى باسوادتر به ویژه در سطح دختران و بانوان هستیم. همچنین با امکان مشارکت سیاسى زنان و آموزشهاى غیر مستقیم در این زمینه به آنان، در حال حاضر از جامعهاى با رشد بالاى سیاسى برخورداریم و جوانان ما نسبت به جوانان اغلب کشورها داراى آگاهىهاى سیاسى بیشترى هستند.
در عین حال مىتوان آثار منفى برخى کمتوجهىها یا عدم تحقق حقوق خانوادگى و اجتماعى زنان و مادران را در بىاعتنایى یا بدبینى تعدادى از جوانان یعنى فرزندان این مادران مشاهده کرد.
نقش زنان در نظام آموزش رسمى کشور
در جامعه ایرانى، معلمى همواره بهترین و ارزشىترین مشاغل براى زنان برشمرده شده است. این دیدگاه چه پیش از انقلاب و چه پس از پیروزى آن دیدگاهى مسلط در امر اشتغال زنان بوده است. در این امر شاید توانایىهاى خاص روحى و جسمى زنان نقش عمدهاى داشته، اما بىشک موقعیت جنسیتى و شرایط اجتماعى و فرهنگى جامعه مهمترین عامل گرایش زنان به این شغل بوده است، چرا که اغلب خانوادهها علاقه دارند دختران آنها معلم، استاد دانشگاه، مدرِّس و مربى شوند. به عبارت دیگر شرایط خاص اجتماعى و فرهنگى همواره جامعه زنان را به سمت مشاغل آموزشى هدایت کرده، به طورى که اگر از پدر و مادر یا همسر پرسیده شود: چه شغلى را براى دختر یا همسر خود برمىگزینید، در بیشتر موارد شغل معلمى را ترجیح مىدهند.
البته پیشینه تاریخى و تجربه نیز نشان مىدهد که زنان در بخش آموزش موفقتر از مردان بودهاند. این امر واقعیتى است که پژوهشهاى انجام شده نیز بر آن تأکید دارد، به عنوان مثال نتایج یک تحقیق در زمینه مقایسه پیشرفت دانشآموزان پسر داراى معلم مرد با دانشآموزان پسر داراى معلم زن در پایه دوم دوره ابتدایى شهرستان بوشهر در سال 75 - 74 این موضوع را ثابت مىکند.
در این تحقیق کلاسهاى دوم به دو گروه کلاسهاى داراى معلم مرد و زن تقسیم شد. کل کلاسهاى داراى معلم مرد به تعداد چهارده کلاس به عنوان گروه اوّل نمونه و به همان تعداد کلاسهاى داراى معلم زن از طریق موازنه به عنوان گروه دوم انتخاب شد. براى اندازهگیرى متغیرها، میانگین کل تحصیلى و میانگین نمرات کتبى دروس «املا»، «ریاضى» و «جملهنویسى» مورد استفاده قرار گرفت. همچنین براى افزایش اعتبار دادههاى تحقیق، آزمودنىهاى هر دو گروه با سه آزمون پیشرفت تحصیلى که به وسیله پژوهشگر و تعدادى از معلمان مجرَّب دوره ابتدایى ساخته شد، مورد آزمایش قرار گرفت.
نتیجه کلى پژوهش به قرار زیر بود: دانشآموزان پسر داراى معلم زن در پایه دوم از نظر پیشرفت تحصیلى با دانشآموزان پسر داراى معلم مرد، تفاوت معنىدارى داشتند. این تفاوت قابل ملاحظه به سود دانشآموزان پسر داراى معلم زن بود.
بدین ترتیب زنان چه به لحاظ توانایىهاى روحى و جسمى، چه به لحاظ موقعیت جنسیتى و شرایط اجتماعى و فرهنگى و چه به جهت پیشینه تاریخى و تجربه نقش بسزایى را در آموزش رسمى کشور ادا مىکنند.
شایان ذکر است یونیسف در رهنمودهاى خود براى گسترش آموزش زنان و سوادآموزى، استخدام بیشتر معلمان زن را لازم دانسته است.
