درآمدى بر مسئولیت نظام اسلامى در پاسدارى از پاکدامنى و عفت عمومى
محمدحسین مهورى
[از دیر باز گفت و گوهاى فراوانى میان صاحبنظران در باره وظایف، اهداف و آرمانهاى حکومت وجود داشته و نظریات متنوعى در این باره ارائه گردیده است. از جمله این سؤال همواره مطرح بوده است که «آیا اهداف حکومت در آرمانهاى کلى و عمومى خلاصه مىشود یا در وراى این اهداف، آرمانهاى ارزشى دیگرى وجود دارد که حکومت وظیفه تحقق بخشیدن به آنها را دارد؟» در رابطه با حکومت دینى نیز، قبل از بررسى عملکرد، این سؤال به صورت جدىتر مطرح مىشود که آیا اساساً حکومت اسلامى براى حاکم کردن دین و ارزشهاى دینى در جامعه، مسئولیتى دارد یا خیر؟
پاسخ منفى به این پرسش از سوى برخى از اندیشمندان مسلمان، نویسنده را بر آن داشت تا رسالت حکومت اسلامى در تحقق بخشیدن به ارزشهاى دینى، فضایل اخلاقى و انسانى از جمله عفاف و پاکدامنى در جامعه را به بحث گذاشته، شیوهها و راهکارهاى اجرایى آن را بیان نماید.]
مقدمه: آرمانهاى حکومت
لزوم حکومت براى جوامع بشرى تقریباً مورد اتفاق و پذیرش همه انسانها و اندیشمندان جهان است و کمتر کسى در باره آن به خود اجازه تردید داده، ولى در باره وظایف، اهداف و آرمانهایى که حکومت در پى تحقق آن است، از دیرباز بحث و گفتگوهاى فراوانى میان اندیشوران و صاحبنظران وجود داشته و نظریات گوناگون و متنوعى در این باره ارائه گردیده است. با این حال برخى از وظایف و آرمانهاى حکومت، مورد پذیرش همه متفکران و یا بیشتر آنان قرار گرفته است که عبارتند از: تأمین امنیت، برقرارى نظم در جامعه، جلوگیرى از تجاوز متجاوزان، رسیدگى به دعاوى، منازعات و اختلافات مردم، احقاق حقوق مظلومان و ستمدیدگان، رسیدگى به نیازمندان و بینوایان، ایجاد رفاه براى شهروندان، گرفتن مالیات و صرف در کارهاى عمومى و ... .
اهداف فوق تقریباً مورد پذیرش همه اندیشوران و خردمندان جهان از هر مکتب و مرامى است. بر همین اساس حضرت على(ع) به لزوم حکومت براى جوامع بشرى استدلال کرده است. حضرت در پاسخ به شعار «لا حکم الّا للَّه» که از سوى خوارج مطرح مىگردید، فرمود:
«سخن حقى است که از آن، باطل اراده مىشود! آرى، داورى جز براى خدا نیست، ولى اینها مىگویند: «زمامدارى و حکومت جز براى خدا [شایسته] نیست.» در حالى که مردم به زمامدارى نیکوکار یا فاجر و بدکار نیازمندند تا در حکومت وى مؤمن به کار و تلاش بپردازد و کافر نیز در آن بهرهمند گردد و خداوند هر کس را به اَجَل و مرگ طبیعى خویش برساند. به وسیله حکومت، بیتالمال جمعآورى مىشود، با دشمن نبرد مىگردد، راهها ایمن مىشود و حق ضعیف از قوى باز ستانده مىشود تا اینکه نیکوکاران آسوده مىگردند و از فاجران و بدکاران آسایش پدیدار مىگردد.»(1)
روشن است که امیرمؤمنان در این سخن به مطلبى استدلال کرده که مورد پذیرش هر انسان عاقل و خردمندى است و در صدد بیان حکم تعبدى خاصى نیست که از سوى خداوند قرار داده شده باشد. بر اساس آنچه گفته شد اختلاف عمده و اساسى در باره آرمانهاى حکومت بدان باز مىگردد، که آیا اهداف حکومت در آرمانهاى کلى و عمومى خلاصه مىشود؛ یا در وراى این اهداف، آرمانهاى ارزشى دیگرى وجود دارد که حکومت وظیفه تحقق بخشیدن به آنها را دارد.
میان اندیشمندان و نظریهپردازان جدید غرب و حکومتهاى لیبرال، جاى چندانى براى حفظ و حراست از ارزشهاى اخلاقى در آرمانهاى حکومت وجود ندارد. آنان معتقدند که دولتها باید هر چه بیشتر زمینه تمتع و بهرهگیرى انسان را از امکانات مادى فراهم سازند و وى را هر چه بیشتر در جهت رسیدن به خواستهها، امیال و خواهشهاى نفسانىاش یارى رسانند. حکومتها مؤظفند زمینه زندگى توأم با مسالمت را براى همه افراد جامعه فراهم آورند و فراتر از آن مسئولیتى ندارند؛ حتى نباید دخالتى داشته باشند. چنین نگرشى به حکومت از ارکان لیبرالیسم است و دولت حداقل، دولتى است که حفظ صلح و امنیت اشخاص و دارایى آنها را بر عهده دارد.
آرمانهاى حکومت از نظر اسلام
برخى از اندیشمندان مسلمان با اینکه به ارزشهاى دینى و اخلاقى باور دارند، ولى به اعتقاد آنها از نظر اسلام، رسالت حکومت در برآورده کردن نیازهاى اولیه انسان خلاصه مىشود. اینان دخالت در حوزه دیندارى افراد را از وظایف حکومت نمىدانند. و بر این باورند که دیندارى از وظایف شخصى و خصوصى افراد است و اسلام حکومت را از دخالت در این حوزه برحذر داشته است.
«حکومت دینى، حکومتى است بر جامعه مؤمنان که مشکلات و حاجات اولیه آنان [نظیر بهداشت، مسکن، دارو، غذا، پوشاک، امنیت، نظم و امثال آن ]را حل مىکند تا خودِ آنان بتوانند به حاجات لطیف ثانوى خود بپردازند که البته یکى از این حاجات لطیف، نیازهاى دینى آنان است. به این معناست که خدمت کردن به دنیاى مردم دیندار در واقع خدمت کردن به آخرت مردم است و به این معناست که روح حکومت، دینى مىشود، گرچه شکل و جسم معیّنى نداشته باشد و در هر عصرى، شکل خاصى به خود بگیرد و به این معناست که پاسدارى از حرّیت ایمان تحقق مىپذیرد. کسى که گرفتار آب و نان و مسکن و امنیت است، آزاد نیست و چنین کسى دسترسى به ایمانِ آزاد هم ندارد.»(2)
شکى نیست که تأمین نیازهاى اولیه جامعه از مهمترین و اساسىترین وظایف حکومت اسلامى است. بیشتر مردم بدون تأمین آنها، قدرت رسیدگى به نیازهاى لطیف معنوى و روحى را ندارند، ولى نکتهاى که از نظر دور مانده است اینکه، زندگى اجتماعى، این گونه نیست که گروهى در کنار هم در یک محیط، زیست نمایند، بدون آنکه سرنوشت هر یک از آنها کمترین وابستگى به سرنوشت دیگران را داشته باشد؛ جامعه انسانى داراى وحدتى است که از شعور واحد، طرز تفکر، سلیقه و ذوق و احساس واحد برخوردار است. چه بسیار کارى که در دید امتى و در فرهنگ یک جامعه زیبا و در فرهنگ جامعه دیگر زشت و نازیباست.
همان گونه که هر یک از اعضا و قواى انسان، آثار مخصوص به خود را دارند و از ترکیب و اجتماع آنها آثار بزرگتر و قوىترى پدیدار مىگردد، از نظر اسلام در تربیت افراد چنین رابطهاى حاکم است و این یک رابطه حقیقى میان افراد و اعضاى جامعه است که سبب پیدایش وجود مستقلى براى جامعه مىگردد، همان گونه که وجود انسان، مستقل از وجود اعضاى اوست. به همین دلیل قرآن براى امتها زندگى، مرگ، کتاب، فهم و شعور، عمل، اطاعت و عصیان را در نظر مىگیرد. لازمه این مطلب آن است که در هنگام تعارض و تضاد میان صفات و روحیات جامعه و ویژگىهاى شخصى افراد، روحیات جمعى بر صفات فردى غلبه نماید. سرّ اهتمام اسلام به اجتماع از همین جا سرچشمه مىگیرد، زیرا تربیت اخلاق و غرایز افراد با وجود اخلاق و غرایز مخالف و ناهمخوان در جامعه به نتیجه مطلوب نخواهد رسید. به همین دلیل اسلام مهمترین احکام خویش همانند حج، نماز، جهاد، انفاق و تقوا را بر اساس مصلحتهاى جامعه بنیان نهاده و نیروهاى حکومت و فریضه امر به معروف و نهى از منکر و دعوت به خیر از طرف عموم مسلمانان را حافظ و نگهبان آن قرار داده است.(3)
از نظر اسلام زندگى حقیقى انسان به زندگى مادى این جهان محدود نمىشود و در زندگى اخروى وى چیزى جز معارف الهى که همگى به توحید بازمىگردد، سودمند نیست. معارف نیز جز در سایه مکارم اخلاق و پاک نمودن نفس از رذایل و پلیدیها حفظ نمىگردد. چنان که مکارم اخلاق جز در پرتو زندگى اجتماعى شایسته که بر اساس پرستش خداوند و عدالت اجتماعى بنیان شده، به کمال نمىرسد؛ به همین جهت اسلام دین را هدف جوامع بشرى قرار داده و بر اساس آن قانون وضع کرده است و در آن تنها به تعدیل کردار و اعمال بسنده نکرده، بلکه عبادات و معارف و اخلاق را افزوده است علاوه بر این، ضمانت اجراى آن را به عهده حکومت اسلامى و امر به معروف و نهى از منکر توسط افراد جامعه قرار داده است.(4)
از نظر، اسلام جامعه از وحدتى برخوردار است که فساد و صلاح هر یک از اعضاى آن به اعضاى دیگر سرایت مىکند و بىتوجهى به مفاسد اجتماعى سبب گسترش فساد به بخشهاى دیگر جامعه مىگردد. از اینرو، براى ایجاد زمینه دیندارى در جامعه و پاسدارى از ایمانِ آزاد مردم و ساختن فضاى جامعه به گونهاى که تجربه دینى و ایمان بىاکراه براى یکایک اعضاى جامعه هموار گردد و زمینه رشد و تعالى همه افراد فراهم شود، لازم است از مفاسد اجتماعى جلوگیرى گردد.
