داشتن همسر و فرزندان خوب لذتبخش است
گفتگو با خانم کبرا ولىزاده
مریم بصیرى
تربیت فرزند با توجه به تعالیم اسلامى و سنتهاى ایرانى به طور حتم آرزوى تمامى خانوادههاى ایرانى است.
آشنا شدن با نحوه تربیت دینى فرزندان خانم «کبرا ولىزاده» ما را بر این مىدارد تا نشستى با ایشان داشته باشیم. وى با وجود اینکه بیشتر از نیمى از عمرش را در آمریکا و ایالتهاى لوئیزیانا، کارولیناى شمالى، آریزونا، کالیفرنیا و شهر واشنگتندیسى زندگى کرده است، اما توانسته فرزندانى تربیت کند که همگى مشتاق آموختن علوم دینى هستند.
خانم «ولىزاده» متولد سال 1335 قزوین است و در دوران دانشجویى و تحصیل در رشته الکترونیک با همسرش آشنا شده و ازدواج کرده و در سال 1356 به خاطر ادامه تحصیلات همسرش به آمریکا سفر کرده است. وى و همسرش سه پسر 23، 19 و 16 ساله دارند که هر سه در آمریکا متولد شدهاند. دو برادر بزرگتر طلبه هستند و برادر کوچکتر علاقهمند به مطالعات دروس حوزوى.
پسر بزرگتر هفت سال پیش به ایران آمده و پس از اتمام دروس دوره مقدمات، در حال حاضر مکاسب مىخواند و پسر دوم که چهار سال پس از برادر بزرگتر به ایران آمده است در حال اتمام دوره مقدمات است و پسر کوچکتر محصل است و مشغول حفظ قرآن کریم.
خانم ولىزاده، براى آشنایى بیشتر با شما و خانوادهتان، ابتدا از خودتان شروع کنید و اینکه تربیت دینى در مورد شما چگونه اعمال شد؟
مادر و مادربزرگم مذهبى بودند و چون در قزوین خانه ما نزدیک زیارتگاهى بود، زیاد به آنجا مىرفتیم. تا جایى که یادم مىآید همیشه نمازخوان بودم. در خانوادهاى نیمهمذهبى رشد پیدا کرده بودم و مسائل شرعى را تا حدودى رعایت مىکردم تا اینکه بعدها با مطالعات اسلامى سعى کردم به تمامى اصول دینى پاىبند شوم.
مادرم در دوازده سالگى من فوت کرد و پدرم از لحاظ رعایت مسائل دینى زیاد به ما سخت نمىگرفت. دو برادر بزرگم از ما بچهها مواظبت مىکردند تا اینکه پس از گرفتن دیپلم براى تحصیل در دانشگاه به تهران آمدم. عِرق مذهبى داشتم ولى زیاد حجابم را رعایت نمىکردم تا اینکه پس از رفتن به آمریکا، در دانشگاه دو دختر ایرانى را دیدم که حجاب کامل داشتند. آن موقع در ایران کسى در مورد حفظ حجاب اجبارى نداشت ولى آن دو دختر در آمریکا محجبه بودند و این کار آنها بسیار برایم جالب بود. پس از آشنایى با آنان و مطالعات در زمینه مسائل اسلامى بعد از سه ماه اقامت در آمریکا به حجاب واقعى روى آوردم و چادر را برگزیدم.
با این وجود به نظر مىرسد با فوت مادرتان آن طور که لازم است روى تربیت دینى شما سرمایهگذارى نشد؛ پس چه چیزى باعث شد که شما در مورد تربیت فرزندانتان توجه کافى داشته باشید؟
اگر در مورد خودِ من تربیت دینى درستترى اعمال مىشد مسلماً مسلمان بهترى مىشدم. الان هم متأسفانه پس از بازگشت به ایران با وجود اینکه جامعه، اسلامى شده است شاهدم برخى خانوادهها آن طور که لازم است وقت زیادى روى تربیت فرزندان نمىگذارند. مشکل فقط مسئله حجاب نیست. افراد برداشتهاى مختلفى از اسلام دارند و بر اساس باورهاى خود عمل مىکنند اما من مىخواستم بچههایم مسلمان واقعى باشند نه اینکه فقط نماز بخوانند و اسمشان مسلمان باشد. تلاش من و همسرم این بود که آنها راه درستى را انتخاب کنند چون خودمان به مرور زمان راه درست را شناخته بودیم و مىخواستیم آن را به بچهها منتقل کنیم.
