چورى سىبى تمیزُ جوونّو
«چادر سفید پاک و زیباست»
گزارشى از زنان سپیدپوش شهر ملائک
مریم بصیرى - نفیسه محمدى
همه چیز با یک تلفن در هفته زن شروع مىشود و بعد دریافت نامه، تلفن، تلفن و باز هم یک نامه دیگر و تمام اینها از سوى خانم «زهرا دستان» مدیر کانون فرهنگى اجتماعى بانوان بخش «بنرود» استان اصفهان است.
وقتى از زبان وى که مشترک چندین ساله مجله است، مىشنویم در «بنرود» شهرى به نام «وَرْزَنه» وجود دارد که سفیدترین شهر ایران نام گرفته و زنان و دختران آن اغلب با چادر سفید در معابر و مکانهاى عمومى ظاهر مىشوند، ابتدا همه چیز به نظرمان زیبا و رؤیایى مىآید و سپس جذابیت فرهنگى خبر خودش را نشان مىدهد. دیگر انصاف نیست دعوتهاى مکرر این مدیر کوشا را بدون پاسخ بگذاریم، پس آهنگ سفر مىکنیم تا با این شهر و سنت فرهنگى و دیرینه آن آشنا شویم.
با نشانى که با نمابر به دفتر مجله ارسال مىشود، پس از پشت سر گذاشتن اصفهان، در جاده نائین بعد از گذشتن از راهها و دهستانها به تابلویى که نشانگر مسیر «ورزنه» است، مىرسیم.
«ورزنه» در 110 کیلومترى جنوب شرقى اصفهان با 8/229 هکتار وسعت و با آب و هوایى گرم و خشک در دل کویر و در همسایگى نائین، یزد، بخشهاى جلگه و جرقویه و تالاب گاوخونى غنوده است.
بخش «بنرود» یک شهر دارد و هفده روستا. «ورزنه» مرکز این بخش است با حدود دوازده هزار جمعیت و «اُشکهران»، «جندان»، «قورتان»، «قلعه امام»، «بلان»، «کفران»، «هاشمآباد»، «باقرآباد»، «شریفآباد»، «فارفان»، «سهران»، «بزم»، «کبریت»، «کفرود»، «رنگیده»، «ابوالخیر» و «طهمورثات»، روستاهایى هستند که شهر «ورزنه» و کبوترخانههاى اطراف آن را در میان گرفتهاند.
به «ورزنه» رسیدهایم و به مزارع سفید پنبه، و با دیدن زنان و دخترکانى که چادر سفید ساده و یکدست بر سر دارند دیگر مطمئن شدهایم که در قلب این شهر هستیم، شهرى کوچک و آرام در کنار زایندهرود، بدون هیاهو و ترافیک. ناگهان چقدر دلمان پَر مىکشد براى چادرهاى سفید احراممان که اگر بود، ما هم دو سه روزى مىشدیم یکى از زنان «ورزنه».
وقتى کانون امور بانوان را در کتابخانه عمومى شهر پیدا مىکنیم، خانم «دستان» سفیدپوش هنوز باورش نمىشود که دعوتش را پذیرفته و پا در «ورزنه» گذاشتهایم.
جالب اینجاست که میزبان ما اهل «ورزنه» نیست. وى متولد شهر «انارک» است و از سال دوم دبیرستان آموزشیارى نهضت سوادآموزى را شروع کرده و پس از گرفتن دیپلم و تدریس در «انارک» به «ورزنه» آمده تا در این شهر به کارش ادامه دهد.
خانم «دستان» مىگوید: «شهر ما حدوداً دو ساعت با ورزنه فاصله دارد. مدتها از این شهر و آداب و رسوم آن و چادر سفید زنان چیزهایى شنیده بودم و خیلى نظرم را جلب کرده بود. دلم مىخواست از نزدیک با این شهر آشنا شوم تا اینکه از سوى آموزش و پرورش براى ادامه تدریس، چندین شهر پیشنهاد شد و من ورزنه را انتخاب کردم.»
بودن در ورزنه چه حسى به شما مىدهد؟
اولین روزى که وارد ورزنه شدم ظهر بود و با تعجب دیدم همه در حال دویدن هستند. فکر مىکردم حتماً اتفاق خاصى افتاده ولى وقتى دنبال مردم راه افتادم متوجه شدم که همه براى شرکت در نماز جماعت عجله مىکنند، چیزى که شبیه آن را در هیچ شهرى ندیده بودم.
مردم ورزنه بسیار مذهبى و معتقد هستند و بسیار میهماننواز. من در این شهر غریبه بودم ولى خیلى زود مردم مرا قبول کردند و مردها به همسرانشان اجازه دادند تا در کلاسهاى نهضت سوادآموزى شرکت کنند.
الان شش سال است که در ورزنه هستم و علاوه بر کلاسهاى نهضت، کلاس قرآن هم برگزار مىکنم. پنج سال مربى کانون بانوان بودم تا اینکه سال گذشته از سوى بخشدارى و فرماندارى اصفهان مسئول کانون شدم.
وى در ادامه مىگوید: «دوست دارم با توجه به مسئولیتى که در کانون دارم زنان و دختران ورزنه را در کارهاى فرهنگى فعال کنم. تا به حال موفق شدهام بیست دختر ورزنهاى را تشویق کنم تا آموزشیار نهضت سوادآموزى شوند. تمام تلاشم این است که فرهنگ و شعور اجتماعى زنان ورزنه بالاتر برود. براى این کار هم کتابخانه کوچکى مختص کانون ایجاد کرده و کتابها را در اختیار اعضا مىگذارم. البته دختران ورزنه هم مىتوانند در ساعاتى خاص از کتابخانه عمومى شهر که متعلق به اداره ارشاد است کتاب بگیرند ولى ترجیح مىدهند عضو کتابخانه کوچک کانون باشند و کنار دختران دیگر.»
از بروشورها و پوسترهایى که به دیوارِ تنها اتاق کانون نصب شده است متوجه مىشویم که خانم «دستان» واقعاً تلاش مىکند تا در محدوده یک اتاق با یک خط تلفن، یک کامپیوتر و چندین کتاب، کلاسها و جلسات مختلفى براى دختران «ورزنه» برگزار کند و شعارش این است که کانون، محل آموزش مهارتهاى زندگى و حل مشکلات زنان است.
