مراحل تغییرات شخصیتى
برخى از نظریهپردازان روانشناسى معتقدند رشد در تمام طول زندگى انسانها ادامه دارد. به نظر اینان رشد شامل هشت مرحله مىباشد و در هر یک از این مراحل، انسان با بحرانهاى خاصى روبهروست که رفع یا عدم رفع آنها مىتواند بر روى شخصیت هر فرد اثر مثبت یا منفى داشته باشد. به عبارت دیگر هر مرحله شامل دو قطب است و شامل دو تجربه عاطفى مخالف هم مىشود و راههاى مختلف تکامل از دیگران را مشخص مىنماید.
این هشت مرحله عبارتند از:
الف) مرحله اعتماد در برابر بىاعتمادى (بدو تولد تا یک سالگى): کیفیت زندگى نوزادى شامل عشق، محبت، توجه، لمس و نوازش و غیره و کلاً روابط بین نوزاد و مادر تأثیر مستقیمى بر احساس اولیه کودک در مورد اعتماد یا عدم اعتماد وى به محیط بر جاى مىگذارد. حال چنانچه کیفیت روابط مادر و کودک غیر کافى باشد امکان به وجود آمدن عدم اعتماد به محیط در کودک پیدا شده و به احتمال زیاد تا دورههاى بعدى زندگى نیز ادامه مىیابد.
ب) مرحله خودمختارى در برابر شک و تردید (3 - 2 سالگى): در این دوره کودک سعى در ابراز وجود دارد و اگر در تلاش براى ابراز وجود در خانواده با شکست روبهرو شود احتمال دارد قدرت اتکا به خود را از دست بدهد. این حالت زمانى پیش مىآید که والدین شدیداً مستبد باشند و کودک را همواره کوچک شمارند.
باید دانست که نتایج هر مرحله به مراحل دیگر انتقال مىیابد. یعنى کودکى که در مراحل اول احساس اعتماد در او ایجاد شده است، در مرحله دوم به مراتب آسانتر مىتواند به اتکا به خود برسد تا کودکى که در مرحله اول دچار احساس بىاعتمادى شده است.
ج) مرحله ابتکار در برابر احساس گناه (5 - 4 سالگى): طى کردن موفقیتآمیز مراحل قبلى به کودک امکان مىدهد تا در این مرحله حس کنجکاوى خود را براى کشف مجهولات به کار اندازد و صاحب ابتکار شود. والدین در برابر برخى کنجکاوىهاى کودک مقاومت کرده و کودک با کلمه «نه» آشنا مىشود. تخلف از امر و نهى والدین چه در عالم خیال و چه در عالم واقعیت، سبب پیدایش نوعى احساس گناه شده و «وجدان اخلاقى» را در کودک پىریزى مىکند. چنانچه در این مرحله والدین بیش از اندازه کودک را از انجام امور نهى کنند، احساس گناه شدیداً در کودک رشد کرده و مانع بروز اعمال کنجکاوانه او شده، نهایتاً ممکن است جرئت دست زدن به کارهاى عادى نیز از کودک سلب گردد و بالعکس. در حالت عکس یعنى آزادى بىحد و حصر کودک داراى وجدان ضعیفى بوده و از انجام بسیارى از اعمال خلاف قوانین اجتماعى روگردان نیست.
د) مرحله سازندگى در برابر احساس حقارت (11 - 6 سالگى): در این مرحله انسان مایل است مسائل مختلف را یاد گرفته و با کمک دیگران به مرحله عمل در آورد. لیکن براى چنین سازندگى به مواد اولیه و ابزار و نیز توجه و تحسین دیگران احتیاج دارد. حال اگر چنین توجه و تحسینى به کودک نشان داده نشود، احساس حقارت در او به وجود خواهد آمد. در این سالها، مربیان باید براى هر یک از کودکان شرایط یا موقعیتهایى را فراهم آورند تا آنان در انجام اعمال گوناگون به موفقیتهایى نایل شوند. به همین دلیل باید مربى بکوشد تا از پیدایش هر نوع احساس عدم توانایى در کودک جلوگیرى نماید. به منظور رسیدن به این هدف هر مربى باید از توانایىها و استعدادهاى موجود در شاگردان خود آگاهى داشته و محیط آموزشى را به نحو مطلوبى کنترل نماید.
ه) مرحله احساس هویت در برابر آشفتگى: این مرحله مشخصکننده حالت فرد در دوران بلوغ است. در این مرحله نوجوان به علت بحران بلوغ و تغییرات جسمانى و روانى، بیشتر احساس سرگشتگى عدم تعادل و عدم همبستگى درونى مىنماید. مشکل اساسى در این مرحله از رشد، دستیابى به احساس هماهنگى و وحدت درونى است. نوجوان در بحرانهاى عاطفى تلاش مىکند تا اعتماد به نفس یافته و در زندگى به اصطلاح بازنده نشود. چنانچه نقش اجتماعى نوجوان در این مرحله روشن نشود، او دچار سردرگمى و تزلزل نقش گردیده و دوران بلوغ وى طولانىتر مىشود. لیکن چنانچه وى بتواند هویت خود را کشف و نقش اجتماعى خود را پیدا کند، به هماهنگى و وحدت شخصیتى دست مىیابد.
و) مرحله نزدیکى در برابر کنارهگیرى (دوره جوانى): در صورت گذر از مرحله نوجوانى، در این مرحله جوان مشتاقانه سعى دارد تا با دیگران رابطهاى صمیمانه برقرار نماید. عدم توفیق در ایجاد صمیمیت با دیگران، احتمالاً فرد را به سوى انزواطلبى و کنارهگیرى از مردم سوق مىدهد که خود از نظر روانى و اجتماعى حالتى نابهنجار محسوب مىشود.
ز) مرحله مولّد بودن در برابر عدم تحرک (دوره میانسالى): تحرک و جنبش در این دوره مبناى خلاقیت و مولد بودن و علاقه به فعالیتهایى است که اثر آن به نسل بعد نیز منتقل مىشود. عدم تحرک فرد عاملى به سوى دلزدگى و بىتفاوتى است.
ح) مرحله انسجام در برابر یأس و نومیدى (دوره پیرى): در این مرحله انسان موفق کسى است که رضایت خود را از زندگى، با وجود ضعف تدریجى نیروهاى بدنى و افزایش احساس اتکاى به دیگران حفظ کند. از سوى دیگر، به وجود آمدن احساس یأس یا عدم رضایت از خود و آنچه که انجام داده است، باعث خواهد شد که شخص به سوى نومیدى و احساس پوچى در این دوره سوق داده شود.
در این نظریه تأکید بر حرکت انسانها به سوى خارج است. یعنى از مادر به خانواده و از خانواده به همسایه و از آنجا به محیطهاى ناآشنا و از آنجا به مردم مختلف. بنابراین دستاندرکاران محیطهاى آموزشى و امر آموزش و نیز پدر و مادران باید از تغییراتى که در دانشآموزان در مراحل مختلف رشد روى مىدهد آگاه باشند. این نکته بخصوص در مرحله نوجوانى (مرحله پنجم) که در این دوره، نوجوان درگیر شناخت فردیت خود و واکنشهاى اجتماعى است اهمیت فزونترى مىیابد.