قصههاى شما(92)
مریم بصیرى
فروغ دل - زهرا آسیانى - شهریار
همزاد - من تو را دوست دارم - حرف دنیاى امروز - خانه جنى - سعیده زادهوش - اصفهان
مثل آدمکهاى منفرد - ؟ - ؟ - سایه سر - یکى از زنها - لیلى صابرىنژاد - اندیمشک
تصویرى از باران - هاجر عرب - شهرکرد
مىخواهم زندگى کنم - فاطمه هاشمى - قم
نرگس - رقیه بهلولى - قم
برداشتى دیگر - طاهره جعفرى - قم
؟ - زهرا پورعینى - قم
بیعت با رنگینکمان - مهدى افخمى - مشهد
پیامآور کربلا - رؤیاى خواب - لالههاى سوخته - لذت - همدم - غرور - کمبود - پاداش صبر - سرنوشت - خیانت - جغد شوم - زندگى از دست رفته - بحران - راه علاج - ابوالفضل صمدى رضایى - مشهد
زهرا آسیانى - شهریار
دوست عزیز، از توجه ما نسبت به نوشتههاى خودتان تشکر کردهاید، ما هم از شما متشکریم که به استعداد و علایق خود توجه مىکنید.
مثل همیشه ساده و روان مىنویسید. این بار هم داستان یک کشاورز را نوشتهاید که با تولد ششمین دخترش ناشکرى مىکند و خواب مىبیند تمام محصولش آتش گرفته است و ... .
حُسن و گیرایى داستان وقتى بیشتر مىشد که در واقعیت مارى پاى این کشاورز را نیش مىزد، تا او تصمیم به خانوادهدوستى مىگرفت و متحول مىشد. نیش مار در خواب و بعد آتش گرفتن محصول گندم و سپس بیدارى، باعث شده است همه چیز دست به دست هم بدهند تا این مرد به طور تصادفى پشیمان شده و نعمتهاى خدا را سپاس گوید.
در ضمن دیالوگهاى زیاد متن نیز کمى اذیت مىکنند. به غیر از توصیفات شروع داستان و میانه آن، باقى کارتان در دیالوگنویسى خلاصه شده است. با این وجود، رگههاى پیشرفت در داستانتان کاملاً مشهود است و امیدواریم اثر بعدىتان زیباتر از «فروغ دل» باشد. موفق باشید.
سعیده زادهوش - اصفهان
دوست ارجمند، خوشحالیم که روز به روز در حال پیشرفت هستید و داستانهاى بهترى برایمان ارسال مىکنید. زبان و نحوه بیان موضوع در آثار شما خوب است ولى متأسفانه نمىتوانید حوادث اثرتان را به یارى این بیان و زبان درست به سرانجام برسانید. سوژه زیبا و پرداخت زیباتر، دو عاملى هستند که با همدیگر موجب زیبایى و جذابى داستان مىشوند.
«همزاد»، نثر خوبى دارد ولى حوادث پایانى آن آنقدر شتابزده اتفاق مىافتد که ذهنیت مخاطب را به درستى به نکتهاى که مد نظر شماست، هدایت نمىکند. اجراى نمایش توسط چند نوجوان و نسبت آنها به همدیگر مىتوانست جذابتر ارائه شود. شما فقط به تردید یکى از شخصیتها در مورد عمل دوستانش اشاره مىکنید ولى هرگز به این تردیدها جامه عمل نمىپوشانید تا آن شخصیت با کارى جز تعقیب دوستانش، پى به کارهاى آنها ببرد. داستان به سرعت به پایان مىرسد و خیلى سریع با به اجرا درآمدن نمایش همه چیز تمام مىشود و خواننده مىماند و کلى سؤال که از شروع داستان با خودش حمل کرده است.