آموزش قرآن، احکام، اخلاق، بهداشت خانواده، کمکهاى اولیه، صرفهجویى و استفاده بهینه از آب، برق و گاز، تشویق زنان جهت شرکت در کلاسهاى نهضت سوادآموزى، برگزارى جشنها و اعیاد، همایش ختم قرآن در ماه رمضان، ختم صلوات و زیارت عاشورا و دعاى توسل در هر هفته؛ برگزارى مسابقه، شرکت در نمایشگاه، برگزارى روز جهانى خانواده، تقویت کتابخانه کانون، برگزارى اردوهاى سیاحتى و زیارتى، تشکیل «NGO» خواهران جامعةالزهرا و ثبت آن در انجمنهاى غیر دولتى و ... از جمله فعالیتهاى فرهنگى کانون بانوان است.
فعالیتهاى بهداشتى و مشاورهاى نیز براى رعایت بهداشت جسم و روح از سوى این کانون با جلساتى تحت عناوین: ازدواج نامناسب یکى از عوامل اعتیاد، مسمومیت حاملگى در زنان چاق، سردردهاى میگرنى، آموزش زنان براى دوران بچهدارى، حاملگىهاى زودرس و سوء تغذیه، افسردگى، رنگ مو و خطر ابتلا به سرطان، آگاهى زوجین در تنظیم خانواده، لزوم مراقبت دختران نوجوان در برابر خشونت، اخلاق اسلامى، درک مشکلات همسر، سلامت محیط کار، شناخت ایدز و مبارزه با آن، پیشگیرى از اعتیاد، مراقبت از پوست، اهمیت تحصیل دختران، حفظ فرهنگ چادر سفید، حقوق متقابل زن و شوهر، محبت به کودکان و عوارض تنبیه بدنى و ... برگزار مىشود.
سرآمد تمامى این جلسات آموزشى و همایشهاى کوچک هم برگزارى همایش بزرگ چادر سفید به مناسبت تولد حضرت فاطمه(س) و روز زن است.
خانم «دستان» در مورد برگزارى همایش چادر سفید مىگوید: «قبل از اینکه به فکر این همایش بیفتم در دو همایش ازدواج و حجاب شرکت کرده بودم و همان جا بود که فکر برپایى همایشى براى احیاى سنت چادر سفید به ذهنم رسید. قبلاً تمام زنان ورزنه بدون استثنا چادر سفید سر مىکردند ولى با گذشت زمان تعداد زنانى که چادر مشکى به سر مىکردند زیاد شد. دوست داشتم به شکلى دختران این شهر را تشویق کنم تا چادر سفید را جدىتر بگیرند. اولش طرح را به امور بانوان فرماندارى اصفهان ارائه کردم و پس از کسب نظر مساعد آنها، همه ارگانهاى ورزنه همکارى کردند و این همایش با کمک اداره آموزش و پرورش، میراث فرهنگى، کانون شهید مطهرى و اعضاى کانون بانوان و مربیان آن برپا شد.
همایش را هم در مدرسه انقلاب شهر برگزار کردیم و صد و هفتاد خانم در آن شرکت کردند. شرط شرکت در همایش هم بر سر داشتن چادر سفید بود.
همایش بسیار خوب برگزار شد و زنان و دخترانى که به خاطر حرف دیگران چادر سفید را کنار گذاشته بودند، باز بنا به سنت دیرینه شهرشان چادر سفید سر کردند.»
نظر خودتان در مورد چادر سفید و استفاده از آن چیست؟
دیدن چادر سفید زنان به انسان آرامش مىبخشد چرا که سفید نشانه پاکى و روشنى است. با اینکه دوست داشتم چادر سفید سر کنم، اما چون بومى ورزنه نبودم، تردید داشتم تا اینکه وقتى دختران را تشویق به سر کردن چادر سفید مىکردم آنها گفتند خودتان هم چادر سفید سر کنید. با حمایت زنان ورزنه من هم چادر سفید سر کردم و آنها مرا پذیرفتند و من به آرامش واقعى رسیدم. بىدلیل نیست که ورزنه به شهر ملائک معروف شده است چون واقعاً چادر سفید زنان انسان را به یاد ملائک مىاندازد.
خاطرهاى هم از اولین روز به سر کردن چادر سفید به خاطر دارید؟
زمستان سال گذشته بود و یادم است هوا خیلى سرد بود. آن روز یکى از سوادآموزانم مرا به خانهشان دعوت کرده بود. بوى غذا توى خانهشان پیچیده بود. اکرم، دختر سوادآموزم سفره انداخت و نان سنگک و آبگوشت را گذاشت توى سفره. هر دو چادر سفید سرشان بود ولى من چادر مشکى به سر داشتم. خیلى دلم مىخواست مثل آنها باشم ولى هیچ کدام از معلمهاى غیر بومى ورزنه چادر سفید سر نمىکردند و من خجالت مىکشیدم که بگویم دوست دارم از سنت زنان شهر آنها الگو بگیرم. بعد از جمع شدن سفره وقتى در اتاق تنها ماندم چادر سفید اکرم را روى جارختى دیدم. با اینکه کسى در اتاق نبود ولى پنهانى دور و برم را نگاه کردم و چادر را برداشتم و به سر انداختم. وقتى در آینه به خودم خیره شدم احساس غرور و خوشحالى مىکردم. دلم مىخواست همیشه همان طور باشم. همین که صداى پاى اکرم را شنیدم فورى چادر را سر جایش گذاشتم و نشستم.
اکرم با سینى چایى آمد و وقتى متوجه اضطراب و هیجان من شد، علت را پرسید ولى چیزى نگفتم و ناراحت به خانه برگشتم. دلم مىخواست من و همه معلمهاى دیگر هم چادر سفید سر مىکردیم. رفتم جلوى آینه ایستادم و فکر کردم چادر سفید به سر دارم. خواهرم که براى همراهى با من به ورزنه آمده بود، پرسید چرا جلوى آینه ایستادهام. بالاخره طاقت نیاوردم و آرزویم را به او گفتم. در چادر سفید وقار و بزرگى احساس مىکردم. روز بعد در حسینیه امام حسن عسگرى(ع) ورزنه نشستى با دختران داشتم. همه چادر سفید به سر داشتند و من از آنها پرسیدم چادر سفید سر کنم یا نه؟ که همگى گفتند بله و وقتى علت را پرسیدند، گفتم رنگ سفید شادترین رنگهاست که پیامبر اکرم(ص) نیز به پوشیدن آن تأکید داشتند و مىفرمودند که مسلمانان رنگ سفید بپوشند تا آلودگى و کثیفى آن سریع دیده شده و شسته شود.
بعد به آنها گفتم که علت شادى آنها به نظر من چادر سفیدشان است. از آن روز به بعد احساس مىکنم بهترین حجاب را پیدا کردهام و عاقبت من هم مثل تمام سوادآموزانم چادرسفیدى شدم.
