ریشههاى رخداد خونین مشهد
به مناسبت فرا رسیدن هفتادمین سال قیام گوهرشاد
غلامرضا گلىزواره
زمینههاى پیدایش دیکتاتورى
اگر چه انقلاب مشروطه حرکتى مهم براى از بین بردن استبداد و قدرتطلبى قاجارها بود اما به تدریج، تلاشهاى نفوذى استعمار و سیاستمداران وابسته به بیگانه از یک سو و اختلاف نیروهاى مبارز از طرف دیگر، موجب گردید که این قیام از اهداف اصلى خود باز بماند و روحانیت که در ماجراى نهضت مزبور به عنوان نیروى قوى و مورد اعتماد مردم در برابر استعمار و استبداد ایستاد، از صحنههاى سیاسى و اجتماعى دور گردید و پس از این پیروزى دخالت و نظارت خود را در اداره کشور کاهش داد؛ و سپس به کلى از عرصه کنار گذاشته شد و طبعاً میدان براى روشنفکرانى که منادى افکار غربى و وارداتى بودند باز گردید، برخى از علما که در صحنهها باقى ماندند نیز یا تبعید گشتند یا اعدام شدند. این عوامل و نیز حضور نیروهاى وابسته به استکبار و غارتگرىها و قتلعامهاى دایمى آنان، بىکفایتى هیئت حاکمه در حل مشکلات اقتصادى و ادارى، مردم را نسبت به این جنبش بدبین کرد زیرا مردم توقع داشتند پس از مشروطه شرایط بهترى بر ایران حاکم گردد اما نه تنها انتظارشان برآورده نگردید، بلکه دچار وضعى بدتر شدند و مقدمات کودتاى سیاه و روىکار آمدن دیکتاتور ستمپیشهاى چون رضاخان با حمایت استعمار انگلستان و کوشش روشنفکران خودباخته فراهم گردید. وى پس از رسیدن به سلطنت به تدریج سیاست ظاهرسازى مذهبى خود را ترک گفت و به منظور ریشهکن نمودن هویت ارزشى، به سرکوبى و تضعیف نهادهاى مقدس و مبارزه با سنتهاى اسلامى پرداخت؛ زیرا از قیامهاى مردمى با الهام از باورهاى دینى به رهبرى علماى شیعه واهمه داشت و مىدانست اگر این چشمهها خشک نگردد، جویبارهایش تبدیل به سیلابى بزرگ شده و بساط حکومتش را از بین خواهد برد. به علاوه او مىخواست زمینههاى نفوذ فرهنگى و اقتصادى غرب را ایجاد کند و براى رسیدن به این منظور جامعه باید فرهنگ مذهبى و هویت اصیل را کنار بگذارد، از این جهت با صراحت مذهب را منافى تمدن و تجدد معرفى کرد. البته پس از کودتاى سوم اسفند 1299ه.ش برخى سادهلوحان و یا مزدوران قلم بر دست گرفتند و رضاخان را به عنوان یک منجى، پدر دلسوز و افسرى شجاع معرفى و تأکید کردند او مىتواند نظم و امنیت را بر ایران حاکم کند و حقوق اجتماعى مردم را تأمین نماید. استعمار انگلیس هم از او یک قهرمان ملى ساخت.(1) فروغى (ذکاءالملک) که در برخى منابع او را متأسفانه ادیب متفکر و روشنفکر معرفى مىکنند، به هنگام تاجگذارى رضاخان در 4 اردیبهشت 1305ه.ش در خطابهاى گفت:
«مبشّر این نوید و علل این مژده که جان فشاندن بر آن رواست عملیات محیرالعقول ذات مقدس ملوکانه که در گشودن ابواب خیر بر روى این ملت در مدت قلیل راهى طویل پیموده و در موقعى که هیچ گونه انتظارى نبود بلکه علایم نومیدى از همه طرف هویدا بود، دست همت از آستین غیرت در آورد و وسایل قدرت و دولت و سعادت ملت را از سرحد عدم به اقلیم وجود رسانیده، به مدارج عالیه ارتقا داد و به این موجب وارث تاج کى و تخت جم گردید. شاهنشاها! ملت ایران مىداند که امروز پادشاهى پاکزاد و ایرانىنژاد دارد که غمخوار او است و ...»!؟(2)
بذرهاى ابتذال
موضوع کشف حجاب بانوان، بخشى از خواستهایى بود که بسیارى از تجددطلبان بعد از مشروطه در قالب آزادى بانوان مطرح کردند. آنان یکى از دشوارىهاى مهم اجتماعى ایران و نیز از عوامل مهم عقبافتادگى این سرزمین را تکیه بر آداب و رسوم سنتى و فرهنگ مذهبى تصور مىکردند. علاوه بر مطبوعات تعدادى از کانونهایى که تازه تأسیس شده بودند نظیر تئاتر، سینما، کلوپ و ... ابزارهایى به شمار مىرفتند که نوگرایى و طرز زندگى غربى را ترویج مىکردند. رضاخان براى تقویت این سیاستها در اولین گام، نوع پوشش مردان را تغییر داد. با اجراى این قانون که در دى ماه 1307ه.