لبه روشن ازدواج مجدد در سیما
یادداشتى بر مجموعه تلویزیونى «لبه تاریکى»
فرشته ولىمراد
[ازدواج مجدد مردان و راه یافتن همسر دوم به زندگى، موضوع مهمى است که از یک سو نیازهاى اجتماعى روز توجه به اصل موضوع آن را به ویژه در سالهاى اخیر لازم ساخته است و از سوى دیگر، واقعیتهاى اجتماعى کنونى، این موضوع را مواجه با پرسشها و ابهام و پیامدهاى بسیارى کرده است که در ارائه آن به عنوان یک نیاز و راهکار اجتماعى تنها نمىتوان به اصل جواز شرعى آن استناد جست. نگاه جامع به این واقعیات و نیازها کارى آسان نیست و کارشناسان و برنامهریزان را در سطوح و عرصههاى مختلف مواجه با دشوارىهاى بسیار مىکند. رویکرد گستردهترین و مؤثرترین دستگاه رسانهاى و فرهنگى کشور در سالهاى اخیر به این موضوع، هر چند از توجه به یک نیاز اجتماعى حکایت مىکند اما پرسشهاى زیادى را نیز به دنبال خود دارد. یادداشتى که مىخوانید هر چند بیشتر یک لبه این موضوع را مورد توجه قرار داده و طبعاً نمىتواند داورى کاملى در این موضوع و رویکرد سیماى جمهورى اسلامى ایران باشد، اما به نکات مهمى نیز توجه داده که به رغم بیان صریح و گزنده آن مفید و قابل توجه است. - پیام زن]
* *
سریال «لبه تاریکى» به پایان رسید و این پایان را مىتوان فروکشى هجوم و تسلط مردان دو زنه بر سیماى جمهورى اسلامى دانست. سالهایى قریب یک دهه گذشت و موضوعى را در سیما شاهد بودیم که زیر پوست فرهنگ این ملت خزید و اهداف و نتایج خاصى را دنبال کرد و آن هم ورود زن دیگر در زندگى مشترک بود.
حمله به طور ناگهانى با یک سرى تولیدات در سیما آغاز شد که دستمایه داستانى آنها، برقرارى ارتباط با زن دیگر در خارج از چهارچوب زندگى خانوادگى بود. کار این هجوم بالا گرفت تا جایى که در بهار سال 83 شاهد بودیم این دستمایه همه شبکههاى تلویزیونى را در بر گرفته است. این کار با سریال «بانویى دیگر» به اوج رسید که هم تحقیر زنان بود و هم اهانت به مردان. در این دهه سریالهاى ریز و درشت بسیارى که بعضى هم پر هزینه و سنگین بود با همین محتوا تولید شد و در ساعات پربیننده به روى آنتن سیماى جمهورى اسلامى رفت.
براى خانواده یک تعریف داریم. خانواده جداى از ابعاد و طیف گسترش آن عبارت است از پدر، مادر و بعد هم فرزندان که ارتباطشان عاطفى و حقوقى است. قرار بر این است که این افراد غم و شادى را با هم شریک باشند و مشکلات را با سرپنجه تدبیر و تجربه و عشقورزى به یکدیگر حل و بار زندگى را براى هم کم کنند. زن و مرد در این بستر در عین اینکه حقوق یکدیگر را رعایت مىکنند نسبت به هم مهر مىورزند و اخلاق را نمایش مىدهند و خود رشید مىشوند. در این سیر زندگى مشترک زن و مرد و فرزندان خانه تربیت فردى و اجتماعى مىشوند. از آنچه در خانه مىبینند الگو مىگیرند و با آنچه مىآموزند، رشد فردى و اجتماعى پیدا مىکنند.
در ارتباط با این تولیدات به چند نکته مىتوان توجه کرد:
1- حرمتشکنى: گیریم یک کلمه صیغه یا همسر دوم را هم به برقرارى ارتباط با یک زن دیگر خارج از خانه ضمیمه کرد ولى باید توجه کرد که اصل موضوع به قوت خود باقى است. کلمه همسر دوم و صیغه که آمد، به ظاهر به آن رنگى مىدهد که مدیران بگویند کار بدون اشکال است و از کنار موضوع بگذرند. در حالى که از نتایج پیدا و پنهان این موضوع نمىتوان غافل شد. وقتى در تولیدات فرهنگى و بخصوص هنرى این عمل یک عمل عادى باشد، در واقع آنچه در حال عادى شدن است، برقرارى ارتباط عاطفى و جنسى خارج از خانه است.