در این حال رشد حضور زنان در نظام آموزش رسمى کشور پیش از دانشگاه و در مقاطع ابتدایى، راهنمایى و متوسطه از روند یکسانى طى سالهاى مختلف پیش از انقلاب تا کنون برخوردار بوده است. در این زمینه دسترسى به آمار مشکل بوده، لیکن جدول زیر نشاندهنده این امر است.
ستون کنار جدول نشان مىدهد که در سال 1357 در مقابل 215 هزار و 381 نفر کارمند مرد در آموزش و پرورش 177 هزار و 615 نفر کارمند زن فعالیت مىکردند. مشابه همین وضعیت در سالهاى 77 - 76 و 82 - 81 به صورت کاملترى در مقاطع مختلف به دست آمده است. شایان ذکر اینکه از سال 76 به بعد آمارهاى مربوط به کارکنان آموزش و پرورش به لحاظ عامل جنسیت تهیه شده و پیش از آن بسیار کمتر این اقدام صورت گرفته است.
بر اساس آخرین آمار 45% معادل 505 هزار و 653 نفر از کارکنان وزارت آموزش و پرورش را زنان تشکیل مىدهند. این در حالى است که آمار سازمان مدیریت و برنامهریزى کشور نشان مىدهد اکنون درصد کارکنان زن در بخشهاى مختلف دولت به طور میانگین 34 درصد است.
آمار و اطلاعات نیروى انسانى وزارت آموزش و پرورش در سال 83 - 82 نشان مىدهد از 305 هزار و 129 معلم رسمى دوره ابتدایى، 163 هزار و 846 معلم یعنى حدود 54% زن بودهاند. همچنین از 185 هزار و 660 معلم رسمى دوره راهنمایى، 86 هزار و 953 نفر یعنى حدود 47% زن بوده و از 187 هزار و 139 معلم رسمى در دوره متوسطه نیز 87 هزار و 993 نفر یعنى حدود 47% زن بودهاند که به طور کلى در سه مقطع مذکور حدود 49 درصد معلمان رسمى را زنان تشکیل مىدهند.
آمار دیگرى از کل کارمندان رسمى و پیمانى لیسانس و بالاتر دورههاى مختلف تحصیلى کشور اعم از دولتى و اعزامى به غیر انتفاعى حاکى است در دوره آمادگى و پیشدبستانى در سال 77 - 76 از 153 کارمند، 146 نفر (95 درصد) زن بودهاند که این رقم در سال 82 - 81 از یک هزار و 721 نفر کل کارمندان در مقابل یک هزار و 523 کارمند یعنى 88% زن رسیده است.
این آمار در مقطع ابتدایى حاکى است در سال 77 - 76 از 24 هزار و 289 کارمند، 7 هزار و 526 نفر یعنى 33% زن بودهاند. این آمار در سال 82 - 81 به 29 هزار و 922 نفر یعنى 29 درصد در مقابل 69 هزار و 823 کارمند رسیده است.
در مقطع راهنمایى نیز در سال 77 - 76، از 34 هزار و 943 کارمند، 10 هزار و 179 نفر یعنى 31% زن بودهاند که این رقم در سال 82 - 81 به 39% یعنى 37 هزار و 417 نفر در مقابل کل 94 هزار و 865 نفر رسیده است.
این آمار حاکى است در مقطع متوسطه از 135 هزار و 902 کارمند در سال 77 - 76، 59 هزار و 415 نفر یعنى 44% زن بودهاند که این آمار در سال 82 - 81 به 86 هزار و 621 نفر یعنى 48% در مقابل 180 هزار و 350 نفر رسیده است.
در مراکز تربیت معلم نیز در سال 77 - 76، از یک هزار و 335 نفر کارمند، 382 نفر یعنى 29% زن بودهاند که این رقم در سال 82 - 81 به 612 نفر یعنى 32% در مقابل یک هزار و 913 نفر رسیده است.
از نظر کارمندان ادارى مناطق، سازمانها و ستاد نیز از 23 هزار و 838 کارمند در سال 77 - 76، 4 هزار و 438 نفر یعنى 19% زن بودهاند که این رقم در سال 82 - 81 به 3 هزار و 102 نفر یعنى 11% در مقابل 27 هزار و 637 نفر کاهش یافته است. در دوره کار و دانش شمار کارکنان زن در سال 82 - 81، 7 هزار و 465 نفر یعنى 42% از مجموع 17 هزار و 755 نفر بوده است.