«نیازهاى مشترک اجتماعى و روابط ویژه زندگى انسانى، انسانها را آنچنان به یکدیگر پیوند مىزند و زندگى را آن چنان وحدت مىبخشد که افراد را در حکم مسافرانى قرار مىدهد که در یک اتومبیل یا یک هواپیما یا یک کشتى سوارند و به سوى مقصدى در حرکتاند و همه با هم به منزل مىرسند و یا همه با هم از رفتن مىمانند و همه با هم دچار خطر مىگردند و سرنوشت یگانهاى پیدا مىکنند. چه زیبا مثلى آورد رسول اکرم(ص) آنجا که فلسفه امر به معروف و نهى از منکر را بیان مىکرد:
«گروهى از مردم در یک کشتى سوار شدند و کشتى سینه دریا را مىشکافت و مىرفت. هر یک از مسافران در جایگاه مخصوص خود نشسته بود. یکى از مسافران به عذر اینکه اینجا که نشستهام جایگاه خودم است و تنها به خودم تعلق دارد، با وسیلهاى که در اختیار داشت، به سوراخ کردن همان نقطه پرداخت. اگر سایر مسافران همان جا دست او را گرفته و مانع مىشدند، غرق نمىشدند و مانع غرق شدن آن بیچاره نیز مىشدند.»(5)
نقش حکومتها در فرهنگ جامعه
حکومتها در ساختن فرهنگ جامعه و طرز تفکر اجتماع و حاکم کردن ارزشها بر آن و در یک کلام، ساختن شخصیت اجتماعى جامعه بیشترین تأثیر را دارند، به طورى که تأثیر حکومت بر فرهنگ جامعه از پیامدهاى جدا نشدنى آنهاست. اینکه حکومتى تنها به نیازهاى اولیه مردم بپردازد و در جهت دادن و ساختن افکار و اندیشههاى جامعه کمترین تأثیرى نداشته باشد، فرضى است که تحقق بیرونى ندارد. بنابراین هر حکومتى، فرهنگى به دنبال دارد و نمىتوان حکومتى را برکنار از مسائل فرهنگى دانست.
حضرت على(ع) مىفرماید:
«الناس بأمرائهم اشبه منهم بآبائُهم؛(6)
مردم به زمامدارانشان بیشتر شباهت دارند تا به پدرانشان.»
جامعه همانند خانوادهاى بزرگ است و رهبران آن پدر و مادر خانواده هستند. همان گونه که شخصیت و اندیشههاى فرزندان تحت تأثیر گفتار، رفتار و اندیشههاى پدر و مادر شکل مىگیرد و جهت مىیابد، فرهنگ جامعه و ارزشهاى حاکم بر آن از شخصیت رهبران جامعه و برنامه حکومت تأثیر مىپذیرد. بنابراین خلاصه کردن رسالت حکومت در تأمین نیازهاى اولیه و حذف کارهاى فرهنگى و ارزشى از اهداف و آرمانهاى نظام، امرى ناشدنى است. از این رو در سخنان پیشوایان معصوم(ع) حاکم کردن ارزشهاى اخلاقى و فضایل انسانى، از مهمترین وظایف حکومت اسلامى شمرده شده است.
تحقق بخشیدن دین در جامعه از مهمترین اهداف حکومت اسلامى
پیشوایان معصوم(ع) در موارد بسیارى از سخنان خویش، تحقق بخشیدن به دین، اجراى احکام و حراست از ارزشها را از اهداف حکومت برشمردهاند، به دو نمونه از آنها اشاره مىکنیم:
حضرت على(ع) فرمود:
«و أما ما فرضه اللَّه عزّ و جّل ِمن الفرائض فى کتابه فدعائم الإسلام و هى خمس دعائم و على هذه الفرائض بنىالاسلام ... أوّلها الصلاة ُثمّ الزکاة ُثمّ الصیام ُثمّ الحج ُثمّ الولایة و هى خاتمتها و الحافظه لجمیع الفرائض و السنن؛(7)
فرایضى را که خداوند در قرآن واجب نموده است، ارکان اسلام است و عبارت از پنج رکن است که اسلام بر آنها بنیان شده است ... اوّل نماز، سپس زکات، پس از آن روزه، آن گاه حج و سپس ولایت که پایانبخش آنها و حافظ و نگهبان همه واجبات و سنتهاست.»
امام رضا(ع) در ضمن حدیث مفصلى مىفرماید:
«... إنّ الإمامة زمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدنیا و عزّ المؤمنین. إن الإمامة ُاسّ الإسلام النامى و فرعه السامى. بالإمام تمام الصلاة و الزکاة و الصیام و الحج و الجهاد و توفیر الفىء و الصدقات و امضاء الحدود و الأحکام و منع الثغور و الأطراف. الإمام یحلّ حلالُ اللَّه و یحرّم حرامَ اللَّه و یقیم حدودَ اللَّه و یَذُبُّ عن دین اللَّه و یدعؤ إلى سبیل ربّه بالحکمة و الموعظة الحسنة و الحجة البالغة؛(8)
... امامت، زمام دین، نظام مسلمانان، صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. امامت، اساس بالنده اسلام و فرع والاى اسلام است. به وسیله امام نماز و زکات و روزه و حج و جهاد کامل مىگردد؛ مالیات و صدقات جمعآورى مىشود و حدود و احکام جارى مىگردد و از مرزها دفاع مىشود. امام حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام مىکند؛ حدود را بر پاى مىدارد؛ از دین خدا دفاع مىنماید و با حکمت و اندرز نیکو و دلیل قاطع به راه پروردگار دعوت مىکند ...»
که براى پرهیز از طولانى شدن سخن، به همین دو مورد بسنده مىکنیم.(9)
نگاهى هر چند گذرا به تعالیم اسلام و سخنان پیشوایان معصوم(ع) این باور را در ذهن هر انسان با انصافى ایجاد مىکند که از نظر اسلام مهمترین وظیفه حکومت، پاسدارى از ارزشهاى اخلاقى و فضایل انسانى و تحقق بخشیدن به آرمانهاى والاى دین در جامعه است.
قرآن کریم در باره هدف ارسال پیامبران مىفرماید:
«َلقَد أرَسَلنا رسلنا بِالبَیِّناتِ و أَنزَلنا مَعَهُمُ الکتابَ و المیزانَ لِیَقومَ الناسُ بِالقسطِ و أَنزلنا الحَدیدَ فیه بأس شدید و منافعُ لِلنَّاس؛(10)
به راستى پیامبران خود را با دلایل آشکار فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به قسط قیام کنند و آهن را فرو فرستادیم که در آن سختى زیاد و سود براى مردم است.»
علامه طباطبایى در تفسیر آیه مىگوید: «بعید نیست مقصود از میزان، دین باشد، زیرا به وسیله دین عقاید و اعمال انسان سنجیده مىشود قوام زندگى سعادتمند فردى و اجتماعى مردم به دین وابسته است.»(11)
مقصود از «قسط» در آیه، تنها عدالت اجتماعى نیست، بلکه مقصود برقرارى عدالت در همه زمینههاى زندگى فردى و اجتماعى است. به دلیل آنکه در آیه دیگر، قسط در مقابل فحشا قرار گرفته است:
«و إذا فَعلوا فاحشةَ قالوا وَجَدنا عَلیها آباءَنا و اللَّهُ اَمَرنا بِها قُل إنَّ اللَّه لا یَأَمُرُ بالفحشاء أتقولونَ علَى اللَّهِ ما لا تعلَمون. قُل أَمَرَ رَبِّى بِالقِسط ...؛(12)
چون کار زشتى انجام دهند مىگویند: «پدرانمان را بر آن یافتیم و خداوند ما را به آن فرمان داد.» بگو: «خداوند به فحشا فرمان نمىدهد. آیا به خدا مىبندید چیزى را که نمىدانید؟!» بگو: «خداوند به قسط فرمان داد ... .»
علامه طباطبایى مقصود از قسط را عدل و اعتدال و حد وسط در همه کارها و پرهیز از افراط و تفریط دانسته است.(13)
بنابراین هدف دین و رسالت پیامبران - که هدف از برقرارى حکومت اسلامى همان است - برقرارى عدالت در رفتار و امیال فردى و اجتماعى است.
