پرخاشگرى
مکرر شاهد زد و خورد و بگو مگو میان بچهها و بزرگسالان بودهایم. چرا بعضىها در قبال ناکامى از خود خشونت نشان مىدهند و چرا برخى دیگر به آرامى و با منطق مسائل را حل و فصل مىنمایند؟ اصولاً پرخاشگرى چیست و نقش خانوادهها و محیط زندگى در شکلگیرى و بروز آن به چه میزان مىباشد؟
پرخاشگرى رفتارى توأم با زد و خورد، درگیرى زبانى و ... مىباشد که هدف از آن صدمه رسانیدن به افراد و اموال دیگران است. دعوا و پرخاشگرى به علت وجود مسئلهاى در درون یا برون افراد ظاهر مىشود. زمانى که از کلمه پرخاشگرى نام مىبریم منظور رفتارهایى است که با برانگیختگى هیجانى همراه و به علت ناکام ماندن در رسیدن به منظورى خود را نشان مىدهد. پرخاشگرى دال بر آن دارد که فرد یا افراد نتوانستهاند در جامعه سازش یابند و با دیگران کنار بیایند.
افراد پرخاشگر زودرنج، متوقع، سختگیر و خشن هستند. از حرف خود کوتاه نمىآیند و دیگران را نمىبخشند. دایماً فکر مىکنند چگونه مىتوانند به دیگران آزار برسانند. آنها به گونهاى عمل مىکنند که گویى بیشتر از دیگران مىدانند و اگر بخواهند مىتوانند حسابرسى کرده و انتقام بگیرند. با این وجود در درون خود سرشار از ترس و دلهره هستند. ترس از اینکه مبادا کسى بالادست آنها پیدا شود.
اغلب افراد پرخاشگر موجوداتى هستند آسیبدیده، محرومیتچشیده و یا بر عکس نازپرورده و ناموفق در روابط با دیگران.
پرخاشگرى از سن دو یا سه سالگى خود را نشان داده و در پسران بیشتر از دختران است و پرخاشگرى دختران نسبتاً ملایمتر از پسران مىباشد. در این ارتباط مىتوان یادگیرى اجتماعى را دخیل دانست. چنان که برخى والدین معتقدند پسران براى احقاق حقشان باید مبارزه کنند و خشونت را جایز مىشمارند، لکن از دختران انتظار دارند از روشهاى ملایمترى سود جویند.
پرخاشگرى در بچهها به صورتهاى مختلفى مىباشد: دشنام دادن و بدزبانى کردن، چنگ انداختن و موهاى یکدیگر را کشیدن، خصومتورزى ابتدا به صورت لفظى سپس به صورت بدنى، مسخره کردن، داد و فریاد کشیدن و تحقیر نمودن.
برخى مواقع نیز پرخاشگرى به صورت مخفى مىباشد؛ مثلاً به صورت مخفیانه از دیگرى نیشگون مىگیرند.
اصولاً هر چه تماس و ارتباط میان بچهها بیشتر باشد، درگیرى و نزاع نیز بیشتر خواهد بود. دعواى میان بچهها در سنین 6، 7 و 8 سالگى امرى عادى بوده و والدین لازم نیست حساسیت نشان دهند. این نکته نیز حایز اهمیت است که درگیرى و دعواى بچهها و بزرگسالان همیشه حکایت از نابسامانى و نابهنجارى رفتارى ندارد. خشم و غضبها همیشه غیر موجه نبوده و برخى از این احساسات عادى هستند. بسیارى معتقدند انسان پرخاشگر به دنیا نمىآید بلکه با دیدن رفتار و اعمال پرخاشگرایانه به این سمت سوق داده مىشود. بسیارى نیز معتقدند که محروم ساختن افراد از چیزهاى مورد علاقه نقش زیادى در بروز رفتارهاى پرخاشگرایانه دارد.
در اشاره به علل روانى پرخاشگرى مىتوان به موارد زیر اشاره داشت:
1- احساس محرومیت که همانند محرومیت از مادر مىتواند نقش زیادى در پرخاشگرى داشته باشد. محرومیت از داشتن مادر مىتواند ظاهرى و حقیقى باشد. در شکل حقیقى زمانى است که مادر از دست رفته باشد و در شکل ظاهرى موقعى است که مادر طلاق گرفته یا سرد و بىعاطفه باشد.
2- زندگى در محیط و شرایط سرکوبگرایانه خانوادگى مىتواند زمینهساز رفتارهاى تهاجمى باشد.
3- احساس تحقیر شدن، ناکامىهاى پى در پى، تبعیض میان فرزندان و ... .
4- عدم رضایت از وضعیت موجود.
در ارتباط به عوامل عاطفى مىتوان به حسادتهاى شدید، احساس کمبود محبت و عدم پذیرش و آزار و اذیت شدن توسط والدین اشاره داشت.
در نهایت مىتوان به نقش مهم و اساسى خانوادهها و محیط در شکلگیرى حالت تهاجمى در بچهها اشاره داشت. بچهها در سالیان ابتداى زندگى با والدین خود همانندسازى مىکنند به عبارت دیگر رفتارهاى آنها را مورد تقلید قرار مىدهند. والدینى که مدام با یکدیگر در حال مشاجره مىباشند و یا والدینى که بناى تربیتى فرزندان خود را بر سرزنش قرار دادهاند، فرزندان پرخاشگر پرورش مىدهند.
نحوه برخورد و رفتار والدین، دوستان و معاشران مىتواند در بروز پرخاشگرى دخالت داشته باشد. بیکارى، شرایط بد خانوادگى و اجتماعى، شکستهاى متوالى و پى در پى، جدایى پدر و مادر، نابسامانىهاى مختلف خانواده از جمله درگیرى والدین و استمرار آن مىتواند از علل اصلى پرخاشگرى بچهها محسوب شود.