پیامبر(ص)، زید، زینب
احمد حیدرى
آغاز
پانزده قرن پیش در شبه جزیره حجاز، آخرین پیامبر خدا براى رساندن پیام زندگىبخش و هدایتگر خداوند به انسانها برانگیخته شد. فرزند عبداللَّه و نواده عبدالمطلب، مدت بیست و سه سال در مکه و مدینه تلاش کرد وظیفه تبلیغى خویش را به بهترین صورت انجام دهد. آن بزرگوار علاوه بر پیامرسانى، «تراز مکتب» و «الگوى برترین» براى همگان بود و حق تعالى الگو بودن ایشان را به رسایى و روشنى اعلام کرد:
«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛(1)
به یقین رسول خدا براى شما الگوى نیکویى است!»
از شگرد دشمن براى تخریب اسلام و بنیانهاى آن، هجوم به شخصیت والاى پیامبر و بستن افتراهاى نفرتآور به ساحت مقدس ایشان بود، تا چهره نورانى و جذاب برترین الگو آشفته گردد و تبهکاران، ستمگران و هواپرستان بتوانند اقدامات ناجوانمردانه و شهوانى خود را موجّه جلوه دهند و وانمود کنند رگههایى از لغزش و کژروى در رفتار پیامبر وجود دارد! دست جعل و تحریف از آغاز بعثت، پدیدار گشت و روایاتى ساخت که تصویرگر انسانى ستمکار، شهوتران و دنیاطلب از آخرین برگزیده خدا بود!
ازدواجهاى پیامبر(ص)
یکى از صحنههایى که جولانگاه حدیثسازان حرفهاى گشت، ازدواجهاى رسول خدا(ص) بخصوص ازدواج حضرت با دختر عمهاش «زینب دختر جحش» است. از نکتههاى قابل توجه اینکه ذیل آیات همان سورهاى که رسول خدا به عنوان اسوه معرفى شده، روایاتى جعل شده و پیامبر را عاشق همسر مرد دیگرى (آن هم همسر پسرخواندهاش) معرفى کرده، تهمتهایى زدهاند که از ساحت یک انسان عادى به دور است، چه رسد به ساحت پیامبر عظیم خدا!
شناسایى زید و زینب
زید فرزند «حارثة بنشراحیل کلبى» بود. غارتگران او را در کودکى از قافلهاى ربودند و در بازار عکاظ مکه به عنوان غلام در معرض فروش گذاشتند.(2) رسول خدا پیش از بعثت براى خدیجه تجارت مىکرد و براى انجام امور تجارى به بازار عکاظ رفت و زید را آنجا دید، که مورد توجه ایشان قرار گرفت، پس او را خرید.(3)
پس از اینکه رسول خدا زید را خرید [یا به رسول خدا بخشیده شد]، خانوادهاش که جویاى اخبار او بودند، از حال و روز وى خبردار شدند. پدرش به محضر پیامبر رسید و تقاضا کرد قیمت فرزندش را گرفته و او را آزاد کند تا نزد خانوادهاش بازگردد. رسول خدا پیشنهاد جالبى مطرح کرد و فرمود: اجازه دهیم زید خود انتخاب کند که نزد خانوادهاش بازگردد یا در خانه پیامبر و خدیجه و در خدمت آنان بماند. با توافق طرفین «زید» مجاز به اختیار شد و او ماندن در خدمت پیامبر و بودن در منزل ایشان را بر بازگشت نزد پدر و مادر و خویشاوندان ترجیح داد!
انتخاب «زید» براى پدر و خویشاوندانش سنگین و تحقیرکننده جلوه کرد و پدر خشمگین در حضور همگان، او را دیگر فرزند خود ندانست و از ارث محروم کرد. رسول خدا به پاس قدردانى از انتخاب «زید» و براى جبران ضربهاى که توسط خانوادهاش به او وارد گشت، در همان جمع «زید» را فرزندخوانده خود معرفى کرد. بدین گونه به «زید بنمحمد» مشهور گشت، تا اینکه آیه چهار و پنجم احزاب نازل شد و دستور داد فرزندخواندهها را به نام پدران واقعى خود بخوانند که حق و حقیقت است؛ نیز ارث بردن فرزندخوانده را منع کرد. از آن به بعد دوباره او را «زید بنحارثه» خواندند.
زید بنحارثه تا آخر عمر خدمتکارىِ رسول خدا را رها نکرد و از اولین ایمانآورندگان به حضرت بود. رسول خدا نیز علاقه خاصى به ایشان داشت و پس از هجرت به مدینه، دختر عمهاش را به عقد وى در آورد.
زینب دختر «جَحش بنرئاب اسدى» از قریش و مادرش «امیمه» دختر عبدالمطلب و عمه پیامبر بود.
ازدواج زید و زینب
عدهاى از قریش خواستار زینب بودند، ولى زینب که نظرش به پیامبر بود و دوست داشت همسر ایشان گردد، خواهرش را نزد رسول خدا فرستاد تا از او راهنمایى بطلبد. راهنمایى طلبیدن، پیام دادن غیر آشکار هم بود که اگر رسول خدا اقدام نکند، ممکن است دیر شود و او به عقد دیگرى در آید.
رسول خدا به فرستاده زینب گفت که پسرخواندهام زید بنحارثه براى شوهرىِ او مناسبترین است. زینب و اطرافیانش هنوز پابسته اعتقادات و رسوم جاهلى بوده، بردههاى آزاد شده (موالى) را کفو و همشأن دختران اَشراف و آزاد نمىدانستند و ازدواج با آنان را جایز نمىشمردند. از اینرو راهنمایى رسول خدا براى آنان سنگین و نپذیرفتنى بود، ولى رسول خدا به امر خدا در صدد لغو کردن رسوم غلط جاهلى بودند. ایشان مؤمنان را کفو هم مىدانستند و شرافت قبیلگى و نسبى را برترىدهنده نمىدانست و اَشراف را برتر از افراد گمنام و بىنشان نمىشمرد، از اینرو زیدِ آزاد شده مؤمن که جزو «آزادشدگان» بود، در نظر ایشان و به حکم خدا، با «زینب هاشمى قریشى» همشأن بود و ازدواجشان جایز.
آیه هم نازل شد و به صراحت حکم خدا و رسول را شایسته پیروى دانست:
«مردان و زنان مؤمن حق ندارند هر گاه خدا و رسول خدا در مورد امرى حکم کردند، خود را در مورد آن کارشان، صاحب اختیار بدانند و هر کس عصیان خدا و رسول کند، آشکارا گمراه گردیده است.»(4)
با نزول آیه، زینب و خانوادهاش ملاک جاهلى را دور انداختند و پذیرفتند که دخترى آزاد و اشرافزاده، با مردى گمنام و مؤمن ازدواج کند و او را همشأن خود بداند و برترىهاى ظاهرى دنیایى را بىاهمیت بشمارد.
طلاق زید و ازدواج پیامبر
پس از گذشت مدتى، زید تصمیم به طلاق همسرش گرفت و بالاخره از او جدا شد. بعد از تمام شدن عِدّه زینب، رسول خدا به امر حق تعالى با او ازدواج کرد. متأسفانه دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه از این ازدواج، یک رمان عشقى ساختند که در آن مثلث عشقى، پیامبر مردى است که به زن شوهردارى دلبسته مىگردد؛ زید ضلع دیگر این مثلث عشقى است که فداکارى مىکند و از عشق خود مىگذرد؛ زینب ضلع سوم است که به پیامبر دل بسته بود اما به اجبار با زید ازدواج کرده، پس از مدتى فراق از رسول خدا، بالاخره به وصال ایشان دست مىیابد!!
شرح رخداد
در این رمان عشقى ساختگى، ساحت مقدس و پاک پیامبر و حتى ساحت حق تعالى مورد تعرض قرار مىگیرد، تا دلدادگىهاى شهوانى دیگران توجیه شود و امرى عادى و طبیعى جلوه گردد. براى اینکه به عمق جنایتى که در حق رسول خدا رفته، نیز تهمتهاى سنگینى که به ایشان وارد شده، پى ببریم، ابتدا داستان این ازدواج را از زبان قرآن مىشنویم، سپس به روایات ساختگى و توجیههاى دردآور آن نظر مىاندازیم.
