خواستن توانستن است
دیدارى با مدیر امور دانشجویى جهاد دانشگاهى صنعتى شریف
مسعوده کرمى
خانم «صدیقه فرهادى» از بانوان فعال در عرصه مدیریتىِ آموزش عالى کشور است که با تلاش، ابتکار و به کارگیرى توانایىهاى خود توانسته است در سِمَت مدیر امور دانشجویى فرهنگى در یکى از مراکز آموزش عالى کشور، خوش بدرخشد. تلاش ایشان براى ادامه تحصیل و بر عهده داشتن سمت مدیریت در یکى از واحدهاى آموزش عالى کشور بهانه ما براى دیدار با وى است.
دوست دارید گفتگویمان را چگونه آغاز کنیم؟
آغاز همیشه برایم ارزشمند بوده است، چرا که نوید زندگى، امید و تلاش را با خود به همراه دارد؛ چه شروعى زیباتر از بهار که سمبل زنده شدنِ دوباره است و چه آغازى زیباتر و ضرورىتر از این دعا: «یا مقلب القلوب و الابصار، یا محوّل الحول و الاحوال، یا مدبّر اللیل و النهار، حوِّل حالنا الى احسن الحال.»
متولد 1344 هستم و مدیر امور دانشجویى فرهنگى دانشگاه علمى کاربردى جهاد دانشگاهى صنعتى شریف شعبه تهران (2). فکر کنم این کاملترین شکل معرفى کارم بود.
با اشاره شما به فصل بهار و عید، به نظرتان مهمترین عید، کدام عید است؟
مهمترین و واقعىترین عید روزى است که انسان در آن روز جز به نیکى و خیر، فکر و عمل نکند. امام على(ع) در این زمینه فرمود: «کل یَوم لا یُعصى اللَّه فیه، فَهُوَ عید.»
از دوران تحصیل و فعالیتهاى علمىتان بگویید.
به خاطر اوضاع حاکم بر جامعه، پیش از انقلاب و مخالفت پدرم با ضوابط موجود در آموزش و پرورش آن دوره، نیز مقید بودن ایشان به پوشش کامل و ناهمخوان با شیوه و سیاق موجود در مدارس آن زمان، مقدمات علوم دینى را در کودکى در محضر پرفیض پدرم حضرت حجتالاسلام اسداللَّه فرهادى فرا گرفتم.
در هشت سالگى از نعمت وجود ارزشمند پدرم (که استاد بزرگ و فرزانه من بود) محروم شدم اما به علت علاقه بسیار به تحصیل، با مطالعه در منزل و متکى بر توانایىهاى خود بر دانستههاى خویش افزودم و با سختى زیاد با علوم ریاضى و طبیعى آشنا شدم.
در دوازده سالگى و در زمان شکلگیرى انقلاب (که در مدارس شبانه منعى براى داشتن حجاب وجود نداشت) با گذراندن امتحان ورودى، وارد کلاس چهارم شبانه شدم. در کنار آن دروس حوزه را نیز در «مکتب على» و «دارالزهرا» در شهر قم ادامه دادم. در این مدارس، فراگیران علوم دینى، همه بزرگسال و دیپلمه بودند و من به سختى توانستم به رغم سن کم و سطح تحصیلات پایین، مسئولان را قانع کنم در کلاسها به صورت آزاد شرکت داشته باشم. البته مطالعه و تسلط من بر قرائت قرآن، ادعیه، کتاب نساب، جامعالمقدمات و عربى 1 و 2، از جمله عوامل موافقت مسئولان براى شرکت در کلاسها بود.
در سال پنجم ابتدایى با شروع انقلاب و تعطیل شدن مدارس بار دیگر در امر تحصیلم وقفه افتاد، ولى با این همه در هر دو سال رتبه دوم کلاس را کسب کردم، البته اگر خواهرم همکلاسم نبود و رتبه اوّل نمىشد، رتبه نخست را کسب مىکردم!
سال اوّل و دوم راهنمایى را پس از انقلاب در مدرسه روزانه گذراندم و این تنها تجربه حضور در کلاس روزانه و با همسن و سالهایم بود. چون در آغاز سال سوم راهنمایى و در پانزده سالگى ازدواج کردم و یک بار دیگر با ترک تحصیل روبهرو شدم.