روش اسلام براى تحقق بخشیدن دین در جامعه
لازمه آنچه در باره وظیفه حکومت براى تحقق بخشیدن دین در جامعه و حاکم کردن ارزشها گفته شد، استفاده از زور و خشونت براى اجراى اعمال دینى و اجبار مردم به دیندارى نیست تا گفته شود: ایمان اکراهبردار نیست. آیه «لا اکراه فى الدین»، اشاره به همین معنا دارد. دین از جنس دوستداشتن و عشقورزیدن است. هیچ کس را به زور نمىتوان دوستدار دیگرى کرد. دوستى به جبر و اکراه در دل کسى نمىنشیند. جسم را مىتوان مورد اجبار و اسارت قرار داد، اما در دل به جبر نمىتوان راه پیدا کرد، مگر آنکه کسى از روى میل و رغبت شیفته چیزى بشود. بنابراین «لا اکراه فى الدین»، دو معنا دارد: یکى آنکه «مردم را براى ایمان آوردن اجبار نکنید»؛ معناى دیگر و بالاترش این است که اگر اجبار کردید و مردم به ظاهر ایمان آوردند، آن، ایمان نیست، زیرا ایمان اکراهبردار نیست.(14)
هر چند این سخن، درست است، ولى لازمه آن این نیست که حکومت اسلامى در حاکم کردن ارزشهاى دینى هیچ وظیفهاى ندارد و هر تلاشى در این راستا مستلزم اجبار و اکراه مردم و به کارگیرى خشونت است. حکومت اسلامى براى حاکم کردن ارزشها در جامعه بر اساس عشق و علاقه مردم عمل مىکند. از نظر اسلام نه تنها حکومت، مردم را به دیندارى مجبور نمىکند، بلکه مردم هستند که در صورت قصور و یا تقصیر رهبران جامعه و متصدیان امور در اجراى برنامههاى دینى، آنها را بازخواست مىکنند و تحت فشار مىگذارند. و حکومت اسلامى در جامعهاى تحقق مىیابد که اکثر مردم خواهان تحقق دین و ارزشهاى آن در جامعه هستند.(15)
مردم حکومت را به اجراى برنامههاى دینى مجبور مىکنند، نه اینکه حکومت با اجبار بخواهد مردم را دیندار کنند.
برنامه حکومت اسلامى براى تحقق بخشیدن به ارزشهاى دینى
حکومت اسلامى پس از آنکه با خواست و حمایت مردم تحقق یافت، براى اصلاح جامعه و تحقق اهداف دین باید بر اساس اولویتهاى زیر عمل نماید:
أ) اصلاح ساختار حکومت و حاکم کردن ضوابط به جاى روابط
از نظر اسلام براى ساختن جامعه، اولویت نخست، اصلاح ساختار حکومت است، چون با حکومتى فاسد و بر اساس روابط ناعادلانه نمىتوان عدالت و دیگر ارزشهاى اسلامى را در جامعه تحقق بخشید.
کسانى مىتوانند اهداف اسلام را در جامعه پیاده کنند که از پذیرش مسئولیت، جز برقرارى عدالت و خدمت به مردم و تحقق بخشیدن ارزشهاى والاى اسلام، هدفى نداشته باشند. از نظر پیشوایان معصوم(ع) مهمترین عامل رستگارى یا فساد جامعه، شایستگى یا فساد رهبران جامعه است.
پیامبر اکرم(ص) مىفرماید:
«صنفان مِن اُمتى إذا صلحا صلحت اُمتى و إذا فسدافسدت اُمتى ...
الفقهاء و الأُمراء؛(16)
دو گروه از امت من هر گاه اصلاح شوند، امت اصلاح مىشود اما هر گاه فاسد شوند، امت فاسد مىشود ...
حاکمان و فقیهان!
حضرت على(ع) مىفرماید: «اذا تغّیر السلطان تغّیر الزمان؛(17)
هر گاه زمامدار تغییر کند، وضع دگرگون مىشود.»
نیز مىفرماید: «فلیست تصلح الرعیة إلا بصلاح الولاة؛(18)
مردم رستگار نمىشوند مگر با رستگارى والیان و متصدیان امور.»
به همین دلیل حضرت على(ع) بیشترین همت و تلاش خود را در اصلاح ساختار حکومت به کار گرفت. در اولین فرصت همه کارگزاران عثمان را برکنار کرد و به جاى آنها افراد صالح و شایستهاى منصوب کرد. علاوه بر آن، با نظارت پیگیر و دقیق، عملکرد کارگزاران خود را زیر نظر گرفت و با هر گونه انحرافى قاطعانه برخورد کرد. حضور عثمان بنحنیف در میهمانى مجلل که در آن زمان در نگاه مردم چه بسا کار خلافى به شمار نمىآمد، به رغم اوضاع بسیار حساس حکومت، از نظر امام مخفى نماند و آن صحابى بزرگوار پیامبر اکرم(ص) را به خاطر این کار نکوهش و سرزنش کرد. ساختار حکومت حضرت على(ع) به گونهاى بود که کوچکترین تخلف کارگزاران از چشم وى مخفى نمىماند و در هر مورد قاطعانه بدون کمترین مصلحتاندیشى و ملاحظهکارى برخورد مىنمود. حکومت علوى بر خلاف حکومتهاى دیگر نسبت به تخلفات کارگزاران، بسیار سختگیر بود و کمترین انعطافى در این باره از خود نشان نمىداد؛ در عین حال نسبت به خطاهاى سیاسى مخالفان، بسیار باگذشت بود، به طورى که مردم از حکومت وى کمترین فشار و سنگینى احساس نمىکردند.
ب) اجراى عدالت اقتصادى
پس از اصلاح ساختار حکومت، اولویت بعدى، مربوط به تأمین عدالت اقتصادى و برآورده ساختن نیازهاى ضرورى شهروندان است. بدون شک قلب مهربان و رئوف حضرت على(ع) از اینکه افرادى در حکومت وى نیازمند مایحتاج ضرورى زندگى باشند، بسیار ناراحت و رنجور بود. آرزوى امام (ع) این بود که در حکومت وى هیچ نیازمندى وجود نداشته باشد. امام جهت رسیدن به این هدف، نهایت تلاش و کوشش خود را مبذول مىنمود، به طورى که وقتى تحقق چنین هدفى در کوتاهمدت ممکن نبود، براى کاهش فشارهاى روحى بینوایان و تسکین درد و رنج آنها، خود در سختترین وضع روزگار سپرى مىکرد و کارگزاران خویش را از روى آوردن به تجمل، تشریفات و اسراف برحذر مىداشت. با وجود افرادى که به ضرورىترین نیازهاى زندگى محتاج بودند، حکومت علوى به ساختن ساختمانهاى مجلل، برگزارى ضیافتهاى پر هزینه و تجمل و تشریفات روى نیاورد. با این حال از نظر امام اصلاح ساختار حکومت بر این هدف ترجیح داشت، به همین دلیل نیروى خود را در جنگ با معاویه صرف نمود.
ج) تغییر سنتهاى غلط جامعه
هدف حکومت اسلامى احیاى سنتهاى فراموش شده اسلامى و مبارزه با سنتهاى غلط حاکم بر جامعه است. این هدف نسبت به اصلاح ساختار حکومت و برقرارى عدالت اقتصادى، در اولویت بعدى قرار دارد. در زمان حکومت حضرت على(ع)، جامعه اسلامى وارث سنتهاى غلطى از زمان پیش بود که اصلاح آنها در برنامه امام قرار داشت. حضرت مىفرماید:
«لو قدِ استوت قدماى مِن هذه المداحض لَغَیَرتُ اشیاء؛(19)
اگر گامهایم در این لغزشگاهها محکم و استوار شد، امورى را تغییر خواهم داد.»
دیگر حضرت فهرست کارهایى را بیان مىکند که در صورت فراهم شدن اوضاع، آنها را انجام خواهد داد.(20) با این حال هرگز حاضر نشد معاویه را در مقام خود ابقا کند و بیتالمال را ناعادلانه تقسیم نماید، زیرا این امور از سنتهاى غلط بر جاى مانده از زمان گذشته بود.
د) مجازات متخلفان
حکومت اسلامى بر اساس خواست و اراده اکثر مردم در جامعه تحقق مىیابد، ولى با اینکه اکثر افراد جامعه مسلمان و معتقد و باایمان هستند، ممکن است کم و بیش انحرافات و تخلفات و گناهانى به طور علنى از گروهى سر زند که بىتوجهى به آنها به تدریج زمینه گسترش فساد را در جامعه فراهم مىسازد. حکومت اسلامى مؤظف است با این گونه گناهان به طور مناسب برخورد نماید. در جامعهاى که اکثر افراد آن با عشق و علاقه و حمایتهاى بىدریغ، حکومت اسلامى را تحقق بخشیدهاند، نیز دستگاه مدیریت جامعه سالم و صالح است و رسیدگى به نیازمندان و برقرارى عدالت در درجه نخست اولویت قرار دارد، شمار تخلفات و گناهان اندک خواهد بود. چنان که در زمان پیامبر اکرم(ص) و حضرت على(ع) تعداد بسیار محدودى حدّ جارى شد. بر این اساس، اجراى حدود و مجازات متخلفان به معناى اجبار مردم بر ایمان و دیندارى نیست تا گفته شود ایمان قابل اجبار و اکراه نیست.
رسالت حکومت در برقرارى عفاف در جامعه
مهمترین وظیفه حکومت اسلامى، تحقق بخشیدن به ارزشهاى دینى، فضایل اخلاقى و انسانى در جامعه است تا در پرتو آن، زمینه رشد و کمال معنوى هر چه بیشتر مسلمانان فراهم گردد. یکى از ارزشهاى والاى دینى و اسلامى، حفظ عفت و پاکدامنى است. از اینرو حکومت اسلامى وظیفه دارد در حفظ و تقویت عفت عمومى بکوشد. پیامبر اکرم(ص) مىفرماید:
«ثلاث أخافهن بعدى على اُمتى؛ الضلالة بعد المعرفة و مضلات الفتن و شهوة البطن و الفرج؛(21)
پس از خود بر امتم از سه چیز نگران و بیمناکم: گمراهى پس از شناخت، فتنههاى گمراهکننده، شهوت شکم و جنسى.»