در دوره پیشدانشگاهى نیز آمار نشان مىدهد در سال 77 - 76، از 5 هزار و 523 نفر، 2 هزار و 801 نفر یعنى 51% کارمند زن بودهاند که این رقم در سال 82 - 81 به 10 هزار و 341 نفر یعنى 55% در مقابل 18 هزار و 734 نفر کل کارمندان رسیده است.
جمعبندى آمارها نشان مىدهد نسبت جنسیتى کارمندان رسمى و پیمانى لیسانس و بالاتر در دورههاى مختلف تحصیلى کشور اعم از دولتى و اعزامى به غیر انتفاعى در سال 77 - 76 از مجموع 225 هزار و 983 نفر، 85 هزار و 432 نفر یعنى حدود 38% زن بوده که این رقم در سال تحصیلى 82 - 81 از مجموع 412 هزار و 798 نفر کل کارمندان، 177 هزار و 3 نفر یعنى حدود 43% و حاکى از رشد 5 درصدى آن در این سالهاست. آمار مرکز امور مشارکت زنان نیز نشان مىدهد حدود 60 هزار زن ایرانى اکنون در کادر آموزش تماموقت، حقالتدریس دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالى و حدود 25 هزار نفر در دانشگاه آزاد اسلامى مشغول به کارند که این ارقام به ترتیب 7/18 و 2/16 درصد است.
همچنین در هفت سال گذشته کادر آموزشى و هیئت علمى زنان دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالى کشور 6 درصد رشد داشته و این درصد در سطح دانشگاه آزاد اسلامى به 30% مىرسد. به عبارت دیگر رشد کادر آموزشى زنان اعضاى هیئت علمى دانشگاهها از 28/17 در سال 76 به 78/18 در سال 82 رسیده است.
در همین جا بىفایده نیست اشارهاى به آخرین وضعیت آموزشى دختران در آموزش و پرورش کشور داشته باشیم.
در دو مقطع 76 - 75 و 81 - 80 از مجموع کل دانشآموزان به ترتیب 73/46 و 84/47 درصد دختر بودهاند.
در این حال اوّلاً: به رغم کاهش 35/6 درصدى جمعیت دانشآموزى در فاصله پنج ساله بالا، سهم نسبى دختران در آن 11/1 درصد افزایش یافته است.
دوم: اگر چه سهم کلى دختران دانشآموز نسبت به پسران کمتر است، ولى در مقاطع بالا و خصوصاً دوره پیشدانشگاهى این نسبت به نفع دختران و براى دو سال تحصیلى بالا به ترتیب 54/54 و 71/61 درصد است.
سوم: چنانچه سهم نسبى دو دوره ابتدایى و پیشدانشگاهى را مقایسه کنیم (براى سال 80 - 75 به ترتیب 12/47 در مقابل 54/54 و 76/47 در مقابل 71/61 درصد) معلوم مىشود که دانشآموزان دختر با تعداد و سهم کمتر وارد نظام آموزش و پرورش مىشوند. اما به صورت مستمر و جدى دورههاى تحصیلى را به اتمام مىرسانند.
چهارم: با توجه به آمارهاى سال 75، به رغم پوشش تحصیلى کمتر دختران در مقایسه با پسران (به ترتیب 69/72 و 07/76 درصد) سهم جمعیت در سنین لازمالتعلیم نسبت به کل جمعیت براى زنان بیشتر از رقم مشابه براى مردان است (14/4 در مقابل 41/5 درصد). بنابراین حجم و سهم بیشترى از زنان در انتظار برنامهریزى آموزشى و پرورشى هستند و بار این مهم بر دوش آموزش و پرورش است.
اشاره به نکات بالا تأکیدى دوباره بر ضرورت افزایش سطح آموزش زنان است، زیرا چنانچه سطح آموزش زنان افزایش یابد، شاهد رشد سطح آموزش فرزندان و تمامى جامعه خواهیم بود.
