خانواده، عشق، استوارى (11)
هجرت از «من» به «ما»
احمد حیدرى
خودخواهى، خودمحورى و «منیّت» که همان محور قرار دادن فهم، اراده و خواستِ فرد بدون توجه به فهم، اراده و خواست دیگران است، در اسلام و بیشتر منطقهاى اخلاقى، به شدت نکوهیده مىباشد. پیامد این خصلت شیطانى، نفى ارزش و شایستگىهاى افراد دیگر و انحصارطلبى است. تا انسان در این مرحله است، دیگران را فقط به عنوان خدمتگزار و کمربسته در پیشگاه مىخواهد و همگرایى، همراهى و همدلى به وجود نمىآید:
جان گرگان و سگان از هم جداست
متحد جانهاى شیران خداست
حاکمیتِ «منِ» فردى از دوران کودکى شروع مىشود و تا انسان به مرحله بلوغ عقلى نرسیده، ادامه دارد. کودک فقط خودش را مىبیند و همه چیز را براى خویش مىخواهد حتى به پدر و مادر به چشم وسیله و ابزار مىنگرد.
نظام آفرینش طورى تنظیم شده که زمینه خروج انسانها از لاک خودبینى و خودپرستى فراهم گردد و پوسته سخت «من» از اندام او بیفتد و با ورود به فضاى «ما» امکان رشد بیشتر یابد و به سوى تعالى و کمال سوق داده شود؛ از اینرو با پا گذاشتن به سن بلوغ جسمى و جنسى، گرایش به جنس مخالف در او پیدا مىشود که از نشانههاى وجود و حکمت پروردگار است:
«از آیات خدا اینکه از جنس خودتان براى شما همسرانى آفرید و بین شما انس و الفت و همگرایى به وجود آورد.»(1)
در اینجا هم تا زمانى که بلوغ جسمى و جنسى با بلوغ عقلى همراه نشده - که متأسفانه بسیارى از ازدواجها در این هنگام است - زن و شوهر باز به چشم ابزار به هم نگاه مىکنند و رابطه زناشویى در حد یک رابطه جنسى - حیوانى است، ولى آنگاه که بلوغ جسمى با بلوغ عقلى همراه گردد، رابطه زناشویى از افق رابطه جنسى و غریزى فراتر رفته و در افق رابطههاى روحى - روانى قرار مىگیرد و زن و شوهر به سوى یگانه شدن پیش مىروند و دلبستگىهاى روحى، آن دو را به هم پیوند مىدهد و یگانه مىسازد، نیز همگرایى و همنوایى فوقالعاده بین آنان ایجاد مىنماید، به طورى که دیگر «من» و «تو» رخت بربسته و «ما» ظهور مىکند.
«ویل دورانت» معتقد است که دلبستگىهاى روحى زن و شوهر که نتیجه تماس و معاشرت است، چنان شدت مىیابد که حتى در ظاهر و جسم آنان هم اثر گذاره و قیافههاى زن و مرد را شبیه همدیگر مىسازد، یعنى همخوانى روحىِ حاصل از معاشرت و ازدواج چنان شدید و قوى است که به هماهنگى جسمى هم مىانجامد.(2)
اثر روحى و تربیتى ازدواج است که آن را ارزشمند ساخته و در ردیف اعمال صالح بلکه از شایستهترین کردارها قرار داده است، زیرا انسان را از «من»، فردیت و خودپرستى دور مىسازد و به «ما» شدن سوق مىدهد. ابتدا با همسرش همنوایى و همگرایى پیدا مىکند و بعد با خانواده او، بدین گونه گستره همگرایىاش وسعت مىیابد تا با همه بندگان خدا احساس همنوایى کند و در نمازهاى روزانهاش از صمیم قلب براى همه بندگان از جمله خودش یارى و هدایت بطلبد:
ایّاک نعبدُ و ایّاک نستعینُ
و در آخر هم بر همه آنان درود فرستد «السلام علینا و على عباد اللَّه الصالحین».
