همگونى «جلباب» قرآنى و چادر مشکى
حسین مهدىزاده
درآمد
از نظر قرآن شکل خاصى از حجاب و پوشش که تأمینکننده حجاب حداکثرى است «جلباب» نام دارد که در آیه زیر بیان شده است:
«یا أیُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیِبِهنَّ ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً؛(1)
اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلبابهاى خود را بر خویش فرو افکنند. این کار براى اینکه شناخته نشوند و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند بهتر است (و اگر تاکنون خطا و کوتاهى از آنها سر زده توبه کنند) خداوند همواره آمرزنده رحیم است.»
مفهوم، اندازه، کارکرد و رنگ جلباب
1- مفهوم جلباب
اصل ریشه لغوى جلباب، «جیم»، «لام» و «باء» است که طبق نقل برخى کتابهاى لغت مثل معجم مقاییس اللغه داراى دو معناست:
معناى اوّل آوردن شىء از جایى به جایى،
و معناى دوم چیزى که شىء دیگر را مىپوشاند.
جلباب از معناى دوم مشتق شده است.(2) واژه جلباب (با کسر جیم) در اصل مصدر فعل رباعى «جلبب» است که از مصدر اسم ذات اراده شده، نام پوشش ویژهاى قرار گرفته است. تعبیر از اسم ذات به وسیله مصدر، باعث شده است که مبالغه در پوشاندن را بفهماند، به گونهاى که دلالت بر معناى پوشش بزرگ و کامل کند.(3)
گفته شد که جلباب نام پوشش ویژهاى است؛ این پوشش چیست و ویژگىهاى آن چه مىباشد؟ یکى از واژههاى قرآنى که اختلاف در تفسیر معناى آن وجود دارد، واژه جلباب است. چه بسا خاستگاه اختلاف، اختلاف آداب و رسوم و نوع پوششها براساس زمانها و مکانهاى مختلف باشد. مهم این است که بررسى شود جلباب هنگام نزول آیه به چه معنا و مفهومى بوده است.(4) به رغم وجود اختلاف در تفسیر معناى جلباب حتى کسانى که تصریح کردهاند در معناى آن اختلاف است نیز قبول دارند که در اصل لغت به معناى پوشش گسترده و فراگیر است که ظاهر و روى همه بدن را مىپوشاند.
گرچه در اسمگذارى براى بیان پوشش گسترده از واژهها و تعبیرهاى همانند و نزدیک به هم مثل ملائه، عبائه، رداء، ازار و کساء استفاده کردهاند ولى همه الفاظ مختلف بیانکننده معناى پوشش سرتاسرى و کامل است که قسمتهاى بیرونى و ظاهرى بدن را مىپوشاند و روى لباسهاى دیگر پوشیده مىشود.(5)
در ادامه ملاحظه خواهید کرد که بسیارى از همین الفاظ و تعابیر در مورد نحوه پوشش زنان اهل بیت به کار رفته است.
در ایران و در زبان فارسى و فرهنگهاى لغت عربى به فارسى، پوشش گسترده قرآنى (که براى حجاب و پوشش بانوان مسلمان در برخورد با نامحرم و در بیرون از منزل به کار مىرود) با لفظ و اسم «چادر» شناخته مىشود.
در دوره اسلامى چادر )Cador(یا چادَر )Cadar( (به عربى: Sader) به شکل تنپوشى رویى، بىآستین، گشاد و چیره بر بدن، توسط زنان در ایران با توجه به ضوابط پوشش اسلامى انتخاب گردید. در آیه 59 سوره احزاب، حکم شرعى این است که زنان هنگام بیرون رفتن از خانه مىباید تنپوشهاى رویى را به دور خود بپیچند. جلباب، تنپوشى رویى بزرگ بوده که سر و بدن را مىپوشانده، به نظر مىرسد به معناى چادر امروزى باشد.
چادر (به عنوان یکى از کاملترین انواع تنپوشهاى مورد قبول براساس معیارهاى اسلامى) شکل یکسانى نداشته است. آثار ادبى این احتمال را مىرساند که چادر در اصل روبنده یا تنپوشى بوده که کل بدن و صورت را در بر مىگرفته است.(6) چادر احتمالاً از پوشش مخصوص نماز که تنپوشى یکپارچه و کاملاً پوشاننده بوده، به جامه هم شکل زنان ایرانى در بیرون از خانه تبدیل شده است.
زنان طبقات متوسط سنتى تمایل به استفاده از دو چادر داشتند: یکى براى بیرون از منزل (که تیرهرنگ و اغلب از جنس کرپ چینى بوده) و دیگرى که براى نماز خواندن، روشنتر بوده و داخل جانماز به صورت تاکرده قرار مىگرفته،(7) اکنون نیز چنین است.
برخى فرهنگنامههاى ویژه لغات قرآن که جلباب را چادر معنا کردهاند:
1- لسانالتنزیل،(8)
2- فرهنگنامه قرآنى،(9)
3- الدّرّ فى الترجمان،(10)
4- تفسیر مفردات قرآن نسخه کهن،(11)
5- نثر طوبى،(12)
6- قاموس قرآن،(13)
7- واژههاى دخیل در قرآن مجید.(14)
برخى تفسیرهاى قرآن که جلباب را چادر معنا کردهاند:
1- تفسیر نسفى،(15)
2- تفسیر شریف لاهیجى،(16)
3- تفسیر ابوالفتوح رازى،(17)
4- مخزنالعرفان،(18)
5- مواهب علّیه (تفسیر حسینى)،(19)
6- تفسیر سورآبادى،(20)
7- تفسیر شریف البلابل و القلاقل،(21)
8- تفسیر اثنىعشرى،(22)
9- منهجالصادقین فى الزام المخالفین،(23)
10- اطیب البیان فى تفسیر القرآن.(24)
برخى رسالههاى علمى در باره حجاب که جلباب را چادر معنا کردهاند:
1- سدول الجلباب فى وجوب الحجاب (1291ش) آیتاللَّه سیدعبداللَّه بلادى بوشهرى.
2- رساله شریفه لزوم حجاب (1293ش)، مؤلف: چند نفر از مسلمین مشروطهخواه.
3- رساله ردّ کشف حجاب (1296ش) سیداسداللَّه خرقانى.
4- صواب الخطا فى اتقان الحجاب (1304) میرمحمد هاشم مرندى خویى.
5- جوابیه مقاله ضالّه طالبین رفع حجاب (1306ش) زینببیگم شیرازى.
6- وسیلة العفاف یا طومار عفت (1306ش) شیخ یوسف نجفى گیلانى.
7- سرادق دوشیزگان و سعادت ایرانیان در وجوب حجاب و لزوم نقاب (1307ش) سیدمحمدعلى مبارکهاى.
8- رساله حجابیه (1317ش) شیخ فیاضالدین زنجانى.
9- رساله در اثبات وجوب حجاب (1324ش)، مباحثه مکتوب ابوالفضل حاذقى و سیدعلىاصغر لارى.
10- حجاب و پردهدارى (1324ش)، مباحثه مکتوب ابوالفضل حاذقى و سیدعلىاصغر لارى.
