تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,750 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,964 |
میلاد آخرین پرچمدار | ||
پیام زن | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 220، تیر 1389 | ||
نویسنده | ||
منش ابوالفضل هادى | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
پرچم و پرچمدارى در تاریخ اسلام به انگیزهی پاسداشت ولادت آخرین پرچمدار جنگهای معصومین، عباس بن علی(ع)
پیشینهی پرچمدارى در اقوام و ملل پیشینهی استفاده از پرچم در بین قبایل، چه در جنگ و چه در صلح، به روزگار باستان باز مىگردد. آن گونه که از منابع تاریخى بر مىآید، تمدنهاى گوناگون، اعم از: مصریان، ایرانیان، یونانیان، اعراب و... از آن بهره مىجستهاند. هر چند به طور دقیق مشخص نیست که اولین بار استفاده از آن توسط چه کسى و در چه زمانى بوده است؛ ولى مشهور است که این وسیله، نخستین بار توسط حضرت ابراهیم(ع) براى آزادسازى حضرت لوط(ع) از زندان طاغوت زمان خود به کار گرفته شده است.1 در بین ایرانیان، پرچم به «درفش کاویانى» شهرت داشته است. علت این نامگذارى آن بود که در ایرانزمین، قیامى توسط «کاوه آهنگر» علیه پادشاه زمان خود «ضحّاک» پایهریزى شد و او پیشبند کار خود را که از چرم سرخ رنگى بود، بر فراز چوبى قرار داد و قیام خود را آغاز کرد و از آن پس به «درفش کاویان» یعنى پرچم کاوهایها شهرت یافت. از درفش کاویان در جنگ ایران و اعراب نیز در کتب تاریخى نامى به میان آمده است.2 اهمیت پرچم و پرچمدارى در بین اعراب یکى از منصبهاى مهم در بین اعراب، منصب پرچمدارى بوده است که در جنگها بسیار بدان افتخار مىکردند؛ چرا که پرچم نشانى از همبستگى در عمل و اتحاد در شعار بوده؛ به گونهاى که هر گاه پرچم از دست پرچمدار مىافتاده، نوعى شکست و از هم گسیختگى براى لشکر محسوب مىشده است. اعراب جاهلیت در جنگها، آن را به دست یکى از سران سپاه مىدادهاند. پرچم قبیلهی قریش «عقاب» نام داشته و منصب پرچمدارى با «بنىعبدالدار» که طایفهاى بزرگ در قریش به شمار مىرفتند، بوده است.3 نوشتهاند: هنگامى که «قُصّى بن کلاب»، نیاى چهارم پیامبر اکرم(ص) در سرزمین مکه قدرت را در دست گرفت، تمام منصبهاى قریش به او تفویض شد و او آنها را بین فرزندان خود تقسیم کرد. او منصب پرچمدارى را به یکى از فرزندانش به نام عبدالدار سپرد و به او گفت: «از این پس هیچ کس وارد کعبه نمىشود، مگر آنکه تو اجازه دهى و هیچ پرچمى بسته نمىشود، مگر آنکه تو اراده کنى». از آن پس پردهدارى خانهی خدا و پرچمدارى در نزد فرزندان او باقى ماند؛ به گونهاى که در جنگ احد «ابوسفیان» به عموزادههاى خود در یک درگیرى و مشاجرهی لفظى گفت: «شما لیاقت پرچمدارى را ندارید؛ چرا که در روز [جنگ] بدر نتوانستید از آن به شایستگى مراقبت کنید و ما در آن جنگ، شکست خوردیم! اکنون نیز اگر نمىتوانید، آن را به ما واگذارید».4 پرچمدارى در اسلام آن گونه که پیشتر گفته شد، به دلیل اینکه پرچم، سمبل اتحاد و تمایز در جنگها به شمار مىرفته، همواره حائز اهمیت بوده است. پس از ظهور اسلام نیز، پرچم ماهیت خود را از دست نداد و ارزش و منزلت خود را حفظ کرد. امیرالمؤمنین(ع) دربارهی پرچم و اهمیت حفظ آن توسط