خانواده، عشق، استوارى (15)
«آخرین قسمت»
طلاق نیکو، درمان خانوادههاى نابسامانِ اصلاحناپذیر
احمد حیدرى
سرآغاز
خواهر و برادر عزیز که در زندگى زناشویى اختلاف دارید، در دو فصل گذشته، راههاى ایجاد صمیمیت، صلح، سازش و برکندن ریشههاى اختلاف و تشنج خانوادگى را خواندید. در این قسمتِ آخرین، سخن ما با زن و شوهرهایى است که متأسفانه نتوانستهاند با هم کنار بیایند و زندگى زناشویى آنان کانون جدالِ پیوسته و عارى از عشق، همراهى، همدلى و همگرایى است. خانوادههایى که هیچ کدام از زن و شوهر یا یکى از آنها حاضر نیست به سوى همگرایى و رفع کدورتها و به وجود آمدن صمیمیت قدمى بردارد یا یکى از آنها به انحرافهایى مبتلا شده و تداوم همسرى با او پذیرفته نیست یا پیوند آنان از ابتدا نادرست بوده و اصلاحپذیر نمىباشد و تداوم آن جز شکنجه و درگیرى روحى، ثمرهاى ندارد.
به این برادران و خواهران عرض مىکنیم حالا که نتوانستهاید و نمىتوانید زندگى زناشویى خود را به نیکویى ادامه دهید، دستکم در انتخاب راه دوم یعنى طلاق و جدایى راه نیکو و محترمانه پیش گیرید.
طلاق ضرورتى انکارناپذیر
برخى از ادیان تحریفشده کنونى و بعضى ملتها بُریدن پیوند زناشویى و طلاق را جایز نمىدانند و زن و شوهر را موظف مىشمارند تا آخر عمر به زندگى زناشویى خود در هر وضعى ادامه دهند! در دیانت مسیحى کنونى عقد ازدواج قابل بُریدن نیست و فقط مرگ مىتواند آن را از بین برد.(1) کلیسا به استناد کتب مقدس خود منع طلاق را به دین مسیح نسبت مىدهد. منع، یک استثنا (زنا) دارد و آن را مجوّز طلاق مىشمرند.(2)
کاتولیکها با تعبّد و پاىبندى به آموزههاى انجیل، به هیچ روى طلاق را جایز نمىدانند؛ حتى اگر زوج مبتلا به جنون، عادات خلاف اخلاق [= سادیسم] و اعتیاد به مشروبات الکلى شده باشد.(3) ازدواج با زنى که از چنین شوهرى طلاق بگیرد، در حکم زنا مىباشد.(4)
هندوها مانند کاتولیکهاى مسیحى، طلاق را جایز نمىدانند و گمانشان آن است که عقد ازدواج زن و مرد در آسمانها بسته مىشود و رهایى از آن جایز و امکانپذیر نیست.(5)
در کشورهاى اروپایى نیز در قرنهاى گذشته طلاق مجاز نبود و قانون طلاق در این کشورها از قوانین جدید است. در فرانسه تا پیش از انقلاب کبیر، طلاق قانونى نبود و براى موارد اضطرارى، جدایى جسمانى موقت تجویز مىشد، یعنى زن و مرد موقتاً جدا شده و در خانههاى جداگانه زندگى مىکردند اما تعهدات زناشویى جز وظیفه انفاق توسط شوهر و وظیفه تمکین از سوى زن، برقرار بود. هیچ کدام حق نداشتند همسر اختیار کنند و ارتباط نامشروع آنان قابل پیگیرى بود. جدایى موقت، حداکثر سه سال بود و پس از آن زن و مرد ناچار بودند با یکدیگر زندگى کنند.