اگر ازدواج در راستاى کنار زدن «من» فردى و «ما» شدن باشد، ارزشمند و موفقیتآمیز است، ولى اگر زن و مرد پس از ازدواج، هنوز در لاک سخت خودپرستى و خودخواهى باشند، به موفقیت و شادکامى نمىرسند و منافع فردى آنها با هم ناسازگارى پیدا خواهد کرد و «منیّت»ها با هم مخالفت خواهند کرد، زیرا اختلاف، دوگانگى، کشمکش و نزاع ثمره نامبارک «منیّت» است.
شناسایى روحیات یکدیگر، مقدمه تفاهم و یگانگى
زن و مرد پیش از ازدواج مىبایست در جهت شناسایى روحیات یکدیگر تلاش کنند و سعى در همسانگزینى داشته باشند. اگر در آن مرحله با برنامهریزى صحیح اقدام کرده باشند، مقدار زیادى از راه تفاهم و یگانه شدن را رفتهاند اما چنانچه در آن مرحله بدون رعایت دستور عملهاى لازم اقدام کرده باشند، حالا باید تلاش بیشترى داشته باشند و در جهت شناسایى روحیات یکدیگر بیشتر کوشش کنند تا زمینه تفاهم فراهم آید، ولى در هر حال پیش از ازدواج نمىتوان به شناخت کاملِ طرف مقابل رسید. لازم است در ماهها و سالهاى ابتداى ازدواج جهت شناسایى روحیات همسر سعى کرد و با شناختى که از راه همنشینى شبانهروزى به دست مىآید، راههاى تفاهم و همدلى را شناسایى نمود و پیمود.
بعضى از روحیات تقریباً عمومى مىباشند و برخى روحیات اختصاصى زن یا مرد است. در باره روحیات عمومى گفتهاند:
مردان به هنگام پیشآمد مشکل در خود فرو رفته و به جستجوى راه حل برمىآیند، حال آنکه زنان در این مواقع انتظار دارند گوش شنوایى براى مشکلشان پیدا شود، هر چند راه حلى براى مشکلاتشان پیدا نگردد.
زنان با صحبت کردن و حرف زدن تسکین و آرامش مىیابند و نیاز روحى و روانى آنان برآورده مىگردد. زن اولین کار پیش رویش را تسلى یافتن از طریق حرف زدن مىداند و در واقع نیاز دارد شوهرش فقط به حرفهایش گوش دهد. چنانچه نیاز روانى زن در این گونه مواقع برآورده شود، به طور طبیعى احساس خوشایندى پیدا مىکند.
مردان تمایل دارند خیلى سریع و بدون حاشیه وارد اصل ماجرا شوند و اصل مشکل را بدانند. وقتى مجبور مىشوند به تمام جزییات صحبتهاى همسرشان گوش دهند و تا آخر منتظر بمانند، زود خسته و عصبانى مىشوند.
یکى از عوامل بگو مگو میان زن و شوهر، عدم آگاهى و شناخت نسبت به تفاوت خصلتها و خصوصیتها است. از طرف دیگر، وقتى مرد دچار مشکلى شده و در خود فرو مىرود تا راه حل آن را بیابد، زن به اشتباه تصور مىکند شوهرش تمایل ندارد با او حرف بزند و به او بىاعتنا شده و دوستش ندارد، از اینرو شروع به موضعگیرى نموده و مشاجرات لفظى را شروع مىکند. اگر مرد هم به شرح جزییات مشکل زن گوش ندهد، باز گمان مىکند از روى بىعلاقگى و بىاعتنایى به اوست و قهر و مشاجره و ... شروع مىشود.(3)
