قرآن چراغ زندگى است
گفتگو با خانم طیبه سلطانى مؤسس مرکز بیتالزهرا(س)
مهم این است که انسان با توجه به ناملایمات بسیار زندگى صبور باشد و فشارهاى روحى و جسمى، او را به کفرگویى وادار نکند. مهم این است که انسان با وجود هر چه سختى است بر زندگى لبخند بزند و در مسیر سیر الى اللَّه قدم بردارد و قدمهاى دیگران را هم به همان سو بکشاند.
خانم «طیبه سلطانى» مصداق این صبورى است. وى با توجه به بیمارىهاى جسمى فراوانى که هر کدام زبان هر انسان را به شکوه و گلایه مىگشاید، توانسته با تکیه بر اراده خود و اینکه خواستن توانستن است، در اوج بیمارى، مرکز بیتالزهرا(س) را در شهر زادگاهش آران و بیدگل تأسیس کند.
او در مورد اولین گامهایى که در راه علم برداشته، مىگوید: «مادربزرگى داشتم که هر وقت اسم امام حسین(ع) را مىبردند، اشکش سرازیر مىشد. او از همان بچگى مرا همراه خودش به مراسم مذهبى مىبرد و من جذب سخنانى مىشدم که در آنجا مىشنیدم و با همان تصورات کودکى خود ساعتها روى آنها فکر مىکردم بدون اینکه کسى تشویقم کند. بسیار به کتابخوانى علاقهمند بودم و یادگیرىام بسیار خوب بود. پول توجیبىهایم را به بزرگترهایى مىدادم که حاضر بودند چیزى به من یاد بدهند. به شدت به قرآن و کلام اهل بیت(ع) علاقهمند بودم تا اینکه به مدرسه رفتم اما تا سوم ابتدایى بیشتر نخوانده بودم که از ادامه تحصیل منع شدم ولى آرزویى جز ادامه تحصیل نداشتم با اینکه در خانه قالى مىبافتم ولى حواسم به مدرسه بود تا اینکه بالاخره با توسل و توکل توانستم با وجود مخالفتهاى اطرافیان به صورت مخفیانه و متفرقه درس بخوانم. تنها مادرم مىدانست که من در خانه درس مىخوانم و امتحان مىدهم. کم کم دیگران هم متوجه این موضوع شدند ولى من جرئتى پیدا کرده بودم که دیگر از چیزى نمىترسیدم.
مادربزرگم سواد قرآنى داشت و دلش مىخواست من هم باسواد شوم. در واقع در آن زمان که آران و بیدگل شهر کوچکى بود، برخى ارزشها ضد ارزش قلمداد مىشد و درس خواندن دختران از جمله آنها بود اما من با وجود اینکه مىدانستم نمىتوانم ادامه تحصیل بدهم، تلاش مىکردم که درس بخوانم و خواندم.
