تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,142 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,059 |
هنر و ادب ؛ شعر | ||
پیام زن | ||
مقاله 1، دوره 1388، شماره 215، بهمن 1388 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
چشم دیده گر طوفان خورَد، دل را در این تقصیر چیست؟ ناخدای هیچ کشتی، ضامن دریا نشد کلیم کاشانی اگر خون دو عالم را بریزد همین بس عذر چشم او، که مست است مخلص کاشانی به هر جانب که رو آرم، نظر بر چشم او دارم که صیدِ زخمی، از صیاد خود غافل نمیگردد صائب تبریزی جز چشم تو ای شوخ، که جانهاست فدایش بیمار ندیدم که توان مُرد برایش صائب تبریزی جز چشم سیاهش که فرنگی است نگاهش در کعبه که دیده است که بتخانه زنده موج صائب تبریزی آن چنان کز خط، سوادِ مردمان روشن شود سرمه، گویاتر کند چشمِ سخنگوی تو را صائب تبریزی با صد زبان، چگونه شود یک زبان طرف گفتارِ لب، به چشم سخنگو نمیرسد صائب تبریزی چشمی کز اوست خانهی امیدِ من خراب معمور میکند، به نگاهی ولایتی صائب تبریزی ای تمامی خواب من، برده ز چشم نیم خواب وی سراسر تابِ من، بُرده ز زلف نیم تاب امیرخسرو دهلوی چشم تو مست است یا در خواب بازی میکند بوالعجب مستی که در محراب بازی میکند امیرخسرو دهلوی «خسرو»، ادب چه جویی، از چشم مست شوخش؟ هندو چو مست باشد، از وی ادب نیاید امیرخسرو دهلوی جز حیرت از انبوهی مژگان، چه خروشد؟ یک تار نظر، وین همه مضراب1 به چشمم بیدل دهلوی گرچه میدانیم دل هم منظر ناز تو نیست اندکی دیگر تنزل2 کن، به چشم ماشین بیدل دهلوی
-1آلت کوچک فلزی که با آن تار میزنند، زخمه. -2 فرود. برای امام رضا(ع) مریم سقلاطونی چنان گنجشک میسایم سرم را روی ایوانت که تا یک لحظه بالم حس کند گرمای دستانت تو خورشیدی و این گنجشک کوچک از تو میخواهد تمام عمر خود را سر کند در کنج ایوانت چنان گنجشکهای ریزهخوارت معتقد هستم به سقاخانهات، بامت، به صحنت، برکت نانت دلم میخواست خشتی باشم از طاق برو بامت دلم میخواست بگذارم سرم را روی دامانت هوا بارانی و سردست جایی می دهی آقا مرا در کنجی از آیینهبندان شبستانت؟ شب است و عطر یادت می وزد پشت مشبکها چه عطری! مثل عطر زعفرانهای خراسانت نقاب از چهرهی زیبای خود بگشا... نگاهی کن به این کوچکترین گنجشک در ملک سلیمانت هوا گرم است نور مستقیمت می زند هر سو و گرداگرد تو، پروانههای سبز، حیرانت برای امام مجتبی(ع) کریم اهل بیت(ع) کریم رضا جعفری یک عمر در حوالی غربت مقیم بود آن سیدی که سفرهی دستش کریم بود خورشید بود و ماه از او نور می گرفت تا بود، آسمان و زمین را رحیم بود سر می کشید خانه به خانه محله را این کارهای هر سحر این نسیم بود آتش زبانه میکشد از دشت سبز او چون گلفروش کوچهی طور کلیم بود این چند روزه سایهی یثرب بلند شد چون حال آفتاب مدینه وخیم بود حقش نبود تیر به تابوت او زدن این کعبه در عبادت مردم سهیم بود بی سابقه است حادثه اما جدید نیست این خانواده غربتشان از قدیم بود آقا ببخش قصد جسارت نداشتم پای درازم از برکات گلیم بود | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 89 |