تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,767 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,969 |
اصول و جلوههای زیبایی شناسی در قرآن کریم (قسمت سیزدهم) | ||
پیام زن | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 226، دی 1389 | ||
نویسنده | ||
سید ابوالقاسم حسینی | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
پدیدههای مدنی1. قرآن و مدنیتجهان آفرینش بر مبنای بیهودهگری و عبث آفریده نشده و هدف از آن، بازی و سرگرمی نیست. خدای تعالی فرماید: وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ لَوْ أَرَدْنَا أَن نَتَّخِذَ لَهواً لَاتَّخَذْنَاهُ مِن لَدُنَّا إِن کُنَّا فَاعِلِینَ.1 و ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازی نیافریدیم. اگر میخواستیم سرگرمی و بازیچهای بگیریم ـ مثل آن که گفتند خدا همسر و فرزند و شریک گرفت ـ آن را از نزد خویش میگرفتیم، اگر کنندهی [این کار] بودیم. پس خلقت انسان نیز بازی و عبث نیست و هدفی والا دارد: أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ.2 آیا پنداشتهاید که شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوی ما بازگردانده نمیشوید؟ و آن هدف والا عبادت است: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ .3 و پریان و آدمیان را نیافریدم، مگر تا مرا [به یگانگی] بپرستند. آیا ارتباطی میان مدنیت و بازی و سرگرمی هست؟ آیا این که هدف از خلقت، بازی و سرگرمی نیست، بدین معنا است که این دو هیچ جایگاهی در نظام آفرینش ندارند؟ آیا بازی با بیهودگی یکی است؟ نقش این بحث در زیبایی شناسی چیست؟ نخست باید گفت که عبث و بیهودهگری مایهی نابودی و هلاک است و کسی که به آن گراید، در گمراهی میافتد و به هر جا هوا و هوسش خواهد، میل میکند و از نظام و نظم درست بیرون میرود. برخی گمان دارند که هرگونه بازی نیز بیهودگی است؛ امّا چنین نیست. بازی هم قواعد خود را دارد و اگر بر این قواعد سیرکند، بیهوده و عبث نیست. بازی دنیا در ذات آن نهاده شده و ارزشی جمالی دارد؛ البتّه اگر بر پایهی قانون و نظام و منطق خود شکل گیرد و نه با عبث و پوچی. قرآن کریم این وصف را همراه با چهار وصف دیگر در اوصاف دنیا یاد کرده و آنها را در طبیعت این نشئه مقدر فرموده است: اعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَراً ثُمَّ یَکُونُ حُطَاماً وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ.4 بدانید که زندگانی دنیا بازی و بیهودگی و آرایش و فخرکردن با یکدیگر و نازیدن ـ یا افزونجویی ـ در مالها و فرزندان است ـ همچون بارانی که گیاه رویانیدنش کشاورزان را خوش آید و به شگفت آرد، سپس پژمرده شود و آن را زرد بینی و آنگاه خشک و شکسته و خرد گردد ـ و در آن جهان عذابی سخت و نیز آمرزشی از سوی خدا و خشنودی اوست. و زندگانی این جهان جز کالای فریبندگی نیست. در این بیان، پنج صفت برای زندگی دنیا ذکر شده است: بازی، سرگرمی، زینت، فخرورزی، و گردآوری اموال و فرزندان. این پنج ویژگی به خودی خود، ناپسند نیستند؛ مادام که از قاعده بیرون نشوند و بیمنطق نگردند. اگر از نظم و منطق و حد و اندازهی خود بیرون شوند، عبث و بیهوده خواهند بود؛ وگرنه مایهی قوام و دوام و جمال این دنیا همینهایند. چه کسی میتواند گردآوردن مال و فرزند را بنکوهد؟ امّا مهم این است که مالاندوزی و فرزندپروری باید بر شیوه و منهاج درست باشد تا به عبث نینجامد. آن چهار صفت دیگر نیز چنین هستند.دنیا بازی و بازیگری دارد. اگر بازی به جای خود انجام شود، مایهی آرام جان و جهان است؛ امّا اگر به افراط برگزار گردد، انسان چندان به بازی مشغول میشود که هرچیز دیگر را از یاد میبرد و آن را هدف میسازد. اگر چنین کند، دچار لهو میشود؛ یعنی از هدف باز میماند و به بازیچهها سرگرم میگردد. لهو انسان را از هدف اصلی زندگی رویگردان میکند و آنگاه، سبب میشود که او به زینت و زیبایی دنیا دل بندد. زینت نیز همانند آن دو، به خودی خود، نامطلوب نیست؛ امّا زیادهروی در استفاده از آن، رهاورد پرداختن افراطی به آن دوی دیگر است. بازیگر دلمشغول افراطی، از دنیا فقط زینتش را میبیند و نه ذات و باطنش را. سپس با این افراط، به تفاخر میگراید و مایههای زیبایی دنیا را مایهی افتخار خود میشمرد و میکوشد با آنها به دیگران ناز بفروشد. آنگاه، نوبت به مالاندوزی و فرزنداندوزی میرسد. یعنی وقتی بنا باشد با تفاخر کار پیش رود، آدمی ناچار میشود با مال و فرزند که نیروی ظاهری او را میافزایند، بدین هدف برسد. در این سیر، نه نقطهی آغاز منفی است و نه نقطهی پایان؛ بلکه خودِ سیر منفی است؛ یعنی اگر بازی به جای خود و به اندازه انجام شود، آن چهار دیگر هم به جای خود برگزار خواهند شد. جمال دنیا در همین حفظ حد و اندازه و تعادل است و بدون اینها هم جمال دنیا دیدن ندارد. در همین آیهی شریف، تمثیلی آمده که این بیان را به گونهای هنری ترسیم میفرماید: کمثل غیث ... . این تصویر با جانداری و پویایی، نمایی از حیات دنیا را به ما نشان میدهد. در این صحنه، سرعت گذران ایام حیات تصویر میشود و چشمنوازیاش برای انکار کنندگان حقیقت، به رخ کشیده میشود. سپس نمایان میگردد که این زیبایی و شکوفایی چه سان شتابان به افسردگی و افول میگراید و نیست و نابود میشود. این است همهی آن چیزی که کافران از زیبایی دنیا میبینند؛ یعنی به چیزی از دنیا دست میآویزند که برایشان سودی نمیبخشد و حطامی بیش نیست؛ و از همین روی، در آخرت عذابی سخت انتظارشان را میکشد: و فی الآخرهْْ عذاب شدید. امّا آنان که دنیا مایهی فریفتگیشان نمیشود و مقصد و مقصود را از دست نمینهند، آن را طریقی به سوی خدا میسازند و از همین دنیا پل آخرت برمینهند و به آمرزش و خشنودی حق میرسند: و مغفرهْْ من الله و رضوان. همین حقیقت با تصویر هنرمندانهی دیگر در این جا یاد شده است: إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیْلاً أَوْ نَهَاراً فَجَعَلْنَاهَا حَصِیداً کَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْأَیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.5 جز این نیست که مَثَل ـ وصف ـ زندگی این جهان مانند آبی است که از آسمان فرو فرستادهایم، پس رستنیهای زمین از آن چه مردم و چارپایان میخورند، به آن درآمیخت [و رویید] تا چون زمین آرایش خود [از شکوفهها و گلها] فراگرفت و آراسته شد و اهل آن پنداشتند که خود بر آن توانایی [بهرهمندی] دارند؛ [ناگاه] فرمان ما شبی یا روزی در رسید، پس آن را چنان درویده کردیم که گویی دیروز هیچ نبوده است. این چنین آیات را برای گروهی که میاندیشند به تفصیل بیان میکنیم. در این جا نیز با صحنههای پویا و جاندار روبهرو هستیم. نخست چهرهی