قرآن و ازدواج پیامبر با زینب
داستان این ازدواج به طور روشن در یک آیه مطرح شده است:
«به یاد آور که به آن کس که خدا به او نعمت داده و تو نیز به او احسان کردهاى، گفتى: همسرت را [بر خلاف میلت] نگه دار و از خدا بترس و در ضمیر خود آنچه را خدا آشکار مىکند، پنهان مىکردى و [این پنهان کردن از آن جهت بود که ]خوف مردم داشتى و خدا سزاوارتر است به این که از او بترسى، پس آنگاه که «زید» بهره خود از آن زن گرفت، او را به ازدواج تو در آوردیم، تا بر مؤمنان در ازدواج با همسرانِ فرزندخواندگانشان نشان حرج و مشکلى نباشد، هر گاه فرزندخواندگانشان از آنان بهره گرفتند [و آنها را طلاق دادند] و امر خدا انجامشدنى است.»(5)
شرح آیه:
نعمتیافتگان
آن کس که خدا به او نعمت داد، زید بنحارثه بود که خداوند به او نعمت ایمان به رسول خدا را داد و قلب رسولش را به او متمایل ساخت؛ نیز توفیق همراهى با پیامبر را به او بخشید و نام او را براى همیشه در قرآن (به عنوان یکى از نعمتیافتگانِ خود) ثبت کرد؛ نعمتیافتگانى که عبارتند از: پیامبران، صدیقین، شهدا و صالحان.
پس، از نعمتهاى خداوند به «زید»، تأیید عضویت او در زمره صالحان مىباشد که در این آیات اشاره شده است.
پیامبر به «زید» احسان کرد که او را آزاد ساخت و به عنوان فرزندخوانده خود معرفى کرد، نیز دختر عمهاش را به ازدواج او در آورد و براى سر گرفتن ازدواج وساطت کرد.
توصیه به ادامه زناشویى
زید پس از مدتى همسرى با زینب، تصمیم به طلاق همسرش مىگیرد. در این زمینه با پیامبر مشورت مىکند، رسول خدا او را به رویگردانى از این تصمیم دعوت کرده، اقدام به طلاق و جدایى را مناسب نمىداند: «اَمْسِکْ عَلَیْکَ زوجَکَ و اتّقِ اللَّهَ».
بنا بر ظاهر آیه، زید به همسرش بىرغبت شده، به نگه داشتن او علاقهمند نبوده، مىخواسته او را طلاق دهد، چنان که در طلاق دادن هم پافشارى کرده است. پیامبر او را به تحمل همسرى زینب سفارش مىکند و از طلاق دادن پرهیز مىدهد (امسک علیک زوجک و اتق اللَّه). اینکه از نگه داشتن زینب در همسرى، با لفظ «اَمْسِکْ عَلَیْکَ» یاد کرده، معلوم مىشود براى «زید» ادامه این پیوند سخت بوده، رسول خدا او را به تحمل و پذیرش این سختى، سفارش کرده؛ طلاق چون حلالى است که خداوند آن را خوش ندارد، پس جز در مواقع ناچارى، پسندیده نبوده و باید خداترسى مانع آن باشد.
آگاهى پیامبر از فرجام کار
به صراحت آیه، رسول خدا مطلبى در این زمینه در ذهن خود پنهان مىکرده که خداوند آن را آشکار ساخته؛ در آیات فقط «همسرِ پیامبر شدن» از جانب حق تعالى آشکار شده، پس آنچه پیامبر پنهان مىکرده، همین مطلب بوده است. رسول خدا آگاه شده بود که زید زینب را طلاق خواهد داد و خداوند براى کوبیدن سنت جاهلى (ممنوعیت ازدواج با همسر مطلّقه پسرخوانده)، زینب را به همسرى پیامبر در خواهد آورد. این آگاهى زمانى بود که زینب هنوز همسر زید بود. وقتى پیامبر (که به سرانجام کار آگاهى پیدا کرده بود) با اصرار زید براى طلاق همسرش روبهرو شد، ترسید اگر مخالفت نکند و زید را منع ننماید، بعد که خداوند زینب را به همسرى او در مىآورد، ملامتگران و دشمنان بگویند: رسول خدا به زینب دل بسته بود و زید را به طلاق او تشویق کرد و یا منع نکرد، تا سرانجام زید او را طلاق داد و خودش با وى ازدواج کرد! چنین کسى لیاقت پیامبرى و الگو بودن را ندارد! دشمنان با این تبلیغات منفى مردم را از او روگردان مىکردند و به رسالت الهى او ضربه مىزدند.
ترس از خدا، نه بنده خدا!
ترس رسول خدا، «بیم براى خود» و «خوف از مردم» نبود، بلکه خوف از گمراه شدن مردم در اثر تبلیغات نادرست دشمنان بود. [و تخشى الناسَ ]این خوف ارزشمند و مرتبهاى از خوف در مسیر الهى است، ولى خداوند او را از این نوع خوف بر حذر مىدارد و مىگوید که باید امر را به خدا بسپارى و به وظیفهات عمل کنى و ترس از بعضى پیامدها تو را از انجام وظیفه باز ندارد. خوف از خدا تو را به انجام وظیفه سوق مىدهد و خوف از گمراهى مردم به خاطر انجام وظیفه، تو را سست مىکند، پس باید به خوف نوع اوّل رو آورى و خوف نوع دوم را فرو گذارى.(6)
آخرین راه حل
زید زمانى زینب را طلاق داد که نیازش برآورده شده و دیگر به او میلى نداشت. او بعد از مدتى زناشویى و کامجویى از زینب، به دلایل مختلف از وى سیر مىگردد و ادامه زندگى با زینب برایش جاذبهاى ندارد، پس به طلاق زنش تصمیم مىگیرد. عبارت آیه در این مورد عبارت است از: «لمّا قضى زیدٌ منها وطراً».
زمخشرى در توضیح این عبارت گوید: «هر گاه فردى به چیزى نیاز داشته باشد و به حاجتش از آن چیز دست یابد، گویند: «قضى منه وطره» پس معناى عبارت آن است که: زید دیگر حاجتى به زینب نداشت و همت و خواستهاش از وى به سر رسید و با رضایت خاطر از او گذشت و طلاقش داد.»(7)
در تفسیر قرطبى آمده: «وطر» به هر حاجتى گویند که مورد همت فرد باشد.(8)
در المیزان آمده که «قضاء الوطر» کنایه از آمیزش و بهره بردن جنسى است؛(9) یعنى زید از او بهره جنسى دلخواهش را گرفته و دیگر به او رغبتى نداشت.
شوکانى مىگوید: «قضاء الوطر» یعنى به نهایت آنچه نفس از چیزى مىخواهد، رسیدن و زمانى گفته مىشود: «قضى وطراً منه» که فرد به آنچه خواسته، رسیده باشد. پس معناى آیه این است که زید حاجتش را با نکاح زینب برآورده کرده، به نحوى که دیگر به وى حاجتى نداشت.(10)
در الوسیط هم آمده: «قضاء الوطر» یعنى به نهایت تقاضاى نفس از چیزى رسیدن.
بنابراین معلوم مىشود که زید در مدت همسرى با «زینب» کمال بهره جنسى را از او گرفته، به دلایل مختلف به او بىرغبت شده، تصمیم به طلاق او گرفته بود.
ظاهراً بىرغبتى زید، نتیجه بداخلاقى خودش بوده (که نمىتوانسته مدت طولانى با یک همسر به سر کند و بعد از گذشت مدتى او را طلاق مىداده، طلاقهاى متعدد او را، دلیل این احتمال دانستهاند)(11) یا اینکه زینب به او فخر مىفروخته، او را مىآزرده، در نتیجه «زید» به سبب اخلاق بد «زینب» از وى دلزده شده و تصمیم به طلاق گرفته است.
