جمهورى اسلامى، الگوهاى برتر، بایدها و نبایدها
احمد لقمانى
[گرایش به الگو و پیروى از مُد، نیاز بشرى در راستاى کمال گرایى و تکاملطلبى است که در امروز نام «همانندسازى» بر آن مىنهند. آموزههاى دینى همچون قرآن به معرفى الگوها و اسوههاى (مثبت و منفى) مىپردازد و از افراط و تفریط باز مىدارد و ما را به «اصول ثابت و متغیر» متوجه مىکند.
پیشوایان دینى نیز، الگوهاى عینى و عملى ارائه دادهاند و پیروان خود را به خردورزى و عظمت معنوى فرا خواندهاند، چنان که مؤلفهها و شاخصههاى الگوى برتر را بر شمردهاند. در این باره مطالب ارزشمندى در نهجالبلاغه آمده است.
جمهورى اسلامى در الگوسازى و الگودهى مسئولیت داشته، مىباید اندیشهها را جهت دهد، تا روح و روان شهروندان به کمال و تکامل گرایش یابد و استعدادها به کار افتد.
ارائه الگو توسط حکومت، با جلب اعتماد افراد، بیان و فرهنگ والاى خودى با زبانى دلنشین، جدایى الگوها از ضد الگوها، نیز اصلاح گفتار و رفتار مسئولان نظام، مفید و کارآمد خواهد بود.
از جمله الگوهاى برتر در جمهورى اسلامى، حضرت زهرا(س) است که براى امروز و هر روز آموزنده و پویاست از اینرو جلوههاى گفتارى و رفتارى این اسوه، در مقاله گزارش شده است.]
سپیده سخن
گرایش به «الگو» و پیروى از «مُدل» از سالهاى آغازین زندگى، حتى در ایّام کودکى شروع مىشود. در ایّام نوجوانى رشد مىیابد و در سالهاى جوانى به اوج مىرسد.
این نیاز بشرى و ضرورت اجتماعى در جلوههاى گفتارى و رفتارى هر یک از ما به خوبى احساس مىشود و بدان خاطر غیر قابل انکار یا چشمپوشى است که ویژگى «کمالگرایى» و «تکاملطلبى» در نهاد یکایک انسانها وجود دارد تا خود را به کسانى که اینان را مظهر کمالات اخلاقى و ارزشهاى انسانى مىدانند و مىیابند، نزدیک سازند و همانند نمونه مورد علاقه خویش شوند.
این پدیده حرکتآفرین و تلاشافزا که در دانش امروزى، «همانندسازى» نام گرفته است، باعث جذب صفات مطلوب شخصیّت مورد علاقه مىشود تا افزون بر این والاى تأثیرپذیرى، قواعد پیدا و ناپیدایى را که همگان شیفته دانستن آن در عرصههاى مختلف زندگى هستند، بیاموزند و در ابعاد مختلف پندار، رفتار و گفتار، مانند شعاع وجودى شخص یا شخصیّت مورد قبول خویش گردند و خود را به صورت «پژواک» یا «بازتاب» وجودى او در آورند تا بتوانند مطرح شوند و در جامعه، جایگاهى یابند.
در یک نگاه، «الگو» چیزى است که در یک گروه اجتماعى شکل گرفته است و به عنوان «مُدل» یا «راهنماى عملى» در رفتارهاى اجتماعى به کار مىآید.(1) این رخداد چشمگیر و جدّى در زندگى یا الگوخواهى و الگویابى، از قهرمانان، مشاهیر و بزرگان عرصههاى گوناگون علمى، فرهنگى، اجتماعى، سیاسى، ورزشى، هنرى و یا اقتصادى نمود مىیابد؛ همانگونه که جلوه معنوى و عبادى آن در بین کودکان، با گرتهبردارى از پدران و مادران مذهبى به خوبى احساس مىشود، تا پس از گذر از شور و شیدایى و احساس و سادهانگارى، صاحب شناخت و معرفت و حکمت و هدایت شوند و پى به عظمت و عزّت خویش، بَرَند:
هزار آیینه حیرت در قفس کرده است طاووست
جهانى چشم بگشاید، تو گر یک بال بگشایى(2)
معرفى الگوها؛ سیره و سخن قرآن
آموزههاى آسمانى که بر محور فطرت، خرد، عاطفه و احساس استوار است، «الگوسازى و الگوخواهى» را امرى حیاتى مىشمرد تا استعدادها و توانهاى نهفته در نهاد آدمى به صورت جوشان و خروشان در مسیرى مقبول و مطلوب جهت یابد و در زمانى اندک، جلوهاى ماندگار یابد. از اینرو همراه با رهنمودهاى هدایتگر خویش، نمونههاى عینى و الگوهاى تجربه شده بشرى را پیش چشم آنها مىگشاید و در وصف اسوههاى سپید و سیاه، صالح و طالح و یا مقبول و مغضوب نکتههایى ارائه مىدهد.
این روش به گونهاى جدّى و ملموس است که مثالها از بین افرادِ درگیر با قضایا و همسو با خواستههاى روحى و ناهنجارهاى خانوادگى و اجتماعى گزینش شده است و الگوگیرى فعّالى در حیات و پس از آن به دوستداران توصیه مىشود، به گونهاى که گاه در نگاه به چهره پاکان، حضور در محضر آنان، توجه به در خانه آنها و حتّى رفتن به زیارت مرقد روحافزواى صالحان و درسآموزى از یکایک آموزههاى علمى و عملى ارزشمند آنان مطرح مىشود و در ادبیات دین براى آنان «ثواب» بیان مىگردد.
عنوان «مثال» و طرح «ضربالمثل» در آیات به نور نشسته قرآن در قالبهاى مختلف، به سنّتى هدایتگر تکیه مىکند و بارها نمونههاى عملى و عینى از تاریخ و واقعیّات هستى بدینسان مطرح مىشود. به این آیه توجه کنیم:
«لَقَد ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فى هذَا القرآن مِن کلّ مَثَلٍ لعلَّهُم یَتَذکَّرون؛(3)
براى مردم در این قرآن، در هر زمینهاى نمونه و مثل آوردیم تا شاید یاد کنند و بپذیرند.»
نگاهى نو به مجموعه آیات آسمانى قرآن، یادآور این حقیقت ناب است که عباراتى چون:
«واضرب لهم...؛ [اى رسول ما] براى پیروان خود نمونه و مثال بیان کن.»
«المتر کیف؛ [بگو] آیا ندیدى چگونه ....»
«قل أَرأیتم؛ بگو آیا ندیدید ....»
«ألمتر...؛ آیا ندیدى ...»