زمین پیش و پس از روییدن گیاهان تصویر میشود. هریک از این دو مرحله دارای ابداع و خلق ویژهی خود است که جمال آن را پیش چشم خواننده مینهد. سپس زمین زینت خود را برمیگیرد؛ یعنی تشخصی به آن بخشیده میشود که اوج جمال و زیباییاش را تداعی میکند؛ گویا موجودی است زنده و عاقل و جاندار که باید خود را بیاراید و در چشم دیگران بنمایاند. آن گاه، از این حقیقت تلخ سخن میرود که اهل دنیا به ناپختگی گمان دارند که میتوانند با علم و تلاش و سعی خود، چهرهی آن را عوض کنند و هرگونه میخواهند، در آن دست برند. صحنهی چهارم نیز از قدرت برقآسای الاهی سخن میگوید که ناگاه این زیبایی را درهم میپیچد و آن را به فراموشی میسپارد. این انذاری است که در عین ترسیم هنرمندانه، سخت بیمانگیز است و سپس هشداری در پی آن میآید: کذلک نفصل الآیات لقوم یتفکرون. دلالت تفکربرانگیز این آیات در همین است که زیبایی دنیا نباید مایهی فریب گردد؛ بلکه جمالی است که باید با جلال ایمان و تنبه و ذکر درآمیزد تا دو چندان شود و بپاید و ثمر دهد. از همین جا است که قرآن به آدمیان هشدار میدهد که در شهوت و زینت دنیا غرق نشوند. این زیبایی انکارشدنی نیست؛ خیالی و سرابگونه هم نیست؛ افسانه و افسون هم نیست؛ بلکه عین حقیقت است. شهوت و زیبایی دنیا، از زن و فرزند و مال گرفته تا این همه نعمتهای رنگارنگ، همه حقیقی است و لذتش هم حقیقت دارد و ارج نهادنی و حظبردنی است. امّا آن چه قرآن کریم از آن نهی میکند، غرق شدن در این لذت و شهوت است. یعنی مبادا به این لذت اکتفا کنیم و سرای جاودان را از یاد ببریم. پس سخن بر سر حقیقت و مجاز نیست؛ بلکه گفتار از ناپایی و پایداری است. به زیبایی این دنیا باید به همان اندازه که هست، دل بست؛ یعنی به قدر ناپایداریاش؛ پس جای غرق شدن و دل را میخکوب کردن نیست. امّا قدر و ارج خودش را دارد و از حقیقت خودش برخوردار است. لکن اگر زندگی پایدار میخواهید، آن سوی دیگر است: وَمَا هذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ.6 و این زندگانی دنیا جز سرگرمی و بازی نیست، و هر آینه سرای واپسین زندگانی [راستین] است، اگر میدانستند. همین زیبایی که از نگاه جمالی بسی ارجمند و والا است، اگر مایهی توقف انسان شود و نگاه او را از آخرت برگیرد و به حطام دنیا متوقف سازد، موجب هلاک و سقوط تمدنها است. پیامبر(ص) از همین خطر هشدار و انذار فرمود، آن جا که به مخاطبانش گفت: إن الدنیا حلوهْْ خضرهْْ و إن الله استعملکم علیها فانظروا کیف تعملون ... . همانا دنیا شیرین و سرسبز است و خداوند شما را بر آن گماشته است. پس بنگرید که چه میکنید! رسول خدا(ص) بی آن که جمال دنیا را بیالاید و آن را نازیبا جلوه دهد، غرق شدن در این جمال را آفت شمرد و مسلمانان را از آن هشدار داد. در جای دیگر فرمود: أخوف ما أخاف علیکم مایخرج لکم من زهرهْْ الدنیا ... . بیشترین مایهی بیم من برای شما از نعمتهای شکوفای دنیا است. شنوندگان از این سخن در شگفت شدند و پرسیدند: وما زهرهْْ الدنیا؟ فرمود: برکات الأرض.7 آیا میتوان گفت که برکتهای زمین مایهی سقوط افراد و امّتها و تمدنها است؟ رسول خدا(ص) بر این نکته چنین پای فشرد: فوالله ماالفقر أخشی علیکم و إنما أخشی علیکم أن تبسط علیکم الدنیا کما بسطت علی من قبلکم فتنافسوها فتهلککم کما أهلکتهم.8 به خدا سوگند! از فقر بر شما بیم ندارم؛ بلکه فقط از این بر شما بیم دارم که دنیا برایتان گشایش یابد، چنان که بر مردم پیش از شما یافت، پس بر سرِ آن به رقابت پردازید و دنیا هلاکتان سازد، همان سان که ایشان را هلاک ساخت. برای رهایی از این خطر عظیم چارهای جز آن نیست که هر انسان انگیزهها و دوستیها و دلبستگیها و هوسهای خود را در مسیری اندازد که شریعت در آن جریان دارد. تمامیت ایمان به خدا در همین خلاصه میشود و زیبایی دنیا از همین دریچه تفسیر کردنی است. رسول خدا(ص) فرمود: لایؤمن أحدکم حتی یکون هواه تبعا لما جئت به.9 ایمان هیچ یک از شما تحقق نمییابد، مگر آن که خواستنیهایش را مطابق دینی که من آوردهام، سازد. تفاوت نگاه بدبینانه و یأسآلود با نگاه زاهدانه در همین جا روشن میشود. نگاه بدبینانه به انسان میآموزد که همه چیز را با عینک بیم و حذر بنگرد و فردا را تاریک بیند و برای گام برداشتن دچار تردید باشد و دنیا را دارای چشماندازی روشن نیابد و همواره در برابر هر قانون و قاعده سرکشی کند و همهی هستی را آیهی یأس و اندوه بداند. امّا نگاه زاهدانه انسان را از هرگونه بدبینی برحذرمی دارد و احتیاطی مثبت را به او میآموزد؛ احتیاطی که با این آموزهها همراه است و او را بر این اصول تربیت میکند: ـ تنها باید به خداوند ایمان داشت و همه چیز را به امر او سپرد: وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ.10 و کارها به خدا بازگردانده میشود. ـ عمل و کوشش دارای ارج و شأن و منزلت است: وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ.11 و بگو: کار کنید، که خدا و پیامبر او و مؤمنان ـ گواهان اعمال ـ کردار شما را خواهند دید، و بزودی به دانای نهان و آشکار بازگردانده میشوید، پس شما را بدان چه میکردید، آگاه خواهد کرد. میبینید که در این نگاه، در کنار خدا و رسولش، مردم نیز نظارهگر کارهای هر انسان مؤمن هستند؛ یعنی تعهد در برابر جامعه همردیف با تعهد در برابر خدا و شریعت است و کار و تلاش و کوشش برای مردم در همان زمره و جایگاه قرار دارد. ـ زندگی را باید دوست داشت و بدان امید بست و در مسیر کار نیک همواره به رحمت و مرحمت خدا امیدوار بود؛ و این یعنی فردا روشن و سرشار از امید است: وَإِن تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ کَانَ غَفُوراً رَحِیماً.12 و اگر به مصالحه زندگی کنید و پرهیزگاری نمایید، همانا خدا آمرزگار و مهربان است. ـ انسان در زندگی دارای اراده است تا هرگونه میخواهد رفتار کند و هر راه را که دوست میدارد، برگزیند؛ خواه خوب و خواه بد. این گونه نیست که انسان در این دایره اسیر تقدیر باشد و به هر راه که خواهندش، او را برند: إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً.13 ما راه را به او بنمودیم، یا سپاسگزار باشد و یا ناسپاس. ـ و البتّه همهی اینها در حدود مشیت خداوند است و ارادهی انسان با قضا و قدر حکیمانهی خدا ناسازگاری ندارد. این دایرهی وسیع را که ارادهی آزاد انسان خط اصلی حرکت در آن است، خود خداوند ترسیم و مشیت فرموده است: وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ.14 و نمیخواهید مگر آن که خدای، پروردگار جهانیان، بخواهد. با این نگاه زاهدانه، غمها و رنجها قابل تحمل ـ و نه تنها قابل تحمل، که در همان مسیر بازگشت به خدا و حرکت جمالی جامعه و جهان ـ هستند: وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُون15 