تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,076 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,024 |
فمینیست را قورت بده | ||
پیام زن | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 223، مهر 1389 | ||
نویسنده | ||
علیرضا لبش | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تاریخدانانِ جنبشهایِ فمینیستیِ مدرنِ غربی، دو موج عمده را برای فمینیسم قایل هستند که عبارتند از: موج اول و موج دوم. این تاریخدانان در مورد اینکه ابتدا موج اول بوده یا موج دوم بحثهای مناقشهآمیز و خون باری داشتهاند، ولی پس از بحثهای فراوان، نظریههای فمینیستی را در کل به سه دسته تقسیم کردهاند:
1-نظریهی تفاوت :
طرفداران این نظریه اعتقاد دارند مرد و زن با هم فرق میکنند. آنها پافشاری میکنند که آن موجوداتی که ریش و سبیل دارند، کت و شلوار میپوشند، صدای بم و دو رگه دارند، کیف سامسونت یا کیفهای کوچک چرمی به دست میگیرند - که داخل آنها به جز کاغذ و دسته چک چیز به درد به خور دیگری پیدا نمیشود - و در خانه آنها را به وضوح پدر یا آقا صدا میکنند، مرد هستند؛ و آن موجوداتی که ریش و سبیل ندارند، مانتو و دامن میپوشند، صدای زیر دارند، کیفهای بزرگ پر از خوراکی و لوازم آرایشی به دست میگیرند و در خانه به روشنی مادر یا خانم نامیده میشوند، زن هستند. معتقدان به این نظریه، طی آزمایشهای فراوان و طاقت فرسایی که به روی زنها و مردهای بسیاری انجام دادهاند، به این نتیجه رسیدهاند که زن و مرد با هم فرق دارند. آنها آزمایشات خستگی ناپذیر خود را سه گونه تبیین کردهاند:
الف) تبیینهای زیست شناختی:
زنها و مردها از نظر قیافه، اندام، هورمونها و عملکرد دو نیمکرهی چپ و راست مغز با یکدیگر متفاوتند. مثلاً نیمکرهی چپ زنان آنقدر از مردان بزرگتر است که همیشه زنان به صورت نامحسوسی گردنشان به سمت چپ کج شده است یا اگر دقت کنید، قسمت راست کلهی مردان کمی ورم کرده دارد.
ب) تبیینهای نهادی:
زن و مرد از نظر کارکرد با یکدیگر متفاوتند. زنان کارکرد مادری و همسری دارند و اصولاً فرزندان یک خانواده به فردی با ریش و سبیل انبوه که همیشه روزنامه میخواند یا به کارهای عقب افتادهی اداره میرسد، مادر نمیگویند. حتی اگر این فرد بعد از رسیدن از سرکار، ظرفها را بشوید، غذا درست کند،
بچهها را تر و خشک کند، لباسها را بشوید، یا حتی خانه را جارو کند و قالیها را گردگیری کند باز هم به او مادر نمیگویند. با اینکه امروزه در خانواده تمام این نقشها را - به صورت تمام و کمال - مردان انجام میدهند، باز هم این زنها هستند که حقوقشان رعایت نمیشود. چون اصولاً در هر خانواده و جامعهای حقوق زنان خورده میشود و زنها مظلوم واقع میشوند. حالا این زنها چه «کوزت» باشند چه «زن تناردیه» در هر دو حالت مظلوم هستند و مورد ستم قرار گرفتهاند.
ج)تبیینهای روانشناختی اجتماعی:
این تبیینها به دو دستهاند: دستهی اول و دستهی دوم که اصولاً هر دو دسته هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند و هر دو از تأثیر عوامل اجتماعی شدن بر جنسیت کودک سخن میگویند و اعتقاد دارند دختر و پسر بودن کودک را اجتماع تعیین میکند و اصولاً سونوگرافی و تعیین جنسیت چیز چرندی است.
