زن در سخن و سیره رسول خدا(ص)
مهدى مهریزى
قرآن کریم نخستین منبع و مرجع براى ارائه تصویر زن از دیدگاه اسلام است. پس از آن سیره و سخنان رسول خدا(ص) در جایگاه دوم قرار مىگیرد. آموزههاى رسول خدا(ص) براى همه مسلمانان ملاک و معیار است و مرز میان اسلام و دیگر ادیان را روشن مىسازد، از اینرو تحلیل و بررسى سخنان رسول خدا(ص) درباره زن از جایگاه ویژه و پر اهمیتى برخوردار است.
سخن و سیره رسول خدا(ص) تجلى قولى و رفتارى قرآن کریم است، هر آنچه را که خداوند بزرگ در کتاب خویش بر رسولش فرو فرستاده، انسانها در سخن و سیره پیامبر مشاهده مىکنند. چرا که پیامبر نخستین ایمانآورنده به وحى الهى است.
«ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ؛(1)
پیامبر [خدا] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ایمان آورده است.»
جستجو و تتبع در آموزههاى پیامبر ما را به اصول و محکماتى هدایت مىکند که تفسیرکننده و تراز براى دیگر سخنان است. مىتوان گفت اصول و محکمات آموزههایى است که در مرحله معنا و مصداق تردیدبردار نیست یعنى در مرحله معنا، روشن و واضح و در مرحله مصداق بر بیش از یک مصداق قابل انطباق نیست. چنان که از پشتوانه تأیید و حمایت قرآنى نیز برخوردار بوده و با آیات کتاب الهى همسو و سازگار است.
به نظر مىرسد پنج اصل بنیادین و اساسى از سخنان و سیره رسول خدا(ص) مىتوان استخراج کرد که بر پایه آن تلقى و تصور مسلمانان از زن باید شکل گیرد. آن اصول عبارتند از:
1- برابرى زنان و مردان در حوزههاى انسانى؛
2- کرامت زن؛
3- تعامل انسانى با زن؛
4- جایگاه معنوى زنان؛
5- منع از خشونت علیه زنان.
اینک به بسط و شرح این اصول و مستندات آن مىپردازیم:
1- برابرى زنان و مردان در حوزه انسانى
رسول خدا(ص) بنیاد و جوهره زن و مرد را بر پایه کتاب الهى واحد مىبیند، تفاوتهاى زیستى که به جهت حفظ نسل انسانى در آدمى تعبیه شده بر این جوهر واحد اثر نمىگذارد. دو دسته از سخنان پیامبر مىتواند مستند این اصل قرار گیرد.
1/1- زنان همتاى مردان
«حدثنا قتیبة بنسعید، ثنا حماد بنخالد الخیاط، ثنا عبداللَّه العمرى، عن عبیداللَّه، عن القاسم، عن عائشة، قالت: سئل رسول اللَّه(ص) عن الرجل یجد البلل و لا یذکر احتلاما، قال: یغتسل و عن الرجل یرى أنه قد احتلم و لا یجد البلل، قال: لا غسل علیه. فقالت أم سلیم: المرأة ترى ذلک اعلیها الغسل؟ قال: نعم، إنما النساء شقائق الرجال؛(2)
عایشه گوید: از رسول خدا سؤال شد اگر مردى رطوبتى ببیند ولى احتلام را به یاد نمىآورد [وظیفهاش چیست؟] فرمود: غسل کند. پرسیده شد: مردى خواب مىبیند محتلم شده ولى رطوبتى [در بیدارى] نمىبیند؟ فرمود: غسل بر او نیست. امسلیم پرسید: اگر براى زنى چنین وضعى پیش آید آیا غسل دارد؟ فرمود: بلى زنان همتاى مردانند.»
بیهقى نیز همین حدیث را با سند خود از ابوداود نقل کرده است.(3)
ابنمنظور در کتاب «لسان العرب» و زبیدى در «تاج العروس» در معناى شقایق نوشتهاند:
«اى نظایرهم و امثالهم فى الاخلاق و الطباع کانهن شققن منهم؛(4)
مانند آنها در خلق و خوى و سرشتاند، گویا از آنها جدا شدهاند.»
این حدیث زن و مرد را در مسائل زیستى به استناد یگانگى و همتایى برابر مىبیند، پس سایر عرصههاى حیات، حکمش معلوم خواهد بود.
2/1- مساوات میان دختران و پسران
«حدّث سعید بنیوسف، عن یحیى بنأبىکثیر، عن عکرمة، عن ابنعبّاس قال: قال رسول اللَّه(ص): ساووا بین اولادکم فى العطیّة؛ فلو کنت مفضّلاً أحداً لفضّلتُ النساء؛
رسول خدا(ص) فرمود: در بخشش میان فرزندان برابرى را رعایت کنید. اگر من مىخواستم فرزندى را برترى دهم دختران بودند.»
و در روایت دیگرى مىفرماید:
«فلو کنت مؤثراً أحداً على أحدٍ لآثرت النساء على الرجال؛(5)
پیامبر فرمود: اگر کسى را مىخواستم برترى دهم زنان را بر مردان برترى مىدادم.»
«النبى(ص): سوّوا بین أولادکم فی العطیّة؛ فلو کنت مؤثراً أحداً على أحد لآثرت النساء على الرجال؛(6)
پیامبر فرمود: میان فرزندان در بخشش برابرى را رعایت کنید. اگر مىخواستم کسى را برترى دهم حتماً زنان را بر مردان برترى مىدادم.»
زینب تمیمى نقل مىکند:
«أنّه کره أن یفضِّل الذکورَ من البنین على الإناث فی العطیّة؛(7)
رسول خدا نمىپسندید پسران بر دختران در بخشش برترى داده شوند.»
بخارى نیز در کتاب صحیح با تعبیر دیگرى این حدیث را آورده است که پیامبر مىفرماید:
«... اعدلوا بین اولادکم فى العطیّة؛(8)
میان فرزندان در بخشش به عدالت رفتار کنید.»
«حدثنا حامد بنعمر، قال: حدثنا أبوعوانة، عن حصین، عن عامر، قال: سمعت النعمان بنبشیر رضىاللَّه عنهما و هو على المنبر یقول: اعطانى أبى عطیةً، فقالت عمرة بنت رواحة: لا ارضى حتى تشهد رسول اللَّه(ص)، فأتى رسول اللَّه(ص)، فقال: إنى أعطیت ابنى من عمرة بنت رواحة، عطیة فأمرتنى ان اشهدک یا رسول اللَّه، قال: اعطیت سائر ولدک مثل هذا؟ قال: لا، قال: فاتقوا اللَّه و اعدلوا بین اولادکم، قال: فرجع فرد عطیّه؛(9)
عامر گوید از نعمان بنبشیر بر بالاى منبر شنیدم که مىگفت: پدرم چیزى را به من بخشید، عمره دختر رواحه گفت باید رسول خدا بدین بخشش رضایت دهد. پدرم نزد رسول خدا آمد و گفت به پسرم که مادرش عمره است چیزى بخشیدم. مادرش به من دستور داد که باید رسول خدا بدین امر رضایت دهد. رسول خدا فرمود: آیا به دیگر فرزندانت مانند این را بخشیدهاى؟ گفت: نه، فرمود: از خدا بترسید و میان فرزندان به عدالت رفتار کنید. نعمان از نزد رسول خدا بازگشت و هدیهاش را بازپس گرفت.»