نویسندگان همه رسالههاى ذکر شده در ذیل بحث از آیه 59 سوره احزاب تصریح کردهاند که جلباب به معناى چادر است. به عنوان نمونه عبارت رساله حجاب و پردهدارى را بیان مىکنیم: «جلباب یعنى لباس سرتاسرى؛ لباسى که تمام بدن را مىپوشاند و به عبارت فارسى یعنى چادر.»(25)
2- اندازه جلباب
بسیارى از نگارندگان کتابهاى لغت و تفسیر در اینکه جلباب به معناى پوشش فراگیر است اتفاق نظر دارند ولى در باره اندازه دقیق جلباب دیدگاههاى متفاوتى دارند. از مجموع کلمات لغویان و مفسران در مورد اندازه جلباب پنج دیدگاه قابل اشاره است:
اوّل: جلباب پوششى فراگیر مثل چادر بوده که از بالاى سر تا پا را مىپوشانده است. این دیدگاه از کتابهاى فراوانى استفاده مىگردد.(26)
دوم: جلباب پوششى بزرگتر از خمار و مقنعه بوده که کمتر از مقدار رداء یعنى تقریباً تا زانوها را مىپوشانده است. این دیدگاه از برخى کتابهاى لغت استفاده مىشود.(27) براساس این قول به نظر مىرسد که جلباب روسرىهاى بزرگى بوده که تا روى زانوها را مىپوشانده است.
سوم: جلباب همان خمار و مقنعه است، یعنى پوششى که فقط سر و سینهها را مىپوشانده است.(28)
چهارم: جلباب به معناى قمیص و پیراهن بلند و چیره بر انسان است که بدن را مىپوشاند.(29)
پنجم: جلباب به معناى مانتو است. این دیدگاه اخیراً مطرح شده است: «جلباب نیز که در قرآن آمده و بر آن در عرف عرب اطلاق جُبّه هم مىشود در فارسى به معناى مانتو است.»(30)
همانندى سه دیدگاه اوّل این است که جلباب سر را مىپوشاند، با این تفاوت که در دیدگاه اوّل، سر و همه بدن پوشانده مىشود.
در نگرش دوم، علاوه بر سر، مقدار زیادى از بدن تا روى زانوها پوشانده مىشود.
براساس دیدگاه سوم، سر و اطراف گردن و سینهها فقط پوشانده مىشود.
وجه اشتراک دو دیدگاه آخر این است که مربوط به پوشش بدن غیر از سر هستند. شواهد مختلفى وجود دارد که صحت دیدگاه اوّل و مخدوش بودن دیدگاههاى دیگر را اثبات مىکند که بعضى عبارتند از:
شاهد اوّل: در برخى گزارههاى تاریخى تعابیرى آمده است که اثبات مىکند دیدگاه پنجم و چهارم (که جلباب را به معناى پیراهن بلند و مانتو دانستهاند) درست نیست، مثلاً از عایشه نقل شده است: «خمّرت وجهى بجلبابى؛(31) صورتم را به وسیله جلباب خود پوشاندم.» از این گفته به خوبى استفاده مىشود که جلباب به معناى پیراهن بلند و یا مانتو نیست چون پوشاندن صورت به وسیله پیراهن و مانتو انجام نمىشود. همچنین آمده است: «سدلتْ أحدانا جلبابها مِن رأسها على وجهها؛(32) یکى از ما جلباب خود را از روى سرش به صورتش افکند.» از این تعبیر نیز معلوم مىشود که جلباب به معناى پیراهن بلند و مانتو نبوده بلکه پوششى بوده که روى سر قرار مىگرفته، از اینرو قرار دادن آن روى صورت ممکن بوده است؛ برخلاف پیراهن بلند و مانتو که پوشاندن صورت با آن انجام نمىشود.
گواه دوم: از آمدن لفظ «على» که دلالت بر استعلاء و احاطه مىکند(33) در آیه جلباب و همچنین برخى شعرها مثل شعر(34) دختر عمرو ذىالکلب استفاده مىشود که جلباب پوششى بوده محیط بر همه بدن به گونهاى که سر را نیز مىپوشانده است.
شاهد سوم: در باره پوشش حضرت فاطمه زهرا(س) هنگام خروج از منزل و رفتن به مسجد براى دفاع از فدک نقل شده است:
«لاثتْ خمارَها على رأسها و اشتملتْ بجلبابها؛(35) مقنعهاش را محکم بر سر بست و جلباب که تمام بدنش را مىپوشاند بر تن کرد.»
برداشتها
از نحوه پوشش حضرت چند نکته استفاده مىشود:
اوّل: پوشش حضرت فاطمه(س) در بیرون منزل همان دو پوشش قرآنى مستقل از یکدیگر به نام «خمار» و «جلباب» بوده است. بر این اساس نظر طرفداران دیدگاه سوم که جلباب را به خمار (مقنعه) معنى کردهاند، ردّ مىگردد.
دوم: از عبارت «اشتملت بجلبابها» استفاده مىشود جلباب پوششى سرتاسرى مثل چادر بوده که تمام بدن حضرت را فرا مىگرفته است، بنا بر این نظر طرفداران دیدگاه دوم که معتقد بودند جلباب تقریباً تا زانوها را مىپوشاند نیز پذیرفته نمىشود.
شاهد چهارم: زمخشرى در تفسیر «کشاف» و آلوسى در تفسیر «روحالمعانى» از ابنعباس صحابى پیامبر اکرم(ص) و شاگرد امام على(ع) در تفسیر قرآن نقل کردهاند: «جلباب پوششى است که از بالا تا پایین بدن را مىپوشاند.»(36) که با این شاهد، بطلان دیدگاه دوم اثبات مىگردد.
گواه پنجم: احادیثى همچون حدیث نبوى: «لغیر ذىمحرم أربعة أثواب: درع، خمار و جلباب و ازار؛(37) حجاب زن در برخورد با نامحرم چهار پوشش است: پیراهن، مقنعه، چادر و شلوار». در این حدیث از جلباب و خمار به عنوان دو پوشش مستقل و در عرض هم نام برده شده است، که بطلان دیدگاه دوم استفاده مىشود. همچنین در برخى کتابهاى لغت مثل «مصباحالمنیر» فیومى آمده است: «الجلباب ثوب أوسع مِن الْخمار؛ جلباب لباس گستردهتر از خمار است» که ناهمگونى و مستقل بودن جلباب و خمار استفاده مىشود.
نتیجه اینکه، با شواهد و قراین ذکر شده اثبات مىگردد که از بین دیدگاههاى پنجگانه، دیدگاه اوّل صحیح است.
3- کارکرد جلباب
براى فهمیدن کارکرد جلباب و چگونگى پوشش آن لازم است به این پرسش پاسخ داده شود که معناى «یدنین» در آیه جلباب چیست؟
«یدنین» از ریشه لغوى «دنو» و مصدر اِدناء؛ به معناى نزدیک کردن در مقابل دور کردن است.