«من تو را دوست دارم»، گشایش زیبایى دارد. سکانس افتتاحیه و یا شروع هر اثر ادبى و هنرى بسیار مهم است. هر چند در قرن 18 و 19 رمانهایى نوشته مىشد که مقدمههاى آنان گاه به اندازه یک داستان بلند، طولانى بود ولى در عصر حاضر که مخاطبان با انواع وسایل ارتباط جمعى و دلمشغولىهاى مختلف درگیر هستند، خواندن رمان و همچنین گشایشهاى طولانى جذاب نیست، لذا نویسنده باید بتواند با مقدمهاى گیرا و کوتاه به سرعت مخاطبش را پیدا کند و گرنه در بازى با جملات، خواننده اگر در همان مرحله اول خواندن داستان جذب آن نشود، به سرعت داستان را به کنارى خواهد گذاشت.
این داستان شما شروع خوبى دارد چون بدون زیادهگویى با یک گشایش توصیفى در یک مغازه عتیقهفروشى خواننده را میخکوب مىکند و سپس به خاطرهاى از افراد فامیل مىپردازد که به صورت نعل اسب وسط کوچه ایستادهاند و او را بدرقه مىکنند. مخاطب از همان شروع داستان با درگیر شدن با چنین مغازهاى و مردمانى که براى بدرقهاى عجیب جمع شدهاند، مجذوب مىشود که حتماً بقیه داستان را بخواند. هر چند در ادامه به روشنى مشخص نمىکنید که غم غربت شخصیت اصلى شما چیست و آیا فقط به خاطر بازگشت به وطن خوشحال است و یا ... .
«حرف دنیاى امروز» موضوع بسیار خوبى دارد. جوانى به خاطر فرار از سربازى و بیکارى به سراغ تحصیلات حوزوى مىرود و سعى مىکند از هر طریقى پولى به دست بیاورد تا اینکه دوستانش مانع ادامه تحصیل وى مىشوند و او را هرهرىمذهب مىنامند.
«خانه جنى» هم از هیجان و غافلگیرىهاى مناسبى برخوردار است و جذابیت رویارویى با یک جن را در خواننده ایجاد مىکند ولى موضوعى با این درجه جذابیت براى چند دانشآموز نوجوان با پایانى غیر جذاب و اشاره به جوانى شخصیت اصلى و ذکر خاطرات گذشته تمام مىشود. در صورتى که با توجه به ابهام مکان و موضوع مىتوانستید داستان را به خوبى پیش ببرید.
موفق باشید.
لیلى صابرىنژاد - اندیمشک
دوست عزیز، انتخاب شما را به سمت ریاست کانون نویسندگان شهرتان تبریک مىگوییم.
در میان داستانهاى ارسالىتان، سه اثر دیده مىشود که به جاى داستان درستتر است به آن عنوان متن شاعرانهاى را اطلاق کرد که گنجایش تبدیل شدن به داستان را دارند. در این سه متن و همچنین متونى شبیه به آن که قبلاً برایمان فرستادهاید نوعى گریز از سنتها و غوطهور شدن در دنیاى روشنفکر و مدرن امروزى دیده مىشود. بعضى حسها و جملاتتان تفکربرانگیزند و برخى نگاهى دارند به دنیاى سینما و موسیقى.
برخى تصاویر و ایدههاى موجود در این متنها مىتوانند تبدیل به طرح داستانى و یا دیالوگهاى داستان شوند. خوب است این استعداد خود را به سمت داستاننویسى سوق دهید و اگر واقعاً به نوشتن قطعاتى چنین شعرگونه و داستانوار علاقهمند هستید آنها را در جهتى خاص هدایت کنید تا بتوانید به صورت یک مجموعه پس از چاپ اولین مجموعه داستانتان، منتشر نمایید.