«ضرب اللَّه مثلاً؛ خداوند مثالى مىزند ....» و ... بیانگر آگاهاندن و توجّه یکایک دینباوران به اسوهپذیرى و پندگیرى از حوادث گذشته است تا در راستاى الگویابى، خرد دیگران را به عقل خود پیوند دهند و از یگانه سرمایه خدادادى خویش، یعنى عمر گرانمایه بیشترین بهره و برداشت را نصیب خود سازند و آیندهاى برتر از گذشته به دست آورند:
جهدى که ز کلفتکده جسم برآیى
هر دانه که از خاک برون جست، نهال است(4)
به این آیه آینهگون در معرفى اسوههاى مثبت یا منفى توجه کنیم که خداوند حکیم براى رسول خود مىفرماید:
«ضَرَبَ اللَّهُ مثلاً لِلّذینَ کَفَروا امرأَتَ نوحٍ و امرأَتَ لوطٍ ... و ضَرَبَ اللَّهُ مثلاً لِلذینَ آمنوا امرأَتَ فِرعونَ...؛(5)
پروردگار براى کسانى که کفر ورزیدهاند، زن نوح و زن لوط را مثل آورده [که] هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند و کارى از دست [شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود، و گفته شد: با داخل شوندگان، داخل آتش شوید. و براى کسانى که ایمان آوردهاند خدا همسر فرعون را «مَثَل آورده» آنگاه که گفت: «پروردگارا، پیش خود در بهشت خانهاى برایم بساز، و مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر رهایى بخش.» و مریم دختعمران را [مثال آورده ]همان کس که خود را پاکدامن نگاه داشت و در او از روح خود دمیدیم و سخنان پروردگار خود و کتابهاى او را تصدیق کرد و از فرمانبرداران بود.»
عناصر ماندگار در الگوهاى امروز و فردا
«چگونه زیستن؟»، پرسشى است که از آغاز ورود به جامعه برابر دیدگان انسانهاى خردمند و آرمانگرا به چشم مىخورد. آنان که نگاهى فراتر از «پوشیدن و نوشیدن» و یا «خندیدن و خوردن» دارند، هماره در جستجوى راهى روشن براى دورى از دغدغه خاطر خطا و خلاف بوده تا به آرامشى چشمگیر دست یابند و امروز زودگذر را به فردایى جاودان پیوند دهند.
امّا در انتخاب راه، افزون بر راهزنان فکرى فرهنگى، که پیوسته با شیوهاى شیطانى، کامیابىهاى کوتاهمدّت و لذّتآفرین را «انتخاب برتر» معرفى مىکنند، نوعى افراط و تفریط در ارائه اسوههاى سعادتبخش و انسانساز به چشم مىخورد. برخى از سرِ عشق و ارادت، الگوهاى امروز و هر روز جامعه را به اوج آسمان مىبرند، به گونهاى که اسطورهگونه، دستیابى به آنان نه تنها مشکل، بلکه محال به نظر مىآید ما بعضى از سر جهالت و ناآگاهى یا بىبصیرتى و غرض، آلودگى، تمامى ابعاد الهى و قدسى آنان را نادیده گرفته، آنها را چون خود اهل عصیان و نسیان قلمداد مىکنند!
در کنار این دو، گروهى براى ارائه الگوهاى تمامعیار دینى، اندیشه و احساس پیروانِ تنوعطلب، نوگرا و خردورز را نادیده گرفته، براى بیان شخصیّت نمونههاى ناب خداباور و دینمدار، فقط به یاد و ذکر حوادث تلخ و غمبار و لحظات سخت و جانکاه زندگانى آنان رو مىکنند که تنها بخش اندک از تمامى حیات آن پاکان بوده است، اما از تمامى صحنههاى جامعه و جاودان، کارآمد و تأثیرگذار، یا مفید و مطمئن در عرصههاى تربیتى، خانوادگى، اجتماعى، اخلاقى، عبادى و حتّى اقتصادى چشمپوشى مىکنند!
اینان خواسته یا ناخواسته خداجویى و دینمحورى را همراه با غمگسارى و سوگوارى در لحظه لحظههاى زندگى نمایش مىدهند و جلوههاى نشاط و شادکامى واقعى در ابعاد شیرین و دلنشینِ حقمدارى را براى همگان به ویژه نسل جوان به فراموشى مىسپارند! این قصور یا کوتاهى نادرستى است که در دو چهره افراط و تفریط و یا در هر جلوه دیگر، هیچ ارتباطى بین ما و الگوهاى شایسته و بایسته ایجاد نمىکند و نوعى دلزدگى، تنهایى و حتى یأس و نومیدى ایجاد مىنماید و در پارهاى موارد فرد را به سراشیبى سردرگمى، بىهدفى و یا لاابالىگرى مىکشاند.
به یقین جاودانگى و پویایى الگوهاى دین به معناى زنده بودن ظاهرى و همراه بودن هر یک در لحظه لحظههاى حوادث زندگى نیست. این «تفکّر» نوعى «تحجّر» است و لازمه آن وجود و حضور میلیاردها اسوه در زمانها و مکانهاى مختلف جهان با هر یک از انسانها خواهد بود، در حالى که رمز ماندگارى الگوها «زنده بودن اندیشه و احساس» آنها، «همسویى سیره و سخن آنان با فطرت انسانها» و «یکسانى جهانبینى، آرمانها، خواستها و شناختهاى پیروان با آنان» است، بدین بیان که هر یک از ما با درک و دریافت دقیق و عمیق خویش «محتوا و پیام گفتار و رفتار» آنان را به دست آوریم و بىهیچ مقدسمآبى یا قداستشکنى، راه مستقیم و مسیر تعادل و تکامل به سوى ارزشهاى والاى الهى را پیش رو قرار دهیم و بپیماییم.
این بینش روشن، رهآورد توجه تمامعیار به «اصول ثابت، پایدار و ابدى» و «عوامل متغیّر و تحوّلپذیر درگذر زمانها و مکانها» است. نوع نخست از دههها و سدهها و هزارههاى گذشته تاکنون بوده و در آینده نزدیک و دور نیز خواهد بود امّا اصول متغیر در اثر تحوّل پدیدههاى زندگى، خواستها و سلیقهها دگرگون مىشود، همانگونه که در محیطهاى جغرافیایى دستخوش تغییرات مىگردد و طبق ذوقها، آداب و رسوم تحوّل مىیابد.
در یک نگاه ضرب 4 = 2*2، فرمول O2 Hیعنى آب و یا هر قاعده مورد قبول تمامى قبلهها و قبیلهها مثلاً علاقه و عاطفه پدر و مادر نسبت به فرزند، در هیچ یک از دوران حیات بشرى، کهنه و مردود دانسته نشده است یا صفات حسنهاى چون اخلاق نیکو، ادب والا، احسان و سخاوت و شجاعت و شهامت همیشه و هر جا در بین افکار و افراد مختلف، مطلوب و حتّى مقدّس شمرده مىشود. براى بزرگداشت صاحبان چنین صفاتى گاه پس از مرگ، شمع و شعلهاى مىافروزند یا مجسمه و موزهاى بر پا مىکنند تا شعاع این ویژگىهاى والا براى نسلها و عصرهاى بعد نیز وجود داشته باشد. اگر برخى از سرِ جهالت یا غفلت و با بهانههاى واهى، نوگرایى و مُدگرایى را مطرح کنند، به هیچ روى، اجازه کاهش و سایش کمترین مقدار از ارزشهاى شایسته ملّى و میهنى را نمىدهند.