و هر آینه شما را به چیزی از بیم و گرسنگی و کاهش مالها و جانها و میوهها میآزماییم و شکیبایان را مژده ده. آنان که چون مصیبتی ـ پیشامد ناخوشایندی ـ به ایشان رسد، گویند: ما از آنِ خداییم و به سوی او بازمیگردیم. منطق این تربیت که ژرفای زهد است، آن است که اسلام انسان را از کامیابیهای دنیا بازنداشته و زیباییها و برکتهایش را بر وی ممنوع نکرده است. هیچ یک از زیباییهای راستین دنیا از انواع هنر و لذتها و جلوهها و خوشیها، بر انسان ممنوع نیست، مگر آن که در مسیر کمال و هدایت انسان سدّ راهش باشد و خداوند به صراحت آن را حرام کرده باشد، نه آن که با هزار تأویل و توجیه و آن هم با بدفهمی، از جانب نمایندگان فهم دین، حرام گردد. این هشدار قرآن کریم از آنِ همهی نسلها است و البتّه خطاب به عالمان و نمایندگان فهم دین است که مردم را از برخی رفتارهای مباح بازمیدارند و بدین سان، زمینهی تعدی و تجاوز و درگذشتن از میزانهای شریعت و گرایش به گناه زیرزمینی و نفاقآلود را برای جامعه فراهم میسازند: یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُحَرِّمُوا طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ.16 ای کسانی که ایمان آوردهاید! چیزهای پاکیزه را که خدا برای شما حلال کرده حرام نکنید و از حد مگذرید، که خدا از حدّ گذرندگان را دوست ندارد. شگفتا که برخی میخواهند این جلوههای زیبای جهان را بر انسان حرام کنند؛ و چه سرسختانه خداوند به جنگ اینان میرود و بارها به انسان هشدار میدهد که مبادا به این نگاه بگراید و زهد را با این دیدگاه یکی بشمرد: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ.17 بگو: چه کسی آرایشی را که خدا برای بندگان خود پدید آورده و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو: این ها در زندگی دنیا برای مؤمنان است ـ ولی کفار هم بهرهمندند ـ در حالی که در روز رستاخیز ویژهی ایشان است. بدین گونه آیات ـ سخنان خود ـ را برای گروهی که بدانند به تفصیل بیان میکنیم. در این عبارت: «زینهْْ الله التی أخرج لعباده.» تأکیدی است قوی بر این که خداوند دوست میدارد زیباییهای جهان را بر بندگان خویش گوارا بیند و آنان را در بهرهمندی و کامیابی از این لذتها بنگرد؛ و اگر آنان در مسیر بندگی او و رعایت حریم شریعت، از زیباییها کام گیرند، برایش محبوب و ستودنی است؛ نه آن که ریاضت کشیدن و خود را به رنج و بینوایی افکندن، افتخار و مایهی خشنودی خداوند باشد. در این آیه تأکید میشود که زیباییهای جهان از آنِ همهی بندگان خدا است و همه از آن سهم دارند؛ امّا مؤمنان سهمی ویژه دارند. برخی مفسران گمان دارند که این ویژگی آن این است که در روز قیامت، از زیباییهای خالص و ناب بهره میگیرند که با هیچ رنج و زحمتی همراه نیست. امّا این همهی ماجرا نیست. مهمتر از آن، سهم ویژهی مؤمنان در همین زندگی دنیا است. یعنی به تصریح این آیه، مؤمنان باید در برخورداری از نعمتهای حلال دنیا، از کافران پیشی گیرند و چنان زندگی خود را آباد کنند که دیگران به حال ایشان غبطه خورند؛ امّا هرگز از یاد خدا غافل نشوند و در دنیا غرق نگردند. پس آن مزیت عبارت از این است که مؤمن در عین بهرهمندی از نعمت دنیا، آرامش روان و روح نیز دارد و جان را فدای تن نمیکند. از همین رو است که خداوند از بندگانش میخواهد که