اسلام و زن(2)
وضع زن در دوران نبوى
احمد زکّىیمانى - وزیر نفت پیشین عربستان
ترجمه: س.م.اشکذرى
اشاره
[«اسلام و زن» عنوان کتابى است که شیخ احمد زکىیمانى که بیش از 25 سال وزیر نفت سعودى بود و چهرهاى شناخته شده در جهان است، اخیراً منتشر کرده است. ویژگىهاى نویسنده از یک سو، و برخى روشنبینىهایى که نویسنده به عنوان یک روشنفکر تربیت شده سعودى در موضوع زنان به رغم فضاى علمى فرهنگى و اجتماعى عربستان دارد و نیز برخورد مثبتى که با برخى آراى فقهى شیعه کرده و با نگاه مثبتى که به وضعیت زن در جمهورى اسلامى ایران نگریسته از سوى دیگر، انگیزهاى بود که به ترجمه کتاب براى خوانندگان فارسىزبان اقدام شود که به تفصیل در این باره در مقدمه بخش نخست نکاتى را توضیح دادیم. نویسنده پس از مرور اجمالى وضعیت زن در گذشته و تحولى که اسلام در آن فضا ایجاد کرد، اینک به وضع زن در دوره رسالت مىپردازد. دوره پس از آن را در بخش سوم خواهیم دید. طبعاً انتظار مىرود خوانندگانى که بخش نخست به ویژه مقدمه مترجم را نخواندهاند براى پىگیرى بحث، حتماً آن را ملاحظه کنند.]
زن پیش از اسلام در دوره جاهلى خوار و فرومایه بود، و عرب وى را منشأ ذلت و ننگ مىشمرد؛ وقتى خبر از ولادت فرزندى دختر مىیافت چهرهاش به شدت مىگرفت، و سرگردان مىماند که آن را با خوارى نگه دارد یا در خاک پنهان سازد؛ چنان که خداى عز و جل، آنان را چنین توصیف کرده است:
«و اذا بُشِّرَ اَحَدُهم بالانثى ظلّ وجهُه مُسْودّاً و هو کظیمٌ، یتوارى من القوم من سوء ما بُشِّرَ به أ یمسکه على هونٍ اَمْ یَدُسُّه فِى التراب ألا ساء ما یحکمون؛(1)
و هنگامى که به یکى از آنها بشارت داده شود که داراى فرزند دختر شده، چهرهاش (از شدت ناراحتى) سیاه مىشود. در حالى که خشمگین است، به خاطر بدى بشارتى که به او داده شده از قوم خود پنهان مىشود و (سرگردان است که) آیا او را به خوارى نگه دارد یا در خاک پنهانش سازد؟ آگاه باشید که بد حکم مىکنند.»
دوران مکه پس از بعثت و پیش از هجرت، مرحله دعوت به توحید در جامعهاى بتپرست بود. مرحله دعوت به برابرى در محیطى بود که به تفاوتهاى طبقاتى و قومى و خانوادگى اعتقاد داشت. دوره مکه عرصه رفتارهایى که شایستگى زن و جایگاه وى در جامعه در مقایسه با مرد را مشخص کند نبود. و با این حال، زنان آزمایش خوبى را در دعوت به خداوند و بردبارى در برابر آزار مشرکان نشان دادند. خدیجه(س) نخستین کسى بود که به رسالت ایمان آورد(2) و سمیه دختر خیاط، مادر عمار بنیاسر، نخستین شهید در اسلام بود. زنان با مردان در مهاجرت به حبشه مشارکت داشتند. در میان کسانى که در بیعت عقبه دوم با رسول خدا(ص) پیمان بستند دو نفر از زنان انصار حضور داشتند.
سپس نوبت دوران مدینه رسید که نخستین حکومت اسلامى و اولین جامعه مسلمانان بر پا شد و نخستین انقلاب حقوقى و اجتماعى رخ داد که براى زن جایگاهى قرار داد که عربها پیش از آن سراغ نداشتند. زن همسان مرد و در زندگى اجتماعى شریک وى بود. و اگر مسئله ایمان به خدا و اطاعت مطلق از دستورات او نبود، براى مرد مکّى قریشى که به مدینه هجرت کرده بود، آسان نبود که وضع تازه زن را بپذیرد. از چیزهایى که در پذیرش این تحول نقش داشت این بود که زنان انصار با شوهران خود رابطهاى داشتند که امکان بحث و جدل را به آنان مىداد؛ زنان مهاجر نیز رفتارى مانند رفتار زنان انصار را آغاز کردند.