امام باقر(ع) مىفرماید: «ما عبد اللَّه بشى أفضل من عفة بطن و فرج؛(22)
خداوند به چیزى همانند عفت شکم [ = حلال خورى ] و پاکدامنى عبادت نشده است.»
براى حاکم کردن روح عفاف و پاکدامنى بر جامعه، نخست باید ویژگىهاى جامعه مطلوب و ایدهآل اسلام را در مورد رابطه زن و مرد با مراجعه به منابع اصیل اسلامى شناخت و در مرحله بعد زمینه تحقق آن را فراهم کرد.
کنترل غریزه جنسى
تعالیم و آموزههاى اسلام همخوانى با فطرت و ساختمان وجودى انسان است. آدمى از امیال و گرایشهاى گوناگون مادى و معنوى برخوردار است که تکامل و سعادت وى در گرو ارضایى مناسب هر یک از آنهاست. همان گونه که سرکوب امیال و غرایز، پیامدهاى زیانبار روحى و روانى دارد، از جمله سبب عقده حقارت، خودخواهى و عوارض دیگر مىشود، پرداختن بیش از حدّ به هر یک از غرایز و امیال، مانع شکوفایى و پرورش استعدادهاى معنوى مىگردد و شخصیت انسان را در حدّ حیوانى که تمام فکر و همت او خور و خواب و شهوت است، تنزل مىدهد. تنها راه خوشبختى و کمال انسان در این است که به هر یک از امیال و گرایشهاى مادى و معنوى خویش، در حدّى که فطرت و ساختمان وجودى وى نیاز دارد، بپردازد. وى مىباید در این راه از هر گونه افراط و تفریط بپرهیزد. این کار مستلزم برنامه دقیقى براى همه رفتار و اخلاق فردى و اجتماعى است که تنظیم آن نیازمند شناخت دقیق وجود انسان و گرایشهاى وى است؛ نیز شناخت سعادت و کمال حقیقى انسان، آشنایى با رابطه امیال انسان با یکدیگر، شناخت رابطه اعمال انسان با دیگران دانستن ارتباط هر یک از گرایشهاى انسان با کمال و سعادت وى، همچنین شناخت دهها عامل دیگر که از حیطه قدرت انسان خارج است. خداوند پیامبران را براى ارائه چنین برنامهاى به بشر ارسال کرده است. این همان عدالت همهجانبهاى است که قرآن کریم قیام به آن را هدف ارسال پیامبران بیان کرده است.
یکى از غرایز و امیال بسیار نیرومند در وجود انسان، غریزه جنسى است. در باره کیفیت ارضاى این غریزه دو نظر افراطى و تفریطى وجود داشته است. بر اساس یک نظر، علاقه و آمیزش جنسى - حتى با رعایت موازین شرعى و عرفى و قانونى - عامل تباهى و سقوط انسان است. این تفکر قرنها وجدان بسیارى از افراد را تحت نفوذ ترسآور و نفرتانگیز خود قرار داده بود و سبب گردید انسان همواره احساس گناه کند، چنان که اختلالات روانى و بیماریهاى فراوانى را براى انسان به ارمغان آورد. عقیده پلیدىِ آمیزش جنسى، روح زن و مرد را به یک اندازه رنجور مىسازد و کشمکش جانکاهى میان غریزه طبیعى از یک طرف و عقیده مذهبى از سوى دیگر پدید مىآورد.
منشأ پیدایش این باور در غرب - در زمان قدیم - تفسیر غلطى بود که از مجرد زیستن حضرت عیسى(ع) ارائه مىگردید. به همین جهت روحانیون مسیحى شرط وصول به مقامات روحانى را عدم تماس با زن در تمام عمر مىدانستند. پاپ از میان چنین اشخاصى انتخاب مىگردید.
دیدگاه دوم که در غرب امروز حاکم است، به روابط جنسى زن و مرد به دیده لزوم مىنگرد و بر آزادى بىقید و شرط پافشارى مىکند. بر اساس این نظریه هر گونه محدودیتى در روابط جنسى زن و مرد محکوم است. در نتیجه جایى براى عفاف و پاکدامنى باقى نمىماند.
اسلام میان این دو دیدگاه، راه وسط و حد اعتدال را انتخاب کرده است. اسلام نه مانند غربِ قدیم و منطق کلیسا روابط زن و مرد را پلید و مانع رسیدن به مقامات معنوى مىداند و نه آن را مانند غربِ امروز بدون قید و شرط آزاد مىگذارد. اسلام هم با رهبانیت و ترک ازدواج مخالف است و هم با آزادى بىحدّ و حصر زن و مرد در روابط جنسى. از نظر اسلام نه تنها رابطه جنسى مشروع زن و مرد با رسیدن به مقامات معنوى و روحانى منافات ندارد، بلکه، سنت پیامبر و یکى از مستحبات به شمار مىآید. در اسلام هیچ بنایى نزد خداوند محبوبتر از ازدواج نیست.(23) دو رکعت نماز متأهل برتر از هفتاد رکعت نماز انسان مجرد است.(24) علاقه به زن از اخلاق پیامبران است(25) و به هر اندازه ایمان انسان افزوده شود، بر علاقه و محبت وى نسبت به همسر افزوده مىگردد.(26)
با این حال اسلام روابط جنسى زن و مرد را آزاد و رها نگذاشته، بلکه روابط زناشویى و هر گونه کامجویى زن و مرد از یکدیگر را در محیط خانه محدود کرده، در اجتماع به طور مطلق آن را ممنوع نموده است. از نظر اسلام در محیط خانه هر گونه تمتع و بهرهگیرى جنسى زن و مرد از یکدیگر کاملاً آزاد است و در این راه نباید مانعى ایجاد شود.
از طرف دیگر، اجتماع از هر گونه عامل و حرکتى که سبب تحریک غریزه جنسى شود و یاد و خاطره آن را در ذهن انسان زنده کند، باید پاک و مبرا باشد. بنابراین جامعه ایدهآل و مطلوب اسلام از نظر عفاف و پاکدامنى، جامعهاى است که از هر صحنهاى که یادآور رابطه جنسى زن و مرد و تحریککننده غریزه جنسى است، کمترین اثرى نباشد. امام باقر(ع) مىفرماید:
«خیر النساء التى اذا دخلت مع زوجها فخلعت الدرع خلعت معه الحیاء و إذا لبست الدرع لبست معه الحیاء؛(27)
بهترین زنان کسانى هستند که وقتى با شوهر خود خلوت مىکنند و لباس را از تن مىکَنَند، همراه آن لباس شرم و کمرویى را نیز بیرون آورند اما هنگامى که لباس بیرون منزل را تن مىکنند، همراه آن لباس حیا را بپوشند.»
راهکارهاى اسلام براى پاسدارى از عفت عمومى
براى رسیدن به ویژگىهاى جامعه مطلوب اسلام، از نظر عفت عمومى و روابط میان زن و مرد در جامعه لازم است روش پیامبر اکرم(ص) در این زمینه مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد، تا با الهام از آن بتوان هر چه بیشتر به وضع مطلوب نزدیک شد. به این منظور نخست به وضع عفاف جامعه پیش از اسلام نظرى گذرا مىافکنیم، سپس به بیان روش رسول خدا براى در تغییر آن اوضاع مىپردازیم.
وضع عفاف در عربستان، پیش از اسلام
در شبه جزیره عربستان پیش از اسلام فحشا و منکرات بسیار رایج بود و از نظر جنسى آزادى زیادى برقرار بود. آنچه دنیاى امروز در مورد آزادى جنسى به دنبال آن است و در برخى کشورها تحقق یافته است، پیش از اسلام در عربستان جریان داشت. به همین دلیل قرآن کریم از دوران پیش از اسلام، به جاهلیت اُولى - جاهلیت نخست - تعبیر مىکند، که از آن استفاده مىشود جاهلیت دیگرى از نظر فرهنگى و سقوط ارزشهاى معنوى در پیش است. آیه 33 سوره احزاب خطاب به همسران پیامبر مىفرماید: «و قَرنَ فى بیوتِکُنّ و لا تَبَرَّجنَ تبرُّجَ الجاهلیةِ الاُولى؛
و در خانههایتان قرار گیرید و بسان روزگار جاهلیت نخست خودنمایى نکنید.»
امام صادق(ع) در تفسیر این آیه فرمود: «در آینده جاهلیت دیگرى پدیدار خواهد گردید.»(28)
سخن امام صادق(ع) را شواهد تاریخى تأیید مىکند و بیانگر آن است که بىبندوبارى جنسى در اعراب جاهلى همانند بىبندوبارى جنسى در دنیاى امروز بود.
پیش از ظهور اسلام میان اعراب زنا امرى عادى به شمار مىآمد و زشتى خود را از دست داده بود، به طورى که بسیارى در انتساب خود به پدرانشان دچار تردید بودند. در تاریخ موارد متعددى نقل شده است که مسلمانان در باره انتساب به پدرانشان از پیامبر سؤال مىکردند. عبداللَّه بنحذافة بنقیس از پیامبر در باره پدر واقعى خود سؤال کرد و حضرت انتساب وى به پدرش را تأیید فرمود اما به خاطر این پرسش به شدت از سوى مادرش مورد سرزنش قرار گرفت. مادرش به وى گفت: «هرگز نشنیدهام فرزندى بیشتر از تو به پدر و مادرش آزار رساند. آیا ترسیدى که مادرت مانند دیگر زنانِ زمان جاهلیت به فحشا و گناه آلوده شده باشد و تو با این سؤال او را در مقابل مردم رسوا کنى؟!»(29)
این ماجرا به خوبى نشان مىدهد تا چه میزان فحشا در جامعه پیش از اسلام رواج داشت. پیش از اسلام، برهنگى زنان در مجامع عمومى کمترین زشتى و قبحى نداشت، به طورى که در طواف که یکى از مراسم عبادى و مذهبى آنان بود، زنان، عریان و برهنه گرد خانه خدا مىچرخیدند. آنان مىگفتند: «آن گونه که از مادر متولد شدهایم، طواف مىکنیم و در لباسهایى که با آن گناه کردهایم، طواف نمىکنیم.»(30) شاید در دنیاى امروز این حدّ برهنگى، قبح و زشت باشد، زیرا حتى هرزهترین زنان اگر بخواهند در مراسم عبادى و مذهبى شرکت کنند، پوشش مناسبى به تن مىکنند.