پس از انقلاب کبیر، دولت فرانسه قانون طلاق را پذیرفت و بیشتر دولتهاى غربى پس از فرانسه این قانون را اعمال کردند. در انگلستان از 1236ش - 1857 طلاق امکانپذیر شد.(6)
طلاق یک ضرورت انکارناپذیر است و بسیارى از متفکران غربى آن را پذیرفتهاند. «انریکوفرى» استاد دانشگاههاى رم و بروکسل مىگوید:
قبول طلاق در بسیارى از موارد از تعدد زوجات، زناى محصنه و آدمکشى ممانعت به عمل مىآورد.(7)
«برتر اندراسل» اظهار مىدارد:
زناشویىِ ناگسستنى، عامل اصلى زناکارى مىباشد.(8)
«بنتام»، قانونگذار انگلیسى، در نپذیرفتن منع طلاق توسط کشورهاى غربى مىگوید:
در بیشتر کشورهاى متمدن جهان همزمان با مسئله پیوند زناشویى گویا سعى مىکنند مردم را از ازدواج دور سازند، چرا که مَنع و جلوگیرى از طلاق باعث جلوگیرى از ورود به ازدواج مىباشد. اگر بیزارى، نفرت، دشمنى و شقاق حاصل شود، بستن زن و شوهر با زنجیر اجبار براى ادامه زندگى بهتر است یا انحلال پیمان زناشویى و دادن فرصت به آنان براى پایهگذاردن زندگى جدید و نوین دیگرى بر پایههاى محکم؟ آیا قلبهاى آنها بر اثر نفرت و دشمنى از هم بپاشد و علیه همدیگر توطئه کنند، بهتر است یا تبدیل [و جایگزین کردن ]همسر مخاصم با همسرى دوست؟(9)
اسلام با همه تأکید و توصیهاى که بر استوارى خانواده، ارزشمندى ازدواج و ناپسند بودن طلاق دارد، در جاى خود و در کانونهایى که جز اختلاف، درگیرى، نفرت و انزجار، ثمرى ندارد، طلاق را روا دانسته، بلکه توصیه کرده است. اگر نتیجه و حکمت ازدواج از پیوند و وصلتى حاصل نگردد، بلکه عکس نتیجه دهد، اصرار بر تداوم آن با هیچ معیارى پذیرفته نیست. فلسفه ازدواج افزون بر تولید نسل و تربیت فرزندان صالح، ایجاد کانون صفا، آرامش و لذت و کامجویى زن و شوهر است. وقتى ازدواج کانون آرامش و لذت براى زن و شوهر را فراهم نگرداند و فرزندان صالح و تربیتشدهاى نتیجه آن نباشد، بُریدن آن پسندیدهتر از تداوم آن است.
طلاق و جدایى، سرانجامِ ناسازگارى مرد است یا زن. در جایى که مرد خواستار طلاق است و به زندگى با همسرش رضایت نمىدهد، پس از توصیههاى فراوان به گذشت، همراهى و سازش، خطاب به او تصریح شده:
«یا به پسندیدگى، آنان را در قید همسرى نگه دارید یا با احسان و نیکى آنان را رها کنید و بر شما روا نیست از آنچه به آنان (مهریه) دادهاید چیزى بستانید.»(10)
«هر گاه زنانتان را طلاق دادید و مهلتشان [عِدّه آنان] سر آمد، یا آنان را به نیکویى نگه دارید یا به نیکویى و پسندیدگى رها کنید. مبادا آنان را در حباله نکاح خود نگه دارید تا به آنان زیان رسانید؛ هر کس چنین کند، به خویشتن ستم کرده است.»(11)
در آیات بالا دو راه براى مردانى که سرِ ناسازگارى دارند، گفته شده است: تداوم صحیح و نیکوى زندگى یا جدایى پسندیده؛ همین که طلاق را با قید «معروف» و «احسان» به عنوان راه دوم نشان داده، دلالت بر صحیح، جایز و پسندیده بودن آن دارد، گرچه تداوم صحیح زندگى از طلاق نیکوتر و پسندیدهتر است، ولى جدایى با رعایت ضوابط و حقوق شرعى، بهتر از تداوم زندگى با نارضایتى و اجبار و همراه با اختلاف و نفرت است.