دور نمودن هر چیز، مناسب با آن است، مثلاً دور کردن دشمن یعنى فاصله انداختن بین دشمن و خود؛ دور کردن اخلاق زشت یعنى آراسته شدن به صفات نیک و نابود کردن اخلاق ناشایست؛ دور کردن لباس یعنى کَندن و بیرون آوردن آن؛ در مقابل نزدیک کردن لباس یعنى پوشیدن آن. اما چرا قرآن از «دنو» و معناى نزدیک کردن استفاده کرده، ریشههاى لغوى مثل ستر به معناى پوشاندن و پوشیدن را به کار نبرده است؟
پاسخ: به قرینه تقابل معنوى بین معناى نزدیک و دور کردن به نظر مىرسد علت این باشد که دور کردن و کَندن لباس، همراه و ملازم با نوعى تنفّر و انزجار است، مثل وقتى که انسان هنگام خستگى، انزجارآمیز لباسش را دور مىافکند. در مقابل، نزدیک کردن لباس به بدن، همراه و ملازم با قرابت و ارتباط معنوى مىباشد.
قرآن مجید با استفاده از تعبیر «دنو» و نزدیکى در آیه جلباب به بانوان دستور داده است که جلباب را با علاقه بپوشند، تا با نوعى محافظت و دقت همراه باشد، نه مانند کسى که به صورت اجبار، لباسى را به تن مىکند.(38)
با این همه برخى تفسیرها از جمله تفسیر معتبر المیزان علامه طباطبایى، ادناء در آیه را به ستر و پوشاندن معنا کردهاند.(39)
استاد مطهرى نیز تصریح کرده است که مقصود از نزدیک ساختن جلباب، پوشاندن با آن مىباشد، یعنى زنان وقتى مىخواهند از خانه بیرون بروند، روسرى بزرگ(40) خود را بردارند؛ البته معنى لغوى «ادناء» و نزدیک ساختن چیزى، پوشانیدن با آن نیست بلکه از مورد چنین استفاده مىشود.
وقتى به زن بگویند جامهات را به خود نزدیک کن، مقصود این است که آن را رها نکن. آن را جمع و جور کن و خود را با آن بپوشان.
استفاده زنان از پوششهاى بزرگ که بر سر مىافکندهاند دو نوع بوده است:
یک نوع جنبه تشریفاتى و اسمى داشته است، همچنان که در عصر حاضر چادر داشتن بعضى بانوان صرفاً جنبه تشریفاتى دارد و با چادر بدن خود را نمىپوشانند بلکه آن را رها مىکنند. وضع چادر سرکردنشان نشان مىدهد که اهل پرهیز از معاشرت با مردان بیگانه نیستند و از اینکه مورد بهرهبردارى چشمها قرار بگیرند ابا و امتناعى ندارند.
نوع دیگر بر عکس بوده، زن چنان با مراقبت جامههاى خویش را به خود مىگیرد و آن را رها نمىکند که نشان مىدهد اهل عفاف و حجاب است، که ناپاکدلان را نومید مىسازد. تعلیل دنباله آیه جلباب «ذلِکَ أدْنى أنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ» مؤید نوع دوم است.(41)
حال که آشکار گشت «یدنین» و «ادناء» در آیه به معناى پوشاندن است، در مورد کیفیت پوشش بدن با جلباب، برخى از تفاسیر از ابنسیرین نقل کردهاند: مراد قرار دادن جلباب و رداء بالاى ابرو و گرد کردن و قرار دادن گوشههاى جمع شده آن بالاى بینى است.(42)
کیفیت پوشش بیان شده براى جلباب همان کارى است که امروزه بسیارى از دختران و زنان مؤمن و مسلمان چادرپوش (که حساسیت بیشترى نسبت به رعایت حجاب دارند) انجام مىدهند.
4- رنگ جلباب
شواهد و قراین متعدد لغوى و تاریخى اثبات مىکند رنگ جلباب مشکى بوده است. در بحث معناى جلباب بیان شد که در اصل ریشه لغوى به معناى سوق دادن و پوشاندن است. معجم الوسیط نقل کرده است: «الجلب من کل شىء غطائه و من اللیل ظلامه؛ جلب از هر چیزى به معناى پوشش و پرده آن است و مراد از جلب لیل نیز پرده سیاه و تاریک شب است.»
ابنمنظور در لسان العرب گفته است: «جلابیب اللیل: استاره المظلمة؛ مراد از جلبابهاى شب، پردههاى تاریک شب است.» بعضى دیگر از نویسندگان کتابهاى لغت مثل فیروزآبادى،(43) شرتونى(44) و صفىپور(45) ذکر کردهاند که جلب به معناى سواد و سیاهى است. برخى کتابهاى لغوى معتبر و اصیل مانند «تهذیب اللغه»(46) و «لسان العرب»(47) این مصراع از شعر عربى را آورده: «و جلب اللیل یطرده النهار؛ روز پرده سیاه شب را از بین مىبرد.» سپس تصریح کردهاند: «اراد بجلب اللیل: سواده؛ شاعر از «جلب لیل» تاریکى و سیاهى شب را قصد کرده است.»(48)
[به نظر مىرسد در استدلال یاد شده خلط واضحى صورت گرفته است. در تمام موارد یاد شده وصف رنگ از کاربرد کلمه «لیل» در کنار «جلب» فهمیده مىشود نه اینکه در اصل مفهوم «جلب» رنگ سیاه نیز لحاظ شده باشد. - سردبیر]
علاوه بر قراین و شواهد فوق در برخى از کتابهایى که در باره انواع لباسهاى اسلامى نوشته شده، جلباب به پوشش گسترده مشکى (که بانوان روى لباسهاى دیگر مىپوشند) معنا شده است.(49) بنابراین جلباب از ریشه لغوى «جلب» است که در آن رنگ سیاه نیز لحاظ شده است.
علاوه بر شواهد ذکر شده، قراین تاریخى نیز اثبات مىکند که رنگ جلباب قرآنى مشکى بوده، با این توضیح که قرآن به زبان عربى مبین نازل شده است تا براى همه خصوصاً مردم عرب عصر نزول قابل فهم باشد. بنابراین باید بررسى کرد زنان مؤمن عصر نزول و مخاطب آیه، از واژه جلباب چه برداشتى داشتهاند و تبادر ذهنى آنها از این واژه چه بوده است؟ یعنى چه معنا و مفهومى از جلباب به ذهن آنها سبقت و پیشى گرفته است؟ در «سنن ابىداود» از امسلمه، همسر گرامى پیامبر اکرم(ص) قضیه تاریخى نقل شده که بیانگر تبادر ذهنى زنان عرب است و آن قضیه این مىباشد: وقتى آیه جلباب «یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبیبِهِنَّ»(50) نازل شد، زنهاى انصار از خانههایشان خارج شدند در حالى که پوششهاى مشکى داشتند. گویى کلاغ بالاى سر آنها نشسته است.(51)
در کتاب «عون المعبود شرح سنن ابىداود» در توضیح قضیه یاد شده نیز آمده است: پوششهایى که زنان انصار به عنوان جلابیب از آن استفاده کرده بودند، داراى رنگ مشکى بوده است، آنان به کلاغ که رنگ آن مشکى است تشبیه شدهاند. و به نظر مىرسد این تشبیه به خاطر این است که اساساً در ریشه واژه غراب (کلاغ) معناى سواد و مشکى اخذ شده است.(52)
تفاسیر مهمى مانند «المیزان»، «الدر المنثور» سیوطى، «روحالمعانى» آلوسى و بسیارى از تفسیرهاى دیگر در ذیل آیه جلباب جریان تاریخى بالا را نقل کردهاند.(53) سکوت پیامبر(ص) در باره رنگ مشکى پوشش زنان انصار، دلیل بر تقریر و تأیید حجاب با چادر مشکى است. علاوه بر قضیه ذکر شده، گزارشهاى تاریخى زیر نیز ادامه حجاب و پوشش چادر مشکى در قرنهاى پس از صدر اسلام در بین بانوان مسلمان را اثبات مىکند:
«دزى» صاحب کتاب معتبر «فرهنگ البسه مسلمانان» (که تحقیقهاى زیادى در زمینه نحوه پوشش مسلمانان انجام داده است) به نقل از «تورنر» در کتاب «یادداشتهاى یک سیاحت در شرق» مىگوید:
«زنان طبقه بالاتر چه مسلمان و چه مسیحى هنگام بیرون شدن از خانه، خود را در یک روپوش ابریشمى سیاه مىپوشند.»