در همان سن کم فعالیتهاى اجتماعىام را هم شروع کردم و با اینکه خودم در مقطع راهنمایى درس مىخواندم، معلم نهضت سوادآموزى بودم و با بسیج و کمیته فرهنگى جهاد کشاورزى هم همکارى مىکردم. فکرش را بکنید دوازده ساله بودم که از سوى بسیج کلاس آموزش نظامى مىگذاشتم. در مدرسه کارهاى پرورشى مىکردم، درس مىدادم، با ستاد اقامه نماز جمعه و ستاد پشتیبانى جبهه و جنگ همکارى داشتم و در همان سن نوجوانى مجالس موعظه و خطابه مىگذاشتم. تمام اینها هم به آن برمىگشت که علاقه عجیبى به مطالعه در زندگى بزرگان و آشنایى با بُعد عرفانى و علمى اساتید دینى داشتم و مىخواستم به دیگران کمک کنم. در ضمن به کسى هم اجازه نمىدادم به من بىاحترامى کند؛ البته کسى هم فکر نمىکرد که سنم کم است چون مثل بزرگترها صحبت مىکردم. طورى شده بود که همان دخترى که پنهانى در پاى دار قالى درس مىخواند، از صبح تا شب هر روز در پى کسب علم و علمآموزى به دیگران بود و به آرزوى کودکىاش رسیده بود و مثل بازىهاى کودکانهاش که همیشه معلم مىشد، در کار تعلیم و تعلم افتاده بود. کم کم با حوزههاى دروس دینى آشنا شدم و فهمیدم مىتوانم در قم تحصیلات حوزوى داشته باشم. چهارده سالم بود که به قم آمدم و با وجود اینکه هنوز در مقطع سوم راهنمایى بودم توانستم در امتحانات ورودى حوزه با رتبه خوبى قبول شوم و در خوابگاه دختران بمانم. در کنار دروس حوزوى، دیپلم هم گرفتم و تا سطح سه حوزه به تحصیلاتم ادامه دادم. هر چند علاقهمند بودم از طریق دانشگاه هم ادامه تحصیل بدهم ولى به خاطر بیمارىهاى پى در پى که داشتم نتوانستم. در حال حاضر بعد از اتمام امتحاناتم مدرک معادل کارشناسى ارشد را خواهم داشت ولى از مدرکگرایى بخصوص در حوزه مخالفم چرا که علم آنقدر ارزش دارد که نمىشود روى آن با مدرک ارزشگذارى کرد. الان هنوز هم از تحصیل دست نکشیدهام و هیچ چیز مثل علمآموزى مرا ارضا نمىکند.
خانم سلطانى، در حال حاضر به چه کارى مشغول هستید؟
تدریس و تبلیغ، مهمترین کار من است و اختصاصى به بیتالزهرا هم ندارد. در مدارس، دانشگاهها و جلسات عمومى در تمامى رشتههاى علوم قرآنى تدریس دارم. معتقدم که در حال حاضر جایگاه واقعى قرآن در بین عموم مردم مشخص نیست. بیشترین توجه در زمینه قرآن هم روى کمیّت است و کمتر به کیفیت آن توجه مىشود و برخى براى شهرت و قدرت به سراغ قرآن مىروند.
در مورد مرکزى که راهاندازى کردهاید برایمان بگویید. اینکه چه شد بیتالزهرا(س) شکل گرفت؟
با توجه به وضعیت زنان شهرم که مىدیدم از حقوق خود به اندازه کافى اطلاعات ندارند، براى ارتقاى بنیه علمى فرهنگى و قرآنى آنان در سال 1359 این مرکز را که بیست و سومین مرکز ثبت شده در کل کشور است تأسیس کردم. بیتالزهرا یک انجمن غیر دولتى است و در کنارش با مجوزى که از اداره تعاون گرفتم، تعاونى هنرى هم به همین اسم راهاندازى کرده و به امر آموزش پرداختم.
در طول این سالها مىتوانم بگویم هزاران نفر در رشتههاى علوم قرآنى این مرکز شرکت کردهاند که همهاش به لطف الهى و اعتمادى بود که زنان آران و بیدگل نسبت به ما داشتند. ما در مقابل یک دقیقه وقت مردم هم مسئولیم و وظیفه خودمان مىدانیم که در جلسات مختلف علاوه بر از بین بردن فرهنگهاى غلط، به اصلاح فرهنگها هم بپردازیم. از آن موقع هم تا به حال بعد از چندین جابهجایى مکان بالاخره موفق شدیم با کمکهاى مردمى و کمک خیّرین، ساختمانى خریدارى کنیم. در حال حاضر بیتالزهرا بخشهاى مختلفى هم مانند کتابخانه معصومیه و نوارخانه دارد که کارشان کاملاً مستقل و در مکانى نزدیک بیتالزهرا مىباشد.
کلاسهاى معارف و علوم قرآنى بیتالزهرا شامل قواعد، روخوانى، تجوید مقدماتى و تکمیلى، حفظ، ترتیل، آشنایى با واژهها و مفاهیم قرآنى، روش ترجمه قرآن، قصص قرآنى، تفسیر موضوعى قرآن و اخلاق در قرآن است.