نمونههاى مختلفى را که بعداً ارائه خواهم کرد، لازم مىنمود نمودارى براى احکامى باشد که امکان ادامه و گسترش آن در شرایط کنونى داشته باشد، شرایطى که بحث تأثیر محیط مدینه و اوضاع اقتصادى و فرهنگى و اجتماعى آن تحولى ریشهاى یافت. اما اینکه در برخى کشورهاى اسلامى ما قضیه بر عکس شود، و قیودى برخاسته از سنتهاى اجتماعى و مندرآوردى را با پوششى اسلامى و منسوب به شرع بر زن تحمیل کند، در حالى که شرع از آن بیزار است، این دیگر رفتارى است که منجر به انفجارى خواهد شد که چه بسا ما را حتى از معیارهاى اسلامى و مفاهیم شرعى نیز دور سازد. تنها پیاده کردن آگاهانه روح شریعت است که ما را از طوفان جهانىسازى و ابزارهاى آن مثل ماهواره و اینترنت نگه خواهد داشت، آن هم در حالى که از آن دسته مفاهیمى که از گذشته، در دورههاى عقبگرد اسلامى و جمود فکرى (به غلط) ارث بردهایم آزاد شده باشیم.
عصر نبوى در مدینه چیزى به نام ممانعت از مشارکت زنان با مردان سراغ نداشت همچنان که در دورههاى پس از آن، در دوران نهضت اسلامى، نیز چنین بود. تمام آنچه را اسلام حرام شمرده عبارت است از خلوت نامشروع، به این صورت که مرد با زن نامحرم در جایى باشند که کسى آنان را نبیند و نفر سومى نیز نباشد. چرا که رسول خدا(ص) از اینکه مردى وارد بر زنى شود که شوهرش نیست با این جمله نهى فرمود:
«مبادا مردى پس از امروز وارد بر زنى شود که شوهرش حضور ندارد مگر اینکه به همراهش یک نفر یا دو نفر باشد.»(3)
از اینرو ملاقات دو نفر یا بیشتر با زنى که همسرش حضور ندارد، بىتردید، نوعى از انواع اختلاط همراه با حیا و عفت است؛ نمونهاش مسجد رفتن زنان و حضور در نمازهاى عید و مشارکتشان با مردان در شنیدن سخنان پیامبر(ص) است. بلکه در دوره نبوى در مدینه زنانى بودند که خانهشان را به روى مهمانان مىگشودند و مهاجرین از صحابه داخل بر آنان مىشدند. این «امّشریک» است که حتى «فاطمه دختر قیس» خواست در خانه او که پر از مردان بود عده نگه دارد، پیامبر(ص) در وصف او فرمود: امشریک فردى پرمهمان است.»(4)
زنان براى برآوردن نیازهاى خویش و خرید آنچه مىخواستند، به بازار مىرفتند، و این امر حتى شامل زنان پیامبر(ص) پس از آنکه پردهنشینى بر آنان واجب شد نیز مىباشد. شاهد آن این است که عمر هنگامى که امالمؤمنین «سوده دختر زمعه» را در مسیر بازار دید به او اعتراض کرد، او نیز برگشت و موضوع را به رسول خدا(ص) خبر داد، پیامبر(ص) به همسرش فرمود:
«انه قد اذن لکنّ ان تخرجن لحاجتکنّ؛(5) به شماها اجازه داده شده که براى نیازتان بیرون بروید.»
حال چگونه است نسبت به زنان مسلمانان که پردهنشینى بر آنان واجب نبود؟
نقش زن در جامعه مدینه به بالاترین سطح رسید، زمانى که عمر بنخطاب، «شفاء مخزومى» دختر عبداللَّه مخزومى را به امر «حسبه» و مسئولیت بازار گمارد.(6) و حسبه به نظر ما، دو عنوان قضایى و اجرایى را با هم در بر دارد، همچنان که مصداق امر به معروف و نهى از منکر نیز مىشود. و بازار با معیارهاى معاصر ما مرکز اصلى فعالیت بازرگانى است، خوب چگونه زن مسلمان مىتواند به این فعالیت مهم بپردازد اگر در خانه محبوس باشد؟
کما اینکه عمر، به «سمراء اسدى» دختر «نهیک اسدى» که عهدهدار همین مسئولیت در بازار مکه شده بود، تازیانهاى داد که با آن هر کس در معامله یا پیمانه کردن غشّ مىکند و نارو مىزند شلاق بزند.(7) و او با این کار در واقع میان قوه قضائیه و آنجا مشابه قوه اجرائیه است را جمع کرد.