2- کرامت زن
یکى از آموزههاى رسول خدا(ص) که به صورتهاى مختلف در سخن و سیره ایشان تکرار شده اعتقاد به کرامت زن است. این مطلب را از این گفتار و کردار مىتوان استنباط کرد:
1/2- سفارش به تکریم زن
«حدّث [أبوعبدالغنیّ الحسن بنعلیّ بنعیسى الأزدى المعانی] عن عبدالرّزاق بنهمام بسنده، عن علیّ بنأبیطالب(ع) قال: قال رسول اللَّه(ص): خیرُکم خیرُکم لأهله، و أنا خیرُکم لأهلی. ما أکرم النساءَ إلّا کریمٌ، و لا أهانهنّ إلا لئیمٌ؛(10)
رسول خدا(ص) فرمود: بهترین شما بهترین شما با خانواده است و من بهترین شما با خانواده هستم. جز کریمان زنان را تکریم نکنند و جز انسانهاى پست زنان را تحقیر ننمایند.»
«حدّثنا أبوکُرَیب: حدّثنا عبدة بنسلیمان، عن محمّد بنعمرو: حدّثنا أبوسلمة، عن أبىهریرة قال: قال رسول اللَّه(ص): أکمل المؤمنین إیماناً أحسنهم خُلقاً، و خِیارکم خِیارکم لنسائهم خُلقاً؛
رسول خدا(ص) فرمود: کاملترین مؤمنان در ایمان، خوشخُلقترین آنهاست و بهترین شما خوشخُلقترین شما با زنانند.»
«قال أبوعیسى: حدیث أبىهریرة هذا، حدیث حسن صحیح.(11)
ابنمخلّد، عن محمّد بنعمرو بنالبخترى، عن محمّد بنأحمد بنأبىالعوّام، عن عبدالوهّاب بنعطاء. عن محمّد بنعمرو، عن أبىسلمة، عن أبىهریرة، عن النبیّ(ص) قال: إنّ أکمل المؤمنین إیماناً أحسنهم خُلقاً، و خیارکم خیارکم لنسائه؛(12)
از پیامبر نقل شده است: کاملترین مؤمنان در ایمان خوشخُلقترین آنان است و بهترین شما، بهترین شما با زنان است.»
«قال رسول اللَّه(ص): خیرکم خیرکم لنسائه، و أنا خیرکم لنسائى؛(13)
رسول خدا(ص) فرمود: بهترین شما بهترین شما با زنانش مىباشد. و من بهترین شما با زنانم هستم.»
«قال رسول اللَّه(ص): خیرُکم خیرُکم لأهله، و أنا خیرکم لأهلى؛(14)
رسول خدا(ص) فرمود: بهترین شما، بهترین شما با خانواده است و من بهترین شما با خانوادهام هستم.»
«القطب الراوندى فى لبّ اللباب: و عنه(ص)، قال: خیرُکم خیرُکم لنسائکم، و بناتکم؛(15)
از رسول خدا(ص) نقل شده است: بهترین شما بهترین شما با زنان و دخترانتان هستید.»
«أخبرنا عبداللَّه: أخبرنا محمّد: حدّثنى موسى، قال: حدّثنا أبى، عن أبیه، عن جدّه جعفر بنمحمّد، عن أبیه، عن جدّه علیّ بنالحسین، عن أبیه، عن علیّ(ع) قال: قال رسول اللَّه(ص) فى حدیث: و من اتّخذ زوجةً فلیُکرمْها؛(16)
رسول خدا(ص) فرمود: هر کس همسرى گزید، وى را تکریم کند.»
2/2- محبت به زنان نشانه ایمان و اخلاق پیامبران
«أخبرنا عبداللَّه: أخبرنا محمّد: حدّثنى موسى، قال: حدّثنا أبى، عن أبیه، عن جدّه جعفر بنمحمّد، عن أبیه، عن جدّه علیّ بنالحسین، عن أبیه، عن علیّ(ع) قال: قال رسول اللَّه(ص): اُعطینا أهلَ البیت سبعةٌ لم یُعطَهُنّ أحدٌ قبلنا، و لا یُعطاها أحدٌ بعدنا: الصباحةَ، و الفصاحةَ و السماحةَ، و الشجاعةَ، و الحلمَ، و العلمَ، و المحبّةَ من النساء؛(17)
ما خاندان به هفت خصلت اختصاص یافتیم که پیشینیان آن را نداشتند و پیشینیان نیز نخواهند داشت. خوشمنظرى، رساگویى، گشادهرویى، شجاعت، بردبارى، دانش، علاقهمندى به زنان.»
«أخبرنا عبداللَّه: أخبرنا محمّد: حدّثنى موسى، قال: حدّثنا أبى، عن أبیه، عن جدّه جعفر بنمحمّد، عن أبیه، عن جدّه علیّ بنالحسین، عن أبیه، عن علیّ(ع)، قال: قال رسول اللَّه(ص): کلّما ازداد العبد إیماناً، ازداد حبّاً للنساء؛(18)
رسول خدا(ص) فرمود: هر چه آدمى ایمانش افزایش یابد، علاقهاش به زنان بیشتر گردد.»
3/2- اختیاردارى زنان در امر ازدواج
«أخبرنا عبدالرزّاق، قال: أخبرنا ابنجریح، قال: أخبرنى أبوالزبیر، عن رجل صالح من أهل المدینة، عن أبىسلمة بنعبدالرحمن، قال: کانت امرأة من الأنصار تحت رجل من الأنصار، فقُتل عنها یوم أحد، و له منها ولد، فخطبها عمّ ولدها و رجل إلى أبیها، فأنکح الرجل، و ترک عمّ ولدها، فأتت النبیّ(ص) فقالت: أنکحنی أبی رجلاً لا اُریده، و ترک عمّ ولدى، فیؤخذ منّى ولدى، فدعا النبیّ(ص) أباها فقال: أنکحت فلاناً فلانة؟ قال: نعم. قال: أنت الذى لا نکاح لک، اذهبى فانکحى عمّ ولدک؛(19)
ابوسلمه گوید: زنى از انصار همسر مردى از انصار بود، شوهرش در جنگ احد به شهادت رسید و از وى فرزندى داشت. عموى بچهاش [برادرشوهرش] و مردى دیگر او را از پدرش خواستگارى کردند. پدرش او را به ازدواج مرد بیگانه در آورد و عموى فرزندش را کنار گذارد. دختر نزد پیامبر آمد و گفت پدرم مرا به ازدواج مردى در آورده که او را نمىخواهم. برادرشوهرم فرزندم را از من مىگیرد. پیامبر پدرش را فرا خواند و فرمود: دخترت را به ازدواج فلان مرد در آوردى؟ گفت: بلى. فرمود: تو اختیاردار ازدواج دختر نیستى [و رو کرد به دختر و فرمود:] برو با برادرشوهرت ازدواج کن.»
حدّثنا هنّاد بنالسریّ: حدّثنا وکیع، عن کهمس بنالحسن، عن ابنبریدة، عن أبیه، قال: جاءت فتاة إلى النبیّ(ص) فقالت: إنّ أبی زوّجنی ابنأخیه؛ لیرفع بى خسیسته، قال: فجعل الأمر إلیها، فقالت: قد أجزت ما صنع أبى، و لکن أردت أن تعلم النساء أن لیس لى الآباء من الأمر شىء.
فى الزوائد: إسناده صحیح، و قد رواه غیر المصنّف من حدیث عائشة و غیرها؛(20)
دخترى نزد پیامبر آمد و گفت: پدرم مرا به خاطر خصلتهاى شخصى به ازدواج پسر برادرش در آورده است. پیامبر اختیار را به دختر داد. آنگاه دختر گفت به این کار پدرم تَن مىدهم. خواستم زنان بدانند پدران نسبت به دختران اختیاردار نیستند.»