آموزش مداحى، روش فن خطابه، آموزش احکام، فن سخنورى و کلاسدارى، آموزش نهجالبلاغه و تفسیر زیارت عاشورا نیز از جمله کلاسهایى است که مرتب برگزار مىکنیم.
در بخش آموزشى هم که با مجوز اداره تعاون فعالیت مىکند، با توجه به نیازهاى مردمى، کلاسهاى هنرهاى دستى داریم و آموزش کامپیوتر، ماشیننویسى، عکاسى، فیلمبردارى، کمکهاى اولیه، کتابدارى، حسابدارى و ... .
البته در کل، مخالف برگزارى هر گونه کلاسهاى سطحى هستم و تلاشم این است که کلاسها در همه رشتهها جامع و مفید باشند.
بخش فرهنگى مرکز هم مسئول برگزارى مراسم و اعیاد دینى و ملى است. مثلاً امسال روز جمهورى اسلامى را جشن گرفتیم و براى جوانان جالب بود که بدانند فلسفه آن روز چه بوده است.
در طول هفته این بخش با برنامههایش خوراکى قوى براى علاقهمندان دارد. در ضمن نیروهایمان را هم آموزش مىدهیم تا جلسات از لحاظ بار علمى غنى باشند. گرامیداشت شهداى منطقه، برگزارى مجالس ختم قرآن، دعاخوانى و برگزارى مسابقات فرهنگى و قرآنى در چندین سطح جهت بالا بردن اطلاعات قرآنى و توجه جوانان به بطن قرآن و برپایى اردوهاى فرهنگى، تبلیغى و زیارتى از دیگر کارهاى بخش فرهنگى است.
در بخش مشاوره، جوانان به ما اعتماد مىکنند و براى مشاوره تحصیلى، اخلاقى، خانوادگى و ... به بیتالزهرا مىآیند. در واقع توانستهایم فرهنگ مشاوره را در آران و بیدگل احیا کنیم. حتى طورى شد که رئیس دادگاه وقت شهرمان در سال 68 که بخش مشاوره را راهاندازى کرده بودیم، از ما تقاضا کرد که در موارد مشاورههاى خانوادگى با دادگاه مدنى همکارى کنیم.
در واحد تربیت و اعزام مبلّغ هم با این هدف که اساس دین اسلام بر روى تبلیغات کیفى است نیرو تربیت کرده و در مراسم تبلیغى و سخنرانى در شهر خودمان و دیگر شهرها شرکت مىکنیم.
اجراى نمایش و تعزیه، تشکیل گروه سرود و تواشیح، نمایشگاه دفاع مقدس، برگزارى جلسات مختلف و تشویق مردمى و آگاهىدهى براى شرکت در انتخابات بدون جهتگیرى سیاسى و برگزارى تجمعات سمبلیک براى رأىگیرى و شرکت در نماز جمعه از دیگر کارهایمان است.
در بخش خدمات هم به نیازمندان واقعى کمک مىکنیم و معتقدیم آبروى بنده خدا، آبروى خداست پس با ایجاد فرهنگ عزت نفس و توجه به کرامت و شخصیت افراد از تکدىگرى جلوگیرى مىکنیم. در طول سال یک دوره پوشاک و دو دوره ارزاق عمومى به خانوادههاى تحت پوشش مىدهیم و بچههاى آنها را هم از لحاظ لوازمالتحریر تأمین مىکنیم.
در حال حاضر 900 نفر نیازمند از آران و بیدگل و برخى شهرهاى دیگر را پوشش دادهایم. ایجاد اشتغال و رساندن آنان به مرز خودکفایى هم یکى دیگر از اهداف ما بوده و با خارج شدن یک نیازمند از چرخه حمایت بیتالزهرا، نیازمند دیگرى را جایگزین کردهایم.
یک فروشگاه هم در بخش خدمات راهاندازى شده که سود فروش از لوازم آن به همین خانوادههاى بىبضاعت مىرسد.