خانم «دستان» که علاوه بر تدریس در نهضت سوادآموزى و قبول مسئولیت کانون بانوان ورزنه، به طور مکاتبهاى آموزش نهجالبلاغه مىبیند، دانشجوى رشته کتابدارى و اطلاعرسانى در اصفهان است و دو روز در هفته براى گذراندن کلاسهایش به اصفهان مىرود.
جالب اینجاست که وى با توجه به مشغله کارى و تحصیلى خود از مشکلاتى که پیش رو داشته نمىهراسد و دایم مىگوید همه چیز خوب است. هر چند ما از زبان خواهرش خانم «مریم دستان» مىشنویم که وى شش سال تمام در یکى از اتاقهاى اهالى «ورزنه» بدون لولهکشى گاز و آب گرم، با چراغ نفتى غذا درست کرده و زمستانش را تابستان و تابستان را زمستان کرده است. ولى او همچنان معتقد است که همراه با خواهرش خودشان را با شرایطى که در «ورزنه» دارند هماهنگ کردهاند و حتى از آنجایى که لهجه شهر خودشان نزدیک به گویش اهالى «ورزنه» است از این جهت نیز مشکلى نداشته و زود صحبت با زبان «ورزنه» را آموختهاند.
تنها مشکلى که در نظر خانم «دستان» بزرگ جلوه مىکند و آرزوى حل آن را در سر مىپروراند، بهبود یافتن وضعیت شغلى زنان در این شهر است چرا که زنان غیر از قالىبافى، سفرهبافى و کمک به مردان در کشت، امکاناتى براى آموزش خیاطى، گلدوزى و ... ندارند تا درآمدى کسب کنند. لذا همیشه در خانه هستند و اغلب پاى دار قالى.
پیرزنى از اهالى با گویش خاص شهرشان از قالىها و سفرههایى که در طول سالهاى گذشته بافته است مىگوید و ما جَسته و گریخته متوجه حرفهایش مىشویم.
گویش مردم «ورزنه» و روستاهاى اطراف آن بسیار جالب است و عجیبتر، اسامى است که ریشه در این گویش خاص دارند. اسامى مکانها و مزارعى چون: «پینارت»، «دنارت»، «اسپارت»، «تیمیارت»، «اسپینا»، «ایچى»، «اژیه»، «برسیان»، «جوزدان»، «جندیج»، «طالجرد»، «فرچویز»، «جبشت»، «هینى جرد»، «یسنا» و ... و ما مىدانیم که «مزدیسنا» به معنى نماز و سرود و نیایش از یشتهاى اوستاست و «یسنا» در حال حاضر معروفترین مزرعه «ورزنه» است.
گویش اهالى این شهر شاخهاى از زبان پهلوى، ساسانى و پارسیک جنوبى است و عدهاى بر این باورند که زبانشان زرتشتى است چرا که بسیارى از واژههاى متداول در زبان آنها در اوستا موجود مىباشد.
«ورزنه» نیز یکى از همان واژههایى است که از همان بدو ورود به این شهر مىخواهیم مفهومش را دریابیم.
از آنجایى که این شهر سابقه تاریخى دارد و برپایى آن به قبل از اسلام مىرسد، مىتوان حدس زد که این نام هم زرتشتى باشد. در مورد این نام نظرات مختلفى موجود است؛ یکى اینکه، نام «ورزنه» از «وَرزنا» که جزو تقسیمات اجتماعى و کشورى زمان ساسانیان بوده به جا مانده است. برخى معتقدند در عهد حکمرانان سلجوقى، سیستان میراث خانوادگى آنان بوده و واژه «ورزنه» که معادل کلمه سیستانى «ورغنه» به معنى گسترده بوده، مىباشد و این واژه تحت ادبیات زرتشتى تبدیل به «ورژنه» و سپس «ورزنه» شده است.
برخى «ورزنه» را به معناى ورزیدن و کشتدادن مىدانند و از آنجایى که در روزگاران قدیم در این منطقه کشاورزى بسیار مطرح بوده، لذا به این نام معروف شده است. نظر دیگر این است که زرتشت سه گروه یار داشته به نامهاى «خطیب»، «اثیرمن» و «ورزندگان»، که گروه آخر، یاران کشاورز زرتشت بودهاند و این نام از آنها به جا مانده است. اما آخرین نظر این است که «ورزنه» از دو بخش «ور» به معنى «کنار» و «زنه» مخفف «زایندهرود» تشکیل شده است. «زایندهرود» یا همان «زندهرود» نهایتاً به «زنه» تبدیل شده و «ورزنه» همان «ورزندکرود» مىباشد یعنى «در کنار زایندهرود» و این مفهوم به چشم و گوش ما بیشتر آشناست چرا که زایندهرود از میان شهر مىگذرد و پلى قدیمى که مربوط به زمان دیلمیان و سلجوقیان است با 67 متر طول و 5/6 متر عرض بر فراز آن است. هر چند براى عبور و مرور ماشینها، پل جدیدى نیز ساخته شده است و پل قدیمى با سنگفرشهاى آجرىاش گذرگاهى است براى تماشاى زایندهرود و شهرى رؤیایى که در کنار آن دل به دشت سپرده است.
در مورد سنت چادر سفید که شاید به قدمت پیدایش «ورزنه» باشد، نظرات متفاوتى است و برخى معتقدند گرماى شدید تابستان در این شهر کویرى دلیل استفاده از رنگ سفید است.
دکتر «سیروس شفق» در کتاب «جغرافیاى اصفهان» در این باره نوشته است: «زنان ورزنه بدون استثنا چادر سفید به سر مىکنند که معرّف گرماى شدید تابستان است. عقیده بعضى نیز بر این هست که چون همیشه پنبه موجود بوده امکان تهیه چادر سفید از نخ آن به راحتى میسر بوده است.
در اظهار نظر دیگرى پیرامون علت پوشش سفید زنان ورزنه چنین آمده است: از آنجا که ورزنه در گذشته یار زرتشتیان بوده است، این رسم بنا به اظهار نظر برخى از نویسندگان از رسومات آنها بوده است، چرا که روحانیون زرتشتى لباسى از پنبه مىپوشیدند و نوار مقدسى در تشریفات مذهبى به گردن مىآویختند که از جنس پنبه بوده است.»
همین که به مفهوم و معنى شهر «ورزنه» پى مىبریم، همصحبتى با اهالى و دانستن حکایت چادر سفید از زبان اعضاى سفیدپوش کانون بانوان نیز شنیدنى است.