وى همچنین به نقل از «بوکینگهام» در کتاب «مسافرتهایى در بینالنهرین» مىنویسد: «زنان دیار بکر گاهى چادر بزرگى از ابریشم مشکى همان طور که در میان زنان توانگر قاهره مرسوم است مىپوشند.»(54)
پس از بررسى مفهوم، اندازه، کارکرد و رنگ جلباب، اکنون مناسب است چادر را نیز از نظر مفهوم، اندازه، کارکرد و رنگ بررسى کنیم تا مقایسه آن دو با یکدیگر آسانتر شود.
مفهوم، اندازه، کارکرد و رنگ چادر
1- مفهوم چادر
کلمه چادر واژهاى است پهلوى(55) که به دو صورت «چادُر و چادَر» به کار رفته است. در کتابهاى لغت به خاستگاه فارسى و ایرانى بودن این واژه اشاره شده است. در مورد معنا و مفهوم چادر در فرهنگ لغت فارسى آمده است: چادر بالاپوشى که زنان روى سر اندازند و همه اندام آنان را مىپوشاند.(56) جامه رویین زنان، جامه بىآستین، و زبرین زنان که تمام سر، تن، پاى و دست را از نظرها مستور دارد.
پارچهاى است عریض و طویل که زنها آن را سر مىکنند. رداى زنان، بالاپوش، پرده، حجاب. در مَثَل گویند: «خانه نشستن بىبى از بىچادرى است.» برخى از الفاظ مترادف و متشابه با معناى چادر عبارتند از: ملحفه، ازار، رداء، طیلسان و ملائه.
لغتنامه دهخدا پس از ذکر این تعابیر، لفظ چادر را این گونه معنا مىکند: چادر پارچهاى است که زنان براى پوشانیدن چهره، دستها و سایر اعضا و البسه بر روى همه لباسها پوشند.(57)
لغتنامه دهخدا در ذیل واژه جلباب آن را این گونه معنا کرده است: پارچهاى که زنان براى پوشاندن چهره، دستها و سایر اعضا و البسه بر روى همه لباسها پوشند.(58)
همان گونه که آشکار است این معنا براى واژه جلباب دقیقاً همان معنایى است که براى واژه چادر نقل کرده است. بنابراین جلباب و چادر از نظر این کتاب لغت به یک معنا هستند.
به کارگیرى کلمه چادر از نخستین دورههاى شعر فارسى در آثار شاعران دیده مىشود. ناصر خسرو عقل را همچون عروسى مىداند که سخن، مانند چادر زیبایىهاى او را مىپوشاند.
زیر سخن است عقل پنهان
عقل است عروس و قول چادر
علاوه بر این لغتنامه دهخدا اشعار زیادى را از شعراى دورههاى مختلف ادبیات فارسى مثل رودکى، فردوسى، ناصر خسرو، اسدى، منوچهرى، فخرالدین اسعد، ارزقى، خاقانى، مولوى، سعدى و ... ذکر کرده که در آنها لفظ چادر به کار رفته است.(59)
استعمال گسترده لفظ چادر در ادبیات فارسى دلالت روشنى بر اصالت این نوع پوشش در بین زنان ایرانى در دورههاى مختلف تاریخ ایران دارد.
2- اندازه چادر
گرچه چادر از نظر شکل و نوع پارچه و مدل دوخت در طول تاریخ و در جوامع مختلف، به تناسب وضع زمان و مکان دچار تغییر و دگرگونى شده، ولى از نظر مقدار و اندازه، چادر پوشش بزرگى بوده که سرتاسر بدن و لباسهاى دیگر بانوان را از سر تا پا مىپوشاند. احتمال دارد چادر در اصل «چهار دور» بوده است، چون چهار طرف چیزى را که روى آن قرار مىگیرد مىپوشاند.(60) به نظر مىرسد در اثر گذشت زمان براى آسانى در تلفظ، کلمه «چهار دور» به چادر تبدیل شده باشد.
3- کارکرد چادر
چادر از نظر کارکرد به گونهاى است که از بالاى سر پوشیده مىشود و اطراف آن جمع و جور شده، به گونهاى کنترل مىگردد تا پوشش بیشتر و بهترى نسبت به بدن داشته باشد.
بسیارى از بانوان مؤمن و متدین (که حساسیت بیشترى نسبت به رعایت حجاب و پوشش خود دارند) اطراف قسمتهاى بالاى چادر را جمع و جور کرده و با دست خویش کنترل مىکنند، به گونهاى که قسمت بیشترى از چهره و دستها و همه اندام آنان پوشیده گردد.
4- رنگ چادر
گرچه چادر از نظر رنگ به تناسب و اقتضاى وضع زمان و مکان و محیطهاى گوناگون ممکن است داراى رنگهاى متفاوت باشد ولى معمولاً رنگ چادر بانوان در برخى کشورهاى عربى همچون عراق و عربستان (که از عبایه و چادر عربى استفاده مىکنند) مشکى است. در کشور ایران نیز مخصوصاً پس از پیروزى انقلاب اسلامى
و روى آوردن بانوان به حجاب اسلامى، زنان رنگهاى تیره و مشکى را براى چادر انتخاب کردند. به دلیل ملازمت بیشتر چادر مشکى با وقار و متانت، رنگ چادر دختران و بانوان مؤمن و متدین در شهرهاى مذهبى مثل قم، مشهد و همچنین در محیطهاى مذهبى مثل حوزههاى علمیه خواهران، مشکى است. این پدیده بیرونى مؤید آن است که بانوان مؤمن و مسلمان فرهیخته، خود نیز قبول دارند که رنگ مشکى چادر در تحقق حجاب اسلامى نسبت به دیگر رنگها مؤثر و کارآمد است.
مقایسه جلباب و چادر
1- مفهوم
گذشت که از نظر مفهوم، جلباب و چادر در اینکه پوشش گسترده و بزرگى هستند (که از بالاى سر و روى لباسهاى دیگر پوشیده مىشوند و معمولاً در بیرون منزل و در مقابل نامحرم از آن استفاده مىگردد) مشترکاند.