«حدّثنا أبوالعبّاس محمد بنیعقوب: أنبأنا محمد بنعبداللَّه بنعبدالحکم: حدّثنا ابن أبى فدیک، عن ابنأبىذئب، عن عمر بنحسین، عن نافع، عن ابنعمر، رضىاللَّه عنهما: انّه تزوّج ابنة عثمان بنمظعون. قال: فذهبت اُمّها إلى النبیّ(ص) فقالت: إنّ ابنتی تکره و اللَّه، فأمره رسول اللَّه(ص) أن یفارقها، ففارقها و قال: لا تُنکحوا النساء حتّى تستأمروهنّ، فإذا سکتنَ فهو إذنهنّ. فتزوّجها بعده المغیرة بنشعبة؛(21)
ابنعمر دختر دایىاش را به ازدواج عثمان بنمظعون در آورد. مادر دختر نزد رسول خدا رفت و گفت به خدا سوگند دخترم به این ازدواج راضى نیست. رسول خدا دستور داد دختر جدا شود و فرمود: زنها را پیش از مشورت با آنان شوهر ندهید. اگر سکوت کردند همان نشانه رضایت است. آنگاه آن دختر با مغیرة بنشعبه ازدواج کرد.»
4/2- مشورت با زنان
رسول خدا با سخن، تقریر و عمل بر مشورت با زنان تأکید فرمود:
رسول خدا در زمینه ازدواج و برخى مسائل خانوادگى دیگر، فرمان به مشورت با زنان داده است:
«أخبرنا أبوزکریا بنأبىاسحاق المزکى و أبوبکر بنالحسن القاضى قالا، ثنا أبوالعباس محمد بنیعقوب، أنبأ محمد بنعبداللَّه ابنعبدالحکم، أنبأ ابنوهب، اخبرنى اللیث بنسعد عن عبداللَّه بنعبدالرحمن القرشى عن عدى بنعدى الکندى عن ابیه عن رسول اللَّه(ص) انه قال: شاوروا النساء فى انفسهن فقیل له: یا رسول اللَّه ان البکر تستحیى قال: الثیّب تعرب عن نفسها و البکر رضاها صمتها؛(22)
از رسول خدا(ص) نقل شده است: با زنان در مسئله ازدواجشان مشورت کنید، بانوان خواستِ خود را آشکار مىکنند، و دوشیزگان رضایتشان در سکوتشان است.»
«حدثنا عبداللَّه، حدثنى أبى، ثنا هشیم عن عمر بنأبىسلمة، عن أبیه، عن أبىهریرة، قال: قال رسول اللَّه(ص): البکر تستامر و الثیب تشاور قیل یا رسول اللَّه ان البکر تستحى قال سکوتها رضاها؛(23)
رسول خدا(ص) فرمود: با دوشیزه و بانو در مورد ازدواجشان مشورت کنید. گفته شد: دوشیزگان حیا مىکنند. فرمود: سکوت آنان رضایت آنهاست.»
«حدثنا عبداللَّه، حدثنى أبى، ثنا على بنعیاش و اسحق بنعیسى و هذا حدیث على، قال: ثنا اللیث بنسعد قال: حدثنى عبداللَّه بنعبدالرحمن بنأبىحسین المکى عن عدى ابنعدى الکندى عن أبیه عن رسول اللَّه(ص) قال: أشیروا على النساء فى أنفسهن فقالوا: ان البکر تستحى یا رسول اللَّه(ص)، قال رسول اللَّه(ص): الثیب تعرب عن نفسها بلسانها و البکر رضاها صمتها؛(24)
از رسول خدا نقل شده است: با زنان در مورد ازدواجشان مشورت کنید. گفتند: دوشیزگان شرم مىکنند. فرمود: بانو رأى خود را اعلام دارد و دوشیزه سکوتش، رضایت است.»
پیامبر(ص) دخترى را براى مردى خواستگارى مىکند، پدرِ دختر از پیامبر(ص) اجازه مىخواهد که با همسرش مشورت کند، رسول خدا به او اذن مىدهد.(25)
در صلح حدیبیّه پس از امضاى قرارداد، رسول خدا به مسلمانان دستور داد قربانى کنید و پس از آن تقصیر نمایید. هیچ کس به دستور پیامبر عمل نکرد. رسول خدا بر امسلمه وارد شد و جریان را ذکر کرد. امسلمه گفت: شما خود قربانى کنید و حلق کنید و با کسى سخن مگویید. پیامبر بیرون آمد و آن عمل را انجام داد، مسلمانان نیز تبعیت کردند.(26)
ناگفته نماند مشورت جایى است که طرف مشورت، آگاهى لازم را داشته باشد و ناصح و خیرخواه و صاحب تجربه باشد. مجموعه سخنان و تأیید و عمل پیامبر نشان مىدهد که هر کس چنین آگاهى، تجربه و خیرخواهى را داشت مىتواند طرف مشورت واقع گردد و جنسیت دخالت ندارد و اگر جز اینها در آن روزگار اتفاق نیفتاد، شرایط بیش از این را براى زنان فراهم نساخته بود.
3- تعامل انسانى با زنان
سیره عملى رسول خدا بر این پایه استوار است که جامعه اسلامى مىبایست زنان را به عنوان بخشى از جامعه انسانى با همه گستردگىهایش بپذیرد. و مبناى تعامل با آنان بر محور انسانیت با همه عمق و گستردگىاش صورت پذیرد. در اینجا نمونههایى از تعامل پیامبر با زنان را گزارش مىکنیم که مىتواند مستند و مرجع اتخاذ این اصل و قاعده باشد:
1/3- سلام کردن به زنان
«محمد بنیعقوب، عن على بنابراهیم، عن أبیه، عن حماد بنعیسى، عن ربعى بنعبداللَّه، عن ابىعبداللَّه(ع) قال: کان رسول اللَّه(ص) یسلم على النساء و یرددن علیه؛(27)
امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) بر زنان سلام مىکرد و آنان پاسخ مىگفتند.
«حدثنا أبوبکر بنابىشیبه، حدثنا سفیان بنعیینه، عن ابنابىحسین، سمعه من شهر بنحوشب یقول: اخبرته اسماء ابنة یزید: مر علینا النبى(ص) فى نسوة فسلم علینا؛(28)
شهر بنحوشب گوید: اسماء دختر یزید گزارش داد که رسول خدا(ص) بر گروهى از ما زنان گذشت و بر ما سلام کرد.»
2/3- عیادت از زنان بیمار
«حدثنا العباس بنالفضل الأسفاطى، حدثنا أبوالولید الطیالسى، ثنا أبوعوانة، عن عبدالملک بنعمیر، عن امرأة منهم یقال لها أم العلاء أن النبى(ص) دخل علیها فى مرضها فقال أبشرى یا أم العلاء فإن مرض المسلم یذهب خطایاه کما یذهب النار خبث الحدید؛(29)
عبدالملک بنعمیر از زنى به نام امعلاء نقل مىکند که پیامبر به هنگام بیمارىاش بر او وارد شد و فرمود بشارت باد بر تو اى امعلاء، بیمارى مسلمان، خطاهایش را مىپوشاند چنان که آتش آهن را تصفیه مىکند.»
3/3- پذیرفتن دعوت به غذا
«حدثنا [إسحاق] الانصارى حدثنا معن حدثنا مالک [بنأنس] عن إسحاق بنعبداللَّه بنأبىطلحة عن أنس بنمالک: أن جدته ملیکة دعت رسول اللَّه(ص) لطعام صنعته، فأکل منه، ثم قال: قوموا فلنصل بکم، قال أنس، فقمت إلى حصیر لنا قد طول ما لبس، فنضحته بالماء، فقام علیه رسول اللَّه(ص) و صففت علیه أنا و الیتیم وراءه و العجوز من ورائنا، فصلى بنا رکعتین ثم انصرف؛(30)
انس بنمالک گوید: جدهاش ملیکه غذایى پخت و رسول خدا(ص) را براى غذا دعوت کرد رسول خدا(ص) از آن تناول کرد. سپس فرمود: برخیزید نماز بگزاریم. انس گفت: زیراندازى که بسیار کهنه شده را آب زده و آن را تکان دادم رسول خدا برخاست و پشت سر پیامبر نماز خواندیم.»