ش به تصویب رسید، در ابتدا غرور ملى از ناحیه مردان ضربهپذیر گشت تا پس از آن نوبت زنان گردد. در عین حال بر اساس سنت تشریفاتى همسر رضاخان، دخترانش شمس و اشرف همراه عدهاى از مستخدمین به قم رفتند و با روى باز و موى نمایان در بالاى ایوان آیینه آستانه مقدسه حضرت فاطمه معصومه(س) به تماشاى زائرین و مجاورین حرم دختر موسى بنجعفر(ع) پرداختند. «سیدمحمدباقر مرعشى» معروف به «سیدعبداللَّه ناظم» پس از آگاهى از این اقدام خانواده شاه، «آیتاللَّه شیخ محمدتقى بافقى» را که در مسجد بالاسر حرم مشغول خواندن دعا بود مطلع کرد، در آغاز مرحوم «بافقى» بدون آنکه خودش به محل واقعه برود، با ارسال پیامى کشف حجاب افراد مزبور را مورد اعتراض شدید قرار داد و پس از آنکه مشاهده کرد این سخن مؤثر واقع نشده است شخصاً به حرم آمد. شدیداً اخطار کرد یا صورت و موى خود را بپوشانید یا از حرم خارج شوید. زنان دربار این تذکر مفید و بجا را به صورتى دیگر جلوه داده و با تحریک رضاخان اسباب مجازات این مجاهد پرهیزگار را به وجود آوردند. رضاخان و وزیر دربارش، «تیمورتاش»، به قم آمدند و «آیتاللَّه بافقى» را با وضعى نادرست کشان کشان آوردند و به ضرب و شتم او پرداختند و او را با چند نفر دیگر از جمله «سیدعبدالرسول تهرانى»، به تهران انتقال دادند. با دستگیرى این روحانى بزرگوار و قهرمان نهى از منکر از سوى مردم عکسالعمل شدیدى بروز کرد که امکان داشت به بلوایى گسترده منجر گردد و کشتارى خونین به دنبال آورد ولى با حُسن تدبیر «آیتاللَّه حائرى»، مدیر و مؤسس حوزه علمیه قم، خشم مردم فرو نشانیده شد.(3)
نخستین کشور اسلامى که کشف حجاب کرد افغانستان بود، «اماناللَّهخان» پادشاه وقت این کشور به اروپا مسافرت نمود و در بازگشت از سفر هفت ماههاش به محض ورود به کابل اعلام نمود که زنان باید بدون حجاب باشند و اقداماتى را براى پوشیدن لباس اروپایى آغاز کرد.
وى نخست با همسر خود بدون حجاب در مجامع و محافل رسمى ظاهر گردید. اگر چه این بىپروایى آن هم در کشورى چون افغانستان موجب قیام عمومى، واکنش روحانیت و متوارى گردیدن «اماناللَّهخان» از این سرزمین گردید، ولى بر ماجراى کشف حجاب ایران بىتأثیر نبود،(4) زیرا با مسافرت وى به ایران در راه بازگشت به کابل، سیاست فرهنگى جدید رضاخان علنىتر و جدىتر شد. «اماناللَّهخان» در خرداد 1307ه.ش بر سر راه خود از اروپا به ایران آمد و خانمهاى افغان با لباس اروپایى بر سر میز شام حاضر شدند در حالى که تور نازکى بر سر داشتند. آنان در بازگشت به افغانستان نیز با لباس و کلاه اروپایى بدون روگیرى از شهرهاى ایران عبور کردند.(5) تا این زمان هنوز شرکت
مختلط زنان و مردان در مجالس و میهمانىها متداول نشده بود ولى از این ایام به بعد به تدریج در میان خانوادههاى دربار و اشراف چنین اختلاطى صورت گرفت.(6) کاردار سفارت انگلیس چنین گزارش مىدهد: از هنگام بازدید پادشاه افغانستان و دیده شدن ملکه ثریا بدون چادر در خیابانهاى پایتخت (تهران) آزادى زنان ایرانى بیشتر به چشم مىخورد، زنان اجازه دارند با مردان در رستورانها بروند و در کنار آنان گرد یک میز بنشینند. آنها مجازند که به سینما و تئاتر هم بروند.(7) با این وجود به دلیل پاىبندى شدید جامعه به سنتهاى دینى، کشف حجاب بانوان به تأخیر افتاد. سرنوشت «اماناللَّهخان» نیز هشدارى براى رضاخان به شمار مىرفت، زنان بدحجاب هم که مىخواستند از غربىها در پوشیدن لباس تقلید کنند، امنیت نداشتند و شهربانى حمایت رسمى از آنان نمىکرد اما از آن سوى رژیم زمینههاى تبلیغى کشف حجاب را فراهم مىکرد و پیروان ادیان دیگر از قبیل زنان مسیحى، زرتشتى و غیره اجازه داشتند آزادانه لباس مورد دلخواه خود را در ملاء عام بپوشند.
رضاخان با پشت سر نهادن بحرانهاى سال 1307 و 1308 و تشدید جوّ اختناق و سرکوبى روحانیان برنامههاى اسلامستیزانه خود را شدت بخشید و در اجراى نقشههاى شوم او برخى مطبوعات به تحقیر و تمسخر فرهنگ حجاب روى آوردند و از آن به عنوان «کفن سیاه» یاد کردند.(8)
در سال 1311ه.ش کنگره اتحاد زنان شرق با حضور نمایندگان ده کشور در تالار وزارت فرهنگ در تهران تشکیل شد که طى آن در باره ترقى زنان اروپایى و محرومیتهاى زنان کشورهاى اسلامى بحثهایى به میان آمد این کنگره در رونق پوشش اروپایى و مُدگرایى بین طبقات بالاى
جامعه تأثیر داشت. مُخبرالسلطنه مىنویسد: پس از تشکیل کنگره نسوان شرق، متأسفانه خانمها پرده کنگره را دریدند و سراسیمه در میدان هوا و هوس دویدند و منکرى نماند که نکردند.(9)با روى کار آمدن «فروغى» از 21 شهریور 1312ه.ش سیاستهاى تجددگرایانه با پىگیرى بیشترى ادامه یافت.