2- اندازه
بیان شد که براساس دیدگاه صحیح از نظر اندازه نیز جلباب و چادر یکسان و مشترک هستند. اندازه آن دو به گونهاى است که از بالاى سر تا پایین پا را مىپوشانند.
3- کارکرد
با توجه به معناى ذکر شده براى «یدنین» در آیه جلباب و همخوانى آن با استفاده صحیح از چادر، معلوم شد که جلباب و چادر از نظر کارکرد نیز یکسان و مشترک هستند، به گونهاى که کارکرد آن دو، پوشش همه قسمتهاى بدن در هنگام برخورد با نامحرم مىباشد.
4- رنگ
گذشت که به دلیل شواهد لغوى متعدد و همچنین به دلیل گواه تاریخى (که مؤید و بیانگر تبادر ذهنى زنان عرب، در زمان نزول آیه جلباب مىباشد) رنگ جلباب و چادر، مشکى بوده، اکنون نیز رنگ اکثر چادرهاى بانوان مشکى است. بنابراین جلباب و چادرى که بانوان در بیرون منزل استفاده مىکنند از نظر رنگ نیز یکسان و مشترک هستند.
نتیجه اینکه، پس از مقایسه جلباب و چادر از نظر مفهوم، اندازه، کارکرد و رنگ آشکار گردید که جلباب و چادر از نظرهاى ذکر شده، همخوانى و تشابه بسیار نزدیکى با یکدیگر دارند، به گونهاى که مىتوان ادعا کرد حجاب حداکثرى (چادر مشکى) داراى منشأ و ریشه قرآنى است و در قرآن مجید از چادر مشکى با لفظ «جلباب» تعبیر شده است.
دلیل و حکمت استفاده از جلباب و چادر
در کتابهاى تفسیر و کتابهاى مربوط به حجاب در مورد فلسفه و حکمت پوشش جلباب و حجاب حداکثرى دو احتمال بیان شده است:
اوّل: پوشش جلباب و حجاب حداکثرى براى تمایز و جدایى زنان آزاد از زنان کنیز و برده بوده است. این احتمال در برخى شأن نزولهایى که در ذیل آیه بیان شده این گونه آمده است:
گاهى اوقات جوانان مزاحم و فاسد متعرض زنان آزاد نیز مىشدند، سپس مدعى مىشدند که نفهمیدیم آزادزن است و پنداشتیم کنیز است، از اینرو به زنان آزاد دستور داده شد که بدون جلباب و بدون حجاب کامل از خانه خارج نشوند تا از کنیزان تشخیص داده شوند و مورد مزاحمت و اذیت قرار نگیرند.(61)
این احتمال اشکال دارد زیرا مىفهماند که مزاحمت نسبت به کنیزان مانعى ندارد و منافقان آن را به عنوان عذرى مقبول براى خود بیان مىکردند، در حالى که چنین نیست زیرا اگر چه پوشاندن موى سر بر کنیزان واجب نبوده (شاید دلیل آن بوده که وضع ظاهرى کنیز معمولاً جالب و تحریکآمیز نیست و مورد رغبت کسى واقع نمىشود) ولى مزاحمت حتى در مورد کنیزان گناه است و منافقان نمىتوانستهاند کنیز بودن را عذر بدانند.(62)
یکى از قراین و شواهدى که نادرستى احتمال اوّل را اثبات مىکند این است که تعبیر فراگیر «نساء المؤمنین» در آیه جلباب هم شامل زنان مؤمن آزاد و هم شامل زنان مؤمن کنیز مىشود. بنابراین خارج کردن کنیزان از عموم آیه نیازمند دلیل واضح و روشنى است،(63) که چنین دلیلى وجود ندارد.
احتمال دوم: دستور پوشش جلباب و حجاب حداکثرى چادر مشکى براى تمایز و شناخته شدن زنان عفیف از غیر عفیف است، چون زن مسلمان باید چنان میان مردم رفت و آمد کند که نشانههاى عفاف، وقار و پاکى او هویدا باشد و به عفت شناخته شود چون در این وقت است بیماردلانى که دنبال شکار مىگردند از آنان نومید مىگردند و فکر بهرهکشى از آنها در خیالشان خطور نمىکند. معمولاً جوانان ولگرد متعرض زنان جلف و سبک و عریان مىگردند. وقتى به آنها اعتراض مىشود که چرا مزاحم مىشوى؟ مىگویند اگر دلش این چیزها را نخواهد با این وضع بیرون نمىآید.(64)
با استفاده از آخر آیه جلباب «ذلِکَ أدْنى أنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ» پوشیدن جلباب «چادر» نزدیکتر است که به عفت شناخته شوند و مورد اذیت و آزار قرار نگیرند مىتوان گفت که یکى از فلسفهها یا حکمتهاى حجاب حداکثرى چادر این است که چون چنین پوشش حداکثرى، نشانه صلاح و پاکدامنى باطنى است، بازدارنده مهمى در مقابل آزار مزاحمان و در نتیجه باعث صیانت و حفظ زنان مىگردد.
مطلب ذکر شده با مبحث روانشناسان در مورد کنترل محرکى( Cantrol Stmulus) و دادن سرنخ (Prompting)براى رفتار با دیگران همخوانى دارد، چون پوششِ بیشتر به اصطلاح روانشناسان رفتارگرا، محرک افتراقى(Discriminative Stimulus) بر تمایلات درونى ایشان مىشود که بیانگر عفاف و صلاح و رستگارى درونى است. البته نکته فوق لزوماً به این معنا نیست: آنان که حجاب را دقیقاً رعایت نمىکنند عفاف و صلاح درونى را ندارند، بلکه منظور این است: آنان که از چنین تفکیکى استفاده نمىکنند رفتارشان مىتواند کجفهمى باشد، یعنى بدحجابى آنها به منزله چراغ سبزى باشد تا توسط افراد مزاحم مورد اذیت قرار گیرند.(65) حداقل یکى از فلسفههاى حجاب حداکثرى چادر در اسلام، راندن افراد لاابالى و مزاحم است، تا فکر متلکگویى و چشمچرانى و اذیت کردن زنان را در خیال خود نپرورانند.(66)
آنچه در ابتداى این فصل از على ابنابراهیم در مورد سبب نزول آیه جلباب نقل شد، مؤید مطلب بالا است. علامه طباطبایى(ره) پس از ذکر دو احتمال یاد شده احتمال دوم را پذیرفتهاند.(67)
چادر مشکى حجاب همشکل بانوان مسلمان
از آنجا که معمولاً از نوع لباس مىتوان پایگاه اجتماعى و خودآگاهى افراد، نیز ارزیابى آنها از خود را حدس زد، در مدارس سعى مىشود کودکان از لباس و روپوش همشکل استفاده کنند تا به این ترتیب فردیتزدایى شود و احساس فردیت (Individualise)در آنان کم گردد. یونیفرم(68)ها مثل لباس خلبانان، غوّاصان، آتشنشانها و رانندگان علاوه بر اینکه افراد را در برابر صدمات و آسیبها حفظ مىکند، عامل شناسایى است، زیرا هویت افراد را فاش مىسازد.