زن در دوره نبوى در مدینه بخشى جدایىناپذیر از جامعه بود، با مرد در همه عرصههاى زندگى اجتماعى مشارکت داشت، وقتى به هم مىرسیدند، مرد بر زن سلام مىکرد و زن نیز به مرد سلام مىکرد. بخارى تحت عنوان «سلام مردان به زنان و سلام زنان به مردان» روایاتى را آورده که جواب به کسانى است که گفتهاند زن به مرد، وقتى به هم مىرسند، نباید سلام کند. و روایات در این زمینه فراوان و متعدد است.
زن به فراخوان عمومى پاسخ مثبت مىداد، لذا وقتى منادى ندا مىداد «نماز جماعت» براى مشارکت با مردان در این گردهمایى به مسجد مىشتافت، و نمونه آن جریان «فاطمه دختر قیس» است که نداى منادى که به نماز جماعت فرا مىخواند را اجابت کرد.(8)
کما اینکه زن براى رسیدگى به بیماران، درمانگاه تأسیس و بیماران را در آن مداوا مىکرد، مانند خیمه بنىغفار که مال «رفیده اسلمى» بود، و کنار مسجد رسول خدا(ص) بر پا کرده و به مداواى مجروحان مىپرداخت.(9)
مسجد جایى براى عبادت بود که زن نیز همانند مرد در آن معتکف مىشد.(10) کما اینکه بنایى بزرگ براى دانش بود چرا که زن با مرد در فراگیرى آن مشترک بود. و روایاتى که در صحیح مسلم و صحیح بخارى دلالت بر این امر مىکند خیلى فراوان است، و نیازى به جستجوى همه آنها یا ذکر نمونه نیست. مسجد باشگاهى اجتماعى بود که در آن انواع سرگرمى مباح انجام مىشد.(11)
فعالیت زن در دوره رسالت شامل کشاورزى و تجارت نیز مىشد و روایات در این زمینه زیاد است. از جمله روایت «اممبشّر انصارى» مالک نخلستان(12) و حدیث خاله جابر بنعبداللَّه است که زمانى که در عده بود و مىخواست براى رسیدگى به نخلهایش از خانه بیرون برود جابر به او تشر زد و جلوگیرى کرد، اما هنگامى که پیش پیامبر(ص) آمد به او اجازه داد و فرمود: «به نخلهایت رسیدگى کن، چرا که امید است [این کار باعث شود ]زکات بدهى یا کار نیکى انجام دهى.»(13)
زن محبوس پشت نقاب نبود مگر آنهایى که به عنوان عادت نقاب داشتند و اینان نیز کم بودند و نقاب در نماز و حج و عمره حرام شده است. بلکه زن خود را براى خواستگاران اگر مایل به ازدواج بود مىآراست، مانند سبیعه دختر حارث که خود را براى خواستگاران آراست؛ لذا ابوالسنابل از او پرسید: چیه مىبینم براى خواستگاران خود را آراستهاى، مىخواهى ازدواج کنى؟ و از او خواستگارى کرد ولى او نپذیرفت که با وى ازدواج کند.(14) پس از آن، دو نفر دیگر، یکى جوان و یکى پیر، از او خواستگارى کردند و او با جوان ازدواج کرد.(15)
از مهمترین نقشهایى که زن در دوره نبوى ایفا کرد، جهاد به همراه رسول خدا(ص) بود، در حالى که جهاد بر آنان مانند مردان واجب نبود اما اجازه حضور در جنگها وجود داشت، مگر اینکه جنگ دفاعى باشد که در این صورت جهاد بر او واجب مىشود.
در آن زمان نقش زن در جهاد محدود به رسیدگى به بیماران و مجروحان و آبدهى به مجاهدان تشنه و مانند آن بود. و لکن همانند مرد، اگر لازم مىشد به جنگ واقعى نیز مىپرداخت و نمونههاى آن فراوان است. از مهمترین آنها «نسیبه انصارى مازنى» دختر «کعب انصارى مازنى» است با کنیه «امعماره» که در احد و حدیبیه و خیبر و حنین و عمرةالقضاد و روز جنگ یمامه حضور داشت. و عمر بنخطاب از پیامبر(ص) روایت کرده که فرمود: «ما التفتُّ یمیناً و لا شمالاً یوم احد الّا و أنا اراها تقاتل دونی؛(16) روز احد به راست و چپ ننگریستم مگر اینکه من نسیبه را مىدیدم که در دفاع از من مىجنگید.»