4/3- احوالپرسى و دیدار از زنان
از زنان متعددى در سیره پیامبر یاد شده که رسول خدا به دیدار و احوالپرسى آنان مىرفت. گاه در آن منزلها استراحت مىکرد، بسا اوقات نماز مستحبى مىخواند. از این زنان مىتوان نام امفضل(31) [نخستین زن مسلمان پس از خدیجه در مکه] فاطمه بنت اسد(32) [مادر امیرالمؤمنین ]امسلیم،(33) [همسر حمزة سید الشهداء(34)] لبابه [دختر حارث بن حزن(35) و همسر عباس بنعبدالمطلب که در مکه ایمان آورد] شفاء امسلیمان(36) [در مکه ایمان آورد] امحرام [دختر ملحان و همسر عبادة بنصامت]، امایمن،(37) جُعده(38) [دختر عبداللَّه بنثعلبه].
در باره امحرام در کتب سیره چنین منقول است:
«کان رسول اللَّه(ص) یکرمها و یزورها فى بیتها و یقیل عندها و اخبرها انها شهیدة؛(39)
رسول خدا او را گرامى مىداشت و از او در خانهاش احوال مىپرسید و آنجا استراحت مىنمود و خبر داد که وى به شهادت مىرسد.»
5/3- ترغیب و تشویق به دانشاندوزى
سخنان متعددى از رسول خدا(ص) در تشویق و ترغیب زنان به دانشاندوزى منقول است که به نمونههایى اشاره مىشود:
«نوادر الراوندی،: بإسناده، عن موسى بنجعفر(ع)، قال: قال رسول اللَّه(ص): اضربوا النساء على تعلیم الخیر؛(40)
زنان را در راه آموزش خیر و نیکى تنبیه کنید.»
«قال النبى(ص): نِعْم النساء نساءُ الأنصار! لم یمنعهنّ الحیاءُ أن یتفقّهن فی الدین؛(41)
زنان انصار، خوب زنانى هستند، شرم مانع فقاهت آنان در دین نمىشود.»
«قال رسول اللَّه(ص): ایما رجل کانت عنده ولیدة فعلمها فاحسن تعلیمها و ادبها فاحسن تأدیبها ثمّ أعتقها و تزوّجها فله أجران؛(42)
پیامبر(ص) فرمود: هر مردى که کنیزکى نزد او باشد، او را تعلیم دهد و خوب تعلیم دهد و او را پرورش دهد و خوب پرورش دهد، سپس او را آزاد کند و شوهر دهد، داراى دو پاداش خواهد بود.»
6/4- پاسخگویى به پرسشهاى زنان
«أبی رحمة اللَّه، قال: حدثنا سعد بنعبداللَّه، قال: حدثنا إبراهیم بنهاشم و غیره، عن خلف بنحماد، عن الحسین بنزید الهاشمی عن أبیعبداللَّه علیهالسلام، قال: جاءت زینب العطارة الحولاء إلى نساء رسول اللَّه(ص) و بناته و کانت تبیع منهن العطر فدخل رسول اللَّه صلىاللَّه علیه و آله و هی عندهن، فقال لها: إذا أتیتنا طابت بیوتنا، فقالت: بیوتک بریحک أطیب یا رسول اللَّه، قال: إذا بعت فأحسنی و لا تغشی فإنه أتقى و أبقى للمال، فقالت: ما جئت بشیء من بیعی، و إنما جئتک أسالک عن عظمة اللَّه؛(43)
زینب عطاره زنى است که لوازم آرایش به زنان مىفروشد و وسائل آرایش زنان پیامبر(ص) را فراهم مىکند. روزى رسول خدا(ص) وارد خانه شد و او را دید. فرمود: آفرین بر تو که اتاقهاى ما را معطر مىکنى. زینب گفت: اتاقهاى شما به عطر شما خوشبوتر است اى رسول خدا! پیامبر فرمود: وقتى معامله مىکنى خوب رفتار کن و نارو نزن، این مایه حفظ و ماندگارى بیشتر مال است. گفت: اى رسول خدا! امروز براى فروش نیامدهام بلکه آمدهام نسبت به چگونگى آفرینش جهان از شما سؤال کنم. آنگاه رسول خدا با تفصیل چگونگى آفرینش را بیان کرد.»
«مقاتل بنحیان: لما رجعت أسماء بنت عمیس من الحبشة مع زوجها جعفر بنأبیطالب دخلت على نساء رسول اللَّه(ص) فقالت: هل فینا شیء من القرآن قلن: لا، فأتت رسول اللَّه(ص) فقالت: یا رسول اللَّه إن النساء لفی خیبة و خسار! فقال: و مم ذلک قالت: لأنهن لا یذکرن بخیر کما یذکر الرجال، فأنزل اللَّه تعالى هذه الآیة - یعنی: «إن المسلمین و المسلمات ...»؛(44)
اسماء دختر عمیس به همراه شوهرش جعفر از حبشه بازگشت، نزد زنان رسول خدا(ص) رفت و از آنان پرسید: آیا در قرآن مطلبى در باره زنان نازل شده است؟ پاسخ منفى شنید. سپس نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: زنان در زیان و خسارت به سر مىبرند.
پیامبر پرسید: چرا؟ گفت: زیرا خداوند یاد نیکى از آنان نمىکند، آن گونه که از مردان یاد مىکند. پس از آن آیه 35 سوره احزاب نازل شد.
همچنین امسلیم نزد رسول خدا آمد و در باره غسل زنان و جنابت آنان پرسش کرد و رسول خدا پاسخ فرمود. در این سؤال و جواب امسلمه شرم کرد و به امسلیم گفت چرا چنین پرسشهایى از رسول خدا دارى؟ زنان را شرمگین کردى؟ پیامبر فرمود: ساکت شو؟(45)
7/3- تغییر نام زنان از سوى پیامبر
پیامبر نام تعدادى از زنان را پس از اسلام آوردن تغییر داد.
- نام عاصیه [دختر عمر] را به جمیله(46) تغییر داد.
- نام بَرّة [دختر ابوسلمه] را به زینب(47) و نام زن دیگر را که بَرّه بود به جویریه(48) تغییر داد. پیامبر در فلسفه این رفتار فرموده بَرّه [نیکوکار ]گونهاى خودستایى است.
8/3- پیامبر همسرانش را به سفر مىبرد
رسول خدا در هر سفر قرعه مىانداخت و یکى از همسرانش را با خود همراه مىبرد:
«عن عمرة بنت عبدالرحمن عن عایشة زوج النبى، قالت: کان رسول اللَّه اذا اراد سفراً اقرع بین نسائه فایتّهن خرج سهمها خرج بها؛(49)
عایشه همسر پیامبر گفت: رسول خدا(ص) هر گاه اراده سفر مىکرد میان همسرانش قرعه مىانداخت و نام هر کس بیرون مىآمد، او را همراه مىبرد.»
این همه، جز مواردى است که از بیعت رسول خدا با زنان، حضور زنان در جنگها و مشاغل اجتماعى عصر رسول خدا در کتب سیره و تاریخ به ثبت رسیده است. و در اینجا از آن صرف نظر مىگردد.
4- جایگاه معنوى زنان
بهشت و دستیابى به فرجام نیک براى انسانِ مسلمان هدف و مقصد است و در تعالیمِ دینى تراز و معیارِ ارزشگذارى و سنجش. در آموزههاى رسول خدا، با تعبیرهاى گوناگون، طیفهایى از زنان برخوردار از این فرجام نیک معرفى شدهاند، چنان که خدمت به آنان نیز عامل برخوردارى از بهشت دانسته شده است.