در سالهاى اوّل زندگى سعى کردم وضع را براى ادامه تحصیل فراهم کنم. البته براى کسب علوم متفرقه و فعالیتهاى اجتماعى، با حضور در مساجد و برگزارى کلاسهاى آموزش قرآن، تجوید و شرکت در جلسات هماندیشى، احکام و اخلاق اسلامى با حضور اساتید بزرگ از حوزه علمیه قم، در فعالیتهاى اجتماعى حضور داشتم و سعى مىکردم خانواده را براى ادامه تحصیل قانع کنم. معتقد بودم براى مدیریت و اداره موفقیتآمیز خانواده و تربیت صحیح فرزندان، آشنایى با علوم روز و مسائل اجتماعى لازم است.
علاوه بر اینها عقیده داشتم انسان باید تا حد امکان در رفع نیازهاى فردى و خانوادگىاش استقلال داشته باشد، در نتیجه همیشه سعى مىکردم در زمینههاى مختلف هنرى و علمى فعالیت کنم. تقریباً هر هنر و مهارتى را که احساس کردم براى زندگى خانوادگى لازم است فرا گرفتم.
بالاخره در سال 65 تصمیم به ادامه تحصیلات حوزوى گرفتم اما آن زمان قانون چنین بود که خانمها براى ادامه تحصیل در حوزه باید مدرک حداقل سیکل را داشته باشند، بنابراین تصمیم گرفتم ادامه تحصیل بدهم. آن زمان در تهران بودم و با وجود داشتن دو فرزند کوچک و به رغم مخالفت دوستان و بستگان در سال 66 یک بار دیگر در مدرسه شبانه شروع به درس خواندن کردم، که با سختى فراوان موفق شدم با رتبه اوّل، سیکلم را بگیرم.
همسرم زمانى که موفقیت مرا در تحصیل و عدم کوتاهىام در امور خانه و تربیت فرزندان را دید، سختگیرىاش در زمینه تحصیلم کمتر شد.
در خصوص فرزندانم نه تنها در تربیت آنها از بُعد اخلاقى و رفتارى، بلکه در آموزشهاى ابتدایى آنها مثل آموزش واژههاى عربى و انگلیسى، شعرهاى پندآموز، ضربالمثل و حفظ احادیث هم بىتوجه نبودم.
همیشه سعى کردم به اطرافیانم ثابت کنم خواستن توانستن است و با مدیریت خانواده و تربیت فرزندانم (به گونهاى که هم از نظر اخلاقى و هم از نظر درسى سرآمد باشند) این مسئله را عینیت بخشم. در دبیرستان موفق به حضور در المپیاد شیمى و در مسابقات قرآنى دارنده مقام برتر شدم.
پس از دبیرستان وارد دانشگاه و بلافاصله جذب بازار کار شدم. اوایل خیلى سخت بود، چرا که آموزش و پرورش مرا که دانشجوى سال اوّل دانشگاه بودم به عنوان معلم نمىپذیرفت. تلاش کردم با عضویت در انجمن اولیا و مربیان مدارس فرزندانم و نشان دادن توانمندىهایم در آنجا، اعتماد مسئولان مدارس را جلب کنم، از اینرو موافقت آنها را براى تدریس در کلاسهاى آزاد قرآن، تجوید، عربى و تقویتى ریاضى و البته بدون حقالزحمه بگیرم. پس از مدتى آموزش و پرورش با شناسایى من، برایم ابلاغیه تدریس صادر کرد.
در سال اوّل تدریسم موفق شدم درصد قبولى شاگردانم را در سطح منطقه و استان خیلى بالا ببرم تا جایى که با دعوت مسئولانِ چند مدرسه براى تدریس روبهرو شدم. در کنار مدارس راهنمایى و دبیرستان، در مدرسه ابتدایى و غیر انتفاعى هم مربى امور تربیتى بودم. موفقیتهاى بسیارى در زمینه تدریس به دست آوردم و مقامهاى زیادى کسب کردم که از آن جمله کسب عنوان «معلم نمونه» بود. همچنین توانستم در رشته تکنولوژى آموزشى در منطقه، نفر اوّل شوم اما به خاطر اینکه نیروى رسمى آموزش و پرورش نبودم، به عنوان نفر دوم معرفى شدم. فعالیتهایى مثل ساخت اسکلت پرنده و قورباغه و ستون مهرههاى پستانداران براى تدریس بهتر به دانشآموزان، طرح ابداعى کارتهاى آموزشى براى دانشآموزان و طراحى کارتهاى ارزشیابى معلمان، نتیجه کارم را از دیگر معلمها متفاوت و برتر مىساخت.
