گفتگو با مدیر عامل انجمن بانوان امدادگر گیلان
امدادگرند و ناجى؛ از خانه تا جاده
فریبا ابتهاج
کارهاى بزرگ همیشه نیازمند تشکیلات عریض و طویل نیست. کارهاى بزرگ بیش از هر چیز نیازمند اندیشه و همت والاست که در ایران ما کم نیست. هستند آدمهاى گمنامى که با حداقلها کارهاى بزرگى کردهاند؛ اما به دلایل مختلف از جمله «نارسایى رسانهها» به ویژه رسانه ملى منعکس نشدهاند و رسانهها نتوانستهاند در جهت اداى وظیفه خود آنها را اشاعه دهند.
در سالهاى اخیر جامعه زنان از این جنبه مورد بىتوجهى دوچندان بوده است. سازمانهاى غیر دولتى زنان کارهاى بزرگى کردهاند که کمتر و بسیار کمتر از آنچه فکرش را کنید پنهان مانده است. بازار شعارها و ترویج کلیشههاى تکرارى اما همچنان براى زنان پر رونق بوده؛ باشد تا کجا ناکارآیى آنها بیش از پیش نمایان شود. اى کاش زودتر از آنکه بسیارى از انگیزهها به خاموشى گراید و نیروى عظیم ظرفیت موجود به هدر رفته و از دگرخواهىها به خودخواهىها گرایش یابد.
به طور تصادفى با یکى از این ظرفیتها آشنا شدیم. براى تقاضاى امکانات به مرکزى مراجعه کرده بود. سر صحبت باز شد و دانستیم در پشت آن ظاهر آرام و خاموش که با متانت تقاضاى حداقلها را داشت چه تاریخچهاى از حرکت و تلاش و تلاطم پنهان مانده است.
طى چهار سال 3000 نفر از زنان و دختران گیلانى را براى مقابله با حوادث غیر مترقبه شامل اقدامات پیش از حادثه، در صحنه حادثه و پس از وقوع حادثه، امدادرسانى، آتشنشانى، کمکهاى اولیه و ... آموزش دادهاند و به طور مرتب انجام مانور و بازآموزى داشتهاند ... چطور؟ مىتوانید بخوانید.
* *
پیام زن: از معرفى خودتان شروع کنید.
خانم شجاعى: من، سهیلا شجاعى هستم. مدیر عامل انجمن بانوان امدادگر گیلان که از سال 79 این انجمن را با کمک خانم سنبل مجیدیان تشکیل دادیم و در سال 80 توانستیم مجوز فعالیت آن را بگیریم. یعنى در حال حاضر پنج سال است که در سطح استان گیلان فعالیت داریم و اگر چه با دست خالى اما توانستهایم اقدامات نسبتاً خوبى را به انجام برسانیم.
محور اصلى فعالیت انجمن چه بوده است؟
امداد و نجات.
در حد آموزش؟
آموزش کار اصلى بوده، ولى نتایج آن در زندگى آموزشدیدگان و یا حوادثى که رخ داده خود را نشان داده است.
قبل از اینکه وارد جزییات شوید و به نحوه آموزش یا نتایجى که اشاره کردید برسیم، بگویید اصلاً چه شد که چنین انجمنى را تشکیل دادید؟
از زلزله رودبار شروع شد. مىدانید که چه فاجعه بزرگى بود و چه تلفات عظیمى داشت. در حالى که اگر زلزلهزدگان یا مردمى که به یارى آنها آمدند از آموزشهاى لازم برخوردار بودند، مىشد از شدت تلفات کاست. البته من از بچگى همیشه نسبت به حوادثى مانند زلزله حساس بودم و به آن فکر مىکردم؛ از این جنبه که چگونه مىشود به مردم کمک بیشترى کرد. مثلاً زلزله طبس را با وجود اینکه نوجوان بودم به یاد دارم و دلم مىخواست بتوانم کمکى کنم.
