شمیم یار
امام على(ع): مَن اَحْسَنَ اَلوفاءَ استَحقَّ الاصطِفاءَ
کسى که خوشقول باشد، شایسته گزینش براى دوستى است.
غررالحکم / ح9358
کجا مىتوان حلقه اعتماد را بر گردن دوستى انداخت که چون وعدهاى مىدهد و ضمان انجام کارى را بر عهده مىگیرد، در انجام تکلیف خویش کوتاهى مىکند و به وعده خود وفا نمىنماید، کسى که تعهد ندارد، شایسته تعلق نیست.
بنیان تمام دوستىها و مودتها بر سه رکن اساسى است: صداقت، گذشت و وفاى به عهد. در واقع خوشقولى است که صداقت و گذشت انسان را تضمین و تکمیل مىکند. چگونه مىتوان راستگویى و درستکارى دوست خویش را باور کرد، وقتى براى جبران بدعهدىاش به دروغ متوسل مىشود و به فریبکارى دست مىزند؟ و چگونه مىتوان به گذشت و ایثار او امید بست، وقتى در کوچکترین قول و قرارى که با تو نهاده، کوتاهى مىکند و براى عهد و پیمان خویش ارزشى قائل نیست؟
حکمت برگزیدن دیگران در مقام دوست، برخوردارى از لطف و خرد و ایمان آنها در وقت اضطرار و سختى است، و گرنه در موقع شادى و رفاه که مگسان گرد شیرینى زیاد هستند.
آیا دوستى که در وقت موعد و معین بر قرار خویش حاضر نمىشود و به وعدهاى که داده است، وفا نمىکند و عمل به قول خویش را به تأخیر و تعویق مىاندازد، در وقت مشکلات به کمک تو خواهد شتافت؟ آنچه یک پیوند دوستى و علاقه را استوار مىدارد و تحکم مىبخشد، اعتماد متقابل است و اطمینان و یقینى که هر یک نسبت به دیگرى در دل مىپروراند. ولى کسى که بدقولى و عهدشکنى مىکند، اعتماد را زایل مىسازد و تخم بددلى و تردید را مىپراکند. بدتر از آن، اینکه براى جبران اشتباهاتش به خطاهاى بزرگتر رو مىآورد و بازار ریاکارى و دورویى را برپا مىسازد و خود را پشت چهره دروغ و نفاق پنهان مىسازد تا بدقولىهایش عیان نشود و عاقبت چنین دوستى و رفاقتى، پیشاپیش آشکار و مشخص است.
آن کس که به عهد و پیمان خود با بندگان خدا وفادار نیست و به تکلیفى که خود قبول کرده، عمل نمىکند، خواه ناخواه به ورطه عهدشکنى با خداى عز و جل مىافتد و به بىوفایى و بدقولى مبتلا مىشود. چنین بندهاى چگونه از خداى خویش انتظار دارد تا به وعدههایش در باره او تحقق بخشد و او را زیر سایه لطف و محبت خویش قرار دهد! آیا او نیز سزاوار نیست که خداوند در حق وى بدعهدى کند و به وعدههایش عمل نکند.
نزهت بادى