سربازان اسلام مىفرماید: «هرگز پرچمتان را از جاى خودش حرکت نداده و دور آن را خالى نکنید و آن را جز به دست شجاعانتان نسپارید؛ آنان از جان شما در برابر پیشامد سوئى، حمایت و حراست مىکنند؛ زیرا آنان که در حوادث سخت ایستادگى مىکنند، از پرچمهاى خود بهتر پاسدارى مىنمایند و از هر سو، از پیش و پس و اطراف، مراقب آن مىباشند، نه از آن عقب مىمانند که آن را تسلیم کنند و نه از آن پیشى مىگیرند که تنها رهایش سازند.5 پر واضح است که پرچم، به دلیل اینکه نماد همبستگى لشکر بوده، یکى از اهداف دشمن براى از بین بردن پرچمدار و به زمین انداختن پرچم به جهت تضعیف روحیهی جنگآورى لشکر مقابل به شمار مىرفته است. از این رو، امیرالمؤمنین(ع) دستور به محافظت بیشتر از آن فرمودهاند. از سیرهی عملى بزرگان دین نیز فهمیده مىشود که نسبت به پرچم و پرچمدارى توجه فراوانى داشتهاند. در غزوه تبوک، پیامبر اکرم(ص) یکى از پرچمها را به «عُماره بن حَزْم» داد. در همین حین «زید بن ثابت» از راه رسید، پیامبر اکرم(ص) نیز پرچم را از او ستاند و به زید بن ثابت داد. این موضوع سبب ناراحتى عماره گردید، به پیامبر(ص) رو کرد و عرض نمود: «اى رسول خدا! گویا از من ناراحت هستید [که پرچم را از من گرفته و به او دادید]». پیامبراکرم(ص) پاسخ داد: «نه به خدا [این گونه نیست]، ولکن قرآن را مقدم بدارید و او بیشتر از تو بهرهمند از قرآن است و قرآن مقدم مىدارد حتى اگر غلامى سیاه و بریده بینى باشد». آن گاه به دو قبیله «اوس» و «خزرج» هم دستور داد تا پرچمهایشان را به کسانى که بیشتر قرآن مىدانند، بدهند.6 امیرالمؤمنین(ع) نیز این موضوع را مدّ نظر داشته و پرچم را به باایمانترین افراد خود مىداده است. آن گونه که نوشتهاند، در «جمل»، پرچم را به دست فرزند خود «محمد بن حنفیه» داد و به او فرمود: « اگر کوهها از جاى کنده شوند، تو استوار باش! دندانهایت را بر هم بفشار! کاسهی سرت را به خدا بسپار! پایت را بر زمین محکم کن! به انتهاى لشکر [دشمن] نگاه کن و [زیادى دشمن را] نادیده بگیر و بدان که پیروزى از سوى پروردگار سبحان است».7 این مطلب از آن جهت است که پرچمدار، نقش کلیدى و مهمى را در لشکر بر عهده دارد؛ زیرا از نظر نظامى، شاهرگ پیروزى یا شکست به شمار مىآید و از نظر اعتقادى مىبایست کسى که پرچم سپاه اسلام را بر دوش دارد، پارساترین باشد؛ همچنانکه پیامبراکرم(ص) نیز به طور ضمنى بر اهمیت این معنا اشاره مىکند و از نام پرچمدار و حسب و نسب او مىپرسد؛ آنسان که نگاشتهاند: «طفیل بن عمرو در جنگ حنین در رکاب رسول خدا(ص) شرکت کرد. پیامبر اکرم(ص) او را مأمور کرد تا بت «ذىالکفّین»8 را منهدم سازد. او به همراه گروهى از مسلمانان حملهور شد که تعداد آنان به چهل نفر مىرسید. او بت را منهدم کرد و بازگشت. پیامبراکرم(ص) پیروزى را تبریک گفت و از آنان پرسید که پرچمدارتان در این حمله که بود؟ طفیل بن عمرو پاسخ داد: همان کسى که پیشتر نیز پرچمدار بود. پیامبراکرم(ص) فرمود: آرى! راست گفتید، او «نعمان بن زرافه لِهْبى» بود».9 از این گفت وگوى کوتاه نیز برمىآید که پیامبراکرم(ص) در جنگها نسبت به پرچمدار دقیق و حساس بودهاند. نخستین پرچم مسلمانان هفت ماه از مهاجرت پیامبراکرم(ص) از مکه به مدینه گذشته بود که سریه «حمزه بن عبدالمطلب» عموى پیامبر(ص) در گرفت. نوشتهاند: «براى اولین بار پیامبر اکرم(ص) با دست مبارک خود پرچمى بست و آن را به دست حمزه سیدالشهداء(ع) داد تا به جنگ رود. در آن جنگ، سى سواره نظام که نیمى از آنان مهاجر و نیمى دیگر انصار بودند، شرکت داشتند».10 بنابراین، نخستین پرچمدار اسلام را مىتوان حمزه سیدالشهداء(ع) به شمار آورد. سنت بستن پرچم پرچم بندى که نشانهی شروع جنگ و مراسمى براى فراخوانى جنگجویان جهت شرکت در نبرد بوده، طى مراسمى خاص در جاهلیت انجام مىپذیرفته است؛ بدین ترتیب که آن را به امیر قبیله مىدادند تا آن را بر سر چوب یا نیزهاى که در دست پرچمدار بوده، ببندد. در اسلام نیز هنگام بستن پرچم، دعا مىکردند و به پرچمدار، روحیه مىدادند و او را بر شجاعت تشویق مىکردند. بعدها این عمل در بین خلفاى عباسى به گونهاى دیگر پى گرفته شد و تا حدى به آن دقت مىکردند که هنگام بستن پرچم، ستارهشناسان ساعت دقیق آن را از پیش تعیین مىکردند و مراسم آنها با تشریفات و صرف هزینههاى کلانى نیز همراه مىشد؛ به نحوى که نگاشتهاند: «خلفاى فاطمى در مصر اداره مخصوصى براى این کار در نظر گرفته بودند که در مدت یکصدسال به فعالیت خود ادامه داد و در هر سال مبلغ 80 هزار دینار طلا، صرف هزینههاى آن مىگردید».11 ویژگیهاى پرچمها درست مشخص نیست که در دوران جاهلیت، پرچمها به چه شکل بوده است، اما معمولاً اعراب چه پیش از اسلام و چه پس از آن، پرچم خود را بر فراز نیزهاى قرار مىدادند. اما خود پرچمها، از نظر طرح، رنگ و نقش با هم تفاوت داشتهاند. عقاب، پرچم مخصوص قریش در ایام جاهلیت، سیاه رنگ بوده است که در اسلام نیز گاهى از این رنگ استفاده مىشد، به ویژه در دوره عباسیان که به نشانهی خونخواهى و عزاى شهیدان بنىهاشم و قتل عام آنان توسط امویان به کار گرفته مىشد. امویان پرچمى سرخ داشتند. عباسیان در دوران امام رضا(ع) به دستور مأمون، رنگ لباس و پرچم خود را از سیاه به سبز، به نشانهی بیعت مأمون با امام رضا(ع) تغییر دادند؛ اما بعدها دوباره به حالت سابق خود بازگشت. پرچم پادشاهان بلاد اسلامى آفریقا در آن دوران، پرچمى طلاکوب از جنس ابریشم و پرچم سلاطین ترک در دور خود، ریسهاى از مو و منگوله داشت و آن را «چتر»، «شالش» و یا «سنجق» مىخواندند.12 بزرگترین پرچمداران صدر اسلام 1. حمزه بن عبدالمطلب: 2. امیرالمؤمنین على(ع): او در بیشتر جنگها شرکت داشت و در هر جنگى که شرکت مىکرد، پرچمدار بود. در جنگ بدر لشکر اسلام سه پرچم داشت: پرچم سفید، پرچم سیاه و یک پرچم دیگر که از «مرط عایشه» تهیه شده بود. مرط پارچهاى پشمى و یا خز مانند بوده است که در تهیهی لباس از آن استفاده مىکردند. این پرچم را پیامبراکرم(ص) به على بن ابى طالب(ع) داد. در غزوه احد نیز پرچمدارى گروه مهاجرین با على(ع) بود و حتى نگاشتهاند که پرچمداران کفار همگى به دست امیرالمؤمنین(ع) کشته شدند و پرچم آنان بر زمین افتاد. در این هنگام، زنى به نام «عمره بن علقمه حارثیه» که از جمله زنانى بود که براى تقویت روحیه جنگجویان خود و ستاندن انتقام کشتگان بدر به میدان آمده بودند، پرچمى برافراشت و آن را به دست غلامى حبشى به نام «صؤاب»، غلام فرزندان ابى طلحه داد که او نیز