در اسلام در موسم حج، افراد از لباس همشکل احرام استفاده مىکنند که نشانه ترک دلبستگىهاى دنیوى و کنار گذاشتن لباسهاى رنگارنگ است.
بر اساس آیه جلباب مىتوان گفت که چادر مشکى پوشش متحدالشکل زن مسلمان در برخورد با نامحرم و در بیرون از منزل است، تا نشانهاى باشد براى شناخته شدن زن مؤمن و مسلمان به پارسایى، عفت و پاکى. در واقع همان گونه که لباس متحدالشکل و یونیفرم در دیگر اصناف و اقشار، ماهیت افراد را مشخص مىکند، جلباب و چادر مشکى معرّف شخصیت روحى و معنوى و پاکدامنى بانوان مسلمان به عنوان قشر بزرگ جامعه است. همین نکته مهم به شکل ظریفى در آیه جلباب آمده است:
«اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو (هنگام خروج از منزل) چادرهاى مشکى خود را بپوشند. این کار براى اینکه (به تقوا و عفت) شناخته شوند و مورد اذیت و آزار (هوسرانان) قرار نگیرند بهتر است.»(69)
بخش دوم مقاله را در شماره بعد خواهیم آورد.
پىنوشتها: -
1) سوره احزاب، آیه 59.
2) جلب» الجیم و اللام و الباء (اصلان): «احدهما الإتیان بالشىء مِنْ موضع إلى موضع و الآخر شىءٌ یغشّى شیئاً ... و مِن هذا اشْتقاق الجلباب»، احمد بنفارس، معجم مقاییس اللغه، ج1، ص470 - 469؛ محمد واعظزاده خراسانى، المعجم فى فقه لغة القرآن و سرّ بلاغته، ج9، ص694.
3) مصطفوى، التحقیق فى کلماتالقرآن الکریم، ج2، ص95.
4) المعجم فى فقه لغة القرآن و سر بلاغته، ج9، ص697.
5) أ) «إنّ الإزار و الملائة و الرداء ألفاظ متعددة لمسمّى واحد و هو الجلباب» الدکتور محمد فؤاد البرازى، حجاب المرأة المسلمة بین انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین، ص33.
ب) «قد اختلف القول فى الجلباب و مفهوم ادنائه و أوجه الْأقوال فى الْجلباب هو الْملائة أو الْعبائة» محمد غره دروزه، التفسیر ترتیب السور حسب النزول، ج7، ص419، دار الغرب الاسلامى، چاپ دوم، 1421 ه.ق.
ج) «اختلف الناس فى الْجلباب على ألفاظ متقاربة عمادها أنّه الثوب الذى یستر به البدن»، ابنالعربى المالکى، احکام القرآن، ج3، ص625، چ بیروت، دار الکتب الاسلامیه، 1408ه.ق.
د) «الجلباب: ما تلبسه المرأة فوق الثیاب و تغطّى به جمیع بدنها مِن رأسها إلى أسفل قدمیها و قد عُبِّر عن المتصف بهذه الخصوصیات بالملحفة و الملائة و الرداء و الکساء و نحو ذلک ممّا تشتمل به المرأة جمیع بدنها مِن فوقها إلى أسفلها»، علىاکبر سیفى مازندرانى، دلیل تحریر الوسیله، احکام الستر و النظر، ص29، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام الخمینى(ره) دى ماه 1375.
ه) «الجلباب: ما یغطّى الثیاب و یستر البدن و الثیاب معاً، و الملائة التى یشتمل بها، و الملحفة و الرداء الذى یستر تمام البدن و یلبس فوق الثیاب»، حسن مصطفوى، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج2، ص95.
6) ابیات فردوسى و اسدى در لغتنامه دهخدا، ذیل واژه چادر.
7) حامد الگار، چادر در دوره اسلامى - پوشاک در ایرانزمین - از سرى مقالات دانشنامه ایرانیکا (1) تألیف گروه نویسندگان، ص427 - 425، ضمیمه شماره 1، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، 1383ش.
8) تألیف قرن چهارم یا پنجم هجرى، به اهتمام مهدى محقق، تهران، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوم، 1362، ص268.
9) فرهنگ برابرهاى فارسى قرآن، براساس 142 نسخه خطى کهن، با نظارت دکتر محمدجعفر یاحقى، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ اوّل، 1372، ج2، ص619.
10) محمد بنمنصور المروزى، تصحیح دکتر محمد سرور مولایى، تهران، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، 1361، ص127.
11) تصحیح عزیزاللَّه جوینى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چاپ دوم، پاییز 1378، (بخش مفردات سوره احزاب)، ص190.
12) میرزا ابوالحسن شعرانى، تهران، انتشارات کتابفروشى اسلامیه، چاپ دوم، 1398ق، ج1، ص133.
13) سیدعلىاکبر قرشى، دار الکتب الاسلامیه، چاپ هشتم، بهار 1378، ج1 و 2، ص42.
14) آرتور جفرى، ترجمه دکتر فریدون بدرهاى، انتشارات توس، چاپ اوّل، 1372، ص169.
15) ابوحفص نجمالدین عمر بنمحمد نسفى، تصحیح دکتر عزیزاللَّه جوینى، تهران، انتشارات سروش، چاپ اول، 1376، ج2، ص802.
16) بهاءالدین محمد بن شیخ علىالشریف اللاهیجى، تصحیح دکتر محمد ابراهیم آیتى، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1340، ج3، ص66.
17) حسین بنعلى بنمحمد بناحمد الخزاعى النیشابورى، تصحیح و حواشى استاد مهدى الهى قمشهاى، تهران، چاپخانه محمدحسن علمى، چاپ دوم، 1325هش، ج8، ص191.
18) بانوى اصفهانى، نهضت زنان مسلمان، شهریور 1361ه.ش، ج8، ص254.
19) شمالالدین حسینى کاشفى (سده نهم)، کتابفروشى و چاپخانه اقبال، ج3 و 4، ص491.
20) ابوبکر عتیق نیشابورى (م - 494ق)، تصحیح سعیدى سیرجانى، تهران، فرهنگ نشر نو، چاپ اوّل، 1381ه.ش، ج3، ص1995.
21) ابوالمکارم حسنى (م - قرن 7ه.ق)، تصحیح و تحقیق محمدحسین صفاخواه، تهران، انتشارات احیاء کتاب، 1376ه.ش، ج3، ص76.
22) حسین بناحمد الحسینى الشاه عبدالعظیمى، انتشارات میقات، چاپ اول، پاییز 1364ه.ش، ج10، ص489.
23) ملا فتحاللَّه کاشانى، چاپخانه محمدحسن علمى، آذر 1330، ج7، ص332؛ خلاصه منهج الصادقین، انتشارات کتابفروشى اسلامیه، رمضان 1374ه.ق، ج4، ص318.
24) سیدعبدالحسین طیب، انتشارات اسلامى، چاپ سوم، تابستان 1366ه.ش، ج10، ص527.