با این حساب بیتالزهرا کاملاً فعال است و در بخشهاى مختلف مشغول خدماتدهى به مردم منطقه است؟
بله و من همه اینها را از خدا دارم. در طول این چندین سال، حمایتهاى مردمى هم خیلى زیاد شده است ولى با این وجود هنوز از مردم کمک مىخواهیم تا بیتالزهرا را براى کارهاى بیشتر و بهتر همراهى کنند. اساتید با حقالزحمه بسیار کمى با ما همکارى مىکنند. کارمندان هم همه به صورت افتخارى کار مىکنند و نظرشان این است که بیتالزهرا به آنها احتیاج ندارد و آنها هستند که به بیتالزهرا احتیاج دارند. ما آنقدر روى تربیت نیروهاى خود کوشا هستیم که زبدهترین خانمهاى شاغل در ادارات منطقه همگى در بیتالزهرا آموزشهایى دیدهاند.
با توجه به اینکه مهمترین فعالیت بیتالزهرا، کار روى مفاهیم قرآنى و آموزش آن است، به نظرتان چگونه باید جوانان امروزى را بیشتر با قرآن آشنا کرد؟
اول باید راه ورود به دل جوانان را پیدا کنیم و تشنگى روح آنها را درک کنیم. متأسفانه برخى جوانها و حتى افراد میانسال اصلاً نیازى به انس با قرآن در خودشان حس نمىکنند و معتقدند همین که سالم باشند و دلشان با خدا، کافى است و خطرى آنها را تهدید نمىکند. اما باید بدانند همان طور که هر تولیدکنندهاى از کم و کیف تولیدات خود اطلاعات کاملى دارد، خداوند نیز به بنده خود اشراف دارد و مىداند مثلاً پیچ و مهره شهوت کجاست و چطور باید جلویش را گرفت پس با علم به این موضوع روش زندگانى براى ما را در قرآن آورده است.
در دانشگاههاى غربى، محیط دانشگاه فقط محیط علمآموزى است و آن وقت مىبینیم در کشور اسلامى ما به جاى اینکه برخى دانشجویان با مفاهیم قرآنى آشنا شوند، نه تنها با علم آشنا نمىشوند بلکه اهداف دیگرى را در دانشگاه دنبال مىکنند.
اما در همان قرآن تعلیم بسیار مهم است و خداوند خودش معلم قرآن است. در سوره «الرحمن» ابتدا از قرآن، سپس انسان و بعد بیان سخن به میان مىآید. پس بزرگترین و اولین رحمت خداوندى، قرآن است. و حتى مرکّب علما با خون شهدا قیاس مىشود و حتى بالاتر از آن، باید به تمام علوم قرآنى که همهشان ریشه در بطن قرآن دارند بیشتر توجه کرد و علاقه به علوم دینى را در جوانان ایجاد کرد. طبق نقل حضرت على(ع) مىفرمایند: علم و دین با هم توأم هستند و اگر یکى از آن دیگرى جدا شود، جرقه ایجاد مىشود. پس در کنار علم تجربى در دانشگاهها، باید علم دین هم تقویت شود. غربىها با وجود داشتن تمام علوم روز چون دیندار نیستند با مشکل روبهرو شدهاند.
قرآن باید در بطن زندگى همه باشد و همه احساس نیاز به آموزش بیشتر قرآن داشته باشیم نه اینکه خود را بىنیاز بدانیم و یا اینکه در سطحى ندانیم که بخواهیم سر از مفاهیم در آوریم، لذا خودمان را کنار بکشیم. کسى که بهترین تلاوت قرآنى را دارد، کارش صواب است ولى این قرآنآموزى به چه درد زندگى او مىخورد؟ یکى از راههاى عملى کردن آموزههاى قرآنى در زندگى جوانان، آشنایى آنان با قصص قرآنى است. مثلاً وقتى داستان خلقت آدم را از میان آیهها و سورههاى مختلف دنبال کنند و کم کم قدرت درک و استخراج پیدا کنند و به تفکر بپردازند، تحولات بزرگى در آنان روى خواهد داد.