اینها برای اثبات حرفشان یک نوزاد را، یک بار به عدهای نشان دادند و گفتند: « این پسر است.» آن عده به کودک تفنگ و ماشین اسباب بازی هدیه دادند و او را تشویق کردند تا رئیس جمهور آمریکا شود و دمار از مردم جهان در بیاورد. وقتی آن بچه دستهایش را مشت میکرد، آنها گفتند: «ببین از الان داره مشت و لگد زدن رو تمرین میکنه، پدر سوخته...» و بعد هم برای تحسین و تشویق به او فحشهای ناموسی یاد دادند، که ما از نوشتنشان معذوریم. دفعهی بعد همان نوزاد را با لباس صورتی به همان عده نشان دادند و گفتند: «این دختر است.» همان عده به او عروسک دادند و او را تشویق کردند تا در آینده وزیر امور خارجهی آمریکا شود و دمار از روزگار رئیس جمهورش در بیاورد. وقتی آن بچه دستهایش را مشت کرد، گفتند: «مشتت رو باز کن. تو به مشت نیازی نداری، تو با زبونت هر مردی رو میتونی رام کنی»
2- نظریهی نابرابری:
معتقدان به این نظریه، میگویند: نه تنها زنان و مردان با همدیگر فرق میکنند بلکه جایگاهشان از نظر منابع مالی، منزلت اجتماعی، قدرت و فرصتها نیز نابرابر است. اینها اعتقاد دارند این نابرابری از نوع نظام جامعه سرچشمه میگیرد و از هیچ گونه تفاوت مهم زیستی و شخصیتی میان زن و مرد ناشی نمیشود. فمینیستهای لیبرال از جمله کسانی هستند که به این نظریه اعتقاد راسخ دارند. آنها میگویند:
زن و مرد اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یکدیگرند
و باید حقوق برابر داشته باشند. فمینیستهای لیبرال نمیدانند که این نظریه در نهایت به نفع مردان تمام میشود و اگر قرار باشد حقوق و وظایف زنان و مردان برابر باشد این زنان هستند که در نهایت ضرر خواهند کرد، چون آنها مجبورند: قسمتی از ظرفها و لباسها را بشویند، قسمتی از خانه را نظافت کنند، خودشان به حمام بروند و نظافت شخصیشان را خودشان انجام دهند، مدت زمانی را که پای تلفن صرف میکنند نصف میشود، لباسها و لوازم آرایشی که خواهند خرید، به نصف کاهش مییابد، وقتی را که پای میز توالت صرف میکنند حداقل به نصف کاهش مییابد، میهمانیهای دورهایشان کم میشود، دیگر نمیتوانند بگویند: مظلوم هستیم، بدبخت هستیم، با یک دیو بی شاخ و دم زندگی میکنیم و خیلی حقوق دیگر که زنها از آن محروم میشوند و در عوض، مردها از این قضیه به شدت استقبال میکنند.
فمینیستهای لیبرال اعتقاد دارند با این که زنها و مردها با هم برابرند ولی زنها از مردها برابرترند.
دستهی دیگری که به نابرابری اعتقاد دارند، فمینیستهای مارکسیستی هستند. آنها میگویند: زن (همسر) یک سرمایهدار، انگل یک انگل است و زن یک کارگر، برده یک برده و اصولاً همه یا انگلند یا برده، حالت سومی هم وجود ندارد. نابرابری بین زن و مرد از نابرابری در مالکیت، استثمار، کار و ازخودبیگانگی نشأت میگیرد. آنها علت اصلی ستم به زنان را در ماهیت نظام پدرسالار میدانند.
آنها میگویند: نظام پدرسالار و مردسالار از ابتدای تاریخ وجود داشته است. همینکه به آنها ضعیفه میگفتند، معلوم است که چهقدر آنها را شکنجه میدادهاند. مردهای بیتربیت و بیرحم، کتک زدن زنان را بعد از هر غذا، مانند مسواک زدن بر خودشان واجب میدانستند و اگر یک شب زنی را کتک نمیزدند، خوابشان نمیبرد.