بىگمان نکته اساسى بحث، آن است که هر یک از ما تفسیر درست و تحلیل همهسونگر از الگوهاى عینى براى جامعه خود و دیگر جوامع داشته باشیم تا شخصیتهایى را که بحق الگوهاى کامل و اطمینانبخشى محسوب مىشوند و برتر از هر چیز به وحى اتصال دارند، به همگان معرفى کنیم تا بدانند و بیابند که به مدد آموزههاى دینى، اسوههایى قابل فهم، و اجرا امروز و در هر روز زندگى وجود دارد. این مهم با شناخت درست تاریخ و زمان و توان تفکیک میان «محتوا»، «پیام» و «مفهوم» با «قالب»، «ظاهر» و «فروع تغییرپذیر» میسّر خواهد بود.
از اینرو استفاده حضرت زهرا سلاماللَّه علیها از آسیاب سنگى براى تهیه آرد، هرگز به معناى تهیه چنین ابزارى از سوى پیروان آن پاکبانو در قرنهاى بعد، آن هم در عصر فنآورى و سرعت سرسامآور دانش و تکنولوژى نیست، بلکه اصل قابل تأسى و پیروى در این عمل، ارزش خانهدارى، کمک به همسر، تلاش براى تولید و قناعت در مصرف است. این بنیان قابل پیروى در هر زمانى با توجه به مقتضیات آن تحوّل مىپذیرد و بىهیچ تردیدى، قالبى متفاوت و بهروز مىیابد. در زمان حضرت، آسیاب کردن با دستاس انجام مىشد که حتّى موجب جراحت دست آن بانوى پاکنهاد مىگشت، اما امروز با ابزارى دیگر و فردا با شیوهاى مناسب و راحتتر!
در یک سخن، آنچه زمان عوض مىکند، قالبهایى است که ارزش محتوا را ندارد و به طور حتم قابل تأسى و پیروى نیست.
نمونه دیگر، سخنرانى دخت رسول خدا صلىاللَّه علیه و آله و سلّم در مسجد مدینه است که محتواى قابل تأسى آن، نکاتى از قبیل ضرورت دفاع از حق، پیشگیرى از ستم، شناساندن حقایق و معارف، رسوا ساختن عاملان گمراهى و در عین حال حفظ کرامت، عفاف و وقار زن مسلمان در عرصههاى مختلف اجتماعى و اعتقادى است.(6)
به روشنى پیداست که محتوا مىتواند در محیطى غیر از مسجد همانند دانشگاه، اجتماعات مردمى و عمومى حتّى مجالس قانونگذارى و مجامع جهانى باشد، همانگونه که چادر دوازده وصلهاى که سلمان بر سر آن بانوى نمونه مشاهده کرد، هرگز به معناى کپىبردارى در این زمان نیست! چنین تصویر یا تصوّرى، تحجّرى ویرانگر یا جمودى وحشت زاست، بلکه پیام اصلى این عمل، توجه به حقایق پایدار زندگى، سادهزیستى در عرصههاى مادى، رهایى از دلبستگىها و وابستگىهاى فریبنده زندگى، ایثار براى پیشبرد آرمانهاى والاى مکتب و حاکمیت ارزشهاى الهى مذهب و... است. این آموزهها در امروز و فردا با هر پیشرفت و تحوّلى در قالبى متناسب قابل پیروى است، زیرا انسانهاى هر دورهاى داراى «احساس»، «اندیشه» و «فطرت» پاک هستند و نسبت به پدیدهها و رخدادهاى اطراف خویش داراى احساس «احسان و سخاوت» یا «ایثار و نثار» مال و جان هستند و یا هیچ احساسى از خود نشان نمىدهند و تنها به تکاثر و تزاید داشتهها و ذخیرهها مىپردازند و بولهبوار به زراندوزى رو مىکنند! مهم، نوع نگاه و گرایش است وگرنه:
آدمى را، بر لباس صوف و اطلس فخر نیست
دیده باشى، این قماش، اکثر ستوران را جُل است(7)
سیره پیشوایان در ارائه الگوهاى عینى و عملى
پیشوایان پاکسرشت و روشناندیش، هرگز پیروان خود را با احساس زودگذر یا هوسهاى سطحى و گمراه کننده، به پیروى از عادات و آداب و خرافات گذشتگان و یا تبعیت از مدها و مدلهاى بیگانگان تشویق نمىکنند، مبادا در اثر علاقه و احساس سطحى، استقلال فکرى و شخصیّت انسانى و خودباورى آنان خدشهدار گردد و چندى با شور و غوغایى کاذب، دل به خوشىهاى شیطانى بندند اما سپس با افسردگى، خستگى و خمودى دست به گریبان شوند. پیشوایان یکایک علاقهمندان و ارادتمندان خویش را نخست «اندیشه» سپس «انگیزه» مىبخشند تا اراده و انتخابى عمیق و دقیق پیدا کنند و شور و شیدایى خویش را با شعور و شناخت، سنجیدهیابى و سنجیدهنگرى پیوند زنند و هر یک از پیروان چونان پیشوایان، آراسته به صفات و حسنات آسمانى شوند و افزون بر «خردورزى»، «قداست و عظمت معنوى» نصیب خود سازند.
قرآن کریم معلّم این اندیشه و این شیوه است، آنجا که «اسوهاى حسنه» و «سرمشقى شایسته» معرفى مىکند و شرط این پیروى را سه عامل معرفى مىنماید: امید به خدا، ایمان به روز جزا و یاد بسیار پروردگار سبحان: «لَقد کانَ لَکُم فى رسولِ اللَّهِ اسوةٌ حَسَنَهٌ لِمَن کانَ یَرجوااللَّه و الیَومَ الاخِرَ و ذَکَرَ اللَّهَ کثیراً.»(8)
همین سخن و سیره درباره معرفى بتشکن نمونه تاریخ، حضرت ابراهیم هم به تمامى ابراهیمیانِ پاکاندیش به چشم مىخورد و: «قد کانَتْ لَکُم اسوةٌ حسنةٌ فى ابراهیمَ و الّذینَ مَعَهُ.»(9)
امیر مؤمنان على علیه السّلام با زیبایى در سخنى کوتاه، بلنداى معرفت خویش را در اصل الگوپذیرى ترسیم مىسازد و مىفرماید:
«اَلا اِنَّ لکلّ مأمومٍ اماماً یقتدى به و یستضئ بنور علمه؛(10)
آگاه باش! هر پیروى را امامى است که از او پیروى مىکند و از نور دانشش روشنى مىگیرد.» سپس به سیره سر سلسله رسولان حضرت محمد صلىاللَّه علیه و آله و سلّم اشاره مىفرماید:
«و لقد کان فى رسول اللَّه کاف لک فى الاسوة و دلیل لک على ذمّ الدنیا و عیبها...؛(11)
براى تو کافى است که راه و رسم زندگى پیامبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله و سلّم را اطاعت نمایى تا راهنماى خوبى براى تو در شناخت بدىها و عیبهاى دنیا و رسوایىها و زشتىهاى آن باشد. دنیا از هر سو بر پیامبر باز داشته و براى غیر او گسترانده شد، از پستان دنیا شیر نخورد و از زیورهاى آن فاصله گرفت.»
