تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,375 |
تعداد مقالات | 34,186 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,854,406 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,616,080 |
پرسش و پاسخ هایی در باره ی عرفان و عشققسمت اول | ||
پیام زن | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 217، فروردین 1389 | ||
نویسنده | ||
محمدرضا کاشفی | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 03 آذر 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
پرسش و پاسخهایی در بارهی عرفان و عشق(قسمت اول) محمدرضا کاشفی معنی عشق عشق و حقیقت آن چیست؟ واژهی «عشق» مشتق از «عشقه» به معنای میل مفرط است. «عشقه» گیاهی است که هرگاه به دور درخت بپیچد، آب آن را میخورد؛ در نتیجه درخت زرد شده، کمکم میخشکد.1 اما در اصطلاح، «عشق» عبارت است از: «محبت شدید و قوی». به عبارت دیگر، عشق مرتبهی عالی محبت است.2 اما حقیقت آن است که تعریف حقیقی این واژه، ممکن نیست. محیالدین ابن عربی میگوید: «هر کس عشق را تعریف کند، آن را نشناخته.3 «لویی ماسینیون» میگوید: «نخستین عارفان، واژهی عشق را به کار نمیبردند؛ شاید از عشق زمینی و جسمانی هراس داشتند و از این رو، بیشتر از محبت یاد میکردند.»4 عطار گفته است: پرسی تو ز من که عاشقی چیست؟ روزی که چو من شوی، بدانی عشق قابل تعریف علمی نیست؛ زیرا نه محسوس است و نه معقول، در حالی که در دو قلمرو «حس و عقل» تأثیر دارد. اگر تعریف کننده، خودش عاشق باشد، مسلماً تعریف او صحیح نخواهد بود، زیرا این پدیدهی غیر عادی به تمام اندیشه و مشاعر او مسلط است. به عنوان مثال اگر عاشق بخواهد عشق را تعریف کند، مفاهیم موجود در تعریف، با وضع روانی او رنگآمیزی میشود و به اصطلاح «مولوی» بوی عشق میدهد.5 هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم ز آن گر چه تفسیر زبان روشنگر است لیک عشق بیزبان روشنتر است چون قلم اندر نوشتن میشتافت چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت عقل در شرحش چو خر در گل بخفت شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رو متاب6
مبدأ عشق آیا مبدأ عشق خدا است و یا حقیقتی دیگر؟ اساس آفرینش جهان، عشق خداوند به جمال و جلوهی خویش است؛ زیرا حب ذات یکی از اسباب عشق است. خداوند نیز به عنوان برترین موجود، به دلیل عشق به ذات و جلوهی جمالش، جهان را پدید آورد: «کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف»؛7 «من گنج پنهانی بودم که دوست داشتم شناخته شوم، پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم». گنج مخفی بد ز پُرّی چاک کرد خاک را روشنتر ز افلاک کرد بنابراین نخستین کسی که عشق ورزید، خدای متعال بود.8 براساس همین عشق به خویش است که مخلوقاتش را نیز دوست میدارد.9 چنان که مبدأ عالم خداوند متعال است، مبدأ عشق نیز او است. عشق مانند وجود، از ذات حق به عالم سرایت کرده است. عشق انسان زاییدهی عشق خداست. توبه کردم و عشق همچون اژدها توبه وصف خلق و آن وصف خدا عشق ز اوصاف خدای بینیاز عاشقی بر غیر او باشد مجاز10 تلازم عشق و معرفت آیا عشق، به شناخت و معرفت نیازمند است؟ از آنجا که عشق نوعی محبت شدید و قوی است و محبت فرع معرفت است، عشق نیز بیمعرفت، عشق نخواهد بود. شناخت هر چیزی، ریشهی میل یا تنفر انسان نسبت به آن چیز است. اگر انسان چیزی را برای خود سودمند بداند، نسبت به آن میل و محبت پیدا میکند و برای جلب آن تلاش میکند. صدرالمتألهین میگوید: «عشق در شیء بدون حیات و شعور، صرفاً یک نوع تسمیه و نامگذاری است».11 براساس تقسیم قوای ادراکی انسان به حسی، خیالی و عقلی، میتوان با تسامح گفت که سه عشق حسی، خیالی و عقلی وجود دارد. «عشق حسی» بر معرفت حسی بنا شده است و تنها قوای حسی (باصره، سامعه، شامه، ذائقه و لامسه) از آن مبتهج میگردد. «عشق خیالی»، عشقی است که از قوهی خیال و وهم آدمی نشأت میگیرد و تنها این قوه را تسکین میدهد. اما «عشق عقلی» عشقی است که از عقل سرچشمه میگیرد و براساس یافتههای عقل، معشوق و راه وصال به او را میشناسد . هر چند با شدت یافتن عشق، آدمی عقل خود را نیز پشت سر میگذارد؛ ولی برای بار یافتن به آن مرحله نیز باید از مدخل عقل عبور کند. از آنجا که قوهی خیال از قوهی حس در ادراک امور قویتر است، عشق خیالی از عشق حسی قویتر است و به دلیل آنکه درک عقل قویتر از خیال و حس است، عشق عقلی به مراتب قویتر و کاملتر از عشق حسی و خیالی است.12 «معرفت» عشقآفرین و «عشق»، معرفت افزا است. عشق پس از انعقاد در جان آدمی، در هر مرتبه ای از ظهور، عاشق را از نظر معرفت و مدارج کمال پیشتر میبرد؛ در نتیجه ادراک آدمی قویتر و نافذتر میگردد و عشق را با چشمی دقیقیاب و بصیرتی پرده شکاف، مینگرد و آنچه نادیدنی است، میبیند. اسباب عشق اسباب عشق کدام است؟ برای عشق اسبابی چند مطرح کردهاند؛ دو علت از همه مهمتر است و ریشه در فطرت هستی دارد: یک. کمالجویی همهی هستی میل به کمال دارد؛ کمال طلبی آمیخته با «حب بقا». همهی موجودات در پی آنند که چیزهایی را به دست آورند و بهرهی وجودیشان را غنیتر کنند. هر موجودی در پی کمال متناسب با خود است. دانهی گندمی که روی زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدی شکافته شده و به تدریج میروید؛ بیشک متوجه آخرین مرحله (بوتهی گندم) است که رشد خود را تکمیل کند، سنبل دهد و دانههای زیادی بار آورد. انسان نیز میخواهد سعهی وجودی بیشتری بیابد و علم، قدرت، اراده و حیاتش نامحدود و مطلق باشد. امام خمینی(ره) میفرماید: «انسان اگر قدرت مطلق جهان باشد و عالَم را در اختیار داشته باشد و به او بگویند که جهان دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را در اختیار داشته باشد، یا مثلاً هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد».13 دستگاه آفرینش با تربیت تکوینی خود کمال خواه و کمال جو است و به همین سبب است که با وجود تمام سختیها و موانع، عاشق کمال است و برای رسیدن به آن، از هیچ کوشش و تلاشی فروگذار نمیکند. به بیان دیگر این فطرت کمال خواهی است که موجودات را عاشق ساخته است.14 آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد15 دو. جمالخواهی جمال عبارت است از: حضور کمال لایق و ممکن