زلزله رودبار که رخ داد احساس کردم دیگر باید شروع کرد. خوشبختانه همزمان در جهاد دانشگاهى دانشگاه گیلان دوره امدادگرى برگزار شد که در آن شرکت کردم و به دنبال آن به عنوان مربى امداد کمکهاى اولیه در مدارس شروع به کار کردم. اما از این میزان فعالیت راضى نبودم و نیاز به اطلاعات بیشترى داشتم. بنابراین به آلمان رفتم و دوره امدادگرى را در آن کشور گذراندم، با این هدف که پس از بازگشت، اطلاعات و اندوختههایم را حتى به صورت رایگان و در هر جا که امکان داشته باشد، در اختیار خانمها بگذارم. حتى در چادرها یا در پارکها که این کار را هم کردم.
سال 79 به خاطر دارم یک روز از کنار کانون فرهنگى اجتماعى بانوان رشت مىگذشتم که تابلوى آن را دیدم. ساختمانى متعلق به استاندارى بود. فکر کردم اینجا خانمها چکار مىکنند؟ آیا زمینهاى براى همکارى هست؟
خوشبختانه از آنجا که اگر نیت خیر باشد و در مسیر خدمت، خداوند راهها را به روى انسان باز مىکند، خانم مجیدیان مدیر عامل کانون وقتى حرفهاى مرا شنیدند استقبال گرمى از موضوع کردند. ایشان بدون اینکه به من بگویند برو و فردا بیا، همان جا براى تشکیل کلاسهاى امدادگرى اعلام آمادگى کردند. حتى به خاطر دارم که اصرار «زودتر» و «سریعتر» از ایشان بود نه من.
شرایط ثبت نام کلاسها چه بود؟
شرط خاصى نداشت و به صورت رایگان از داوطلبان ثبت نام مىشد. البته ابتدا تعداد مراجعان خیلى نبود، اما با انعکاس چگونگى و کیفیت کلاس، تعداد داوطلبان افزایش یافت و مجبور شدم کلاسها را افزایش دهیم. استقبال خانمها باعث شد به فکر تشکیل «انجمن» به عنوان یک سازمان غیر دولتى بیفتیم که تقاضاى مجوز کردیم و همان طور که اشاره کردم سال 80 با کسب مجوز در قالب انجمن به فعالیت ادامه دادیم.
با تشکیل انجمن آیا تغییرى در ماهیت و میزان کار رخ داد؟
بله، توانستیم کار را گسترش دهیم. به طورى که شش ماه بعد مانور مشترکى را با هلال احمر زیر نظر ستاد حوادث غیر مترقبه استاندارى داشتیم. در این مانور کارشناسان با خانمهاى توانایى در امر امداد و نجات آشنا شدند و دیدند آنها مىتوانند در جریان بروز حوادث غیر مترقبه فعال و کارساز باشند.
اشاره مىکنید که در مانور شرکت کردید. آموزشهاى شما تا آن زمان آیا در حدى بود که آموزشدیدگان بتوانند در جریان یک مانور فعال و مؤثر باشند؟
ببینید، آموزش ما «امداد حادثه» بود. در فضاى کلاس و یا در نهایت فضاى باز کنار آن توانسته بودیم امداد و کمکهاى اولیه را به طور کامل یاد دهیم و امداد تخصصىتر که دوره دوم بود هم آموزش مىدادیم، اما اگر بگویم به طور نیمه عملى درستتر است. چون براى آموزش عملى امکانات و فضاى لازم نداشتیم. مثلاً برانکارد ما دو تا چوب با یک ملحفه بود و برانکارد استاندارد که بچهها بتوانند مصدوم را به آن ببندند، نداشتیم. ما با همین امکانات و میزان آموزش در مانور شرکت کردیم. با این حال کارشناسان از میزان آگاهى و توانایى خانمها رضایت داشتند و از تداوم تشکیل کلاسهاى ما حمایت و هزینههاى آن را تقبل کردند.
تا آن زمان چند خانم را آموزش داده بودید؟
حدود 170 نفر توسط کانون و انجمن آموزش دیده بودند.