«سایه سر» و «یکى از زنها» نیز داستانهاى خوبى هستند، به شرط اینکه اول از همه یک ویرایش درست و حسابى بشوند. از آنجایى که هر دو داستان تماماً دیالوگ هستند و اکثر آنها بدون هیچ علامت و گیومهاى ذکر شدهاند، خواننده باید خود با توجه به جملات متوجه شود که کدام جمله متعلق به کدام یک از شخصیتهاست.
در این شکى نیست که دیالوگنویس خوبى هستید ولى تمام داستان دیالوگ نیست و آثار شما به شدت از نبود توصیف و فضاسازى لازم براى خلق زمان و مکان خاص رنج مىبرد.
با توجه به اینکه این دو داستان هر دو کاملاً با مسائل زنان درگیر هستند و به قشر زنان بىسواد، پراولاد و فقیر مىپردازند و به خالهزنکبازىهاى رایج در فرهنگ چنین زنانى، خوب است با اصلاحات لازم و حذف برخى اصطلاحات کوچهبازارى که بیشتر در داستانهاى قبل از انقلاب دیده مىشد، هر دو اثر خود را بازنویسى کنید.
موفق باشید.
هاجر عرب - شهرکرد
خواهر گرامى، موضوع خوبى را براى نوشتن انتخاب کردهاید ولى تمهیدات قهرمان شما براى نوشتن انشایى با موضوع دفاع مقدس قدرى کودکانه است. صحبت معمولى با مادر یک شهید چه ایدهاى به این دختر مىدهد که او با هیجان و اظهار شناخت بیشتر از جنگ دست به قلم مىبرد؛ آن هم وقتى که خواندن چند کتاب و شنیدن خاطرات رزمندگان نتوانسته بود کمکى به وى بکند!
براى نوشتن در مورد هر سوژهاى که برایتان تازگى دارد باید با دقت بیشترى وارد عمل شوید. به فرض رفتن به موزه جنگ و یا مثلاً صحبتهاى مفصل این دختر با عمویش که مدتها در جبهه بوده و خاطرات تلخ و شیرین بسیارى از نبرد دارد، مىتواند از ذهنیت این نوجوان جذاب بوده و زمینه را براى نگارش یک انشا از جانب او فراهم کند.
در ضمن پرداختن مستقیم به خود موضوع خیلى بهتر از آن است که یک نفر در مورد آن موضوع تحقیق کند و یا انشا بنویسد. هر چند به نظر مىرسد اطلاعات شما مثل قهرمان داستانتان از جنگ زیاد نیست و زود است که بخواهید به طور مستقیم به موضوع دفاع مقدس و تبعات آن بپردازید، لذا بهتر است فعلاً به مطالعه در این مورد ادامه دهید.
سبز و بهارى باشید.
فاطمه هاشمى - قم
خواهر عزیز، داستان شما نیز چون نویسنده داستان «فروغ دل» انباشته از دیالوگهایى است که قصد دارد ماجراى اصلى را به خواننده تفهیم کند. جز چند توصیف کوتاه از پاییز و محل زندگى قهرمان داستان، کل کار گفتگوى شخصیتها در مورد ازدواج فامیلى و عواقب ژنتیکى آن روى فرزندان است.
خوب بود به جاى این کار مثلاً وارد درونیات و دنیاى تنهایى یکى از همان بچهها مىشدید که مجبور است همیشه روى صندلى چرخدار بنشیند. با چرخاندن زاویه دید علاوه بر اینکه قهرمان شما شخصیتى واقعى بود که مىتوانست با عمل و گفتهاش همان حرف اصلى شما را برساند، باعث مىشد که داستانتان به گفتگوى طولانى خالهزنکى منتهى نشود.
یکى از عیبهاى کلى تمام آثار شما این است که تا دو یا چند نفر به هم مىرسند شروع مىکنند به صحبت و شما هم تمام تلاش خودتان را به کار مىبرید تا با آن گفتگوها کل ماجرا را براى خواننده ترسیم کنید. هر چند یکى از کاربردهاى گفتگو، پیش بردن ماجرا است ولى شما در کارتان همه بار پیشرفت طرح را روى گردن دیالوگ مىاندازید و از دیگر عناصر بهره نمىگیرید.