آنچه بیان شد، روحیه عمومى مردان و زنان بود که توجه بدان اهمیت بسیار دارد اما علاوه بر آن، شناخت روحیاتِ اختصاصى زن یا شوهر بسیار لازم است و شناخت و رعایت آنها در پیدا شدن انس و تفاهم بسیار تأثیرگذار مىباشد. اگر زن و شوهر روحیات، اخلاق، گرایشها و تنفرهاى همدیگر را بشناسند و در زندگى رعایت کنند، همگرایى آنان بسیار خواهد شد اما اگر زن و شوهرى پس از سالها زندگى مشترک ندانند شریک زندگىشان به چه چیزى علاقهمند و از چه چیزى متنفر است، مثلاً هنگام خرید هدیه، اثاث منزل و ... به گرایشهاى همدیگر توجه نداشته باشند، طبیعى است مورد بىتوجهى بلکه قهر همسرش قرار گیرد، در این صورت شایسته نیست غیر از خودش را ملامت کند. به جریان زیر توجه کنید:
مردى تصمیم مىگیرد براى همسرش در سالروز ازدواجشان هدیهاى بگیرد. دو روز عصرها به دنبال هدیهاى مناسب مىگردد و پس از دو روز جستجو، هدیهاى را مىبیند و با شوق آن را خریده و کادوپیچ مىکند و با نوشتن جملاتى که بیانگر محبت و علاقه اوست، به سوى منزل روان شده و با چهره خندان و شاداب هدیه را به همسرش تقدیم مىکند. همسر از اینکه شوهرش براى او سالگرد ازدواج گرفته، شاد مىگردد و با چهره خندان و گشاده هدیه را ستانده، پس از عرض تشکر و قدردانى، آن را باز مىکند اما با پیدا شدن نوع هدیه به یکباره چهرهاش در هم فرو مىرود و ناراحتى همه وجودش را فرا مىگیرد؛ با این حال خود را کنترل کرده و به آرامى به همسرش مىگوید: «دستت درد نکند.» سپس آرام به اتاق خود مىرود. مرد از ناراحتى همسرش مطمئن است و مىداند هدیه بخصوص رنگش باب میل همسرش نبوده، تازه یادش مىآید که زنش از رنگ قرمز متنفر است و هدیه او پارچهاى قرمزرنگ بوده است!
تعهد متقابل
زن و مرد با ازدواج از زندگى مجردى و انفرادى جدا شده و زندگى جمعى را شروع مىکنند. هر کدام از آنان از زندگى مجردى بُریده و آن را برآورنده نیازهاى خود ندیدهاند و ازدواج و زندگى مشترک زناشویى را براى نجات یافتن از کاستىهاى دوران مجردى و رسیدن به آرامش و خوشبختى برگزیدهاند، چنان که هر کدام با ازدواج به طرف مقابل تعهد مىدهد همراه او در به دست آوردن آسایش، آرامش و خوشبختى بکوشد و نسبت به او مسئولیت داشته باشد، از اینرو پس از ازدواج هیچ کدام نباید بر محور خواستههاى خود حرکت کند و بیندیشد، بلکه تلاش و کوشش آنها باید پیرامون محور خوشبختى مشترکشان باشد. ادبیاتى که زن و شوهر پس از ازدواج باید رعایت کنند، مطابق نمونه زیر باشد:
از کجا فهمیدى من هم این را دوست دارم؟
با پیشنهاد شما موافقم.
چه خوراک خوبى تهیه دیدهاى، من هم این غذا را بسیار دوست دارم.
مایل نیستى فلان جا برویم؟ من هم رغبتى ندارم.
تو که مریض هستى چرا پیش دکتر نمىروى؟ من ناراحتم.
من از تلاش تو براى زندگىمان شرمنده و متشکرم.
خیلى دلم براى پدر و مادرت تنگ شده است.
در مهمانى چون تو نبودى، خوش نگذشت.
در ادبیات بالا همگرایى محور است و چنین ادبیاتى زن و مرد را به هم نزدیک و نزدیکتر مىسازد و به سوى یگانگى و وحدت حقیقى سوق مىدهد.