نسیبه - رضى اللَّه عنها - به همراه امّایمن و امّسلیم بود. وقتى برترى مشرکین را دیدند، آب دادن و معالجه زخمیان را رها کرده و دلوها را انداخته و سلاح را از کشتهها برگرفته و در کنار صحابه قرار گرفته تا از رسول خدا(ص) دفاع کنند. «واقدى» آورده است: «نسیبه روز احد جنگید و دوازده زخم برداشت، و زخمهایى را در گردنش یک سال مداوا مىکرد.»(17) او زمان خلافت ابىبکر در جنگ با مرتدان حاضر شد، و خودش مستقیم تا کشته شدن مسیلمه به جنگ پرداخت، و در حالى از جنگ برگشت که بر اثر نیزه و شمشیر ده زخم برداشته بود.(18)
ابنسعد در طبقات خود نقل کرده است که «امسلیط» در جنگ خیبر و حنین حضور یافت.(19) و مسلم در کتاب صحیح خود از «انس» روایت کرده که «امسلیم» روز حنین خنجرى گرفت و گفت: «اگر یکى از مشرکان به من نزدیک شود شکمش را مىشکافم.»(20)
از زنان دلیر روز احد «امایمن» است که دید یکى از مشرکان تیرى را به سوى پیامبر(ص) نشانه گرفته است، به سرعت حرکت کرد تا با تن خود از حضرت دفاع کند؛ تیر به پایین گردن، کنار شانهاش اصابت کرد.(21) و در غزوه خیبر خانم امیه غفارى دختر قیس بهترین آزمون را در جنگ با یهودیان داد، لذا پیامبر(ص) گردنبندى را همانند نشانهاى جنگى که بر سینه فرماندهان و قهرمانان آویخته مىشود، به گردن او آویخت.
زن همچنان پس از دوره مصطفى(ص) با جنگ واقعى سر و کار داشت.(22) این اسماء دختر یزید پسر سکن، دخترعموى معاذ [بنجبل ]است که روز جنگ یرموک نه نفر از رومیان را با چوب خیمهاش کشت.(23) و «امموسى لخمى»، همسر نصیر لخمى پدر موسى بننصیر، در نبرد یرموک حضور داشت، کافرى را کشت و لوازم او را به غنیمت برداشت.(24)
جریان «امحرام» نیز که رسول خدا(ص) براى او دعا کرد از کسانى باشد که براى جهاد در راه خدا سفر دریایى کند و خداوند دعاى حضرت را مستجاب کرد، نمونه دیگر است. او در دوره عثمان بنعفان از طریق دریا [همراه سپاهیان] به قبرس رفت و آنجا شهید شد و قبرش در «لارنکا» معروف است.(25)
و نمونههاى قهرمانى زن مسلمان در جنگ زیاد است و مجالى براى بازگویى همه آنها نیست. از این زنان کسانى ظهور کردند که در سختى جنگیدن و شمشیرزنى از دلیرمردان کمتر نیستند، کسانى مانند اسماء دختر ابىبکر، و خوله دختر أزور، و امحکیم همسر عکرمة بنابىجهل.
آن چیزى که خواستم به آن اشاره کنم این است که جنگیدن با اسلحه آن گونه که بر مرد واجب است، اگر بر زن واجب نباشد، اما اگر بخواهد به آن بپردازد جایز است و شرعاً مانعى وجود ندارد که امروز زن سرباز در نیروهاى مختلف زمینى، دریایى و هوایى باشد، البته اگر آنچه را شرع به عنوان حمایت و احترام به وى واجب کرده رعایت شود و این کاستن از ارزش یا کاهش اهمیت وى نمىباشد.
زنان صحابى نیز که از رسول خدا(ص) روایت کردهاند زیادند و آنان نیز شناخته شده هستند و نیازى به درازا کشاندن سخن در ذکر نام و موقعیت علمىشان نیست. ذکر شده است که صحابه چگونه براى اخذ نظرات آنان، پیش آنان مىرفتند که پیشاپیش آنان همسران پیامبر(ص) مىباشند.