1/4- بهشت زیر پاى مادران
«حدثنا أبویوسف محمد بنأحمد الرقى، ثنا محمد بنسلمة الحرانى، عن محمد بنإسحق، عن محمد بنطلحة بنعبدالرحمن بنأبىبکر الصدیق، عن معاویة بنجاهمة السلمى، قال: أتیت رسول اللَّه(ص) فقلت: یا رسول اللَّه! إنى کنت أردت الجهاد معک، أبتغى بذلک وجه اللَّه، و الدار الآخرة. قال: ویحک! أحیة أمک؟ قلت: نعم یا رسول اللَّه، قال: فارجع الیها فبرها. ثم أتیته من امامه فقلت: یا رسول اللَّه! إنى کنت أردت الجهاد معک. أبتغى بذلک وجه اللَّه و الدار الآخرة. قال: ویحک، أحیة أمک؟ قلت: نعم یا رسول اللَّه! قال ویحک! الزم رجلها فثم الجنة؛(50)
معاویة بنجاهمة گوید: خدمت پیامبر(ص) رسیدم و گفتم: مىخواهم با شما در راه خدا و زندگى آخرت جهاد کنم. فرمود: آیا مادرت زنده است؟ گفتم: بلى. فرمود: برگرد و به او نیکى کن. از مقابل حضرت آمدم و گفتم: اى رسول خدا، مىخواهم با شما در راه خدا و براى زندگى آخرت در جهاد شرکت کنم. فرمود: آیا مادرت زنده است؟ گفتم: بلى. فرمود: پاهاى مادرت را بچسب که بهشت همان جاست.»
«ان الجنة تحت رجل المرأة؛(51)
بهشت زیر پاى زن است.»
«عن انس عن النبى(ص): الجنة تحت اقدام الامهات؛(52)
پیامبر(ص) فرمود: بهشت زیر پاهاى مادران است.»
«عن فاطمة عن النبى(ص): الزم رجلها فان الجنة تحت اقدامها؛(53)
پیامبر(ص) فرمود: ملازم مادر باش که بهشت زیر پاهاى اوست.»
«عن سعید بنالمسیب، قال: قال عمر: کنا مع رسول اللَّه(ص) على جبل فأشرفنا على واد فرأیت شاباً یرعى غنماً له أعجبنى شبابه، فقلت: یا رسول اللَّه(ص) و أى شاب لو کان شبابه فى سبیل اللَّه؟ فقال النبى(ص): یا عمر فلعله فى بعض سبیلاللَّه و أنت لا تعلم ثم دعاه النبى(ص) فقال: یا شاب هل لک من تعول قال: نعم، قال: من، قال: أمى، فقال النبى(ص): الزمها فان عند رجلیها الجنة؛(54)
عمر گوید: با پیامبر، بر بلنداى کوهى بودیم که مشرف بر سرزمینى بود. جوانى را دیدم که چوپانى مىکند. از جوانىاش خوشم آمد. گفتم: اى رسول خدا، چه جوانى! کاش جوانىاش در راه خدا بود. پیامبر فرمود: شاید در راه خداست و تو نمىدانى. پیامبر جوان را فرا خواند و فرمود: اى جوان آیا عایله دارى؟ گفت: بلى. فرمود: چه کسى؟ گفت: مادرم. فرمود: ملازم او باش که بهشت پیش پاهاى اوست.»
«حدثنا بکر بنمحمد الصیرفى بمرو، ثنا أبوقلابة و ثنا على بنحمشاذ العدل، ثنا الحسن بنسهل المجوز، ثنا أبوعاصم عن ابنجریج، حدثنى محمد بنطلحة بنعبداللَّه بنعبدالرحمن عن أبیه عن معاویة بنجاهمة ابنجاهمة اتى النبى(ص) فقال: انى اردت أن اغزو و جئت استشیرک فقال: أ لک والدة قال: نعم، قال: اذهب فالزمها فان الجنة عند رجلها؛(55)
جاهمه نزد رسول خدا آمد و گفت: مىخواهم همراه شما در جنگ شرکت کنم و براى مشورت نزد شما آمدم. پیامبر(ص) فرمود: آیا مادر دارى؟ گفت: بلى. فرمود: برو و ملازم او باش، که بهشت پیش پاهاى اوست.»
«الجنة بناؤها اقدام الامهات؛(56)
زیربناى بهشت گامهاى مادران است.»
«عن ابنعباس عن النبى(ص): من قبل بین عینى امه کان له ستراً من النار؛(57)
پیامبر فرمود: هر که میان چشمان مادرش را ببوسد، این بوسه پردهاى در برابر آتش خواهد بود.»
2/4- نیکى به دختر و خواهر سبب رفتن به بهشت
«عن على بنابراهیم، عن أبیه، عن ابنأبىعمیر، عن هشام بنالحکم، عن عمر بنیزید، عن أبىعبداللَّه(ع) قال: قال رسول اللَّه(ص): من عال ثلاث بنات أو ثلاث أخوات وجبت له الجنة، فقیل: یا رسول اللَّه(ص) و اثنتین فقال: و اثنتین. فقیل: یا رسول اللَّه(ص)، و واحدة فقال: و واحدة؛(58)
رسول خدا فرمود: هر کس، سه دختر یا سه خواهر را اداره کند، بهشت برایش واجب است. گفته شد: اى رسول خدا دو تا چطور؟ فرمود: و دوتا. گفته شد: اى رسول خدا یکى چطور؟ فرمود: و یکى.»
«حدثنا أحمد بنمحمد، حدثنا عبداللَّه بنالمبارک، حدثنا ابنعیینة عن سهیل بنابىصالح عن أیوب بنبشیر عن سعیدالاعشى عن أبىسعید الخدرى قال: قال رسول اللَّه(ص): من کانت له ثلاث أخوات أو ابنتان أو أختان فأحسن صحبتهن و اتقى اللَّه فیهن فله الجنة؛(59)
رسول خدا فرمود: هر که سه خواهر یا دو دختر یا دو خواهر داشته باشد و با آنان نیک رفتار کند و با خداترسى با آنان معاشرت کند، بهشت ارزانى اوست.»
3/4- بهشت پاداش حاملگى، وضع حمل و شیر دادن زنان
«محمد بنعلى بنالحسین فى الامالى عن محمد بنالحسن، عن الصفار عن محمد بنالحسین بنأبىالخطاب، عن الحکم بنمسکین، عن أبىخالد الکعبى عن أبىعبداللَّه(ع) أن رسول اللَّه(ص) قال: أیما امرأة دفعت من بیت زوجها شیئاً من موضع إلى موضع ترید به صلاحاً نظر اللَّه إلیها، و من نظر اللَّه إلیه لم یعذبه، فقالت امسلمة: یا رسول اللَّه(ص) ذهب الرجال بکل خیر فأى شىء للنساء المساکین؟ فقال(ع): بلى إذا حملت المرأة کانت بمنزلة الصائم القائم المجاهد بنفسه و ماله فى سبیل اللَّه، فإذا وضعت کان لها من الاجر ما لا یدرى أحد ما هو لعظمه، فإذا أرضعت کان لها بکل مصة کعدل عتق محرر من ولد اسماعیل، فإذا فرغت من رضاعه ضرب ملک کریم على جنبها و قال: استأنفى العمل فقد غفر لک؛(60)
رسول خدا(ص) فرمود: هر زنى که در خانه شوهر وسیلهاى را از جایى به جایى بگذارد و قصد خیر داشته باشد، خدا به او توجه کند و هر که مورد نظر خداوند باشد او را عذاب نمىکند. امسلمه گفت: اى رسول خدا، مردان همه خوبىها را از آنِ خود ساختند. زنان بیچاره چه دارند؟ فرمود: وقتى زنى باردار شد مانند روزهدارى است که به شبزندهدارى مشغول است و در راه خدا با جان و مال جهاد مىکند. هنگامى که وضع حمل کند، چنان پاداشى دارد که هیچ کس نداند. هنگامى که بچه شیر مىدهد در برابر هر مک زدن، ثواب آزاد کردن بردهاى از فرزندان اسماعیل را دارد و وقتى شیر دادن تمام شد، فرشته گوید: گذشتهات بخشوده شد. از نو شروع کن.»