میگویند: یک شب زنی، مردی را دید که خوابش نمیبرد و در کوچهها عاطل و باطل میگردد. به او گفت: ای جوانمرد، میدانم چون امشب زنت را کتک نزدهای خوابت نمیبرد و از خانه بیرون زدهای. بیا و مرا بزن. چون من هم امروز از شوهرم کتک نخوردهام و خوابم نمیآید. آن مرد او را زد و به خوبی و خوشی هر دو تا رفتند و تا صبح آسوده خوابیدند.
حال این سؤال به وجود میآید که چرا پدرسالاری این چنین عمومیت یافت؟ یک جواب ساده وجود دارد: هیچکس، تا به حال، هیچ مردی را ندیده که زایمان کند. زایمان و بعد از آن هم درماندگیِ کودک انسان، باعث میشد که مراقبت اولیه از او شدید و طولانی باشد. همین جا فردوسی میگوید:
زنان را همین بس بود یک هنر نشینند و زایند شیران نر
اصولاً چون زن در قدیم به عنوان یک ماشین زاد و ولد به کار گرفته میشد و مراقبت از کودک هم به عهدهی او بود، وقت سر خاراندن و رفتن به بیرون از خانه و کار کردن را نداشت پس مجبور بود در خانه بنشیند و منتظر شود تا شوهر ظالمش یک لقمه نان بخور و نمیر برایش بیاورد؛ و این طور بود که مردسالاری در طول تاریخ باب شد.
تصور کنید که کار تولید و پرورش کودک در طول تاریخ به عهدهی مرد بود، آن وقت، زنها همین یک لقمه نان را هم به مردها نمیدادند و چنان سروری و سالاری نشان مردها میدادند که نسلشان منقرض میشد. حالا تصور کنید چه به سر یلان و پهلوانان شاهنامه میآمد.
رستم به دلیل اینکه سهراب را حامله بود از اسفندیار نُه ماه فرصت میخواست تا نوزادش را به دنیا بیاورد و بعد به جنگ برود.
گفتوگوی رستم و اسفندیار:
چنین گفت رستم به اسفندیار «این پسره سهراب چند وقتیه لگد میزنه، فکر کنم دیگه وقت به دنیا اومدنشه. بذار به دنیا بیاد بعد میام دمار از روزگارت در میارم، عزیزم!»
3- نظریه ستمگری:
طرفداران این نظریه اعتقاد دارند اصولاً مردها دو دستهاند: دستهی اول، دستهی دوم؛ که مرده شور جفتشان را ببرد، هر دو دسته ظالم هستند و هیچ فرقی با هم ندارند. زنها هم دو دستهاند: دستهی اول: کسانی که مورد ظلم و ستم قرار دارند و خودشان خبر ندارند. دستهی دوم: کسانی که از مظلوم بودن خودشان اطلاع کافی دارند و همیشه از این حربه استفاده میکنند. مثلاً وقتی کسی چیزی به آنها بگوید یا کاری ازشان بخواهد، سریعاً مظلومیت تاریخی خود را اعلام میکنند و تاریخ چندین هزارسالهی «مظلومیت زن» را با جزئیات برای او شرح میدهند، طوری که طرف مقابل از کردهی خود زار و پشیمان شود. برخی از طرفداران این نظریه معتقدند زنها باید برای جبران مظلومیت تاریخیشان هر مردی را دیدند مورد ضرب و شتم قرار دهند تا کمی زخمهای تاریخی زنان التیام یابد .
اینها مردها را متهم به خشونت خانوادگی در طول تاریخ میکنند و اعتقاد دارند؛ در طول تاریخ، مردها دست و پاهای زیادی از زنها شکستهاند و بادمجانهای زیادی پای چشم زنها کاشتهاند و این کشاورزی و زراعت باید جبران شود. آنها میگویند آنقدر باید بادمجان در مزرعهی پای چشم مردان کاشته شود تا در زمینهی بادمجان به خودکفایی برسیم. شعار آنها: هر مرد دو بادمجان است.