این رقم غیر از آموزش در مدارس بود؟
بله، آموزش در مدارس را اصلاً پیش از تشکیل انجمن آغاز کرده بودم. البته امدادگرى جزو دروس بچهها نیست و اغلب در سطح دبیرستان به صورت فوق برنامه اعلام مىشد. خیلى از بچهها هم ابتدا گرایش چندانى نداشتند. اما گاه مىشد ضرورت این کار را برایشان روشن کنم از کلاس امداد استقبال مىکردند و من هم با علاقه از این مدرسه به آن مدرسه - گاه در فاصله یک زنگ تفریح بین دو مدرسه - در رفت و آمد بودم. اما حالا با وجود مربیانى که در انجمن آموزش دیدهاند کمبودى نیست. خانمهاى دوره دیده ما مدارس استان را در هر جا که نیاز باشد پوشش مىدهند. یعنى مدارس از انجمن تقاضاى مربى مىکنند و ما براى آنها مربى اعزام مىکنیم. این ارتباط البته جنبههاى گستردهترى هم یافته به طورى که در دو سال اخیر مدارس معین استان را در مانور زلزله به دست ما مىسپارند.
به غیر از ارتباطى که با مدارس ایجاد کردید آیا آموزش و پرورش استان هم به صورت تشکیلاتى براى بهرهمندى از توانایى شما اقدامى کرد؟
بله، کارشناسان آموزش و پرورش و سازمان دانشآموزى پس از مشاهده توانایىها، همکارى بسیار خوبى با ما داشتند.
اگر بخواهید گزارش خلاصهاى از فعالیتهاى انجمن داشته باشید، به چه مواردى اشاره مىکنید؟
انجمن مانورهایى را با عنوان مانور امداد و نجات در سالهاى 80، 81، 82، 83 و 84 داشته است که از آن جمله مانور اطفاى حریق و مانور زلزله بوده و طى آن 2000 نفر از بانوان آموزش لازم را دیدهاند. برگزارى اردو براى حدود 2000 نفر از کارآموزان، برگزارى کلاسهاى بازآموزى مقدماتى براى بیش از 1000 نفر از دورهدیدگان، معرفى کارآموزان به بیمارستانها براى گذراندن دوره بالینى پس از موفقیت در دورههاى مقدماتى و تکمیلى، آموزش امداد و کمکهاى اولیه به حدود 200 نفر از بانوان مجتمعهاى مسکونى شش خانوار و بیشتر و تشکیل گروه تحقیق براى جمعآورى آخرین اطلاعات مربوط به امداد از جمله فعالیتهاى انجمن بوده است.
همچنین اقداماتى مانند برگزارى عملیات اندازهگیرى فشار خون رایگان، قد و وزن بانوان در کنار ارائه پیامهاى بهداشتى به مناسبتهاى مختلف و به منظور ارتقاى آگاهىهاى بهداشتى، برگزارى همایشها و نشستها با هدف آشنا کردن بانوان با مفاهیم مورد نظر انجمن و بررسى و ارائه طرحهایى چون خودامدادى مجتمعهاى مسکونى شش خانوار و بیشتر در سراسر کشور، تربیت مربى درجه 3 امداد و کمکهاى اولیه، آموزش امداد و کمکهاى اولیه به کارگران در کارخانهها، طرح 30 ساعته آموزش امداد و کمکهاى اولیه در خوابگاههاى دانشجویى دختران و طرح 50 ساعته آموزش امداد به بانوان شاغل در نیروى انتظامى از جمله فعالیتهاى انجمن بوده است.
فعالیتها در سطح شهرها بوده یا به روستاها هم رفتهاید؟
روستاها را هم در نظر داشتهایم، البته با توجه به امکانات و تا کنون توانستهایم در روستاهایى مانند سرادان، گیلهرا و بالاگفشه زنان و دختران را آموزش دهیم. در واقع طرح آموزش امداد و کمکهاى اولیه به زنان و دختران ساکن در روستاها و بخشهاى شهرستان رشت را آغاز کردهایم.
به طور کلى باید بگویم از سال 80 تا کنون حدود 3000 نفر از زنان و دختران عموماً در رشت و اطراف آن دورههاى مقدماتى، تکمیلى و بالینى امدادگرى به مدت 700 ساعت را طى کردهاند که این آموزشها بنا به گفته خیلى از آنها در نجات فرزندان، اقوام و دوستانشان هنگام بروز حوادثى مانند خفگى، غرق شدن در دریا، سوختگى، گزیدگى و ... به کار آمده است.
در مورد نتایج کار بیشتر توضیح دهید.
