جمع و جور کردن اسباببازىها بر عهده پدر و مادر یا کودکان؟
نیره پارسا
بعضى والدین از بىنظمى کودکشان گِله دارند و اظهار مىکنند که کودک پس از پایان بازى، اسباببازىهایش را به حال خود رها کرده، در جمع و جور و مرتب کردن آنها کمکى نمىکند.
کودکان از خردسالى باید یاد بگیرند اسباببازىها را خود جمع و مرتب کنند. این وضع شروع مرحله آشناسازى کودکان با قواعد نظم و ترتیب، نگهدارى و مراقبت از اسباببازىها و وسایل است.
خردسالان در مقابل دعوت به بازى خیلى زود واکنش نشان مىدهند و هر آنچه صورت بازى داشته باشد، سبب خوشحالى و جلب توجه آنان مىشود.(1)
پدر و مادر مىتوانند از طریق بازى خیلى از مفاهیم اخلاقى، اجتماعى، تربیتى و عادتهاى رفتارى را به کودکان یاد دهند. بعضى از خواستهها و انتظارات والدین متناسب با توانایىها و مراحل رشد کودک نیست. کودکان پیش از رسیدن به سه و نیم تا چهار سالگى نمىتوانند اشیا را مرتب بچینند، زیرا قدرت سازماندهى آنان براى مرتب کردن، تقسیمبندى و جدا ساختن مجموعهها کافى نیست.(2)
بعضى اوقات روشهاى تربیتى والدین غلط بوده و کودک را به مقاومت، لجاجت و سهلانگارى وا مىدارد.
بدین منظور روشهاى صحیح برخورد پدر و مادر با کودکان براى مرتب کردن اسباببازىها به شرح زیر پیشنهاد مىگردد:
* مادر به کودکش مىگوید: «خوب حالا ببینم کى زودتر کار خود را تمام خواهد کرد، تو یا من؟ تا تو اسباببازىهایت را جمع مىکنى، من هم ظرفها را مىشویم و میز را تمیز مىکنم. فقط همه چیز باید منظم انجام شود و عجلهاى در کار نیست.» این یکى از روشهاى مادر است که سدّ راه بهانهگیرىهاى کودک مىشود.
* دفعه دیگر، مادر هوشیار از روش دیگرى استفاده کرد:
«شهرهجان، خودت را آماده کن تا به گردش برویم. همه اسباببازىها، به جاى خود! عروسک نلى، نگاه کن شهره چطور مىخواهد وسایل خودش را مرتب کند، سپس یواشکى به من بگو شهره باسلیقه است یا نه، باشد!»
سپس مادر خم مىشود و وانمود مىکند که در گوش عروسک چیزى مىگوید. شهره کنجکاو مىشود!
- به عروسک نلى چه گفتى، به من هم بگو.
- نه، این یک راز است بین من و نلى، هر وقت که اسباببازىهایت را جمع کردى، آن را خواهى فهمید. نلى، درست است؟ بعد مىتوانیم به او هم بگوییم ...
عروسک نلى به حرکت در آمده، در محل مناسب قرار مىگیرد (با کمک مادر) گویى نظارهگر کارهاى صاحب کوچولوى خود است. مادر از اتاق خارج مىشود. دخترک با عجله اسباببازىها را داخل جعبه سرازیر مىکند، به طورى که درِ جعبه بسته نمىشود. شهره نگاهى به عروسک مىاندازد، به نظر مىرسد نگاه او خشمگین و عصبانى است. خوب چه مىشود کرد؟!
شهره، اسباببازىها را روى زمین خالى کرده، این بار مىکوشد با نظم و دقت آنها را داخل جعبه بچیند.
سرانجام، کار به پایان مىرسد. مادر داخل مىشود. عروسک را در بغل گرفته، یواشکى با او به صحبت مىپردازد.
دخترک نظارهگر است. مادر سؤال مىکند؟
- دختر من، خیلى باسلیقه و منظم است. آفرین بر او، مگر نه عروسک نلى؟
عروسک سر خود را به علامت تصدیق تکان مىدهد (با کمک مادر).
دخترک یادآورى مىکند:
- خوب، حالا راز را بگو.
مادر دوباره یواشکى با عروسک به صحبت مىپردازد: «بهتر است به شهره هم بگویم» و عروسک سر خود را تکان مىدهد.