مشکل فعلى ما این است که کمتر به اخلاق قرآنى توجه مىکنیم پس وقتى اعتقادات بر اساس این اخلاق شکل نگیرد، زود زمینه لغزش و خطا ایجاد مىشود.
به طور مثال یکى از کارهاى ما در بیتالزهرا این است که حتى افراد بىسواد را با بیان ساده با عمق معناى قرآن آشنا مىکنیم و آنان مثلاً مىتوانند قواى اربعه عقلیه، وهمیه، غضبیه و شهویه را شناسایى کنند و تعالیم قرآن را به صورت کاربردى در زندگىشان به کار ببندند.
صوت خوش و قرائت تنها مثل این است که فقط تصوراتى از بهشت و نعماتش داریم ولى کلید ورود به آن را نداریم و کلید درک مفاهیم، قرآن است. غفلت از نماز شب یکى از چیزهایى است که باعث مىشود خودمان راه سعادت را به روى خود ببندیم. اگر کسى قرار باشد به ملاقات خصوصى با فرد مهمى برود، چقدر شوق و علاقه از خود نشان مىدهد حال ما باید سعادت پیدا کنیم با نماز شب کارت دعوت ملاقات خصوصى با خالقمان را پیدا کنیم و از خدا شاکر باشیم که سعادت بیدار شدن از خواب و وضو گرفتن و نماز خواندن را به ما داده تا در خلوت شب با او راز و نیاز کنیم.
وظیفه ما مبلّغان بسیار سنگین است. ما باید راه رفاقت و دوستى الهى را در دل جوانان پایهریزى کنیم. راه هم توسط قرآن به ما تفهیم شده ولى متأسفانه توجهى به این دریاى معرفت نداریم. روش باز کردن آن قفل را باید به جوانها یاد داد تا قرآن به صورت کاربردى وارد زندگى شود. والدین تکلیف دارند که فرزندانشان را بر اساس تعالیم قرآنى تربیت کنند و مسئولان فرهنگى هم به عنوان والدین رده دوم باید با یک بسیج همگانى براى درک مفاهیم قرآنى و به کار بستن آن به جوانان کمک کنند.
نقش زنان در تربیت قرآنى و هویتبخشى اسلامى به جوانان چیست؟
ممکن است والدین به خاطر گناه بچههایشان به جهنم بروند در صورتى که خود افراد بسیار مؤمنى باشند. هر چند وظیفه پدر و مادر در این امر یکسان است ولى چون مادر بیشتر با فرزندش دمخور است باید هم خودش را در این زمینه تقویت کند و هم همسر و فرزندانش را.
برخى خانمها مىگویند که همسران آنها اجازه نمىدهند آنان به مراسم مذهبى بروند. این دو حالت دارد یا اینکه مردان واقعاً نمىدانند زنان به کجا مىروند و یا اینکه نمىدانند چه برنامههایى در این مراسم تبلیغ مىشود. تنها راه این است که خانمها پس از شرکت در جلسات دینى و آموزشى آنچه را یاد مىگیرند به دیگر افراد خانواده هم بیاموزند.
قرآن نورى است که کافى است به آن دست بزنیم، شعاع آن به قدرى وسیع است که دیگر هرگز آن نور از ما جدا نمىشود. مادران اگر اصلىترین محور تربیت فرزندان خود را قرآن قرار دهند، همیشه در پرتو این نور خواهند بود. چون خانواده و جامعه با اهل بیت(ع) و قرآن هماهنگى کامل ندارند پس نمىتوانیم براى جوانان فرهنگسازى لازم را انجام دهیم و قرآن را براى آنان الگو قرار دهیم.
به طور مثال زنان بىسوادى که به بیتالزهرا مىآیند با آموزش قرآن ناگهان توانایى و شهامت پیدا مىکنند و مىتوانند در جلسات قرآنى شرکت کنند و با اعتماد به نفس و لهجه درست عربى، قرآن بخوانند و آن را ترجمه کنند.