نکته مهم دیگر اینکه هیچ کدام از زن و مرد نباید دنبال برترى باشد. به دستور عمل تربیتى بسیار خوبى از یک متخصص امور خانواده - دکتر هنگرفورد - توجه کنید:
اصرار نکنید آنچه را تا به حال عادت شما بوده است، حتماً ادامه دهید و سعى کنید خود را با محیط تازه و زندگى جدید، متناسب سازید، زیرا همه از همسر غیر قابل انعطاف و خودرأى دورى مىکنند. زیاد اصرار نکنید که حرف خود را به کرسى بنشانید و به دیگرى هم فرصت بدهید که نسبت به عقاید خود، گاهى بر شما غلبه کرده و ارضاى خاطرش فراهم شود.(4)
خویشاوندان «ما»
از مسائل بسیار مهم در زندگى، معاشرت و رفتار زن یا شوهر با خویشاوندان و بستگان طرف دیگر است. ازدواج به معناى واقعى کلمه یعنى یگانه شدن دو نفر که لازمه این یکرنگى و وحدت آن است که هر یک از زن یا شوهر پس از ازدواج همه خویشاوندان همسر را مانند خویشاوندان خود بداند و احترام کند و بدانان علاقه نشان دهد. معمولاً در کشور ما - و شاید در بیشتر کشورها به دلیل روحیه مردسالارى - پس از ازدواج، مرد از همسرش انتظار دارد به پدر، مادر، خواهر و برادران وى احترام بنهد و خدمت نماید و حرمت آنان را حفظ کند. زنان در این زمینه - جز افراد اندکى - خوب عمل مىکنند. آنها پدر و مادر شوهر را مانند پدر و مادر خود مىبینند و احترام مىکنند، نیز نسبت به فامیل و وابستگان شوهر احساس خویشاوندى پیدا مىکنند و به آنان ابراز علاقه مىنمایند و احترام مىگذارند، ولى متأسفانه مردها در این زمینه به وظیفه وجدانى - انسانى و تعهد دوسویه خوب عمل نمىکنند و بسیارى از آنان نسبت به فامیل همسرشان توجه و احترام کافى ابراز نمىنمایند، بلکه با آنان قطع رابطه مىکنند، حتى از همسرشان مىخواهند و انتظار دارند که با پدر، مادر، خواهر، برادر و دیگر افراد فامیلش قطع رابطه کند بدون اینکه توجه داشته باشند انتظارى غیر انسانى و ظالمانه است.
رابطه انسان با پدر، مادر و بستگانش مانند رابطه شاخه درخت با ریشه، تنه و شاخههاى دیگر است که انتظار قطع رابطه آن یعنى بریدن شاخه از درخت و قطع رابطه او با ریشه، تنه و شاخههاى دیگر، که به خشکیدن شاخه مىانجامد.
دستور عملهاى فراوان قرآن راجع به احترام به پدر و مادر و صله رحم عمومى است و همه افراد اعم از زن و مرد موظف به رعایت آنها مىباشند. زن با ازدواج کردن، از این وظیفه معاف نمىگردد و شوهرش هم حق ندارد او را از انجام این وظیفه باز دارد، بلکه ایمان شوهر باید او را وا دارد توصیه کند این وظیفه را بهتر انجام دهد.
مردها و همچنین بعضى زنها بدانند ممکن است بتوانند با سوء استفاده از قدرت و توان خود، همسرشان را وادار به قطع ارتباط با پدر و مادر و خویشاوندان کنند، نیز خودشان نسبت به آنها احترام و تکریمى روا ندارند، ولى باید توجه داشته باشند این اقدامشان ظلم بس بزرگى است و پیامدهاى وخیمى در دنیا و آخرت براى آنان خواهد داشت.
زمانى که مرد همسرش را به قطع ارتباط با پدر و مادر و خویشاوندان مجبور مىسازد و خودش هم از احترام و گرامیداشت آنان خوددارى مىورزد، به طور طبیعى مورد نفرت و کینه همسرش واقع مىشود و علاقه بین آنان سست مىشود، علاوه بر اینکه زن نسبت به علاقهمندى شوهرش، خود نیز مشکوک مىگردد، زیرا نمىتوان به کسى علاقهمند بود، ولى به خویشاوندان به ویژه نزدیکان او محبت نورزید یا بغض آنان را در دل داشت. سخن معصومین را که بیانگر واقعیت است آویزه گوش قرار دهید:
دوستان تو سه کساند: دوستت، دوستِ دوستت و دشمنِ دشمنت.
دشمنان تو نیز سه کس است: دشمنت و دشمنِ دوستت و دوستِ دشمنت.(5)
زن و شوهر با ازدواج رابطه عشق و ارادت و دلدادگى برقرار کردهاند. نشانه صادق بودن در ادعاى عشق و دلدادگى این است که دوستان همدیگر را دوست بدارند و دشمنان را دشمن.
سخن گرانبهاى امام امیرالمؤمنین على(ع) در این مورد مىتواند راهنماى عمل ما باشد.
به زیبایى، طرف خود را خطاب کنید تا جواب زیبا بشنوید.(6)
مردانى که به خویشاوندان همسر خود احترام بگذارند و آنان را گرامى بدارند، نوعاً با احترام و کرامتگذارى همسرشان نسبت به خویشاوندان خود روبهرو مىشوند، و این، واکنش مثبتِ رفتار درست خودشان است.