در آمریکا اکثر دوستان مسلمان با ما همفکر بودند لذا بچهها با قرائتهاى مختلف دینى روبهرو نبودند. مثلاً در ایران انواع گوناگونى از حجاب دیده مىشود ولى آنجا یا کسى حجاب نداشت و یا واقعاً محجبه بود و معتقد به اسلام. در این میان همسرم نیز خیلى مطالعه مىکرد تا تمام دانستههایش را درست به پسران منتقل کند تا در آن جامعه راه سعادت را در پى گیرند.
فکر مىکنید اگر فرزندانتان دختر بودند باید زحمت بیشترى براى تربیت آنها مىکشیدید؟
فکر نمىکنم خطرات آن جامعه براى پسرها کمتر باشد. چه دختر و چه پسر اگر درست و از روى اندیشه تربیت شوند حتى مىتوانند در آمریکا بچههایى سالم باشند.
براى تقویت این اندیشه اسلامى از چه منابع مطالعاتى استفاده مىکردید؟ اصلاً این کتابها را از کجا تهیه مىکردید؟
در کتابفروشىهاى عادى آنجا کتابهاى اسلامى یافت نمىشود و ما از انجمن اسلامى آنجا کتاب مىگرفتیم و یا از «حلال اِستور» کتاب مىخریدیم. این مغازهها گوشت و کالباس حلال مىفروختند و همچنین کتابهاى اسلامى. اکثراً هم کتابهاى امام خمینى، آقایان مطهرى، جوادى آملى و دستغیب را مىخواندیم.
به نظر شما پس از بیست و پنج سال بازگشت به کشور، فضاى ایران از لحاظ معنوى چه تغییراتى کرده است؟
اگر کسى بخواهد در ایران از امکانات معنوى بهرهمند شود راه برایش بسیار هموار است. خاک ایران متبرک و مقدس است چون خون شهدا بر آن ریخته شده است. ایران محیط مناسبى براى رشد معنویت است. در عوض محیط آمریکا مثل زمینى لمیزرع است که هر کارى انجام بدهى بالاخره به خاطر شورهزار بودنش نمىتوانى آن طور که مىخواهى در آن رشد معنوى داشته باشى؛ چون در هر صورت محیط بر فرد تأثیر مىگذارد و انکار این موضوع مثل آن است که بگوییم در اقیانوس شنا مىکنیم ولى خیس نمىشویم. در آمریکا هم مىشود مسلمان خوب تربیت کرد ولى محیط مناسب براى رشد فردى که مىخواهد عالم دینى شود فراهم نیست و متأسفانه بعضى از جوانان ایران جذب چنین محیط ناسالمى مىشوند.
من وقتى به ایران آمدم متعجب شدم. با توجه به تبلیغات شنیده بودم که همه مذهبى هستند ولى حالا مىبینم علىرغم اینکه جوانانى داریم که شناخت صحیح از اسلام دارند ولى جوانانى هم داریم که صد در صد غربى فکر مىکنند و دنبالهرو فرهنگ غرب هستند و تلاششان در به دست آوردن مسائل مادى از قبیل ماشین و موبایل و راهیابى به دانشگاه است و استفاده از اینترنت و ماهواره. جوانان تا حدى تجملى بار آمدهاند و جذب جاذبههاى غرب و مصرفگرایى شدهاند.
تلاش من و همسرم در آمریکا این بود تا پسرها تحت تأثیر برنامههاى تلویزیون با فرهنگ مبتذل غرب روبهرو نشوند در حالى که در ایران برخى مردم تلاش مىکنند بتوانند فیلمهایى را پیدا کنند و به خانههایشان بیاورند که مروّج آن فرهنگ است.