آنچه به برکت این تولیدات در جامعه عادى مىشود این راه است که مىتوان خارج از خانه به دنبال برطرف شدن نیازهاى عاطفى به طور بارزتر و مشخصتر نیازهاى جنسى بود. از این زاویه نگاه مىبینیم نه فقط چهارچوب خانوادگى شکسته مىشود بلکه این شکستن کارى عادى و همهگیر مىشود.
مدیران باید توجه کنند با آنچه در این سالها کردند به این سادگى که یک کلمه همسر دوم را بر سر کار بگذارند، بار مسئولیت آنان را کم نمىکند. کارى که با این تولیدات با فرهنگ و رفتار این مردم شد، دادن مجوز و عادى و جارى کردن یک عمل بود و آن هم عادىسازى ارتباطات عاطفى در خارج از خانه براى مردان و متعاقب آن زنان. نکته این است که هر مردى که این ارتباط را برقرار مىکند با زنى است، پس موضوع به مردان خلاصه نمىشود، پاى زنان و خانوادهها و در نتیجه فرزندان در میان است. اسم همسر دوم ظاهر کار است ولى باطن کار و نتیجه حاصل از آن از بین بردن قبح این عمل در جامعه است و وقتى قبح عمل از بین رفت، آنچه در جامعه جارى مىشود، اصل و باطن عمل است. با این توضیحات مىبینیم از نتایج این کار خواسته یا ناخواسته، عادى کردن یک ضد ارزش در جامعه و جارى کردن آن در میان مردم است.
2- افزودن مشکلى بر مشکلات: مدیران با این توضیح که در جامعه دخترانى با سن بالا بدون همسر هستند، کار خود را در اداى توضیح براى رواج این عمل ساده کردند. در حالى که تجربه و تحقیق نشان مىدهد مردانى که به دنبال همسر دوم رفتند نه تنها مشکلى را حل نکردند بلکه مشکلاتى بر مشکل اول افزودند و آن هم مشکلاتى است که بر زن اول و فرزندان بىپدر آن خانه رفته است. مردانى که پاى زن دیگر را به زندگى مشترک خود باز کردهاند با رها کردن زندگى مشترک با همسر اول، به او و فرزندان خود صدمه زدهاند. حضور دختران ازدواج نکرده اگر به عنوان مشکل بود فقط یکى بود که خود آنان با زندگى پاک و راحت خود مشکلى را براى خود و براى جامعه تعریف نمىکردند. براى آنان زندگى در خانه پدرى عادتى است که هنوز ادامه دارد. علاوه اینکه مىدانیم و خود این دختران بهتر از هر کس دیگر مىدانند که امکان ازدواج براى آنان بسیار فراهم بوده ولى خود نخواستهاند و آن مردان را به عنوان همسر برنگزیدهاند. طرح مشکل ناشى از نگاه مردان و مدیران برنامهساز به موضوع است نه خودِ آنها. اگر توجه شود که فقط این دختران نیستند که با سن بالا به ازدواج «نه» گفتهاند، بلکه چه بسیار پسران هم هستند که آنان نیز هم با وجود سن بالا نخواستهاند همسر انتخاب کنند.
مسئله عدم قبول زندگى مشترک توسط این دختران و پسران احتیاج به تحقیق کارشناسانه و ارائه راه حلهاى کارشناسانه دارد نه باز کردن راه ازدواج مجدد براى مردانى که با گذشت، همراهى، قناعت و زحمتهاى زن اول به پول و امکانات و اعتبارات اجتماعى رسیدهاند.