امام على(ع) در پى این معرفى معرفتآموز، سخن از حضرت موسى(ع) به میان مىآورد که جز قرص نانى براى برطرف کردن گرسنگى نخواست و بر اثر لاغرى و آب شدن گوشت بدن، سبزى گیاه از پشت پرده شکم او آشکار بود. آنگاه داوود نبى(ع) را الگوى همگان معرفى مىنماید که با هنر دستان خود از لیف خرما زنبیل مىبافت و با بهاى آن به خوردن نان جو قناعت مىکرد و به دنبال او عیسى بنمریم علیهماالسلام را مثال مىزند که سنگ را بالش خود قرار مىداد، لباس پشمى خشن برتن مىکرد و نان خشک مىخورد. چراغ او در شب، ماه؛ پناهگاه زمستان وى، شرق و غرب زمین؛ مرکب سوارى او، دو پایش و خدمتگزار وى، دستانش بود!
امیرمؤمنان(ع) در ادامه خطبه خود رسول گرامى اسلام را سرمشقى ممتاز و برتر براى الگوگیرى معرفى مىنماید و مىفرماید:
«فتأسّ بنبیّک الاَطیَبِ الاَطهرَ صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فانَّ فیه اسوةً لمن تأسّى و عزاءً لمن تَعزّى ...؛(12)
پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن که راه و رسم او الگویى است براى الگوطلبان و مایه زدودنِ اندوه است براى کسى که خواهان آن باشد و محبوبترین بنده نزد خدا کسى است که از پیامبرش پیروى کند و گام بر جایگاه او نهد.
امام على(ع) در نامهاى به عثمان بنحُنَیف اقتدا و پیروى از الگوى شایسته را براى هر پیروى لازم مىشمرد و در پى آن خود را به عنوان امام و پیشگام معرفى مىنماید:
«و اِنَّ امامَکم قد اکْتفى مِن دنیاه بِطَمْرَیُه و مِن طُعْمه بقُرْصَیْه ألا و إنّکم لا تقدرون على ذلک و لکن اُعینونى بورعٍ و اجْتهادٍ و عفّة و سدادٍ ...؛(13)
همانا امام شما از دنیاى خود به دو جامه فرسوده. و دو قرص نان رضایت داده است. بدانید که شما توانایى چنین کارى را ندارید امّا با پرهیزکارى و تلاش فراوان و پاکدامنى و راستى مرا یارى دهید. سوگند به خدا! من از دنیاى شما طلا و نقرهاى نیندوخته و از غنیمتهاى آن چیزى ذخیره نکردهام، بر دو جامه کهنهام جامهاى نیفزودم و از زمین دنیا حتى یک وجب در اختیار نگرفتم و دنیاى شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچیزتر است!
... من نَفْس خود را با پرهیزکارى مىپرورانم تا در روز قیامت که هراسناکترین روزهاست، در امان و در لغزشگاههاى آن ثابتقدم باشد.»
حضرت رسالت سنگین امامت و الگو بودن براى جامعه را به گونهاى زیبا و ظریف ترسیم مىسازد و درباره کسانى که به بیتالمال مسلمانان دسترسى دارند و خود را صاحب اختیار تام و تمام اموال عمومى مىپندارند و از انسانهاى مستمند و تهیدست غلفت مىکنند، مىفرماید:
«اگر مىخواستم، مىتوانستم از عسل پاک و از مغز گندم و بافتههاى ابریشم، براى خود غذا و لباس فراهم کنم امّا هیهات که هواى نفس بر من چیره گردد و حرص و طمع مرا وادارد که طعامهاى لذیذ برگزینم در حالى که در «حجاز» یا «یمایه» کسى باشد که به قرص نانى نرسد و یا شکمى سیر نخورد یا من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایى گرسنه و به پشت چسبیده باشد.
... آیا به همین رضایت دهم که مرا امیرالمؤمنین خوانند و در تلخىهاى روزگار با مردم شریک نباشم و در سختىهاى زندگى الگوى آنان نگردم؟!»(14)
جمهورى اسلامى و مسئولیت مدیران در الگوسازى و الگودهى
شادابى و نشاط، طراوت و هیجان، نگاه ظاهرى به زندگى، نوگرایى و نوفهمى، حقجویى و کمالیابى و تأثیرپذیرى، از جمله صفات نسل جوان و نوجوان است. هر گاه این صفات زنده و ارزنده با الگوگیرى بالنده همراه شود، آثار و برکاتى بسیار به همراه دارد که از آن میان به نمونههایى چنین مىتوان اشاره کرد.
1. تنظیم و تمرکز افکار؛ جهتدهى اندیشهها
دوران نوجوانى و جوانى، ایّامى است که به صورت طبیعى «احساس» بر «اندیشه و خردورزى» برترى دارد. دانش و تجربه اندک این نسل موجب مىشود بیشتر آنان نگاهى ظاهرى، ساده و روبنایى به زندگى داشته باشند و گستره نگاهشان به حقایق هستى و پشت صحنههاى حوادث محدود باشد. از اینروشتابان دوست و رفیق مىشوند، با عجله تصمیم مىگیرند، تند و سریع موضعگیرى مىکنند، لحظاتى را شاد و خرسند و لحظاتى را محزون و اندوهگین سپرى مىکنند، تا آنکه پس از چندى به قواعد پیدا و ناپیداى زندگى دستیابند، پخته و فرهیخته شوند و در هر گفتار و رفتار، سلسله عواملى را مورد توجه قرار دهند.
شناخت و معرفت نسبت به الگوهاى شایسته، مانع هدر رفتن یگانه سرمایه آنان یعنى عمر گرانمایه مىشود؛ انرژى متراکم آنها جهت مىیابد و افکار و اندیشهها در مسیرى بالنده و پاینده هدایت مىشود تا در زمانى اندک و کوتاه مسیر رشد و کمال پیموده شود و به دور از سردرگمىهاى یأسآور و ویرانگر، جسم و جان آنان لبریز از نشاط و شادمانى ماندگار شود.
صنعتى دارد خیال من که در یک دم زدن
عالَمى را ذره سازم، ذره را عالَم کنم(15)
2. کمال و تکامل؛ رشد روح و روان
آشنایى با ابعاد وجودى شخصیّتى شایسته، پراکندگىهاى روحى و سردرگمىهاى فکرى انسان را پایان مىبخشد و شروعى شیرین و دلپذیر از حرکت، تلاش و اراده را نوید مىدهد. آنان که تا دیروز به جاى «تعقل»، «تخیل» داشته و هدفهاى محدود و آنى را دنبال مىکردهاند، از امروز، گامهایى فراتر از امروز و فردا برمىدارند؛ در پى رنگ جاودانگى و ابدیت یافتن، حرکت مىکنند؛ «حیات معقول»، «زندگى پاک» و «ارزشهاى تابناک» را مىجویند و زیبا مىاندیشند؛ زیبا مىنگرند و زیبا مىیابند.