در مورد طلاق ناشى از ناسازگارىِ زن مىفرماید که ابتدا سعى کنید با راههاى مختلف همسر خود را به زندگى برگردانید و علاقهمند سازید. اگر موفق نشدید، به داور و حَکَم متوسل شوید و از افراد صالح و توانمند براى رفع اختلاف کمک بگیرید.(12) چنانچه آن هم نتیجه نداد و زن دید نمىتواند شرایط همسرى را رعایت کند و مرد هم احتمال داد که نتواند زنِ بىمیل و متنفر از زندگى را به خوبى و درستى نگه دارد، روا است زن فدیه دهد (مَهرش را ببخشد) و مرد فدیه بگیرد و از هم جدا شوند.(13)
جالب است که قرآن در دو مورد وعده داده که زن و مرد را توانگر مىسازد و گشایش خود را بر آنان مىگشاید، نخست هنگام ازدواج:
زنان و مردانِ مجردتان را همسر دهید، اگر فقیر و محتاج باشند، خداوند از فضل و بخشش خود، آنان را توانگر خواهد ساخت و خداوند وسعتدهنده آگاه است.(14)
دوم به هنگام لزوم جدایى و پسندیده بودن طلاق:
اگر زن و شوهر [ناسازگار] از یکدیگر جدا شوند، خداوند هر دو را به کمال فضل خویش بىنیاز و توانگر مىسازد که خداوند وسعتدهنده آگاه است.(15)
این بیانها دلالت دارد طلاق گرچه ناپسند و مکروه است، اما در جاى خود اقدامى پسندیده و صحیح مىباشد و اگر درست صورت پذیرد، بحرانزا نخواهد بود، بلکه از بحرانهاى خانوادگى جلوگیرى خواهد کرد. شخصى خدمت رسول خدا(ص) رسید و عرض کرد: همسرم هیچ دستِ خیانتى را که به سوى وى دراز شود، رد نمىکند؛ یعنى زنِ منحرف و بىمبالاتى است و براى ناموس خود حیا و عفت ندارد، رسول خدا(ص) فرمود: «او را طلاق بده.»(16)
وقتى زن دادن یا ازدواج کردن با کسى که شرابخوار، بىنماز نکوهش شده و یا ازدواج با فرد بىاعتقاد به مبدأ و معاد یا دشمن اهل بیت است، جایز نیست، تداوم همسرى با کسى که چنین خصلتهایى یافته، نیز مورد سؤال و پارهاى موارد شرعاً جایز نمىباشد. امام باقر(ع) همسرى داشت که مورد توجه و محبت حضرت بود، ولى امام به رغم میل خود، او را طلاق داد. یکى از دوستان حضرت که از محبوب بودن آن زن نزد امام آگاه بود، وقتى از طلاق وى خبردار شد، علت جدایى را از امام پرسید، حضرت جواب داد:
«صحبت از [جدّم] على بنابىطالب به میان آمد و آن زن، امام را عیبدار معرفى کرد [و معلوم شد که کینه امام را در دل دارد ]خوش نداشتم سنگى از سنگهاى جهنم را به سینهام بچسبانم.»(17)
طلاق ناپسند
آنچه نکوهیده و ناپسند است، طلاق بدون توجیه و دلیل معقول و از سرِ هوس، زیادهطلبى و شهوترانى است. اگر طلاقهاى هوسناک و برخاسته از عوامل اجتماعى ریشهکن شود، طلاقهاى لازم و ضرورى به حدى نیست که بحرانزا گردد. در سدههاى گذشته در کشورمان و حتى در کشورهاى دیگر، طلاق بحران نبود، زیرا محدود و معدود بود اما متأسفانه در چند دهه اخیر طلاق به عنوان یک چالش جدى اجتماعى مطرح شده و از عوارض و پیامدهاى تمدن جدید مىباشد. زندگى ماشینى و تمدن غربى (که با هجوم بىامان خود در صدد چیرگى بر جهان مىباشد) افراد را به سوى زندگى انفرادى و فرهنگ لذتطلبى و رهایى از مسئولیت گرایش مىدهد، به طورى که فرد حتى نسبت به همسر، برادر، پدر، فرزند و بستگان خویش احساس همگرایى و علاقه ندارد. از طرف دیگر با خدایش نیز بیگانه است و «اللَّه» را نمىشناسد تا قلبش به یاد او آرام گیرد و به دستور او نسبت به دیگران احساس مسئولیت نماید. ناچار به گوشهاى خزیده و در خود فرو مىرود یا مانند درندهاى در فکر استفاده بردن از همه، لذتطلبى حداکثرى و به کار گرفتن همگان در خدمت خواستهها و امیال خود مىباشد! این گونه است که طلاقها زیاد مىگردد و بحران جدایى خودنمایى مىکند! بیان گرانقدر رسول خدا(ص) مربوط به طلاقهاى چنینى است:
خداوند دشمن مىدارد [یا لعنت مىکند ]هر زن و یا مردى که دنبال چشیدن لذت [و تجربه ازدواج با ]همسرهاى متعدد باشد.(18)
امام باقر(ع) فرمود:
خداوند عزّ و جلّ هر بسیار طلاقدهنده و هر کس را که در صدد چشیدن مزه همسرهاى متعدد باشد، دشمن مىدارد.(19)
طلاقى مورد غضب و ناخشنودى خدا و نفرت اولیا است که یکى از زن یا شوهر بدون دلیل موجه شرعى و به جهت دنیاطلبى، زیادهخواهى، شهوترانىِ بىحد و مرز، کمتحملى، راضى نبودن به مقدرات الهى و ... خواستار آن باشد و پیمان ازدواج دایم با همسرش را بشکند و خواستار جدایى شود.