ماجراى دیگرى که از آن مىتوان به میزان فحشا در جامعه پیش از اسلام آگاه شد، مفاد بیعت پیامبر با زنان است. قرآن کریم مىفرماید:
«یا أیُّها الَّنبىُّ إذا جاءَکَ المُؤمِناتُ یُبایِعنَکَ عَلى أن لا یُشرِکنَ باللَّهِ شَیئاً و لا یَسرِقنَ و لا یَزنینَ و لا یَقتُلنَ اَولادَهُنَّ و لا یأتینَ بِبُهتانٍ یَفتَریَنهُ بینَ أیدیهنَّ و أرَجُلِهنَّ و لا یَعصینَکَ فى مَعروفٍ فَبایِعهُنَّ و استَغفِر لَهُنَّ اللَّه إن اللَّه غفورٌ رحیمٌ؛(31)
اى پیامبر، وقتى زنان مؤمن نزد تو آیند و به این شرط با تو بیعت کنند که چیزى را شریک خدا قرار ندهند و دزدى نکنند و زنا ندهند و فرزندان خود را نکشند و بچههاى حرامزده را با بهتان به شوهران خود نبندند و در هیچ کار نیکى با تو مخالفت نکنند، با آنان بیعت کن و از خدا برایشان طلب آمرزش شما، زیرا خداوند آمرزنده مهربان است.»
پیامبر هنگام بیعت زنان با آنان تعهد مىکرد زنا ندهند و زنازادگان را به دروغ به شوهرانشان منسوب نکنند. این مسئله به خوبى نشان مىدهد زنا حتى میان زنان شوهردار امرى شایع و رایج بود. اگر اکثر زنانِ آن روز از این کار برکنار بودند، سخن پیامبر(ص) را توهین به خود تلقى مىکردند و جا داشت به حضرت عرض کنند: مگر تاکنون چنین عملى میان ما وجود داشته است که از ما مىخواهى در آینده آن را ترک گوییم! بنابراین همان گونه که شرک در جامعه عربستان پیش از اسلام، عمومى بود، زنا و فحشا نیز میان زنان، عمومى و فراگیر بود.
اقدامات پیامبر براى بهبود عفت عمومى پیشتر گفتیم که اسلام در همه برنامههاى خود و از آن جمله غریزه جنسى، راه وسط و متعادل را پیموده است. از یک سو، آن را در محیط خانه کاملاً آزاد گذاشته و کمترین محدودیتى براى آن در نظر نگرفته، از سوى دیگر، کشیده شدن غریزه جنسى به صحنه اجتماع را به طور کامل ممنوع کرده است. بر این اساس براى رسیدن به جامعه مطلوب و ایدهآل اسلام از نظر عفاف و پاکدامنى باید به گونهاى عمل کرد که همزمان هر دو جنبه نظر اسلام در باره غریزه جنسى و روابط میان زن و مرد تأمین گردد. هر برنامه و سیاستى در این باره اگر بخواهد به نتیجه مطلوب برسد، باید از یک سو، زمینه ارضاى غریزه جنسى را به طور مشروع و قانونى براى همه افراد فراهم سازد و از سوى دیگر، جامعه را از هر صحنه شهوتبرانگیز و تحریککننده و هر زمینه سوء استفاده افراد هوسران را فراهم مىکند، پاک گرداند.
از نظر اسلام راه صحیح ارضاى غریزه جنسى، ازدواج است، که به دائم و موقت تقسیم مىگردد. ازدواج دائم براى همه در وضع عادى و معمولى قرار داده شده، و ازدواج موقت در وضع استثنایى و موقت، که قدرت بر ازدواج دائم وجود ندارد و یا ازدواج دائم پاسخگوى نیاز انسان نیست، قرار داده شده است.(32)
ازدواج موقت، مکمِّل و متمِّم ازدواج دائم است و در طول آن؛ نه اینکه راه حلى به جاى آن و در عرض ازدواج دائم به شمار آید. از اینرو نمىتوان مشکل اصلى جوانان را با ازدواج موقت حل کرد و آن را جایگزین ازدواج دائم نمود.
از احادیث استفاده مىشود در جامعه اسلامى همه باید بتوانند از راه صحیح و شرعى، غریزه جنسى خود را ارضا کنند. پیشوایان معصوم(ع) به مسلمانان توصیه مىکردند هنگام روبهرو شدن با صحنههاى تحریکآمیز با همسر شرعى خویش آمیزش نمایند.(33) لازمه این توصیه آن است که امکان ازدواج براى همه وجود داشته باشد.
1- تسهیل در ازدواج
ازدواج در جلوگیرى از فحشا و فساد در جامعه نقش اساسى را ایفا مىکند. به فرموده پیامبر اکرم(ص) ازدواج سبب حفظ نصف ایمان انسان مىشود و او را از انحرافات جنسى بیمه مىکند. مهمترین کار پیامبر براى تغییر وضع جامعه جاهلى، تسهیل در امر ازدواج بود. آن حضرت در این راستا اقداماتى انجام داد که از آن جمله است:
أ) کارهاى فرهنگى
مهمترین عامل موفقیت اسلام در پیشبرد برنامههاى خویش، کارهاى فرهنگى و ایجاد باور و فرهنگسازى میان مسلمانان است. اسلام با بالا بردن سطح ایمان مردم و تسخیر قلبهاى آنان، تا حدّ زیادى عمل به برنامههایش را تضمین مىکند. تشویقها و ترغیبهاى پیامبر(ص) در مورد ازدواج سهم مهمى در دگرگونى کردن اوضاع جامعه جاهلى و پاسدارى از عفت عمومى داشت. مسئولان حکومت اسلامى نیز وظیفه دارند براى پاسدارى از روح عفاف و پاکدامنى در جامعه، از کارهاى فرهنگى و بالا بردن سطح باور مردم نسبت به احکام و دستورهاى اسلام بیشتر استفاده کنند و بدین وسیله جوانان را در برابر انحرافات جنسى و صحنههاى محرک بیمه نمایند.
پشتوانه کارهاى فرهنگى، ایمان و اعتقاد مردم به صداقت و درستکارى مسئولان و رهبران جامعه است. در زمان پیامبر به دلیل اعتقاد بسیار مردم به شخصیت حضرت، کارهاى فرهنگى از تأثیر بسیار برخوردار بود، ولى امروزه بر اثر روى آورى برخى از مسئولان به مظاهر دنیا تا حد زیادى از تأثیر کارهاى فرهنگى کاسته شده است. اگر مسئولان مىخواهند تبلیغات میان مردم از تأثیر لازم برخوردار باشد، باید با الگوگیرى از پیشوایان معصوم(ع) در همه زمینهها و صداقت و اخلاص، اعتقاد مردم را به خود و برنامههایشان تقویت کنند، و این تنها در صورتى ممکن است که زبان و عمل آنان در همه زمینهها موافق با یکدیگر باشد، ولى در صورت ظاهرسازى، سخنان آنان از تأثیر لازم برخوردار نخواهد بود.
ب) مخالفت با آداب و رسوم دست و پا گیر
در جامعه پیش از اسلام، آداب و رسوم مزاحم و دست و پا گیرى در باره ازدواج وجود داشت که تا حدّى سبب کاهش آمار ازدواج شد. یکى از این آداب، تناسب زن و مرد از نظر موقعیت اجتماعى و امکانات مادى بود. براى اعراب بسیار مشکل بود که دختر خود را به ازدواج مردى در آورند که از نظر قبیله و ثروت در مرتبه پایینترى قرار داشت. به همین جهت وقتى حضرت خدیجه با پیامبر - که از امکانات مادى بهرهاى نداشت - ازدواج کرد، مورد نکوهش قرار گرفت.
وجود موانع و آداب و رسوم دست و پا گیر بر سرِ راه ازدواج، زمینهساز فساد و گسترش فحشا در جامعه است. از اینرو کسانى که علاقهمند به عفت عمومى هستند تا در پرتو آن فرزندان و خانوادهشان نیز سالم بمانند، باید در حدّ ممکن در امر ازدواج سهلگیرى کنند. على بناسباط نامهاى به امام جواد(ع) نوشت و در آن در باره ازدواج دخترانش مشورت کرد. وى به امام عرض کرد احدى را همتا و همردیف دخترانش نمىداند. امام در پاسخ نوشت: «آنچه در باره دخترانت گفته بودى فهمیدم و دانستم احدى را همتا و همانند دخترانت نیافتهاى. در این باره زیاد دقت نکن - خداوند تو را رحمت کند - زیرا رسول خدا(ص) فرمود:
«اِذا جاءکم مَن ترضون خُلقَه و دینهَ فزوّجوه إلاّ تفعلوه تکن فتنة فى الأرض و فساد کبیرٌ؛
وقتى کسى که دین و اخلاقش مورد پسند شماست، نزد شما به خواستگارى بیاید، به وى زن دهید. اگر چنین نکنید، در زمین فتنه و فساد بزرگى پدیدار خواهد گردید.»(34)
پیامبر براى مبارزه با آداب و رسوم جاهلى در مورد ازدواج، از خود، بستگان و نزدیکانش شروع کرد. حضرت با زنان بیوه و کنیزان، که از نظر موقعیت اجتماعى همتاى ایشان نبودند، ازدواج کرد. بیشتر امامان و پیشوایان معصوم(ع) همسرانى از میان کنیزان داشتند، به همین جهت مادر تعدادى از آنان، کنیز است.