در آسمان وجود اینان هر لحظه افقى طلایى جلوهگر مىشود و تمامى تیرگىها و تاریکىهاى یأس و نومیدى براى همیشه دور مىشود، گویى یوسف جان آنان با دیدن اسوهاى آسمانى، از چاه هواها و هوسها نجات یافته و حاکم عادل کشور وجودشان مىشود. آرى:
مىتوان رفت به یک چشم پریدن تا مصر
بوى پیراهن اگر قافلهسالار شود(16)
3. به کار افتادن استعدادهاى ایستا و ساکن
شناخت الگوهاى رشید و فهیم، موجب به کار افتادن استعدادهاى نهفته و راکد مىشود؛ حالت جذب و انجذابى مىآفریند که در پرتو آن، توان و تکاپوى فرد چندین برابر مىشود؛ تمامى فرصتها زرّین و زیبا، همه کمبودها و نارسایىها، نعمت ناپیدا و مجموع دادهها و ندادههاى خدا، آزمون پروردگار دانسته مىشود. در این حال بینش و برداشتى ویژه سراغ انسان مىآید که به سبب آن به این باور دست مىیابد که: اگر بخواهد مىتواند به آرزوها و آرمانهاى منطقى خود دست یابد، گرچه بزرگ باشند و گاه رؤیایى و غیر قابل باور!
بدون شک این نگاه به نور نشسته درباره آثار و برکات الگوپذیرى، مسئولیت بس سنگین بر دوش دستاندرکاران هدایت و مدیریت جامعه مىنهد. حکومت دینى در الگوسازى و الگودهى براى رشد و تربیت و ارتقاى جامعه به ویژه جوانان و بخصوص دختران مسئول است تا با اندیشهاى روشن، ارادهاى آسمانى بیافریند؛ برنامهاى مدوّن ومنظم به جاى جهالتها ارائه دهد؛ آگاهى را به جاى غفلتها بنهد، نیز هوشیارى در لایههاى فکرى جامعه بیافریند و الگوهایى عینى و تأثیرآفرین و آشنا ارائه دهد تا زنان و دختران ما با احساسات پاک و خواستههاى تابناک خود هماره خود در مسند قضاوت و سنجش قرار گیرند. «کیم ووچونگ» مىگوید:
«یک روش خوب و شایسته براى قضاوت و تشخیص الگوى زندگى، آن است که نگاه کنید عکس چه کسانى روى میز یا به دیوار اتاق شما نصب شده است. بیندیشید آیا راه و رسم این افراد، ارزش الگو شدن و نمونه بودن را دارد یا خیر!»(17)
در کنار ترسیم دستور عملها و بایدها و نبایدها، راهى شیرینتر و سریعتر از عرضه اسوههایى جامع، با صفاتى انسانى و الهى (که همسو با فطرت تمامى افراد با هر گرایش فکرى و باور اعتقادى باشند) وجود دارد؟ راهى که با شیوههایى متعدد و متنوع قابل پیمودن است و شیوهاى شیوا در «مانند شدن با خوبان و صالحان» محسوب مىشود، همان گونه که شاعر عرب با زیبایى بسیار مىسراید:
«فتشبّهوا إنْ لم تکونوا مثلهم
اِنَّ التشبیه بالکرام فلاحٌ»؛(18)
خود را همانند [خوبان و پاکان] کنید، اگر مثل آنها نیستید، زیرا همانند بزرگان و فرزانگان شدن، سبب رستگارى و سعادت است.
شیوه ارائه الگوهاى برتر
آشنایى با وضع جسمانى و روحانى، نیازهاى غریزى و خواستههاى عاطفى و فطرى مخاطبان از یک سو، واقعبینى و جامعنگرى و پرهیز از تکنگرى از سوى دیگر، پیش شرطهایى است که مدیران و مسئولان نظام و تمامى اولیا و مربیان و معلّمان و مبلّغان دینى باید خود را بدانها آراسته سازند. چشمها را با زلال شناخت و معرفت شستشو دهند و گامها را با شیوههاى بهروز و مخاطبپسند پرتوان سازند تا پاسخ پندارهاى نو، گفتارهاى پرجاذبه و رفتارها را در یابند.
در این مسیر سبز و زیبا حرکتهایى چند، مفید و کارآمد است:
أ) جلب اعتماد یکایک افراد به ویژه نسل جوان
باور این حقیقت یا واقعیّت که نسل امروزى گرچه اشتباه مىکند اما خوب مىفهمد و همیشه چندین قدم پیشتر از سن خود درک مىکند، تأثیر بنیادینى در نگرش و گرایش ما در ارائه الگوهاى تمامعیار و تأثیرگذار دارد. اگر «بدانیم» و بهتر از آن «بیابیم» که اندک تواضع دوستانه، برخورد خالصانه و نشست صمیمانه با مخاطبان، آنان را مطیعى جانفشان و سرسپرده مىسازد که خالصانه عمل مىکنند و خاضعانه پیروى مىنمایند، بدون شک تجدید نظرى اساسى در روشهاى خود مىکنیم، زیرا آنان هیچ گاه گنجینههاى وزین و سنگین دانش و آگاهى از کسى نمىطلبند، بلکه پیش از «آموزش» به «تربیت و پرورش» دل مىسپارند و کسانى را که قبل از «بایدها و نبایدها» به «هستها و نیستها» توجه مىکنند و با زبانى زیبا و دوستانه امروز جامعه را درک کرده، با برداشتى درست و دقیق سخن مىگویند، ستایش مىکنند و دل و دیده به گفتار و رفتار آنان مىدهند.
مخاطبان ما خوش دارند پیش از سخن از «موعظه و تهذیب» و توجه به «خُدعه و تخریب» ماهواره، اینترنت، ویدئو، مجلات، پوستر و ابزار مختلف وجود داشته باشد. همگان بدانند اگر خودىها و دلسوزان نظام اسلامى، با ابتکار و افتخار به الگودهى شایسته و بایسته رو نکنند، بیگانگان و دیوصفتان در چهرهاى دلربا و فریبا، نیاز الگوخواهى و الگویابى دختران و پسران را برآورده مىکنند و آنان را به سرابى آراسته و پرجاذبه مىکشانند که پشت آن پرتگاه ارزشها و قربانگاه قداستهاست!، شیوهاى شوم و شیطانى که در اثر آن نوع آرایش، سبک پوشش و چگونگى گویشِ نسل نو، از آن سوى مرزها تنظیم مىشود و با اشاره سرانگشت آنان، اینان مىایستند یا حرکت مىکنند، مىخندند یا مىگریند و حتّى به باورها و بینشهاى ناب و آسمانى پشت مىکنند!
ب) بیان فرهنگ والاى خودى با زبانى شیرین و دلنشین
راه روشنى که هر یک از مسئولان، مربیان و سردمداران عرصههاى فکر و فرهنگ جامعه باید در برابر دیدگان ظاهر و باطن نسل جوان بگشایند و آنان را در این مسیر سبز و کمال آفرین کمک کنند، ارائه جلوههاى زیباى دیندارى، خدامحورى، ارزشمدارى همراه با فضاى پرفیض معنویتاندیشى و بیان آموزههاى زنده، پویا و همسو با جاذبههاى فطرى است.