با توجه به سختکوشى و ارادهاى که در رسیدن به هدفتان صرف کردید، نقش این عوامل را در دستیابى به اهداف چقدر مىدانید؟
معتقدم که خواستن توانستن است. هیچ کارى حتى آنها که محال به نظر مىرسند، از گستره قدرت انسان بیرون نیست. چون خداوند که تواناى بىپایان است، در روح انسان دمیده است، پس مىتواند هر کارى را که اراده کند انجام دهد؛ مشروط بر اینکه به آن کار عشق و علاقه داشته باشد و با توکل به خدا تلاش کند. همیشه با همین باور از خدا خواستهام کمکم کند و خوشبختانه تقریباً همیشه به انجام کارى که اراده کردهام موفق شدهام.
هدف را چگونه انتخاب کردید که براى رسیدن به آن اینقدر مطمئن و مصمم پیش رفتهاید؟ هدفتان را تا چه اندازه هماهنگ با استعداد و توان خود انتخاب کردید؟
استعداد و توان انسانها چندان با هم متفاوت نیست. در آغاز آفرینش افراد، شمار سلولهاى مغزى یا به عبارتى مقدار نیروهایى که دارند، برابر است که به تدریج تحت تأثیر عوامل ژنتیک، محیط و خودِ فرد متفاوت مىشود. از این سه عامل، محیط و خودِ فرد را مىتوان به گونهاى به کار گرفت که به تربیت و هدایت نیروها و سلولهاى مغزى بینجامد و در واقع ما را در بهرهگیرى هر چه بیشتر از آنها یارى کند.
اما انتخاب هدف، بسیار مؤثر است در اینکه انسان بتواند مصمم حرکت کند. اگر هدف سطحى، مقطعى، فقط مادى و بر اساس چشم و همچشمى نباشد و در واقع والا باشد، یعنى آگاهانه و عاشقانه انتخاب شود، باعث مىشود انسان امیدوار و مصمم براى دستیابى به آن تلاش کند.
همیشه به فرزندان و خانوادهام فکر مىکردم. معتقد بودم اگر معلوماتم را افزایش ندهم و با علم روز آشنا نباشم، مثل برکهاى راکد مىشوم که به جریانى متصل نیست و به مرور، رو به مردگى و ماندگى پیش مىرود، در نتیجه نمىتوانم دانستنىهاى زیادى به فرزندانم بدهم و آنها را هدایت کنم. مطمئن بودم براى تربیت آنها ابتدا باید خودم را تربیت کنم و دانشم را افزایش دهم، چنان که الان هر جا که دانشجویانم به من مراجعه مىکنند و لازم است بستر فعالیتشان را در زمینهاى فراهم کنم، فکر مىکنم خودم هم باید در آن زمینه اطلاعات داشته باشم؛ به همین دلیل به سراغ تحقیق و پرس و جو در مورد آن موضوع مىروم تا بتوانم پاسخگوى خوبى براى دانشجویانم باشم.
در خانوادهام هم همیشه فکر مىکردم فرزندانم روز به روز که بزرگ مىشوند، تقاضاها و نیازهایشان به دانستن و رشد یافتن بیشتر مىشود، بنابراین لازم دانستم خودم هم روز به روز رشد کنم تا بتوانم یک قدم جلوتر از آنها باشم. یادم مىآید پسرم در سال اوّل ورودش به دانشگاه، طبق معمول، سؤالات ریاضىاش را از من پرسید و گفت: «دیگر نمىتوانى پاسخگوى سؤالاتم باشى.» به او گفتم: «تا هر جا که بروى، سعى مىکنم یک قدم جلوتر از تو حرکت کنم و عقب نمانم.» به واقع سعىام این بوده است. معتقدم در راه کسب علم هیچ مرز و محدودیتى وجود ندارد و هر زمان که انسان مىتواند باید در جهت کسب معرفت و علم کوشش کند.
همین که توانستهاید با مدرک کارشناسى، عهدهدار مسئولیت دانشگاهى شوید، نشان مىدهد که پیش از دانشگاه فعالیتهایى داشتهاید که مسئولان به شما اعتماد کرده و مدیریت یک حوزه را به شما واگذار کردهاند.