تقلید از ترکیه
در همین ایامى که «محمدعلى فروغى» تلاش مىکرد روند مدرنیزه کردن ایران و گام برداشتن به سوى زندگى غربى را به سرعت پیش ببرد، مقدمات سفر شاه به ترکیه را فراهم نمود. در آن هنگام «مصطفى کمالپاشا» معروف به «آتاتورک» بر ترکیه فرمانروایى مىکرد و اقداماتى را در جهت ستیز با ارزشهاى اسلامى انجام داده بود. اطرافیان رضاخان سعى مىکردند تغییرات «آتاتورک» را در جهت اروپایى کردن ترکیه نوعى ترقى و توسعه جلوه دهند و به وى بقبولانند پس از بازگشت از ترکیه اقداماتى شبیه او را در ایران آغاز کند. افکار و القائات اطرافیان در ذهن مغرور رضاخان تأثیر عمیقى باقى نهاد و او بدون آنکه از عواقب این حرکات به ظاهر اصلاحى آگاه باشد، در بازگشت به ایران، پیوسته از اقدامات انجام شده در ترکیه سخن مىگفت و مرتب اظهار مىکرد ما هم باید همان کارها را بکنیم. «محسن صدرالاشراف» که سالیان متمادى در حکومت رضاخان و فرزندش مقامات مهمى را به دست آورده بود، در خاطرات خود مىنویسد: رضاشاه بعد از مسافرت ترکیه در اغلب اوقات (با اشاره به) پیشرفت سریع کشور مزبور از رفع حجاب و آزادى آنها صحبت و تشویق مىکرد.(10) عیسى صدیق (وزیر فرهنگ رژیم پهلوى در سال 1320 و پس از آن) نوشته است سفر ترکیه شاه را براى عملى ساختن کشف حجاب مصمم کرد.(11) به گفته حسن اعظام قدسى اهمیت سفر شاه به ترکیه به حدى بود که تا مدت چند هفته خبر آن و ماجراى بازدیدهاى رضاخان از مؤسسات این کشور نشریات اروپا و آمریکا را اشغال کرده بود. وى در باره اثرات این سفر مىنویسد: رضاشاه در بازگشت از سفر ترکیه دست به سلسله تحولات اساسى در زمینه اوضاع اجتماعى زد که اصل برجسته آن رفع حجاب و آزادى و شرکت دادن زنان در کارهاى ادارى و اجتماعى بود.(12) مخبرالسلطنه نیز کشف حجاب را ارمغان سفر شاه به آنکارا (مرکز ترکیه) مىداند: این مسافرت و کیفیت مجالس، شاه را در خط تأسى صرف و تشبّه به اروپایى انداخت.(13) «یحیى دولتآبادى» ادعا مىکند که شاه از ترکیه به دولت خود تلگراف کرد که رعیتها کلاه تمام لبه بر سر بگذارند.(14) «عباس مسعودى» مدیر مؤسسه اطلاعات که از همراهان رضاخان در سفر ترکیه بوده یادآور مىشود: در بازگشت از سفر ترکیه بود که رضاشاه تحولاتى را در ایران شروع کرد، تغییر کلاه لبهدار اروپایى پس از این مسافرت بود.(15)
«ریچارد کاتم» در باره تأثیرات «آتاتورک» بر رضاخان مىنویسد: ناسیونالیسم رضاخان به ناسیونالیسم «آتاتورک» شباهت داشت و این دو رژیم از بسیارى جهات همانند بودند. رضاخان عمیقاً دیکتاتورى ترکیه را تحسین مىکرد و بسیارى از اصلاحات اجتماعى انجام شده در ترکیه را عیناً در ایران پیاده کرد.(16)
توطئهاى گسترده آغاز مىشود
بدین گونه رضاخان با یورش به مبانى مذهبى، مردم را ناگزیر به پذیرش آداب و رسوم غربى کرد. او مىخواست فرهنگ اسلامى را به کلى دگرگون کند، بدین جهت هر گونه مقاومتى را در این راستا، در هم شکست. کشف حجاب، تحمیل لباس و کلاه اروپایى، استعمال عناوین غربى در ادارات از جمله این سیاستها به شمار مىرود. از این جهت حجاب شرعى زنان کاملاً ممنوع گشت. کسبه از فروش اجناس به زنان داراى حجاب منع شدند. همچنین بانوان مقید به موازین شرعى در پوشیدن لباس حق ورود به خیابانها و یا سوار شدن بر وسایل نقلیه را نداشتند. برخى از بانوان که حاضر نبودند حجاب خود را کنار بگذارند تا شهریور 1320ه.ش از خانه خویش بیرون نیامدند.(17) صدرالاشراف مىنویسد: در اوایل خرداد 1314ه.ش رضاشاه هیئت دولت را احضار کرد و گفت: ما باید صورتاً و سنتاً غربى شویم و باید در قدم اول کلاهها تبدیل به شاپو شود و پسفردا که افتتاح مجلس شوراست همه باید با شاپو حاضر شوند و نیز باید شروع به رفع حجاب زنها نمود و چون براى مردم دفعتاً مشکل است اقدام کنند، شما وزرا و معاونین باید پیشقدم شوید و هفتهاى یک شب با خانمهاى خود در کلوپ ایران مجتمع بشوید. و به «علىاصغر حکمت» (وزیر معارف) دستور داد در مدارس زنانه معلمات و دخترها باید بدون حجاب باشند و اگر زن و دخترى امتناع کرد او را در مدارس راه ندهند و امر داد زنهایى که مایل به خدمت از قبیل ماشیننویسى باشند در ادارات بپذیرند.(18) مخبرالسلطنه هدایت مىگوید: کلاه اجنبى ملّیت را از بین برد و برداشتن چادر عفت را ...