مىتوانیم بپرسیم بعد از مدتها که به کشور بازگشتید، نظرتان نسبت به ایران چیست؟
ایران در نظرم مثل اقیانوس متلاطمى است که رویش پر از کف و خاشاک است ولى اگر بخواهى به مسائل معنوى برسى باید غواصى کنى و به آن جریان زلال آب که زیر این همه خاشاک است برسى، که این عمق در زندگى جاهاى دیگر دنیا نیست.
زندگى در ایران روح دارد و من از بودن در کشورم لذت مىبرم و زندگى را از نزدیک لمس مىکنم، در حالى که در آمریکا به نظرم همیشه از پشت شیشه هر چیزى را
مىدیدیم. البته آدمهاى آنجا فوقالعاده به حقوق همدیگر احترام مىگذارند ولى احساساتى نیستند، بر عکس ایران. در واقع مىتوان گفت مردمان آنجا از لحاظ ظاهرى زندگى خوبى دارند و شعور اجتماعىشان بالاست؛ ولى درون زندگىشان زشت است.
در ایران با وجود داشتن جامعهاى به اصطلاح اسلامى و این همه شعار دینى که در روزنامهها، دیوار خیابانها و تلویزیون دیده مىشود، مردم عملکردشان خلاف این گفتههاست؛ البته این در مورد همه اشخاص صدق نمىکند.
در آمریکا مردم دروغ نمىگویند، قانونمند هستند و حداقل در مسائل اجتماعى، حقوق اجتماعى همدیگر را رعایت مىکنند که امیدواریم ایران هم با وجود داشتن مؤمنان بسیار بتواند از لحاظ اجتماعى، جامعهاى با نظم و قانون باشد.
پس در این صورت مردمان آمریکا با وجود قانونمند بودن نباید درگیر این همه مشکلات اجتماعى باشند؟
نفس انسان در هر جاى دنیا که باشد سرکش است. آنجا هم خوب و بد هست. این طور نیست که کسى خلاف نمىکند و یا اینکه دزد نیست. بلکه در کل، فرهنگ قانونمدارى حاکم است و بچهها از کودکى تحت نظر همان فرهنگ بزرگ مىشوند. ضمن اینکه رفاه عمومى نیز باعث مىشود تا مردم تابع قانون باشند.
آزادى در انجام امور مذهبى تا چه میزانى است؟ آیا از این نظر مشکلى در زمینه تربیت دینى فرزندانتان نداشتید؟
در آمریکا آزادى مذهب وجود دارد که به نظرم ارزش محسوب نمىشود چون همان طور که با یک محجبه کارى ندارند با یک همجنسباز هم کارى ندارند. کسى به خاطر
اعتقادات دینى مزاحم کسى نمىشود. البته بعد از انفجار 11 سپتامبر دولت حساستر شده و آزادى فردى دینى تا حدى است که به دیگران آزارى نرسد.
هیچ وقت دلتان نمىخواست به ایران برگردید تا بچهها راحتتر بزرگ شوند؟
چرا، هم ما و هم تمامى دوستان ایرانى و مسلمان آمریکایىمان که اصلیتشان به کشورهاى دیگر برمىگشت همه آرزویمان این بود که به کشورهاى خودمان برگردیم. شاید آنجا در کاخ بودیم ولى حس کسى را داشتیم که در میانه سفر درون یک چادر ناامن زندگى مىکند و منتظر است تا سفرش به پایان برسد و به خانه و اصل خودش برگردد.
به همین خاطر برایمان مهم بود بتوانیم بسترى فراهم کنیم تا تربیت فرزندانمان به گونهاى باشد که بتوانند در ایران زندگى کنند.