در هر دو حال، بهتر و ارزشمندتر این بود که زید اخلاقش را اصلاح یا بداخلاقىهاى زینب را تحمل کند و طلاق کار پسندیده و ارزشمندى نبود، از اینرو حضرت رسول(ص) ایشان را نهى کرد و به نگه داشتن همسر سفارش فرمود.
اگر زینب خواهان طلاق بود و بر آن اصرار داشت و زید خواهان نگهدارى زینب بود، امر به نگهدارى دلیلى نداشت. اگر هر دو از هم دلزده شده و خواهان طلاق بودند، نیز امر به نگهدارى و رعایت تقوا براى خوددارى از طلاق، وجه چندانى نداشت. این امر زمانى جا دارد که فقط مرد اقدام به طلاق کند. این اقدام حداقل مکروه است و نهى از آن و امر به مراعات تقوا براى پرهیز از طلاق جا دارد.
ازدواجى به خواست خدا
براى ازدواج بعدى زینب، هیچ کدام (زید و زینب و یا پیامبر) نقشهاى نداشتند و اصلاً تصور آن هم در ذهن زید یا زینب نبود، زیرا هنوز گمان داشتند ازدواج با همسر مطلقه پسرخوانده حرام است. قرآن تا آن زمان فقط اصل پدرخواندگى را باطل خواند، ارث بردن را منع کرده و دستور داده بود فرزندخواندگان را به نام پدران واقعىشان بخوانند، ولى هنوز جواز ازدواج با همسر مطلقه پسرخوانده را اعلام نکرده بود. پیامبر هم گرچه پیشتر خبردار شده بود، ولى عشقى به زینب نداشت، حتى به خاطر انعکاس نامطلوب و پىآمدهاى ناخوشایند احتمالى، از این ازدواج گریزان بود، از اینرو خداوند به صراحت اعلام مىکند: «زوَّجناکها؛ ما او را به ازدواج تو در آوردیم» که در عدم رغبت و عدم اقدام پیامبر صراحت دارد.
تبلیغ عملى
هدف این تزویج، براى رسیدن پیامبر به مطلوبش نبود (که اصلاً مطلوبیتى در کار نبود) بلکه براى بىاعتبار ساختن حکم جاهلىِ ممنوعیت ازدواج با مطلقه پسرخوانده بود. حرمت ازدواج با همسر مطلقه پسرخوانده، در آن جامعه مقبولیت عمومى داشت و صرف اعلام الغاى آن، قبح آن را نزد عموم، از بین نمىبرد. باید شخصیت بلندمرتبهاى سپر گردد و پرچمدار چنین اقدامى شود، تا قبح آن در ذهن جامعه از بین برود و دیگران جرئت چنین اقدامى را پیدا کنند.
معلوم است این اقدام براى اولین فرد، بسیار سخت و جهادى عظیم است و جز شخص اوّل اسلام، دیگران را طاقت چنین جهادى نیست، از اینرو خداوند پیامبر را به سنتشکنى مأمور کرد، حتى پروردگار براى دفاع از وى وارد صحنه مىشود و اعلام مىکند: «زوجناکها؛ ما او را به ازدواج تو در آوردیم.» و در آخر مىفرماید: «و کان امر اللَّه مفعولاً؛ امر خدا انجامشدنى است». با این جمله دوباره تأکید مىکند که این ازدواج نه مورد انتظار زید و زینب و نه مورد رغبت رسول خدا، بلکه فقط «امر خدا» بود و باید انجام مىپذیرفت؛ پیامبر هم که در مقابل دستور خدا تسلیم محض است و هیچ نوع انکار و سرپیچى ندارد.
رمانسازان و ازدواج پیامبر
متأسفانه دستهاى خیانتکار جعلکنندگان، از صدر اسلام براى آشفته و واژگون نشان دادن احکام و معارف دین، نیز براى زشت ساختن چهره نورانى پیامبر(ص) و رهبران معصوم اسلام(ع) به کار افتاد و احادیثى ساختند و از زبان آنان نقل کردند، یا رفتارى را بدانان نسبت دادند که نه توسط آنها انجام شده بود و نه با مقام قدسى و والاى آنان سازگارى داشت.
رسول خدا که با این اقدامات خائنانه روبهرو شد، ضمن اعلام بیزارى از حدیثسازان، قرآن را به عنوان معیار و میزان شناسایى احادیث صحیح از احادیث جعلى معرفى کرد و فرمود: اگر حدیثى با قرآن ناسازگار بود، جعلى است و آن را دور بیندازید.
براى نشان دادن ساختگى بودن این رمان رسول خدا و زینب نیز بهترین راه ارائه و عرضه روایات بیانگر آن رمان زشت و ناپسند به قرآن است. این رمان ویرانگر متأسفانه در کتب حدیثى و تفسیرى سنى و شیعه وارد شده و ثبت گردیده، برخى عالِمان به جاى دقت در مضمون حدیث و تصریح بر جعلى بودن آن، به توجیه آن پرداخته و زمینه حملههاى بیشتر دشمنان به ویژه غربیان را فراهم کردهاند.
این روایت نادرست به مضمون زیر است:
پیامبر به زید بنحارثه علاقه شدیدى داشت و دختر عمهاش (زینب دختر جحش) را به عقد وى در آورد. روزى رسول خدا براى دیدار زید به خانهاش مراجعه کرد و با همسرش روبهرو شد و زیبایى وى پیامبر را به شگفتى و تحسین وا داشت. زید از جریان آگاه شد و احساس کرد پیامبر به همسرش تعلق خاطر پیدا کرده، او را طلاق داد و رسول خدا پس از تمام شدن عِدّه زینب با او ازدواج کرد.
در بیان جزئیات این رمان خیالى، گزارش و نقلهاى مختلفى وجود دارد که بعضى شرمآور و توهین به خدا و رسول است و با اصول جوانمردى، عفت و پاکدامنى ناسازگارى دارد. جزئیات این رخداد و ناسازگارى آن با بیان قرآن و بزرگوارى و شخصیت والاى پیامبر به شرح زیر است:
1- چگونگى رویارو شدن پیامبر و زینب
بنا بر نقلى رسول خدا روزى براى انجام کارى به درِ خانه زید مراجعه کرد و همسر وى را در حالى که پوشش کامل داشت دید.(12)
نقلهاى دیگرى نیز گفتهاند که پیامبر زینب را دید، که منظورشان دیدن با پوشش کامل باشد. اما نقلها نوع برخورد را طور دیگر هم گفتهاند:
زینب وسط اتاق نشسته بود و خود را معطّر و آرایش مىکرد. رسول خدا در را باز کرد و او را دید.(13)
بنا بر این نقل، رسول خدا بدون آگاهى دادن به اهل خانه در را باز کرده و زن خانه را در حالى که در خلوت خود به خودآرایى مشغول بوده، دیده است.
بنا بر نقل دیگر، لحظهاى که رسول خدا جلوى درِ خانه منتظر زید بود، باد پردهاى را که بر در آویزان بود، کنار مىزند و زینب را که در آن لحظه وسط حجره سر برهنه نشسته بود، مىبیند،(14) یا وى را در حال استحمام مىبیند.(15)
بنا بر این نقل، رسول خدا تا مقابل درِ خانه آمده، بدون اینکه اهل خانه متوجه شده باشند و در آن لحظه باد پرده را کنار زده و ایشان زن خانه را سر برهنه یا عریان دیده است!
بنا بر نقل روحالمعانى ظاهراً زینب جلو درِ خانه آمده، در حالى که کاملاً پوشیده نبوده (زیرا عجله داشت که جواب رسول خدا را بدهد و ایشان را معطل نگذارد) و پیامبر را براى ورود به خانه دعوت کرده است.(16)
دقت و تأمل در نوع رو در رو شدن رسول خدا و زینب - اگر صورت گرفته باشد - نشان مىدهد که گزارشها غالباً ساختگى است. البته ممکن است رسول خدا براى دیدن زید به درِ خانه او مراجعه کرده باشد و با شنیدن صداى حضرت، همسر زید متوجه شده باشد، آنگاه با پوشش کامل با ایشان رو در رو گردیده، ضمن آگاهاندن از عدم حضور زید، ایشان را به منزل دعوت کرده باشد. این نوع روبهرو شدن کاملاً طبیعى است و نمىتوان پیامد ناخوشایندى را بدان استناد داد.