ببینید، من از همان اول که کار را شروع کردم نکتهاى را در نظر داشتم. کمکهاى اولیه در جامعه ما به صورت سنتى انجام مىشد. یعنى به دلیل وجود خانوادههاى گسترده در جامعه ما، همیشه یک دائرةالمعارف زنده از جمله مادربزرگى، عمه یا خاله بزرگى در خانواده بوده که چنین نقشى را بر عهده داشته است. اما با کوچک و کوچکتر شدن خانواده در دهههاى اخیر شرایط تغییر کرد و البته در برخى موارد خسارات زیادى هم به خانوادهها وارد شد. مثلاً بچه تب مىکرد و مادر جوان نمىدانست باید چه کند، یا چیزى در گلوى بچه گیر مىکند که خیلى ساده مىتوان آن را خارج کرد، اما مادر آموزش ندیده ممکن است شاهد خفگى و مرگ فرزندش در این حادثه باشد. بنابراین مادران به عنوان اولین کمککنندگان باید چنین آموزشهایى را ببینند و این موارد که به طور واقعى مىتواند در زندگى روزمره رخ دهد، مد نظر ماست.
اتفاقاً طى دورههاى آموزشى همواره از امدادگران خواستهام تا مواردى از این قبیل را که پیش آمده و جان کسى در اثر این آموزشها نجات یافته یا صدمات وارده کاهش پیدا کرده، یادداشت کنند و به نحوى برایم ارسال کنند. خیلى از امدادگران این کار را کردهاند و حالا شما بیایید و ببینید چه آرشیوى از حوادث داریم که نتایج کار را به ما نشان مىدهد.
مادرى در کلاس من بود که پیش از آن فرزندش را به خاطر ورود قطعهاى اسباببازى در گلویش، از دست داده بود. این مادر نمىدانست باید چه کند و مىدانید که بیش از 4 - 3 دقیقه براى باز کردن راه هوایى وقت نداریم. بنابراین تا اورژانس رسید بچه تلف شده بود.
در مورد حوادث طبیعى چطور؟ آنجا چقدر کارآیى داشتید؟
در سالهاى اول، کار را با آموزشهاى مقدماتى شروع کردیم. بعد کم کم با متخصصان مختلف ارتباط برقرار کردیم و آنها چون این توانایى را در انجمن ما دیدند ابتدا به صورت رایگان و سپس با حمایت و پشتیبانى ستاد حوادث غیر مترقبه استاندارى به همکارى خود ادامه دادند. ستاد حوادث تا ده کلاس را تقبل کرده بود که بتوانیم با متخصصان قرارداد ببندیم. البته ما صرفهجویى مىکردیم و از همان محل به تعداد کلاسها مىافزودیم و مانورها و برنامهریزىها را هم از همین محل تأمین مىکردیم.
متخصصان، دوره تکمیلى ما را بر عهده مىگرفتند مثل اورژانسهاى زنان و زایمان، داروشناسى، بیمارىهاى اپیدمى، کار اردوگاهى، آمار و گزارشنویسى، کار با بىسیم، آواربردارى و ... یعنى ببینید از کجا رسیدیم به کجا.
بعد از این دوره، امدادگرانى را که معدلهاى بالا مىآوردند انتخاب کرده و براى دوره بالینى به مدت دو ماه به بیمارستانها معرفى مىکنیم. یعنى از طریق دانشگاه علوم پزشکى گیلان اقدام کردیم و آن دانشگاه هم حمایت کرده است. نتیجه کار این شده که مهد کودکها ترجیح مىدهند مربیان خود را از میان افراد آموزشدیده انجمن بگیرند. همین طور کلینیکها علاقه دارند منشىها و کارکنانشان را از طریق ما بگیرند یا خانوادههایى که بیمار در منزل دارند و پرستار مىخواهند از این طریق اقدام مىکنند. چون مىدانند افرادى که اینجا آموزش دیدهاند و گواهى گرفتهاند، توانایى لازم را دارند.
تا حالا چند نفر به مرحله نهایى رسیده و گواهى گرفتهاند؟
از 3000 نفرى که وارد مرحله مقدماتى شدند تا به حال حدود 2000 نفر آنها گواهى نهایى را دریافت کردهاند.