زن و مردى که همدیگر را انتخاب و با هم ازدواج مىکنند، در حقیقت با هم عهد مىبندند تا پایان عمر بر مبناى عدل و انصاف، بلکه بالاتر از آن، بر مبناى عشق و فداکارى با هم زندگى کنند. هیچ کدام در ذهنش خطور نمىکند که بدون دلیلِ پذیرفتنى و عقلایى و شرعپسند، این پیمان را بگسلد یا با گسستن پیمان از سوى همسرش روبهرو گردد. اگر این پیمان بدون دلیلِ شرعپسند و معقول و پذیرفتنى گسسته گردد، عامل فروپاشى خواه مرد باشد یا زن، قطعاً ستمگر است و مورد خشم پروردگار. علاوه بر دو روایت پیش، روایات زیر بیانگر پیامد شوم طلاقهاى ناخواسته براى یک طرف و غیر موجّه است که مورد قهر و ناخشنودى پروردگار مىباشد.
رسول خدا(ص) به مردى رسید و از او پرسید: با زنت چه کردى؟
- او را طلاق دادم.
- آیا کار بدى از او دیدى [که دلیل طلاق او باشد]؟
- نه، کار بدى از او ندیدم.
آن مرد با زن دیگرى ازدواج کرد. پس از مدتى دوباره پیامبر(ص) او را دید و احوال وى را پرسید. مرد گفت:
- ازدواج کردم.
- با همسر دوم چه کردى؟
- او را طلاق دادم!
- بدون اینکه از او بدى ببینى؟
- [آرى] بدون اینکه بدى داشته باشد!
مرد بار دیگر ازدواج کرد و همسر سوم را مدتى بعد طلاق داد! وقتى با رسول خدا(ص) براى بار دیگر روبهرو شد، حضرت از ازدواج و طلاق سوم او بدون اینکه همسر آخرى ایرادى داشته باشد، آگاه شد، فرمود:
خداوند دشمن دارد [یا لعن مىکند] هر مرد و زنى که در پى چشیدن مزه همسرهاى متعدد باشد.(20)
از رسول خدا نقل شده:
زنان را بدون دلیل طلاق ندهید [مگر اینکه به آنان یا به خودتان در مورد پاىبندى بر حدود و شرایط ازدواج شک داشته باشید ]زیرا خداوند مردان و زنانى را که در صدد تجربه کردن ازدواج با همسرهاى متعدد هستند، دوست ندارد.(21)
در روایت دیگرى از رسول خدا(ص)، زنانِ خواهان طلاق بدون دلیل معقول و شروعپسند به شدت نکوهیده و توبیخ شدهاند:
هر زنى که بدون دلیلِ معقول خواهان طلاق از همسرش باشد، بوى بهشت بر او حرام مىگردد.(22)
در بیان دیگرى حضرت فرمود:
آگاه باشید خداوند و پیامبرش از زنانى که بدون حق [و دلیل معقول و شرعپسند] از شوهرانشان مىخواهند آنها را آزاد کنند و مختلعه سازند، بیزار هستند، نیز از مردانى که به زنان ضرر مىزنند تا آنها به طلاق خلع و رها شدن خود رضایت دهند، بیزارند.(23)
طلاق پسندیده و ظالمانه
چنانچه مرد و زن براى جدایى، دلیل معقول و شرعپسند داشته باشند، طلاق آنها جایز و گاه لازم است. همچنان که گذشت اگر مرد یا زنى داراى اخلاقیات ناپسند گردد، انحراف عقیدتى پیدا کند(24) و یا به دلایل مختلف از همسر خود زده شود و محبت او از دلش رخت بربسته و از او متنفر گردد، در چنین مواردى طلاق بىاشکال خواهد بود. روایات گذشته بر این مطلب صراحت داشت و روایات زیر نیز بیانگر این مطلب است:
جمیله دختر عبداللَّه بنابىّ، همسر ثابت بنقیس بنشماس بود. وى نسبت به شوهرش نفرت یافت، در حالى که شویش به او علاقهمند بود. جمیله خدمت رسول خدا رسید و عرض کرد: همسرىِ «ثابت» را نمىخواهم و حاضر نیستم با او سر بر یک بالین بگذارم. البته «ثابت» از لحاظ اعتقادى و اخلاقى ایرادى ندارد، ولى به دلیل نفرت شدید نسبت به او، طاقت تحمل همسرىِ وى را ندارم. در خیمه بودم و گوشه پرده را کنار زدم، او را با گروهى دیدم، در حالى که از همه سیاهتر، کوتاهتر و بدچهرهتر بود. در جواب این زن آیه خُلع نازل شد(25) [و به او اجازه داد که با جلب رضایت همسرش خود را از قید همسرى وى آزاد گرداند.]