پلیس دستور یافت روسرى را از سر زنها بکشد. روسرىها پاره شد و اگر ارزش داشت، تصاحب گردید. مدتى زد و خورد بین پلیس و زنها تداوم داشت و بسیار زنها را شنیدم که از خانه بیرون نیامدند. امر شد مبرّزین (برجستگان) محل مجالس ترتیب دهند و زن و مرد محل را دعوت کنند که اختلاط عادى شود، «وثوقالدوله» از پیشقدمها بود.(19)
آرى ماجراى کشف حجاب چنان رسوایى به بار آورد که حتى حامیان و کارگزاران رضاخان آن را از امور فضاحتبار دوران سلطنت این ستمگر معرفى کردهاند. بنا به نوشته «پیتر آورى» در مهر 1313 دولت با صدور اعلامیهاى مردم را براى پذیرش آموزگار زن بىحجاب مهیا کرد و در خرداد سال بعد یک مرکز فرهنگى زنان که زیر نظر یکى از دختران شاه قرار داشت، تأسیس گردید و دخترها با لباس ورزشى رژه رفتند. در دوم مرداد 1314ه.ش نخستوزیر یک مجلس عصرانه تاریخى در یکى از باشگاههاى بزرگ تهران ترتیب داد که اعضاى کابینه و مقامات بلندپایه با همسران خود در آن شرکت کردند.(20)
خیزش شیراز
چند ماه قبل از قیام مردم مشهد در یکى از شبهاى ذیحجه سال 1353ه.ق (1313ه.ش) وزیر معارف «علىاصغر حکمت» مسافرتى به شیراز کرد و به مناسبتى مجلس جشنى که از پیش تدارک دیده شده بود با برنامهریزى وى برپا گردید که عده زیادى از مردم در آن شرکت مىکنند. پس از ایراد سخنرانىها و نمایش و در خاتمه جشن عدهاى از دختران بر روى صحنه نمایان شدند و ناگهان نقاب از چهره برمىگیرند، ارکستر آهنگ رقص مىنوازد و دوشیزگان به پایکوبى مىپردازند. در این هنگام عدهاى به عنوان اعتراض از آنجا بیرون مىآیند. روز بعد این خبر در شهر چون بمبى مىپیچد و موجب اعتراض مردم مىشود و عده زیادى در مسجد «وکیل» اجتماع مىکنند. «سیدحسامالدین فال اسیرى» که از علماى بانفوذ شیراز بود به منبر رفت و سخت از این ماجرا انتقاد کرد و اعمال جشن را تقبیح و محکوم نمود. خبر جنبش شیراز و تعطیل بازار این شهر به تهران مىرسد که منجر به دستگیرى این عالم متعهد و زندانى او مىگردد. خبر گرفتارى «سیدحسامالدین فال اسیرى» به حوزه علمیه قم، مشهد و تبریز مىرسد. در تبریز دو مرجع مورد توجه یکى «آیتاللَّه سیدابوالحسن انگجى» و دیگرى «آیتاللَّه آقامیرزا صادقآقا» در باره تغییر لباس و کشف حجاب اعتراض مىکنند که از تهران دستور تعقیب و دستگیرى آن دو روحانى مبارز صادر مىشود و آنان توقیف و به سمنان تبعید مىشوند. در قم به دلیل تدبیر «آیتاللَّه حائرى» زمزمههاى اعتراضآمیز خاموش گشت ولى در مشهد علما مخالفت خود را با ماجراى کشف حجاب علنى کردند و بدین گونه قیام شیراز موجب رخداد خونین گوهرشاد گشت.(21)
فریاد اعتراض
«آیتاللَّه سیدیونس اردبیلى» که در سال 1314ه.ش به مشهد رفته بود، در آنجا نتوانست در برابر یورش فرهنگى رضاخان خاموش بنشیند لذا به همراه علماى متعهد خراسان براى دفاع از ارزشهاى قرآنى مقاومت کرد. مراجع و علمایى چون آیات
ارجمند حاجآقا «حسین قمى»، حاج شیخ «محمد آقازاده» (فرزند آخوند خراسانى)، شیخ «هاشم قزوینى»، «سیدعبداللَّه شیرازى»، «سیدعلىاکبر خویى»، «سیدعلى سیستانى» در بیت «آیتاللَّه اردبیلى» گرد آمدند تا براى تعیین تکلیف و ترسیم خطمشى مبارزه به تبادل نظر بپردازند. عصاره بحثهاى مطرح شده بر این محور بوده است که موضوع تغییر لباس باید با شدت پیگیرى شود و از اجراى این نقشه شوم، جلوگیرى به عمل آید.