حتی در لحظهی ارتباط تنگاتنگ و ویژهشان با او، یعنی هنگام نماز، از این زیبایی و زینت غفلت نکنند: یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَیُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ.18 ای فرزندان آدم! نزد هر مسجدی ـ به هنگام نماز ـ آرایش خویش ـ جامه و آن چه مایه آراستگی است ـ فرا گیرید، و بخورید و بیاشامید و اسراف مکنید، که خدا اسرافکاران را دوست ندارد. اگر همراه نداشتن این زینتها و کام برنگرفتن از آنها فضیلت بود یا برای رسیدن به مقام قرب کمکی به انسان میکرد، چرا دست کم در لحظهی ارتباط خاص با خدا، یعنی هنگام نماز، خداوند همراه داشتنشان را نامحبوب نشمرد یا از تأکید بر آن خودداری نکرد؟ چرا در این حال نیز تأکید فرمود که زینت خود را همراه داشته باشید؟ این نشانهها کافی است که نگاه جمالی دین در متن زندگی جامعه تفسیر شود و دریافت گردد که انسان همراه زینتهای دنیا نزد خداوند محبوب است و جامعه با این جلوههای جمالی میتواند به سوی خدا سیری کمالی داشته باشد. گروهی از این سخنان چنین برداشت کردهاند که هرچه در جامعهای زینتها بیشتر فرادست آید و در معرض نهاده شود و زیباییها به چشم آید، نشانهی شکوفایی در مدنیت است که یکی از رهاوردهای آن، رفاه است. آنگاه، نتیجه گرفتهاند که رفاه از نشانههای رقت احساس و ذوق جمالی و حسن بیان است. امّا در حقیقت چنین نیست و میان رفاه با ذوقمندی جامعه نسبت مستقیم برقرار نیست. درست است که هرچه در جامعه زیباییها بیشتر به معرض نهاده شود، ذوق زیباشناسانه رشد میکند؛ امّا این با رفاه اقتصادی و اجتماعی ملازمت ندارد. اتفاقا اگر فقط رفاه به عنوان یک معیار در نظر گرفته شود، گاه میتواند بازدارندهی ذوق زیباشناسانه باشد؛ زیرا پرداختن به لذتها و غرق شدن در نعمتها بصیرت را از آدمی میگیرد؛ و این در حالی است که سرمایهی اصلی هنر، بصیرت است. خواه برای هنرمند و خواه برای مخاطبان هنر، گوهر و بنمایهی ذوق جمالی، بصیرت است. بصیرت از قلب میخیزد و در تن ریشه ندارد. هرچه تن بیشتر به لذت بگراید، از بصیرت قلب کاسته میشود. حس نباید در زندان شهوت اسیر شود. اگر حس میخواهد زیباییها را درک کند، باید نگاهی به بالا داشته باشد و اسیر خاک نگردد. افراط در رفاه و تنآسایی سبب میشود که ذوق جمالی فروکش کند و چراغ آن به افسردگی و سردی بگراید. انسانی که به رفاه دل خوش کند، همتش را لذت قرار میدهد و همه چیز را در افق تنگ لذتجویی تفسیر میکند. این سخن «جان دیوئی» از حقیقتی مهم یاد میکند: «هرگاه تنها نیازهای غریزی در کار باشد، ادراک انسان به پایینترین و دشوارترین حد تنزل میکند ... در این مرحله، تنها زیبایی محسوسات را درک میکنیم و این ما را فریب میدهد که در همین حد باقی بمانیم؛ امّا باید از آن عبور کنیم و به جمال نفس راه یابیم.»19 این جا است که «اشپینگلر» زبان به اعتراف میگشاید: «آن گاه که دوران خوشگذرانی بشر به میان آمد، نور زیبایی حقیقی خاموش شد و طراز عالی هنر پنهان گشت و هنر به شکل دستهای از قواعد مرده و ساختارهای خالی از حیات درآمد. این در هردو سبک کلاسیک و رومانتیک دیده میشود: اولی بیان نوعی از زیبایی است که از دیرباز فرومرده و روحی ندارد؛ و دومی تقلیدی است از تقلید حیات و نه خود حیات.»20
پی نوشتها
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 106 |