یک نکته باقى مانده و آن رفتار شوهرانى است که همسران خود را از رفت و آمد با پدر و مادر و خویشاوندانشان نهى مىکنند و خود نیز با آنان قطع رابطه مىنمایند، با این استدلال که آنها در زندگىشان دخالت مىکنند یا رفتارشان موجب بداخلاقى همسرشان مىگردد و ... از این برادران عزیز مىپرسیم: آیا همسر آنان حق دارد ایشان را از رفت و آمد و احترام به پدر و مادر و خویشاوندانشان باز دارد و خودش هم با آنان قطع رابطه کند؟! با همین استدلال که وقتى به خانه مادرت مىروى، تو را پر مىکند و تا چند روز رفتارت با من ناپسند مىگردد و ...! طبیعى است آنان انتظار چنین تقاضایى از همسر خود را ندارند، پس خود نیز نباید چنین تقاضایى از همسرشان داشته باشند.
افزون بر آن زن یا مرد باید رفتارش را با شریک زندگىاش بر مبناى میانهروى و عدل و انصاف و محبت و فداکارى قرار دهد و حرفهاى اطرافیان نباید او را از جاده انصاف خارج کند. بر فرض که پدر و مادر زن یا شوهر چنین رفتارهایى داشته باشند، باید از همسر انتظار داشت آمد و شد با آنان را به حداقل برساند، نه اینکه قطع رابطه کند. وقتى خداوند قطع رابطه با پدر و مادر مشرک را جایز ندانسته، تکلیف بقیه روشن است. به آیه زیر توجه کنید:
«اگر پدر و مادرت سعى کردند که چیزى را که به آن علم ندارى، شریک من (خدا) قرار دهى [و مشرک شوى] در این مورد به هیچ وجه از آنان اطاعت مکن و با آنان به خوبى رفتار کن.»(7)
مادر یا همسر؟
معمولاً بین عروس و مادرشوهر اختلاف و درگیرى وجود دارد و این دو تقریباً شبیه «هوو» هستند زیرا:
مادر پیش از ازدواجِ جوانش، نسبت به او احساس مالکیت داشت، جوانش نیز هنوز به جایى وابسته و دلبسته نبود و همه عشق و علاقه خود را به پاى مادر مىریخت؛ با پایان یافتن ساعت کار به منزل مىآمد و در کنار خانواده بخصوص مادر بود. دستپخت مادر را مىخورد و لباسهایش را مادر مىشست و رختخوابش را مرتب مىکرد، مادر به این وضعیت خو گرفته بود. با انتخاب همسر و بخصوص در ماههاى ابتدایى ازدواج که جاذبه جنسى در جوان قوى است، به یکباره جذب همسر مىشود و همه یا بیشتر توجهش را نثار او مىکند، نیز بیشتر وقت خود را کنار او و در خلوت با وى مىگذراند. مادر به یکباره با کمتوجهى جوانش روبهرو مىگردد اما او که به وضع گذشته خو گرفته بود، به طور طبیعى نسبت به عروسش احساس حسادت و رقابت مىکند و او را مانند هوویى مىبیند که آمده و مهر و توجه فرزندش را صاحب شده است. این احساس ممکن است او را به دشمنى و بداخلاقى وا دارد.
براى رفع این مشکل هر کدام از مادرشوهر، عروس و فرزند باید به نکتههایى توجه داشته و در رفتار خود آنها را رعایت کنند تا کدورت برطرف گردیده و صفا و صمیمیت جایگزین آن شود.
مادرشوهر باید به حالت عاطفى و نیاز غریزى فرزند و عروسش توجه داشته، این گونه رفتار را طبیعى بداند، نیز سعى کند به تدریج به فرزندش یاد بدهد علاقه به همسر با علاقه به مادر قابل جمع است و هر کدام از یک جنس مىباشند و با هم منافات ندارند، علاوه بر اینکه با گذشت ماههاى ابتداى ازدواج و فروکش کردن نیاز غریزى، رفتارها به حالت اعتدال و میانهروى برخواهد گشت.