«فرزانه حیدرى» مىگوید: «من خودم ابتدا چادر مشکى را انتخاب کردم اما بعد به خاطر گرمى هوا و احساس شادى با رنگ سفید، تصمیم گرفتم چادر سفید سر کنم و خانوادهام هم خوشحال شدند. بعضى دوستانم چادر سفید را دوست ندارند و حتى ما را مسخره مىکنند ولى من دوست دارم از چادرى که سالهاى سال زنان شهرم سر مىکردند استفاده کنم.»
وى در مورد زبان اهالى شهرش اضافه مىکند: «زبان ورزنهاى زبانى قدیمى است و ما به خاطر اینکه این زبان جزو عقاید و رسومات ماست آن را حفظ مىکنیم. حتى گاهى در کلاس درس، به زبان ورزنهاى درس جواب مىدهیم هر چند معلمهاى غیر بومى از این کار خوششان نمىآید.»
«سمانه زارعى» که اول دبیرستان است مىگوید: «من دقیقاً از روز زنِ سال گذشته چادر سفید سر کردم. بعد از برگزارى همایش چادر سفید در روز زنِ امسال نیز بیشتر تشویق شدم و سعى کردم دوستانم را هم تشویق کنم تا بیشتر چادر سفید سر کنند. وقتى چادر مشکى سر مىکنم، دلم مىگیرد و چهرهام غمگین مىشود. دلم مىخواهد لباسهایم همیشه رنگهاى متنوع و شادى داشته باشند.»
وقتى به مسافرت مىروید باز هم از چادر سفید استفاده مىکنید؟
نمىشود در شهرهاى دیگر چادر سفید سر کرد چون مردم که نمىدانند رسم و رسوم ما چیست و ممکن است مسخرهمان کنند.
آرزویت چیست؟
وضعیت مردم ورزنه روز به روز بهتر مىشود ولى دلم مىخواهد بهتر از این باشد. مثلاً در رشته کار و دانش کلاسهاى فیلمبردارى، موسیقى و نقاشى بگذارند چون من و دوستانم به این رشتهها علاقه داریم.
«فرشته صفرى» کلاس دوم راهنمایى مىگوید برخى دوستانش به او مىگویند وقتى چادر سفید سر مىکند مثل پیرزنها مىشود ولى چادر سفید او را شاد و سرزنده نگه داشته است و به خاطر همین علاقه، هرگز چادرش را عوض نمىکند.
«زهره قطبى» هم معتقد است سیاه، رنگ اندوه و افسردگى است و در مقابل سفید، رنگ شادى و آرامش. او مدتى چادر سفید سر کرده ولى پشیمان شده و پس از تجربه چادر سیاه، دوباره به چادر سفید روى آورده است.
«مهرى کاظمى» شاگرد دوم راهنمایى هم مىگوید: «چادر سفید باعث مىشود رنگ و روى شهر باز شود. مادرم از اول چادر سفید سر مىکرد من هم سر کردم اما فامیلهایمان که در شهرهاى دیگر هستند چادر سفید را دوست ندارند. بعضىها هم مىگویند با دیدن زنان چادر سفید فکر مىکنند روح دیدهاند!»
«اشرف آهکى» هم اعتراف مىکند از وقتى در همایش چادر سفید شرکت کرده و صحبتهاى خانم «دستان» و دیگر سخنرانان را شنیده است، تصمیم گرفته که نگذارد سنت دیرینه شهرشان از بین برود.
«فریبا غنى» هم مىگوید: «چادر سفید از نظر اقتصادى به نفع مردم است چون قیمتش چهار هزار تومان مىشود و اگر جایى از آن پاره شود، زنان آن قسمت را قیچى مىکنند و تکه چهارگوش دیگرى به آن قسمت مىدوزند که به آن «سِرگه» مىگویند و این تکهها همیشه در اطراف سر است که زودتر پاره مىشود. از طرفى دیگر از نظر اسلام سفید رنگ بسیار خوبى است و حرارت کمترى جذب مىکند. با کشت پنبه در اطراف شهر هم مردم به پارچهبافى روى آورده و چادر سفید مىدوختند که کم کم تبدیل به سنت شده است.»
«مهین جمالى» نیز معتقد است چادر حضرت فاطمه(س) سفید بوده و به همین خاطر دلش مىخواهد چادر او هم سفید باشد.
«زهرا عطایى» چادر سفید را جزء افتخارات شهر «ورزنه» مىداند و اینکه سفیدى نشانگر تمیزى است پس هر کسى واقعاً تمیز باشد از چادرش مشخص مىشود.
«آتنا غنى» دوم راهنمایى نیز از تشویق خانم «دستان» در مورد پوشیدن چادر سفید مىگوید و اینکه سفید شادابى و طراوت به همراه دارد و مسئولین نیز به بچهها چادر سفید هدیه مىدهند.
«مریم جمالى» نیز از رسم دیگرى به جز چادر سفید مىگوید. از مراسمى که در شب نیمه شعبان اجرا مىشود و جوانان به نیت جمع کردن عیدى پشت در خانه مردم مىروند؛ و دمى نمىگذرد که اعضاى کانون همه با هم این شعر را به زبان محلى خود مىخوانند: «جیر جیرونّى، هویا؛ مالَک گرونّى، هویا؛ وِر دِلموننّى، هویا؛ اگه دمون نخوا گوشِمو بِبُنّى، هویا؛ یوزگردو، هویا؛ واهام نوکچى دارو، هویا؛ گندم کوپچى دارو، هویا؛ زومامون تخت ناشت، هویا؛ آروسمون وِرُش ناشت، هویا؛ دستبندهمون دسوشکَ، هویا؛ پابندمون ناشکَ، هویا؛ اُشتر قطار هر چى دارى بردار بیار، هویا.»
«آهاى خبردار شوید نان گران است، به ما بدهید، اگر دلمان نخواست گوشمان را ببرید، گردو گرد است، بادام نوک تیز دارد، با گندم نان درست مىکنند، داماد بر تخت نشست، عروس کنار او نشست، دستبند به دستش کردیم، پابند به پایش کردیم، اینجا ایستادهایم هر چى دارید بردارید و بیاورید.»
«هویا» نیز شبهجملهاى است که همگى به معنى هشدار با هم تکرار مىکنند.
بعد از شنیدن حرفهاى اعضاى کانون به سراغ مسئولان شهر مىرویم.