«فى حدیث الحولاء العطارة بالسند المتقدم فى ابواب المقدمات قال: قال رسول اللَّه(ص): ... یا حولاء، و الذى بعثنى بالحق نبیاً و رسولاً و مبشراً و نذیراً، ما من امرأة تحمل من زوجها ولداً إلا کانت فى ظل اللَّه عز و جل حتى یصیبها طلق. یکون لها بکل طلقة، عتق رقبة مؤمنة، فإذا وضعت حملها و أخذت فى رضاعه، فما یمص الولد مصة من لبن أمة إلا کان بین یدیها نوراً ساطعاً یوم القیامة، یعجب من رآها من الاولین و الآخرین، و کتبت صائمة قائمة، و إن کانت مفطرة کتب لها صیام الدهر کله و قیامه، فإذا فطمت ولدها، قال الحق جل ذکره: یا أیتها المرأة، قد غفرت لک ما تقدم من الذنوب، فاستأنفى العمل؛(61)
رسول خدا فرمود: ... اى حولاء، سوگند به آن که مرا به پیامبرى برانگیخت، هر زنى که باردار شود از شوهرش، در سایه خدا زندگى مىکند، تا هنگام درد زایمان. هر دردى ثواب آزاد کردن یک بنده مؤمن را دارد. وقتى فارغ شد و شیر دادن را شروع کرد، هر گاه کودک مک زند از پیش روى آن زن روز قیامت نورى درخشد که هر بینندهاى را به عجب وا دارد. و او روزهدارِ شبزندهدار محسوب شود. و اگر در این حال روزه بدارد ثواب روزه و عبادت تمام روزگار برایش ثبت شود. وقتى کودک را از شیر گرفت خداوند فرماید: اى زن، گناه گذشتهات را بخشیدم، از نو آغاز کن.»
«و عن سعید بنجبیر عن ابنعمر، احسبه رفعه. عن النبى(ص): المرأة فى حملها إلى وضعها إلى فصالها کالمرابط فى سبیل اللَّه، و إن ماتت فیما بین ذلک فان لها أجر شهید؛(62)
رسول خدا فرمود: زن از هنگام باردارى تا هنگام شیر گرفتن کودک مانند رزمنده در راه خداست و اگر در این مدت جان دهد پاداش شهید دارد.»
«المرأة إذا حملت کان لها أجر الصائم القائم المخبت المجاهد، فى سبیل اللَّه، و إذا ضربها الطلق فلاتدرى الخلائق، ما لها من الاجر، فإذا وضعت کان لها بکل مصة أو رضعة أجر نفس تحییها، فإذا فطمت ضرب الملک على منکبیها و قال: استأنفى العمل؛(63)
رسول خدا فرمود: زن وقتى حامله شد، ثواب روزهدار عابد، که در راه خدا جهاد مىکند خواهد داشت. و هنگامى که درد زایمان گرفت، موجودات نمىدانند او چه پاداشى دارد. وقتى فارغ شد، هر شیر دادن یا مک زدن بسان زنده کردن یک جان ارزش دارد. وقتى کودک را از شیر گرفت، فرشتهاى به کتفش زند و گوید: عمل را از سر گیر.»
5- منع از خشونت علیه زنان
بررسى سخنان و رفتار رسول خدا(ص) نشان مىدهد که پیامبر در صدد محو این رفتار در جامعه انسانى و در میان مسلمانان بود. مىتوان آنچه از ایشان در این باره رسیده به چند گروه تقسیم کرد:
الف -
روایتهاى متعدد وجود دارد که پیامبر در دورهاى مردان را از زدن زنان منع مىکرد تا اینکه مردان بسیارى اعتراض کرده و مجدداً پیامبر اجازه داد ولى نگاهش بدان منفى بود:
«حدثنا محمد بنالصباح، أبنأنا سفیان بنعیینة، عن الزهرى، عن عبداللَّه بنعبداللَّه بنعمر، عن إیاس بنعبداللَّه بنأبىذباب، قال: قال النبى(ص): لا تضربن إماء اللَّه، فجاء عمر إلى النبى(ص) فقال: یا رسول اللَّه! قد ذئر النساء على أزواجهن. فأمر بضربهن فضربن، فطاف بآل محمد(ص) طائف نساء کثیر. فلما أصبح قال لقد طاف اللیلة بآل محمد سبعون امرأة. کل امرأة تشتکى زوجها فلا تجدون أولئک خیارکم؛(64)
رسول خدا فرمود: کنیزکان خدا (زنان) را کتک نزنید. عمر نزد ایشان آمده و گفت: اى رسول خدا، زنان بر شوهران سرکشى مىکنند. پس رسول خدا اجازه داد مردان زنان خود را بزنند. و زنانى کتک خوردند، پس از آن گروه بسیارى از آنان گرد خانه پیامبر(ص) براى اعتراض جمع شدند. صبح آن روز پیامبر فرمود: شب گذشته هفتاد زن گرد خانه خویشان محمد گرد آمده و از شوهرانشان شکوه داشتند. این مردان نیکان شما نیستند.»
این روایت با تعبیرهاى مختلف در مستدرک حاکم نقل شده، و به صحت آن حکم شده است.(65) و نیز در سنن دارمى، الطبقات الکبرى، مسند حمیدى و مصنف ابنابىشیبه نیز نقل شده است.(66)
ب -
در دستهاى دیگر رسول خدا(ص) با تعبیرهاى عاطفى از زدن منع نموده است.
«محمّد بنیعقوب، عن حمید بنزیاد، عن الحسن بنمحمد بنسماعة، عن غیر واحد، عن ابان، عن ابىمریم عن أبىجعفر(ع) قال: قال رسول اللَّه(ص): أیضرب احدکم امرأة ثم یضل معانقها؛(67)
رسول خدا فرمود: چگونه شما مردان همسرانتان را کتک مىزنید و سپس او را در آغوش مىگیرید.»
«أخبرنا محمد بنعمر، عن أبىحبیبة عن داود بنالحصین، عن أبىسفیان، عن أیوب، قال: جاءت امرأة إلى رسول اللَّه(ص) قد ضربها زوجها ضرباً شدیداً، فقام رسول اللَّه: فأنکر ذلک و قال: یظل أحدکم یضرب امرأته ضرب العبد ثم یظل یعانقها و لا یستحیى؛(68)
زنى نزد رسول خدا آمد و از کتککارى شوهرش شکوه کرد. پیامبر این عمل را زشت شمرد و فرمود: چگونه شما مردان همسرانتان را همچون بردگان کتک مىزنید و سپس او را در آغوش مىگیرید، آیا شرم نمىکنید؟»
این حدیث با تعبیرهاى دیگر در مصنف عبدالرزاق، سنن دارمى، صحیح بخارى و سنن ابنماجه در برخى از روایتها از زدن به گونههاى خاصى منع شده است:
«و فى حدیث الحولاء، بالسند المتقدم عن رسول اللَّه(ص) انه قال: فاى رجل لطم امرأته لطمة، امر اللَّه عز و جل مالک خازن النیران فیلطمه على حى وجهه سبعین لطمة فى نار جهنم و اىّ رجل منکم وضع یده على شعر امرأة مسلمة، سمر کفه بمسامیر من نار؛(69)
رسول خدا فرمود: هر مردى که بر زنش صدمهاى وارد کند، خداوند به نگهبان آتش دستور دهد که بر گونه او هفتاد ضربه در آتش دوزخ وارد سازد. هر مرد مسلمانى که به گیسوى زن مسلمانى چنگ زند، دست او با میخهاى آتشین کوبیده خواهد شد.»