25) رسائل حجابیه (شصت سال تلاش علمى در برابر کشف حجاب)، ج1، ص668، گردآورنده رسول جعفریان. متن رسالههاى فوق و رسالههاى فراوان دیگر مربوط به حجاب با تصحیح، تحقیق و تعلیقه آقاى جعفریان در دو جلد گردآورى شده، توسط انتشارات دلیل ما (قم)، چاپ اوّل، پاییز 1380 منتشر شده است.
26) به عنوان نمونه ذیل آیه جلباب ر.ک: علامه طباطبایى، تفسیر المیزان؛ شیخ محمدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف؛ بیضاوى، تفسیر انوار التنزیل و اسرار التأویل، همچنین از ابنعباس مفسر بزرگ قرآن کریم این دیدگاه استفاده مىشود که ضمن بررسى دیدگاههاى پنجگانه خواهد آمد. در کتاب «الجدول فى اعراب القرآن و صرفه و بیانه»، ذیل آیه 59 سوره احزاب (آیه جلباب) آمده است: «جلابیب جمع جلباب اسم جامد للملائة التى تشتمل بها المرأة. قال المبرد: الجلباب ما یستر الکلَّ مثل الملحفة».
در کتاب عبدالکریم زیدان با عنوان «المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم»، ج3، ص322، آمده است: «انه الملائة التى تشتمل بها المرأة فتلبسها فوق ثیابها و تغطّى بها جمیع بدنها مِن رأسها إلى قدمها و الْجلباب بهذا التعریف یشبه العبائة التى کانت شائعة فى لباس النساء فى العراق و لا تزال البعض منهن یلبِسنها».
در «التحقیق فى کلمات القرآن الکریم» آمده است: «انه ما یغطّى الثیاب و یستر البدن و الثیاب معاً و الملائة التى یشتمل بها و الملحفة و الرداء الذى یستر تمام البدن و یلبس فوق الثیاب».
مؤلف کتاب اعتقاد دارد که مفهوم جلب تمامیت پوشش را اقتضا مىکند، از اینرو جلباب لباسهایى مثل پیراهن را که از لباسهاى ضرورى هستند و تمام بدن را نمىپوشانند شامل نمىشود.
27) الجلباب: ثوب أوسع مِن الخمار دون الرداء» فیومى، المصباح المنیر، ریشه جلب. این دیدگاه همچنین از برخى کتابهاى لغت و تفسیر استفاده مىشود مثل العین خلیل، ج6، ص133؛ طریحى، مجمعالبحرین، ج1، ص384؛ التسهیل لعلوم التنزیل، ج3، ص144؛ محمد بنجزّى الکلبى، (م - 741)، تفسیر روحالبیان، ج7، ص240، ذیل آیه 59 احزاب).
28) الجلابیب: القمص و الخمر الواحد الجلباب» راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن. این دیدگاه همچنین از شیخ طوسى استفاده مىشود. ر.ک: التبیان فى تفسیر القرآن، ج8، ص361، تحقیق و تصحیح احمد حبیب قیصر المعالى، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، چاپ اوّل، رمضان المبارک 1409ه.ق.
29) الجلباب: القمیص و ثوب واسع للمرأة دون الملحفة ...»، فیروزآبادى، القاموس المحیط، ج1، ص173. همچنین چون راغب اصفهانى، جلابیب را به قُمُص تفسیر کرده و قمص جمع قمیص است پس این دیدگاه از ایشان برداشت مىشود. نیز این نظر از احمد بنفارس در معجم مقاییس اللغة، ج1، ص470، ریشه جلب، استفاده مىشود. البته همان گونه که از این کتاب در ذیل واژه قمص استفاده مىشود قمیص به هر پیراهنى گفته نمىشود بلکه به پیراهن بلند که بر بدن چیره باشد گفته مىشود (قمص: یدلُّ على لبس شىء و الانشیام فیه. یقال: تقمصه، إذا لبسه ثم یستعار ذلک فى کلِّ شىءٍ دخل فیه الْإنسان فیقال: تقمص الامارة ...، از کتاب «التحقیق فى کلمات القرآن الکریم» نیز استفاده مىشود قمیص پیراهنى بلند است که بدن را مىپوشاند. (ر.ک: ج9، ص319، ریشه قمص).
30) محمدابراهیم جناتى، رنگها در پوشش اسلامى، روزنامه حیات نو، ص12، شماره 1290، دوشنبه 16 آبان 1379.
31) سیدجعفر شهیدى، حجاب در قرآن، مجله پژوهشهاى قرآنى، شماره 26 - 25، ص76، بهار و تابستان 1380ه.ش.
32) همان.
33) عباس حسن، النحو الوافى، ج2، ص470، طهران، انتشارات ناصر خسرو، چ سوم.
34) تمشى النسور إلیه و هى لاهیة
مشى العذارى علیهنّ الجلابیب؛
کرکسان با آرامش و اطمینان به سوى جسد او روان هستند همانند راه رفتن دوشیزگان که بر تن خود جلباب دارند.» دیوان هذلیین، قسمت سوم، ص125، چاپ مکتبه العربیه، 1385ه.ق.
35) طبرسى، الاحتجاج، ج1، ص98.
36) عن ابنعباس: الرداء الذى یستر مِنْ فوق إلى أسفل». ابنعباس به عنوان یک خبره و کارشناس لغوى، مرجع بزرگى در تفسیر لغات قرآن بوده است. جعفر سبحانى، الموجز فى اصول الفقه، ص176، قم، مؤسسة الإمام الصادق، چ دهم، 1382ه.ش، همچنین در مورد منزلت ابنعباس در علم تفسیر ر.ک: دکتر محمدباقر حجتى، مقاله «تحقیق در باره ابنعباس و مقام وى در تفسیر» چاپ شده در کتابى از ایشان با عنوان «سه مقاله تاریخ تفسیر و نحو»، تهران، بنیاد قرآن، چاپ اول، دى ماه 1360.
37) طبرسى، مجمعالبیان، ج7، ص204.
38) روحاللَّه حسینیان، حریم عفاف (حجاب، نگاه)، ص63 - 62، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ اول، تابستان 1372.
39) المیزان فى تفسیر القرآن، ج16، ص339، ذیل آیه جلباب (احزاب، 59)، همچنین ابىالفرج جمالالدین عبدالرحمن الجوزى، (م - 597ه.ق)، زاد المسیر فى علم التفسیر، ج6، ص224، بیروت، دارالکتب العلمیه، چ اوّل، 1414ه.ق؛ حسین محمد مخلوق «صفوة البیان لمعانى القرآن»، ص537، مصر، چ سوم؛ الدکتور محمد سید طنطاوى، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، ج11، ص245، چ دار المعارف.
40) روسرى بزرگ از نظر معناى لفظى و لغوى واژهاى است که هم شامل سرپوشىهایى مىشود که تا کمر را مىپوشاند و هم شامل چادر مىگردد. اینکه استاد مطهرى در ادامه وقتى مثال زده است، از لفظ چادر استفاده کرده است، بعید نیست که این مثال قرینهاى باشد بر اینکه مرادشان از روسرى بزرگ، پوششى بلند و بزرگ شبیه چادر است.