فعالیتهاى مستمر موفقیتآمیزى در مجموعه آموزشى آزادى داشتم. آنجا هم با معاونت فرهنگى جهاد دانشگاهى همکارى داشتم، که باعث شد شناخته و جذب شوم.
مدیریت امور دانشجویى با ورود من به دانشگاه به صورت رسمى آغاز به کار کرد، بنابراین شرح وظایفى برایش تعیین نشده بود. در واقع برنامه کارى امور دانشجویى مشخص نشده بود.
سعى کردم تا آنجا که مىتوانستم محدوده فعالیتم را گسترده کنم چون فکر مىکردم امور دانشجویى باید زمینه هر فعالیتى را براى بروز و ظهور استعدادهاى دانشجویان و کشف و به فعلیت در آوردن قابلیتهاى آنها فراهم سازد.
پس قوانین و ضوابط امور دانشجویى مجموعه را خودتان تدوین کردهاید؟
بله، به تدریج و با توجه به نیازهاى دانشجویان این دانشگاه و اهداف امور دانشجویى، این قوانین و برنامهها را تدوین کردهام.
از جمله فعالیتها (که با هدف ایجاد زمینه مناسب براى تلاش، پژوهش و فعالیت دانشجویان انجام مىشود) مىتوان به تشکیل گروههاى مختلف علمى همچون «ربوکاپ» Robocup، هنرى مثل گروه موسیقى، مذهبى همچون گروه «راه سبز»، نشریات، نشستها و گفتمانها اشاره کرد. همچنین تشکیل کلاسهاى هلال احمر، نیز ارائه طرح در دست تکمیل «نشست مدیران امور دانشجویى» با هدف ارتقاى سطح فعالیتهاى فوق برنامه دانشجویان.
با توجه به اینکه تقریباً در تمام مقاطع تحصیلى فعالیت داشتهاید، تفاوت کار کردن در این سطحها را چگونه مىبینید؟
به نظرم کار کردن در هر مقطع، دقت و حساسیت خود را مىطلبد. در همه این مقاطع گرچه هدف (تعلیم و تربیت) یکسان به نظر مىآید اما شیوه و قالب کار باید متفاوت باشد چرا که افراد در مقاطع مختلف تحصیلى، توانایىها، نیازها و روحیات گوناگون دارند. در مقطع ابتدایى، شیوه برخورد و برنامهریزى، با دانشآموزان با مقطع راهنمایى خیلى متفاوت است. در مقطع راهنمایى بچهها احساساتىاند و اگر معلم و مسئول بتواند محبت و علاقه بچهها را جلب کند مىشود گفت 50 درصد راه را طى کرده است.
در دبیرستان دانشآموزان منطقىترند گرچه از لحاظ اخلاقى و روحى نیازمندىهاى بیشترى دارند و همدلى و توجه بیشتر معلمان و مسئولان را مىطلبند اما به خاطر قدرت استدلال و توان تجزیه و تحلیلشان، کار کردن برایشان در عین اینکه راحت به نظر مىرسد، هوشیارى، دقت و آگاهى بیشترى مىطلبد.
در مقطع دانشگاه وضع کاملاً متفاوت مىشود. البته در دانشگاه، تدریس نداشتهام اما ارتباطم با دانشجوها کمتر از اساتید نیست چون با کل دانشجوها و در فعالیتهاى مختلف در ارتباط هستم، در نتیجه به آنها از ابعاد گوناگون مىنگرم. دانشجوها با دانشآموزان تفاوتهاى بسیارى دارند. از این لحاظ که در دانشگاه با جوانانى در ارتباطیم که از نظر فکرى و شخصیتى تقریباً شکل گرفتهاند و تا حدودى به ثبات رسیدهاند، در نتیجه در صورت لزوم، تغییر و تحول به سختى در آنها صورت مىگیرد.
جوان (آن هم جوان دانشجو) اهل بحث و استدلال است؛ به سادگى طرح و برنامهاى را که برایش ریخته مىشود نمىپذیرد، به همین جهت باید با دلیل و برهان با او گفتگو کرد و ضمن جلب اعتمادش او را در تصمیمگیرىها شریک و همراه کرد.