این زمزم حیات، آنگاه بر عمق جان جوان مىنشیند که معارف آسمانى با زبانى به روز و پر تنوع و در قالب نو عرضه شود، نیز پیش از بیان سوزش عذاب دوزخ و تازیانه مالک جهنم، به جلوههاى دلنشین فضیلتپذیرى، خداپرستى و درستفهمى مبانى دینى رو کنیم، با زبانى به لبخند نشسته و چهرهاى باز و گشاده، الگوهاى برتر تاریخ و فرهنگ اسلامى و شیعى و ملّى و (که گاه ملّتى محسوب مىشوند) ارائه شود، همچنین بىهیچ کم و کاستى یا تندى و افراطى، واقعیّات نهفته در فرهنگ و آئین خودى بیان گردد، که در این صورت یکایک مخاطبان، به ویژه دختران و پسران ما چون راه درست زیستن را بیاموزند، همچون ایام دفاع مقدس، «شهید عشق» مىشوند و «مَثَل برترى ستیز با هواى نفس»! امّا به شرط آنکه «نَفَس مسیحایى»، «اخلاق محمّدى» و «شیوهاى علوى» بیابند، زیرا:
تو سعى کن که به روشندلان رسى،
که سیل، واصل دریا چو شد، زلال شود
«صائب»
ج) جدایى الگوها از ضدالگوها
شناسایى و شناساندن حدود و منزلت الگوها از ضد الگوها در بسیارى از عرصهها نه تنها خوب بلکه ضرورى است تا در نگاه نوجوانان و جوانان ما «شهرت»، «قدرت»، «ثروت» و یا «مقام و موقعیّت» یگانه معیار پیروى و تبعیت قرار نگیرد، مباد در این کژاندیشى تمامى اندیشه و عاطفه و جسم و جان افراد در راهى پوچ صرف شود و در پایان، حاصلى جز بىحاصلى نباشد:
این رخداد تلخ در غوغاهاى غفلت و جهالت تودهها رخ مىنماید و جامعه را به فردایى زیانبار مىکشاند، زیرا در این بازار مکاره:
بس که مىجوشد از این دریاى حسرت حُبّ جاه
قطره هم سعى حبابى دارد از شوق کلاه(19)
به یقین ایجاد «پل عاطفى»، ارتباط و همانندسازى با اسوههاى رشد یافته، زندگى را ساده و سهل مىنماید تا آینده حوادث در آیینه نگاه امروز جوان دیده شود و سره از ناسره جدا گردد.(20)
د) اصلاح گفتار و رفتار مسئولان
جهان پر وسعت امروز به «دهکدهاى کوچک» تشبیه شده، زیرا کوچکترین حرکت در آن سوى دنیا آن هم در ثانیههایى قبل در بزرگترین جلوه و چهره در این سوى جهان نمایش داده مىشود کمترین حرکت و حادثهاى است که از چشم تیزبین انسانها و ابزارپیشرفته موجود پنهان بماند. این پدیده در حکومتهاى مردمى و به ویژه دینى ملموستر است، زیرا نوعى دلدادگى، همدلى و همراهى بین مردم و مسئولان به چشم مىخورد. صفا، صداقت و صمیمیت درونى مسئولان با مردم، به دور از هرگونه تظاهر، صلاحیّت الگو بودن آنان را در نگاه اندیشه و احساس تودههاى فهیم و نکتهسنجِ ایرانزمین بهتر و بیشتر مىسازد و بدون هرگونه شعار و تبلیغات رنگارنگ، اقشار مختلف مردم را جذب فضیلتهاى انسانى و آسمانى مىنماید. هنوز در خاطرمان پیوندهاى خجسته بین وزیر و وکیل کشور و استاندار و فرماندار هر منطقه با یکایک مردان و زنان کشور پس از پیروزى انقلاب به یادگار مانده است اعتماد به آنان با اقتدا به آنها به هنگام اقامه نماز تجلّى مىیافت؛ گویى اعضاى دولت نظام اسلامى، به تعداد جمعیت ایرانزمین بود و وسعت مجلس شوراى اسلامى به گستره خانهها و خانوادهها!
هنوز به یاد داریم که سلامت نفس و صداقت بىانتهاى امام عزیزمان با ملّت انقلابى ایران چنان حماسههایى آفرید که به هنگام ورود، چند میلیون جمعیت کوچهها و خیابانهاى فرودگاه تا بهشتزهرا را در 12 بهمن 1357 پوشاندند و یک دهه بعد یعنى خرداد 1368، میلیونها نفر اشکریزان، پیکر پاک آن رادمرد خداجوى را تا آرامگاه ابدى بدرقه کردند، در حالى که عشق و اشتیاق دهها میلیون ایرانى و صدها میلیون شیفته در سراسر جهان به خوبى مشاهده مىشد! به راستى اسوهپذیرى و پیروى، مصداقى برتر و بهتر از چنین نمونههایى نورانى خواهد داشت و «سیر از خَلق به حق»، اخلاص، خداباورى و دینمدارى نمادى غیر از این تجلّى مىیابد؟!
آنگاه که ارادت و اشتیاق ملّت نسبت به امام خویش به اوج رسید، آن پیر پاکسیرت در سخن پاک و زیبا، شیوه موفقیّت خویش را چنین ترسیم فرمود:
امام خمینى: «ما باید سرمشق از این خاندان [خاندان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم] بگیریم، بانوان ما از بانوانشان و مردان از مردانشان، بلکه همه از همه آنها ... الگو حضرت زهرا سلاماللَّه علیها است، الگو پیغمبر اسلام است.»(21)
آرى؛ به حُسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد
تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسنفروشان به جلوه آمدهاند
کس به حُسن و ملاحت به یار ما نرسد(22)
جلوهها و الگوهاى گفتارى و رفتارى حضرت زهرا علیهمالسّلام براى امروز و هر روز
بخشهاى پیشینِ این نوشتار را با آسیبهاى الگوسازى و الگودهى در افراط و تفریط و یکسونگرى و عناصر ماندگار در الگوهاى جاودان آراستیم و به فرازهایى فروزان از زندگانى فاطمه زهرا علیهاالسّلام اشاره نمودیم.
اینک که بخش پایانى را آغاز کردهایم بسیار مناسب است جلوههاى گفتارى و رفتارى پویا و پایدار پاکبانوى آفرینش را به عنوان «الگوى برتر» در «جمهورى اسلامى» ترسیم سازیم تا براى آحاد مردم و مسئولان نمونهاى ناب و نورانى باشد و با اطمینان کامل و آرامش وجود در لحظه لحظههاى زندگى به آن عزیز عرشى اقتدا کنند.
1. نگاه و شیوه اندیشه فاطمه علیهاالسّلام
ما همانگونه زندگى مىکنیم که مىاندیشیم و «افعال» و کردار ما محصول «افکار» و پندار ماست؛ از اینرو بنیان تفاوتها و تعارضها در خانواده، جامعه و جهان، نوع نگاه افراد به پدیدههاى اطراف است.