اما اینکه رسول خدا آرام و بىخبر به طرف منزل بیاید و مقابل در بایستد و بدون فهماندن اهل منزل، پرده را کنار بزند یا در را باز کند و اهل منزل را در حال خلوتشان مشاهده کند یا مقابل در و پرده بایستد، به گونهاى که اگر باد پرده را کنار زد، بتواند اندرون و زن خانه را ببیند، آن هم در حال برهنه بودن سر و بدن یا در حالى که داشته خود را شستشو مىداده، چنین رفتارى از ساحت هر جوانمردى بخصوص رسول خدا به دور است و سنت و سیره ایشان، بیانگر خلاف آن مىباشد. پیامبر(ص) حتى براى ورود به خانه دخترش فاطمه(س) اذن مىگرفت و بدون اطلاع وارد نمىشد.
خانههاى آن زمان غالباً اتاق بوده و درِ حجره به فضاى جلوى آن باز مىشده، دیوارى آن اتاق را جدا نمىکرده است. افراد معمولاً نزدیک اتاق مىآمدند و صاحب حجره را صدا مىکردند و با او ملاقات مىکردند. سیره رسول خدا این گونه بود که وقتى به نزدیکى اتاق مىرسید، سه بار با صداى بلند به ساکنان سلام مىکرد و بین هر سلام با سلام بعدى چند لحظه فاصله بود. اگر بعدِ هر یک از سلامها، اهل خانه جواب و اجازه داخل شدن مىدادند، حضرت داخل حجره مىشد و گرنه پس از سلام سوم بازمىگشت.
امام على(ع) نقل مىکند که همسرش را براى گرفتن خادمى خدمت رسول خدا(ص) فرستاد، ولى حضرت زهرا نتوانست در حضور دیگران تقاضاى خود را به پدر بگوید و بازگشت. امام مىفرماید: روز بعد من و همسرم، زیر روپوشى در حال استراحت بودیم، که پیامبر به درِ خانه ما آمد و براى گرفتن اجازه ورود مطابق سیره و روش خود با صداى بلند فرمود: السلام علیکم. من و همسرم چون در حال استراحت و خوابیده بودیم، از شرم سکوت کردیم. حضرت براى بار دوم سلام کرد و ما همچنان ساکت بودیم. ایشان براى بار سوم هم سلام کرد و من ترسیدم اگر جواب نگویم، حضرت مطابق سیره و روشى که داشتند، بازگردد و از برکت دیدارش محروم شویم، از اینرو عرض کردم: و علیک السلام یا رسول اللَّه! داخل شوید.(17)
بنا بر بیان حضرت امیر(ع) سنت و شیوه رسول خدا همیشه این گونه بود.
بنا بر نقل دیگرى از حضرت امیر، روزى پیامبر(ص) به ایشان مبلغى براى خرید پیراهن مىدهند و امام پیراهنى براى ایشان مىخرند ولى حضرت پیراهن را گرانقیمت دانسته و براى خرید پیراهن ارزانترى اقدام مىکنند و به همراهى امام راهىِ بازار مىشوند. در بین راه کنیزى را گریان مىیابند زیرا پولى که صاحبش به او براى خرید داده گم کرده بود. پیامبر به اندازهاى که گم کرده بود به وى مىپردازند و به بازار مىروند و پیراهنى ارزانتر خریدارى مىکنند و البته آن پیراهن را نیز به فقیر برهنهاى مىبخشند و پیراهن دیگرى به همان قیمت براى خود خرید مىکنند و به هنگام بازگشت به منزل دوباره آن کنیز را گریان مىیابند که چون دیر شده از مراجعت به خانه خوف دارد که مبادا صاحبش او را تنبیه کند. پیامبر به همراه کنیز به سوى خانه صاحبش روان شده و وقتى به نزدیکىِ درِ منزل صاحب کنیز مىرسند براى اجازه ورود گرفتن با صداى بلند مىفرمایند: «السلام علیکم یا اهل الدار». اهل منزل براى شنیدن دوباره و سهباره صداى رسول خدا و تکرار دعاى ایشان سکوت مىکنند و حضرت بار دوم و سوم هم سلام را تکرار مىفرمایند و بعد از بار سوم جواب و اجازه ورود مىشنوند و وقتى از آنان مىپرسند که مگر بار اول نشنیدید که جواب ندادید؟ مىگویند: [چون سیره و روش شما را مىدانستیم که سه بار سلام مىفرمایید] دوست داشتیم بیشتر براى ما دعا کنید.(18)
بنابراین محال است رسول خدا آرام و بىصدا تا درِ منزل برود و پشت در بماند تا اگر پرده کنار رفت، داخل اتاق را ببیند و یا بدون اجازه اهل خانه، در را باز کند و به زن نامحرم چشم بدوزد!
رسول خدا(ص) نگاه خود را کاملاً کنترل مىکرد و از دیدن منظرههاى حرام از جمله زنان نامحرم بازمىداشت. امام على(ع) نقل مىکند: روزى همراه رسول خدا و جمعى از یاران در فضاى باز نشسته بودیم. آن روز بارانى بود و زمین پُر از گِل و لیز؛ در این هنگام زنى سواره از آنجا مىگذشت، ناگاه دستان مَرْکَبش به حفرهاى فرو رفت و زن که سوار بود، سقوط کرد. رسول خدا براى اینکه مبادا قسمتى از بدن زن نمایان گردد و چشم ایشان بر بدن برهنه او بیفتد، صورت خود را برگرداند. اصحاب عرض کردند: این زن شلوار پوشیده بود [و به این جهت هیچ جاى بدنش آشکار نشد.] رسول خدا سه بار فرمود: «خدایا! زنانى را که شلوار مىپوشند بیامرز.» سپس در مورد پوشیدن شلوار به اصحاب سفارش کرد.(19) چگونه ممکن است پیامبرى که این اندازه احتیاط مىکند، جلو در منزل زید به بهانهاى بایستد، تا اگر احتمالاً در باز شد یا پرده کنار رفت، داخل را ببیند؟!
بنابراین حدیث قطعاً ساخته و پرداخته ظالمان است.
2- دلبستگى به همسر زید
بعضى از نقلها صراحت دارد وقتى پیامبر زینب را دید، دلبسته او شد، با اینکه پیشتر به او توجهى نداشت، زیرا اگر پیش از آن به زینب علاقه داشت، او را به عقد خود در مىآورد،(20) بخصوص که زینب نیز علاقه و انتظار داشت رسول خدا وى را به عقد خود در آورد.
نقل دیگر فراتر رفته و از دلدادگى شدید پیامبر سخن گفته است: «زینب در قلب او جایگاه عجیبى پیدا کرد.»(21)
گزارش سومى خدا را هم به پشتیبانى از این عشق و دلدادگى وارد صحنه کرده است: «زینب گوید: هنگامى که رسول خدا به من دلبسته شد، زید دیگر نتوانست از من کام بگیرد و قلبش از من منصرف شد، آن هم نه به خواست خودش، بلکه به منع خدایى.» در بعضى روایات آمده که از آن لحظه به بعد هر گاه زید مىخواست از زینب کام بگیرد، بدنش متورم مىشد!(22)
در نقل دیگرى آمده: خداوند علاقه به زینب را از زید گرفت و وى را نسبت به زینب بىعلاقه ساخت.(23)
بعضى گزارشها از دلدادگى رسول خدا به صراحت صحبت نکرده، بلکه گفته: زیبایى زینب، رسول خدا را به شگفتى و تحسین آورد!(24)
اعجاب و دلدادگى را از کلامى که به رسول خدا نسبت دادهاند، برداشت کردهاند. در مورد اینکه پیامبر با مشاهده زینب چه کلامى فرمود؛ هم اختلاف است. بنا بر نقلى رسول خدا با دیدن قد و قامت رعناى زینب شگفتزده شد و فرمود:
«سبحان الذى خلقک» و منظورش این بود که «منزهى تو اى خدا! از اینکه دخترانى از ملائکه بگیرى که محتاج چنین شستشوى بدن خود باشند.» و مىخواست با کلام خود اعتقاد مشرکان را نفى کند که فرشتگان را دختران خدا مىدانستند.(25)
این کلام هم آشفته است و وجه آن روشن نیست. چه ربطى بین ملائکه، دختر خدا بودن، زینب و شستشوى بدن وجود دارد که پیامبر این گونه سخن گفته باشد؟!