نقشهاى آموزشى غیر مستقیم در زنان
اساساً زنان به واسطه نقشى که به عنوان مادر در نظام آفرینش دارند، صاحب نیروى بالقوه تأثیرگذارى آموزشى هستند. آنچه در بخشهاى پیشین آمد به طور کلى شامل نقشهاى غیر مستقیم زنان در آموزش خانواده و جامعه نیز مىشود، مانند نقشى که زنان مىتوانند در مبارزه با فقر داشته باشند. چنانکه زنانِ آگاهى که توانایى تشخیص مسائل اقتصادى را داشته و در خانواده همواره اصول مصرف صحیح، مبارزه با اسراف و بهرهورى اقتصادى را مد نظر قرار مىدهند، شرایط بهینه اقتصادى آینده کشور را تضمین مىکنند.
همچنین زنان و مادرانى که با اصول حفاظت از محیط زیست آشنا باشند، با آموزش غیر مستقیم آن در محیط خانواده، جامعه و محل اشتغال خود ضامن حفظ منابع طبیعى هستند و جامعه را آماده رویارویى با بحرانهاى زیستمحیطى جهان امروز و فردا خواهند کرد.
زنان سالم و متدین این سرزمین قادرند به طور پیوسته صفات مهرورزیدن، احساس مسئولیت، قناعت، چشمپوشى از انتظارات (به خاطر اهداف بزرگتر، ایثار و فداکارى به خاطر دیگرى و ...) را که همگى به ویژگى مادرى آنها بازمىگردد به طور غیر مستقیم به جامعه آموزش دهند.
در واقع انسانها به طور مستمر در حال آموزش یکدیگر هستند و زنان به واسطه نفوذ نقش و جایگاه خود اعتبار بیشترى در این زمینه دارند. اما طبیعى است آنها به میزانى که مىآموزند آموزش مىدهند و به اندازهاى که امکان رشد و ترقى برایشان فراهم مىشود، از کیفیت آموزشدهى افزونترى برخوردار مىشوند.
در این حال و با توجه به نقش بسیار پر اهمیت زنان در آموزش کشور لازم است به موارد حساس و نگرانکنندهاى که طى تهیه این مقاله به آن برخوردیم، اشاره شود.
هشدارها و سخن آخر
- دریافتیم که نقش زنان در آموزش بسیار بااهمیت است ... اما امروز 93 درصد از دختران شهرى و 85 درصد از دختران روستایى در دبستانها ثبتنام مىکنند، یعنى اگر چه این ارقام نشاندهنده رشد ثبتنام دختران است، اما همچنین نشان مىدهد که حدود 15 درصد دختران روستایى و 7 درصد دختران شهرى مدرسه نمىروند و یا ثبتنام نمىکنند. این رقم هشدارى بر وجود یک نسل دیگر از مادران بىسواد است.
- دریافتیم که نقش زنان در آموزش بسیار بااهمیت است ... اما به راستى چند درصد از زنان ما آموزشهاى لازم جهت بهرهبردارى مناسب از منابع مالى، انسانى و یا مدیریت بهینه منابع و زمان را مىبینند؟ همه جا سخن از توسعه است اما کلید رسیدن به این امر، ناباورانه به فراموشى سپرده شده است، یعنى آموزش فراگیر حداقل وقت زنان را مىگیرد. دختران امروز و مادران فردا کمتر به نقش کلیدى خود آگاهند و همواره خود را از تصمیمگیرىها و مسئولیتپذیرىها به دور مىدانند.
آیا به راستى مىتوان بدون آموزش بىوقفه، آگاهىبخش و ایجاد زمینه براى مشارکت زنان به توسعه انسانى و مادى رسید؟
- دریافتیم که نقش زنان در آموزش بسیار بااهمیت است ... اما یک دختر 20 ساله پس از ازدواج و در آغاز خانهدارى به طور متوسط در هفته 112 ساعت اوقات بیکارى دارد. اگر از این بین 64 ساعت را صرف انجام امور منزل کند، 48 ساعت وقت آزاد و بىبرنامه دارد که تنها 12 درصد از زنان این زمان را صرف یادگیرى و آموزش مىکنند، آن هم آموزش در زمینه کارهاى دستى، سرگرمى! تنها 3 درصد به صورت جدى در زمینه کودک مطالعه مىکنند. از این میان، 5 درصد به صورت غیر مستقیم از طریق برنامههاى تلویزیونى، رادیو، پلاکاردها و فیلم مورد آموزش قرار مىگیرند.