با توجه به محیط نامساعد اجتماعى آمریکا، شما چه کارى براى تربیت فرزندانتان انجام دادید که آنها متمایل به مطالعات اسلامى و در آمدن به کسوت روحانیت شدند؟
در تربیت فرزند باید هم محدودیت باشد و هم انتخاب. باید فرصت بدهیم تا فرزندان خوب و بد را بفهمند و قادر به تفکیک آن باشند. من معتقدم با دادن معرفت به خودمان و فرزندانمان مىتوانیم سخن خداوند را به راحتى در قلبهایمان جارى کنیم چون که خداوند دین را بر اساس فطرت ما آورده است. اگر اصول دینى را تشخیص بدهیم و به آنها در زندگىمان بیشتر اهمیت بدهیم نباید با مشکلى روبهرو شویم. البته باید یادمان باشد که به خاطر تربیت فرزند صالح از خواستههاى شخصى خود بگذریم و همه تفریحات و جلساتمان بر اساس همین تربیت و رشد دینى تنظیم شود.
باید به بچهها آزادى داد ولى این آزادى باید در حدى باشد که تجربه آن نتیجهاى ویرانگر نداشته باشد. براى مثال هیچ مادرى حاضر نمىشود بچهاش دستش را داخل آتش بکند چون مىداند دست وى مىسوزد و این تجربه، عاقبت خوبى ندارد. پس برخى تجربهها ارزش تجربه کردن ندارند و بایستى از تجربیات دیگران در آن زمینه استفاده کرد.
من به خاطر تحصیلات بچهها در مدرسه اسلامى واشنگتن، چندین سال در این شهر ساکن شدم و مدتها از همسرم که در شهر دیگرى تحصیل مىکرد دور بودم. البته همسرم در جهت تربیت صحیح فرزندان دایم در حال رفت و آمد بود و بیشتر از من انرژى صرف مىکرد.
با این حساب اگر در ایران بودید انرژى کمترى براى تربیت آنها مىگذاشتید؟
ما به دنبال این مسئله بودیم که بتوانیم ذخیرهاى براى آخرت داشته باشیم و خداوند در قرآن قول داده است اگر کسى به دنبال آخرت باشد دنیا هم به قدر کفاف به او خواهد رسید. ما در آمریکا هدفمان کسب علم و تأمین معنویت فرزندانمان بود که فکر مىکنم عنایت خداوند هم شامل حالمان شد که ان شاءاللَّه استمرار داشته باشد.
مسلماً تلاش ما بیشتر براى جبران وضعیت محیط بود و اگر در ایران بودیم شاید آن همه مراقبت در برخوردهاى دیگر بچهها با پسرانمان نداشتیم. آخرش دیگر طورى شد که خودِ بچهها در آستانه بلوغ گفتند ایران جاى بهترى براى زندگى است که ابتدا پسر بزرگم آمد و بعد دوتاى دیگر. سپس همسرم هم با وجود داشتن دو دکترا، کارش را رها کرد و ما هم بعد از بیست و پنج سال دوباره در ایران ماندگار شدیم.
فرزندان ما بر این باورند که نتیجه کارهاى خوبشان را در آخرت مىگیرند و مىگویند همین که بتوانند با وجود تحصیلات دینى، خودشان را درست بار بیاورند کافیست. آنها قبول دارند که باید خودشان خوب باشند و مثل بعضى از جوانها نیستند تا ببینند فردى به ظاهر مذهبى، کار خلافى مىکند ایمانشان سست شود. باور دارند که هر کسى نتیجه اعمالش را خواهد دید. پسر بزرگم از زندگى در ایران خیلى راضى است و با این وجود معتقد است که هیچ جاى دنیا بدون مشکل نیست چه ایران و چه آمریکا. آنان سعىشان این است که بندگى کردن خداوند را بیاموزند. حتى وقتى پسر بزرگم سال گذشته ازدواج کرد گفت مىخواهد با این کار راه بندگى را بهتر طى کند.
با این حساب مادرشوهر هم هستید. عروستان با توجه به تفکرات و ایدهآلهاى پسرتان در مورد زندگى اسلامى، چطور با او کنار مىآید؟
عروس بسیار خوب و عاقلى دارم که توانسته خودش را با همسرش و تفکرات منطقى او منطبق کند و مثل بعضى از عروسها به فکر مسائل دنیوى و تجملات نباشد. آنها مشکلات هر چند کوچک زندگىشان را به خانوادههایشان منتقل نمىکنند و همیشه از زندگى راضىاند.