علماى مذکور و دیگر روحانیان برجسته که قبلاً با تلگرافهاى شدیداللحنى مراتب خشم و انزجار خود را از این اقدام ضد ارزشى ابراز کرده بودند، ابتدا طى اطلاعیهاى مردم را نسبت به انحراف رژیم پهلوى از مسیر اسلام آگاه کردند، از سوى دیگر، طى جلسهاى مقرر نمودند «آیتاللَّه حاجآقا حسین قمى» در اعتراض به اقدام رضاخان به تهران برود و با وى گفتگو کند. ایشان مىپذیرد و مهیاى سفر مىشود. آن مرجع بیدار پس از ورود به تهران، راهى شهر رى گردید و در باغ «سراجالملک» اقامت گزید. خبر آمدن ایشان به رى موجب گردید تا سیل دیدارکنندگان، این منطقه را درنوردد. حضور گسترده اهالى مشتاق تهران و دیگر نواحى در رى رضاخان را در هراس فرو برد و در نتیجه ظهر روز دوم ربیعالثانى سال 1354ه.ق ملاقات با حاجآقا«حسین قمى» ممنوع گردید و به تدریج محل سکونت وى در محاصره کامل نیروهاى نظامى قرار گرفت. ماجراى بازداشت این عالم مبارز فضاى مشهد را دچار التهاب نگرانکنندهاى ساخت و گردهمایىهاى مردمى را افزایش داد. مجتهدان و مدرّسان حوزه مشهد در منزل «آیتاللَّه سیدیونس اردبیلى» اجتماع کردند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که تلگرافى به رضاخان مخابره کرده و او را از اقدامات ضد دینى و فشار بر روحانیت منصرف گردانند. رضاخان نه تنها به این تقاضا توجهى نکرد بلکه بعدها هشت نفر از امضاکنندگان تلگراف را دستگیر و تحت شدیدترین فشارها آنان را محبوس کرد. مردم مشهد وقتى متوجه مىشوند رژیم پهلوى قصد ندارد از محاصره محل اقامت حاجآقا«حسین قمى» دست بردارد، اجتماعات خود را افزایش داده و اعتراضات خویش را شدت مىبخشند و از علما مىخواهند در این جهت اقداماتى به عمل آید. ازدحام مردم در منزل «آیتاللَّه سیدیونس اردبیلى» به حدى مىرسد که دیگر منزل ایشان گنجایش آن را ندارد و مردم ناگزیر به مسجد «گوهرشاد» مىروند. علما هم اقشار گوناگون را به اعتصاب فراخوانده بودند و بدین گونه مسجد گوهرشاد با آن وسعت، مملو از مردمان متحصّن و متعرض گشت و طى چند شبانهروز که در آن به سر مىبردند، گویندگان مذهبى از جمله شیخ «محمدتقى بهلول گنابادى» سخنرانىهاى مبسوطى در افشاى جنایات رژیم پهلوى و مقابله کارگزاران ستم با ارزشهاى دینى ایراد و مردم را براى مقابله با بیدادگرى تهییج و بسیج کردند و با قرائت قطعنامههایى در حضور «آیتاللَّه سیدعبداللَّه شیرازى» و دیگر علماى مشهد که در مسجد حضور داشتند، وظیفه خطیر مردم در برابر خودکامگى رضاخان اعلام گردید.(22)
شب جمعه با دعا و مناجات سپرى شد و زد و خوردى روى نداد زیرا مقامات لشکرى و کشورى در خصوص چگونگى برخورد با معترضان منتظر نتیجه کسب تکلیف از تهران بودند. با فرا رسیدن هنگام اذان صبح شیپور نظامى به صدا در آمد و از طلوع آفتاب قواى مسلّح مسجد گوهرشاد را محاصره کردند و از پیوستن سایر مردم به متحصنین جلوگیرى به عمل آوردند اما با یورش مردمى که بیرون صحن بودند و براى آمدن به داخل مسجد مىکوشیدند، درگیرى آغاز شده، عدهاى کشته شدند. علماى مشهد که شاهد حمله نظامیان به صحن مطهر رضوى و مسجد بودند و در خون غلتیدن برخى مردم را به چشم خویش دیدند، طى تلگرافى که خطاب به شاه مخابره کردند خاطرنشان ساختند در اثر کثرت مقتولین در صحن مقدس و شلیک گلوله بر ایوان حرم رضوى و بقعه منوّر امام رضا(ع)، ازدحام مردم افزایش یافته و اینجانبان از منزل بیرون آمده و هماکنون در مسجد گوهرشاد مىباشیم. آنان متوقف گردیدن ماجراى کشف حجاب را نیز خواستار شده بودند. تحصّن همچنان ادامه داشت و افرادى چون شیخ «محمدتقى بهلول» و حاج شیخ «عباسعلى محقق خراسانى» مشغول سخنرانى براى حاضران بودند؛ چون رضاخان از وقایع مشهد مطلع گردید، به مأمورین نظامى دستور داد اگر تا فردا صبح آن جماعت را متفرق نکنند، به مجازاتى سخت گرفتار خواهند شد. حمله قریبالوقوع نظامیان برخى علما را به تلاش وا داشت تا از این تهاجم خونین جلوگیرى کنند اما امکان متفرق کردن جمعیت در نیمههاى شب میسر نبود و سرانجام حمله ددمنشانه و وحشیانه نیروهاى رضاخان حوالى اذان صبح روز یکشنبه 21 تیرماه 1314ه.ش آغاز گشت. این یورش وحشتبار آن هم با مسلسل حدود دو ساعت به طول انجامید. آمارها، تعداد کشتهها را متفاوت نقل کرده و مىگویند حدود هزار تا دو هزار نفر در این حادثه در خون خویش غوطه خوردند.(23)