توجه زیاد جوان به همسرش و علاقه شدید آنها به همدیگر در ماههاى ابتدایى ازدواج، نیز نیاز آنها به انس و خلوتِ فراوان، طبیعى است اما با گذر زمان به حالت طبیعى باز مىگردد و شدت و اوج آن فروکش مىکند.
جوان و عروسش نیز باید توجه داشته باشند که به مادر بىتوجهى نشود و به یکباره مورد بىمهرى قرار نگیرد؛ در ضمن توجه به مادر، به او بفهمانند به طور طبیعى جوان از حالا به بعد نمىتواند مانند گذشته در خدمت مادر باشد و همه توجهش را به وى سوق دهد، چون هم کشش غریزى و هم وظیفه شوهرى او را به مهر ورزیدن به همسر گرایش مىدهد.
دستور عمل قرآن در مورد همسر اوّل به هنگام ازدواج مجدد نیز بسیار کارساز است، زیرا شباهت مادر و همسر اوّل بسیار مىباشد. همسر اوّل پیش از ازدواج مجدد شوهر، تنها ملجأ و پناهگاه او بود. همسر با پایان یافتن ساعت کار به خانه و کنار او مىآمد و بقیه ساعات شبانهروز را در کنار او بود و همه توجه و علاقهاش را به پاى او مىریخت و ... اما حالا با ازدواج مجدد و آمدن زن جدید، به یکباره متوجه او مىشود و زن اوّل مانند بیوهها مىگردد. قرآن در این مورد مىفرماید:
همه میل و توجه خود را نثار یک طرف [زن دوم] نکنید تا [به زن اوّل ]بىاعتنایى گردد و [از همه جا بریده شود.(8)]
مادرشوهرى از دست جوانش گلایه مىکرد که از صبح تا عصر که سر کارش است، چندین بار با همسرش [که تازه ازدواج کردهاند ]تماس مىگیرد و صحبت مىکند و حالِ او را مىپرسد، ولى حتى یک بار به من که مادرش هستم زنگ نمىزند! این گونه رفتار کردن به طور طبیعى مادر را گلهمند کرده و گاه به ناسازگارى با عروس وا مىدارد. بنابراین مردها در پیدا شدن رقابت و حسادت بین همسرانشان با مادرانشان تقصیر زیادى دارند اما مىتوانند با دقت در رفتار خود، به اصلاح رابطه آن دو کمک کنند.
داماد و مادرزن
دختر نیز پیش از ازدواج در خانه پدرش و کنار مادر و در خدمت او بوده و تقریباً تحت امر وى عمل مىکرده است. بسیارى از مادرها پس از ازدواج دخترانشان هنوز باور نکردهاند که او دیگر دختر پیشین نیست، بلکه خانم یک خانه است، از اینرو مانند گذشته مىخواهند همچنان زیر نظر آنان و پیرو امر و نهىشان باشد. علاقه شدید مادر به فرزند را هم اضافه کنید که نمىتواند تنهایى دخترش، خسته شدن او به جهت انجام کارِ خانه و مشکلات ابتداى ازدواج دخترش را تحمل کند، به همین جهت گاهى ناراحت مىشود و بر ضد داماد جوانش حرف مىزند یا اقدامى مىکند. این وضع سبب مىشود داماد جوان احساس کند همسرش به فرمان او در جهت ترقى زندگى مشترک نیست، بلکه عروسکى در دست مادرزنش است که او را مىچرخاند و به موضعگیرى علیه داماد و وابستگانش وا مىدارد!
مادرِ دختر جوان باید متوجه باشد که دخترش دیگر ازدواج کرده و عهدهدار مسئولیت زندگى شده است، پس باید سر پاى خود ایستادن و استقلال را تجربه کند. مادر نباید مانند گذشته در همه کارهاى ریز و درشت او دخالت و امر و نهى کند. باید اجازه دهد دخترش حتى اشتباه کند تا آزموده گردد. باید دخترش را به رویارویى با مشکلات بفرستد تا شکیبایى و سازندگى را بیاموزد. او باید از این به بعد دورادور مراقب فرزندش باشد و با کمک غیر محسوس او را یارى دهد. دخالتهاى آشکار حتى براى کمک، به زیان پیوند زناشویى و زندگى دخترش مىباشد. مهم، انتقال تجربیات است که باید بدون اینکه رنگ دخالت پیدا کند، صورت پذیرد.