آقاى «ماشااللَّه طحانیانزاده مهابادى» بخشدار «بنرود» در مورد «ورزنه» و ویژگىهاى این شهر مىگوید: «قبل از شروع خدمتم در ورزنه مشغول مطالعه فرهنگى در باره این شهر و تالاب گاوخونى که در مجاورت آن است بودم. بعد از اینکه به ورزنه آمدم و از نزدیک با آداب و رسوم مردم و فعالیتهاى فرهنگى اجتماعى آشنا شدم، دیدم در این شهر کمبود مدرسه و بخصوص دبیرستان وجود دارد لذا براى مدرسهسازى تأمین اعتبار کردیم و مدرسه ساختیم.
کتابخانه عمومى شهر فعال شد. به اهالى تلفن واگذار شد. توجه استاندارى و میراث فرهنگى اصفهان را به این شهر و قدمت آن جلب کردیم تا گردشگران به اینجا بیایند. همکاران هم آمدند و یک همایش گردشگرى برگزار کردیم در مورد صنایع دستى و آداب و رسوم ورزنه که حتى معاون رئیسجمهور وقت هم آمد و اعتبارات خوبى داد.
قلعه قورتان پس از ارگ بم، دومین بناى خشتى از لحاظ وسعت و قدمت در جهان است و قرار شده قلعه ترمیم شده و گردشگرى در این منطقه فعال شود تا درآمد مردم نیز افزایش یابد.
احیاى تالاب گاوخونى با وجود خشکسالى در منطقه و همچنین ساخت یک جاده براى تالاب از دیگر کارهاى ماست. حتى قصد داریم براى ساخت یک راه از تالاب به یزد هم تأمین اعتبار کنیم و این کار باعث مىشود راه یزد و ورزنه نزدیکتر شود و علاوه بر جذب گردشگر بیشتر به اقتصاد هر دو منطقه کمک شود.»
پس از آشنایى مختصر از فعالیتهاى کلى شما در ورزنه، چه کارى در مورد چادر سفید و دیگر سنتهاى این شهر انجام دادهاید؟
ورزنه شهرى کویرى است و گاه حرارت آن به 47 درجه بالاى صفر مىرسد. مردم ورزنه هم احتمالاً به خاطر این گرما و با توجه به کشت پنبه از قدیمالایام و تهیه پارچه سفید از آن، به چادر سفید روى آوردهاند. مردم ورزنه اعتقاد دارند وقتى انسان به دنیا مىآید لباس سفید مىپوشد و وقتى از دنیا مىرود سفید مىپوشد پس سفید رنگ مقدسى است. البته بعد از انقلاب در مورد چادر سفید تبلیغات منفى شد تا همه زنان یکدست چادر سیاه سر کنند، طورى که این سنت در حال از بین رفتن بود اما با برگزارى همایش چادر سفید و تشویق دختران جوان توانستیم در احیاى این سنت موفق باشیم.
مسئله دیگر در مورد زنان، عدم فعالیت آنان در عرصههاى اجتماعى است. با توجه به حساسیتهاى مردم منطقه، زنان ورزنه فعالیت کمى در بیرون از منزل دارند و من دوست داشتم آنان وارد عرصههاى اجتماعى و فرهنگى شوند که با وجود کانون بانوان و خانم «دستان» و جلساتى که دارند فعالیتهاى خوبى شروع شده است و خانمها فعالتر شدهاند.
صحبتهاى آقاى «طحانیانزاده» ما را نسبت به دیدار از قلعه و تالاب گاوخونى تحریک مىکند. با ماشینى که از سوى بخشدارى در اختیار ما قرار داده مىشود در جادهاى خاکى به سوى تالاب پیش مىرویم. جاده بسیار ناهموار است و ما در تمام مدت که فاصله سى کیلومترى «ورزنه» تا تالاب را پشت سر مىگذاریم دایماً در ماشین بالا و پایین مىپریم تا به تالاب برسیم. جالب اینجاست که «ورزنه» نزدیکترین شهر به گاوخونى است و آن جاده بهترین جاده.
از دویست تالاب موجود در کشور نوزده تالاب بینالمللى هستند که در سال 1354 در کنوانسیون رامسر ثبت شدهاند و گاوخونى یکى از آنهاست و به اسامى «گودخونى»، «گاوخانه» و «گاوخانى» هم نامیده مىشود. گاوخونى تنها تالابى است که در دل کویر، حیات را جارى کرده است.
پاییز و زمستان هر ساله هزاران پرنده از نقاط سردسیر داخل و خارج از کشور به تالاب گاوخونى مهاجرت مىکنند. پرندگانى چون فلامینگو، حواصیل، سرحنایى، سرسبز، اردک مرمرى، غاز خاکسترى، مرغابى، عقاب و درنا، که ما فقط مرغابى و عقابها را مىبینیم و بس.
این پرندگان علاوه بر ایجاد چشماندازى زیبا در تالاب و شهر ورزنه، در تعادل محیط زیست نقش مهمى دارند و آفتهاى گیاهى و جانورى حاشیه تالاب را از بین مىبرند و موجب حفظ تداوم حیات بشر مىشوند.
زایندهرود که تنها منبع آب تالاب است، از ارتفاعات زردکوه بختیارى در چهارمحال و بختیارى سرچشمه مىگیرد و پس از طى مسیر در شهر و دشت، از «ورزنه» و زیر پل قدیمى آن مىگذرد و به تالاب مىریزد. هر چند به دلیل کمىِ آب، در حال حاضر تالاب خشکیده و آب شیرین آن از بین رفته است و مىرود که به شورهزارى تبدیل شود. مساحت واقعى تالاب 50 در 35 کیلومتر است با عمقى حدود یک متر که به صورت گلابى از شمال به جنوب در نقشه کشور دیده مىشود.
در مجاورت تالاب، منطقه ریگهاى روان است. جایى که شنهاى رونده با وزش بادى روى هم مىغلتند و هر دم به شکلى در مىآیند. جایى که مردم معتقدند شهر نفرینشده سبا زیر این شنها مدفون شده است و با هر حرکت باد دیوارههاى شهر نمایانتر مىشود.
البته ما فقط عکسهاى ریگزار را مىبینیم و نه خودش را، عکسهایى که با مهارت تمام از تالاب و مناطق اطراف آن گرفته شده است و عکاس کسى نیست جز آقاى «رضا خلیلى» دبیر آموزش و پرورش و سرگروه آموزش جغرافیاى منطقه «بنرود» که در حال حاضر مسئول انجمن دوستداران میراث فرهنگى و گردشگرى ورزنه است. این انجمن وابسته به دولت نیست و آقاى «خلیلى» مىکوشد با کمکهاى مردم، سنت چادر سفید را که مانع ورود تهاجم فرهنگى و بىحجابى است زنده نگاه دارد و همچنین به احیاى تالاب کمک کند.