آشنایى با این حقیقت و واقعیّت که «از کجا»، «در کجا»، «چگونه هستم» و «چگونه باید باشم» نکتههایى زیبا و زرّین است که چونان اکسیرى گرانبها هر گاه به عمق وجود انسان زده شود، جسم و جان را پرىوش مىکند و هر روز ما را نوروز مىسازد، نوروزى که در پى آن بهار رشد و رویش خواهد بود.
با این بینش بالنده، هرگز زندگى انسان، ماندن و پوسیدن و پلاسیدن تفسیر نمىشود، بلکه از پوست در آمدن و شکوفا شدن مىگردد که بر هر شاخهاى از درخت عمر، حیاتى نو و جدید نمایان مىگردد که ارزش آن هرگز با «طول» سنجیده نمىشود بلکه «عرض»، «محتوا» و «مفهوم» آن عیار گذارى مىگردد! چنان که هجده بهار زندگى زهراى اطهر علیهاالسّلام چنان بهارآفرین بود که مرزهاى پیدا و ناپیداى زمان و مکان، توان محدود ساختن لحظهاى از حیات و هستى آن بانو را در خود ندید و هر سخن و سیرهاى از حضرت ماند و ماندگار گردید.
گام نخست ماندگارى بزرگبانوى هستى فاطمه زهرا در نوع نگاه او به «خود»، «خدا» و «خلقت» دیده مىشود. روزى که از حضرت درباره دنیا و دلبستگىهاى دنیوى سؤال شد، با کمال صداقت و صراحت، فرمود:
«حُبّب إلىّ مِن دنیا کم ثلاث: تلاوة کتاب اللَّه و النظر فى وجه رسول اللَّه والانفاق فى سبیلاللَّه؛(23)
از دنیاى شما سه چیز نزد من محبوب است: تلاوت قرآن، نگاه به چهره رسول خدا و انفاق در راه خدا.»
راز گزینش این سه توسط فاطمه علیهاالسّلام این حقیقت روحافزا بود که آن عزیز روشنضمیر، گوهر شخصیت شریف خویش را درون مثلثى مشاهده مىکرد که یک ضلع آن ارتباط خود با خود، ضلع دیگر، ارتباط خود با خدا، و دیگر ضلع، ارتباط «خود و خلق خدا» بود، از اینرو نخستین خواسته او در دنیا تلاوت قرآن یعنى ارتباط با خدا بود. به هنگام گفتگوى خدا با انسان باید به تلاوت و قرائت قرآن روکرد و زمان گفتگوى انسان با خدا باید به نماز و دعا و نیایش دل سپرد؛ شیوهاى که با آن هرگز احساس پوچى به انسان رو نمىکند و هر یک از ما منهاى بىنهایتى خواهیم بود که به اضافه بىنهایت وصل مىشویم و «کلید مشکلات» را همیشه در دست خواهیم داشت:
در خلوتى زپیرم، کافزوده باد نورش
خوش نکتهاى شنیدم در وجد و در سرورش
گفتا حضور دلبر، مفتاح مشکلاتست
خرّم دلى که باشد، پیوسته در حضورش(24)
خواسته دوم زهراى مرضیه سلاماللَّه علیها نگاه به چهره رسول خدا(ص) بود تا در آینه صفات و حسناتِ اسوهاى آسمانى، خود را بنگرد و با «ارتباط خود و خود»، گامهاى بلند خودیابى و خودسازى براى رسیدن به مقامات والاى انسانى را بردارد. سومین خواسته خدایى حضرت، «انفاق در راه خدا» بود که در چهره «ارتباط خود با خلق خدا» تجلّى مىیافت، همان گونه که وى «مسکین» را «فرستاده» خدا»(25) مىشمرد و دستان تهیدستان را «خیر» و رحمت پروردگار بر در خانه خود مىدید. بدین خاطر روزى که گرسنهاى درِ خانه حضرت را زد و تقاضاى کمک نمود، زهراى اطهر علیهاالسّلام با آنکه خود و فرزندانش چندین روز بود گرسنگى چشیده بودند، فرمود:
«لا أردّ الخیرَ إذا أنزل الخیر ببابى؛(26)
هیچ گاه نیکى و نیکوکارى را که در منزل مرا کوبیده است، رد نمىکنم.»
چنین نگاه سراسر معرفت و بصیرت آن بزرگبانوى آفرینش بود که در لحظه لحظههاى حیات وى آینهاى تمامقامت از این آیه آسمانى بود: «لن تنالوا البرَّ حتّى تُنفقوا ممّا تُحبّون؛(27)
هرگز به نیکى در نیکوکارى نمىرسید مگر از آنچه دوست دارید انفاق نمایید.»
«ایثار پیراهن عروسى» و «نثار قرص نان مورد نیاز خویش»(28) به مسکین و فقیر، نمادى آموزنده از شیوه بینش فاطمه(ع) است که هرگز رو به فرسودگى و فراموشى نمىگذارد، بلکه در تمامى عرصههاى حیات قابل الگوگیرى است.
مزرع تسلیم را حاصل بتول
مادران را اسوه کامل بتول
بهر محتاجى دلش آنگونه سوخت
با یهودى چادر خود را فروخت
نورى و هم آتش فرمانبرش
گم رضایش در رضاى شوهرش
آن ادبپرورده صبر و رضا
آسیا گردان و لب، قرآن سرا(29)
2. حضور هدفمند، سالم و مؤثر در جامعه
زهراى مرضیه علیهاالسّلام بانویى عفیف و دقیق در امور ارزشى بود که جلوههاى فردى، خانوادگى و اجتماعى را با نگاهى جامع و جمیل مىنگریست. گرچه سخن و سیره حضرت این منطق ماندگار بود:
«نزدیکترین حالت زن به پروردگار خود و بهترین چیز براى زنان آن است که مردان آنان را نبینند و آنها نیز مردان را نبینند و درون خانه خویش مأوا گزینند.»(30)
امّا «حضور هدفمند، سالم و مؤثر» در نگاه آن بانو نه تنها مفید بلکه در پارهاى عرصهها ضرورى و لازم بود. از اینرو آن بانوى بصیر در هنگامههاى مختلف که جامعه مسلمانان حضور زنده و ارزنده زنان را مىطلبید، نه تنها در عرصه خدمات سازنده فرهنگى و اجتماعى، بلکه در جلوههاى دفاعى و نظامى نیز شرکت مىکرد و در جبهه جنگ و جهاد حضور مىیافت، به درمان زخمیان نبرد مىپرداخت و براى پشتیبانى رزمندگان به پخت نان مشغول مىشد.(31)
برتر از کردار حضرت، افکار اوست که با روحیهاى سرشار از رشادت و شهامت «جهاد را باعث عزّت و عظمت اسلام»(32) مىدانست، و در صحنههاى دفاع از ولایت و امامت - بىهیچ عافیتطلبى و دنیا مدارى به حمایت از امام زمان خود مىپرداخت که در این راه جان ارزشمند خویش را فدا نمود تا پس از مرگ و روز قیامت استمرار بخشید.(33)
پاسخگویى به پرسشهاى جارى در جامعه، جلوهاى دیگر از فعالیتهاى فاطمه علیهاالسّلام بود که در راه انجام آن هرگز دچار خستگى نمىگردید. خود با اشاره به ارزش معنوى این وظیفه والا فرمود:
«هر پرسشى را که پاسخ مىدهم بیش از فاصله زمین تا عرش، گوهر و دُر پاداش مىگیرم، پس سزاوار است که هیچگاه احساس سنگینى و خستگى نکنم و همیشه آماده پاسخگویى باشم.»(34)
با این شناخت اگر دختران و پسران امروز ما که قصد حضور در عرصههاى فکرى فرهنگى یا اجتماعى سیاسى و یا اقتصادى را دارند، با چنین بانوى آرمانگرا و بصیرى مشورت مىکردند بىگمان حضرت با روى باز و سرشار از شناخت و احساس، جوانان و نوجوانان را با حفظ «آرمانگرایى و هدفمندى، سلامت جسم و جان و حضور مفید و مؤثر براى جامعه مسلمانان» تشویق به فعالیت در ابعاد مختلف اجتماع مىفرمود و در حد توان به آنان کمک مىنمود. این بینش و روش، نشان از بالندگى و پایندگى الگو در تمامى زمانها و مکانها دارد.