یادآور مىشود «محمدولى اسدى» نایبالتولیه آستان قدس رضوى و پدر داماد «محمدعلى فروغى» که مورد اعتماد رضاخان بود طى گزارش محرمانهاى متذکر شد مسئله تغییر کلاه و کشف حجاب به مصلحت شهر مقدس نمىباشد. دفتر مخصوص شاه این گزارش را با چهار مقام مهم خراسان در میان نهاد. از میان آنان تنها «عبدالعلى لطفى» رئیس استیناف خراسان نظر «اسدى» را قبول کرد و «فتحاللَّه پاکروان» استاندار وقت، سرتیپ «ایرج مطبوعى» فرمانده لشکر، سرهنگ «بیات» رئیس شهربانى با گزارش او مخالف بودند و اعلام کردند اجراى برنامه اعلىحضرت با کوچکترین مقاومتى در مشهد مواجه نخواهد شد. بر همین اساس از دفتر مخصوص شاه ابلاغ گردید تمام دستورات قبلى اجرا گردد. روز 21 تیرماه 1314 تظاهرات مردم علیه تصمیم دولت شکل گرفت و آنان در مسجد گوهرشاد اجتماع کردند. علما و واعظان مردم را به استقامت در مقابل کشف حجاب دعوت مىکردند. در ابتدا مأمورین کوشیدند مردم را با تیراندازى هوایى از مسجد بیرون کنند اما ساعاتى بعد به لشکر خراسان دستور داده شد وارد عمل شود و بر این اساس مسجد گوهرشاد و صحن مطهر از طرف سربازان هنگ پیاده مشهد محاصره شد و یکباره صداى صفیر گلولههاى توپ و خمپاره و مسلسل شهر مشهد را به لرزه در آورد. به دنبال این حادثه عدهاى از علما و طلاب علوم دینى دستگیر شدند و یک هیئت نظامى از تهران براى رسیدگى به قیام گوهرشاد به مشهد روانه گردید. این گروه «اسدى» را مقصر تشخیص داد و سرانجام او محکوم به اعدام گشت. «فروغى» تلاش کرد پدر داماد خود را نجات دهد اما شاه نه تنها تقاضایش را قبول نکرد بلکه به وى که تا آن زمان نخستوزیر بود دستور داد استعفایش را بنویسد و کنار برود.(24)
«ایرج مطبوعى» فرمانده لشکر خراسان که پس از پیروزى انقلاب اسلامى محاکمه و در تاریخ 2 مهر 1358 اعدام شد، در دفاعى ماجراى مشهد را چنین شرح مىدهد: بهلول نامى از راه طبس و گناباد به مشهد آمده بود که در محوطه آستان قدس رضوى مردم را از به کار بردن کلاه پهلوى منع مىکرد. پاکروان، استاندار خراسان، دستور داد او را توقیف نمایند. رئیس شهربانى (سرهنگ بیات) براى دستگیرى وى به محوطه حرم رضوى مىرود ولى اسدى، نایبالتولیه، از او مىخواهد در این مورد دخالتى نکند و خود دستور بازداشت شیخ «بهلول» را صادر مىکند و وى را در یکى از حجرههاى آستان قدس زندانى مىنماید که عصر همان روز با فشار مردم از حبس خلاص مىگردد. استاندار و رئیس شهربانى به دیدنم آمدند و از من خواستند به محل مزبور نیرو بفرستم تا شورش مردم را بخوابانند. در حدود 800 نفر در صحن مسجد متحصّن شده بودند، من و استاندار و رئیس شهربانى هر کدام جداگانه جریان را به تهران گزارش کردیم و منتظر دستور ماندیم، در جواب تلگراف من از دفتر مخصوص شاه جوابى با تغیّر آمد و در آن دستور داده شده بود عدهاى نظامى در اختیار استاندار خراسان قرار دهم. من 250 سرباز در اختیار او گذاشتم، در همین هنگام سرتیپ «البرز» همراه با دادستان ارتش وارد مشهد شدند و لشکر در اختیار او قرار گرفت و او «اسدى» را اعدام کرد. در جریان درگیرى بین نظامیان و مردم تعدادى کشته و عدهاى مجروح مىشوند.(25)
البته آنچه وى اشاره کرده اولاً تمام واقعیت نمىباشد، ثانیاً اشاره به درگیرى اولیه در 20 تیر 1314 مىباشد. اما ماجرا به اینجا ختم نمىشود. پس از این هجوم مردم اطراف مشهد با داس، بیل، چهارشاخ و ... به سوى مسجد گوهرشاد سرازیر مىگردند. زنان خواستار شرکت در این حرکت مىشوند که مسجد «پیرزن» واقع در وسط این مسجد با زدن چادرى براى آن بانوان شجاع و آزاده مهیا مىشود. مسجد گوهرشاد آنچنان از جمعیت پر مىگردد که دیگر جاى سوزن انداختن نمىباشد. اهالى شعارهایى ضد سلطنت، کلاه بینالمللى و حجابزدایى سر مىدهند. سران قشون نظامى و انتظامى با دریافت دستور تهران مبنى بر سرکوبى و مجازات ساکنین مسجد، نیروهاى خود را هماهنگ مىکنند و قرار مىشود بعد از نیمه شب کشتار آغاز گردد. قبل از ظهر مسلسلهاى سنگین را به بامهاى مشرف به حیاط گوهرشاد مستقر مىکنند. «اسدى» که از کشتار مطلع بود با نقشهاى مجتهدین و علما را از مسجد به دارالتولیه آستان قدس مىآورد زیرا اگر آنان در این یورش کشته مىشدند، خراسان یکپارچه آتش مىشد و لهیب سوزان آن همه جا را فرا مىگرفت. توپهاى سنگین در خیابان تهران، روبهروى مسجد مستقر مىگردد و پاسى از نیمه شب 12 ربیعالثانى گذشته بود که صداى غرش مسلسلها خراسان را به لرزه در مىآورد و بدین گونه دژخیمان به هتک حرمت آستان قدس رضوى و مسجد گوهرشاد مىپردازند و پناهآورندگان به خانه خدا را مقتول و زخمى مىسازند و به قول خودشان کارى مىکنند که روسها در هنگام حمله به خراسان مرتکب نشدند.(26)