با توجه به اینکه بیشتر فعالیت شما در حال حاضر در حوزه آموزش عالى است، تعریف شما از دانشجو چیست؟
فکر مىکنم خودِ واژه دانشجو تا حدودى تعریف آن را روشن مىسازد. دانشجو فردى است که آموختههایى دارد و وارد نظام و مجموعهاى مىشود که خودش باید به دنبال علم برود. درست است در دانشگاه استاد و راهنما هست ولى اصل کار را باید خودِ دانشجو انجام دهد. باید دنبال علم و در جستجوى دانش باشد.
با توجه به این تعریف، فکر مىکنید دانشجوها و دانشگاهها چقدر به این تعریف نزدیکند؟
دقیق نمىدانم اشکال از کجاست اما متأسفانه با این تعریف فاصله دارند.
کنکور و نبودِ آزادى انتخاب، آن هم انتخاب آگاهانه رشته تحصیلى مىتواند به عنوان عاملى براى این اشکال مطرح شود؟
مىتواند به عنوان یکى از عوامل مطرح شود، نه تنها عامل، زیرا حتى دانشجویانى که در رشته مورد علاقهشان تحصیل مىکنند، کمتر دنبال تحقیق و جستجویند. فکر مىکنم درصد زیادى از مشکل برمىگردد به واحدهاى درسى که در دانشگاه ارائه مىشود. واحدها انگیزه تحقیق و دانشجویى را براى دانشجو چندان ایجاد نمىکند. به نظرم باید در شیوه تدریس و محتواى دروس بازنگرى شود.
بعد از تعریف دانشجو، امور دانشجویى را تعریف کنید.
امور دانشگاهى را به سه دسته امور آموزشى، ادارى مالى و دانشجویى تقسیمبندى مىکنند. امور دانشجویى به هر نوع فعالیتى که خارج از دو حوزه آموزشى و ادارى مالى باشد، گفته مىشود؛ امورى چون تحقیقات، کمیته انضباطى، وام و ازدواج و حج و عمره دانشجویى، خدمات جنبى، مشاوره و ... .
اصلىترین موضوع مراجعات دانشجویان به امور دانشجویى چیست؟
در آغاز کارم، این مراجعات فقط براى امور محدود و جزئى مثل دریافت کتاب بود اما اخیراً مراجعات حال و هواى دیگرى پیدا کرده است، مثلاً در زمینههاى مختلف فعالیتهاى علمى، هنرى، ورزشى و دریافت خدمات مشاوره صورت مىگیرد. فکر مىکنم این امر ناشى از تلاش بسیار ما در راه ایجاد زمینههاى مناسب براى تحقیق، فعالیت و رشد دانشجویان بوده است. همواره تلاش کردهایم فراتر از وظیفهاى که آئیننامه و بخشنامه تعیین مىکند، از خود مایه بگذاریم. معتقدیم در راه خویش ایثار باید، نه انجام وظیفه.
سعى کردهایم با روشهاى مختلف، دانشجوها را به درون این حوزه بکشانیم و آنها را با این گستره آشنا کنیم، مثلاً راهاندازى کتابخانه در کنار فعالیتمان یا تقدیم برخى خدمات که به عنوان وظیفه ما محسوب نمىشود، همچون ارائه کارت دانشجویى که به واسطه آن دانشجو در این حوزه حضور پیدا کرده و با آن آشنا شود.
مراجعات دانشجویان دختر و پسر با چه نسبتى بوده است؟
تفاوت قابل توجهى نداشته است. از هر دو گروه دختر و پسر به طور مرتب با امور دانشجویى در ارتباط بوده و هستند.
مراجعات بیشتر در چه زمینههایى است؟
در همه زمینههاى علمى، هنرى، ورزشى و خدمات مشاورهاى. اخیراً مراجعات در زمینه خدمات مشاورهاى افزایش یافته است، به طورى که نزدیک 50 درصد مراجعات به امور دانشجویى در این باره است.
خدمات مشاورهاى مدیریت امور دانشجویى در دانشگاه شما چگونه است؟
براى دریافت خدمات مشاوره باید دانشجو به امور دانشجویى مراجعه و ثبتنام کند، چون شمار متقاضیان زیاد است. این امر دو حُسن دارد؛ اوّل آنکه با دانشجویان بیشتر آشنا مىشویم و در مواردى که مشکلات و مسائل آنها چندان جدى و بغرنج نیست، در همان امور دانشجویى آن را حل مىکنیم؛ دوم آنکه با ثبتنام دانشجویان، از شمار دانشجوهاى مراجعهکننده آگاه مىشویم، از این طریق به میزان اعتماد دانشجویان به خود و برنامههایمان دست مىیابیم، به این ترتیب براى ادامه یا تغییر این برنامهها و طرحها راحتتر مىتوانیم تصمیمگیرى کنیم.