توسط مسلمانان هلاک شد. او در حالى که دستانش قطع شده بود، با بازوها و گردنش پرچم را بالا نگه داشته بود که امیرالمؤمنین(ع) گردن او را زد و به هلاکت رساند.13 این افتضاح بزرگ، شکستى غیر قابل جبران براى کفار به حساب آمد که غلامى حبشى و زنى، پرچم سپاه را بالا نگه دارد؛ به گونهاى که «حسان بن ثابت انصارى» در توصیف آن سرود: «اگر زنى حارثیه بیرق را بر نداشته بود، آنان در بازارها پرچم را به فروش مىگذاشتند».14 پرچم قبیلهی اوس، به رنگ سبز و پرچم خزرج به رنگ سرخ بود. پیامبر اکرم(ص) براى جلوگیرى از بروز حساسیت و اختلاف بین آنان، اجازه داد تا از همان رنگها استفاده کنند.15 در «غزوهی خیبر»، درخششى چشمگیر از پرچمدارى امیرالمؤمنین(ع) در خاطرهی تاریخ ماند. در این جنگ پیامبر اکرم(ص) پرچمى سفید بست و به جنگ با خیبریان شتافت. در بین یهودیان پهلوانى تنومند و درشت اندام به نام «مرحب» بود که او در درگیرى تن به تن، چند تن از پهلوانان لشکر اسلام را به شهادت رسانید و جنگ با یهودیان به حالت رکود رسید.16 پیامبر اکرم(ص) پرچم را به علی(ع) داد. او با مرحب که گرزى آهنین در دست داشت جنگید.17 مرحب گرزش را به سپر على(ع) زد. سپر شکست و على(ع) به سمت دروازه دوید و در خیبر را کند و از آن به جاى سپر استفاده کرد و آن درى بود که وقتى هشت نفر از اصحاب خواستند آن را جابه جا کنند، نتوانستند.18 در جریان فتح مکه که در سال هشتم هجرت به وقوع پیوست، پیامبر اکرم(ص) پرچمى را که در دست «سعد بن عُباده» بود، ستاند و به امیرالمؤمنین(ع) داد؛ زیرا او هنگامى که سپاه پیامبر اکرم(ص) از بلندیهاى اطراف مکه به طرف شهر سرازیر شد، رجزى با این مضمون خواند: «امروز روز جنگ است و کارزار. امروز همان روزى است که به حرمت حرم اعتنایى نمىکنیم و قریشیان را مىکشیم». عمر بن الخطاب وقتى رجز او را شنید، به سوى پیامبر اکرم(ص) دوید و آنچه را شنیده بود، باز گفت. پیامبر اکرم(ص) ناراحت شد و رو به امیرالمؤمنین على(ع) کرد و فرمود: «برو و پرچم را از او بگیر و خود پرچم را به سوى مکه حرکت ده!» امیرالمؤمنین(ع) نیز پرچم را از او گرفت. و این در حالى بود که در ابتداى حرکت، یکى از پرچمها در دست آن حضرت بود.19 از جمله برجستهترین آنان مىتوان «زبیر بن عوام»، «سعد بن ابى وقاص»، «ابونائله»، «قَتاده بن نعمان»، «ابى بُردخ بن نیار»، «جبر بن عتیک»، «ابو لبابه بن عبد المنذر»، «ابواُسَیّد ساعدى»، «عبدالله بن زید»، «قطبه بن عامر بن حدیده»، «عماره بن حزم»، «سلیط بن قیس» و... نام برد.20 عباس(ع)، آخرین پرچمدار معصومین(ع) در صبح روز عاشورا، امام یاران خود را به دو دسته تقسیم کرد که شامل سى نفر سواره نظام و چهل نفر پیاده نظام بود. امام فرماندهى میمنه سپاه را به «زهیر بن قین» و میسره سپاه را به «حبیب بن مظاهر» سپرد و پرچم را به برادر خود عباس(ع) که از همه شجاعتر بود، داد.21 امام حسین(ع) به دلیل نقش حساس عباس(ع) در رویارویى با دشمنان به ایشان اجازه مبارزه و جنگ نمىدادند؛ زیرا چه بسا شهادت ایشان به دلیل دارا بودن نقش پرچمدارى، مىتوانست ضربهی جبران ناپذیرى به روحیهی سپاه باشد. از این رو، وقتى ابوالفضل العباس(ع) با دیدن شهادت یاران امام و تنهایى او، اجازه جنگ مىخواهد، امام