عروسم از بلوغ فکرى بسیار بالایى برخوردار است و این یکى از مشخصههاى تربیت خوب ایرانى است که دخترها و پسرهاى عاقل به جامعه تحویل مىدهد.
شما به شخصه پس از طى کردن مراحل دشوار زندگى در خارج از کشور، در حال حاضر احساس خوشبختى و رضایت از زندگى مىکنید؟
بله. داشتن همسر خوب و فرزندان صالح و در کل خانوادهاى سالم بسیار لذتبخش است. من خودم را جزو افرادى مىدانم که خداوند لطف زیادى به او کرده است؛ هر چند استحقاقش را نداشتم اما با عنایت حضرت حق فرزندان بسیار خوبى دارم که همیشه احترام والدینشان را نگه مىدارند.
با وجود سختىهاى زیادى که کشیدیم به اهدافى که در زندگى داشتیم رسیدیم و به همین خاطر خداوند را شکر مىگوییم. من همیشه به خاطر نعمتهایى که دارم و مهمتر از همه نعمت سلامتى، خدا را شاکرم. همین که زندگى خوبى داریم و مىتوانیم با تن سالم نفس بکشیم جاى شکر دارد.
اگر آدم بچه ناصالحى داشته باشد کل زندگىاش خراب مىشود، هر چند که آن بچه متعلق به والدین است و نتیجه اعمالشان.
پس از اینکه وارد ایران شدید مشکل خاصى از لحاظ مسائل اجتماعى و فرهنگى برایتان پیش نیامد؟
در این زمینه سخن براى گفتن بسیار است. مسلم است که منطبق شدن دوباره با خصوصیات فرهنگى و اجتماعى ایران کار مشکلى است که به تدریج باید صورت گیرد. به طور مثال تنها مشکلى که ما اصلاً پیشبینى نمىکردیم با آن مواجه شویم، مشکل آلودگى هوا و ترافیک تهران و رانندگى بدِ مردم بود.
از بازگشت به ایران راضى هستیم ولى وضعیت خیلى راضىکننده نیست. ما به خاطر خدمت به کشورمان برگشتیم در حالى که برخى به ما مىگفتند چرا آمدید، در آنجا شرایط مطلوبترى براى زندگى وجود دارد. اما هدف ما چیز دیگرى بود. هر چند احساس من این است که باید کار فرهنگى گستردهاى در ایران صورت بگیرد. متأسفانه بىنظمى در کشور زیاد است و همینها باعث مىشود چهره شهرها زیبا نباشد و خارجىهایى که به ایران مىآیند با تصاویر ناخوشایندى در خیابانها روبهرو شوند.
قانونشکنى و عدم رعایت آن هم براى بعضىها حتى یک برترى اجتماعى محسوب مىشود. باعث تأسف است که مثلاً در روز جشن نیمه شعبان و یا دیگر اعیاد دینى مردم اماکن مذهبى، خیابانها و جوىها را پر از زباله مىکنند و به شهر صورت بسیار زشتى مىدهند. اینجا مملکت امام زمان(عج) است و یک منتظر واقعى نباید چنین باشد. بخصوص ما ایرانىها که در زندگى شخصى نظافت را رعایت مىکنیم باید در اجتماع بهتر از اینها عمل کنیم.
بعد از مدتها الان حس مىکنم ایران مثل یک خانه بزرگ است و مردم حتى در خیابانها مثل خانه خودشان بسیار راحت هستند و کنار خیابانها مىنشینند و غذا مىخورند. در صورتى که در آمریکا مردم این آزادى بىحد و مرز را ندارند؛ جاى تفریح معلوم است، جاى پارک ماشین مشخص و هر کسى هر کارى که دلش خواست نمىتواند بکند.