برقرارى ارتباط با دانشجویان را تا چه اندازه ضرورى مىدانید؟
داشتن یک رابطه نزدیک و دو سویه با دانشجو، از اصول اولیه موفقیت برنامههاى آموزشى و پژوهشى در دانشگاه است. در پرتو ارتباط نزدیک و قوى است که دانشجو به ما اعتماد مىکند. اگر در برقرارى ارتباط و جلب اعتماد دانشجو موفق نباشیم، دانشجو نه تنها براى مشاوره بلکه براى مسائل دیگر هم به ما مراجعه نمىکند.
در مسیر برقرارى ارتباط با دانشجوها از چه ابزار و راهکارهایى بهره گرفتهاید؟
نشستها و گفتگوهاى دو یا چند نفره با دانشجویان، برگزارى اردوها و حضور فعال در اردوها در کنار دانشجویان، داشتن گوش شنوا براى شنیدن حرفها و مشکلاتشان و درک اوضاع، روحیات و نیازهاى سنى آنها.
به واسطه ارتباط مستقیم و مستمرى که با نسل جوان دارید، اصلىترین دغدغه آنها را چه مىدانید؟
اصلىترین دغدغه جوانان به ویژه دختران، ازدواج است، پس از آن به ویژه براى پسران اشتغال است، همچنین نگرانى پسران از حضور دختران و زنان در پُستها و مشاغل مختلف در جامعه و بازار کار.
به عنوان مدیر امور دانشجویى چقدر توانستهاید در حل مشکلات مؤثر باشید؟
شاید از نظر قانونى، حل و رفع این مشکلات از وظایف ما نباشد اما واقعیت آن است که همه انگیزه، هدف و تلاش ما در جهت فراهم ساختن وضع مناسب براى تحصیل دانشجویان است. حل و رفع مشکلات آنها در هر زمینهاى که در توان و گستره اختیاراتمان باشد، مىتواند بسترى براى فعالیت ما باشد. در زمینه حل مشکل ازدواج، خوشبختانه جنبشى با عنوان «ازدواج دانشجویى» در دانشگاهها آغاز شده، اندکى از بار مشکلات را کاسته اما این مشکل داراى ابعاد گوناگونى چون مسائل اقتصادى، اخلاقى، اختلافات طبقاتى و فرهنگى، ناهماهنگى شیوههاى سنتى و مدرن ازدواج و ... است.
بُعدى که در امور دانشجویى مىتوانیم دانشجو را در آن جنبه یارى کنیم، مرحله انتخاب و تصمیمگیرى است. این کمک را از طریق خدمات مشاوره و راهنمایى ارائه مىدهیم. در مجموعه خودمان در این زمینه و در حد اختیارات از هیچ کمکى به دانشجویان دریغ نمىکنیم.
در زمینه اشتغال نیز تلاشمان این است که در مجموعهمان کارآفرینى داشته باشیم. طرحى را بررسى مىکنیم که ان شاءاللَّه بتوانیم براى دانشجویان خود بازار کار ایجاد کنیم.
جایگاه نوآورى و خلاقیت در حوزه امور دانشجویى کجاست؟
در همه بخشها و زمینهها چون حقوقى، اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و آموزشى باید فضاى نوآورى فراهم باشد. اگر نوآورى نباشد، پیشرفتى نخواهد بود. اگر قرار باشد همه چیز را با همان شکل و مفهومى که داشته و دارد، بپذیریم و به کار گیریم، دیگر در هیچ زمینهاى به گسترش و پیشرفت نمىرسیم؛ اما اینکه چقدر به نوآورى و خلاقیت بها داده شود و چقدر مورد توجه قرار گیرد مهم است.
در امور دانشجویى به جهت تنوع اندیشهها، خواستها و سلیقههاى دانشجویانى که از سراسر کشور یک جا جمع شدهاند، ضرورت نوآورى و خلاقیت بیشتر احساس مىشود، که خواهى نخواهى تا اندازهاى وجود دارد.