زن مسلمان در دوره پیامبر(ص) در فعالیت سیاسى همانند بیعت و هجرت و مشورت مشارکت جست. برخى از کسانى که ارزش زن را کم مىشمارند تلاش مىکنند بگویند که بیعت زنان نسبت به عدم دزدى و عدم زنا مىباشد و گفته خداوند تعالى را فراموش کردهاند که «و لا یعصینک فى معروف؛ و تو را در هیچ کار خوبى نافرمانى نکنند.»(26) و ادعا مىکنند که هجرت کارى سیاسى نمىباشد، در حالى که بىتردید، هجرت نمونهاى سرآمد در کار سیاسى است که تنها مردان و زنان مستضعف از آن استثنا شدهاند. و مشورت دادن امسلمه(رض) به پیامبر(ص) در صلح حدیبیه بهترین مثالى است که در این زمینه مىزنیم، زیرا عمق فهم و درک سیاسى وى را در حل مشکل عدم پذیرش دستور حضرت(ص) به در آمدن از احرام توسط برخى صحابه نشان داد.
به همین مقدار نمونهها که گویاى حیات زن در دوره نبوى و مشارکت وى با مرد در عرصههاى مختلف زندگى است بسنده مىکنیم و اگر مىخواستیم همه موارد را بیاوریم چندین برابر آنچه ذکر کردیم مىیافتیم، لکن امیدواریم توانسته باشیم چهره واقعیت را که با آنچه در برخى از مناطق اسلامى ما حاکم است یا مورد اعتماد برخى عالمان ماست متفاوت مىباشد روشن کنیم.
پىنوشتها: -
1) سوره نحل، آیه 59 - 58.
2) این موضوع که خدیجه(س) نخستین شخصى بود که به پیامبر(ص) ایمان آورد مورد اختلاف است. چنان که ما شیعیان نوعاً معتقدیم امیرالمؤمنین على(ع) اولین نفر و خدیجه(س) اولین زن؟ - مترجم.
3) لا یدخلنّ رجل بعد یومى هذا على مغیبة الّا و معه رجل او اثنان؛ صحیح مسلم با شرح نووى، کتاب الاسلام، باب تحریم الخلوة بالاجنبة و الدخول علیها، حدیث شماره 2173؛ مسند، ج2، ح6603، ص6753.
4) صحیح مسلم، کتاب الفتن، باب قصة الجّساسة، شماره 2942.
5) صحیح بخارى، کتاب التفسیر، ج1، ص150؛ صحیح مسلم، کتاب السلام، باب اباحة خروج النساء لقضاء الحاجة، ج14، ص375، حدیث شماره 5632؛ الطبقات، ج8، ص125؛ مسند، ج6، ص56.
6) المحلّى، ابنحزم، ج9، ص429؛ جمهرة أنساب العرب، ابنحزم، ص150؛ الاصابة، ج7، ص124 و 727؛ الطبقات، ابنسعد، ج8، ص268، اسدالغابة، ج6، ص162؛ الوافی بالوفیات، صلاحالدین الصفدى، ج16، ص168؛ العقد الثمین فى تاریخ البلد الامین، تقىالدین الفاسى، ج8، ص252.
7) على بنابىبکر هیثمى، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1408ه - 1988م، ج9، ص264؛ الاستیعاب فى اسماء الاصحاب، یوسف بنعبداللَّه بنعبدالبرّ، ج4، ص1863؛ ثقات ابنحبان، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412ه - 1992م، ج3، ص185.
8) صحیح مسلم، کتاب الفتن، باب قصة الجساسة، حدیث شماره 2942.
9) الادب المفرد، الامام البخارى، ص111؛ السیرة النبویة، ابنهشام، ج3، ص238؛ اسدالغابة، ج6، ص10؛ تهذیب الکمال، ج35، ص174؛ الاصابة، ج8، ص81، زندگینامه شماره 422.
10) المدونة الکبرى، مالک بنانس، ج1، ص231.