بنا به نقل دیگرى فرمود: «سبحان اللَّه خالق النور و تبارک اللَّه احسن الخالقین».(26)
این کلام هم اگر از رسول خدا صادر شده باشد، هیچ دلالتى بر علاقه و دلدادگى ندارد.
بنا بر نقل سوم حضرت فرمود:
«سبحان اللَّه مقلّب القلوب»(27) یا «سبحان اللَّه یا مقلّب القلوب ثَبِّتْ قلبى»(28) یا «سبحان العظیم، سبحان اللَّه مصرِّف القلوب».(29)
اگر این کلامها صادر شده باشد - که قطعاً دروغ است - چون زینب، شوهر داشته، علاقه یافتن به وى مقدمه گناه یا در سختى و مشکل واقع شدن است، از اینرو رسول اللَّه به خدا پناه برده و کمک طلبیده است تا به وى متمایل نگردد.
گرچه همه این روایات را جعلى مىدانیم (چون با قرآن منافات دارند و قابل قبول نیستند) اما ذکر این نکته لازم است که تحسین و شگفتى به هیچ وجه با عشق و دلدادگى همراه همیشگى (لازم و ملزوم) نیست. بسیار اتفاق مىافتد که انسانها زیبایى زنانى را تحسین کنند، ولى اصلاً بدانان متمایل نمىشوند؛ رسول خدا برترین و والاترین انسان بود و بر امیال خود چیرگى داشت و اجازه نمىداد دلش به هر سو میل کند.
از سوى دیگر زنان جامعه بر سه دسته هستند.
1. از محارم هستند، که انسان (چه رسد به مؤمن) نسبت به محارم خود تمایل نفسانى پیدا نمىکند، هر چند زیبایى آنان تحسینبرانگیز باشد. در این حال رابطه با محارم اصلاً رنگ و بوى لذتطلبى و لذتجویى ندارد.
2. زنان شوهردار هستند که امکان ازدواج و کامجویى حلال از آنان وجود ندارد. در اینجا هم مؤمن با تمایلهاى نفسانى خود مبارزه مىکند و سعى مىنماید نفس خود را کنترل کند، تا به هیچ زن شوهردارى (هر چند در رعنایى فوقالعاده باشد) متمایل نگردد.
3. دختران و زنان بیوهاى هستند که امکان ازدواج و کامجویى حلال از آنان وجود دارد. در اینجا مؤمن اگر مصلحت خود و طرف مقابل را در ازدواج ببیند، براى کامجویى حلال اقدام مىکند و به خواستگارى و ازدواج اقدام مىنماید.
زینب همسر زید بود و براى هیچ انسان دیگرى از جمله رسول خدا امکان کامجویى حلال از وى متصور نبود، پس حتى اگر رسول خدا او را دیده، از رعنایى فوقالعادهاش به تعجب و تحسین وادار شده باشد، باز به او متمایل نمىگردد و اجازه فکر کردن به او را به خود نمىدهد.
پاکدامنى رسول خدا به شهادت قرآن
رسول خدا به مرحلهاى از ایمان، پارسایى و محبت به جمال و جلال خداوند رسیده بود که هیچ جمال و زیبایى دیگرى نمىتوانست او را متوجه خویش گرداند. قرآن خطاب به آن حضرت مىفرماید:
«لا یَحِلُّ لَکَ النساءُ مَن بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ؛(30)
بعد از این زنان [= همسرانت که تو را برگزیدند] هیچ زنى بر تو حلال نیست و جایز نیست زن دیگرى به جاى اینان اختیار کنى، هر چند [به فرض] زیبایى او تو را به اعجاب و تحسین وا دارد.»
در آیه از حرف شرط «لو» که دلالت بر امتناع دارد، استفاده شده، تا اعلام کند که رسول خدا بشر است و به اقتضاى بشر بودن ممکن است زیبایى خیرهکننده زنى او را به شگفتى و تحسین وا دارد، ولى چنین حالتى براى حضرت فقط در عالم فرض و تصور و احتمال است اما در عالَم واقع ایشان به هیچ وجه دلداده رعنایى نمىگردد و هیچ جمالى جز جمال حق نمىتواند او را متوجه خود کند. این کلام همانند آیهاى است که در مورد وجود دو خداوند در جهان آفرینش بحث مىکند:
«لَوْ کانَ فیهما آلِهَةٌ إِلا اللَّهُ لَفَسَدَتَا؛(31)
اگر در زمین و آسمان جز خداى یگانه، خداى دیگرى بود، فاسد مىشدند.»
آیه فوق هم با حرف شرط «لو» آمده تا بگوید: اگر فرض کنیم خداى دیگرى بود، چنین مىشد؛ گرچه خداى دیگر امکان وقوع ندارد و هیچ آفریدگار دیگرى نیست. در آیه مربوط به پیامبر هم با آوردن حرف «لو» اشاره مىکند که اگر فرضاً تو، اى پیامبر، تحت تأثیر زیبایى و رعنایى زنى قرار گیرى، حق ندارى با او ازدواج کنى یا به جاى یکى از زنانت او را بگیرى؛ گرچه تو نه در گذشته تحت تأثیر زیبایى و رعنایى زنى قرار گرفتهاى و نه در آینده قرار خواهى گرفت. حتى ازدواج با خدیجه هم - که محبوبترین همسر رسول خدا بود - این گونه نبود، بلکه خدیجه دلداده رسول خدا شد و به حضرت پیشنهاد ازدواج داد. رسول اللَّه هم که جوان عزبى بود، وقتى شایستگىهاى فراوان ایشان را دید، دعوتش را اجابت کرد و با وى ازدواج نمود.
پاکدامنى، سیره پیامبر(ص)
نکته دیگر اینکه اگر کسى بعد از دیدن زنى، عبارتهاى گزارش سوم را گفته باشد، شنونده بدون اینکه از هوش و فراست فوقالعادهاى هم برخوردار باشد، مىفهمد که گوینده به آن زن متمایل یا دلبسته شده، از خداوند براى نجات از این وضع کمک مىطلبد. در اینجا نیز جعلکنندگان متوجه نبوده و خیال کردهاند براى فهم این نکته، زیرکى فوقالعادهاى لازم است، از اینرو تصریح کردهاند که زید با زیرکى، دلدادگى رسول خدا را متوجه شد!(32)
رمانسازان رسول خدا را دلداده زن شوهردارى جلوه مىدهند که دلدادگى را پنهان مىکند، سپس به توجیه و تجویز دلدادگى اقدام مىنمایند:
«اینکه دل انسان به زن شوهردارى متمایل شود - تا وقتى که او را به انجام کار خلاف شرعى وا ندارد و در کتمان آن سعى داشته باشد - گناه نیست، زیرا دلدادگى فعل فرد و در حوزه قدرت او نمىباشد.»(33)
گرچه این حرف درست است، ولى مربوط به انسانهاى عادى یا حداکثر متوسط است، که ممکن است بعضى چیزهاى نامشروع را دلشان طلب کند اما در مقابل این درخواست مقاومت کنند. چنین ایستادگى جهادى بزرگ است و پاداش بزرگ دارد. کتمان و پوشاندن چنین دلدادگىهایى واقعاً ارزشمند است و روایت زیر ظاهراً ناظر به این دلدادگىهاست:
مجاهد شهید در راه خدا اجرش بالاتر از پاکدامنى نیست که به نامشروعى دلبسته شود و توان به دست آوردن آن را داشته باشد، اما پارسایى ورزد (و از اقدام براى تصاحب آن خوددارى نماید و آن را در ذهن خود دفن کند.)(34)
اما این مربوط به انسانهاى عادى یا متوسط است ولى انسانهاى صالح و جهادگر با هوا و هوس، به مقام کنترل نفس و قلب مىرسند و اجازه نمىدهند قلبشان دلداده نامشروع از جمله زنِ شوهردار گردد. رسول خدا در مقامى است که اصلاً چنین توهماتى در مورد او جا ندارد. سیره حضرت هم بیانگر خلاف این حالت است.