سعى کنید حتى براى تمرین هم که شده مدتى مکالمات معمولى و بىثمرى را که در
آثارتان به کار مىبردید، تبدیل به کنش و واکنش کنید بدون حتى یک جمله. بگذارید همه آن چیزهایى را که دوست دارید آدمها به هم بگویند، و در عمل به هم نشان دهند. این تمرین کمک مىکند تا از استفاده بىرویه و نابهجاى دیالوگ بپرهیزید. مثلاً توصیه مىشود که از زاویه دید یک شخص کر و لال داستان بنویسید. چون وى نمىتواند هیچ حرفى بزند و چیزى را بشنود، لذا شما حتماً تمهیدى دیگر به کار مىبرید تا داستانتان را روایت کنید. آن تمهید خلاقیت شما در عرصه داستاننویسى خواهد بود. منتظر آثار زیباترتان هستیم.
رقیه بهلولى - قم
دوست عزیز، ابتدا باید به شما تبریک گفت که به موضوعات جدىترى مىپردازید و سعى دارید در آثارتان به مشکلات واقعى زنان بپردازید. اما یادتان باشد که تنها موضوعیابى و پیدا کردن یک ایده خوب کافى نیست. پرداخت داستان شما ضعیف است و در حد یک طرح داستانى همراه با دیالوگ مىباشد که توسط یک راوى، روایت مىشود.
پرداختن به جزئیات زندگى نرگس و عکسالعمل او در مقابله با نامادرى خیلى مهم است. چطور امکان دارد که این دختر در یک جلسه صحبت با یک مشاور به سرعت تصمیم بگیرد که از نامادرى افلیجش مراقبت کند. آدمها در شرایط روحى مختلف عکسالعملهاى متفاوتى از خود نشان مىدهند و نشان دادن همین عکسالعملهاست که باعث خلق داستان و جذابیت در آن مىشود.
شما فعلاً در مرحلهاى هستید که از سمت موضوعات پیش و پا افتاده و ساده به سمت موضوعات مهمتر مىروید ولى نمىتوانید آن موضوع را با تکنیکهاى داستانى پرورش دهید. پس از گذر از مرحله اول و سوژهیابى، سعى کنید بعد از این به پردازش داستان هم بسیار بیشتر از گذشته اهمیت بدهید. لازم نیست خواننده بداند نرگس در کجا و چگونه متولد شده و به سن بلوغ و جوانى رسیده است، بلکه مهم نحوه برخورد نرگس با نامادرى است که سالها فکر مىکرده مادرش است.
مهمترین چیزى که از آن غافل شدهاید حرکت عرضى در میان حرکت طولى رو به جلوى شما در داستان است. یک نویسنده گاه باید خیلى سریع از برخى حوادث بىاهمیت بگذرد و گاه در مواقع لازم روى برخى حوادث تأمل کند و با اشاره به جزئیات و کند کردن لحظهها و اشاره بر وقایع مهم، در عرض داستانش حرکت کند. در داستان شما حرکت عرضى مشاهده نمىشود و در تمام مدت فقط با یک سرعت ثابت حرکت رو به جلو و طولى دارید و تمامى حوادثى را که اهمیت داستانى ندارد، بازگو مىکنید. داستان باید از نقطهاى جذاب شروع شود و وقایع پیش داستانى غیر ضرورى حذف شود. پس اثر شما باید درست از جایى که نرگس مىفهمد مادرش، مادر واقعى او نیست شروع شود و با حرکتهاى طولى و عرضى مناسب به جلو برود.
موفق باشید.
طاهره جعفرى - قم
دوست گرامى، هر چند مىدانیم به دلیل پارهاى از مشکلات فرصت مطالعه ندارید ولى مطمئن باشید که بدون مطالعه و یادگیرى اصول داستانى به سختى خواهید توانست در عرصه داستاننویسى خودى نشان دهید.