اینکه در محیط دانشگاهى افراد با فرهنگها و سلیقههاى مختلف جمع شدهاند، به عنوان مشکل و مانع در مسیر اجراى طرحها و برنامهها شمرده مىشود یا هموارکننده است؟
این امر نه تنها مشکل و مانع نیست، بلکه مفید است، زیرا تنوع و تکثر فرهنگ، فکر و سلیقههاى دانشجویان از یک سو باعث دقت و توجه بیشتر طراحان و برنامهریزان مىشود، از سوى دیگر بر غنا و محتواى برنامهها مىافزاید، زیرا با توجه به آرا و نظریات متعدد و مختلفى پىریزى مىشود. توجه به این نکته مهم است که این افراد با وجود اختلاف اندیشه و سلیقه، همگى یک هدف واحد را که کسب علم است دنبال مىکنند. این هدف مشترک، بسیارى از چالش را حل مىکند.
زندگى حرفهاىتان چقدر در نگرشتان به چالشهاى اجتماعى به ویژه معضلات مربوط به جوانان تأثیر داشته است؟
با توجه به برخورد و ارتباط نزدیک با جوانان و تا حدودى شناخت روحیات و نیازهاى دوران جوانى آنها، تأثیر زیادى داشته است. اما از آن مهمتر حضور در جامعه دانشگاهى، باعث مىشود انسان با جریانات روز جامعه و جهان پیش برود، نیز از پیدایش افکار و پدیدههاى نو به سرعت آگاه شود و آمادگى برخورد مناسب با آنها را کسب کند.
چقدر اهل مطالعه هستید؟ مطالعهتان بیشتر در چه زمینههایى است؟
انسان در هر مجموعهاى که فعالیت مىکند، باید در زمینه همه مسائلى که احتمالاً با آنها برخورد خواهد کرد، اطلاعات داشته باشد. به واسطه ارتباط مستقیم با دانشجویان باید علاوه بر اطلاعات مربوط به روحیات و نیازهاى آنها، به اطلاعاتى که احتمالاً در ارتباط با آنها استفاده یا سؤال مىشود، مجهز باشم، به طور مثال در مورد مسائلى چون ربوکاپ، نتورک مارکتینگ (تجارت اینترنتى)، علوم کامپیوترى چون ساخت سایت و وبلاگ، پدیدههاى نوظهور علمى و فرهنگى و ... که در خصوص همه اینها باید اطلاعاتى داشته باشم. یک ضربالمثل انگلیسى مىگوید: «یک معلم خوب باید همه چیز را در مورد بعضى چیزها بداند و بعضى چیزها را در مورد همه چیز بداند.» در موقعیتى که دارم باید در خصوص بعضى مسائل که مداوم و مستقیم، با آنها در ارتباطم، همه جور آگاهى و علمى داشته باشم. از طرفى باید تقریباً در مورد همه مسائل و پدیدهها به ویژه پدیدههاى نوظهور، لااقل دانش اندکى داشته باشم، در غیر این صورت نمىتوانم در مقام خود، پاسخگوى سؤالات قشر جوان و دانشجو باشم.
آخرین کتابى که مطالعه کردید چه بود؟
کتاب کارآفرینى بود که تقریباً هفته گذشته آن را مطالعه کردم. در هفته بحثى در مورد کارآفرینى در مجموعه مطرح شد. این کتاب در حال حاضر در دانشگاه تدریس مىشود. خواستم بدانم این کتاب تا چه اندازه براى دانشجوها مفید است.
مدیریت از دیدگاه شما چگونه تعریف مىشود؟
مدیریت، دانش و هنرى است که برنامهریزى، هماهنگسازى، ایجاد انگیزه و کنترل نیروها و برنامهها را در یک مجموعه به عهده مىگیرد تا به یک هدف مشخص برسد.
ویژگى اصلى یک مدیر موفق چیست؟
داشتن علم، قدرت تسلط بر احساسات و شناسایى و سازماندهى نیروها.
آیا زنان مىتوانند در نقشهاى مدیریتى موفق باشند؟
بله مىتوانند. مدیریت خانه و خانواده خیلى مشکلتر از بیرون است چرا که در خانه و خانواده، زن نه تنها باید با آگاهى و درایت به تنظیم روابط و نقشها بپردازد بلکه باید به تربیت و پرورش اعضاى تحت مدیریت خود یعنى فرزندان نیز همت گمارد؛ پس مدیریت خانه خیلى سختتر از بیرون است. کسى که بتواند در خانواده مدیریت خوبى را ایفا کند در جامعه نیز مىتواند. با نگاهى به جامعه مىتوان به این نتیجه رسید که زنها با وجود فرصتهاى اندک مدیریتى که داشتهاند ثابت کردهاند در آن فرصتها و موقعیتها موفق عمل کردهاند.