در روایت دیگرى بىعلاقگى از جانب مرد تصویر شده است. راوى گوید:
همسرى داشتم مؤمن که پدرش نیز مؤمن بود، اما اخلاق بدى داشت و من از طلاق دادن او به خاطر ایمان خود و خانوادهاش اِبا داشتم. خواستم از امام کاظم(ع) در مورد طلاق او بپرسم [که آیا جایز است]. وقتى خدمت امام رسیدم، حضرت شروع به سخن کرد و فرمود: پدرم دخترعمویم را به همسرىِ من در آورد و او بداخلاق بود [و به او علاقه و توجه نداشتم]! چه بسا پدرم درِ خانه را به روى من و او مىبست، شاید او را ببینم [و به او توجهى نشان دهم] ولى [چون از او نفرت داشتم ]از دیوار بالا رفته و خانه را ترک مىکردم، پس از وفات پدرم او را طلاق دادم. راوى گوید: اللَّه اکبر، امام بدون اینکه سؤالم را بپرسم، جوابم را داد.(26)
بنا بر دستور قرآن طلاق علاوه بر جایز بودن، باید پسندیده، محترمانه و همراه احسان و نیکى باشد(27) و این زمانى است که حقوق شرعى و قانونى زن و شوهر پرداخت گردد و هیچ کدام ظلم نکند یا ستمدیده واقع نشود و طرفین در صدد کسب رضایت قلبى دیگرى باشند. در شرح و بیان طلاق نیکو و پسندیده لازم است اقسام طلاق و روش پسندیده براى هر کدام بیان شود.
طلاق رجعى عادلانه
اگر طلاق به تقاضا و خواست شوهر صورت بگیرد و زن خواستار تداوم ازدواج بوده، در اداى وظایف همسرى کوتاهى نکرده باشد، «طلاق رجعى» است، یعنى در دوره عِدّه، مرد حق رجوع به همسر خود را دارد و مىتواند بدون عقد جدید، به زندگى با همسر خود باز گردد.
بنا به دستور قرآن در این موارد مرد حق ندارد مهریهاى را که به زن داده، پس بگیرد و یا همسرش را مورد آزار و اذیت قرار دهد تا او از حقوق خود بگذرد:
مرد دو بار حق دارد که همسر خود را طلاق دهد [و به او رجوع کند] پس از آن یا به نیکى و خوبى او را نگه دارد یا به نیکویى رها کند. براى شما حلال نیست چیزى از مهریهاى را که به آنان دادهاید پس بگیرید.(28)
آنگاه که زنان را طلاق دهید و عِدّه آنان به سر آید، در پایان عِدّه یا آنها را به نیکى و پسندیده نگه دارید یا به پسندیدگى رها کنید. آنان را با بدرفتارى و زیان نگه ندارید تا بر [حقوق] آنها ستم و تجاوز کنید. هر که چنین کند، به خود ظلم کرده است.(29)
افزون بر اینکه مرد هنگام طلاق رجعى نباید از مهریهاى که به همسرش داده چیزى پس بگیرد، باید او را از دارایى خود نیز بهرهمند گرداند و سهم و بهرهاى به او بدهد. این سهم و بهره به تناسب موقعیت مالى شوهر است:
«وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالمَعروفِ حَقّاً عَلَى المُتَّقین؛(30)
زنان مطلّقه [که توسط شوهر طلاق داده مىشوند] بهرهاى پسندیده دارند که حقى است بر عهده باتقوایان.»
چنین وظیفهاى نسبت به مرد واقعاً عادلانه و لازم است، زیرا زن با هزاران امید و آرزو به خانه او قدم گذاشته، در مدت همسردارى، از مهرورزیدن و همراهى کردن، نیز ایجاد کانون آرامش و صفا و لذت هیچ کم نگذاشته است؛ مرد به خاطر همین همراهى و همدلى توانسته است از موقعیتهاى زندگى استفاده کند و به مقام و دارایى برسد، حالا که نسبت به او بىمهر و علاقه گردیده، لازم است افزون بر دادن مهریه، سهمى از اموال کسب شده در دوران زندگى مشترک را نیز به او بدهد، زیرا شریک زندگىاش بوده، اکنون که از هم جدا مىشوند، باید به سهم خودش برسد. این عطا منّت مرد بر او نیست، بلکه اداى حق زن است.