بىنیازى از حرام، با وجود حلال
از آموزههاى مهم مکتب رسول خدا(ص) و امامان معصوم صلوات اللَّه علیهم اجمعین، که تربیتشدگان مکتب حضرت بودند، این بود که با پناه بردن به حلال، خود را از نزدیک شدن یا متمایل گردیدن به حرام باز دارید و هر گاه مثلاً نگاهتان به زن رعنا و دلفریبى افتاد، به همسران حلال خود توجه کنید.(35)
امام على(ع) که برترین تربیتشده مکتب رسول خدا(ص) است مىفرماید:
هر گاه زیبایى زنى یکى از شما را به شگفتى و تحسین وا داشت، به همسر حلال خود رو کند که نزد او همان را خواهد یافت،
و اجازه ندهد شیطان از آن صحنه روزنهاى به قلب او پیدا کند،
و چشم از آن زن بگرداند،
و اگر هم همسر ندارد [که با رو آوردن به او خود را در امان بدارد] دو رکعت نماز بگزارد و بسیار حمد خدا کند و بر پیامبر و آلش درود فرستد و از فضل و بخشش خدا روزىِ حلال بطلبد که خدا به فضل خود برایش امکان حلالى فراهم خواهد آورد که او را از حرام بىنیاز گرداند.(36)
این تربیتى است که رسول خدا و امامان براى ایمان آورندگان به دین مىخواستند، پس چگونه ممکن است خود این تربیت را وا گذارند و دلبسته زنِ شوهردار شوند؟!
3- پیشنهاد عجیب زید به همسرش و دلداده او!
بنا بر این نقلهاى جعلى و زشت، وقتى زینب خبر آمدن رسول خدا و جملاتى را که با دیدن او بر زبان ایشان جارى شده بود براى همسرش گفت، زید به فراست دریافت که رسول خدا دلداده همسرش شده است. از اینرو به همسرش گفت:
آیا مىخواهى تو را طلاق دهم تا رسول خدا با تو ازدواج کند، چون ظاهراً تو به قلب ایشان راه یافتهاى؟!
زینب بدون اینکه به همسرش وفادارى نشان دهد و بدون اینکه دلدادگى یک مرد به زنِ شوهردارى (آن هم زن پسرخوانده) را محکوم کند، به فکر خود بوده و جواب مىدهد:
مىترسم طلاقم دهى و پیامبر مرا به همسرى نگیرد!
زید براى اطمینان یافتن از اینکه رسول خدا با زینب ازدواج خواهد کرد و همسرش پس از طلاق، بىشوهر نمىماند، به محضر رسول خدا مشرّف مىشود و عرض مىکند:
پدر و مادرم به فدایت! زینب مرا از آنچه هنگام آمدن شما به منزل ما رخ داده، خبردار کرده است. آیا مىخواهید همسرم را طلاق دهم تا با او ازدواج کنید؟
پیامبر در جواب او را نهى کرده و به تقوا سفارش مىکند.(37)
اگر ما غیرت ایمانى و اسلامى زید و رسول خدا را هم نادیده بگیریم، آیا غیرت عربى آن دو این است؟ آیا ناقلان این سخنان چنین رفتارى را براى خود مىپسندند و حاضرند اگر مردِ زندارى، دلباخته همسرشان شد، او را در دلدادگى بىگناه بدانند و حتى سعى کنند امکان رسیدن دلداده به همسر خود را با طلاق دادن وى فراهم کنند؟! آیا این عمل صالح است؟ آیا این حد بىوفایى از زنى، رواست؟! متأسفانه در مقام توجیه این احادیث ناروا برآمده و خواستهاند اقدام زید را ایثار بدانند، از اینرو گفتهاند:
اینکه مردى همسر خود را طلاق دهد و آزاد کند تا دوست دلدادهاش با او تزویج نماید، امر قبیحى نزد آنان نبود، به همین جهت مهاجران وقتى به مدینه آمدند، با حسن استقبال انصار روبهرو گشتند و انصار آنان را در همه دارایى خود سهیم ساختند، حتى مردانى بودند که دو زن داشتند و یکى را آزاد کردند تا با برادر مهاجرشان ازدواج کند.(38)
متأسفانه اینان براى توجیه یک حدیث جعلى، هم به انکار عادت و غیرت عرب برمىخیزند و هم اقدام ارزشمند انصار را خدشهدار مىکنند. مهاجران وقتى به مدینه آمدند، هیچ چیز نداشتند. آنان زن و فرزند و دارایى خود را در مکه وا نهاده و هجرت کرده بودند و در مدینه بىپناه، بدون پناهگاه و نیازمند بودند. انصار فداکارى کردند و آنان را در دارایى خود سهیم ساختند. چون مهاجران توان و امکان مادى براى ازدواج نداشتند و زنان و دختران بیوه یا مجردى هم در مدینه نبود که با آنان ازدواج کنند، انصار چاره را در این دیدند که همسران دوم و سوم خود را طلاق دهند و به یک همسر بسنده کنند تا مهاجران امکان ازدواج یابند و از لحاظ غریزى در عسر و حرج نیفتند. این گونه نبود که مهاجرى به همسر برادر انصارى طمع کند و برادرِ انصارى، طمع کردن او را جایز دانسته، با طلاق دادن زنش، امکان وصال آنان را فراهم سازد.
همان طور که پیش از این گفتیم، در سنت عرب جاهلى، ازدواج با همسر مطلقه پسرخوانده حرام بود و این سنت هنوز باطل نشده، آیات ابطال این سنت جاهلى هنوز نازل نشده بود. زید و زینب طبق عرف جامعه اصلاً ازدواج رسول خدا با زینب را جایز نمىدانستند؛ پس چگونه ممکن است پیشنهاد ازدواجى را بدهند که ممنوع است؟
4- پیامبر دو رو!؟
همان گونه که در شرح آیه گفتیم رسول خدا از طریق وحى خبردار شده بود که باید با زینب ازدواج کند و به زودى زید او را طلاق خواهد داد اما چون از سرزنش دشمنان مىترسید که این وصلت را بهانه کنند و بدان وسیله مردم را از ایشان روگردان سازند، خبر این جریان را در دل خود پنهان کرده، سعى داشت تا مىتواند از رخ دادن آن جلوگیرى کند و آن را به تأخیر بیندازد، ولى خداوند تزویج او با زینب براى منسوخ شدن رسم جاهلى را اعلام نمود.