تمام زنان کمسواد مىتوانند با باور توانایىهاى خود و علمآموزى، قرآن را سرمنشأ همه امور خانه و خانواده قرار دهند.
قرآن ظاهر و باطن دارد و ما فقط به ظواهر آن مىپردازیم در حالى که باید به عمق آن برسیم و قرآن را الگوى رفتارهاى خانوادگى و اجتماعى خود قرار دهیم در آن صورت اعجازهاى قرآن را هم خواهیم دید.
این اعجاز چگونه در زندگى روزمره ما قابل رؤیت است؟
باور کنید اگر جوان با تربیت قرآنى بزرگ شود معجزه مىشود و این همه مشکل نخواهیم داشت.
به فرض خودِ من با توجه به بیمارى سختى که دارم بارها شده هنگام سخنرانى ناگهان تمام بیمارىام از بین مىرود و با سلامت صحبت مىکنم در صورتى که درست قبل از سخنرانى از شدت درد اصلاً نمىتوانستم صحبت کنم. در بدترین شرایط جسمى هیچ برنامه تبلیغى را رها نمىکنم و با احساس وظیفه و توکل به خدا پیش مىروم.
هر وقت من براى کسب نظر از آیتاللَّه گلپایگانى براى کارهاى بیتالزهرا به نزدشان مىرفتم تا اسم مرکز را مىشنیدند اشکشان جارى مىشد و مىگفتند: «مادرم زهرا» و چشمشان را با دستمالى پاک مىکردند. روزى از ایشان درخواست کردم آن دستمال را که اشکهایشان براى اهلبیت(ع) را با آن پاک کردهاند به من بدهند. دستمال چنان بوى عطرى داشت که در چندین سالى که همراهم بود همه مىگفتند بوى عطر عجیبى مىدهى، این بوى چیست؟
با توجه به اینکه به هفته زن نزدیک هستیم چه باید بکنیم تا دختران ما بتوانند به طور عملى حضرت زهرا(س) را الگوى خود قرار دهند نه اینکه فقط شعار بدهیم هفته زن است و زنان ما از حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) الگو مىگیرند؟
در شعار دادن کم نمىآوریم بلکه در ارائه حقیقتها به صورت یک برنامه کاربردى به جوانان کمبود داریم. ما چقدر از دیدگاه قرآن با حضرت فاطمه(س) آشنا هستیم و ایشان را به عنوان الگوى عملى از تمامى ابعاد مىشناسیم تا به دیگران بشناسانیم.
ابتدا باید تفکرات غلط را از اذهان زدود و بعد شروع به الگودهى کرد. تفاوت زن و مرد به نقل از قرآن در ابعاد روحى و معنوى نیست تنها در بُعد جسمانى است. خداوند مىفرمایند که زن و مرد را از یک نفس واحده خلق کردهاند. جنس زن از همان جنس مرد است، نه از باقىمانده وجود او.
زن و مرد از بُعد انسانیت با هم هیچ فرقى ندارند پس تزکیه و تعلیمى که براى روح است، هم براى زن است و هم براى مرد و کسى نمىتواند ادعا کند که مثلاً مردان به درجات بالاترى از لحاظ معنوى مىرسند و زنان نمىتوانند خود را به آن کمالات برسانند. این غربىها هستند که فقط تفاوتهاى جسمى را مىبینند و از دید مادى به همه چیز نگاه مىکنند ولى ما باید بدانیم تعلیم و تزکیه و تربیت، خاص روح انسان است. تعلیم و تعلم در قرآن هم براى تزکیه و تهذیب روح انسان سفارش شده است و نه جسمش؛ اما جسم هم در راه تعالیم روحى هدفمند شده و در مسیر درست حرکت مىکند.
زن در خانه محور است و رحمانیتى که در وجود اوست، پایه و اساس تربیت مىشود در نتیجه همسر و بچهها و سپس جامعه بزرگترى اصلاح مىشود.