آنها به دختران جوان توصیه میکنند که شب خواستگاری با یک وسیلهی مناسب قلم پای خواستگار را بشکنند تا اولین و آخرین دفعهاش باشد که به خواستگاری میرود. همچنین برای اطمینان از سلامت بدنی خواستگار یک صندلی بر سرش بکوبند، اگر کلهاش شکست او را رد کنند و اگر صندلی شکست خسارت صندلی را از او بگیرند. میتوانند خواستگار را از پلهها به پایین پرتاب کنند تا هم ظرفیت شوخی خواستگار را بسنجند و هم استحکام استخوانهایش را. همچنین میتوانند برای پایبند کردن او به زندگی زناشویی او را غل و زنجیر کنند یا با چکش و میخ، پاهای او را به زمین خانه بکوبند تا او جَلد شود. در ضمن کیفیت تمام ظروف جهیزیه را میتوانند روی سر مرد امتحان کنند.
معتقدان به این نظریه یعنی فمینیستهای سوسیالیست و فمینیستهای رادیکال اعتقاد دارند مرد خوب مرد مرده یا در حال موت است. آنها اعتقاد دارند دعوای زن و مرد مانند دعوای موش و گربه ذاتی و غیر قابل حل است. آنها زندگی مشترک را صحنهی خیلی از درگیریهای تاریخساز میدانند. شعار آنها جنگ، جنگ تا نابودی کامل تمام مردان است. مردها از نظر آنها موجوداتی وحشی و رام نشدنی هستند که یا باید شکار شوند تا پشت میلههای قفس یک باغ وحش نگهداری شوند و فقط تعدادی مرد ضعیف شده به عنوان واکسن باید به جامعهی زنان تزریق شوند تا آنها قدرت تدافعی خود را حفظ کنند.
انواع دیگر فمینیسم هم وجود دارند که عبارتند از:
فمینیسم سیاه:
اینها مسبب اصلی رنگ سیاه پوستشان را وجود مردان میدانند و اعتقاد دارند سیاه و سفید مرد هیچ فرقی ندارد، همهشان را باید ریخت درون کورهی آجر پزی و درش را هم گذاشت.
فمینیسم جهان سومی:
اینها اعتقاد دارند دلیل عدم پیشرفت جامعهشان وجود مردهاست و برای پیشرفت باید همهی مردها را درون اقیانوس ریخت.
فمینیستهای طرفدار محیط زیست یا «اکوفمینیست»:
اینها عامل اصلی آلودگی هوا و محیط زیست را مردان میدانند. میگویند اگر مردها نبودند، نه سوراخ لایهی ازن بود نه هوای کثیف شهرها. مردها با دود کارخانهها، ماشینها و سیگارهای خود هوا را آلوده میکنند و برای پاکی محیط زیست مردها را باید درون کیسهی زباله ریخت و رأس ساعت 9 شب سر کوچه گذاشت.
فمینیستهای طرفدار صلح:
اینها مردان را عامل راهاندازی تمام جنگهای جهان میدانند و میگویند: محض رضای خدا حتی یک «دو جنسه» بین خونریزهای عالم از جمله هیتلر، موسولینی، چنگیز، آتیلا، اسکندر، ناپلئون و ... پیدا نمیشود. پس برای حل ریشهای مشکل جنگ، باید ریشهی مردان را از زمین کند.
فمینیستهای رمانتیسم:
اینها میگویند زنان انسانهایی آرام، نجیب، اخلاقی و بیآزار هستند. زنها سریالهای خانوادگی و فیلمهای هندی میبینند و ساعتها اشک میریزند. زنها داستانهای پاورقی پر سوز و گداز نشریههای زرد خانواده را میخوانند و برای شخصیت اول داستان ساعتها زانوی غم بغل میکنند ولی مردها همگی عاشق فیلمهای رزمی چینی و وسترن آمریکایی هستند و هر روز اخبار خشن روزنامه و تلویزیون را میبینند و از آنها لذت میبرند. پس مردها بد و زنها خوب هستند و مردها باید از زندگی اخراج شوند،
بعد به شدت تنبیه شوند و بعد از روی زمین نیست و نابود شوند.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 230 |