رسول گرامى اسلام(ص) دخترعمویش «ضباعه» را که از شریفترین خاندان عرب بود، به ازدواج مقداد بناسود که مردى باایمان ولى از هُجناء(داراى مادرى غیر عرب)(35) بود در آورد. امام صادق(ع) در این باره مىفرماید:
«پیامبر به این دلیل ضباعه را به ازدواج مقداد در آورد تا ازدواج را آسان شمارید و از حضرت سرمشق بگیرید و بدانید گرامىترین شما نزد پروردگار، پرهیزگارترینتان هستید.»(36)
همچنین پیامبر (ص) زینب بنتجحش، دخترعمه خویش را به ازدواج زید بنحارثه - برده آزاد شده و فرزندخوانده خود - در آورد و پس از آنکه زید از زینب جدا شد، خود با زینب ازدواج کرد تا یکى دیگر از سنتهاى جاهلى را از میان بردارد. قرآن کریم در این باره مىفرماید:
«... فَلمَّا قَضى زَیدٌ منها وَطَراً زَوَّجنکَها لِکَى لا یکونَ على المؤمنینَ حَرَجٌ فى أزواجِ أَدعیائهم إذا قَضَوا منهُنَّ وَطَراً و کان أمرُ اللَّهِ مفعولاً؛(37)
پس چون زید از آن زن کام گرفت (و از او جدا شد) وى را به ازدواج تو در آوردیم تا در مورد ازدواج مؤمنان با همسران پسرخواندههایشان پس از جدایى، مشکلى نباشد و فرمان خدا انجام شدنى است.»
بر اثر اقدامات پیامبر کار به جایى رسید که ذلفاء - دختر زیبا، ثروتمند و باایمان - به ازدواج «جویبر» مرد زشتصورتِ تهیدستِ ولى زیباسیرت در آمد.(38) در زمان پیامبر هر کس با توجه به امکانات خویش بدون در نظر گرفتن موقعیت اجتماعى خود، با زنى متناسب با وضع خویش ازدواج مىکرد. اگر مىتوانست با دخترى آزاد ازدواج مىکرد، اگر نمىتوانست با زن بیوهاى ازدواج مىکرد و اگر آن هم برایش مقدور نبود با کنیز ازدواج مىکرد. جابر بنعبداللَّه انصارى براى اینکه بتواند از خواهرانش سرپرستى کند، با زن بیوهاى ازدواج کرد.(39) در جامعه آن روز، زنان بیوه به راحتى ازدواج مجدد مىکردند. پیامبر با تعدادى از زنان بیوه ازدواج کرد. اسماء دختر عمیس ابتدا همسر جعفر طیار بود، که از وى صاحب عبداللَّه، عون و محمد گردید. پس از شهادت حضرت جعفر در موته در سال نهم هجرى با ابوبکر ازدواج کرد و محمد بنابىبکر را به دنیا آورد. پس از درگذشت ابوبکر با حضرت على(ع) ازدواج کرد و یحیى را به دنیا آورد.(40)
ج) پرداخت هزینه ازدواج نیازمندان
شکى نیست که ازدواج بدون امکانات مادى عادتاً ناممکن است و به همین دلیل فقر و بىعدالتى یکى از موانع ازدواج و باعث گسترش مفاسد در جامعه است. محرومیت، عامل غیر قابل انکارى در آسیب رساندن به ارزشها و بروز مفاسد اخلاقى در سطح عموم اجتماع است. تبعیض، انسانهاى محروم را کینهتوز مىکند و به انتقامجویى و عکس العملهاى شدید وا مىدارد. در مورد کسانى که از تأمین هزینه ازدواج و نیازهاى اولیه خود عاجزند، حکومت اسلامى وظیفه دارد از بیتالمال هزینههاى آنان را تأمین کند و وسایل ازدواجشان را فراهم سازد. نقل شده در زمان حکومت حضرت على(ع) مردى را خدمت حضرت آوردند که استمنا کرده بود. امام آن قدر بر دستش زد تا سرخ شد، ولى سپس با هزینه بیتالمال او را زن داد.(41)
توصیه قرآن به عفاف براى کسانى که قدرت و امکانات ازدواج را ندارند(42) همچنین سفارش به روزه گرفتن به جوانان عزب(43) و دیگر توصیههایى(44) که در احادیث پیشوایان معصوم(ع) آمده، مربوط به اوضاع استثنایى و وظیفه فردى اشخاص است. بنابراین نمىتوان آن را دستاویزى براى رهبران جامعه و متصدیان امور قرار داد تا به این بهانه از زیر بار مسئولیت شانه خالى کنند. حکومت اسلامى وظیفه دارد امکان ازدواج جوانان را فراهم سازد. اقداماتى که اکنون انجام مىگیرد و مبلغى به عنوان وام به جوانان پرداخت مىشود، مشکل ازدواج را حل نمىکند. نیازمندان واقعى اگر در پیچ و خم ادارى موفق به اخذ آن گردند، این مبلغ پاسخگوى هزینههایشان نیست. براى حل مشکل جوانان باید تدبیرى اندیشید تا نیازمندان واقعى شناسایى شوند و مشکل آنها به طور اساسى برطرف گردد. از مهمترین و کارسازترین کارها در این زمینه، ایجاد شغل براى جوانان است. ایشان اگر شغل مناسبى داشته باشند، بدون آن که به کمک دیگران نیاز داشته باشند، مشکلات خود را حل مىکنند. مانع اصلى که امروز بر سر راه ازدواج جوانان است، مشکل اشتغال است.
یکى از اقدامات مؤثر و کوتاهمدتى که در زمینه اشتغال جوانان مىتوان انجام داد، این است که در جامعه اشتغال مردان در اولویت قرار گیرد. از نظر اسلام تأمین هزینه زندگى به عهده مرد است و زنان در این مورد وظیفه ندارند. مردان در صورت برخوردارى از شغل و درآمد مناسب، تشکیل خانواده مىدهند و به این صورت مشکل ازدواج پسران و دختران حل مىشود و از بلاتکلیفى و سردرگمى نجات مىیابند و زمینه ارضاى غریزه جنسى آنان به صورت مشروع فراهم مىگردد؛ ولى زنان در صورت اشتغال، نوعاً حاضر نیستند با مرد بیکارى ازدواج کنند و هزینه زندگى وى را بپردازند، بلکه به دنبال ازدواج با مردى هستند که از نظر موقعیت شغلى و درآمد مادى در سطح بالاترى از خودشان قرار داشته باشد. از اینرو بر اساس نظر اسلام جز در موارد ضرورى، اولویت با اشتغال مردان است و این کار مشکل ازدواج دختران و پسران را همزمان تا حدى حل مىکند. روندى که جامعه ما در پیش گرفته که با وجود مردان بیکار، زنان به کار مشغول مىشوند، روز به روز از آمار ازدواج مىکاهد و معلوم نیست در سالهاى آینده، جامعه ما با چه مفاسدى دست به گریبان باشد.
د) کاهش هزینههاى ازدواج
آنچه گفته شد در باره نیازمندانِ واقعى و کسانى است که از نظر مادى قدرت بر ازدواج ندارند، ولى همواره احساس نیاز، معلول فقر و نبود امکانات نیست، بلکه در بسیارى موارد بر اثر تشریفات و تجملات زائد و غیر ضرورى است، حتى کسانى که از امکانات نسبتاً خوب مادى برخوردار هستند، احساس نیاز مىکنند و احساس نیازِ کاذب، مانع ازدواج آنان مىشود. در اسلام براى برطرف کردن این مانع، سفارشهاى زیادى در باره کاهش هزینه ازدواج شده است. احادیث متعددى از پیشوایان معصوم(ع) در باره کاهش مهریه وارد شده است. پیامبر فرمود: «أفضل نساء اُمتى أصبحهنّ وَجهاً و أقلهنّ مهراً؛(45)
برترین زنانِ امت من زیباروىترین و کممهریهترین آنان هستند.»
امام صادق(ع) فرمود: «مِن برکة المرأة خِفّه مؤونتها؛(46)
از برکت زن، کمهزینه بودن اوست.»
در آن زمان، مهریه در آغاز ازدواج توسط داماد پرداخت مىشد و معمولاً صرف هزینه ازدواج مىگردید. چنان که در ازدواج حضرت على(ع) و حضرت زهرا(س) به همین صورت عمل شد. از اینرو سفارش به کاهش مهریه، سفارش به کاهش هزینههاى ازدواج و آسانگیرى در آن است. علاوه بر آن به دلیل لزوم پرداخت مهریه در آغاز ازدواج، افزایش میزان آن مانع بزرگى در راه ازدواج به شمار مىآمد.
اطعام در اسلام عملى بسیار پسندیده است. با این حال در مراسم ازدواج، اطعام بیش از دو روز پسندیده نیست. تا این عمل وسیلهاى براى فخرفروشى مردم بر یکدیگر شود و بر سر راه ازدواج مانع ایجاد نکند. امام صادق(ع) از جدّ بزرگوارش پیامبر روایت مىکند:
«الولیمة أوّل یوم حقّ و الثانى معروف و مازاد ریاء وسُمعة؛(47)
ولیمه در نخستین روز شایسته و سزاوار است، در روز دوم کار نیکى است و زائد بر آن ریا و شهرتطلبى است.»