وى در مورد چادر سفید مىگوید: «مردم ورزنه از سالهاى دور به دلیل دور بودن از اصفهان و محدود بودن، مجبور بودند خودشان پنبه را به نخ و نخ را به کرباس تبدیل کنند و با آن براى زنان پوششى درست کنند. علاوه بر کاهش گرما توسط چادر سفید، استفاده از این رنگ به اعتقادات مردم در قبل و بعد از اسلام هم مربوط مىشود.
قبل از ورود اسلام به این منطقه، در زمان ساسانیان دین زرتشت رواج داشته و این مهم از گویش محلى مردم که ریشه در زبان اوستایى دارد و همچنین آثار تاریخى به جا مانده چون «تَل گبرها» مشهود است. رنگ سفید، رنگ مورد علاقه زرتشت بوده و این سنت از آن دین و آن زمان براى مردم ورزنه به یادگار مانده است.
بعد از اسلام آوردن مردم ورزنه، با توجه به تأکید اسلام بر استفاده از رنگ روشن و مکروه بودن رنگ سیاه و دستورات بهداشتى در مورد این رنگها، به دلیل مذهبى بودن مردم ورزنه موجب شده که چادر سفید رواج پیدا کند. اما اینکه کدام یک از این دلایل بر دیگرى برترى داشته تا این سنت به زمان حال رسیده، نمىتوان نظرى داد.»
آقاى «خلیلى» همچنین معتقد است در «بحارالانوار» آمده روزى یک ایرانى از اصفهان به نزد حضرت على(ع) مىرود و از ایشان مىخواهد تا وى را نصیحتى کند. مرد پس از شنیدن سخنان حضرت باز اصرار مىکند تا امیرالمؤمنین(ع) پند دیگرى بفرماید ولى حضرت به زبان ورزنهاى مىگویند: «اروت رَوس» یعنى براى امروز کافیست.
جداى از سنت چادر سفید، مردم ورزنه چه سنتهایى دارند؟
سنتهاى ورزنه بسیار است که اغلب آنها از بین رفته و یا در حال از بین رفتن هستند و ما سعى مىکنیم آنها را شناسایى کرده و در حفظشان کوشا باشیم. یکى همان مراسم عید نیمه شعبان است که مردم با خواندن شعر «جیر جیرونّى» تا نیمههاى شب به درِ خانههاى همدیگر مىروند و طلب عیدى مىکنند.
یکى هم همکارى اهالى براى برداشت پنبه و گندم است. زنان هم رسمهایى براى بافتن پارچه و سفره دارند. مثلاً میزبان در یک روز زنان را دعوت مىکند که براى مراسم «کارتینى» و یا همان کار تنیدن بیایند. آن وقت زنان جمع مىشوند و کار بافت پارچه را شروع مىکنند.
وى در مورد خدمات میراث فرهنگى در این منطقه مىگوید: «انجمنهایى که از فرهنگ و آثار باستانى ورزنه حمایت مىکنند تازهتأسیس هستند و با مشکلات زیادى گریبانگیرند. ما سایتى را با نشانى WWW.varzaneh miras. irبراى معرفى جاذبههاى ورزنه ایجاد کرده و سنتها و بناهاى تاریخى شهر را با بودجه محدود خودمان معرفى کردهایم. مثل مسجد جامع ورزنه که قدمتش به 600 سال پیش و زمان شاهرخ بهادرخان تیمورى در سال 848 هجرى قمرى مىرسد و محمود بنمظفر ورزنهاى آن را بر خرابههاى آتشکدهاى بنا کرده است. اما منارههاى مسجد در دوران سلجوقى ساخته شده است.
شهر مدفونشده سبا در ریگزار هم بسیار مهم است. سال گذشته کاوشهایى در این منطقه داشتم و توانستم سفالینههایى پیدا کنم که مربوط به هزاره هفتم قبل از میلاد بود. وقتى با اداره باستانشناسى تماس گرفتم آنها هم آمدند و ابزارآلات سنگى و غیر سنگى پیدا کردند که همه مربوط به همان زمان بود. به زودى ناگفتههاى بسیارى از آثار باستانى اصفهان بازگو مىشود.
کاروانسراى شاهعباسى که یکى از 999 رباطى است که توسط شاهعباس صفوى در راه جاده ابریشم براى استراحت مسافرین ساخته شده است.
علاوه بر بادگیرهاى قدیمى، برجها و آبانبارها و آسیابهاى آبى، کبوترخانهها که متعلق به سه قرن قبل هستند، براى نگهدارى کبوتران و استفاده از گوشت و فضله آنها به عنوان کود فعال بوده است.
چاههاى آرتزین (جهنده) هم یکى از زیبایىهاى این منطقه است. امامزاده شاهزینالعابدین نیز در نزدیکى شهر، محل زیارت مردم است.
قلعه قورتان هم در دوره دیلم سلجوقى بنا شده و متعلق به قرن چهارم هجرى قمرى است. برخى معتقدند این قلعه با وجود چهار هکتار مساحت، پانزده برجک و دیوارهایى با قطر 3 الى 5 متر مىتواند جاى ارگ بم را بگیرد.»
در دیدارى که از قلعه داریم، متأسفانه مشاهده مىکنیم که قسمتهاى عمده خانهها و بازار قلعه تخریب شده و تنها چهار خانوار با وجود امکانات بسیار محدود مجبور به زندگى در قلعه هستند و اکثر خانهها و حیاطهاى نیمهمخروبه محل زندگى مرغان و چارپایان مردم شدهاند. هر چند راهنماى ما معتقد است که به زودى میراث فرهنگى، آنجا را بازسازى خواهد کرد.
و جالبتر اینکه یکى از جوانان خوشذوق روستاى قورتان به نام «جواد مولودى» در مجاورت این قلعه فیلمى از آن ساخته که اثرش را به ما تقدیم مىکند. هر چند قلعه و آن فیلم دیدنى است ولى ساکنان قلعه پوشیده در فقر، دیدار ما را به قول خودشان از خرابهها بیهوده مىدانند.
کارخانه پنبه در نزدیکى قلعه جاى دیگرى است که ما را بر آن مىدارد تا دیدارى از آنجا داشته باشیم. کارخانهاى که مسیرش پر از کامیونهایى است که تمام پنبههاى مزارع اطراف «ورزنه» را در خود جمع مىکند تا غوزه و پنبهدانه را از سفیدى پنبه جدا کند و آماده ریسیدن کند. پنبهاى که به قول آقاى «حسن طالبى» کشاورز «ورزنه»اى، هفت ماه تمام باید مواظبش بود تا وقت چیدنش فرا برسد.