یک شیء نزد انسان. بنابراین جمال هر شیء به قابلیت کمال پذیری آن بستگی دارد. از طرفی اگر تمام کمالات لایق یک شیء نزد انسان باشد، آن شیء در غایت جمال و زیبایی است و اگر تنها بعضی از آن کمالات حاضر باشد، شیء به اندازهی آن کمالات، متصف به حسن و جمال میشود. به عنوان مثال اگر خطی در اوج کمال (متوازی، متناسب و منتظم بودن) باشد، آن خط در اوج زیبایی است. هر چه این کمالات کمتر باشد، از زیبایی کمتری برخوردار خواهد بود. این جمال خواهی در انسان، موجب پیدایش شاخههای گوناگون هنر و فرهنگ در تمدن بشری شده است و اسلام نیز آن را پذیرفته و حتی بخشی از اعجاز قرآن کریم، براساس هنر و زیبایی پیریزی شده است. باید توجه کرد که زیبایی و جمال، منحصر به محسوسات نیست، بلکه در غیر آنها نیز وجود دارد؛ زیرا زیبایی را به علم، اخلاق و دیگر مفاهیم غیر حسی نیز نسبت میدهیم. در حالی که هیچ یک از این موارد با حواس پنج گانهی ظاهری درک نمیشود؛ بلکه با بصیرت باطن و چشم دل - که همان نور عقل است – درک میگردد. جمال و زیبایی عامل مهمی در تحقق و سریان عشق است. سرّ اینکه برخی، کسانی را دوست دارند که در زیبایی آنان تردید است، این است که عاشق در معشوق، جمالی را میبیند که دیگران نمیبینند. گفت لیلی را خلیفه: کان تویی؟ کز تو مجنون شد پریشان و غوی! از دگر خوبان تو افزون نیستی گفت: خامش چون تو مجنون نیستی16 سریان عشق آیا عشق در همهی عالم جریان دارد یا مختص به آدمی است؟ از آنجا که همهی هستی دارای حیات و شعور و کمال جو است، عشق در تمام عالم وجود، سریان دارد. این عشق در انسان - که دارای حیات و شعور برتر است – از شدت بیشتری برخوردار است. ولی براساس ارتباط معرفت و عشق و اسباب آن، عشق در همهی عالم جریان دارد.17 آتش نی، جوشش می، بدایع طبیعت، کشش اجزای همجنس به یکدیگر و پیوند و ترکیب اضداد از جلوههای عشق است؛ جاذبهای که جزء را به سوی کل میراند و میان اشیاء و پدیدهها، تناسب، هم سنخی و انضمام میآفریند. عشق جوشد بحر را مانند ریگ عشق ساید کوه را مانند ریگ عشق بشکافد فلک را صد شکاف عشق لرزاند زمین را از گزاف18 داستان عشق انسان، داستان دیگری است، زیرا به رغم ژرفا و گستردگی ادراکش، داعیههای خیالی و وهمی او همواره با عقل و ذات او درگیر است و مزاحمانی از قوای شهوی و غضبیه بر سر راه قرار دارد. باید دستی از غیب برون آید و عشق انسان را هدایت کند و راه وصول عشق را به او بنمایاند. فرستادن رسولان و کتابهای آسمانی برای همین جهت است تا عشق حقیقی و راستین را از عشق مجازی و دروغین باز شناساند و آدمی را در عشق و عاشقیاش مدد رساند.19 کلام پیامبران، بوی گلی است که انسان را به سمت گلستان میبرد. این سخنهایی که از عقل کل است بوی گلزار و سرو و سنبل است بوی گل دیدی که آنجا گل نبود جوش مل دیدی که آنجا مل نبود20 مبانی عشق مبانی عشق از دیدگاه اسلام کدام است؟ گفتیم که عشق براساس «کمالجویی» و « جمالخواهی» شکل میگیرد. درک زیباییهای هستی موجب عشق به خدا میشود. از این رو عشقی که دین برای انسان ترسیم میکند، متأثر از دیدگاه خاصی به انسان، عالم هستی و خداوند متعال و نسبت این سه با یکدیگر است. عشقی که رسول خاتم (ص) از سوی خداوند برای آدمی به ارمغان آورده، بر مبنای انسانشناسی، هستیشناسی و خداشناسی شکل گرفته است. از این رو نگاهی اجمالی به این مبانی، برای تفسیر و تفهیم درست عشق، ضروری مینماید: یک. هستیشناسی قرآن، همهی آنچه را که در زمین و آسمان و در نظر کلی ترجمان هستی است، نشانه میداند.21 عالم هستی ظهوراتی از اسماء و صفات جلوهی حضرت حق است.22 من به هرکه میگذرم ذکر دوست میشنوم من به هر چه مینگرم روی دوست میبینم از دیدگاه قرآن، جهان هستی، دارای عواملی است. هر یک از این عوالم – عالم مادی، عالم مثال، عالم تجرد و عالم اسما – دارای احکام ، سنن و قوانین ویژهی خود هستند.23 عوالم هستی و موجودات آن، از خداوند متعال نشأت گرفته، دوباره به سوی او باز خواهند گشت. از منظر قرآن کل جهان هستی و موجودات آن مسخّر انسان است تا آدمی را برای رسیدن به مقصود نهایی خویش مدد رسانند به هر روی، عالم هستی ظهور زیبایی خدا است.24 در بیان ناید جمال حال او هر دو عالم چیست؟ عکس خال او دو. خداشناسی از نظر قرآن کریم، خداوند گشایشبخش، دانا، توانا، زنده، پاینده، حق، صاحب شکوه و ارجمندی، بینیاز، یکتا، یگانه، پادشاه راستین جهان هستی، پاک از هر عیب و نگهبان و مراقب بر همه چیز است.25 بهترین وصف از آن خداوند است26 و به هر جا روی کنیم خدا آنجاست. 27 او در عین عظمت، از رگ گردن به انسان نزدیکتر است و از وسوسههای نفس آگاه است.28 او خدایی است آمرزنده.29 در عین حال که قوی و قهار است؛ 30 اما توبهپذیر31 بخشنده، 32 دوستدار،33 دارای رحمت و فضل بزرگ است.34 خداوند از نظر قرآن، آفرینندهی آسمانها و زمین و خالق همه چیز است.35 هر که بهرهای از کمال دارد از خدا وام گرفته است.36 الهام کنندهی دوستی و محبت در میان مؤمنان است.37 او کسی است که مهر و محبت خود را به دل دوستداران خویش میافکند و عشق را میان انسانها حاکم میسازد.38 هرچه اندیشی پذیرای فناست آنکه در اندیشه ناید آن خداست39 سه. انسانشناسی از دیدگاه قرآن، انسان موجودی است برگزیدهی خداوند، خلیفه و جانشین او در روی زمین40 ترکیبی از جسم و روح،41 دارای فطرتی خدا آشنا، آزاد، مستقل، امانتدار خدا و مسئول خویشتن و جهان،42 مسلط بر طبیعت و زمین و آسمان 43 و ملهم به خیر و شر.44 وجودش از ضعف و ناتوانی آغاز میشود و به قوت و کمال سیر میکند.45 اما جز در بارگاه الهی و جز با یاد او آرام نمیگیرد.46 از شرافت و کرامت ذاتی برخوردار است و خداوند او را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری داده است 47 او انسان را آفرید تا تنها او را پرستش کند و فرمان او را بپذیرد.48 از این رو انسان جز در راه پرستش خدای خویش و جز با یاد او، خود را نمییابد و اگر خدای خویش را فراموش کند، خود را فراموش میکند و نمیداند که کیست، برای چیست، چه باید کند و کجا باید برود؟!49 از دیدگاه قرآن، حقیقت انسان « روح خدا» است و نزدیکترین مخلوقات به مبدأ متعال، همان است که در آیهی نَفَختُ فیهِ مِن روحِی 50 به آن اشاره شده است. این روح قبل از هبوط و تنزل در این بدن مادی، در عالم امر بوده است.51 عالمی