«عن النبى(ص) قال: أیما رجل ضرب أمرأته فوق ثلاث، أقامه اللَّه یوم القیامة على رؤوس الخلائق، فیفضحه فضیحة ینظر إلیه الاولون و الاخرون؛(70)
رسول خدا فرمود: هر مردى که زنش را بیش از سه بار کتک زند خداوند او را در قیامت در حضور تمام انسانها رسوا سازد.»
«عن رسول اللَّه(ص): أنه نهى عن ضرب النساء من غیر واجب؛(71)
رسول خدا(ص) از کتک زدن زنان در غیر مورد واجب منع کردند.»
«عن النبى(ص) أنه قال: إنى أتعجب ممن یضرب امرأته و هو بالضرب أولى منها، لا تضربوا نساءکم بالخشب، فإن فیه القصاص، و لکن اضربوهن بالجوع و العرى، حتى تربحوا فى الدنیا و الاخرة؛(72)
رسول خدا(ص) فرمود: در شگفتم که مردى همسرش را کتک زند و خود سزاوارتر است. زنان را با چوب کتک نزنید، که قصاص دارد. بلکه زنان را با گرسنگى و برهنگى تنبیه کنید تا در دنیا و آخرت سود برید.»
«ابنجریج، قال: أخبرنى أبوقزعة إیّاى و عطاء، عن رجل من بنىقشیر، عن أبیه، أنه سأل النبى(ص) ما حق امرأتى علىَّ؟ قال: تطعمها إذا طعمت، و تکسوها إذا اکتسیت، و لا تضرب الوجه، و لا تقبح؛(73)
از پیامبر(ص) پرسید: همسرم چه حقى بر من دارد؟ رسول خدا فرمود: هر گاه غذا خوردى به او نیز غذا دهى، هر گاه که پوشاک تهیه کردى براى او نیز فراهم سازى. به صورت زن آسیب نرسانى و زشتش نخوانى.»
د -
در برخى روایتها، زدن را مشروط به ارتکاب فحشاى روشن و آشکار از سوى زن کرده است:
«حدثنا أبوبکر بنأبىشیبة ثنا الحسین بنعلى، عن زائدة، عن شبیب بنغرقدة البارقى، عن سلیمان بنعمرو بنالاحوص، حدثنى أبى أنه شهد حجةالوداع مع رسول اللَّه(ص). فحمد اللَّه و أثنى علیه، و ذکر و وعظ، ثم قال: استوصوا بالنساء خیراً فإنهن عوان عندکم، لیس تملکون منهن شیئاً غیر ذلک، إلا أن یأتین بفاحشة مبینة. فإن فعلن فاهجروهن فى المضاجع و اضربوهن ضرباً غیر مبرح. فإن أطعنکم فلا تبغوا علیهن سبیلاً؛(74)
سلیمان گوید: پدرم در حجةالوداع با پیامبر بود. رسول خدا سپاس خدا را گفت و مردم را موعظه کرد، آنگاه فرمود: زنان را سفارش خیر کنید. آنان اسیر دست شما هستند؛ جز نیکى حق ندارید با آنان رفتار کنید. مگر آنکه مرتکب فحشایى آشکار شوند. در آن صورت از بستر آنان کناره بگیرید، آنان را ملایم کتک زنید، و اگر از خلاف بازگشتند بهانهاى بر آنان مجویید.»
این روایت با تفاوتهایى در سنن ابنماجه، مصنف ابنابىشیبه و سنن ترمذى هم آمده است.(75)
نکته قابل تأمل در این حدیث این است که پیامبر(ص) در سال آخر حیات خویش، زدن معمولى را مختص به ارتکاب فحشا از سوى زن مىداند و آیه را به این فرضِ خاص اختصاص مىدهد.
ه -
رسول خدا(ص) خود هیچ گاه مرتکب چنین رفتارى نشد:
«حدثنا ابوبکر بنابىشیبة، ثنا وکیع، عن هشام بنعروة، عن ابیه، عن عائشة، قالت: ما ضرب رسول اللَّه(ص) خادماً له و لا امرأة و لا ضرب بیده شیئاً؛(76)
عایشه گفت: رسول خدا هیچ گاه خدمتگزار یا زنى را کتک نزد.»
روایتى را که شیخ طوسى در کتاب مبسوط آورده و براساس آن فتوا داده است:
«عن أبىسلمة عن فاطمة بنت قیس، أن أباعمرو بنحفص، طلقها البتة، و هو غائب فأرسل إلیها وکیله الشعیر فسخطته، فقال: و اللَّه ما لک علینا من شىء فجاءت رسول اللَّه(ص) فذکرت ذلک له، فقال: لیس لک نفقة فأمرها أن تعتد فى بیت أمشریک، ثم قال تلک امرأة یغشاها أصحابى، اعتدّى عند ابنأممکتوم، فإنه رجل أعمى تضعین ثیابک، فإذا حللت فأذنینى، قالت: فلما حللت ذکرت له أن معویة بنأبىسفیان و أباجهم خطبانى، فقال: أما أبوالجهم، فلا یضع عصاه عن عاتقه و أما معویة فصعلوک لا مال له، انکحى أسامة؛(77)
ابوعمرو بنحفص همسرش، فاطمه دختر قیس را طلاق غیابى داد و برایش مبلغى جو فرستاد. چون دختر قیس خشمگین گردید، ابوعمرو به وى گفت: به خدا سوگند چیزى از آنِ تو بر ذمه ما نیست. دختر قیس نزد رسول خدا آمد و ماجرا را باز گفت. رسول خدا فرمود: تو حق نفقه ندارى و به او فرمان داد که در خانه امشریک عدّه نگه دارد. سپس فرمود: امشریک زنى است که اصحاب من گاه با وى دیدار مىکنند. در خانه اممکتوم که مرد نابینایى است و نزد او مىتوانى حجاب برگیرى عدّه نگهدار و پس از پایان عدّه به من خبر ده. دختر قیس پس از پایان عدّه نزد پیامبر آمده و گفت: ابوجهم و معاویه از من خواستگارى کردهاند، چه کنم؟ پیامبر فرمود: ابوجهم همیشه عصایش بر سر زن بلند است و معاویه نیز مردى تنگدست است، با اسامة ازدواج کن.»
این روایت نشان مىدهد که پیامبر دستور مىدهد که به خواستگارى مردى که زن را کتک مىزند جواب منفى دهد.
«... قلت یا رسول اللَّه(ص): إن لى امرأة - فذکر من طول لسانها و بذائها، فقال: طلقها، قلت یا رسول اللَّه(ص)! إنها ذات صحبة و ولد، قال: فأمسکها و أمرها، فان لم یکن فیها خیر فستفعل، و لا تضرب ظعینتک ضرب أمتک؛(78)
مردى به پیامبر گفت: زنى زباندراز و بىحیا دارم چه کنم؟ پیامبر فرمود: او را طلاق ده. مرد گفت: همسرى جز او ندارم و از او فرزند دارم. پیامبر فرمود: او را اصلاح کن و اگر سود نداشت در آینده طلاق ده، اما او را مانند کنیزان کتک مزن.»
و -
در دستهاى دیگر از روایات، پیامبر(ص) فرمان مىدهد مردان عصایى بر دیوار آویزان کنند، تا اهل و عیال هراسى داشته و مرتکب عصیان و نافرمانى نشوند. نمونهاى از این روایات چنین است:
«عن النبى(ص): علق السوط حیث یراه اهل البیت؛(79)
رسول خدا فرمود، تازیانه را در جایى آویزان کنید که اهل خانه ببینند.»
«عن النبى(ص): علقوا السوط حیث یراه أهل البیت، فانه ادب لهم؛(80)
رسول خدا فرمود: تازیانه را در جایى که اهل خانه ببینند آویزان کنید، این سبب تأدیب آنهاست.»