وى در باره کاشت و برداشت پنبه مىگوید: «موقع کاشت، اواخر فروردین است. ابتدا باید زمین را سه بار شخم بزنیم تا خاک نرم شود بعد کود شیمیایى مىریزیم و پنبهدانهها را روى زمین مىپاشیم و زمین را به شکل کرت کرت در مىآوریم. پس از آن زمین را پر از آب کرده و مىگذاریم زمین خشک شود و بعد دوباره خاک را نرم مىکنیم تا جوانههاى پنبه بتوانند سر از خاک بیرون بیاورند. پس از اینکه پنبهدانهها سبز شدند و چند برگ در آوردند ده روز به ده روز به آنها آب مىدهیم. تا هوا سرد نشده، محصول گل مىدهد و کم کم پنبه از گلها که نامشان غوزه است بیرون مىآید.
اگر تابستان گرم باشد گیاه از بین مىرود و اگر آفتى نداشته باشد اواخر آبان ماه وقت چیدن غوزههاست. بعد هم که دانه و غوزه در کارخانه از پنبه جدا مىشود و به شهرستانهاى مختلف ارسال مىشود.»
با توجه به زحماتى که کشت پنبه دارد، آقاى «طالبى» در مورد درآمد ناچیز آن اضافه مىکند: «کشت پنبه سود قابل توجهى ندارد. ما پنبهدانه را کیلویى سیصد و پنجاه تومان مىخریم ولى خودِ پنبه را کیلویى سیصد تومان مىفروشیم. به همین خاطر برخى کشاورزان از کشت پنبه ناامید مىشوند و به کشت گندم و جو روى مىآورند. کمى هم یونجه و چغندر براى علوفه دام کاشته مىشود.
نبود امکانات باعث شده تا جوانان ورزنهاى کار نداشته باشند و درخواست ما از مسئولان این است که فکرى به حال اشتغال جوانان بکنند.»
همین پنبههاى سفید اطراف «ورزنه» و چادر سفیدهاى زنان آن است که باعث شده از زبان اهالى شهر، «ورزنه» سفیدترین شهر جهان نامیده شود.
آقاى «مجتبى مهروریان» رئیس آموزش و پرورش «ورزنه» که اصفهانى است و هر روز از اصفهان تا «ورزنه» رفت و آمد مىکند، در مورد چادر سفید زنان مىگوید: «وقتى به ورزنه آمدم اولش فکر مىکردم کارم سخت باشد ولى صداقتى که در اهالى بود، راه را براى من هموار کرد و حالا فکر مىکنم ترک ورزنه خیلى سخت است چون به آداب و رسوم و فرهنگ این مردم خو گرفتهام و رفتارشان روى من تأثیر گذاشته است. مهمترین رسمشان هم همان چادر سفید ساده و بدون طرح است. هر چند در درجه اول، تلاشم براى سوادآموزى و فرستادن دانشآموزان باهوش به دانشگاه است تا بتوانند به شهر خودشان خدمت کنند ولى زنده نگه داشتن چادر سفید در ورزنه هم خیلى مهم است چون معتقدم وقتى کسى چادر سفید سر مىکند امکان اینکه چادر را کنار بگذارد خیلى کم است ولى ممکن است کسى که چادر مشکى سر مىکند روزى آن را کنار بگذارد. واقعاً در چادر سفید خاصیتى است که بیشتر از چادر سیاه، زنان را پاىبند حجاب مىکند. به همین خاطر رفت و آمد به مدارس را با چادر سفید بلامانع اعلام کردهایم هر چند معلمین غیر بومى ممکن است از این کار خوششان نیاید. اما خانم «دستان» اولین معلمى بود که فرهنگ «ورزنه» را پذیرفت و نه تنها چادر سفید به سر کرد بلکه دانشآموزان را نیز تشویق کرد.»
امکانات آموزشى ورزنه در حال حاضر به چه صورتى است؟
چهار سال پیش که به ورزنه آمدم تنها یک کلاس آمادگى براى کودکان داشتیم اما در حال حاضر تمام مدارس کلاس آمادگى دارند. بعضى مدارس حتى دیوار نداشتند. دوازده دبیرستان، هنرستان و پیشدانشگاهى ساخته شد. همچنین خانه معلم ساختیم تا معلمهاى غیر بومى مشکلى براى اسکان نداشته باشند.
در حال حاضر هم با راهاندازى چهل کلاس نهضت سوادآموزى و انتخاب آموزشیاران نهضت از میان خودِ اهالى که توانستهاند با وجود دبیرستان دیپلمشان را بگیرند، سعى داریم با بىسوادى مبارزه کنیم.
وى در انتهاى سخنش به مناسبت اینکه سال آخر خدمتش است و در حال بازنشسته شدن مىباشد شعرى برایمان مىخواند:
به پنجاه شد ار چه ویستم
نخارانده سر پنج ده زیستم
تو گویى به مکتب هم امروز بود
که گوشم بگرفتند و بگریستم
به یک لحظه از عالم نیستى
کشاندند تا عالم نیستم
چه پرسى ز کارم در این نیم قرن
سرم را ببین پنبه مىریستم
دلم دیشب از خانهام مىشنید
که ارباب من خانه کیستم
وقتى مىخواهیم به کلاس نهضت خانم «دستان» هم سرى بزنیم ابتدا به نزد آقاى «رضا یاران» کارشناس امور تربیتى و مسئول نهضت سوادآموزى «ورزنه» مىرویم. وى نیز در باره مردم «ورزنه» و فرهنگشان مىگوید: «دلم مىخواهد در راه خدمت به مردم شهرم کوشا باشم و فرهنگ خودمان را که مربوط به قبل از اسلام است زنده نگه دارم و آن را به عنوان یک افتخار ملى بدانم. اما اکثر مردم کشور از ورزنه و جاذبههاى آن بىاطلاع هستند. اهالى ورزنه بسیار میهماننوازند و حتى اگر تنها غذایشان ماست و نان باشد، آن را هم با میهمان مىخورند و این نشانه احترام بسیار به میهمان است.
اینکه بعضىها فکر مىکنند عربها مسلمانى را جدىتر مىگیرند، درست نیست چرا که مسلمانان ایران بیشتر از دیگر مسلمانان جهان به سفارشهاى پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) اعتقاد دارند که استفاده از همین رنگ سفید در چادر زنان نشانهاى از همان اعتقادات است. امیدوارم که مسئولان هم به این مردم و اعتقادهاى آنها بیشتر توجه کنند.»
البته میهماننوازى اهالى «ورزنه» امرى پوشیده نیست و از همان بدو ورود به این شهر با اینکه اهالى ما را نمىشناسند به گرمى پیش مىآیند و ما را به خانههایشان دعوت مىکنند.