پس چرا مدیریتهاى کلان به ندرت به زنها سپرده مىشود؟
اعتماد جامعه به زنها نیاز به زمان دارد. توجه به این نکته ضرورى است که زنان به خاطر درگیرى زیاد با وظیفه سنگین مدیریت خانه، دیگر فرصت و مجال فکر کردن به مدیریتهاى کلان اجتماعى را به دست نیاوردهاند. احساس مسئولیت زنان به آنها اجازه نمىدهد جایگاه خود یعنى مدیریت خانواده را غیر مسئولانه و بدون قرار دادن جایگزین مناسب رها کنند. شاید بتوانند بخشى از آن را به آقایان بسپارند اما واگذارى نمىتواند فرصت زیادى در اختیار زنان قرار دهد که در جامعه نقش قوى داشته باشند.
نقطه اوج در کار شما کجاست؟
نقطه اوج را نمىتوان به سادگى تعیین کرد چون با تعریف و تعیین آن، در واقع حوزه فعالیت خود را محدود کرده و چشمانداز خود را بستهایم. هر چقدر که تلاش کنیم و به هر کجا که در مسیر موفقیت برسیم، باز جاى تلاش و ترقى هست.
اینکه به رضایت خاطر خود و دانشجویانتان دست پیدا کنید، نقطه اوج نیست؟
فکر نمىکنم نهایت رضایت، قابل تعریف و تعیین باشد.
به این ترتیب، نقطه یا هدفى که براى رسیدن به آن تلاش مىکنید چیست و کجاست؟
حداکثر تلاش و حداکثر رضایتمندى.
با توجه به حجم زیاد مسئولیت و فعالیتتان، باید حضور فیزیکى کمى در خانه داشته باشید. این مسئله در زندگى شما تأثیر منفى نداشته است؟
اگر انسان درایت و برنامهریزى نداشته باشد، حضور فیزیکى کم، خیلى زود و به صورت بارز احساس مىشود. اما همیشه براى زندگى فرزندانم حتى براى سالهاى آیندهشان برنامهریزى کردهام. آنها همیشه از مدرسه و همکلاسىهایشان جلوتر بودهاند، چون براى مطالعه، درس و تفریح آنها برنامهریزى مىکردم و وقت مىگذاشتم. از همه مهمتر مىکوشیدم با ایجاد رابطه دوستانه و نزدیک با آنها عدم حضورم در خانه را جبران کنم. البته همکارىهاى بىدریغ همسرم در این زمینه بسیار مؤثر بود. او همواره به عنوان پشتوانهاى قوى همراه من بود و فداکارانه بخشى از مسئولیتهاى خانه را به عهده گرفت و کمک کرد بتوانم فراز و نشیبها را پشت سر بگذارم و اگر موفقیتى باشد، به این مرحله برسم.
صحبت شما با جوانان؟
خوب است همیشه در زندگى هدفشان را مشخص کنند و براى رسیدن به آن عاشقانه تلاش کنند. کسى که عاشقانه تلاش مىکند هرگز خسته نمىشود و کسى که خسته و ناامید نمىشود، شکست نمىخورد. حیف است گاهى برخى جوانان، جایگاه محیطهاى علمى چون دانشگاه را فراموش مىکنند و از یاد مىبرند که اینجا بهترین فرصت و مجال براى کسب علم و معرفت است. دانشجو قشر ارزشمندى است که جامعه براى علم و اندیشهاش ارزش قایل است و او را مهره کلیدى پیشرفت جامعه مىداند. امیدوارم دانشجویان به ویژه زنان و دختران دانشجو براى وجود و هدف ارزشمند خود که کسب علم و دانش است، ارزش قایل شوند و بکوشند کرامت و شأن خود را بشناسند و آن را رشد دهند.
حرف آخر ... .
«رَبِّ زِدنى علماً و یقیناً و ایماناً و طاعتاً؛
پروردگارا! علم، یقین، ایمان و طاعت مرا فزونى بخش.»