در واقع داستان شما یک بازگشت به گذشته است و چگونگى تحول شخصیت اصلى. جوانى دانشجو که در دانشگاه تهران تحصیل مىکند و باغى در روستایى نامعلوم دارد، همراه مادر و خواهرش از آن باغ مراقبت مىکند. به خاطر ناشکرى این دانشجو که معلوم نیست در چه رشتهاى و چگونه تحصیل مىکند، سرما میوههاى باغ را از بین مىبرد و پسر ادب شده و پى به اشتباهش مىبرد و سال بعد باغ پر از میوه مىشود.
اگر توجه کنید خواهید دید که دانشجو بودن یا نبودن این پسر فرقى به حال داستان و پیشبرد وقایع آن ندارد؛ بلکه بر عکس به ضرر داستان است. پسرى که خسیس است و حاضر نیست کسى وارد باغش شود در صورتى که در روستا و بالاى سر باغش باشد، بهتر مىشود به شخصیتپردازى و دغدغههاى درونىاش پرداخت. در صورتى دانشجو بودن براى شخصیت اصلى مناسب است که این ویژگى و دور ماندن از روستا به فرض موجب وارد شدن لطمهاى به باغ شود و یا ... .
از سویى دیگر، اهالى روستا جز یک زن فقیر اصلاً وجود خارجى ندارند و حس مىشود در آن روستا غیر از آنها و باغشان چیز دیگرى نیست. در ضمن لهجهاى که براى گویش شخصیتها انتخاب کردهاید تأثیرى خاص در داستان ندارد و تازه باید ببینید که در روستاى ذهنى شما اصلاً باغ گلابى وجود دارد یا نه؟ حتماً قبول دارید که گلابى در هر نقطه از ایران رشد نمىکند و نمىتوان با انتخاب مثلاً لهجه لرى به مخاطب قبولاند که ماجرا در یکى از روستاهاى لرستان اتفاق مىافتد.
این نکته را هم به خاطر بسپارید که زندگى حتى کوتاهمدت در یک منطقه نیز مىتواند در اشخاص تغییر و تحولاتى ایجاد کند. چطور یک دانشجوى دانشگاه تهران پس از سه سال تحصیل و زندگى در تهران هیچ تغییرى در لهجهاش ایجاد نشده و هنوز همان روستایى قبلى با لهجه خاص خودش است.
موفقیت همواره با شما باد.
زهرا پورعینى - قم
خواهر عزیز، همت شما در نوشتن اولین اثر داستانىتان قابل ستایش است. اما مهمترین چیز را که انتخاب عنوان داستان است، فراموش کردهاید.
براى نوشتن یک داستان موفق باید سالها تلاش کرد و به مطالعه پرداخت. لذا از شما انتظار نمىرود که اولین اثرتان شاهکار باشد. با این همه باید کم کم با عناصر داستاننویسى آشنا شوید و بدانید که چگونه از هر چیزى در جاى خود استفاده کنید.
در شروع اثرتان گویى در حال نامهنگارى هستید و براى خوانندگان سلام مىفرستید و ... در ادامه، اثر شبیه خاطره مىشود، خاطرهاى از دخترى که تحت ستم نامادرى و بیگارى کشیدن پدرش از وى است؛ تنها در انتهاست که اثرتان شبیه یک داستان کوتاه مىشود.
ابتدا باید دقت کنید که قبل از طرح داستان و شخصیتپردازى روى نثر خود کار کنید. نثر زیبا و روان که در عین حال سلیس و ادبى نیز باشد، مد نظر یک داستان کوتاه است اما نثر شما گاه محاورهاى است و گاه با مشکلات جملهبندى روبهروست. اولین توصیه ما به شما خواندن داستان است تا به مرور زمان با داستانهاى روز و موضوعاتى که نویسندگان امروزه به آن مىپردازند آشنا شوید و سپس با جملهنویسى روان و کلمات توصیفى و ... آشنا شوید تا زیباتر بنویسید.