با توجه به بحثهاى مختلفى که در مورد حجاب و نوع پوشش وجود دارد و در هفته زن روى آن مانور بیشترى داده مىشود، چه نظرى دارید؟
اول باید بگویم عفاف و حجاب، خاص خانمها نیست فقط شکل آن در دو جنسیت فرق مىکند. متأسفانه اکثریت فکر مىکنند فقط خانمها باید حجاب داشته باشند. همیشه بحث در مورد اشکال حجاب بوده ولى به نظر من اینها فرع است و بحث بر سر فلسفه خودِ حجاب باید باشد. چرا برخى مىگویند دختران از دین زده شده و به همین دلیل حجاب را رعایت نمىکنند. این فریب دادن خودمان است که بخواهیم همه تقصیرات را بر سر دین بیندازیم. هر چند بخشى از قرآن به ما تکلیف مىکند که مواردى را به اجبار رعایت کنیم ولى همان قرآن ادله مىآورد و استدلال مىکند که آن راه براى ما بهتر است. مثل این مىماند که بیمارى نزد پزشک برود و بگوید نمىتوانم دارو بخورم و برایم سخت است که پرهیز غذایى داشته باشم. پزشک هم مىگوید همه چیز به خاطر حفظ سلامتى تو است و رعایت آن باعث مىشود که نه تنها این بیمارىات خوب شود بلکه از بیمارىهایى که در آینده به خاطر این مشکل ممکن است ایجاد شود پیشگیرى شود. الان حجاب هم حکم همان دارو را دارد و براى سلامت زن و مرد ما لازم است. حجاب، احترام به زن است، سختگیرى نیست؛ حجاب براى این است که زن در جامعه راحت باشد و اصلاً وجود حجاب خود دلیلى براى حضور زن در اجتماع است.
زمانى که حضرت زینب(س) به بیرون از منزل مىرفتند، برادرهایشان ایشان را همراهى مىکردند. برخى اعتراضاتى داشتند ولى نمىدانستند که وجود برادران به دلیل احترام خاص به حضرت زینب(س) است و اینکه دیگران در خدمت ایشان و همراهشان باشند نه اینکه محدودیتى باشد و نتوانند به تنهایى بیرون بروند.
خودِ من هرگز دخترانم را مجبور به حفظ حجاب نکردم بلکه از روش تشویق استفاده کردهام. همان طور که خانوادهها به شیرینکارىهاى بچههایشان در نزد جمع افتخار مىکنند، باید محجبه شدن آنها را هم در نزد دیگران مورد تشویق قرار دهند. اگر بچهها را رها کنیم دیگر نمىتوانیم ناگهان در مقطعى جلوى آنها را بگیریم. برخى خانمها هم خودشان هنوز به لزوم و فلسفه حجاب پى نبردهاند که بخواهند آن را درست به بچههایشان یاد دهند. حتى گاه دیده شده که مردان به دلیل تفکرات خاصى که دارند زن را جزو مایملک خود مىدانند و در مورد پوشش او حساسیت نشان مىدهند ولى به دخترانشان کارى ندارند. اشتباهها هم از همین افراط و تفریطهاست.
متأسفانه با فرهنگسازى غلط، دین خشک نشان داده شده است و بیشتر مردم حضرت زهرا(س) را موجودى دستنیافتنى تصور مىکنند که فقط عبادت مىکرده در صورتى که ایشان در جنگهاى بسیارى همراه پیامبر(ص) بودند و بعد از رحلت رسول اکرم(ص) وحى از خانه حضرت زهرا(س) قطع نشد. بُعد علمى و دانش حضرت زهرا(س) براى دختران و زنان امروزى روشن نشده است. سادهزیستى و قناعت حضرت فراموش شده و همه حواسشان به ظواهر دنیوى است. در صورتى که والدین باید راه درست زندگى و الگوهاى دینى را به بچههایشان یاد بدهند و گرنه هنر نکردهاند که بخواهند تمام امکانات مادى را در اختیار آنان بگذارند تا مثلاً موفق شوند. آیا کسانى که هیچ امکان رفاهى نداشتند موفق نشدهاند؟ آیا الگوى ما کسى است که در آسایش زندگى کرده و توانسته مدارجى را طى کند؟ باید در عمل به جوان الگودهى دهیم و او را به حجاب دعوت کنیم نه اینکه شعار بدهیم. حضرت فاطمه(س) باحجاب بودند و شما باید مثل ایشان باشید.