«عن ابىالدرداء قال: اوصانى خلیلى ابوالقاسم(ع) فقال: انفق من طولک على اهلک و لا ترفع عصاک اخفهم فى اللَّه؛(81)
ابودردا گوید: رسول خدا به من توصیه کرد که از توان مالى بر اهل و عیالت انفاق کن. عصا را بالا مبر، و به خاطر خدا برایشان آسان گیر.»
در پایان این نوشتار یادآورى مىگردد که اصول یاد شده بر پایه نقلهاى مکرر و همسو با آیات قرآن کریم شکل گرفته است. اگر در لابهلاى سخنان منسوب به پیامبر مطالبى یافت شود که با این اصول همخوانى و سازگارى ندارد، یا مجعولاتى است که فرهنگهاى غیر دینى تحمیل کرده است و یا اینکه ناظر به شرایط فرهنگى خاص بوده و قابل تعمیم به همه دورانها و زمانها نیست و گاه نیز در ضمن عملیات نقل، تصحیف و تحریفهایى صورت پذیرفته که سخن را با این اصول ناسازگار مىکند. توجه به این سه نکته در رفع تعارض و ناسازگارىها لازم است.
البته تحلیل و حکم به اینکه چنین روایتهایى در کدام یک از این موارد قرار مىگیرد، امرى تخصصى است که کارشناسىهاى متناسب به خود را مىطلبد و نمىتوان بدون داشتن تخصصهاى لازم در این وادى گام برداشت.
پى نوشتها:
1) سوره بقره، آیه 285.
2) سنن ابىداود، ج1، ص60 - 59، ح236.
3) السنن الکبرى، ج1، ص285، ح818. (ج1، ص167، نسخه معجم).
4) لسان العرب، ج3، ص458؛ تاج العروس، ج25، ص517.
5) مختصر تاریخ دمشق، ج10، ص18؛ الجامعالصغیر، ج2، ص284، ح4632.
6) نثرالدّر، ج1، ص251؛ مجمعالزوائد، ج4، ص153.
7) الاستیعاب، ج4، ص1859، ح3369.
8) صحیح البخارى، ج3، ص318، باب 518، ح797.
9) همان، ص319 - 318، باب 519، ح599.
10) مختصر تاریخ دمشق، ج7، ص50.
11) سنن الترمذى، ج3، ص466، ح1162.
12) الأمالی للطوسی، ص392، ح864؛ بحارالأنوار، ج100، ص226، ح15؛ بحارالأنوار، ج68، ص389، ح47.
13) من لایحضره الفقیه، ج3، ص443، ح4538؛ وسائلالشیعة، ج20، ص171، ح25340.
14) وسائلالشیعة، ج20، ص171، ح25337؛ سنن ابنماجة، ج1، ص636.
15) مستدرکالوسائل، ج14، ص255، ح16636.
16) همان، ص249، ح16617.
17) بحارالأنوار، ج26، ص265، ح51 و ج66، ص403، ح105؛ مستدرکالوسائل، ج14، ص157.
18) مستدرکالوسائل، ج14، ص157، ح16365.
19) المصنّف، ج6، ص147، ح10304 و نیز ر.ک: سنن ابىداود، ج2، ص238، ح2096؛ الموطأ، ج2، ص535، ح25؛ الطبقات الکبرى، ج8، ص456؛ مسند احمد، ج10، ص237، ح26850؛ صحیح البخارى، ج5، ص1974، ح4845 و ج6، ص2547، ح6546.
20) سنن ابنماجة، ج1، ص602، ح1874.
21) المستدرک، ج2، ص167.
22) سنن الکبرى، بیهقى، ج7، ص123؛ کنزالعمال، ج16، ص313، ش44666. در السنن الکبرى، ج7، ص123 - 114 روایات متعدد دیگرى هم بر این مضمون دلالت دارد.»
23) مسند احمد، ج2، ص229.
24) همان، ج4، ص192.
25) مسند احمد، ج4، ص422 (شش جلدى).
26) الکامل فى التاریخ، ج4، ص422 (شش جلدى).
27) وسائلالشیعة، ج20، ص234، ح25518.
28) سنن أبىداود، ج4، ص353، ح5204؛ بحارالأنوار، ج16، ص229، ح35.
29) المعجم الکبیر، ج25، ص141، ح340؛ سنن ابىداود، ج3، ص180، ح3092؛ الاستیعاب، ج4، ص1948، ح4189؛ اسدالغابة، ج5، ص519.
30) سنن الترمذى، ج1، ص454، ح234؛ سنن النسائى، ج2، ص85؛ مصنف ابنابىشیبة، ج2، ص407.
31) تاریخ الطبرى، ج11، ص622؛ الطبقات الکبرى، ج8، ص277.
32) الطبقات الکبرى، ج8، ص222.
33) همان، ص427 - 426؛ حلیةالاولیاء، ج2، ص61.
34) المعجمالکبیر، ج24، ص231، ح589.
35) الاستیعاب، ج14، ص1907، ح4080.
36) همان، ص1868، ح3398.
37) همان، ص1794، ح3252.
38) اسدالغابة، ج5، ص415.
39) همان، ص574.
40) بحارالأنوار، ج100، ص249، ح39.
41) سنن ابنماجة، ج1، ص210، ح642.
42) فتحالبارى، ج9، ص103، ح21.
43) التوحید، ص275.
44) نورالثقلین، ج4، ص477.
45) مسند احمد، ج10، ص319، ح27188.
46) المعجمالکبیر، ج24،ص292، ح744.
47) همان، ص212، ح543؛ الاستیعاب، ج4، ص1802.
48) الاستیعاب، ج4، ص1805، ح3282.
49) سنن الدارمى، ج2، ص277، ح2423 و 194، ح2208.
50) سنن ابنماجة، ج2، ص930 - 929، باب 12، ح2781؛ کنزالعمال، ج16، ص462، ش45444؛ میزانالحکمة، ج10، ص713.
51) الطبقات الکبرى، ج4، ص274.
52) کنزالعمال، ج16، ص461، ش45439.
53) همان، ص462، ش45443.
54) همان، ج4،ص607، ش11760.
55) المستدرک، ج4، ص151؛ مسند احمد، ج3، ص429.
56) موسوعة اطراف الحدیث النبوى، ج4، ص513.
57) همان، ج8، ص452؛ کنزالعمال، ج16، ص462، ح45442.
58) وسائلالشیعة، ج15، ص100، ح3 و نیز احادیث 5، 6، 7 بر همین مطلب دلالت دارد.
59) سنن الترمذى، ج3، ص213، ح1977؛ کنزالعمال، ج16، ص448، ش45369؛ در این کتاب از ص447 تا 455 تعداد 36 حدیث بهاین مضمون نقل شده است.
60) وسائلالشیعة، ج15، ص172، ح1.
61) همان، ص155، ح1.
62) کنزالعمال، ج16، ص411، ح45159؛ مجمعالزوائد، ج4، ص35.
63) همان، ح45160.
64) سنن ابنماجة، ج1، ص639 - 638.
65) المستدرک، ج2، ص191.
66) سنن الدارمى، ج2، ص147؛ الطبقات الکبرى، ج8، ص205 - 204؛ مسند الحمیدى،، ج2، ص386؛ المصنف، ج9، ص443 - 442.
67) وسائلالشیعة، ج14، ص119.
68) الطبقات الکبرى، ج8، ص205.
69) مستدرکالوسائل، ج14، ص250، ح4.
70) همان، ح6.
71) همان، ح5.
72) همان، ص3.
73) المصنف، ج7، ص148.
74) سنن ابنماجة، ج1، ص594، ش1851.
75) همان، ج2، ص1025؛ المصنف، ج6، ص173؛ سنن الترمذى، ج3، ص467، ح1163.
76) همان، ج1، ص638.
77) المبسوط، ج4، ص217.
78) کنزالعمال، ج61، ص560؛ مسند احمد، ج4، ص33.
79) همان، ج61، ص371، ح44946.
80) همان، ح44948.
81) همان، ص560، ح45872.