از طرف دیگر، زنى که ازدواج کرده خانه پدر را ترک کرده و وقتى شوهر او را رها مىکند در جامعه سنگینى این نگاه را بر خود دارد که او مىتواند همسر مرد دیگرى بشود و از همه طرف تحت فشار قرار مىگیرد. صدمات روحى انسانها را ضربهپذیر مىکند و فشار زندگى و اجتماع، راه برونرفت از مشکلات را محدود. زنى که دیگر دختر هم نیست و خود مىتواند با اجازه خود و بدون اذن ولى همسر بگیرد و با مردى ارتباط برقرار کند، مشکلات جامعه چندین برابر است. او دیگر زنى شکستخورده است که احساس شکست او را آزار مىدهد. او با این احساس به حال خود گذاشته شده و به اضافه اینکه زندگى فرزندان این خانه هم صدمه جدى
خورده است، زندگى همه این افراد یعنى هم مادرى که همسرش ارتباط عاطفى او را شکسته و به او زخم زده و هم زندگى و تربیت فرزندان و مسائل روحى و روانى آنان همه دچار معضل شده و علاوه بر مشکلات فردى ارتباط مستقیم با مسائل اجتماع دارند.
3- عادى کردن یک حقکشى و یک دزدى: مردان براى ازدواج به امکانات مادى و مالى احتیاج دارند. همه مىدانیم که در ابتداى زندگى مشترک اگر همراهى و گذشت و قناعت و از همه بالاتر کمکهاى مادى و معنوى زن و خانواده او نباشد، در این جامعه پسران توانایى و امکان ازدواج را ندارند. محلى براى زندگى، همه مخارج خانه و زندگى زن و مرد با مرد است؛ به علاوه اینکه کارهاى خانه بر عهده زن نیست. طبق احکام رسالههاى عملیه مرد حق ندارد زن را به انجام کارهاى خانه مجبور کند. این حکم حقوقى است. اما زنان این جامعه مبتنى بر اخلاق و استحباب عمل مىکنند به این شکل که خانواده زن بخش مهمى از مخارج شروع زندگى مشترک را به عهده مىگیرد و بعد هم زنان به حکم عشق و اخلاق، کارهاى خانه را به عهده مىگیرند. زن اگر چه به حکم اخلاق کارهاى خانه را مىکند ولى مردان همه آنها را وظیفه زنان مىدانند. نه تشکر و قدرشناسى را بر خود واجب مىدانند و نه در وقتى که
مىتوانند به عهده گرفتن بخشى از این مسئولیت را. اینها همه باعث مىشود که مردان نه فقط از زیر بار مسئولیت شانه خالى کنند و آن را به عهده زن بگذارند بلکه با تکرار این فکر و عمل، خود را طلبکار هم فرض کنند.
زنان جامعه ما زندگى را بر مبناى اخلاق شروع مىکنند، بدون توقع و حتى بدون اینکه به روى مردان بیاورند که در زندگى گذشت مىکنند و بدون اینکه بگویند طلبى دارند. مسئولیتهاى خانه و بچهها به عهده مردان است. زنان همه این بار را به دوش مىگیرند و در زندگى قناعت را پیشه مىکنند تا سرمایهاى جمع شود و خرج خانه و بچهها شود. تا اینجاى کار عادى است و همه امکانات و اهرمهاى قدرت در دست مرد و به حساب مرد مانده و جمع مىشود. در تمام این پساندازها زن سهیم است چرا که کارهایى کرده که وظیفهاش نبوده و همراهىهایى کرده که با بناى عشق حرف از سهم خود نزده است. نکته اصلى اینجاست که یکى از مهمترین وظایف رسانه ملى به عنوان مربى افراد و جامعه که نقش مهمى در فرهنگسازى دارد این است که همه این موضوعات را دقیق ببیند، ابعاد مثبت فرهنگى را تقویت کرده و کمبودها را با آموزش صحیح پر کند نه اینکه در جهت عکس کارى کند تا کسى که به اخلاق عمل مىکرده ببیند چگونه قربانى سوء استفادهها، هوسرانىها و پیروى هواى نفس مىشود.
سؤال این است: مردى که به دنبال ازدواج مجدد مىرود از کدام اموال و اعتبارات براى زن دیگر خرج مىکند؟ اگر این مردان هم مال اضافه دارند که زندگى دیگر را اداره کنند و هم وقت دیگر که علاوه بر خرج آن براى زن و فرزندان خرج زن دیگر کنند، موضوع حرف دیگرى است ولى اگر همه اینها با خدشه به حقوق و کسر گذاشتن از زن و فرزندان حاصل مىشود، نقش صدا و سیما در این دزدى چیست؟ نکته این است که این مرد با عاطفهاى که از همسر خود کسر گذاشته و امکانات مالى که با کار و همراهى زن به نام خود ثبت کرده، به دنبال خواستههاى خود است.