موضوعى که براى اثرتان انتخاب کردهاید در عین واقعى بودن، به قصههاى شاهپریان شباهت پیدا کرده است. قصه دخترى فقیر و مظلوم که زیر دست پدر و نامادرى ظالمش گرفتار شده و پسر ارباب چون شاهزادهاى زیبا و قوى او را نجات مىدهد و با وى ازدواج مىکند. فکرش را بکنید که اگر زن ارباب نیز چون دیگران شایعات را باور مىکرد و وضعیت دختر بدتر از وضع موجود مىشد، آن وقت چه تمهیدى براى نجات این دختر داشتید. پایان خوش همیشه نمىتواند شخصیتهاى داستان را به سرانجام برساند؛ باید براى هر خوشى، پیشزمینهاى نیز فراهم کنید تا همه چیز واقعى به نظر بیاید و مخاطب گمان نکند که نویسنده مىخواهد با قصههاى قدیمى و ازدواجهاى از قبل پیشبینى شده، او را بفریبد.
منتظر داستانهاى کوتاهتر و منسجمتر شما هستیم.
مهدى افخمى - مشهد
برادر محترم، خوب بود اثرتان را براى یک نشریه کودک و نوجوان ارسال مىکردید. لحن و سوژه داستان کودکانه و همچنین شخصیتهاى اصلى آن کودک هستند، اما با این وجود اثرتان را خواندیم.
بازى با یک عروسک و کندن دست و پاى آن فقط یک بهانه و یا شروع خوبى براى ایجاد یک حادثه در داستان است. این حادثه مثلاً مىتوانست وجود پدرى جانباز باشد که گاهى اوقات پاى مصنوعىاش را در مىآورد و این کودک به تقلید از او دست و پاهاى عروسک را گم مىکند تا دیگران برایش پیدا کنند و یا ... .
هر ایدهاى باید به سرانجامى درست منتهى شود نه اینکه فقط در حد یک تفکر ناب خلاصه شود و گسترش پیدا نکند. بازى یک کودک با عروسک، مىتواند زمینه پیدایش یک داستان موفق کودک و نوجوان در عرصه دفاع مقدس شود. پس بعد از این یادتان باشد که در مورد هر پدیدهاى به خوبى فکر کنید و جوانب امر را نیز بسنجید تا ایده شما پختهتر و کاملتر شود و سپس آن را پرداخت کنید. پیروز باشید.
ابوالفضل صمدى رضایى - مشهد
برادر گرامى، «پیامآور کربلا» چیزى در حد دیگر داستانهاى مذهبى است که دیگران نوشتهاند. براى نگارش یک داستان مذهبى آن هم در مورد واقعه کربلا باید بسیار حساس بود و با دقت کامل دست به قلم برد. نوشتن از حادثهاى که همه مردم بارها و بارها در شکلهاى مختلف و از طریق رسانههاى گوناگون از ماجراى آن مطلع هستند، بسیار مشکل است.
خلق یک داستان جدید از کربلا نشان از آن دارد که نویسنده از لحاظ داستاننویسى بسیار به خود اطمینان دارد و از سویى دیگر در تاریخ اسلام مطالعات کافى کرده است و حال مىخواهد با یک سبک جدید در ارائه ماجرا، داستانش را به صورت جدیدترى براى خواننده تنوعطلب بیان کند.
هر چند داستان شما در حد خودش خوب است ولى از لحاظ داستانى چیزى فراتر از دیگر داستانهاى مشابه ندارد، لذا باید حق بدهید که مخاطب احساس کند با یک داستان تکرارى روبهروست.