یکى از حوادثى که اشاره به آن مىتواند نتیجه کار ما را روشن کند، حادثه برف سنگین زمستان 83 در رشت بود که اگر به خاطر داشته باشید یک هفته شهر و اطراف آن را فلج کرد و به صورت یک بحران خود را نشان داد. بچههاى ما در آن جریان توانستند در خانه و محله خود خیلى خوب عمل کنند. آنها سریعاً افراد محلى را جمع کردند و خانههایى که امکان فرو ریختن سقف داشت شناسایى کرده و به اهالى آن کمک کردند.
تعدادى از آنها با تلفن همراه من تماس گرفتند و گفتند ما الان در جاده رشت هستیم تا به مسافرانى که در مسیر 15 کیلومترى توقف خودروها گرفتار شدهاند کمک کنیم. هیچ سازمانى آنها را هدایت نمىکرد، بلکه آموزشى که دیده بودند سبب شد به طور فردى بتوانند به کمک هموطنانشان بشتابند. موردى زایمان داشتیم که امکان رساندن مادر به بیمارستان نبود و امدادگر ما در منزل نوزاد را به دنیا آورد. بیمارانى که احتیاج به تزریق داشتند ولى به دلیل بسته بودن راهها و یا به طور کلى فلج بودن شهر مستأصل مانده بودند و امدادگران انجمن توانستند به آنها کمک کنند. بیمارانى با وضع وخیمتر هم بودند که امدادگران از طریق تلفن با متخصصان آنها را در وضعیت ثابتى نگه داشتند تا شرایط مراجعه به پزشک فراهم شود. یعنى آنها چون آموزش دیده بودند مىتوانستند براى کوتاهمدت در شرایط بحران وضعیت را بهبود بخشند و تصمیم درست بگیرند.
ظاهراً در مورد اطفاى حریق هم کار کردهاید؟
بله، از ابتداى کار، یکى از آیتمهاى درسى ما اطفاى حریق بوده که در دوره تکمیلى به طور تئورى و عملى به آن مىپردازیم. سازمان آتشنشانى پشتیبان ما بوده و از این کار استقبال کرده و امدادگران ما را سر کلاس به صورت تئورى آموزش دادهاند. در مرحله عملى نیز امدادگران را به ایستگاه آتشنشانى برده و آنجا آموزش دیدهاند.
مانورهاى مشترکى هم داشتهایم. اما مهمتر اینکه سازمان آتشنشانى پس از چهار سال همکارى در سطح عمومى، حدود سه ماه است که به 33 نفر از بهترین امدادگران ما آموزش نیمه تخصصى آتشنشانى مىدهد. این کار اگر چه هزینههایى را براى آن سازمان دارد، اما با روى باز پذیرفته تا بتواند در هنگام لزوم از وجود خانمهاى آتشنشان استفاده کند.
پروژه دیگرى را سه سال پیش پیشنهاد دادیم که با حمایت ستاد حوادث غیر مترقبه استان توانستیم از دو سال پیش آن را اجرا کنیم. این پروژه براى کمکرسانى و امداد مجتمعهاى پر جمعیت بود که متأسفانه هنگام حوادث و با توجه به سازمانهاى غیر استاندارد، اهالى آن خود سبب تشدید آسیب و خسارات به یکدیگر در حین حادثه یا فرار از معرکه مىشوند.
در بعضى مجتمعها ابتدا که کار را شروع کردیم دیده مىشد بعضى خانمها اعم از خانهدار یا شاغل وقتى را به این کار اختصاص نمىدهند. اما به تدریج با آنها صحبت مىکردیم، ضرورتها را بیان مىکردیم و در هر مکانى که براى آنها راحت باشد مثل پارکینگ مجتمع، آموزش مىدادیم. آتشنشانى آنجا هم به کمک آمد و وسایل لازم را آورد و آموزش داد.
پس خوشبختانه انجمن شما از حمایتهاى دولتى تا حدى برخوردار بوده است.
بله، آنها توانایىهاى ما را دیده بودند و بنابراین از ما حمایت کردند.
به عبارت دیگر آنها درک کرده بودند که تا چه حد یک سازمان یا تشکل غیر دولتى مىتواند به آنها کمک کند و در مسیر تحقق اهداف و شرح وظایفشان در سطوح مردمى کارساز و توانا باشد.