3. اخلاق شیرین خانوادگى و دلنشین اجتماعى
به خوشرویى و خوشخویى در ایّام
همى رو تا شوى خوشدل در انجام
اگر خوشدل شوى در شادمانى
بماند شادمانى جاودانى(35)
زهراى بتول سلاماللَّه علیها اسوهاى حسنه براى تمامى اندیشهها وسیرهها بود که علاوه بر صفات فردى از خوشرویى، خوشاخلاقى و شیوههاى شیرین و دلنشین اجتماعى بهرهمند بود. او همچون پدر بزرگوار خویش بر این باور بود که: «شبیهترین افراد به رسول خدا کسى است که اخلاق او نیکوتر، برخوردش با مردم ملایمتر و بیش از همه نسبت به برادران دینى خویش مهربانتر باشد.»
کیست نور چشم احمد؟ فاطمه
کیست تأنیث محمّد؟ فاطمه
هر کجا سبزست، نام فاطمهست
این سیادت از مقام فاطمهست(36)
این گفتار ماندگار از آن بانوى بزرگوار است:
«پاداش خوشرویى در برابر مؤمن، بهشت است و خوشخُلقى با انسانهاى ستیزهجو و کینهتوز، آدمى را از عذاب دوزخ دور مىسازد.»(37)
بدین خاطر فاطمه علیهاالسّلام هرگز دینمدارى و خدامحورى را لباس فرسوده پوشیدن، قیافه ژولیده و چهره چروکیده از خشم و اخم داشتن نمىدانست و همچون کسانى که در جامعه و با دیگران با صورتى شاد وشادمان نمایش خوشاخلاقى مىدهند اما در خانه و خانواده به گونهاى ترش و تلخ، جهنمى سیّار و سوزان هستند نبود، بلکه گاه شکوفه لبخند بر لبان شوى خود مىنشاند و گاهى «با هنرمندى و هنرآفرینى»، از شعر براى شادمانى فرزندان و تربیت آنان استفاده مىکرد. زمانى نیز با استفاده از «بازى، تحرّک و رقابت سالم» براى پرورش روحى و جسمى کودکان خود بهره مىگرفت تا عزیزان او خداباورى را با جلوههاى دلپذیر و نشاط و شادمانى بپذیرند و از این شیوه عرشى، خاطرههاى خوش داشته باشند.
به راستى این صفات زیبا و زرین همراه با «شناخت همسر و همدلى و همراهى با او»، «آراستگى ظاهرى در زندگى»، «ایثار و مهرورزى»، «اخلاص و شکیبایى» و «تربیت و سازندگى در عرصههاى مختلف زندگى»، ویژگىهاى والا براى الگوگیرى تمامى انسانها در هر زمان نخواهدبود؟ آیا شعلههاى روشن و روشنگر این صفات فروزانتر نمىشود؟ حال با شناختى چنین، به خوبى پى به گلواژههاى روحپرور امیر آفرینش و سپهسالار هستى، حضرت مهدى علیهالسلام مىبریم که الگوى تمامعیار خویش در فرداى ظهور و حضور در جهان هستى را اینگونه معرفى فرمود:
«فى ابنة رسولاللَّه لى اسوة حسنه؛(38) در دختر رسول خدا فاطمه زهرا(ع) براى من اسوهاى نیکو و شایسته است.»
پىنوشتها: -
1) رضایت جوانان و گرایش آنها به الگوى خودى، جمشید هاشمیانفر، ص1 و 2؛ جوان و نیروى چهارم زندگى، دکتر محمدرضا شرفى، ص17.
2) بیدل دهلوى.
3) زمر، آیه 27؛ مشابهت در سوره کهف، آیه 32 و 45.
4) بیدل دهلوى
5) تحریم، آیه 10 و 11.
6) امام خمینى(ره) و الگوهاى دینشناختى در مسائل زنان، سیدضیاء مرتضوى، ص60-68.
7) بیدل دهلوى.
8) احزاب. آیه 21.
9) ممتحنه، آیه 4.
10) نهجالبلاغه، نامه 45.
11) همان، خطبه 160.
12) همان.
13) همان، نامه 45.
14) همان.
15) بیدل دهلوى.
16) صائب.
17) یک شاخه گل مینا، حسین سیّدى، ص27.
18) دنیاى جوان، سید محمدحسین فضلاللَّه، ص154.
19) بیدل دهلوى.
20) جوان و نیروى چهارم زندگى، ص 18 و 19؛ شیوههاى جذب جوانان در تبلیغ، احمد لقمانى، ص 45- 40.
21) صحیفه نور، ج5، ص 283 و ج7، ص17.
22) حافظ.
23) وقایع الایّام خیابانى، مجله صیام، ص 295.
24) آیتاللَّه حسنزاده آملى.
25) بحارالانوار، ج96، ص172.
26) ریاحینالشریعه، ج1، ص 132؛ کتاب عوالم، ج11، ص 168؛ بحارالانوار، ج43، ص 72.
27) آل عمران، آیه 92.
28) اهلالبیت، توفیق ابوعلم، ص 138.
29) اقبال لاهورى.
30) اهلالبیت، ص 131؛ کتاب عوالم، ج11، ص323 و 629.
31) احقاق الحق، ج10، ص 285؛ طبقات الکُبرى، ج1، ص 400.
32) کتاب الشافى، ص 241؛ کتاب طرائف، ص 263 (... و الجهاد عزّاً للاسلام).
33) الوافى، ج2، ص 188؛ بیتالاحزان، ص 104.
34) بحارالانوار، ج2، ص 3.
35) ناصر خسرو.
36) نخل و خون، احمد عزیزى، ص 493 و 494.
37) کتاب عوالم، ج11، ص 628.
38) الاحتجاج، ج2، ص 466؛ الغیبه، ص 281؛ منتخب الانوار المضیئه، ص118.