اگر طلاق با پرداخت حقوق همراه باشد، طلاق صحیح و نیکو و محترمانه خواهد بود، در غیر آن صورت، طلاقى ظالمانه است و مردها باید از طلاق ناحق گریزان باشند، زیرا بیشتر زنان، ضعیف هستند و نمىتوانند در بسیارى از اوقات حق خود را بگیرند. خداوند پشتیبان ضعیفان است و در قیامت و روز جزا از جانب ضعیفان دادخواهى خواهد کرد و حمایتگر و مدافع آنان خواهد بود. باید از دادگاهى که خداوند دادستان و وکیلمدافع مىباشد و در همان حال حاکم و قاضى است، به شدت ترسید و پیش از اینکه گرفتار گردیم، خود را نجات دهیم. تنها راه نجات، پرداخت حقوق شرعى، قانونى و انسانى همسرى است که رفتار و منش او بر خلاف میلمان است و مىخواهیم وى را طلاق دهیم. به این سخن هشداردهنده پیامبر(ص) توجه کنید:
«مَن أضرّ بإمرأة حتى تفتدى منه نفسها لم یرضَ اللَّه له بعقوبةٍ دون النار لأنّ اللَّه یغضب للمرأةِ کما یغضب للیتیم؛(31)
هر مردى که به همسرش آزار برساند تا او را وادار کند با فدیه دادن و حلال کردن مهر و حقوق خود، از وى طلاق بگیرد، به هیچ وجه با گذشت و رضاى خدا روبهرو نمىگردد و کمتر از عذاب آتش در انتظار او نیست، زیرا خداوند همچنان که براى حق یتیم [بر ضد ظلمکننده به او] غضبناک مىگردد، براى زن هم [علیه شوهر ستمگر ]خشمناک مىشود.»
خوشبختانه در نظام جمهورى اسلامى این حق مورد توجه قرار گرفت و زن شریک اموال شوهر معرفى گردید و مقرر شد هر گاه مردى تصمیم به طلاق همسرش بگیرد (بدون اینکه همسر در اداى وظایف همسرى کوتاهىاى داشته باشد) مرد موظف شود نیمى از اموال به دست آورده در دوران همسرى را به زن مطلّقهاش بدهد، و این حقى غیر از مهریه مىباشد.
البته یادآورى یک نکته لازم است و آن مقدار مهریه مىباشد. زن و شوهر باید هنگام ازدواج و تعیین مهریه، از رسوم غلط و چشم و همچشمى دورى جویند و مهریهاى معقول و منطقى و در حد توان مرد تعیین کنند. مردها هم هنگام ازدواج یا در فاصلهاى کوتاه پس از آن به پرداخت مهریه همت گمارند. تعیین مهریههاى سرسامآور از عواملى است که مردها را براى نجات از پرداخت آن (که غالباً فوق توان آنهاست)، به ظلم وا مىدارد. وقتى امروز جوانى (که ماهیانه دویست هزار تومان درآمد بیشتر ندارد) هنگام ازدواج به پذیرش مهریهاى مثلاً هزار سکه وادار شود و به ناچار و در ظاهر موافقت کند، هنگام طلاق رجعى و در صورتى که همسر، مورد پسندش نباشد، موظف مىگردد افزون بر پرداخت نیمى از اموال به دست آورده، مهریه او را که اینک بیش از صد میلیون تومان است نیز پرداخت
کند، در این صورت مهریه همسرش معادل حقوق بیش از پنجاه سال اوست! معلوم است در چنین حالى جوان راه ظلم به همسر (براى وادار کردن او به گذشت از مهریهاش) را پیش مىگیرد، در حالى که اگر مهریه همسرش معادل چند میلیون تومان بود، مىتوانست به نقد یا اقساط آن را پرداخت کند و هر دو به خوبى و خوشى، از هم جدا شوند!