متأسفانه رمانسازان گفتهاند که رسول خدا دلباخته زینب شده، به شدت علاقهمند بود که زید او را طلاق دهد، ولى علاقه خود را پنهان مىکرد و به ظاهر زید را منع مىکرد(39) که خداوند او را به جهت این دورویى سرزنش کرد! یکى از توجیهکنندگان این جعلیات مىگوید:
وقتى ازدواج رسول خدا و اجازه دادن او به زید براى طلاق زینب اینقدر مصلحت دارد از جمله 1- زینب که دختر عمه اوست از بیوگى نجات مىیابد، 2- به شَرَف «مادر مؤمنان» بودن نائل مىگردد، 3- مشکل ازدواج با همسر مطلقه پسرخوانده هم برطرف مىگردد، پس سزاوار است خداوند پیامبرش را به خاطر کتمان علاقه به زینب و دستور ظاهرى به زید، سرزنش کند و از پیامبر جز یکرنگى و یکسانى ظاهر و باطن نپذیرد، تا شایسته مقتدا بودن باشد.(40)
از نظر این افراد وقتى زید به رسول خدا عرض کرد «مىخواهم همسرم را طلاق دهم»، رسول اللَّه با اینکه علاقه داشت زید او را طلاق دهد تا بتواند با زینب ازدواج کند، ولى به زید گفت: «تقوا داشته باش و او را نگه دار». خداوند پیامبر را براى گفتن این جمله سرزنش مىکند، و چون زشت بود پیامبر در جواب زید بگوید: «طلاقش بده، من حاضرم با او ازدواج کنم و علاقهمند به ازدواج با وى هستم»، پس سرزنش خداوند به این سبب است که چرا سکوت نکردى و یا چرا به او نگفتى: «خودت بهتر مىدانى.»(41)
متأسفانه این افراد مىگویند: جمله «امسک علیک زوجک و اتق اللَّه» را رسول خدا گفته، ولى در باطن غیر آن را مىخواسته، از اینرو گفتن آن جمله را مناسب ندانسته و سرزنش خداوند را به آن جمله استناد دادهاند؛ در حالى که جمله رسول خدا نصیحت و امر به اصلاح ذات البین است و پیامبر صرفاً به خاطر گفتن این فرمایش سرزنش نشده است. سرزنش خداوند به خاطر این بود که پیامبر مىترسید اگر این جمله را نگوید، بعداً که با زینب به امر خدا ازدواج کرد، دشمنان و منافقان، این وصلت و پیوند را از روى دلدادگى تفسیر کنند و بگویند چون دلداده زینب بود، هنگام مشاوره زید، او را از طلاق نهى نکرد؛ بدین گونه مردم را از پیامبر دور کنند و چهره پاکش مخدوش گردد و زمینه ایمان آوردن دیگران از بین برود. این ترس گرچه بهجا و پسندیده بود، ولى خداوند براى انسان والامقامى چون پیامبر خوش نداشت. او نباید از غیر خدا وحشت داشته باشد و باید همه کار را به خدا واگذارد. در چنین مواقعى حتى ترس از کجروى و انحراف مردم او را به گفتن سخنى یا خوددارى از اقدامى باز ندارد.
بنا بر گفته آنان رسول خدا نه به خاطر علاقهمند شدن به زن شوهردار، بلکه به خاطر پنهان کردن این علاقه نکوهش شده، زیرا به ادعاى آنان، علاقهمندى به زن شوهردار، از اختیار عاشق خارج است و فرد بر چیز غیر اختیارى سرزنش نمىشود و غالباً بشر به چنین علاقههایى گرفتار مىشود اما تا زمانى که پنهانى است و فرد براى رسیدن به زن شوهردار اقدامى نکرده، گناه نیست.
همچنان که گفتیم اوّلاً انسانهاى والا به حدى از کنترل نفس رسیدهاند که مىتوانند از ورود چنین علاقههایى به قلب خود جلوگیرى کنند. گرفتار شدن به چنین گرایشهایى، حداقل نشانه ضعف ایمان و تقواى اندک آنهاست اما چنین ضعفى از ساحت رسول خدا به دور است.
ثانیاً بر فرض که چنین علاقه و عشقى گناه نباشد، کتمان آن که لازم و پسندیده است، پس چرا خداوند رسول را بر کتمان آن بازخواست کند؟
آنان که مىگویند خداوند پیامبر را به خاطر کتمان این دلدادگى سرزنش کرده، آیا معتقدند کتمان جایز نیست و مىتوان عاشق زن شوهردار شد و این عشق را نزد دیگران آشکار کرد و از دلدادگى سخن گفت؟!(42)
5- زید مأمور خواستگارى از زینب!
رمانسازان بدون اینکه توجه داشته باشند که قرآن در مورد این ازدواج چه اطلاعاتى داده، به جعل مطالبى همت گماردهاند که با مطالب روشن و صریح قرآن منافات دارد. بنا بر آیه، «زید» چون دیگر نیاز و علاقهاى به زینب نداشت (حال یا به خاطر بداخلاقى خودش و عادتى که به طلاق داشت، یا به خاطر فخرفروشىهاى زینب) او را طلاق داد و اصلاً در گمان او، زینب و هیچ کس دیگرى نبود که مقدّرات زینب از جانب خدا به همسرى رسول خدا در آید، اما با تمام شدن عِدّه زینب، آیه نازل شد و خداوند به پیامبر و همه مسلمانان اعلام کرد که زینب را به همسرى او در آورده است و همگان به ناگاه با خواست غیر منتظره الهى روبهرو شدند. علاوه بر صریح آیه، روایات فراوانى هم بر ناگهانى و آسمانى بودن این ازدواج تصریح کرده، آن را از اراده پیامبر بیرون شمردهاند. بنا بر نقلى که در «المعجم الکبیر» طبرانى آمده، زینب گوید:
پس از اینکه زید مرا طلاق داد، عدّه گرفتم. همین که عدّهام تمام شد، بىخبر، رسول خدا بر من وارد شد، در حالى که در خلوت خود بدون پوشش و سر برهنه بودم. [من که از وارد شدن رسول خدا به خلوتم متعجب شده بودم] عرض کردم: آیا ورود شما به خانه من به عنوان همسر، امر خداست؟ آیا من همسر شما شدهام، بدون اینکه خطبهاى خوانده شده یا شاهدى گرفته شده باشد؟ حضرت فرمود:
خداوند تو را به ازدواج من در آورده و جبرئیل علیهالسلام شاهد ازدواج بوده است.(43) این حدیث مشهور است که زینب، بر دیگر همسران پیامبر فخرفروشى و افتخار مىکرده که شما را سرپرستانتان به عقد ازدواج رسول خدا در آوردهاند اما مرا خداوند.(44)
با وجود این مطالب صریح، براى پر و بال دادن به رمان و مثلث عشقى خود آوردهاند که پس از تمام شدن عِدّه زینب، رسول خدا به زید فرمود: هیچ کس را در امور مربوط به خود، معتمدتر از تو نمىدانم، پس از جانب من به خواستگارى زینب برو. زید گوید: وقتى بر زینب وارد شدم، خمیر درست مىکرد. براى اولین بار بود که در نظر و دلم بزرگ آمد، به طورى که نتوانستم به او مستقیم نگاه کنم، زیرا مىدانستم مورد نظر رسول خداست. پس پشت به او کردم و گفتم: بشارت باد تو را که رسول خدا خواستگار توست! زینب شاد شد، ولى گفت: تصمیمى نمىگیرم مگر اینکه خداوند مرا بدان امر کند، بعد برخاست و به سجدهگاه خود رفت و آیه نازل شد که «زوّجناکها».(45)
در مورد این نقل چند نکته قابل تأمل است:
معتمدترین فرد!
اوّل: رسول خدا گرچه به زید علاقه خاصى داشت و وى جزو معتمدان پیامبر بود، ولى جمله «هیچ کس را در امور شخصىِ خود، معتمدتر از تو نمىیابم»، مورد تردید است، بخصوص که على بنابىطالب علیهالسلام داماد حضرت بود و در این امور به اعتماد سزاوارتر مىباشد.
امتحان عاشق دلشکسته!