رسول گرامى اسلام براى کاهش هزینههاى ازدواج به توصیه و سفارش بسنده نمىکرد، بلکه براى تحقق این هدف از خود و بستگان شروع کرد. تمام هزینه ازدواج دختر پیامبر و محبوبترین افراد نزد وى، معادل پانصد درهم بود. پیامبر با این مبلغ همه وسایل زندگى، لباس و دیگر هزینههاى ازدواج را پرداخت کرد. پانصد درهم پولى بود که حضرت على(ع) از فروش زره خود به دست آورده بود. بنابراین تمام هزینه ازدواج با حضرت زهرا و جهیزیه وى معادل قیمت یک زره بود که از ابتدایىترین نیازهاى مردان در آن زمان بود.
وقتى پیامبر مشاهده کرد که دخترش پردهاى بر در اتاق آویخته و دستبند، گلوبند و گوشواره نقرهاى تهیه نموده است، با ناراحتى خانه وى را ترک کرد تا این که حضرت فاطمه(س) براى جلب رضایت پدر، آنها را در راه خدا صدقه داد.
پس از فتح خیبر که غنایم زیادى به دست مسلمانان افتاد، همسران پیامبر انتظار داشتند حضرت آنان را نیز بهرهمند سازد تا بتوانند زندگى مرفهى تشکیل دهند. وقتى این خواسته را با پیامبر در میان گذاشتند، حضرت به همسرانش خبر داد که غنایم را میان مسلمانان تقسیم کرده است. آنها از اقدام پیامبر بسیار ناراحت شدند و به وى گفتند: «شاید مىپندارى اگر ما را طلاق دهى، کسى که لایق و در شأن ما باشد، با ما ازدواج نمىکند.»
این سخن بر رسول خدا بسیار گران آمد و به دستور خداوند از همسرانش کناره گرفت تا آنان میان زندگى مرفه دنیا و زندگى با پیامبر(ص) همراه با مشکلات، یکى را برگزینند.(48)
به این صورت بود که پیامبر موفق گردید جامعه جاهلى را از فحشا نجات بخشد. با اینکه مشکلات زمان حضرت بسیار بیشتر از مشکلات زمان ما بود. مسلمانان در زمان پیامبر از نظر اقتصادى بسیار در فشار بودند. وقوع جنگهاى مکرر و کشته شدن مردان روز به روز بر آمار زنان مىافزود. با این حال، رسول گرامى اسلام به دلیل آن که در همه مشکلات در کنار مسلمانان بلکه پیشاپیش آنان بود، موفق گردید همه چالشها را پشت سر بگذارد. اگر پیامبر مراسم ازدواج دخترش را به صورت مجلل و باشکوه برگزار مىکرد، موفق مىشد از هزینههاى زائد و تشریفات ازدواج در جامعه اسلامى بکاهد؟ اگر رسول گرامى به خواسته همسرانش تن مىداد و زندگى مرفهى براى آنان فراهم مىکرد، مىتوانست مسلمانان را به قناعت و صبر و پایدارى در برابر مشکلات دعوت کند؟ اگر پیامبر(ص) زینب را به ازدواج زید و ضباعه را به ازدواج مقداد در نمىآورد و خود با کنیزان و زنان بیوه ازدواج نمىکرد، مىتوانست آداب و رسوم دست و پا گیر را از سر راه ازدواج بردارد و به ذلفاء توصیه کند که با جویبر ازدواج نماید؟ نه تنها پیامبر بلکه هر رهبرى براى پیشبرد مقاصد و اهداف خویش باید از خود و بستگانش شروع کند. در غیر این صورت موفقیت مطلوبى به دست نخواهد آورد.
دلسوزان جامعه نیز اگر، بحق از وضع نابسامان جامعه از نظر عفت و پاکدامنى ناراحتند، لازم است براى ترویج فرهنگ ازدواج و حذف تشریفات و هزینههاى زائد آن، از بستگان و نزدیکان خود شروع کنند تا سایر مسلمانان به آنان اقتدا نمایند. امروز براى حل مشکل ازدواج جوانان و حذف هزینههاى غیر ضرورى، لازم است مسئولان بلندپایه نظام و علماى بزرگوار با ساده برگزار کردن مراسم ازدواج دختران و پسران خویش، مردم را به آسانگیرى مراسم ازدواج تشویق نمایند.
علما و روحانیون اگر از وضعى نابسامان عفت عمومى نگران هستند - که حتماً نگران هستند - پیش از آن که بر سرِ دختر و پسر عزبى که مرتکب عمل خلاف عفت مىشوند، فریاد زنند باید بر سر شمارى از دستاندر کاران، مدیران و هدایت جامعه که روز به روز بر تشریفات و تجملات مىافزایند، فریاد زنند.
پیش از آن که از وضع عفت عمومى شِکوه و شکایت کنند، باید از رانتخواریها، مفاسد اقتصادى، تبعیضها و اسراف و تبذیرها شکوه کنند. به فرموده پیامبر(ص) فساد و صلاح جامعه، وابسته به صلاح و فساد زمامداران و علماست و در اسلام نوک پیکان امر به معروف و نهى از منکر متوجه حکومت و نظام سیاسى جامعه باید باشد.
امام رضا(ع) مىفرماید: «لتأمرنّ بالمعروف و لَتَنُهن عن المنکر اُو لیستعملنّ علیکم شرارکم فیدعو خیارکُم فلا یستجاب لهم؛(49)
یا امر به معروف و نهى از منکر مىکنید و یا اشرار و بدان بر شما مسلط مىشوند، آنگاه حتى اگر خوبانتان دعا کنند، دعایشان اجابت نمىشود.»
این کدام امر به معروف و نهى از منکرى است که ترک آن سبب تسلط اشرار بر جامعه مىگردد؟ بدون شک امر به معروف و نهى از منکر مسئولان و رهبران جامعه است که سبب فساد دستگاه حکومت و روى کار آمدن اشرار مىشود. امام صادق(ع) به شیعیان خود در نامهاى فرمود:
«لیعطفن ذووا السن منکم و النُهى على ذوى الجهل و طلاب الرئاسة او لتصیبنکم لعنتى اجمعین؛(50)
پیران و خردمندان شما باید نظر خود را معطوف جاهلان و ریاستطلبان نمایند. در غیر این صورت نفرین من همه شما را فرا مىگیرد.»
سکوت مردم در برابر عملکرد ناصحیح مسئولان، سبب شرکت در گناه آنان مىگردد. احادیث در این باره بسیار است. امام حسین(ع) در زمان معاویه خطبهاى در منا ایراد فرمود.(51) در این خطبه، آن حضرت علماى شهرهاى گوناگون را به وظایفشان آشنا کرد. در سراسر این خطبه که امام(ع) وظایف آنان را در برابر حکومت بیان کرد، اشارهاى به گناهان فردى نفرمود. این حاکى از اهمیت امر به معروف و نهى از منکر رهبران جامعه است.
2- زدودن عوامل تحریککننده
چنان که گفتیم نظر اسلام در باره غریزه جنسى از دو جنبه نفى و اثبات برخوردار است. از نظر اثبات باید براى همه افراد جامعه زمینه ازدواج و ارضاى غریزه جنسى در محیط خانه فراهم گردد. از نظر نفى باید محیط اجتماع از هر صحنه تحریککننده پاک باشد. براى نیل به این هدف، حکومت وظایفى به عهده دارد:
أ) بیان احکام اسلام به شیوه صحیح
اسلام براى حفظ عفت عمومى، در مورد معاشرت زنان و مردان مقرراتى وضع کرده است. در این زمینه حکومت و روحانیون وظیفه دارند به صورت صحیح و منطقى احکام اسلام را براى مسلمانان بیان کنند؛ به شبهاتى که در این مورد وارد مىشود پاسخ گویند و براى بانوان و دختران جوان این مطلب را تفهیم نمایند که حجاب، ارزش بخشیدن به زن و شخصیت دادن به اوست.
ب) ارائه الگوى مناسب معاشرت زن و مرد
حکومت اسلامى وظیفه دارد در وسایل ارتباط جمعى و سازمانها و مؤسسات وابسته به خود، الگوى مناسبى از ارتباط زن و مرد مسلمان در جامعه ارائه دهد. باید میان سازمانهاى وابسته به حکومت ارتباط و هماهنگى لازم در این مورد برقرار باشد.
ج) فراهم کردن زمینه حفظ عفاف بانوان
محیط کار بانوان در جامعه باید به گونهاى باشد که به راحتى بتوانند احکام و دستورهاى اسلام را رعایت کنند. در غیر این صورت به تدریج حریم قوانین اسلام شکسته مىشود و راه سوء استفاده براى اشخاص مغرض و بهانهجو باز مىشود. حضرت على(ع) در نامه خود به امام حسن مجتبى(ع) مىفرماید:
«و الحرفة مع العفّة خیرٌ من الغنى مع الفجور؛(52)
کار همراه با پاکدامنى، بهتر از ثروت فراوانى است که با گناه همراه است.»