4- رواج حس بىاعتمادى در زنان: عقد ازدواج پایههاى یک زندگى دایمى را بین زن و مرد بنا مىنهد. در زندگى مشترک بنا بر این نهاده مىشود که این دو سهم یکدیگر از دنیا هستند و قرار است که مشکلات زندگى را با یکدیگر حل کنند. این تولیدات با خدشه به حرمت خانواده در ذهن مردان این راه حل را شکل مىدهد که مىتوان مشکل و همسر را دور زد و با هر زن دیگر که مىتواند منشى اداره، همکار، زن دوست، زن همکار، زن همسایه و یا زنى که در خیابان پیدا کرده، دخترى از فامیل و یا هر زن دیگر ارتباط عاطفى برقرار کرد و در خارج از خانه به دنبال خوشى گشت. متعاقب تقویت این ذهنیت در مردان، امنیت زندگى مشترک است که در ذهن زنان به مخاطره مىافتد و ذهنیتى که بیمارگونه در خانه ریشه مىدواند که بىوفایى مرد و خدشهدار شدن زندگى مشترک با حضور زنى دیگر در زندگى است. عدم امنیت روانى ابتدا سلامت جسمى، روحى و فکرى زن را به مخاطره مىاندازد و به دنبال آن سلامت ارتباطات بین فردى داخل خانه و متعاقب آن جامعه را؛ به اضافه اینکه تأثیر خود را بر تربیت فرزندان و اداره کردن خانه نیز مىگذارد.
5- یک نهى و یک سفارش: در این برهه از تاریخ، ایران یک کشور جوان است با کلى بار مشکلات بر دوش نظام در جهت حل آنها. براى حفظ پاکى و عفت یک جوان و جامعه، قرآن جوانان را به خویشتندارى، ازدواج و قناعت در این باب دعوت مىکند. یک جوان به ازدواج احتیاج دارد و ازدواج هم مقدمات
و ملازمات دارد. کمترین بودجه را هم که براى این کار در نظر بگیریم باز سقفى بالاى سر، فرشى زیر پا، لقمهاى نان و آب باریکهاى که گذران زندگى باشد. آیا وظیفه رسانه ملى پیش از آنکه به دنبال باز کردن راهى براى مردان زن و بچهدار براى برقرارى ارتباط عاطفى در خارج از خانه باشد، این نبوده که هدف و تلاش و الگوسازى خود را در جهت حل مشکلات جوانان معطوف کند؟ آموزههاى دینى در ارتباط با ازدواج مجدد، یک نهى دارد و آن اینکه مردان را توجه مىدهد که به دنبال امیال خود نباشند و میل و هوس را پیروى نکنند. آیا وظیفه رسانه ملى در جمهورى اسلامى این نبود که به جاى عادى کردن این نهى و باج دادن به مردانى که دستیابى به پول و امکانات این وسوسه را در ذهن آنان دامن مىزند، راه کمک به جوانان و حفظ پاکى و عفت آنها و در نتیجه عفت و پاکى جامعه را سرلوحه کار خود قرار دهد؟
6- بىانصافى آشکار: این سریالها همه براى دادن مجوز به مردان براى برقرار کردن ارتباط عاطفى و به طور خاص جنسى در جامعه در یک موضوع مشترکند. این مردان همه با داشتن یک زن علیل در زندگى اول بختى بد داشتهاند. مردانى که به دنبال زن دیگر هستند، زنشان بیمار و ناتوان است چرا که اگر این نباشد مردان با چه توجیه و توضیحى مىخواهند به دنبال زن دیگر باشند؟ بچهدار نشدن، ضعف و ناتوانى جسمى، گرفتارى به بیمارى افسردگى و روحى، گرفتارى به دوا و درمان و دارو که آنها را از برقرارى ارتباط با مرد خانه ناتوان کرده از جمله مشکلاتى است که این زنان دارند. آیا کسى هست گناه خود را ببیند و در انجام هر کارى که غلط دیده مىشود به دنبال توجیه و مقصر نشان دادن فرد دیگر نباشد؟ در جامعه چه دیدهایم؟ چقدر شنیدهایم که او (یعنى زن اول) افسرده، بداخلاق، بیمار، روانى و ... است. این تولیدات به قدرى در این روال پیش رفتهاند که بیننده نه فقط ناچار شود به این مردان مجوز رفتن به دنبال زن دیگر را بدهد بلکه براى این مردان و بدبختى آنها دلسوزى هم بکند.