گزارش جنایت
«آیتاللَّه شیخ ابوالحسن شیرازى» امام جمعه مشهد در باره این حادثه مىگوید: همان شب ریخته بودند توى مسجد، درها را شکسته و از بالا و پایین و هر طرف حمله کرده بودند. صبح که شد آنقدر کشتار شده بود که تا چند روز رفتن به حرم و مسجد ممنوع بود، به تمام درب و دیوار خون ریخته بود و پشت سر هم شستشو مىدادند تا کسى متوجه نشود چقدر کشته شدهاند. بعد هم شروع کردند به گرفتن آقایان علما، هر کس را به هر مناسبتى که در رابطه با این قضیه داشت گرفتار مىکردند. مردم را کاملاً وحشت گرفته بود. قضیه گوهرشاد به طور عمده کشف حجاب بود.(27)
«آیتاللَّه سیدعبداللَّه شیرازى» که خود نیز شاهد ماجرا و از دستگیرشدگان بوده است، یادآور مىشود: از همه درها قشون وارد شد. گلوله مثل باران مىآمد و مدام تیرها را خالى مىکردند. مردم با ذکر «یا اللَّه» و «یا على» فریاد مىزدند و از این سو به آن طرف مىرفتند، هوا که کمى روشن شد همه ما را حرکت دادند و صداها هم ساکت شده بود یعنى شاه غلبه کرده بود. مأمورها مىآمدند دست و صورت خود را مىشستند چون از جنگ فارغ شده بودند. یکى از آنها که نمىدانست من چه کسى هستم، خطاب به من گفت: دیشب از روسها بدتر کردیم!(28)
آقاى «مجتهدى» داماد مرحوم «آیتاللَّه آقازاده» گفته است بعد از اینکه به قول خودشان مسجد را تصفیه کردند و مردم را کشتند و زنده و مرده آنها را داخل کامیونها ریختند و در بیابانهاى اطراف مشهد مدفون نمودند، «محمود جم» نخستوزیر شد و سرهنگ «نوایى» را براى پروندهسازى و تکمیل خباثت به مشهد فرستاد. او هم با کمک عدهاى از افراد خیانتکار، افرادى را دستگیر مىنمود و به شدت آنها را شکنجه مىکرد تا از آنان اقرار بگیرد.(29) یکى از کسبه مشهد که در مسجد گوهرشاد حاضر بوده است متذکر مىگردد: ما آمدیم دور فلکه ببینیم چه خبر است. یک مرتبه ریختند به جان مردم و تیراندازى کردند. فردایش رفتیم به مسجد و دیدیم همه ذکر «یا على» مىگویند. دیگر شب شده بود که به خانه آمدم که ناگهان صداى مسلسلها به گوشم رسید و دیگر صدایى نیامد فردا که آمدیم دیدیم بله جنازهها را دارند مىبرند توى گارىها و آنها هم مىبُردند در گودال خشتمالها مىریختند و روى آنها را با خاک مىپوشانیدند. خودم با چشمانم دیدم تا جایى که مىتوانستند مردم را کشتند براى آنکه مىخواستند بىحجابى ترویج بشود. خانه که آمدم دیدم مادرم مىگرید، گفتم چرا اشک مىریزى؟ گفت: براى اینکه مجبورمان کردهاند حتماً به جشن چادربردارى برویم که البته مادرم نرفت ولى خیلى از کاسبها مجبور شدند شرکت کنند.(30)
«حسین آستانهپرست»، دبیر علوم دینى مشهد، از مشاهدات خود چنین مىگوید: ساعت دوازده شب بود که سربازان به داخل مسجد ریختند ملت هم با آنان درگیر شدند اما همین که جمعیت انبوه از پاى منبر و اطراف به حرکت در آمدند تا براى کمک به دالان مسجد بشتابند، مسلسلها شروع به تیراندازى کردند و به سرعت تیر مىبارید و فضاى مسجد را روشن کرده بود. از پایین مأموران با سرنیزه مردم را مىکشتند و صداى «یا على» فضاى مشهد را پر کرده بود. جمعیتى که به دالان مىآمدند بر اثر اصابت تیر بر زمین مىخوابید و کوهى از اجساد آنجا افتاده بود. بعد از کشتار دوم و غارت وسایل مردم حدود 1100 نفر را دستگیر کردند. عمامه روحانیون را پاره نمودند. هر کس مختصرى خون در لباس یا بدنش داشت یا کمى زخمى برداشته بود با بدترین وضع و رکیکترین فحشها به داخل ماشین روى کشتهها افکنده مىشد و همه را با هم در گودال مىریختند و هر چه داد مىزد من زندهام کسى به او گوش نمىداد. پس از این جنایات کارکنان ادارات را در ساختمان شیر و خورشید دعوت مىکردند تا در مراسمى از سر زنانشان چادر برکشند و خودشان را هم وادار به سر گذاشتن کلاه پهلوى مىکردند. هر کس کلاه عادى داشت پاسبانها با چاقو پاره مىکردند و قباى مردان را مىبریدند تا به شکل کت در آید.(31)