که خداوند وجودش را امری حتمی تلقی فرموده و آن را به طهارت و قدس، وصف کرده است.52 روح خدا منشأ روح آدمی و ظهور و جلوهی تام و کامل حق و صفات او است. این روح از قدس و طهارت برخوردار است و بر تمام عوالم هستی برتری دارد.53 این روح یا مقام آغازین انسانی، از مرتبهی اصلی و از چهرهی اولیهی خویش، در مقام نزول و هبوط از آن عالم به این عالم مادی، دور گشته است و در سیر نزولی خود چهرهی اصلی آن محدودتر شده، کمالات و خصوصیات وجودی اصیل آن زیر حجابها رفته است. روح خدا یا حقیقت انسان، در این سفر، از منازل و مراتب مختلف گذر میکند و به منزل آخر رسیده، در بدن تسویه شدهی انسانی جلوهگر میشود. آنگاه در مرتبه روح دمیده شده، در بدن انسانی ظاهر میگردد.54 «اهبطوا» افکند جان را در بدن تا به گل پنهان بود دُرّ عَدَن55 از آنجا که روح بر اثر هبوط به عالم مادی، پوشیده در حجابهایی است، به بُعد مادی خویش بیشتر از بعد معنویاش توجه میکند. از این رو، به خود، خدا و دیگران ستم روا میدارد 56 یک سونگر میشود؛57 نفع مادی خود را بر منافع دیگران ترجیح میدهد و به نیازمندان کمک نمیکند.58 شتابگر59 خود بزرگ بین، فخر فروش،60 مجادلهگر61 و حریص است.62 در برخورد با بدی جزع میکند و اگر به نعمت رسد، بخل میورزد.63 خداوند متعال بینشها و گرایشهایی را در آدمی نهاده است که اکتسابی نیست و در عموم افراد وجود دارد، هرچند ممکن است دارای شدت و ضعف باشد. از این بینشها و گرایشها به «امورفطری» یاد میشود.64 کمال جویی و جمال خواهی از جمله گرایشهای فطریاند که خداوند آنها را در روح آدمی قرار داده است.65 اما از منظر آیات قرآن، این روح هبوط کرده و محجوب گشته، میتواند با کنار زدن حجابها و موانع و با استمداد از وحی و عقل – که راه مسیر و چگونگی سیر را به او نشان میدهد – بینشها و گرایشهای فطری خویش را شکوفا سازد و به موطن اصلی خود (لقای حضرت حق است) بازگشته، به همان طهارت و قدس بلکه بالاتر از آن بار یابد.66 تاج «کرّمناست» بر فرق سرت طوق «اعطیناک» آویز برت جوهر است انسان و چرخ او را عرض جمله فرع و پایهاند و او غرض67 منبع: پرسشها و پاسخها، عرفان و عشق، دفتر یازدهم، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، نشر معارف، چاپ ششم پاورقی: 1. «ابن منظور»؛ لسانالعرب، ج9، ص224.
2. محمدغزالی، احیاء علومالدین، ج4، ص275.
3. الفتوحات المکیه، ج2، ص121.
4. ر.ک: بابک احمدی، چهار گزارش از تذکرهالاولیاء عطار، ص46.
5. محمدتقی جعفری، نقد و تحلیل مثنوی، ج3، ص147.
6. مثنوی معنوی، دفتر1، ادبیات 112 – 116.
7. سخاوی، مقاصدالحسنه، ص153.
8. ابوالحسن دیلمی، عطف الألف المألوف علی الکلام المعطوف، ص28.
9. ر. ک: علامه طباطبایی، المیزان.
10. مثنوی معنوی، دفتر 6، ابیات 970 – 971
11. صدرالدین شیرازی، اسفارالاربعه، ج7، ص152.
12. ر.ک: ابنسینا، رسالهی عشق، ص9 – 24.
13. چهل حدیث، ص155 – 163.
14. محمدغزالی، احیاء علومالدین، ج4، ص276.
15. مثنوی معنوی، دفتر 1، بیت10.
16. مثنوی معنوی، دفتر1، ابیات 407 و 408.
17. ر.ک: اسفارالاربعه، ج7،فصل15.
18. مثنوی معنوی، دفتر5، ابیات 2735 – 2736.