در اینجا مىخواهم بحث عفاف را به تلویزیون هم بکشم. صدا و سیما عوض اینکه فرهنگسازى دینى کند، نه تنها ارتباط بین زن و مرد را راحت نشان مىدهد و به طور غیر مستقیم جوانان را به سوى چنین ارتباطهایى سوق مىدهد و احساس شهوانى را در آنها زنده مىکند؛ بلکه از سوى دیگر با برنامههاى طولانى خود تا نیمهشب مردم را بیدار نگه مىدارد و از فیض صبحگاهى محروم مىکند. الان تلویزیون مثل یک دانشگاه ملى شده است و برخى از مردم حرفهایى را که از تلویزیون مىشنوند بدون توجه به درست و غلط بودن مثل آیه الهى قبول مىکنند چرا همین تلویزیون در زمینه الگوسازىها و فرهنگسازى براى حجاب کارى نمىکند.
متأسفانه دشمن با تحریم اقتصادى و جنگ نتوانست مردم ایران را از پاى در آورد ولى با تهاجم فرهنگى جوانان ما را نشانه گرفته و تا حدود زیادى موفق شده است. یادمان باشد که چراغ اصلى زندگى ما قرآن است و ما باید با نور آن حرکت کنیم تا راهمان را گم نکنیم. من معتقدم اگر کارى کنیم که هر روز لااقل یک گناه در دنیا کمتر شود، موفقیم. فقط این نیست که مردم را به مستحبات تشویق کنیم بلکه باید با انجام کار فرهنگى جلوى وقوع افعال گناه را هم بگیریم.
اگر جوان تضادها را در خانواده و جامعه ببیند و والدین هم زحمتى براى گفتگو و ایجاد تعادل خانوادگى و اجتماعى نداشته باشند، جوان سردرگم شده و خیلى زود جذب جاذبههاى غربى مىشود.
به عنوان آخرین سؤال اینکه آیا تکریم مقام مادر و زن به صورت نمادین در یک روز و هفته کافى است؟
معمار انقلاب با رهبرى دینى و جامعنگرى خود هویت واقعى زن مسلمان را به او برگرداندند و زن را پرورشدهنده زنان و مردان دانستند. دامن زن را محل تربیت بزرگمردان و بزرگزنان دانستند و گفتند زن مربى جامعه است و از دامن زن مرد به معراج مىرود. اما متأسفانه در حال حاضر دچار شعارزدگى شدهایم هر چند تقدیر از مقام زن جاى تشکر دارد ولى این احترام و تکریم نباید به روز خاصى منحصر شود بلکه باید تمام لحظات و ایام روى این مسئله توجه داشت.
این توجهات باعث مىشود بسترى براى خودباورى زنان ایجاد شود. امام خمینى هم خود اولین کسى بودند که این راه را براى زنان باز کردند. در ضمن توجه ویژه به زنان باعث مىشود علل انفعال آنان که خود عامل مهمى در تضعیف زنان است بررسى شود. همچنین حس مسئولیتپذیرى و تعهد در آنان افزایش مىیابد. خانوادهاى سالم با توجه به هویت اسلامى تشکیل مىشود و حتى انتخاب همسر به صورت صحیحى صورت مىپذیرد.
با تشکر از شما که با وجود ناراحتى جسمى درخواست ما را پذیرفتید. امیدواریم هر چه زودتر لباس عافیت بپوشید و در راه اسلام و قرآن موفق باشید.
من هم بسیار از مجله و تمامى مسئولان آن و الطافى که نسبت به بیتالزهرا(س) دارند سپاسگزارم.