- عروسک نلى به من آهسته گفت که شهره را خیلى دوست دارم، چون او خیلى منظم است و اسباببازىهاى خود را خیلى دوست دارد و از آنها مراقبت مىکند.(3)
* کودکى که حاضر نبود اسباببازىهایش را جمع و جور کند، مادرش به دنبال روش درستى بود تا وى را به جمعآورى اسباببازىها تشویق کند. مادر یکى از عروسکهاى کودک را بغل گرفت و براى او (عروسک) قصه پسرى را گفت که نمىخواست اتاقش را مرتب کند:
یک فرشته خوب ظاهر شد و گفت: کاش این بچه مىتوانست زبان اسباببازىهایش را بفهمد. آن وقت شنید که عروسکهاى خرس و خرگوش دارند گریه مىکنند، چون آنها تمام شب کنار جعبهاى افتاده بودند و نمىتوانستند توى «باغوحش» بخوابند.
خرگوش آه مىکشید، چون یک عالمه لگو، مکعب و ماشین کمپرسى روى پشتش سنگینى مىکرد. مهرهها مىترسیدند، چون هر کدام به تنهایى در گوشهاى از اتاق افتاده بودند و نمىتوانستند یکدیگر را ببینند. یک عروسک آویزان پشت بخارى افتاده بود و از فشار و ناراحتى که بر سرش وارد مىشد، گریه مىکرد که چرا او را توى تختش نگذاشتهاند تا بخوابد.
مادر گفت همه اسباببازىها غمگین هستند. بچه که دلش نمىخواست این طور باشد، شروع کرد به جمع و جور کردن. اوّل عروسک را از پشت بخارى بیرون آورد. مادر گفت: «عروسکت را اینجا بیاور. باید بگذاریم فورى بخوابد. فکر مىکنم از ناراحتى و بىخوابى زیاد سرش گیج مىرود.» کودک مىگوید: «بعد از اینکه آن را آوردم، خرسم را هم پشت کمد لباسها پیدا کردم و ماشینم را از پشت مبل. بالاخره اتاق مرتب شد. من و مادرم خوشحال بودیم که حالا همه چیز درست شده است.
مادر مرا روى زانو نشاند و گفت: «حالا تمام اسباببازىها خوشحالند که مىتوانند بخوابند.» خودم را سخت به مادر چسباندم و خوشحال بودم که مرا محکم در آغوش گرفته است، و توانستم رضایت و خوشحالى او را فراهم نمایم.»(4)
* روش دیگرى که مادر به کار گرفت، جمع و جور کردن اسباببازىها را، براى کودک تبدیل به یک بازى شیرین و دلچسب کرد.
نکته صحیح تربیتى را که مادر رعایت کرد این بود: نیم ساعت پیش از اتمام بازى به کودک یادآور شد وقت بازى به پایان رسیده، حالا بیا اسباببازىها را جمع و جور کنیم. مادر به این طریق عمل کرد:
او مىپرسد: توپت کجاست؟ کودک به دنبالش مىگردد و مىگوید: اینجا! مادر مىگوید: توپ را پیش من بیاور! کودک توپ را برمىدارد و مىخندد. مادر مىپرسد: توپ توى کدام سبد مىرود؟ کودک جواب آن را مىداند، چون مادر روى آن سبد یک توپ نقاشى کرده است. توپ را به داخل آن مىاندازد، مادر کارش را تأیید مىکند. بدین طریق هر روز غروب این طورى با هم بازى مىکنند.
کودک حالا تمام اسباببازىهایش را مىشناسد و مىداند بعضى از آنها شبها در کدام سبد مىخوابند. بعد هر روز صبح آنها سرحال هستند و مىتوانند با او بازى کنند!(5)
* مادر قصهاى از دوران کودکى خودش را بیان مىکند که اسباببازىهایش را منظم و مرتب سر جایش مىگذاشته است.
* وقتى کودک مشغول جمعآورى اسباببازىهایش مىباشد، مادر او را تشویق کرده و رضایت خودش را اعلام مىنماید.
پىنوشتها:
1) استرو سکایا ل.ف، تأثیر تعلیم و تربیت در شخصیت کودک، ص159.
2) کالوت دیریه، فرزندان خود را در بازىها بهتر بشناسیم، ص163.
3) تأثیر تعلیم و تربیت در شخصیت کودک، ص159 - 158.
4) سینگلر ادوارد - اشتوکینگر ماگدالن، دنیاى کوچک بزرگ من، ص161 - 160.
5) همان، ص149 - 148.