کلاس خانم «دستان» در آبدارخانه حسینیه امام حسن عسگرى(ع) که گرمتر از خودِ حسینیه است، برگزار مىشود. «طاهره آقاجانى» بیست سال دارد و در طول سه سال گذشته توانسته است خود را تا مقطع پنجم ابتدایى برساند. آرزویش هم این است که بتواند به درسش ادامه دهد چون سواد براى هر انسانى خوب است. او در مورد چادر سفید مىگوید: «چادر سفید را دوست دارم و قصد دارم تا آخر عمر چادر سفید سر کنم چون روحیه آدم را زنده نگه مىدارد.»
خانم «محترم طاهرى» که بیست و دو سال دارد و با چادر سفید به کلاس آمده است و در خانه قالىبافى مىکند، براى ادامه تحصیل در مقطع راهنمایى امیدى ندارد چون نهضت سوادآموزى فقط در مقطع دبستان فعال است.
«اعظم یزدى» و «بتول قطبى» نیز دو دختر جوانى هستند که مرتب در خانه نقش لچک و ترنج بر قالى مىزنند و مىخواهند تا جایى که امکان دارد درسشان را بخوانند. خانم «زهرا شفیعى» 33 سال دارد و در تمام مدت عمرش در خانه قالى بافته و تمایلى به کار و فعالیت اجتماعى در بیرون منزل ندارد.
خانم «خاتون میرزایى» تنها بزرگسال کلاس است که با وجود ده فرزند تحصیلکرده تصمیم گرفته است پس از بافتن شانزده قالى بالاخره به سراغ تحصیل بیاید. او درس را مهمتر از همه چیز مىداند و دایم به بچههایش توصیه مىکند تا درسشان را ادامه دهند.
«فرشته غفورى» نیز دختر نوجوانى است که با نهضت سوادآموزى تحصیلاتش را شروع کرده و دلش مىخواهد بتواند به دانشگاه برود.
«کلثوم محمدى»، «ذاکره محمدى»، «مریم فارسى» و «ذلیخا فارسى» نیز هر چهار نفر، ده ساله هستند و از مهاجران افغانى «ورزنه» که از طریق نهضت سوادآموزى درس مىخوانند.
هر چند بىسوادى دختران چادر سفید جوان جاى تأسف دارد ولى همین که با نهضت سوادآموزى به جرگه باسوادان پیوستهاند جاى تقدیر دارد و ما هم آرزو مىکنیم که تمامى این دوستان بتوانند به تحصیلات عالیه دست پیدا کنند.
آقاى «حسین ابراهیمى» معاون آموزش و پرورش «ورزنه» در باره شهرش و زنان آن مىگوید: «من به فرهنگ وطنم علاقهمندم چرا که دوست دارم نامى را که ورزنه به آن شناخته شده است همیشه زنده نگه دارم. ورزنه به شهر کبوتران سفید معروف است بخصوص در شبهاى جمعه که زنان سفیدپوش بسیارى به گلزار شهدا و بر سر مزار 92 شهید شهر مىآیند و صحنهاى بس زیبا خلق مىشود. ما همه سعى داریم این سنت را زنده نگه داریم چون این سنت به مذهب، کشت و کار و هنر این منطقه برمىگردد.»
آقاى «رضا فاضلى» کارشناس فنآورى اطلاعات که کارمند آموزش و پرورش است و در برگزارى همایش چادر سفید زحمات بسیارى را متقبل شده است نیز مىگوید: «بهترین راه آشنایى و تبلیغ در مورد چادر سفید، همین همایش بود که باعث شد بسیارى از زنان دوباره به آن روى بیاورند. به نظر من بهترین خصوصیت زنان ورزنه، چادر سفید آنان است که سمبل تمدن و فرهنگ آنان است و همه ورزنه را با همین چادر سفیدش مىشناسند.»
هر چند زنان «ورزنه» به دلیل عدم فعالیت اجتماعى کمتر در خیابانها و کوچههاى خلوت «ورزنه» رفت و آمد مىکنند ولى همین که زنى پوشیده در چادر سفید که رویش را محکم گرفته است از کنارمان مىگذرد حس خاصى پیدا مىکنیم. نکته جالب هم این است که زنان هرگز در خیابان چادر گلدار و یا حتى چادر سفیدى که خال داشته باشد به سر نمىکنند چرا که این پوشش را براى خیابان سبک مىشمارند. چادر سفیدِ یکدست، مختص خیابان است و چادر گلدار مخصوص خانه.
یکى از زنان «ورزنه» نیز مىگوید در چادر سفید احساس امنیت مىکند چون هیچ کس حق ندارد مزاحم آنها شود. با وجود احداث دانشگاه پیام نور «ورزنه» حضور دانشجویان دختر و مانتویى غیر بومى امرى عادى در شهر شده است و به فرض اگر پسرى مزاحم آن دختران شود حق ندارد مزاحم دختران «ورزنه» شود چون همه چادر سفید سر مىکنند و آن فرد مىداند که آن دختر «ورزنه»اى است و حتماً با وجود کوچک بودن شهر او را مىشناسد.
آقاى «حسین فاضلى» مسئول دبیرخانه بخشدارى که خود اهل «ورزنه» است و همسرش چادر سفید به سر مىکند، مىگوید: «چادر سفید سنت اهالى ورزنه است ولى سنت دیگر، بافت همین چادر به دست خودِ زنان است. هر چند در حال حاضر چادربافى در منازل از بین رفته است ولى سفرهبافى مرسوم است و زنان سفرههاى چهارخانه و رنگى مىبافند که بسیار مورد توجه گردشگران است.»
وقت وداع که مىرسد میهماننوازى خانم «دستان» هنوز به پایان نرسیده است و سفره در سفره است که روى میز کانون مىگسترد و براى هزارمین بار وعده مىگیرد که دوباره به «ورزنه» برویم و همچنین شهرش «انارک».
ما هم چارهاى جز عذرخواهى و تشکر به خاطر دو شب اقامت در تنها اتاق ایشان نداریم؛ تشکر از خانم «دستان» و خواهرش و تمام مسئولانى که امکان دیدار از شهر و بناهاى آن را برایمان فراهم کردند و تشکر از همکاران دفترىمان آقایان «مُهرى» و «ربانى» که در این سفر ما را همراهى کردند.
وقت برگشتن فرا رسیده و خانم «دستان» با کاسه سفالین آب، قدمهاى ما را مىشوید به این امید که بار دیگر قدم بر «ورزنه» بگذاریم و شاهد باشیم تمام زنان شهر چادر سفید پوشیدهاند.