به او مىفرماید: « اى برادر! تو پرچمدار من هستى. اگر تو از دست بروى، سپاه من پراکنده مىشود».22 نگاشتهاند: هنگامى که اسیران کربلا را به شهر شام بردند، در میان وسائل غارت شده از شهیدان کربلا، پرچمى بود که در اثر ضربات شمشیر و نیزه، آسیب دیده بود. وسائل را پیش روى یزید نهادند. یزید پرچم مذکور را برداشت و به دقت بدان نگریست و پرسید: «این پرچم در دست چه کسى بوده است؟» گفتند: «عباس بن على(ع)». آنگاه با تعجب و شگفتى ایستاد و به حاضران گفت: «به این پرچم خوب بنگرید. ببینید که بر اثر ضربههاى پیکارگران، جاى سالمى بر آن نمانده است، ولى جایى که در دست پرچمدار قرار داشته، سالم است». این سخن کنایه از این بود که پرچمدار ضربههاى تیغ و شمشیرى که بر دستش فرود مىآمده، تحمل کرده، ولى پرچم را رها نمىکرده است.23 موقعیت حضرت عباس(ع) در بین یاران امام حسین(ع) موقعیت ویژه و منحصر به فردى بود. آن گاه که در مدینه بسیارى از خواص و نزدیکان امام، ایشان را از دست زدن به قیام باز مىداشتند و با نصیحت و خیرخواهى، امام را از این حرکت بر حذر مىداشتند، حضرت عباس(ع) در چنین شرایط بحرانى و حساس، بدون هیچ گونه مصلحت اندیشى، پیشگام در یارى امام(ع) شد. در دیگر صحنههاى قیام نیز همواره حضرت عباس(ع) پیشگام دیده مىشود. به عنوان نمونه، شب عاشورا وقتى تنهایى و بىیاورى امام خود را مىبیند که امام به همه اجازه بازگشتن از کربلا مىدهد، به عنوان اولین سخنگو برخاسته و فریاد برآورد: «هرگز چنین نخواهیم کرد، آیا براى اینکه بعد از تو زنده بمانیم خداوند تا ابد آن را به ما نشان ندهد؟»24 و هنگامى که امام(ع)، سر و صداى لشکر دشمن را مىشنود که آماده شبیخون هستند، حضرت عباس(ع) را به عنوان نمایندهی اعزامى خود به همراه بیست سوار به سوى آنان گسیل مىدارد، تا ببیند خواسته آنان چیست و به او مىفرماید: «یا عَبَّاسُ! اِرْکَبْ بِنَفْسى اَنْتَ یا اَخى! حَتَّى تَلْقاهُمْ وَ تَقُولَ لَهُمْ ما لَکُمْ وَ ما بَدالَکُمْ وَ تَسْأَلْهُمْ عَمَّا جاءَ بِهِمْ؟؛ اى عباس! اى برادرم! جانم به قربانت، سوار شو و نزد ایشان برو و بگو شما را چه شده و چه مىخواهید و از سبب آمدنشان [به اینجا] پرسش کن».25 عباس(ع) نزد ایشان رفته و خبر آورد که آنان براى جنگ آمدهاند. امام به او فرمود: « نزد آنان باز گرد و اگر توانستى تا صبح از آنان مهلت بگیر و امشب ایشان را از ما باز گردان، شاید ما امشب را براى پروردگارمان نماز بخوانیم و او را خوانده و درخواست مغفرت نماییم؛ زیرا خداوند مىداند که من نماز براى او، تلاوت کتابش و دعا و طلب آمرزش را دوست مىدارم». و عباس(ع) نیز چنین کرد.26 در روز عاشورا نیز ایشان علاوه بر دفاع از خیمهها، هر گاه در درگیریها، نیروهاى خودى، در محاصره دشمن قرار مىگرفتند و توان مقابله را از دست مىدادند، به یارى آنان مىشتافت و حلقهی محاصره را مىشکست. به عنوان نمونه در مبارزهی «عمر بن خالد صیداوى»، «جابر بن حارث سلمانى» و «سعد غلام عمر بن خالد صیداوى» که پس از ساعتى پیکار در محاصره دشمن واقع شدند، حضرت عباس(ع) با یورشى توفنده، آنان را از چنگال دشمن نجات داد.27 او در حرکتى افتخارآمیز، براى اطمینان از جانفشانى برادران خود؛ «عبدالله»، «جعفر» و «عثمان»، آنان را پیشمرگ امام خود ساخته و بدانها مىگوید: « پیش بتازید فدایتان شوم! و از سرور و پیشواى خود حمایت کنید تا در برابر او جان دهید». سپس آنان را به میدان فرستاد و هرسه آنها به شهادت رسیدند. در پایان نیز خود به میدان شتافته و به شهادت رسید.28 «ابوحنیفه الدینورى» از تاریخ نویسان اهل سنت دربارهی شهادت عباس(ع) مىنویسد: «وَ بَقِىَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَلىٍّ قائِماً لإِِمامِ الحُسَینِ(ع) یُقاتِلُ دُونَهُ وَ یَمیلُ مَعَهُ حَیْثُ مالَ حَتَّى قُتِلَ رَحْمَه اللَّهِ عَلَیْهِ؛ و عباس بن على(ع) همچنان پیش روى امام حسین(ع) باقى ماند، نزد او مىجنگید و به هر سو که امام مىرفت او نیز مىرفت تا اینکه کشته شد؛ درود خدا بر او باد».29 با شهادت عباس(ع) نامه پرچمدارى در عصر حضور بسته شد و نام او را تاریخ به عنوان واپسین پرچمدار جنگهاى پیشوایان معصوم(ع) در دوران حضور ثبت نمود. پی نوشتها 1. ر. ک: ماه در فرات، ابوالفضل هادى منش، قم، انتشارات مرکز پژوهشهاى اسلامى صدا و سیما، چاپ اوّل، 1381 ش، ص 67. 2. همان؛ تاریخ التمدن الاسلامى، ج 1، ص 180 (پانوشت). 3. همان، ص 30. 4. السیره النبویه لابن کثیر، ابوالفداء، اسماعیل بن کثیر، بیروت، دار الرائد العربى، چاپ سوم، 1407 ق، ج 1، ص 100. 5. نهج البلاغه، دشتى، خطبه 124. 6. کتاب المغازى، محمد بن عمر بن واقد، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، چاپ سوم، 1989 م، ج 3، ص 1003. 7. نهج البلاغه، دشتى، خطبه 11. 8. بتى که «عمرو بن حمله» آن را ساخته بود و بت معروف طائف بود. 9. کتاب المغازى، محمدبن عمربن واقد، ج 3، ص 922. 10. السیره النبویه، ابن هشام، ج 1، ص 9. 11. تاریخ التمدن الاسلامى، ج 1، ص 183 - 182. 12. همان، ص 181. 13. السیره النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 83. 14. همان، ص 84. 15. کتابالمغازى، ج 3، ص 895. 16. السیره الحلبیه، على بن برهان الدین الحلبى، مصر، مطبعه مصطفى البابى، 1349 ق، ج 2، ص 159 - 156. 17. همان، ص 161؛ تاریخ الیعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ سوم، 1356 ش، ج 1، ص 415. 18. سیره رسولالله، رفیعالدین اسحاق بن محمد، تهران، نشر مرکز، 1373 ش، صص 418 - 419. 19. السیره الحلبیه، ج 2، ص 207. 20. کتاب المغازى، ج 2، ص 800. 21. تاریخ الطبرى، ج 5، ص 213؛ مقتل الحسین، موفق بن احمد الخوارزمى، قم، منشورات مکتبه المفید، بىتا، ج 2، ص 4. 22. بحار الانوار، محمد باقر المجلسى، بیروت، مؤسسه الرساله، 1403ق، ج 45، ص 41. 23. ر. ک: سوگنامه آل محمدصلى الله وعلیه وآله، محمد محمدى اشتهاردى، قم، انتشارات ناصر، چاپ ششم، 1373 ش، ص 299. 24. شیخ عباس قمى، نفس المهموم، تهران، کتاب فروشى اسلامیه، 1368ق، ص 137. 25. محمد بن محمد بن النعمان، شیخ مفید، الإرشاد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1378 ش، ج2، ص132. 26. همان، ص133. 27. تاریخ الطبرى، ج5، ص216. 28. الارشاد، ج2، ص162. 29. ابو حنیفه احمد بن داود الدینورى، اخبار الطِّوال، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1421 ق، ص380. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 74 |