طلاق خُلع عادلانه
وقتى مردى که ازدواج کرده و همسر را براى زندگى دایم پذیرفته و وظایف خود را به عنوان شوهر انجام مىدهد، مورد بىعلاقگى
همسرش واقع شود و زنش از وى متنفر گردد و ادامه زندگى را نپذیرد، عدل و انصاف حکم مىکند زن هزینههایى را که مرد براى ایجاد زندگى صرف کرده، تأمین و جبران کند، آنگاه جدا شود. اینکه زن بخواهد مهریه، نفقه و دیگر حقوق شرعىاش را بگیرد و جدا شود و مرد، همسرى را که دوست دارد، از دست بدهد، افزون بر این عهدهدار هزینه سنگین مهریه و نفقه و ... شود، واقعاً ظالمانه است! عدل و انصاف این است که زن در این حال، با گذشتن از مهریه و پرداخت همه یا قسمتى از هزینههایى که مرد صرف کرده، او را به جدایى راضى کند و از وى طلاق بگیرد. روایات نیز همین مطلب را گوشزد مىکنند:
در جریان «جمیله دختر عبداللَّه بنابىّ» که از همسرش متنفر شده و راضى به تداوم همسرى و زناشویى نبود، رسول خدا نظر همسرش را جویا شد، او گفت: حاضر است با پس گرفتن باغى که به عنوان مهریه به او داده، وى را طلاق دهد. همسرش اظهار داشت: نه تنها حاضر است باغ را برگرداند که بیشتر از آن را هم حاضر است بدهد. پس از این رسول خدا به طلاق در برابر بازپس گرفتن باغ راهنمایى کرد.(32)
در روایات متعددى تصریح شده که هر گاه زنى از مردش متنفر شود و پذیرش همسردارى بر او سنگین و طاقتفرسا گردد، چنان که ناشزه شده و حاضر نباشد وظایف همسرى را انجام دهد، جایز است مرد در برابر فدیهاى که مىگیرد، او را طلاق دهد. فدیه محدود به هیچ حدى نیست و مىتواند هر چه هر دو توافق کردند - کمتر یا بیشتر از مهریه - باشد. در این گونه طلاقها زن چون از مردش متنفر مىباشد، حاضر است با رضایت، همه مهریهاى را که گرفته یا طلبکار است و یا حتى بیش از آن را به همسرش بدهد و از قید و بند همسرى آزاد گردد. گرفتن این فدیه به هیچ عنوان ظلم نیست. البته مرد نباید از نفرت زن سوء استفاده کند و فدیهاى سنگین و بسیار بیشتر از مهریهاى که پرداخته و هزینههایى که براى ازدواج صرف کرده، درخواست نماید. مرد احسان و گذشت و همراهى را نباید فراموش نماید.
مبارات عادلانه
هر گاه زن و شوهرى پس از مدتى از همدیگر دلزده شدند و علاقه دوسویه آنها به همدیگر از بین رفت و بىرغبت و بلکه از هم متنفر شدند، هر دو خواستار طلاق هستند. اینان مانند دو شریک مىباشند که پس از گذشت مدتى از همکارى و شراکت، تصمیم به جدایى گرفتهاند. در این صورت هیچ کدام نباید انتظار داشته باشد زیان و هزینههاى شراکت براى یکى، اما سود و فواید آن براى دیگرى باشد! عادلانه آن است که سود و زیان را تقسیم کنند.
در این گونه طلاق، عادلانه آن است که مرد مقدارى از مهریه همسرش را بپردازد و زن نیز از مقدارى از مهریهاش صرف نظر کند یا اگر گرفته، آن را باز گرداند، آنگاه با هم توافق کرده و از هم جدا شوند.
در روایات و فتاواى فقهى تصریح شده فدیهاى که زن در طلاق مبارات مىدهد، باید کمتر از مقدار صداق باشد، یعنى مقدارى از مهریه برایش باقى بماند.
خلاصه اینکه به هنگام طلاق، زن و شوهر مىبایست سعى در کسب توافق و رضایت قلبى همدیگر داشته باشند و بدون قهر و ظلم بلکه با پرداخت حقوق همدیگر و گذشت و نیکى، به زندگى مشترک خاتمه دهند.
آنان روزى به همدیگر علاقهمند شدند و با عشق و علاقه، زندگى مشترک را پایه گذاردند اما حالا پس از مدتى یکى از آن دو یا هر دو، از زندگى مشترک دلزده شده و تداوم زندگى را غیر قابل تحمل و مشقتآور مىبیند، پس انصاف و مروت حکم مىکند دوستانه، در کسب توافق طرف مقابل تلاش کنند و با پرداخت حقوق شرعى و قانونى بلکه با احسان بیشتر، او را به جدایى راضى گرداند، تا از هم جدا شوند، حتى پس از جدایى و طلاق، حریم و آبروى یکدیگر را حفظ کنند. اصلاً درست نیست پس از جدایى، عیب و کوتاهى همدیگر را همه جا گفته و علیه یکدیگر سخن بگویند و افشاگرى کنند. چه زیباست داستان زیر را الگوى طلاق و جدایى قرار دهیم.