19. ر.ک: صدرالدین محمد شیرازی، عرفان و عارفنمایان، ص120.
20. مثنوی معنوی، دفتر 1، ابیات 1898 – 1900.
21. جاثیه، آیهی 3؛ یوسف، آیهی 105.
22. ر.ک: محمد شجاعی، بازگشت به هستی، ص91 – 99؛ خواب و نشانهای آن، ص14 – 24.
23. ر.ک: حجر، آیهی21؛ مؤمنون، آیهی99 - 100؛ غافر، آیهی11؛ بقره، آیهی154 و 232؛ توبه، آیهی29 و ... در باب عوالم وجود ر.ک: محمد شجاعی، معاد یا بازگشت به سوی خدا، ج1، ص212 – 226.
24. ابراهیم، آیهی 32 و 33.
25. بقره، آیهی115، طه، آیهی111؛ لقمان، آیهی 30؛ الرحمن، آیهی27؛ اخلاص، آیهی 1و 2؛ نحل، آیهی 51؛ حشر، آیهی23؛ حدید، آیهی3؛ بقره، آیهی284.
26. نحل، آیهی 60.
27. بقره، آیهی115.
28. ق، آیهی 16.
29. غافر، آیهی 3.
30. انفال، آیهی 8؛ رعد، آیهی 13.
31. غافر، آیهی 3.
32. آلعمران، آیهی 8.
33. بروج، آیهی 14.
34. انعام، آیهی133 و آلعمران، آیهی 74.
35. حشر، آیهی24؛ انعام آیهی 14 و 102.
36. فاطر، آیهی 15
37. انفال، آیهی 63؛ آلعمران، آیهی 103.
38. طه، آیهی 39 و ر.ک: جلالالدینالسیوطی، تفسیرالدّرالمنثور، ج5، ص567.
39. مثنوی معنوی، دفتر 2، بیت 3107.
40. بقره، آیهی 30؛ انعام، آیهی165.
41. سجده، آیهی 7 -9.
42. احزاب، آیهی72؛ دهر، آیهی2 – 3.
43. بقره، آیهی 29؛ جاثیه، آیهی 13.
44. شمس، آیهی7 – 9.
45. انشقاق، آیهی 6.
46. رعد، آیهی28.
47. اسراء، آیهی 70.
48. ذاریات، آیهی56.
49. حشر، آیهی 19 و نیز ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج2، ص268 – 272.
50. ص، آیهی 72.
51. اسراء، آیهی85.
52. اعراف، آیهی54؛ یس،آیهی 82. در باب عالم امر؛ ر.ک: علامه طباطبایی، انسان از آغاز تا انجام، ص11 – 18.
53. شوری، آیهی52؛ نحل؛ آیهی2، بقره، آیهی 87؛ مائده، آیهی110؛ نیز در باب خصوصیات وجودی و منزلت و مقام روح خدا ر.ک: محمد شجاعی، انسان و خلافت الهی، ص40- 81.
54. تین، آیهی 4 و نیز در این باب ر.ک: شجاعی محمد، مقالات، ج1، ص31 – 39.
55. مثنوی معنوی، دفتر 6، بیت2936.
56. ابراهیم، آیهی34.
57. حج، آیهی 66، فصلت، آیهی 51.
58. اسرا، آیهی100.
59. همان، آیهی11.
60. هود، آیهی 10.
61. کهف، آیهی 56.
62. معارج، آیهی 19.
63. همان، آیهی 20 – 21.
64. ر.ک: محمد تقی، مصباح یزدی، معارف قرآن، ج1 – 3؛ ص26، چهل حدیث، ص154 – 155.
65. در باب اقسام امور فطری، ر.ک: علی، شیروانی سرشت انسان، ص69 – 86.
66. انشقاق، آیهی 6-12؛ رعد، آیهی 2؛ سجده، آیهی 10 و ... 67. مثنوی معنوی، دفتر 5، ابیات 3574 – 3575. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 107 |