د) مجازات متجاوزان به حریم عفت عمومى
پس از آنکه زمینه ازدواج براى همه افراد جامعه فراهم گردید و دستورهاى اسلام در مورد معاشرت زنان و مردان به خوبى بیان شد، تا حدّ زیادى مشکل عفت عمومى مرتفع مىگردد. در احادیث پیشوایان معصوم(ع) آمده است که اگر متعه (ازدواج موقت) در جامعه آزاد بود، جز افراد شقاوتمند کسى زنا نمىکرد.(53) این حدیث به خوبى مىفهماند اگر راههاى شرعى و قانونى براى افراد هموار باشد، اکثر مردم عفت و پاکدامنى خود را حفظ مىکنند و به فحشا و اعمال خلاف عفت آلوده نمىگردند. با این حال همواره اشخاص شرور و شقاوتمندى وجود دارند که به حریم عفت عمومى تجاوز مىکنند. در این مورد حکومت وظیفه دارد قاطعانه با متخلفان برخورد کند. و این کار، اجبار مردم بر دیندارى و دخالت در زندگى خصوصى آنان نیست، زیرا حکومت اسلامى بر اساس خواست و پشتیبانى مردم روى کار آمده است و اکثر مردم، مسلمان و علاقهمند به اجراى احکام در جامعه هستند و حکومت با اجبار کسى را وادار به دیندارى نمىکند، بلکه از آن جا که فضاى جامعه مربوط به همه مسلمان است و در صورت گسترش فساد و فحشا، دیگران نیز آسیب مىبینند، ناچار براى دفاع از حقوق همگانى، باید با متجاوزان به حریم عفت عمومى برخورد شود. هر جرمى که در جامعه واقع مىشود، داراى دو جنبه خصوصى و اجتماعى است. از این نظر هر مجرمى از نظر عمومى استحقاق مجازات را دارد. اسلام براى شرابخوارى و زنا، هر چند با رضایت طرفین انجام پذیرد، حدّ و مجازات تعیین کرده است. پیامبر مىفرماید:
«إنّ المعصیة إذا عمل بها العبد سِرّاً لم تضرّ إلا عاملها و إذا عمل بها علانیةً و لم یغیّر علیه أضرّت بالعامة؛(54)
وقتى انسان مخفیانه گناه کند، جز به انجامدهنده آن زیان نمىرسد اما وقتى آشکارا انجام دهد و کسى با او مخالفت نکند، به همه زیان مىرساند.»
تنها با مجازات نمىتوان مشکل عفاف را در جامعه حل کرد، بلکه علاوه بر این لازم است براى اکثر جامعه، زمینه ازدواج را فراهم نمود، آن گاه با افراد متخلف که تعداد آنها بسیار اندک خواهد بود، به شدت برخورد کرد. در این صورت مجازات، اثر مطلوب خود را در جامعه خواهد گذاشت.
پىنوشتها: -
1) نهجالبلاغه صبحى صالح، خطبه 40، ص82.
2) عبدالکریم سروش، مدارا و مدیریت، ص 373 - 372.
3) محمدحسین طباطبایى، المیزان، ج 4، ص 97 - 95، با تلخیص.
4) همان، ج 4، ص 109.
5) مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 332.
6) ابنشعبه حرانى، تحفالعقول، ص144.
7) شیخ حُرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 1،ص 28، ب1، مقدمة العبادات، ح35.
8) محمد بنیعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1،ص 200.
9) براى نمونه مراجعه کنید به دعاى 47 صحیفه سجادیه: «و أقم به کتابَک و حدودَک و شرائعَک و سننَ رسولِک» و عهدنامه مالکاشتر: «استصلاح أهلها» و «أمره باتباع ما أمر به فى کتابه مِن فرائضه و سننه»، «و اردد الى اللَّه و رسوله ما یضلعک مِن الخطوب ...»، «و إذا قمتَ فى صلاتک للناس فلا تکونن ...» و خطبه 131، نهجالبلاغه: «اللهم إنّک تعلم أنّه لم یکن الذى منّا منافسة فى سلطان ...» و غررالحکم و درر الکلم: «و على الإمام أن یعلِّم أهلَ ولایته حدودَ الإسلام و الایمان» و خطبه 175، نهجالبلاغة «أیها الناس إنىِّ و اللَّه ما أحثکم على طاعة الإ و أسبقکم إلیها و لا أنهاکم عن ...» نامه 52 در باره برگزارى نماز، نامه 67 در باره برگزارى حج، نامه 46 و 42: «إنکّ ممّن استظهر به على إقامة الدین»، «إنّ أحقّ ما یتعاهد الراعى مِن رعیته أن یتعاهدهم بالذى للَّه علیهم فى وظایف دینهم»، خطبه 131: «لنرد المعالم مِن دینک»، خطبه 105: «و الإحیاء للسنة و إقامة الحدود».
10) سوره حدید، آیه 25.
11) المیزان ج، 19، ص 171.
12) سوره اعراف، آیه 29 - 28.
13) المیزان، ج 8، ص 72.
14) مدارا و مدیریت، ص356.
15) براى آگاهى بیشتر از این بحث به مقاله «جایگاه مردم در تشکیل حکومت پیشوایان معصوم (ع)» از نگارنده، نامه مفید، شماره 32، ص 125 مراجعه کنید.
16) محمدباقر مجلسى، ج بحار الانوار، 72، ص 336، ح 1.
17) همان، 74، ص 156.
18) نهجالبلاغه صبحى صالح، خطبه 216، ص333.
19) نهجالبلاغه صبحى صالح، حکمت 272، ص523.
20) اصول کافى، ج 8، ص 63 - 58.
21) بحارالانوار، ج 68، ص272، ح16.
22) همان، ح 1.
23) وسائلالشیعه، ج 20، ص 14، ب1، مقدمات النکاح، ح4.
24) همان، 20، ص 18، ب2، مقدمات النکاح، ح1.
25) همان 20، ص 22، ب3، مقدمات النکاح، ح2.
26) همان، ص ح1.
27) همان، ص 32، ب6، مقدمات النکاح، ح12.
28) المیزان، ج 16، ص 316.
29) ابنعبدالبر، الاستیعاب، ج 2، ص 284.
30) المیزان، ج 8، ص 71.
31) سوره ممتحنه، آیه 12.
32) در احادیثى پیشوایان معصوم(ع) کسانى را که قدرت بر ازدواج دائم دارند، از ازدواج موقت باز داشتهاند. ر.ک: وسائلالشیعه، ج 21، ص 22، ب5 از ابواب المتعه.
33) همان، ج 20، ص 105، ب47، مقدمات النکاح؛ نهجالبلاغه، صبحى صالح، حکمت 420، ص550.
34) فروع کافى، ج 5، ص 347، ص 2.
35) اعراب به کسى که مادرش غیر عرب بود و به خوبى نمىتوانست به عربى سخن گوید «هجین» مىگفتند. هجناء نزد اعراب جاهلى نسبت به اعراب اصیل، از شرافت کمترى برخوردار بودند. آنان از ارث محروم بودند. ابنعبد ربه، العقد الفرید، ج 7، ص 141 - 140.
36) وسائل الشیعه، ج 20، ص 70، ب 26، مقدمات النکاح، ح 2.
37) سوره احزاب، آیه 37.
38) براى آگاهى از ماجراى شگفتانگیز ازدواج جویبر و ذلفاء، ر.ک: وسائلالشیعه، ح 20، ص 67 - 68، ب 25، مقدمات النکاح، ح1.
39) پدر جابر در نبرد احد شهید شد و نه دختر باقى گذاشت که سرپرستى آنها به عهده جابر بود. ولى مىگوید: «در بازگشت از غزوه ذاتالرقاع در کنار پیامبر حرکت مىکردم و با وى سخن مىگفتم. پیامبر فرمود: «اى ابوعبداللَّه، آیا ازدواج کردهاى؟» گفتم: «آرى.» بار دیگر پرسید: «با دختر باکره ازدواج کردهاى یا با زن بیوه؟» گفتم: «با زن بیوه!» فرمود: «چرا با دختر باکره ازدواج نکردى ...؟» پاسخ گفتم: «اى رسول خدا! پدر و مادرم فدایت! پدرم در نبرد احد شهید شد و از خود نه دختر باقى گذاشت. به این دلیل با زن بیوه کاملى ازدواج کردم، تا آنها را سرپرستى کند.» پیامبر فرمود: «کار خوبى انجام دادى!»
ر.ک: واقدى، المغازى، ج 1، ص 400 - 399.
40) ابناثیر، اسدالغابه، ج 7، ص 17، ش 6706.
41) وسائلالشیعه، ج 20، ص 352، ب28، تحریم الاستمناء، ح3.
42) قرآن کریم پس از آن که به اولیا دستور مىدهد زمینه ازدواج فرزندان خود را فراهم سازند، خطاب به اشخاص مجرد که امکان ازدواج ندارند مىفرماید:
«و لیَستَعففِ الذین لا یجدون نکاحاً حتى یُغنیهُمُ اللَّهُ مِن فضله؛ سوره نور(24) آیه 33.
کسانى که امکانى براى ازدواج ندارند، پاکدامنى در پیش گیرند تا خداوند آنان را از فضل خویش بىنیاز سازد.»
مقاسیه این آیه با آیه قبل به خوبى مىفهماند اولیا وظیفه دارند وسایل ازدواج جوانان را فراهم سازند. در صورتى که از زیر بار مسئولیت شانه خالى کردند یا امکانات فراهم نبود، جوانان وظیفه دارند عفاف در پیش گیرند. بنابراین دستور به پاکدامنى به جوانان، از مسئولیت حکومت و اولیا نمىکاهد.
43) ر.ک: وسائلالشیعه، ج 10، ص 410، ب4، الصوم المهذوب.
44) ر.ک: همان، ج 20، ص 241، ب139، مقدمات النکاح.
45) وسائلالشیعه، ج20، ص112، ب52، مقدمات النکاح، ح3.
46) همان، ج21، ص250، ب5، المهور، ح3.
47) همان، ج20، ص95، ب40، مقدمات النکاح، ح4.
48) المیزان، ج16، ص315 - 314.
49) وسائلالشیعه، ج16، ص118، ب1، کتاب الامر و النهى، ح4.
50) همان، ج16، ص120، ب1، کتاب الامرو النهى، ح8.
51) بحارالانوار، ج79، ص97، ح37.
52) نهجالبلاغه، صبحى صالح، نامه 31، ص402.
53) وسائلالشیعه، ج21، ص5، ب1، ابواب المتعه، ح2.
54) بحارالانوار، ج97، ص74 - 75/15.