به راستى مىتوان سخن از مدیریت منابع و زمان، بهرهورى و تعلیم و تربیت نسلى پویا، کارآمد، خلّاق و مدیر به میان آورد، حال آنکه آمار آموزش آموزگاران اصلى جامعه چنین است؟
سخن آخر اینکه، زنان به عنوان ارکان اصلى خانواده و جامعه، ضامن رشد و پیشرفت هستند. جامعهاى که روح تعالى، استقلال و اعتماد به نفس از دوران کودکى به افراد آن القا مىشود، خودباورى و احیاى اندیشههاى درونى جزو مشخصههاى بارز آن خواهد شد.
در اینجا بحث توانمندسازى زنان تنها برداشتى از یک مفهوم کلامى نیست، بلکه فرآیندى ژرف و درخور توجه است که مىتواند زیرساخت بسیارى از طرحها و برنامههاى درازمدت براى رسیدن به چنین جامعهاى باشد.
زنان توانمند و مستقل اصلىترین سرمایههاى جامعهاند که ستونهاى ترقىخواهى، پیشرفت و رشد وضعیت اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و اقتصادى بر عمل و اندیشه آنان بنا خواهد شد.
اگر زنان به عنوان نیروهاى منفعل و مصرفکننده اندیشه مطرح باشند، نه تنها روند توسعه و اجراى پروژههاى تکمیلى آن، امرى دور از واقعیت به نظر مىرسد، بلکه خود مىتواند به عنوان سدى در این جهت قرار گیرد.
گسترش اندیشه و سنتهاى همدلى و تفاهم و درک دو سویه، احیاى خودباورى در ذهنیت افراد جامعه از جهت توانایى انجام کارهاى مهم، افزایش سطح آموزش عمومى و بالا رفتن درک و فهم عمومى و ایجاد بینش روشنگرایانه، همه تنها در گرو رشد و ارتقاى زنان جامعه است. جامعه ایران نیز مستثنا از این قاعده عمیق و کلى نیست، چرا که عبارت «آموزش امرى بس حیاتى است» در گستره جامعهشناختى امروز ایران، بسان محور و قطب اصلى حرکت براى دستیابى به آرمانهاست ... «زنان» و «آموزش» رابطهاى کاملاً دو سویه و وابسته به یکدیگر در مسیر تحقق آرمانها در نظام و جامعه اسلامى دارند. به عبارتى دقیقتر امروز «توانمندسازى حوزه آموزش با وجود زنان» و «توانمندسازى زنان با آموزش» دو روى سکه شانس ایران اسلامى است.
منابع: -
- محمد باغملایى، مقایسه پیشرفت تحصیلى دانشآموزان پسر داراى معلم زن در پایه دوم راهنمایى شهرستان بوشهر در سال 75 - 74، پایاننامه کارشناسى ارشد.
- افسانه کمالى، دختران امروز و آموزش و پرورش، ویژهنامه نگاه، مرداد 81.
- اطلاعات سال تحصیلى 83 - 82 نیروى انسانى وزارت آموزش و پرورش.
- مهشید ترکاشوند، زن، توسعه و آموزش، نشریه عروس، آبان 80.
- ناصر فریدونى، بررسى موانع و مشکلات به کارگیرى زن در سطوح مختلف مدیریت آموزشى، فصلنامه ریحانه، شماره 14.
- عالیه حجتزاده، نقش آموزش در تغییر نگرش زنان به زندگى.
- واحد طرح و برنامه وزارت آموزش و پرورش، آموزش دختران، سرمایهگذارى براى کل جامعه.
- وزارت آموزش و پرورش، آمار کل کارمندان رسمى و پیمانى لیسانس و بالاتر دورههاى مختلف تحصیلى کشور (دولتى و اعزامى به غیر انتفاعى) به تفکیک رشته تخصصى و جنس.
- مرکز امور مشارکت زنان، گزارش عملکرد دولت.