پدر و مادرها باید بدانند داماد یا عروسشان مانند فرزند خودشان جوان و ناپخته است و امکان اشتباه و خلاف دارد. باید از اشتباهاتشان چشمپوشى کنند و خلافهایشان را نادیده بگیرند و در جهت تقویت رفتارهاى درستشان اقدام کنند. هیچ گاه نباید پدر یا مادرِ داماد یا عروس نزد پسر یا دخترشان از عروس یا دامادشان بد بگویند، حتى اگر مىخواهند از او انتقادى کنند، ابتدا چند حُسن او را بشمرند، آنگاه به بیان نقطه ضعف بپردازند تا خداى ناخواسته بین همسران جوان ایجاد کدورت نکنند و علاقه آنان را به هم کمرنگ ننمایند و بر مشکلات نیفزایند.
بین دامادها یا عروسها نباید رقابت و عداوت ایجاد کرد. تا آنجا که ممکن است، باید از مقایسه دو عروس یا دو داماد در جمع خوددارى ورزید، زیرا این اقدام بین آنان کدورت و ناراحتى مىآورد و رابطه عروس و داماد با مقایسهکننده هم بد مىگردد.
آخرین نکته خطاب به پسران و دخترانى است که ازدواج کرده و مىخواهند با پدر و مادر همسر خود رابطه خوبى داشته باشند. برادر عزیزى که ازدواج کردهاى، اگر پدر یا مادرت به تو یا به همسرت حرف تندى زد یا کارى کرد که نشان دخالت داشت و یا با رفتارش باعث آزردهخاطرى همسرت شد، آیا با او قطع رابطه مىکنى؟ آیا او را به شدت توبیخ مىنمایى یا حداکثر از او گلایه مىکنى؟ آیا همیشه رفتار ناپسند او جلو چشمت مىماند؟ معلوم است که زود آن را فراموش مىکنى و رابطهات را با پدر یا مادرت حفظ مىکنى و از همسرت هم مىخواهى که فراموش کند؛ پس چه نیکو است که با مادر و پدر همسرت هم مانند مادر و پدر خودت رفتار کنى.
خواهر گرانقدرى که عروس خانوادهاى شدهاى، اگر مادرشوهرت را به چشم مادر خویش ببینى، تحمل حرفهاى نیشدار او برایت آسان خواهد شد و زود آنها را فراموش خواهى کرد، همچنان که حرفهاى تند مادرت را تحمل مىکنى و فراموش مىنمایى. و شما اى مادر گرامى عروس، همان گونه که از دختر ازدواج کردهات حمایت مىکنى، با عروست رفتار کن تا ببینى چه صفا و صمیمیتى در زندگى به وجود مىآید! نکند رابطه شما با عروست در مقایسه با رفتارت با دخترت مصداق ضربالمثل معروف باشد که گفتهاند:
قربان بروم خدا را
یک بام و دو هوا را!
و شما اى پدر و مادر عروس، در تکریم داماد خود بخصوص نزد همسرش کوشا باشید و از امام سجاد(ع) درس بگیرید که هر گاه دامادشان به محضرشان شرفیاب مىشد، حضرت برمىخاست و عباى خود را چهارتا کرده و زیر پاى او مىانداخت و در جواب معترضان به این رفتار فوقالعاده انسانى اظهار مىداشت که او، هم عفت و آبروى دخترم را حفظ کرده و هم هزینه زندگىاش را مىپردازد. امید است روز به روز شاهد گرمتر شدن روابط همسران و محیط خانوادهها باشیم.
پىنوشتها: -
1) سوره روم، آیه 21.
2) تعلیم و تربیت در اسلام، شهید مطهرى، ص248، به نقل از «لذات فلسفه».
3) پیام زن، شماره 128، ص43.
4) آیینه ازدواج، انجمن اولیا و مربیان، ص201، چ1372، تهران.
5) بحارالانوار، ج71، ص164 (چ بیروت).
6) اجملوا فى الخطاب تسمعوا جمیل الجواب»، غررالحکم، ج1، ص139، چ دانشگاه تهران.
7) سوره لقمان، آیه 15.
8) سوره نساء، آیه 129.