11) در اینجا نویسنده بر اساس آنچه در برخى منابع آمده، اشارهاى کوتاه به موضوع معرکهگیرى گروهى مىکند که طبق گفته این منابع از حبشه آمده بودند و به رقص شمشیر و مانند آن مىپرداختند و عایشه نیز با اینکه حجاب بر او واجب شده بود، و پیامبر(ص) با عباى خویش او را پوشانده بود، به تماشاى آنان ایستاد!! ابنحجر در الفتح البارى، این قضیه را تحت عنوان پاسخ به کسانى که منکر جواز بازى در مسجد هستند، آورده است. [ج2، ص444] به روشنى پیدا است که این منابع از جمله صحیح مسلم که این موضوع ساخته و پرداخته را به تفصیل به صورتهاى مختلف نقل کرده، اگر چنین امرى را در شأن عایشه به عنوان همسر پیامبر خدا(ص) و رهبر جامعه اسلامى بدانند و معتقد به درستى آن باشند اما بىهیچ تردیدى، آن را نمىتوان در شأن والاى پیامبر اکرم(ص) شمرد و چنین نسبتى بدون شک نادرست است؛ دستکم به همان دلیل که کسانى چون ابوبکر و عمر را در همین روایات کاملاً مخالف این صحنهها نشان دادهاند و از برخورد تند آنان سخن گفتهاند! چه بسا دستهاى جعل که در صدد بودهاند براى خود یا دیگران فضیلت بتراشند، هر چند خواسته و ناخواسته به بهاى هتک حرمت و جایگاه پیامبر عظیمالشأن(ص) چنین قضایایى را نیز ساخته و صورت واقع به آن دادهاند. متأسفانه در این منابع چنین نسبتها و تحریفهایى در چهره پاک پیامبر(ص) محدود به این مورد نیست و «کشته از بس که فزون است کفن نتوان کرد». براى آشنایى بیشتر مىتوانید از جمله به سلسله بحثهاى «سیدمرتضى عسکرى» با عنوان «عوامل تحریف» مراجعه کنید. - مترجم.
12) صحیح مسلم، باب فضل الغرس و الزرع، ج2، ص155.
13) همان، کتاب الطلاق، ص44؛ مسند، ج2، ص221.
14) صحیح بخارى، کتاب المغازى، ش3991، و در کتاب الطلاق، ش5319؛ صحیح مسلم، کتاب الطلاق، باب انقضاء عدة المتوفى عنها زوجها، ش3706؛ مسند، ج6، ص422؛ سنن ابىداوود، کتاب الطلاق، باب عدة الحامل، ش2306؛ سنن نسائى، کتاب الطلاق، باب عدة الحامل المتوفى عنها زوجها، شماره 3506، و شماره 3518؛ سنن ابنماجه، کتاب الطلاق، باب المتوفى عنها زوجها، ش2028.
15) فتحالبارى، ابنحجر عسقلانى، ج9، ص472.
16) فتحالبارى، ج6، ص80، ش2881؛ الاصابة فى تمییز الصحابة، ج8، ص262؛ سبل الهدى و الرشاد، ج5، ص330؛ حیاة الصحابة، الکاند هلوى، ج1، ص616.
17) فتحالبارى، ج6، ص93، ش2881؛ صفوة الصفوة، ابنجوزى، ج2، ص63.
18) الطبقات، ابنسعد، ج8، ص413 - 412؛ البدایة و النهایة، ج4، ص34؛ کنزالعمال، ج7، ص97؛ الاصابة، ج4، ص261؛ المغنی، ج10، ص391.
19) الطبقات، ج8، ص419؛ و نک: فتحالبارى، ج6، ص80.
20) صحیح مسلم، کتاب الجهاد و السیر، باب غزوة النساء مع الرجال، ج10، ص510، ش1809؛ الطبقات، ج8، ص424؛ کنزالعمال، ج5، ص307؛ الاصابة، ج8، ص242؛ حیاة الصحابة، الکاند هلوى، ج1، ص597؛ صفوة الصفوة، ج2، ص64؛ اسدالغابة، ج6، ص354؛ البدایة و النهایة، ج4، ص34.
21) فتحالبارى، ج6، ص93، ش2881؛ الطبقات، ج8، ص225؛ سبل الهدى و الرشاد، ج5، ص330؛ البدایة و النهایة، ج4، ص34.
22) الطبقات، ج8، ص293؛ مسند احمد بنحنبل، ج6، ص380؛ حیاة الصحابة، ج1، ص485.
23) الاصابة، ج8، ص13 - 12؛ مجمع الزوائد، ج6، ص213؛ حیاة الصحابة، ج1، ص597.
24) الاصابة، ج8، ص285.
25) فتحالبارى، کتاب الجهاد و السیر، باب غزو المرأة فى البحر، ج6، ص89، ش2877؛ الاصابة، ج8، ص223، ش1208؛ الطبقات، ج3، ص546؛ و ج8، ص435؛ البدایة و النهایة، ج6، ص228 - 227؛ و ج7، ص84 و 158؛ تهذیب التهذیب، ج5، ص111؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص501.
26) سوره ممتحنه، آیه 12.