7- تیپها و شخصیتها: بیشتر آدمهاى این دست سریالها به تیپهاى کلیشهاى نزدیکترند. مردى که به دنبال زن دیگر رفته، عمق بیشترى پیدا مىکند. او قهرمان داستان است و هویت بیشترى هم دارد. به او فرصت داده مىشود که از گذشته و عقدهها و مشکلات خود بگوید. در شناساندن پایگاه طبقاتىاش تلاش بیشترى کرده و اینها به کمک او و توجیه عملش مىآید. شخصیت این مردان تاریک و روشن مىشود تا هم ابعاد منفى و هم مثبت او به مخاطب معرفى شوند و همراهى بیشترى از مخاطب را داشته باشند. متعاقب آن گاه با زنى هم به زندگى مشترک زن اول پا گذاشته این فرصت داده مىشود که از گذشته و از زندگى خود بگوید. از مشکلاتى بگوید که براى انجام این عمل به او مجوز داده. هر چه به او فرصت بیشترى داده مىشود که با ذکر ناکامىها و ناتوانىهاى خود بگوید زنى که قربانى این ماجراست زندگى را در سکوت به پیش مىبرد. اینها یعنى همراهى مخاطب با شخصیتهایى که این گونه حساب شده انتخاب شدهاند. نتیجه آن هم همدلى مخاطب است با این شخصیتها.
در این دست تولیدات همسرى که پایههاى زندگى مشترک را ساخته فقط هست. گاه بغض و کینه دارد، عصبانى است و با این عصبانیت کنار آمده و زندگى مىکند و گاه سازش کرده، با موضوع کنار آمده و همراه است. یا هست و زندگى مىکند و یا در پایان با مرگ حذف خود را از صحنه مىپذیرد. نکته جالب توجه این است که این زن اول هر چه بهتر و فهمیدهتر و همراهتر است، خود در مقابل این عمل همسر ساکتتر و همراهتر است تا جایى که به این کار همسر رضایت مىدهد. بالاتر اینکه خدمت هم مىکند. اگر خیلى هم زن خوبى باشد خود مقدمهساز ازدواج دیگر براى شوهرش است. «بانویى دیگر» در این باب پا را از همه فراتر گذاشت و زن به اصرار و التماس و تهدید خود، شوهر را مجبور به پذیرفتن این کار کرد!
8- انتخاب راه فرار در مقابل مشکل: مردى که به دنبال زن دیگر مىرود، میان پیروى میل و هوس و یا گدایى عاطفه در خارج از خانه دست و پا مىزند. کدام خانه هست که در آن مشکلى نباشد. انسانها در مسیر زندگى و در مقابل با مشکلات است که تربیت مىشوند. مردى که خانه و زن و زندگى و بچهها را با مشکل موجود در خانه رها مىکند و به راه خود مىرود، در خانه چه درسى به زن و به بچهها مىدهد؟ از مشکل فرار کنید؟ با فرار آیا مشکل حل است؟ اگر این مرد نتوانسته با زن به گونهاى برخورد کند که نیاز عاطفى او را برآورده کند، جاى دیگر مىتواند؟ گمان باطل است. هر کس به دنبال اهداف خود است. انسانها نه فقط دیگران را که خود را هم فریب مىدهند.