بله و اینکه تا چه حد یک مجموعه غیر دولتى و مردمى مىتواند بازوى بخش دولتى باشد. یعنى اگر دولت براى بخش غیر دولتى هزینه کند باید بداند در واقع هزینه نیست، بلکه سرمایه است. مثلاً در مورد انجمن ما هر قدر هزینه شود در جریان حوادثى که رخ مىدهد چندین برابر آن خسارت و آسیب کاهش خواهد داشت و کار بخشهاى دولتى در جریان بحران راحتتر انجام مىشود.
چه مشکلاتى براى ادامه فعالیت یا گسترش آن دارید؟
در حال حاضر مهمترین مشکل ما نداشتن مکان است. تا حالا الحمدللَّه با کمکهاى خانم مجیدیان امور گذشته است ولى مشکل جا و مکان باید حل شود. اما توان خرید یا اجاره مکانى براى برگزارى کلاسها و گردش امور نداریم.
مشکل دیگر نبود سازماندهى در سطح ملى براى استفاده از امدادگران زبده غیر دولتى مانند اعضاى انجمن ما هنگام بروز بحرانهایى مثل زلزله بم است. امدادگران ما به ویژه اینکه آموزش مسائل بعد از حادثه را دیدهاند مىتوانند کودکان و زنانى را که پس از یک هفته یا ده روز از گذشت فاجعه تازه دچار معضلات روحى و روانى عمده مىشوند تحت حمایت و رسیدگى قرار دهند، اما هر چه بعد از زلزله بم فریاد کشیدیم توجهى نشد. امدادگران ما آمار و گزارشنویسى خواندهاند و مىتوانند پس از ورود به محل حادثه سریعاً با یک سرشمارى نمونهاى گزارش کامل از احتیاجات را تهیه کنند، ارسال کمکها کم و زیاد نشود و خود سبب به هم ریختگى نباشد. در زلزله بم آنقدر کمک آمده بود که جایى براى نگهدارى نداشتند. در عین حال خیلى از وسایل به درد آن شرایط نمىخورد. متأسفانه ما فقط لحظه حادثه را مىبینیم و براى بعد از آن نیز دیدگاه محدودى داریم. یک نکته هم به زنان مربوط مىشود. وقتى چنین حادثههایى رخ مىدهد سعى مىکنند زنان را اعزام نکنند و از امنیت صحبت مىکنند. در حالى که با حضور نیروى انتظامى، ارتش و سپاه در مناطق زلزلهزده نباید مشکل امنیت باشد. مضافاً اینکه نیمى از مصدومان و حادثهزدهها زنان هستند و نیاز دارند تا زنان به آنها کمک کنند. حذف زنان در این شرایط نه منطقى است و نه انسانى. عدم توجه به همین نکات باعث مىشود که مثلاً دو سه ماه پس از زلزله بم شاهد خودکشىهاى متعدد زنان و دختران آن شهر باشیم. نزدیک عید بود که با من هم تماس گرفتند و گفتند اگر تیمهاى روانشناسى دارید به بم بفرستید. اما ما مىگوییم قبل از آن باید حضور پیدا کنیم تا به چنین وضعى نرسیم.
با تشکر از وقتى که در اختیار ما قرار دادید اگر صحبت دیگرى ندارید، مهمترین توصیه خود را به خانمها به عنوان یک امدادگر بیان کنید.
هنگام بروز حادثه خونسردى خود را حفظ کنند و آرامش داشته باشند. آموزشهاى مهم مثل مقابله با زلزله را بخصوص در مناطق زلزلهخیز فرا بگیرند یا در مورد آن مطالعه کنند. اگر تمرینهاى گروهى هم داشته باشند که خیلى خوب است. از فرصت استفاده کرده و تأکید مىکنم هنگام زلزله فقط کنار دیوارهاى اصلى - نه دیوارهاى کاذب - و کنار ستونها یا زیر چارچوب در بایستند و بدانند راهپلهها یا خارج شدن از خانه هنگام تکانهاى زلزله کار درستى نیست. در حیاط و خیابان خطر ریزش دیوارها و شیشهها روى سر وجود دارد و سازه پلهها قابل اطمینان نیست.
در هر صورت آرامش زنان و بخصوص مادران به اطرافیان کمک زیادى مىکند، آنها را آرام نگه مىدارد و هر کس که آرامتر و خونسردتر باشد بهتر از مهلکه جان به در مىبرد.
پیام زن: مجدداً تشکر مىکنم.
سلامت و موفق باشید.