41) استاد شهید مرتضى مطهرى، مسئله حجاب، ص176 - 175، انتشارات صدرا، بهار 1367ه.ش، با تلخیص.
42) عن ابنسیرین: سألتُ عبیدةَ السلمانى عن ذلک (یدنین)، فقال: أنْ تضعَ ردائَها فوق الحاجب ثم تدبره حتى تضعه على انفها»، زمخشرى، تفسیر کشاف، ذیل آیه (احزاب، 59)، برخى گفتهاند مراد از ادناء جلباب پوشیدن چهره با آن است به گونهاى که بیشتر صورت پوشیده شود و فقط دو چشم دیده شود. ر.ک: سراجالدین ابىحفص، تفسیر غریب القرآن، ص312، عالم الکتب، چ اوّل، 1408ه.ق؛ طبرى، تفسیر جامعالبیان، ج22، ص47 - 46. براى آشنایى با دیدگاههاى مختلف در باره ادناء جلباب ر.ک: ابىزکریا یحیى بنزیاد الفراء (م - 207ه.ق)، معانى القرآن، ج2، ص349، دار السرور؛ محمد بناحمد بنجزّى الکلبى (م - 741)، التسهیل لعلوم التنزیل، ج3، ص144، بیروت، دار الکتاب العربى، چ دوم، 1393ه.ق؛ محمد شوکانى، فتحالقدیر الجامع بین فنى الروایة و الدرایة مِن علم التفسیر، ج4، ص294، مصر، مطبعه مصطفى البابى، چ اوّل، رمضان 1350.
43) القاموس المحیط.
44) اقرب الموارد.
45) منتهى الارب فى لغة العرب.
46) ابىمنصور الازهرى، ص370 - 282، تهذیب اللغه، ج11، ص66، ریشه جلب، بیروت، دار احیاء التراث العربى، چ اوّل، 1421ه.ق.
47) ابنمنظور، لسان العرب، ج2، ص315، ریشه جلب، بیروت، دار احیاء التراث العربى.
48) در فرهنگهاى فارسى نیز چادر کحلى کنایه از آسمان و شب تاریک به کار رفته است. ر.ک: فرهنگ عمید، ذیل واژه چادر.
49) الجلباب: کساء أسود تلبسه المرأة فوق ثیابها»، الخطیب العدنانى، الملابس و الزینه فى الاسلام (فى اسماء و انواع الملابس القدیمة و الحدیثه)، ص190.
50) سوره احزاب، آیه 59.
51) لمّا نزّلت هذا الآیه «یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبیبِهِنَّ»، خرج نساء الأنصار کأنَّ على رؤسهن الغربان مِن اکسیة سود یلبسنها»، سنن ابىداود، ج2، ص182، کتاب اللباس، باب فى لباس النساء، چ دار الکتب العربى.
52) محمد شمس الحق العظیمآبادى، عون المعبود فى شرح سنن ابىداود، ج11، ص159، نشر مدینه منوره، چاپ دوم، 1389ه.ق؛ المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم فى الشریعة الاسلامیة، ج3، ص323، بیروت، الطبعة الثالثة، 1417ه.ق.
53) ر.ک: ذیل آیه جلباب (احزاب، 59)، ابىبکر عبدالرزاق بنهمام الصنعانى (211 - 126ه.ق)، تفسیر القرآن العزیز، ج2، ص101، بیروت، دار المعرفه؛ عبدالعظیم احمد تعیلب، فتحالرحمن فى تفسیر القرآن، ج5، ص283، دارالسلام، چ اوّل، 1421ه.ق؛ عبدالرحمن ابنابىحاتم (م - 1327)، تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص3154، بیروت، المکتبه العصریه، چ سوم، 1419ه.ق؛ ابىالمظفر السمعانى منصور بنمحمد الشافعى السلقى، تفسیر القرآن، ج4، ص307 - 306، الریاض، دار الوطن للنشر، چ اوّل، 1419ه.ق.
54) دزى، فرهنگ البسه مسلمانان، ص130 - 129.
55) براى آگاهى در مورد خط و زبان پهلوى که به فارسى میانه معروف است و پیش از زبان فارسى حاضر (که به فارسى نو مشهور است) رواج داشته است، ر.ک: دکتر محمدجعفر یاد، تاریخ ادبیات ایران، کتاب درسى سال اوّل ادبیات و علوم انسانى، ص10 تا ص7، نشر سال 1371.
56) محمد معین، فرهنگ فارسى، ج1، ص1264، واژه «چادر»، تهران، امیرکبیر، چاپ هشتم، 1371ه.ش.
57) علىاکبر دهخدا، لغتنامه، ج5، ص6992 - 6990، واژه «چادر»، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اوّل، از دوره جدید، بهار 1373.
58) همان، ج17، ص14، ذیل واژه «جلباب».
59) ر.ک: همان، واژه «چادر»؛ دکتر اکرم جودى نعمتى، مقاله «حُجْب در ادب فارسى»، مجله زن شرقى، شماره 18 - 17، ص104، ویژه حجاب، مرداد و شهریور 1383.
60) مؤید احتمال ذکر شده این است که همین حالت پوشانندگى نسبت به چهار طرف و همه اطراف در چادرهایى که عشایر و مسافران در مسافرتها از آنها استفاده مىکنند نیز وجود دارد.
61) تفسیر روحالمعانى، ج12، ص127، ذیل آیه 59 سوره احزاب، همچنین تفسیر الدر المنثور، ج5، ص221.
62) مسئله حجاب، ص177 - 176.
63) الظاهر أنّ قوله «نساء المؤمنین» یشمل الحرائر و الإماء و الفتنة بالإماء أکثر لکثرة تصرفهنَّ بخلاف الحرائر فیحتاج إخراجهنَّ مِن عموم النساء إلى دلیل واضح»، محمد بنیوسف الشهیر بأبى حیان الاندلسى، تفسیر البحر المحیط، ج7، ص240، همچنین محمد ناصرالدین الالبانى، حجاب المرأة المسلمة فى الکتاب و السنة، ص43 - 42.
64) مسئله حجاب، ص178 - 176.
65) خلاصه پژوهش بررسى ویژگىهاى حجاب خواهران در دانشگاه تهران، ص5، مجرى طرح دکتر جعفرى بوالهرى، شهریور 1376.
66) براى آگاهى بیشتر ر.ک: مهدى صفار دستگردى، بدحجابى در نگرش جامعهشناختى، فصلنامه کتاب زنان، شماره 22، زمستان 1382.
67) المیزان، ج16، ص360.
68) یونیفرم به لباس یکسان و متحدالشکلى اطلاق مىشود که گروهى، قشرى یا صنفى از مردم آن را بر تن مىکنند و بدین وسیله موقعیت شغلى یا صنفى خود را اعلام و از گروههاى اجتماعى دیگر متمایز و مشخص مىگردند، مثل نظامیان، قضات، روحانیون و ...، دکتر احمد صبور اردوبادى، آئین بهزیستى اسلام، ج4، ص80، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اوّل، بهار 68.
69) سوره احزاب، آیه 59، براى آگاهى بیشتر ر.ک: فصل سوم، بحث دلیل و حکمت استفاده از جلباب و چادر مشکى.