مردى با همسرش اختلاف داشت، هر کس علت اختلاف را از او مىپرسید، در جواب مىشنید: «انسان نباید از ناموس خودش پیش دیگران عیبگویى کند.» پس از مدتى او و زنش از هم جدا شدند. بعد از آن هر کس علت جدایى را مىپرسید، جواب مىشنید:
«انسان نباید پشت سر ناموس دیگران سخن بگوید!»
پایان دادن نیکو و جوانمردانه زندگى مشترک، خیلى آسانتر و بهتر از خاتمه دادن ظالمانه و ناپسند است. اگر زن و شوهرى نتوانستهاند زندگى مشترک خود را با صفا و صمیمیت و همدلى تداوم بخشند، مىتوانند با آرامش و به دور از هیاهو و جنجال آن را خاتمه بخشند و مُهر پایانى زندگى را اقدام اخلاقى و جوانمردانه قرار دهند؛ حداقل خاطره خوبى از جدایى براى هم بگذارند تا هر گاه همدیگر را یاد کردند بگویند: اگر چه نتوانست همسر خوبى برایم بماند، ولى به شایستگى از من جدا شد و در پایان زندگى، قهر و خشم و کینه را برایم ماندگار نگذاشت.
* * *
امید آن است که خانوادههاى عزیز با توجه به مقالات گذشته و این گفتار، در تداوم زیبا و باصفاى زندگى سعى داشته و موفق باشند اما اگر موفقیتى حاصل نشد، حداقل به خوبى از هم جدا گردند و طلاق نیکو و شایسته را آخرین حلقه زندگى مشترکِ ناموفق خود قرار دهند و در این میان دیگران به ویژه فرزندان خود را در آتش کینهها و خشمهاى خود نسوزانند.
پىنوشتها:
1) طلاق و تجدد، مهدى هادوى، ص10، چ انتشارات محمدى، تهران، 1358.
2) طلاق از دیدگاه فرزند، ایوت والچاک، فرزانه طاهرى، ص151، تهران، پنگوئن، 1366. به نقل از انحیل متى 5: 31 - 32 و 19: 3-9؛ لوقا 16:18، مرقس 19:9.
3) آسیبشناسى اجتماعى ستیزههاى خانواده و طلاق، محمدحسین فرجاد، ص53، چ انتشارات منصورى، 1372.
4) طلاق از دیدگاه فرزند، ص151.
5) پیام زن، شماره 111، ص36.
6) طلاق از دیدگاه فرزند، ص12 - 11.
7) آسیبشناسى اجتماعى ستیزههاى خانواده و طلاق، ص52.
8) همان، ص53.
9) نظام خانواده در اسلام، باقر شریفقرشى، ترجمه لطیف راشدى، ص143، تهران: چ سازمان تبلیغات، 1374؛ به نقل از «اصول التشریع».
10) بقره، آیه 229.
11) همان، آیه 231.
12) نساء، آیه 25 - 24.
13) بقره، آیه 229.
14) نور، آیه 32.
15) نساء، آیه 130.
16) ازدواج و طلاق، ترجمه و تلخیص تهذیب الاحیاء، فیض کاشانى، مترجم سیدمهدى شمسالدین، ص21، قم، چ انتشارات پیام.
17) کافى، ج6، ص55.
18) إنّ اللَّه عزّ و جلّ یبغض [أو یلعن] کلَّ ذَوّاق مِن الرجال و کلَّ ذواقة مِن النساء». ر.ک: وسائل الشیعه، ج20 [از سرى 30 جلدى]، ص8.
19) إنّ اللَّه عزّ و جلّ یبغض کلّ مطلاق و ذوّاق»، همان.
20) کافى، ج6، ص54.
21) لا تطلقوا النساء إلا عن ریبةٍ فإنّ اللَّه لا یحبّ الذواقین و الذواقات». مستدرک الوسائل، ج15، ص289.
22) همان.
23) وسائل، ج22، ص283؛ مستدرک الوسائل، ج15، ص380.
24) [البته در حد پایینتر از ارتداد قطعى، زیرا در صورت اثبات ارتداد قطعى، رابطه زوجیت و همسرى خودبهخود منتفى مىگردد].
25) مستدرک الوسائل، ج15، ص386.
26) کافى، ج6، ص55.
27) تسریح باحسان (بقره، 229)؛ سراحاً جمیلاً (احزاب، 28)؛ سَرِّحُوهنَّ بمعروف (بقره، 231)؛ سرِّحوهنَّ سراحاً جمیلاً (احزاب، 49).
28) بقره، آیه 229.
29) همان، آیه 231.
30) همان، آیه 241.
31) وسائل، ج22، ص283.
32) مستدرک الوسائل، ج15، ص386.