9- شکست قهرمان: پدران نه فقط حامى و تکیهگاه فرزندان که براى فرزندان خود قهرمانند. رفتن به دنبال زن دیگر جداى همسر خود، براى مردان یک امتیاز است یا ضعف؟ در قدم اول قانون و فرمها و سنتهاى جارى جامعه که همه اهرمهاى قدرت را به دست مردان داده، مردان را به این بىعدالتى سوق مىدهد. بعد از چندین سال تلاش مشترک زن و مرد براى رسیدن به جایى به لحاظ امکانات مادى، کار و اعتبار اجتماعى و سرمایه و امکانات مادى در دست مردان است که اینها قدرت اجراى رفتن به دنبال زن دیگر را به مرد مىدهد. از طرف دیگر روشن است که زندگى خالى از مشکلات نیست و بالنسبه زندگى مشترک هم خالى از مشکلات نمىتواند باشد. انسان تربیتیافته و قدرتمند کسى است که در مقابل مشکلات زانو نزند. زانو زدن اولین قدم اظهار عجز و ناتوانى در حل مشکل و در واقع اظهار عجز است. قدرتمند، مردى است که به عجز تن نداده و راه خود را از راه خانه و زن و بچهها جدا نکرده و در مقابل به حل مشکلات خانه کمر همت بسته و از این راه قوت و قدرت خود را به همگان نشان دهد. مردان ضعیف الگوى خوبى براى تربیت فرزندان خود اعم از پسر و دختر نیستند. فرزندان، پدران خود را قهرمان فرض مىکنند و مىخواهند که آنان قهرمان زندگى آنها باشند. مىخواهند باور کنند پدرشان یک قهرمان است. اشتباه است اگر گمان شود که پسران نیازمند این قهرمان هستند، دختران به مراتب بیشتر از پسران محتاج این قهرمانند چرا که نیازمند تکیه به این قهرمان براى تمام طول زندگىاند. این قهرمان قرار است تکیهگاه و مأمن آنها در تمام زندگى باشد.
مردان با گریز از خانه نه فقط به فرزندان خود آموزش فرار از مشکل دادهاند بلکه با این کار قبل از اینکه به زندگى مشترک، به همسر و به خودشان صدمه بزنند، با اظهار عجز در مقابل مشکلات به این باور فرزندان خود که «پدر من یک قهرمان است» صدمه زده و آنها را نابود کردهاند. این فرزندان در آینده هر چقدر هم که انسانهاى موفقى بشوند باور تلخ شکست پدر، جفاى به مادر، و یک بىانصافى که راهش باز بود و پاسخ داده نشد، براى همیشه در کام آنها مىماند. سنگینتر از آن سایه یأس عجز پدر و در نتیجه شکست قهرمان زندگى براى همیشه بر زندگى آنها سایه خود را مىاندازد.
نقش و جایگاه رسانه در الگوسازى، فرهنگسازى، ارزشگذارى و عادى کردن و در مقابل ضد ارزش کردن و بد جلوه دادن موضوعات در جامعه قابل انکار نیست؛ آیا تولیدات هنرى فقط منعکسکننده واقعیتهاى موجودند؟ یا واقعیتهاى غیر منطبق با حق و حقیقت بسترى را ایجاد مىکنند که با رسانه بهرهگیرى از علم و حکمت به اضافه هنر هنرمند که همان خلاقیت است، دردى از خلق دوا کند و بارى از دوش آدمها بکاهد و راهى به روشنایى بگشاید؟
در سریال «لبه تاریکى» نشان داده شد که آن هجوم ورود زنى دیگر در زندگى مشترک به افول کشیده شد. در این سریال با اینکه مرد داستان متقاضى این عمل بود ولى دخترى که در شخصیتسازى به قدّیسهها نزدیک بود، در مقابل این خواسته ایستاد. با اینکه زن اول داستان با همان کلیشه وارد شد و عشق بىنتیجه خود را ادامه داد و خود خواست که به مرگ تن دهد ولى دختر با ایستادن خود در مقابل مرد نه تنها او را شکست داد که خود او را شکست. او را نابود و از صحنه به در کرد. ایستادگى و استقامت دختر، انتقام زن اول بود که از مرد گرفته شد. این عمل چون جریمه شرابخورىهاى بىحساب رندان شد.
پایان یافتن این سریال، هم نوید افول هجوم این مردان در تولیدات سیما شد که امیدواریم دوباره سر بلند نکند. همان حکایت است که جلوى ضرر را هر کجا بگیریم منفعت است. در همین ده سال گذشته با تولیداتى که این بلا را بر سر این جامعه آورد زنان، مردان، فرزندان و خانواده ایرانى به قدر کافى صدمه خورد که بار این مسئولیت را مدیران فرهنگى و تولیدکنندگان این تولیدات به نسبت «هر که بامش بیش برفش بیشتر» را بر دوش دارند.