مثالى در مورد رعایت قانون در خارج از کشور مىزنید که نشانگر تربیت خاص فرزند در آنجا باشد؟
مثلاً در آمریکا مردم طورى بزرگ شدهاند که به قانون احترام مىگذارند که البته جریمههاى سنگین نقض قانون نیز باعث رعایت اجبارى آن مىشود. آنجا هم، مردم در صف مىایستند ولى هرگز کسى نوبت دیگرى را نمىگیرد. در طول بیست و پنج سال اقامت در آنجا فقط یک بار مردى که وضعیت درستى نداشت در صف جلوتر از من آمد و کارش را انجام داد. در حالى که در ایران کسى براى حق و حقوق دیگرى ارزش قائل نیست و همه فقط و فقط در فکر خودشان هستند. البته در ایران هم افراد باوجدان داریم که قانون را رعایت مىکنند.
مثال دیگر در مورد رانندگى در ایران است. وقتى براى اولین بار بعد از بازگشت به ایران از فرودگاه مهرآباد بیرون آمدم، حس کردم ماشینها همه به صورت زیگزاک در حال حرکت هستند و دایم راه همدیگر را مىگیرند. آن وقت با خودم گفتم هرگز نمىتوانم در ایران رانندگى کنم. در حالى که در آمریکا رانندگى جزو تفریحات من بود ولى حالا برایم مشکل شده است. باید همیشه تمام حواسمان به خیابانها، ماشینها و آدمهایى باشد که قانون را رعایت نمىکنند. من ضایع کردن حق را در هنگام رانندگى حرام مىدانم و متأسفانه از همین لقمههاى کوچک حرام است که مشکلات بزرگترى ایجاد مىشود. وضعیت بدِ رانندگى در ایران تصویرى از واقعیت موجود جامعه است که امیدوارم روزى برسد که ما منتظران مهدى موعود(عج) حقوق یکدیگر را در هیچ زمینهاى ضایع نکنیم و اشخاصى که تعادل اجتماعى ندارند، بتوانند متعادل شوند.
شما با توجه به وضعیت آمریکا چگونه در زندگىتان تعادل ایجاد مىکردید تا از لحاظ تفریح پسران، کار، تحصیل و ... زندگى مطلوبى داشته باشید؟
زندگى در آمریکا گران است مثل ایران، فقط فرقش این است که دستمزدها کمى از ایران بالاتر است. شهریه دانشگاه و مدرسه اسلامى بالاست و به همین خاطر من و همسرم مجبور بودیم که هر دو شاغل باشیم. شوهرم همیشه همراه درس مشغول کار بود و بعد از اتمام تحصیلاتش هم در کمپانىها کار مىکرد. من نیز در مدرسه اسلامى و محیطهاى اسلامى نظیر آن کار مىکردم.
بچهها هم در مدرسه اسلامى با بچههاى مسلمان دیگر کشورها و فرهنگهاى آنان آشنا مىشدند و با وسایل تفریحى و سرگرمى که در مدرسهشان بود مشغول بودند. مدارس اسلامى هم درسهایش کاملاً منطبق با کتابهاى درسى مدارس عادى آمریکا بود و فقط درس قرآن و عربى به آنها اضافه شده بود و معلمها محجبه بودند.
رفتن به رستوران هم فقط مختص رستورانهاى اسلامى بود. از برنامههاى تلویزیون هم بچهها فقط آنهایى را که سالم بود مىدیدند. پسرها به تفریحات مذهبى علاقهمند بودند و در مراسم دعاخوانى شرکت مىکردند و ایام محرم و سینهزنى را بسیار دوست داشتند و اصلاً جذب شهربازىها و تفریحات ناسالم و موسیقى و دیگر علایق جوانان آمریکا نمىشدند. به مطالعات اسلامى علاقهمند بودند و در مدرسه ایرانىها فارسى یاد مىگرفتند و ما سعى مىکردیم با فارسى صحبت کردن در خانه و آموزش قرآن به بچهها آنها را درست بار بیاوریم و با اصول ایرانى و اسلامى آشناتر کنیم.
ما نیز امیدواریم جوانان ایرانى با پاىبندى بیشترى به اصول و اعتقادات دینى و ملىشان، فرهنگ دوستى و احترام متقابل به برادران و خواهران دینىشان را در جامعه فراگیر کنند.
همچنین با تشکر از شما که هنوز عشق به وطن در قلبتان زنده است.