دوم: هیچ دلیل موجهى براى فرستادن زید براى خواستگارى از زینب وجود ندارد، بلکه هر عقل سلیمى حکم مىکند بهتر است فردى غیر از همسر سابق براى خواستگارى فرستاده شود. ناقلان حدیث با این اشکال روبهرو شده و گفتهاند: این امر براى امتحان زید و میزان تسلیم او در برابر تقاضا و دستور رسول خدا مىباشد!(46) اما آیا چنین امتحانى (که شخص را غیرتى مىکند و امکان طغیان و سرکشى او را بالا مىبرد) جایز است؟
منتظر فرمان خدا
سوم: بنا بر این نقل وقتى زید به زینب بشارت داد که رسول خدا خواستگار اوست، زینب جواب مثبت را به امر خدا موکول کرد و خود به محل عبادتش رفت و به انتظار امر خدا نشست و امر خدا با آیه «زَوَّجْناکَها» نازل شد! آیا زینب، پیامبر بود که در کارش منتظر امر خدا باشد؟ مگر زینب از قدیم خواستار ازدواج با پیامبر نبود و مگر ازدواج با پیامبر افتخار محسوب نمىشد، نیز مگر خواستگارى پیامبر کار خلافى بود که باید منتظر امر جدیدى از خدا مىماند؟ آیا این خواسته، توهین به پیامبر نیست؟
اجابت الهى
چهارم: آیا آیه در جواب زینب و به تقاضا و دعاى او نازل شده است؟ پس چرا دیگران و خودِ زینب به آن اشاره نکرده، پاسخ خدا را در زمره افتخارات خود نشمردهاند؟
از نگاه سازندگان و توجیهکنندگان این رمان عشقى، آیه شریفه در جواب زینب و براى اجابت تقاضاى او نازل شده است:
پس هنگامى که زینب کارش را به خدا سپرد و او را وکیل خود کرد و این تفویض و توکیل (واگذارى) صحیح انجام پذیرفت [با این کلام که گفت: کارى نمىکنم تا خدا امر بفرماید] خداوند عهدهدار امر نکاح او شد و از این جهت فرمود: «ما او را به ازدواج تو در آوردیم.»(47)
سخن پایانى
همان طور که ملاحظه شد، در نقلهاى جعلى ذیل این آیه، آنچه مطرح است، دلدادگى پیامبر نسبت به همسر پسرخواندهاش مىباشد که این عشق را در سینه مخفى مىکند، و مطلّقه شدن زینب براى آن است که زید دیگر نمىتواند از او بهره بگیرد و براى اینکه پیامبر به دلدادهاش برسد، او را طلاق مىدهد و پس از جدایى، پیامبر با ازدواج با زینب به دلدادهاش مىرسد اما نقلها هیچ سازگارى با بیان قرآن ندارند.
در بیان قرآن زید از زینب سیر شده و بر طلاق او اصرار دارد اما پیامبر او را نهى مىکند، در حالى که مىداند زینب طلاق داده مىشود و خودش باید با وى ازدواج کند، ولى این خبر غیبى را پنهان کرده، از آشکار کردن آن و ازدواج بیم دارد اما بالاخره همان گونه که خداوند مقدر کرده، زینب مطلقه مىگردد و بدون اینکه کسى فکر کند و احتمال دهد به ناگاه با نزول آیه، به عنوان همسر رسول خدا معرفى مىشود، تا رسم ممنوعیت ازدواج با همسران مطلقه پسرخواندهها باطل و منسوخ گردد.
ناهمگونى آشکار نقلها دلالت بر جعلى و ساختگى بودن آنها دارد. محتوا و مضامین نقلها نیز بیانگر خباثت و بدسرشتى جعلکنندگان است که مىخواهند ساحت مقدس پیامبر را آلوده سازند و حضرت را مانند خود گرفتار عشقهاى پست و نامقدس حیوانى بدانند و دامن آلوده خود را تطهیر کنند.
دو نکته دیگر نیز قابل توجه است:
اول - زینب دختر عمه پیامبر بوده و در کنار ایشان رشد و نمو کرده و حضرت بارها او را در دوران کودکى، جوانى و بعد از ازدواج با زید دیده حتى زمانى که حکم پوشش نازل نشده، او را سر برهنه یا نیمه برهنه دیده، چگونه در این مدت طولانى زیبایى خیرهکننده زینب او را متوجه نساخته و به یکباره بعد از گذشت آن همه وقت و دیدار، عاشق و دلباخته مىشود؟!
دوم - اگر پیامبر(ص) دلباخته زن پسرخواندهاش شده بود و ازدواج با زینب پىآمد دلباختگى بود، چگونه دشمنان و منافقان که دنبال یافتن عیب حضرت بودند، آن را عَلَم نکردند و به رخ حضرت نکشیدند؟! در تاریخ پیامبر چنین سرزنشى از جانب هیچ کدام از معاصران حضرت نقل نشده است.
پس این روایات به یقین ساختگى و بىاعتبارند و حق، آن است که قرآن فرموده و بیان داشته است.
پی نوشت :
1) احزاب، آیه 21.
2) فروغ ابدیت، جعفر سبحانى، ج2، ص110.
3) تفسیر قمى، ج2، ص172. بنا بر اخبار دیگر «حکیم بنحزام» او را براى عمهاش خدیجه خرید. خدیجه پس از ازدواج با رسول خدا، او را به ایشان بخشید، زیرا شویش به این غلام به خاطر پاکى، باهوشى و توانایىهاى دیگرش علاقهمند گشته بود.
4) احزاب، آیه 26.
5) همان، آیه 37.
6) المیزان، ج16، ص321.
7) کشاف، زمخشرى، ج3، ص542.
8) الجامع لأحکام القرآن، قرطبى، ج14، ص194.
9) المیزان، ج16، ص323.
10) فتح القدیر، شوکانى، ج4، ص284.
11) فروغ ابدیت، ج2، ص112.
12) معالم التنزیل، بغوى، ج4، ص468، چ بیروت، دار الفکر: «اتى زیداً ذات یوم لحاجةٍ فابصر زینب فى درع و خمار».
13) کنزالدقائق، ج8، ص99 به نقل از تفسیر قمى: «اتى(ص) منزله یسأله [اى زیداً] عنه فاذا زینب جالسةٌ وسط حجرتها تسحق طیبها بفهر لها فدفع رسول اللَّه الباب و نظر الیها.»
14) تفسیر طبرى، ج21، ص10: «فخرج رسول اللَّه(ص) یوماً یریده و على الباب ستر من شعر، فرفعت الریح الستر فانکشف و هى فى حجرتها حاسرة».
15) بحارالانوار، ج11، ص83، به نقل از عیون الاخبار، ص108: «فرأى امرأته تغتسل».
16) روحالمعانى، ج22، ص25: «جاء الى بیت زید فلم یجده و عرضت زینب علیه دخول البیت فأبى أنْ یدخل و انْصرف راجعاً».
17) بحارالانوار، ج82، ص330، به نقل از علل الشرایع، ج2، ص54 و 55.
18) همان، ج16، ص215.
19) میزانالحکمه، [چاپ جدید]، ج1، ص530، ذیل واژه حجاب.
20) فوقعت فى نفسه ... و ذلک أنّ نفسه تجفو عنها قبل ذلک لا تریدها». کشاف، ج3، ص540.
21) و وقعت زینب فى قلبه وقوعاً عجیباً»، بحارالانوار، ج22، ص215، به نقل از تفسیر قمى.
22) تفسیر قرطبى، ج14، ص189 («و لمّا وقعتُ فى قلب رسول اللَّه(ص) لم یستطعنى زید و ما امتنع منه غیر ما منعه اللَّه منى فلا یقدر علىّ» و فى بعض الروایات أنّ زیداً تورم ذلک منه حین أراد أنْ یقربها».
23) کشاف، ج3، ص540.
24) فأعجبه حسنُها»، روحالبیان، حقى، ج7، ص178.
25) بحارالانوار، ج11، ص83.
26) کنزالدقائق، ج8، ص99، به نقل از تفسیر قمى.
27) کشاف، ج3، ص540.
28) روحالبیان، ج7، ص178.
29) تفسیر طبرى، جزء 21، ص10.
30) احزاب، آیه 52.
31) انبیاء، آیه 22.
32) کشاف، ج3، ص540 (حفظن و ألقى اللَّهُ فى نفسه کراهةَ صحبتها و الرغبة عنها لرسول اللَّه).
33) همان، ص541.
34) نهجالبلاغه، حکمت 474.
35) کافى، ج2، ص664.
36) بحارالانوار، ج10، ص115.
37) کنزالدقائق، ج8، ص99، به نقل از تفسیر قمى.
38) کشاف، ج3، ص542.
39) و کان حریصاً أنْ یطلّقها زیدٌ فیتزوّجها هو و هو(ص) یخفى الحرص على طلاق زید ایاها»، تفسیر قرطبى، ج14، ص189.
40) کشاف، ج3، ص542.
41) همان، ص541.
42) المیزان، ج16، ص323.
43) المعجم الکبیر، حافظ ابىالقاسم سلیمان بناحمد طبرانى، ج24، ص40.
44) همان، ص39.
45) کشاف، ج3، ص541، به نقل از طبرى و صحیحین و تفسیر ثعلبى و ...؛ تفسیر قرطبى، ج14، ص192.
46) تفسیر قرطبى، ج14، ص192.
47) همان، ص193.