«رؤیاى خواب» هم داستان خوبى از آب در آمده است. پسر جوانى ناگهان از پدربزرگش پنج میلیارد تومان ارث مىبرد و با آن پول خانه و ماشین مىخرد و ازدواج مىکند و شرکتى به هم مىزند تا اینکه دوستانش شروع به ناسازگارى کرده و در دخل و خرج شرکت دعوایشان مىشود، که پسر از خواب مىپرد و مىبیند پس از پرداخت اجاره خانه 12 هزار تومان بیشتر تا پایان ماه برایش پول نمانده و دوباره دوستان دورهاش کردهاند که آن پول را هم از چنگش در آورند و ... .
ارتباط بین خواب و بیدارى و رندى دوستان در خواب و بیدارى نکته مثبتى است که باعث شده تا این داستان، از داستانهاى تکرارى مشابه به این اثر جدا شود و مخاطب متوجه پیام اثر شما بشود.
«لالههاى سوخته» هم داستان زیبایى شده و مناسب چاپ است ولى به خاطر حال و هواى خاص آن و خاطرات دو رزمنده درگیر در آسایشگاه، بهتر است اثرتان را براى مسابقات ادبى دفاع مقدس ارسال کنید و یا به نشریات خاص آن.
از میان هشت داستان مینىمالى هم که نوشتهاید «کمبود» از همه بهتر است. آنهاى دیگر به نظر بازى با احساسات خواننده است و یا دیالوگى ناتمام و یا صحنهاى حزنآلود که مىتوانست فقط گوشهاى از یک داستان کوتاه باشد. اما «بحران» مىتوانست داستان خوبى از آب در بیاید که در نیامده است. انتخاب زاویه دید و روایت داستان در اشکال مختلف یکى از بزرگترین مهارتهاى نویسنده است. یک موضوع ثابت از زاویه دیدهاى مختلف به اشکال متفاوتى بیان مىشود. اشتباه شما هم در «بحران» این است که بدترین شکل را براى بازگویى حوادث اثرتان انتخاب کردهاید. ذکر خاطرات از سوى یک راوى ناشناس که فقط مىدانیم همکلاسى قهرمان داستان بوده، بزرگترین مشکل اثر شماست. قبول کنید که اگر ماجرا از دید سوم شخص و یا خودِ قهرمان روایت مىشد و یا حتى به صورت نامهنگارى بین راوى و قهرمان ادامه پیدا مىکرد، موفقتر بودید و داستان از این شکل خستهکننده و تکرارى خارج مىشد.
خود داستان انرژى بسیارى براى پرداخت دارد، لذا مىتوانستید به صورت واقعىتر و نه شعارى، به مشکلات یک دختر جوان براى ازدواج و دست و پنجه نرم کردن با شوهرى بیکار و هوسباز و ... اشاره کنید.
«راه علاج» هم داستان تکاندهندهاى است. مردى که همسرش را در بیمارستان بسترى کرده و درگیر پرداخت هزینه بیمارستان است ناگهان در خیابان با درخواست یک لیوان آب میوه از سوى پسرش مواجه مىشود. مرد هر چه مىکند تا پسرک را منصرف کند او قانع نشده و گریه مىکند و به طرف مغازه آب میوهفروشى مىرود و مرد که پس از کتک زدن پسرش، راه حلى براى آرام کردن او پیدا نکرده است، به طرف مرکز اهداى خون مىرود و آب میوهاى را که به او مىدهند به پسرش مىبخشد.
تمام عناصر و اجزاى داستان در «راه علاج» رعایت شده و شما کم کم قهرمان را با بحران روبهرو کرده و راه حلهاى مختلفى را براى گرهگشایى عرضه کردهاید تا اینکه در اوج داستان، پدر با اهداى خونش مانع اشک ریختن پسرک مىشود.
از آنجایى که اثرتان متعلق به دنیاى کودک و نوجوان است از چاپ آن معذوریم.
موفق باشید.