اگر چه مقاومت مردم مشهد در هم شکست و این قیام کارنامه جنایت رژیم پهلوى را سنگین نمود ولى دستاوردهاى خوبى به دنبال داشت زیرا اقتدار و نفوذ معنوى مکتب تشیع را ثابت کرد. از جایگاه علما پاسدارى شد، رژیم پهلوى را که مخالف شریعت اسلامى بود رسوا ساخت و مشخص گردید با وجود زور و ارعاب و کشتار شدید در مبارزه با موازین دینى عاجز است و نمىتواند ریشههاى عمیق باورهاى عقیدتى را از این راه از بین ببرد. کارگزاران جنایت نیز به سزاى اعمال ننگین خود رسیدند و شش سال بعد رضاخان با نهایت خفت و خوارى از سلطنت خلع و در جایى دورافتاده به هلاکت رسید.(32)
امام خمینى در باره این واقعه فرمودهاند: «ما مىگوییم دولتى که براى پیشرفت کلاه لگنى نیمخورده اجانب چندین هزار افراد مظلوم کشور را در معبد مسلمین و جوار امام عادل مسلمانان با 60 تیر و سرنیزه سوراخ سوراخ و پاره پاره کند، این دولت، دولت کفر و ظلم است.»(33)
ایشان در جاى دیگر مىفرمایند: «در همان وقت آنهایى که قیام کردند بر ضد رضاشاه، روحانیون بودند که یک دفعه مشهد قیام کرد و قضیه مسجد گوهرشاد پیش آمد و قتل عموم، قتلعامى که در مسجد گوهرشاد واقع شد.»(34)
امام یادآور شدهاند: «علماى مشهد هم که قیام کردند تمامشان را گرفتند آوردند تهران حبس کردند. علماى بزرگشان را مىبردند در کلانترىها یا در عدلیه مىبردند توى خیابانها با سرِ برهنه هم راه مىرفتند که بروند در آنجا استنطاقشان کنند ... یک وقت مرحوم آقاى «قمى» خودش تنها پا شد راه افتاد آمد که من تهران بودم، ایشان به حضرت عبدالعظیم آمدند منتها همان جا حبسش کردند و بعد هم تبعیدش کردند ...»(35) آرى براى صیانت از حجاب، بهایى سنگین پرداخت شده است و باید چنین هویت ارزشمندى را به درستى و راستى و در عمل صیانت نمود.
پىنوشتها: -
1) نک: استیلاى امپریالیسم در ایران، لودمیلاکولاگنیا، ترجمه سیروس ایزدى، ص67، پنجاه و پنج، على دشتى، ص203؛ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکّى، ج اول، ص26؛ تاریخ سیاسى معاصر ایران، دکتر سیدجلالالدین مدنى، ج اول، ص83 - 82 و نیز ص119 - 118.
2) مقالات فروغى، به کوشش حبیب یغمایى، ج دوم، ص231.
3) آثار الحجة، محمدشریف رازى، ص35؛ خاطرات سلیمان بهبودى، ص332؛ تاریخ معاصر ایران، پیتر آورى، ترجمه محمد رفیعى مهرآبادى، ج2، ص67؛ حکایت کشف حجاب، ص96؛ سى خاطره از عصر فرخنده [؟!] پهلوى، علىاصغر حکمت، ص203؛ سلسله پهلوى و نیروهاى مذهبى به روایت کمبریج، ص285؛ کاروان علم و عرفان، ج2، ص52.
4) تحولات سیاسى و اجتماعى ایران در دوران پهلوى، دکتر علیرضا امینى، ص37.
5) خاطرات و خطرات، مهدى قلىخان هدایت، ص519.
6) علما و رژیم رضاخان، حمید بصیرتمنش، ص182.
7) رضاشاه کبیر و تحولات فرهنگى ایران، ابراهیم صفایى، ص101.
8) علما و رژیم رضاخان، ص186.
9) خاطرات و خطرات، ص511.
10) خاطرات صدرالاشراف، ص202.
11) یادگار عمر، عیسى صدیق، ج2، ص301.
12) خاطرات من، اعظام قدسى، ج2، ص82 - 81.
13) خاطرات و خطرات، ص515.
14) حیات یحیى، ج4، ص431.
15) رضاشاه در آیینه خاطرات، ابراهیم صفایى، ص64.
16) ناسیونالیسم در ایران، ریچارد کاتم، ترجمه احمد تدین، ص12 - 11.
17) تحولات سیاسى و اجتماعى در دوران پهلوى، ص40 - 39.
18) خاطرات صدرالاشراف، ص302.
19) خاطرات و خطرات، ص407.
20) تاریخ معاصر ایران، پیتر آورى، ج2، ص70.
21) تاریخ بیست ساله ایران، ج6، ص282 - 281؛ خاطرات صدرالاشراف، ص303.
22) نک: حاجآقا حسین قمى، قامت قیام، محمدباقر پورامینى، ص130 - 100؛ چهرهاى پرفروغ، دفتر مدرسه علمیه امام امیرالمؤمنین(ع)، ص80.
23) قیام گوهرشاد، سینا واحد، ص150 - 145؛ خاطرات سیاسى بهلول، ص59 - 58 و 66 و 72؛ حدیقه الرضویة، ادیب هروى، ص274.
24) تاریخ معاصر ایران، حکیمى، ص138.
25) ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج اول، ص70 - 69.
26) تاریخ بیست ساله ایران، ج6، ص284 - 283؛ مجله سروش، سال دوم، ش90، 16 اسفند 1359.
27) قیام گوهرشاد، سینا واحد، ص117.
28) همان، ص128 - 127.
29) همان، ص173.
30) همان، ص185.
31) همان، ص191.
32) نک: خاطرات سیاسى بهلول، ص120 - 118، علل سقوط رضاشاه، نعمتاللَّه شکیب، ص34 - 33؛ در آخرین روزهاى رضاشاه، ریچارد ا.استوارت، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى، ص265 - 264.
33) تبیان، دفتر بیستم، ص161.
34) همان، ص162.
35) همان، ص158 - 157.